داستان درباره ی سه تا دختر به نام های ایرسا و روناک و آوا هست که توی المپیاد مرحله ی استانی اول شدن و می خوان برای مرحله ی کشوری برن تهران ! در این بین در بین پسرونه هم سه نفر اول شدن که اونا هم برای همین المپیاد در بخش پسرونه می خوان برن تهران و این آغاز ماجرای المپیاد عشق است …

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۲۶ دقیقه

مطالعه آنلاین المپیاد عشق
نویسنده : پارمیس ۹۸

ژانر: #عاشقانه #طنز

خلاصه :

داستان درباره ی سه تا دختر به نام های ایرسا و روناک و آوا هست که توی المپیاد مرحله ی استانی اول شدن و می خوان برای مرحله ی کشوری برن تهران ! در این بین در بین پسرونه هم سه نفر اول شدن که اونا هم برای همین المپیاد در بخش پسرونه می خوان برن تهران و این آغاز ماجرای المپیاد عشق است …

مقدمه :

ســکـوتـــــم رو دوسـت دارم ،

چـــــون در آن گـلـه ای نـیـسـت ..

گـاهـی سـکـوت دلــی را مـی شـکـنـد ..

گـاهـی دلـی را بـدسـت مـی آورد ..

گـاهـی از دل تـنـگـی حـکـایـت مـی کـنـد ..

گـاهـی بـغـض در گـلـو خـفـتـه اسـت .

گـاهـی حــــرف در راه مـانــــــده اسـت ..

گـاهـی اوقـات سـکوت سـخـن بـی کـلام اسـت ..

و گـاهـی سـکـوت گـریـه بـی صـدای دل یـکــ عـاشـق اسـت ..

در بند کردن حرف برای رقص واژه ها هنر ماست؛ اما گمان نمی کنم توصیف واژه ی عشق در توان این کلمات بگنجد !

و عجوزه ی پیر و دیو سیمای زرنگ دنیا؛ انسان را به پای سجاده ی اسارت مینشاند و خوش به حال آن اسیری که اسارت را همنشین فلاکت نکند و پشت به میله های زندان جهل ننشیند!

مقدمه ؛فوران واژه های نویسنده است که ذره ذره کلمات درون ذهن خواننده جاری می کند پس مقدمه ی داستان من شجره نامه ی زندگیست تا بدانند خوانندگانم که زندگی بازیچه نیست ،مسئله است !مسئله ای که هزار پاسخ دارد و شاگرد اول کلاس زندگی ، زندگی آموزیست که بهترین راه حل را به مسئله بچسباند!

جلوی پله های نمازخونه نشسته بودیم و داشتیم درباره ی سئوالای امتحان حرف می زدیم ! من و آوا و روناک مثل همیشه جزو اولین ها بلند شدیمو ورقه ارو دادیم!امتحان سختی بود ولی خب ماسه تا از پسش براومدیم.

آوا: وای ایرسا اگه بدونی دیشب چقدر خوندم از بس می ترسیدم امتحانو خراب کنم !

من: آوا کتک دوست داری؟ آخه دوست نسبتا محترم عزیز !جنابعالی یه دور بخونی کل کتابو از حفظ می گی که...!

آوا: یعنی من موندم این القابو از کجا درمیاری!

من:از همون.............

روناک که رفته بود دفتر چسب بگیره تا ماکتمون رو کامل کنیم رسیده بود بهمون !همین که من خواستم جواب آوا رو بدم گفت:بچه ها بچه ها ! یه خبری ......ما ....ما...!

من: د بگو دیگه برا چی نفس نفس می زنی؟

روناک: برو بینیم باو!یه سر از دفتر دویدم اینجا!

آوا: حالا اون خبری که یه سر شمارو دونده اینجا چیه؟

روناک بلند و باهیجان گفت: اول شدیـــــــــــــــم!

من و آوا: نـــــــــــــــــه؟

روناک: آره خانوم یوسفی همین الان بهم گفت ! بعد پرید بغل من!

من: اه بیا پایین روناک ! کمتر ببند.

روناک با تعجب اومد پایین و گفت: چی رو؟

من:خالی رو !آخه مگه میشه ما اول شیم؟

روناک که از این حرفم خنده اش گرفته بود گفت: به خدا کم داری !بعد روبه آوا گفت: میگم آوا عصری بیا به جای سالن رفتن اینو یه سر ببریم به روان پزشک نشون بدیم!

آوا هنوز تو شوک برنده شدنمون بود گفت: روناک راس می گی؟ به خدا اول شدیم؟

روناک: آخه دروغم کجا بود !ای خدا چه گیری افتادیما!

من: از بس دروغ گفتی شدی عین چوپان دروغگو راست و دروغت مشخص نیس!

روناک: من چوپان دروغگوام دیگه ؟ آره ؟باشه بشکنه این دست که نمگ نداره!

آوا که تازه از شوک اومده بود بیرون گفت : جمع کنین بینیم بابا ! بذارین بریم پیش خانوم یوسفی از خودش بشنویم!

هفته ی قبل المپیاد زیست داده بودیم! المپیاد گروهی سه نفره بود بنابراین ما سه تا هم امتحان دادیم اما فکرشم نمی کردم اول شیم! باهم از روی پله ها بلند شدیم و با نهایت سرعت رفتیم طرف دفتر!

در دفتر که رسیدیم جفتشون ایستادن !من :چتونه پس ؟ بریم دیگه؟

روناک: ببین ایرسا خوشگله ! قربونت برم .....

پریدم وسط حرفش وشمرده شمرده بهش گفتم: من . خر بشو. نیستم!

روناک: اه !بی جنبه . ببین ماهارو که تحویل نمیگیره کار؛ کارخودته عزیزم!

من: آها مشکلتون اینه؟ خوب باشه من میرم و در دفترو زدم!

خانوم صابری پشت میز معاونت نشسته بود سلام کردمو اجازه گرفتمو عین یه دانش آموز مودب رفتم پیش خانوم یوسفی !

