صحرا دختر چشم خاکستری حالا زندگیش همرنگ چشماش شده. بعد از دو سال و نیم حالا به هیولایی تبدیل شده که خودش هم خودش رو نمی‌شناسه. اون حالا زیر دست یک مرد عرب شده و باهاش همکاری می‌کنه. مردی که کینه کهنه‌ای از عشقش به دل داره و به دنبال این کینه اون باید کاری کنه که تنها راه خلاصیش از مرداب زندگیشه. توی این اتفاق دختر بی‌گناهی رو هم وارد وارد مرداب میکنه ولی آیا اون دختر تو مرداب می‌میره یا تبدیل میشه به یک گل نیلوفر؟

ژانر : پلیسی، عاشقانه، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۲ دقیقه

مطالعه آنلاین ناتموم نمی‌مونه (جلد دوم انفجار تاج)
نویسنده : سمانه حسینی

ژانر: #عاشقانه #جنایی #پلیسی

خلاصه رمان:

صحرا دختر چشم خاکستری حالا زندگیش همرنگ چشماش شده. بعد از دو سال و نیم حالا به هیولایی تبدیل شده که خودش هم خودش رو نمی‌شناسه. اون حالا زیر دست یک مرد عرب شده و باهاش همکاری می‌کنه. مردی که کینه کهنه‌ای از عشقش به دل داره و به دنبال این کینه اون باید کاری کنه که تنها راه خلاصیش از مرداب زندگیشه. توی این اتفاق دختر بی‌گناهی رو هم وارد وارد مرداب میکنه ولی آیا اون دختر تو مرداب می‌میره یا تبدیل میشه به یک گل نیلوفر؟

به نام خدا...

توجه- این رمان با انفجار تاج مرتبط هست ولی بدون خوندن انفجار تاج هم میتونید بخونیدش . چون موضوع متفاوت و جدیده و خلاصه ای از انفجار تاج قرار داده میشه . البته خوندن انفجار تاج هم خالی از لطف نیست ...

مقدمه :

تو همه چیز را نا تمام تمام کردی ...

از این متنفر بودی که کاری را نیمه رها کنی ولی حال اصل کار را نیمه تمام گذاشتی ...

و این منم که هر شب رویا های نصفه نیمه می بینم ...

همه چیز در زندگی من نصف شده ولی این عشق هر روز بیشتر می شود ...

آیا تو هم به من فکر می کنی ؟

یا این فقط منم که در این آتش میسوزم

اتشی که حتی پس از سوازندن و خاکستر شدنم دوباره مرا به اتش می کشد ...

همیشه فکر می کردم شعله آبی سرد است ...

تو سرد نبودی درست است از درون قلبت یخ زده بود...

ولی خوب سوزاندن را بلد بودی...

خوب مرا به فنا دادی...

ولی این را به تو قول می دهم ... عشقمان نا تمام نمی ماند

با یک پرش رو سر نگهبان ...مرد گنده بی هوش شد ...به هر حال من از ارتفاع شش متری رو سرش پریده بودم ...!

با قدم هایی که با انگشت های پام بر می داشتم ... خیلی اروم و سریع وارد عمارت شدم ... عمارت هم عمارت بودا ! ... جون می داد برا مراسم ... پوزخندی زدم ... انگار قاسم می دونسته اینجا بابه چه مراسمیه ...

از پله ها بالا رفتم و پیچیدم سمت راهروی سمت راست ... چه در مجللی !

خیلی اروم در رو باز کردم ... بله ما اینیم از پنجره وارد نمی شیم مستقیم از در میریم داخل ...

لعنتی ... عمار نگفته بود اینقدر عوضیه که من الان علاوه بر خودش شاهد دو دختر دیگه هم باشم ...

با غلط زدن یکی شون ... سریع پایین تخت قایم شدم ... الان باید چه غلطی کنم ... هر سه شون رو بکشم ؟؟ یا نه یه نقشه بهتر دارم ... کاری می کنم اونا متهم بشن ...پوزخندی زدم و ...