یوسفی: سلام سالاری !کجایی دختر ؟ خبر رسید که اول شدین؟

خندیدم و گفتم : خانوم مگه چیزی توی دهن روناک می مونه؟

یوسفی : اره بابا BBCمیاد پیش روناک خبر می گیره! تک خنده ای کردمو و گفتم : خانوم حالا راستی ما اول شدیم؟ از اونجایی که تو دفترچه ورودیش نوشته بود فک می کنم مرحله ی کشوری هم داره درسته ؟

یوسفی : آره ! فکر کنم هفته ی دیگه سه شنبه باید برید تهران!

من: نـــــــــــــه؟ راست می گین؟

یوسفی : اره توی سایت المپیاد نوشته بود ! روناک و آوا کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خانوم منو فرستادن پیش بلا ،اگر موقعیت خوب بود خودشونم بیان ! الانم دارن کلا موقعیت رو آنالیز می کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی : باریکلا سیاست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: هی خانوم ! می دونی منم که چه بچه ی ساده ی بی آزاریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی : برو سالاری برو !هرکی ندونه من که می دونم تو زیر آّی همه کاراتو می کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم می رفتم طرف در که برگشتم طرف خانوم یوسفی و گفتم: وای خانوم نگید جلوی خانوم صابری فکر می کنه من دختر بدی هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خانوم صابری هم دراومد با خنده گفت: سالاری ! ما آدما رو میشناسیم خیر سرمون 35 سال تجربه داریما!می دونیم کی بده کی خوبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اره خانوم راس می گین ! راستی 35 سال و 7ماه و 49 روز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صابری: یه وقت کم نیاری دختر جون...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نه خانوم خیالتون راحت! خانوم صابری و یوسفی داشتن می خندیدن که از دفتر اومدم بیرون!همزمان آوا شروع کرد به حرف و به شکل مسخره ی مثل زنا گفت: می بینی روناک تو رو خدا من اگه همچین شوخیایی با کادر محترم مدرسه می کردم در سه ثانیه شوت می شدم توی باغچه ی همسایه امون بعد اینو می بینی؟ هی بسوزه پدر پارتی مارتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: برید گم شید پت و مت عزیز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک : وای وای رفته به خانوم صابری می گه (بعد به تقلید من با لهجه گفت): آره خانوم راس می گین ! راستی 35 سا و 7 ماه و 49 روز .... دآخه دختر تو از کجا سابقه ی کاری خانوم صابری رو از کجا می دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: هی کجاشو دیدن من می دونم آوا خانوم دیروز بعد از مدرسه کتاب خوندن بعد حدودا 4 ساعت رفتن پشت کامپیوتر دنبال نمونه سئوال ! بعد با آوین 3 دور ایکس باکس بازی کرده بعدم شام ! آخر شبی هم یه دور روی زیست و فیزیک و ریاضی انداخته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا با تعجب بهم نگاه می کرد: ایرسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : ببند دهنو میشه با این دهن باز پشه گرفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: اه چندش ! می زنمتا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: ایرسا تو از کجا می دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت گفتم: دیگه دیگه ! تازه تعداد بی اف های سپیده رو هم دارم ! خواستم بگم که فکر کنین از من می تونین چیزی مخفی کنید! صرفا جهت اطلاع!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: برو بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اختیار دارین نظر لطفتونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا که انگار یهو یه چیزی یادش اومده باشه جیغ زد و گفت : المپیاد چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گذاشتم جلوی دهنش و گفتم: دختره ی دیوونه اینجوری که فرابنفش می کشی ، خانوم صابری میاد به یه ضرب شوتت می کنه توی خونه ی همسایه اتونا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا : آخی ! کاشکی بکنه بلکه آیدین یه محلی هم به ما بذاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: آوا جدیدا خیلی منحرف شدیا! خجالت بکش دختر! من که منظورم با منزل آقای عابدین(فامیل آیدین)نبود دختر منظورم با همسایه اونوریون بود همون آقاهه که سیبیلاش قصابیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم روناک زد زیر خنده و آوا با ناراحتی روشو ازم برگردوند! شونه ای بالا انداخته امو گفتم : بی جنبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره زنگ آخرهم با شوخی های بچه ها و آقای معین ( دبیر ادبیات ) تموم شد و زنگ خورد ! با سرعت جت وسایلمو جمع کردمو و زدم بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای بهروزی با 405 نوک مدادیش روبه روی در مدرسه وایساده بود و ایرسام هم پشت نشسته بود و داشت از توی ماشین به من نگاه می کرد سریع از خیابون رد شدم و رفتم توی ماشین نششستم! بعد از سلام و احوال رسی با آقای بهروزی گفتم: پسره ی دیوونه اومده جلوی مدرسه دخترونه لبخند دختر کش می زنه ! احمق خنگ دیوونه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام: آبجی حالا چی شده مگه بده آدم طرفدار داشته باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خاک تو سرت نکنن! پسره ی بی جنبه یه بار دیگه اینجوری باشی خودت می دونی و تابوتت ..... بعد روبه آقای بهروزی کردمو و گفتم : آقای بهروزی می دونید راننده سرویس همکلاسیم فرنوش و توبیخ کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای بهروزی : چرا دخترم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نمیدونم ظاهرا سرو وضع خوبی نداشته لطف کنید شما هم دفعه بعد این ایرسام خنگو با این سرو وضع نیارد تا مشکلی پیش نیاد باشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهروزی : چشم دخترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام به اعتراض گفت: سرو وضع من چشه ؟ در ضمن ما مسلمونیم تابوت نداریم کفن داریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: هیچی داداشی منم دوم دبیرستان باشم ، خوشگلم باشم لباس مارکدارم بپوشم بعد به کلاهش اشاره کردمو و گفتم: ملت میریزن دنبالم مراعات کن! این دخترا جنبه ندارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام : اوکی از این به بعد با شلوار ورزشی آدیداس و تیشرت توی خونه ای و دمپایی میام دنبالت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ایرسام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام :جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: کمتر زر بزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی همین دعوا کردنا و تو سرکله هم زدنا بودیم که آقای بهروزی با گفتن (رسیدیم) خیلی مودبانه شوتمون کرد بیرون از ماشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خداحافظی رفتیم داخل خونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پامونو که توی خونه گذاشتیم ایرسام گفت: به به چه بوی خوبی ! مامانم چی درست کرده ؟ و راهشو به طرف آشپزخونه کج کرد ! به اینکه اینقدر راحت می تونست احساساتشو بروز بده حسودیم می شد ! مستقیم رفتم طبقه بالا و توی اتاقم لباسامو عوض کردمو و اومدم پایین توی آشپزخونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم به طعنه به من گفت: سلام مامان خوبی ؟ گشنمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: از اینکه نمی تونم ابراز احساسات کنم عذر می خوام ایرسام جای منم پر می کنه ! مامان جان سلام خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: الحق که دختر باباتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اختیار دارین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا هم پنج دقیقه بعد اومد سرمیز غذا! با گفتن خسته نباشید و کشیدن غذا خوردنمون شروع شد! وسط غذا بودیم که یادم اومد اول شدنمونو نگفتم ! پاک یادم رفته بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: می خوام یه خبر خوشحال کننده بهتون بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام: بگو! تا بعد منم یه خبر دیگه رو بگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ما توی المپیاد زیست توی استان اول شدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام : جدی؟ یعنی شما هم رفتین قاطیه المپیادیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اوهوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که معلوم بود خوشحال شده گفت: آفرین ! من که گفتم می تونی!خیلی خوبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خوب ببینید مسئله اینجاست که باید برای مرحله ی کشوری بریم تهران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا : خوب برو ! ن که بار اولت هس بدون ما جایی میری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نه بار اولم نیس ولی ایندفعه واسه المپیاده نه مسابقه ی والیبال که....!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم که تا حالا چیزی نگفته بود گفت: کیا دیگه هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: منو و آوا و وروناکیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: خیلیم خوبه !آفرین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: حالا کی می خوان ببرنتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: سه شنبه هفته بعد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام: اا ؟ ا؟ ا؟ منم که سه شنبه فته بعد می خوام برم تهران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:جدی که نمی گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام : چرا جدی نه من و آروینم باید برای مسابقه ی فوتبال بریم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ایول !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از غذا رفتم توی اتاقمو یه ذره درس خوندم تا هفته ی بعد همش باید تست میزدم!به آوا و روناکم گفتم مثل آدمیزاد درس بخونن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته خیلی خیلی زود گذشت ! امروز یکشنبه اس و من و آوا و روناک روی یه مسئله کار می کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی کتابخونه نشسته بودیم که یه دختر که بهش می خورد سال پایینی باشه اومد توی کتابخونه انگار دنبال کسی می گشت! اومد کنار آوا و گفت : ببخشید شما ایرسا سالاری میشناسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: بله میشناسیم ایناها اینی که اینقد زشته؛ خودشه و به من اشاره کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسمی گفتم: چه کاری از دستم برمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره : خانوم یوسفی باهاتون کار داشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ممنونم میرم پیشش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره که رفت روناک ادای منو درآورد و گفت : چه کاری از دستم برمیاد! آخه ایرسا من واقعا موندم توش ! مدیر هتلی یا مدیر عامل یا خانوم دکتر یا مهندس یا توی دفترت نشستی که اینجوری با مردم حرف میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ترک عادت موجب مرض است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: آخه دختره خشکش برد وقتی اونطوری رسمی بهش گفتی بیا و یه ذره صمیمی تر با ملت حرف بزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: حوصله ی پند و اندرز ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: بریم دیگه چقد بحث می کنین×!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابخونه طبقه دوم بود به خاطر همینم مجبور شدیم 38 تا پله رو بیایم پایین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پیش خانوم یوسفی گفتم: خانوم فرستاده بودین دنبالم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی:آره !ایرسا بدوبرو آوا و روناکم بیار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: صبر کنین پشت درن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتمو و آوا و روناک رو هم صدا کرم و آوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک و آوا باهم سلام کردنو و منتظر بودن که یوسفی شروع کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی :ببینید بچه همونطوری که می دونید پی فردا باید برید تهران ولی به خاطر اینکه مشکلی برای سرویسا پیش اومده شما و 5تا پسر دیگه باهم میرید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرسه تامون باهم : نــــــــــــــــــــــه ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی : اره . ظاهرا دونفرشون فوتبالیستن و سه تاشونم مثل خودتون توی همین المپیاد اول شدن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک : یعنی ما اول نشدیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی: چرا شما هم اول شدید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک : مگه ممکنه اخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: روناک تو چه جوری المپیاد دادی دختر؟ اونا توی پسرا اول شدن و ما توی دخترا ! درسته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی : آره و نکته جالب اینه که هر دوتون یه امتیاز داشتین بنابراین هردوتون رو می فرستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اوکی ملتفط شدیم خوب حالا نکته قابل توجه این وسط چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی : اینه که خانومای محترم یه خورده بیش از سطح ایده آل شیطونید ! که تکلیفش باید مشخص بشه و این که شما باید اول بشید درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: اول شدنو خوب اومدین ولی تکلیف این شیطونی رو مشخص می کنیم مثلا خانوم به اندازه ی توی مدرسه شیطونی کنیم کافیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی : عابدی من که می دونم تو کل اون مینی بوس رو نابود می کنی که ! مگه شیطنت های تو حد ومرزم دارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش همه خندیدیم! آوا گفت: خانوم ما؟کی ؟ دختر به این خوبی ، خشگلی ؛ المپیادی! «المپیادی» رو با یه لحن تاکیدی گفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدیم!یوسفی: خلاصه مواظب باشید که کنترل شده باشه شیطونیاتون باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خانوم ظاهرا اون دوتا فوتبالیست عزیز آشنان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسفی : جدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: آره ! یکی داداش منه یکیشم داداش اینه! و به آوا اشاره کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: جدا ؟ پس چرا آروین به من نگفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای با بی قیدی بالا انداختم که نشون می داد من نمیدونم! و با رفتن خاونم یوسفی ماهم رفتیم طرف کلاس خودمون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: ایرسا واقعا ایرسام و آروینم هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ایرسام اینطوری گفت ولی من باور نکردم ظاهرا که هستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: اه بد شد که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک : سه تا پسر دیگه هم هستن ! خواستیم یکم مخ بزنیم ولی باوجود این سرخرا نمیشه دیگه1