***

دستم رو به نرده های بالکن گرفتم و با لبخندی تلخ که از زهر مار بد تر بود به رو به رو خیره شدم به دریای آبی ..به اسمون .. به خونه ها و اپارتمان های اطراف ... دبی ...هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز ساکن دبی بشم ...هیچ وقت فکر نمی کردم این همه مدت تو این شهر موندگار بشم .. ولی شدم ...تقدیر چیزیه که تو رو با چیزایی رو به رو می کنه که ازشون فرار می کنی و حتی تصورش رو هم نمی کنی ...ولی این تقدیر هنوز منو نشناخته ..من کسی هستم که هر کاری برای کم کردن روی حریفم می کنم ..و حالا این زندگی و سرنوشت شومی که برای خودم ساختم رو چطوری شکست بدم ؟؟ چطور این حریف خود ساخته رو شکست بدم؟؟اروم به سمت در بالکن چرخیدم .. خونم یه پنت هوس تو یکی از اسمون خراش های دبیه که رو به دریاس .. واحد بزرگ ومدرنیه. یادم به روزی می افته که طراح دکوراسیون اومده بود خونه رو ببینه .. تقریبا دو سال و نیم پیش بود ... تنها جمله ای که بهش گفتم این بود:

می خوام دکور تماما مشکی و خاکستری باشه .

هرچه اصرار کرد کمی از رنگ یا گل و گیاه استفاده کنه جواب من نه بود نمی تونم بدون اون دنیا رو رنگی ببینم از وقتی عشقم رو کشتم کل دنیام بی رنگ شده انگار کور رنگی گرفتم ..دنیام اخرش همرنگ چشمام شد .. سیاه ... انگار روزگارم رخت عزا به تن کرده و بعد از این دو سال و نیم هنوز داغ داره ...نفس عمیقی کشیدم حتی وقتی نفس می کشم هم قلبم درد می گیره که چرا هنوز بدون اون میتپه و با یادش مثل یه دیونه خودش رو به زندان تنم میکوبه شاید که از درد و خونریزی تموم کنه و بمیره با یه صدای ترسناک به سمت پنجره تمام شیشه ای خونه برگشتم که یه دفعه با سرعت خیلی بالایی یه چیز سفید از پنجره باز وارد خونه شد و به سمتم اومد ... دستم راستم رو به جلو دراز کردم که روی دستم اومد ..با لبخند کجی رو سرش رو با دست چپم نوازش کردم ایشون تنها همراه دو سال اخیرمه ... سوفی..یه شاهین ماده سفید که به خاطر علاقه زیادم به انیمه قلعه متحرک هاول اسمش رو سوفی گذاشتم .. این پرنده خوشگلم پر هاش مثل موهای سوفی سفیده ..اگه نر بود اسمش رو یه چی دیگه می گذاشتم..اروم از رو دستم با راه رفتن و پرش های کوچیک...اومد رو شونه راستم نشست و سرش رو به گردنم و زیر گلوم مالید .. هیچ کس باورش نمی شد همچین پرنده شکاری و خطرناکی با من این طور با محبت رفتار کنه ..پرنده ای که چند بار تا حالا چند نفر رو زخمی کرده ..البته بگم به خاطر من بوده ..سوفی خودش دختر خوبیه .. ولی مثبت در کنار منه منفی میشه منفی اروم یه سمت اشپز خونه رفتیم و بهش غذا دادم .. گوشت خام .. ولی سوفی از شکار زنده بیشتر خوشش میاد .. دلش نمی خواد اماده خور باشه .. چون این لاشخورا هستن که اماده خورن .. یه شاهین از این روند خوشش نمیاد ...مخصوصا سوفی... از آشپزخانه بیرون اومدن و سوفی به سمت جای مخصوصش پرواز کرد منم گوشی و سویچ ماشینم رو برداشتم و به سمت خروجی رفتم... باید کار نیمه تمومم رو تموم کنم... البته اگه دوباره ساز مخالف نزنه سوار ماشین شدم یکی از خوبی های دبی اینه که اون قدر پولدار وجود داره که به خاطر یه کامارو برنگردن و بهت خیره بشن ولی یکی از بدیاش اینه که سرعت ماشینت اگه خیلی بالا باشه پلیس میافته دنبالت در حالی که ماشین پلیس لامبرگینیه !! از در ورودی اهنی طلایی رنگ وارد عمارت بزرگ و سفید طلایی شدم ... نمی دونم چرا عرب ها اینقدر به رنگ طلایی علاقه دارن .. هر چقدر هم خونه ات طلایی باشه تا خون طلایی تو رگات نباشه بی ارزشی…از ماشین پیاده شدم و به سمت پله ها پا تند کردم و سویچ رو پرت کردم تو بغل هارون و به سمت در همیشه باز عمارت رفتم ... و بعد از گذر از ورودی به سمت سالن بزرگ رفتم .. مثل همیشه قاسم اینجا بود در حالی که ویکتوریا کنارش رو دسته مبل نشسته بود ... قاسم عرب بود ولی برخلاف تصور یه شیخ خیکی و پیر نبود اون یه مرد سی و خورده ساله با مو های جو گندمی بود که همیشه لباس های اسپرت و شیک به تن داشت و بدن ورزیده ای که مکمل قیافه معمولی اش بود .. البته برای من معمولی بود به دید اکثر دختر ها جذاب دیده میشد به خاطر یه پارتی خوشگل که از هرچیز خوشگل تره یعنی ... پول! به سمت شون رفتم