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: کی مخ بزنه. اونم تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوابا شیطنت گفت: اونی که اینجا مشخصه توانایی مخ زدن نداره فقط یه نفر و هردو به من نگاه کردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: آخه مرد جماعت ارزش داره وقت بذاری روش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: روباهه دستش به انگور نمیرسید می گفت وای چه بو گندی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: فرست(first) ضرب المثل و کج نکن سیکند (second) من روباهم دیگه ؟ آره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: نه بابا کی اسم روباه آورد؟ کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: گذشته از شوخی! بچه ها برید آماده شید ما باید اول شیما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدرسه هم بدون هیچ اتفاق خاصی تموم شد! اون یه روزم گذشت و بالاخره روز رفتن ما رسید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام: ایرسا بدو دیگه دختر ! دیرمون شدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نترس داداشی اون آوا رو من میشناسم اینقد آروین رو معطل می کنه تا مینی بوس برسه تهران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام : باشه باشه تو بجمب ! اصلا آوا هیچی روناک اونجا تنهاس ! سه تا پسر دیگه هم هستن و بعد با یه عصبانیت مصنوعی گفت: به من نگفته بودی با پسرا می رید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خوبه خوبه ! زیر اون دیگه غیرت و خاموش کن سر نره/1

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام: دستت درد نکنه واقعا هی پشت سر هم بزن توی پَر منا! خجالتم نکش باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: باشه! حالا بریم من آمادم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه آقای بهروز دم در حیاط منتظرمون بود ایرسام سلام کرد و نشست منم بعد ازسلام کردن نشستم کنارش! تا دم محل جمع شدن بچه ها فتیم ! آقای بهروزی خداحافظی کرد و رفت ! روناک دوید طرفمو گفت: عوضی بیشعور ِخر! چقد دیر کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم به ایرسام اشاره کردم که روناک دریک حرکت ناشیانه دستشو گذاشت روی دهنش ! با دست زدم به پیشونیم !که شلیک خنده ی ایرسام رفت هوا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام : راحت باشید روناک خانوم فقط یه چن تا هم به من یاد بدید در مواقع ضروری لازمم میشه و بعد با خنده رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: ایرسا خفت می کنم! دیوونه چرا نگفتی اون داداشتم اینجاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: گفتم که تو گیرنده ی فرکانسیت ضعیفه به من چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک انگار یه چیزی یادش اومده باشه گفت : وای ! ایرسا، اگه ببینیشون! وای خدا چقدر خوشگلن !ای خدا من باید مخ یکیشونو بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: چی میگی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: اونا ها اوناهاشون !اونور نگاه کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: چیو؟ وای روناک درست بگو بفهمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک سرمو گرفت و چرخوند به یه طرف! دقیقا از اون طرف دوتا پسر خیلی خوش قیافه و خوش تیپ میومدن اینطرف ! سریع رومو برگردوندم و رفتم نشستم روی صندلی نزدیک اونجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: ایرسا دارن میان اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: به من چه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع یه صدای مردونه گفت: سلام خانوما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک : سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون پسره : شما همون خانومای سال سومی هستین که قراره برای المپیاد برین تهران؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: بله ! خیلی عجیبیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : خیر ! ما مشتاق بودیم شما رو ببینیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خوب حالا روئت شدیم که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر کناریش :بله! من پاشا فرهمند هستم و اینم دوستم تیرداد دادگستر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : این یعنی ماهم خودمونو معرفی کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره تک خنده ای کرد و گفت: ای تو همچین مایه هایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک نذاشت من دیگه حرفی بزنم ؛خودش پرید وسط حرفمو گفت: من روناک فرشادی و اینم دوستم ایرسا سالاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا : از دیدنتون خوشوقتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک : منم همینطور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من..ME TOO (منم همینطور)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: ایرسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا :So . Good bye .miss .farshadi and salari(پس خداحافظ . خانوم فرشادی و سالاری)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: به سلامت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره آوا و آروینم اومدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوااومد طرف ما آروین هم با یه سلام و احوال پرسی با ما رفت طرف ایرسام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: سلام این دوتا فرشته از کجا اومدن؟ و با چشم به طرف تیرداد و پاشا اشاره کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طعنه بهش گفتم قراره با این دوتا فرشته همسفر شی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: جدا؟ پس نونم تو روغنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: آوا نمیدونی چقدرم با ادبن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: اسمشونو هم فهمیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: خودشون اومدن خودشونو معرفی کردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: واقــــــــــــــــــعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خودشون اومدن خودشونو به ما انداختن ! اینو که گفتم باهم دیگه بلند گفتن: ایرســـا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ها ؟ چتونه راس می گم خو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام و آروین از صدای روناک و آوا برگشتن طرفمون و ایرسام با سر پرسید چی شده ؟ منم با دست گفتم هیچی! بالاخره خانوم فروغی سرپرست ما و آقای سمیعی برای پسرا هم اومدن و ما سوارمینی بوس شدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام و آروین برای اینکه با بچه های تیمشون باشن باید شیراز پیاده می شدن بخاطر همینم راننده گفت که شب شیراز میمونیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیراز که رسیدیم خانوم فروغی و آقای سمیعی اول رفتن طرف خوابگاه پسرا! تا ایرسام و آروین رو پیاده کنن! در خوابگاه که رسیدیم ، ایرسام اومدپیشم منم بلند شدم ، گونه امو بوسید و بغلم کرد !یکی از همون پسرا که فک کنم تیرداد بود گفت: آی آی خانواده اینجا نشسته ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم چه فکری پیش خودش می کرد !آروینم آوا رو بغل کرد و بوسید! زدم پشت کمر ایرسامو گفتم :د برو دیگه ! بلکه اتوبوس خلوت شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسام با گفتن کلمه بی احساس از مینی بوس پیاده شد و آروینم دنبالش رفت ! موقع نشستن روبه تیرداد گفتم : اولا من خانواده نمی بینم ثانیا خانواده هم باشه مشکلی نیس خواهر برادرا همیشه می تونن ابراز احساسات کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد ابروهاشو باالا انداخت و گفت : که اینطور! حالا شما با داداشت ! ایشونم با داداششون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدموو گفتم: آروین برادر آواست ! صرفا جهت اطلاعات عمومی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخی حسابی حالشو گرفتم بچه پررو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رسوندن آروین و ایرسام آقای سمیعی دست به کار شد تا برای ما جای خواب درست کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین می گم جای خواب انگار می خواد خوابگاه بسازه در هرصورت ! شب هم توی یکی از خوابگاه گذروندیم و صبح ساعت 5 حرکت کردیم!و فردا صبحش رسیدیم تهران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مینی بوس پیاده شدم و یه کشو قوسی به خودم دادم! پاشا و تیرداد وآوا و روناک صمیمی شده بودن!ولی من نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: روناک بیا کمکم ساکم سنگینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع پاشا اومدو ساکشو گرفت و گفتت: من می برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: زحمت میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا : نه بابا چه زحمتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم فروغی هم یه چشم غره به آوا رفت و از ماشین پیاده شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای سمیعی با پسرا رفتن داخل تا کارای اداری انجام بدنو و حضوری بزنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا ساختمون بزرگ دو طرف محوطه بود و ضاهرا یکیش خوابگاه پسرونه و یکیش دخترونه بود اما محوطه مشترک بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروغی: دخترا حواستون باشه اینا نتونستن کارای ساختمون رو جور کنن مجبور شدن خوابگاه دخترا و پسرا رو کنار هم بگیرن از همین الان بگم نباید موردی ببینم!فروغی دبیر مدرسه ی دیگه ای بود که از طرف اداره به عنوان سرپرستمون انتخاب شد هرچی هم رفتیم اداره تا بتونیم با خانم یوسفی به عنوان سرپرست بیایم نتیجه نداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک و آوا محو تماشای ساختمونا شدن ! بهشون اشاره کردم بیان ساکاشونو ببرن! توی این مدت فقط یه علامت سئوال توی کله ام بود که تا حالا کسی نتونسته بود بهش جواب بده!اینکه باید یه تیم سه نفره برای امتحان بیاد ولی پسرا دونفر بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: ببینین تیرداد داره میاد/1

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:آقا تیرداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک ادامو درآورد و گفت: آقا تیرداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه تیرداد رسید پیش ما و گفت: بله روناک خانوم بامن کاری داشتین!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه ی روناک دیدنی بود، که باعث شد من و آوا بخندیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا:کارا انجام شد تیرداد آقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا هم رسیده بود کنار ما گفت: بله انجام شد بفرمایید اون قسمت خوابگاه خانوماس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم سئوال مو بپرسم به جهنم ! یا جواب میدن یا نمیدن! داشتیم می رفتیم که برگشتم گفتم : آقای فرهمند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا سرشو برگردوند طرف من و با خنده گفت: من پاشام سختتونه یه آقا بچسبونین بهش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پس فرهمند نیستین!؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت: چرا هستم ولی دوست ندارم به فامیل صدام کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خوب آقا پاشا می تونید به سئوال من جواب بدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا که معلومه تعجب کرده بود گفت: اگه بتونم حتما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:ببینید! مگه شما دونفری امتحان دادید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا منظورمو گرفت و خندید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: در عوض جواب دادن یه چیزی ازتون می خوام !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا : منو به اسم کوچیک صدا بزنید !تیرداد هم همونموقع رسید و گفت: منم همینطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نمیشه که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: خوبم میشه !ببنید دوستاتون چه راحت می گن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نمیتونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: رو حساب برادری بگید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خوب حالا جواب منو بدید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: چه جوابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: این یعنی دیگه ما داداش شماییم درست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: همچین حرفی نزدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا ابروهاشو انداخت بالا و گفت: نچ نشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: آقا پاشا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: اهان حالا شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد :منم موخوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: چی می گی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: اه چه خواهر خشنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خوب چی بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: همونی که به پاشا گفتین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: دارین مسخره ام می کنین نه؟ اصلا نخواستم بابا 1و برگشتم اینا چه دیوونه هایی هستنا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: ایرسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتمو با تعجب گفتم: چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: خوب مگه داداش نمیتونه خواهرشو صدا کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: جواب سئوالتو نخواستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چرا !ولی کو پاسخ دهنده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: پس منو پاشا اینجا هویجیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نه شلغمین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: ایول !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ایول چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: هیچی . من و تیرداد و امیر باهم امتحان دادیم ! حالا هم که می بینید دونفریم واسه اینه که امیر خودش تهرانه !لازم نیس با مینی بوس بیاد !به زودی میاد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: امیر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: هی روزگار بیا این امیر در نبودشم بیشتر از ما شانس داره! صب تا حالا داریم می گیم مارو به اسم کوچیک صدا بزن !هی پسوند و پیشوند آقا میچسبونه به اسممون!این پارسا هنوز نیومده راحته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پارسا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد : بیا دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اه من که نفهمیم بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: ایرسا ببین! امیر پارسا راد !دوست صمیمی منو تیرداد !ملتفط ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اره فهمیدم .ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: خواهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه تیرداد کردمو گفتم: خوب من نمیشناختمش که! درضمن شما فقط گفتین امیر واسه همین منم گفتم امیر ! فعلا روز خوش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و برگشتم طرف بچه ها!خانوم فروغی و آقای سمیعی نبودن وگرنه کلمو می کندن خوب که گفت مواظب باشین با پسرا گرم نگیرینا!به این فکرم خندیدم که آوا و روناک عصبانی بهم نگاه کردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چتونه شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: به چی می خندیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: چته آوا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا : هیچی! و به حالت قهر رفت!روناک پیشم بود ولی حرفی نزد!با هم رفتیم توی خوابگاه توی اتاقی که برامون بود مستقر شدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ +

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرسا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور یکی از میزا نشسته بودیم که روناک پیشنهاد داد بازی کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: روناک چی میگی خجالت بکش الان توی محوطه ایما! تو اتاق نیستیم که جنابعای بندری بزنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: ایرسا که همیشه مخالفه بیاین جرات و حقیقت بازی کنیم! خلاصه اینقدر اصرار کردن تامنم قبول کردم! روناک بطری دلستری رو که خورده بود برداشت و روی میز چرخوند !نوبت اول افتاد به آوا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: جرات یا حقیقت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: حقیقت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: چرا اونروزی که من با تیرداد و پاشاحرف زدم ناراحت شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: یه چیز دیگه بپرس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: د نشد !جر زنی نداشتیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: سوءتفاهم شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: من نباید بدونم چه سوء تفاهمی بوده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: اگه بگم مسخره ام می کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتحکم گفتم : نمی کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: دروغ نگیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت نگاش کردمو و گفتم: من کی تاحالا بهت دروغ گفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: هیچوقت ! ببین من احساس می کنم پاشا رو دوست دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تعجب شاخ درآوردم ولی اونقد بی تفاوت نشون دادم که اوا متعجب گفت: می دونستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اهوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک : حالا که بحث این شد بذارید منم بگم! منم احساس مس کنم تیردادو ......چه جوری بگم !........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: بچه ها شما فقط وابسته شدید !خواهش می کنم خودتون گول نزنید ، من مسخره اتون نمی کنم این توی حرکات رفتار و گفتارتون مشخصه ولی بذارید بهتون بگم هدف شما الان فقط و فقط دانشگاس می دونیدکه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: ولی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ولی و اما نداریم! من جفتتون رو میشناسم کمم باهاتون نبودم می تونم پیش بینی کنم الان تا فردا چیکارم میکنید!میدونید، سعی کنیدوابسته نشید ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: خوب حالا آوا باید بچرخونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: بطری رو چرخوندو افتاد به من1

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: جرئت یا حقیقت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اونجا که معمولا آوا در دسر ساز نبود گفتم: جرئت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: خوب !اممممممم باید بری شمارتو بدی به اون پسری که داره میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: عمرا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک:پس ترسویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نیستم ولی همچین کاری نمی کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک زد پشت آواگفت: ایول آواجونم چه سوژه ای دادی دستم واسه مسخره کردن ایرسا !فدایی داری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: ما اینیم دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم روناک واقعا از این سوژه استفاده می کرد به خاطر همین از لای دندونام گفتم : کاغذو خودکار بدین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گذاشتم روی کاغذ طوری که اونا نبینن و الکی خودکار و توی هوا حرکت دادم مثلا دارم شماره می نویسم ! کاغذ سفید و برداشتم خواستم برم که روناک گفت: آبجی ایرسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم برگشتم طرفش و گفتم:ها؟ چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده به کاغذ اشاره کرد و گفت: کلکت قدیمی بود فهمیدیم می خوای بپیچونی .لطف کن اون کاغذو بده من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت کاغذو دادم بهش. روناک شماره ی منو از حفظ نوشت و گفت: بدو که سوژه داره میره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالمو درست کردمو رفتم جلو! نزدیک تر که شدم توی دلم حسابی از خجالت آوا خانوم با این پیشنهادش دراومد و یه چند تا لعنت بهش فرستادم! به اجبار گفت : عذر می خوام آقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره روشو برگردوند طرفم .وای خیلی خیلی خوشگل بود!یه لحظه قلبم ریخت . به خودم مسلط شدمو و گفتم: می تونید به من کمک کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : مثلا چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: مثلا اینکه یه نفرو از شرط بندی نجات بدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : اون یه نفر کی هس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : خوب چکار کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: لطف کنید این تیکه کاغذو بگیرین دومتر جلوتر دست راستم بندازید سطل آشغال همین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره کاغذوگرفت و نگاش کرد یهو شلیک خندش رفت هوا!و گفت: آخه دختر خوب صحنه سازی نمیخواد که یه راست بیا شمارتو بهم بده بگو باهام دوست شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: من غلط کنم همچین حرفی بزنم اصلا بدینش من نخواستم. میرم آوا رو خفه می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره زیرچشمی آوا و روناکو نگاه کرد و گفت: گفتی دومتر جلوتر دست راست دیگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: بله یه سطل زباله قرمز هس اگه کورنگی ندارین می بیننینش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : باشه ولی مدیون میشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: من مدیون کسی نمیمونم! خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره وایساد تا من برسم پیش روناک و آوا بعد رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک : وای دختر چی تور کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا: این استعدادتو بروز نداده بودیا؟ همیشه مثبت اندیش بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: من غلط بکنم این استعدادا داشته باشم ! تویکی رو هم به موقعش حالتو جا میارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++++++

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر پارسا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینم از اولین حادثه مسافرتمون!اگه بچه ها بفهمن چه قدر می خندن!همینطوری که داشتم می رفتم ؛ دست راست یه سطل زباله قرمز دیدم!یاد حرف دختره افتادم رفتم کنار سطل زباله که شماره رو بندازم ولی یه حس عجیب مانع شد ! شماره رو گرفتم تو دستمو رفتم قسمت پذیرش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ببخشید می تونم بپرسم اتاق استان بوشهر کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردی که پشت میز پذیرش بودگفت: اسم و فامیلتون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: امیر پارسا راد عضو تیم بوشهر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد : راهرو سمت راست اتاقی که در قرمز داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا چراهمه چیشون راست و قرمزه!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون سئوال دیگه ای رفتم طرف در قرمز که توی راهرو بود در زدمو درو بازکردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد روی تختش نشسته بود با پی اس پیش بازی می کرد و پاشا هم رو تخت بالایی داشت سئوال حل می کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ملت عزیز ایران علیکم سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا سرشو از سئوالا بلند کرد و گفت: امیر اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نه هنوز پشت درم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیردادم سرشو بلند کرد و گفت: نون بر عزیز سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: من کی نون تو رو بریدم خوش تیپ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد:بگو کی نبریدی! وای به حالت دور برروناک بپلکی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا هم از روی تخت پرید پایین و گفت: دور آوا رو هم خط بکش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: یه جوری می گین انگار من همیشه دوست دختراتونو می دزدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: نه نمی دزدی که یه راس ورشون می داری واسه خودت!درضمن دوست دخترامون نیستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی یکی از تختا نشستمو وگفتم : خفه بابا ! من یه تار موی طرلانو به صدتا ازاینا نمیدم! درضمن اگه دوست دختراتون نیستن حتما خواهرای تازه به دنیا اومده تونن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: خیر مجنون عزیز! عشقمونن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: جمع کنین بینیم بابا ! عشق وعاشقی بهتون نمیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: پس فقط به تو میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب برگشتمو و گفتم: پاشا توهم؟حالا تیرداد هیچی توهم پَر شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا : گم شو بینیم بابا ! این چیه دستت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن تیکه کاغذی که توش شماره بود ناخوآگاه یه لبخند زدم: من هیچی بابا داشتم میومدم اینجا یه دختره اومد اینو بهم داد گفت که دوستام شرط بستنو اینا!بی خیال بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد:نه چی چیو بی خیال ؟ بشین تعریف کن بینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: حوصله ندارم! ولم کنین بابا مثلا من تازه اومدما هرچی گفتم تو گوششون نرفت و مجبورم کردن تعریف کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد:دروغ که نمیگی امیر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: تیرداد ایندفعه دیگه واقعا میخوریشا!و دستمو به حالت زدن بلند کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا : رنگ چشای دختره چه جوری بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: چه می دونم !قهوه ای شکلاتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: قیافش چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: گیردادینا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: نه تو بگو مهمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: پوست تقریبا سفید چشمای قهوه ای شکلاتی موهاشم احتمالا قهوه ای روشن البته ندیدما!بینی کوچیک و لباشم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا من چه می دونم بابا ولم کنین !و پتو رو کشیدم روم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیردادپتو رو از روم کشید و گفت: دیوونه این ایرسا بوده! بلند شدمو و گفتم : ایرسا دیگه کیه ؟ تیرداد چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: ایرسا و روناک و آوا همون سه تا دخترین که سال سومی بودنو با ما مساوی کردن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خوب که چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: من موندم تو چطوری المپیاد دادی داداش! آخه ای مجنون عزیز!من روناک و دوست دارم اینم ( و به پاشا اشاره کرد) اینم آوا رو منتها ایرسا از همشون شیطونتر و حاضر جواب تر و ضد پسر تر و در عین حال متین تره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: بازم خوب که چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: یعنی همچین کاری از ایرسا بعیده ! با اون اخلاقش من و تیرداد خودمونو کشتیم تا فقط اسم کوچیکمونو صدا بزنه !بعدش تازه یه پسوند آقا هم میچسبونه بهش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اهان از اون لحاظ ولی خوب می دونید که دخترا وقتی منو می بینن پاک یادشون میره چی هس چی نیس!فقط مهمه که با من باشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد: بابا اعتماد به نفس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: ول کنین می خوام بخوابم که قبل از اینجا یه دعوای حسابی کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا: با کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور با چشمای بسته جواب دادم: طبق معمول ...و خوابیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ +++++++++

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روناک: ایرسا؟ پاشو آجی! می خوایم بریم برای افتتاحیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: جدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هدی

    00

    معلوم بود نویسنده مبتدی بود ولی رمان خوب بود خداقوت

    ۳ هفته پیش
  • کبری قشنگه

    130

    شخصیت رمان ها،چشاشون رنگیه.از دور سبزه از نزدیک طوسی😳 یا هیکلشون ورزشکاریه یا سیکس پک دارن...این چاقا و چش قهوه ای هام که از کنارم رد میشن یا عممن یا از مریخ اومدن😅😅

    ۳ سال پیش
  • چُس

    40

    وای خدا نکشتت یه ساعته دارم میخند🤣🤣🤣🤣م

    ۳ سال پیش
  • کیانا

    00

    دمت بابا ترکیدم تازه من رمان خوندم طرف چشاش دو رنگ بود لباس طوشس میپوشید چشاش ظوسی میشد لباس ابی چشای ابی اصن یه وضعی

    ۹ ماه پیش
  • زهرا

    00

    خخخخخ

    ۳ ماه پیش
  • نیلا

    ۱۵ ساله 10

    واسه کسی که کلی رمان خوند جالب نیست رمانش داستانه خوبی داشت ولی قلمش خیلی ضعیف بود و در کل رمان حوصله سر بری بود

    ۵ ماه پیش
  • ستی

    ۱۳ ساله 00

    من که ۲ دوسال رمان می خونم عالی بود کار بقیه هم ندارم بای😉

    ۵ ماه پیش
  • غزل

    ۱۵ ساله 00

    رمانش بد نبود ولی خب کم و کاستی داشت مثلا چرا اونجایی که ایرسا معتاد شد دیگه اثاری از خماری و ترک اعتیاد و اینا نبود؟؟

    ۹ ماه پیش
  • اوینا

    ۱۹ ساله 784

    رمان زیاد جالبی نبود برای منی که ۷ ساله رمان میخونم زیاد جالب نبود ولی برای کسایی که تازه واردن خوب بود . در ضمن چرا همش تعداد دخترا و پسرا مساویه ؟؟؟ وات فاز

    ۴ سال پیش
  • خشم شب

    401

    دقیقا باهات موافقم مخصوصا او وات د فاز اخرت¯_(ツ)_/¯

    ۴ سال پیش
  • مرمر

    396

    خب به نظر تو ۴تا پسر باشن ۶تا دختر🙄 یا ۳تا پسر و ۲تا دختر وات فاز نداره که مساوی باشن وگرنه اونجکری ۳تا پسر عاشق ۱دختر میشن کلا خعلی ابکی میشه

    ۴ سال پیش
  • RAHAII

    229

    منظورش اینه که چجوریه که تعداد پسر و دختر همیشه یکسانه؟ علم غیب دارن مگه؟ چرا دو تا پسر عاشق یه پسر نمیشه؟ اینا همه فانتیزی ان، فانتزی! از این جور رمانا خوشم نمیاد.

    ۴ سال پیش
  • ‌‌.

    770

    جااااان دوتا پسر عاشق ی پسر نمیشه😳😳😳🙄

    ۴ سال پیش
  • نفس

    ۱۵ ساله 170

    😂

    ۴ سال پیش
  • RAHAII

    290

    به جان خودم همین الان دیدم کپ کردم🤣🤣🤣

    ۴ سال پیش
  • Arina

    ۱۶ ساله 40

    😂😂😂😂😂😂

    ۳ سال پیش
  • .....ً

    40

    🤐🤐🤐😲😲😲😬😬😳😳☠️🤣🤣🤣🤣🤣🤣

    ۳ سال پیش
  • ...

    ۰۰ ساله 71

    من قول میدم دفعه دیگه دوتا پسر عاشق یه پسر بشن تا اون موقع فانتزی نباشه شوما حرص نخور🥷🏻

    ۲ سال پیش
  • ناز

    10

    دفعه بعد میشه

    ۲ سال پیش
  • سوین ☆

    10

    حالت خوبه دوتا پسر عاشق یه پسر😶😶😶😶

    ۲ سال پیش
  • یلدا

    ۱۵ ساله 00

    اینو خوب گفتی ولی بعضی مواقع این جور رمانا هم جالبه ولی دوست عزیز اینا رمانن کاملا معلومه که تو واقعیت همچین اتفاقی نمیوفته

    ۱ سال پیش
  • لیان

    ۱۶ ساله 00

    دوتا پسر عاشق ی پسر؟؟؟؟ 😂😂

    ۹ ماه پیش
  • نفسسس

    ۱۷ ساله 50

    دقیقااااااا😕

    ۴ سال پیش
  • یک شخص مهم

    114

    خوب قشنگیش ب همینه ، ینی چی ، که تعداد مساوی !

    ۴ سال پیش
  • .

    32

    سلام. به نظرم رمان اینطوری هم میشه چون یک فیلم کره ای اینطور به چند پسر عاشق یک دختر و دختر عاشق یک پسر از اون چند نفر بود

    ۳ سال پیش
  • سارن

    ۲۱ ساله 00

    آ باریکلا منم مثل تو هستم از وقتی کلاس اول بودم خواهرم برام می خوند الانم دانشگام ولی خدایی یکم چیز نیست همیشه یا ۳به۳ هست یا فقط دونفر عاشقن

    ۴ سال پیش
  • ملکه مرداد

    ۱۳ ساله 133

    خب چطوری باشع؟فک کن برابر نباشه بعد یکیشون عاشق یکی از اونا میشه و اون دخترام عاشق یکی از پسرا میشن فک کن😐😐

    ۴ سال پیش
  • بوووووووس

    231

    خو چون اخرش بالاخره باید ازدواج کنن تعداد دختر مسرا رو مساوی میزارن تا بفهمیم کی به کی میرسه در ضمن خودتون دارین میگین رمان دیگه پس به تعداد دختر و پسر توجه نکنین به داستان توجه کنین و لذت ببرین و

    ۴ سال پیش
  • saman

    140

    اخه نمیشه که مثلا شما فکر کن ۳تا دختر باشه ۱پسر نمیشه که این سریع عاشق یکشون میشه بعد اون دوتا باید بشینن نگاه کنن

    ۳ سال پیش
  • بنده خدا

    ۱۷ ساله 80

    اون موقع سر یه نفر بی کلاه میمونه خود من از ۱۱سالگی دارم رمان می خونم،توی همه ی ژانرها ولی اکثراً عاشقانه خوندم،حالا شمایی که سابقتون بالا تر از منه و به نظرت این رمان خوب نیست،پس خوب چیه،اسم رمان؟🧐

    ۳ سال پیش
  • زرا

    42

    حالا اشکالی نداره مساوی ان این سه نفر بودنشون بسیااار رو مخههه⁦⁦✋🏻⁩⁩😑

    ۳ سال پیش
  • Kodar

    ۱۶ ساله 30

    کار سرنوشته🤣👌

    ۳ سال پیش
  • زهرا

    ۲۶ ساله 00

    پشیمون شدم از خوندنش ب نظرم بچگونه بود

    ۱۰ ماه پیش
  • للیلا

    ۳۵ ساله 00

    من فقط می خوام بدونم واقعا آنقدر یعنی موضوع قحطی اومده که مثل بچه ها از روی هم کپی می کنید حداقل یکم تنوع بدید پس خلاقیتتون کجا رفته اسم خودتون رو گذاشتید نویسنده

    ۱۰ ماه پیش
  • یلدا

    ۱۵ ساله 10

    جالب بود میتونست خیلی بهترم باشه وسط مسابقه هم میشه عاشق شد ولی خیلی زود پیش رفت ولی پاشا و اوا با روناک و تیرداد رحت به هم رسیدن ولی اینکه انقد ایرسا و امیرپارسا انقد سختی کشیدن زیاد جالب نبود

    ۱ سال پیش
  • مهدی

    ۱۵ ساله 10

    عالی

    ۱ سال پیش
  • ارمین

    ۲۰ ساله 00

    میتونم بگم متوسط چون خدایی عالی نبود یه سری چیزا رو باز میکرد و فورا بسته میشد و دیگه ازشون صحبتی نبود یا یه سری آدما مثل مامان ایرسا یا یه سال دانشگاه ایرسا وی شد ؟!از این جور اشکالات زیاد داشت

    ۱ سال پیش
  • زهرا

    00

    نخونیدشششش خیلی افففففتضاح بود خیلی سریع پیش رفت مثلا یه جور که باید پونزده قسمت میبود پلی انگار که خیلی از جاها شو نخوان بنویسن . خلاصه اصلا حال نداد

    ۱ سال پیش
  • ستی

    ۱۲ ساله 44

    مزخرف و خسته کننده

    ۲ سال پیش
  • یوری

    00

    بد بد نبود که فقط عالی نبود وگرنه خوب نوشته

    ۱ سال پیش
  • یوری

    30

    پارمیس جان دختره مگه موتاد نبود پس چی شد بعدش اون درخواست اخر امیر چی بوده که دختره قبول نکرد ؟یه جورایی اخرش رو باز گذاشتی برای رمانای بعدی جبران کن ...

    ۱ سال پیش
  • fatemeh

    10

    میتونستی خیلی بهتر بنویسی ن اینکه همون لحضه عاشق بشن اخه ک با یه زخم از هوش میره و... خیلی آبکی بود

    ۱ سال پیش
  • Hana

    11

    خوب بودتقریباولی ب درد تازه وازدا میخوره

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.