ویکتوریا زود تر متوجه ام شد و همون طور که دستاش رو شونه های قاسم بود پوفی کشید .. من هم با دیدنش همچین حالی دارم ولی اون قدر این دختر برام بی ارزشه که توجه خرجش نمی کنم .. مستقیم رفتم و روی کاناپه روبرو شون نشستم...که قاسم با همون زبون عربی و لهجه خالصش گفت:

چطوری ؟؟؟

بدون نگاه کردن به چشماش شروع کردم

حالم مهم نیست.. مهم اینه برای چی اومدم ...

پوزخندی زد و گفت

این که مثل روز روشنه برای بحث درباره موضوع همیشگی اومدی.

سرم رو به تایید تکون دادم و گفتم

افرین

چشماش رو به سمت ویکتوریا چرخوند و بهش گفت

یه چند لحظه مارو تنها بزار...

ویکتوریا هم اخمی نثار من کرد و از رو دسته مبل بلند شد و خواست بره که گفتم :

ویکتوریا این مهم نیست که ازم بدت میاد ...

با پوزخند به سمتم برگشت که ادامه دادم-

چون همه که خوش سلیقه نیستن ...

جوری نگام می کرد که حس می کردم هر لحظه ممکنه با چشماش دارم بزنه ولی چون جوابی نداشت بده با حرص به سمت خروجی سالن رفت

-چرا میخوای بری؟

قاسم در حالی که خیره بهم بود اینو گفت

+چون خسته ام .. دیگه توان ندارم .. منو ببین .. دیگه با یه قاتل هیچ فرقی ندارم .. دارم حس می کنم به کشتن ادم ها عادت کردم ..

-من که همون اوایل بهت گفتم لازم نیست این کار های مسخره رو انجام بدی کافیه لب تر کنی تا کل ثروتم رو به پا...

سریع دستم رو بالا اوردم و با دندون های قفل شده گفتم

قرار شد دیگه در مورد این موضوع حرف نزنی...

سرش رو تکون داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاسپورت و بلیط هواپیما اماده اس ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سکوت کرد می دونستم سکوتش بی دلیل نیست و به خاطر همین اروم مثل خودش گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی وقتی میتونی بری که اخرین مامورت رو تموم کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نگاش کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه کشتن ابوالحسن ماموریت اخر نبود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اون یه بخشی ازش بود ... نترس این ماموریت کشتن نیست... اتفاقا این ماموریت به خودت هم مربوط میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بگو ... فقط میخوام خلاص شم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد و همون طور که به سمت راه پله می رفت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرصت زیاده .. بعدا هم وقت برای بحث سر این موضوع داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی پله پنجم به سمتم برگشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شام اینجا میمونی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم یه اخلاق گند قاسم اینه که اگه نخواد چیزی بگه دیگه نمی تونی از زیر زبونش بکشی پس چرا سعی الکی کنم این مدت کوتاه رو هم تحمل می کنم بالاخره تموم میشه بهش نگاه کردم گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه امشب نمی تونم ...نوش جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه بی اصرار برگشت و به راهش ادامه داد منم به سمت خروجی رفتم و منتظر موندم تا هارون ماشین رو از تو پارکینگ برام بیاره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم غلیظی به عمار نگاه کردم ... هر کلمه ای که از دهنش بیرون میومد مساوی می شد با اتیشی تر شدن من ... اخرش هم نتونستم طاقت بیارم و با داد از جام بلند شدم و گلدون شیشه ای رو میز رو بلند کردم و رو سرامیک ها پرت کردم که به هزار قسمت مساوی و نا مساوی تقسیم شد عمار با همون قیافه خونسرد همیشگی بهم خیره شد و چیزی نگفت با اخم به سمتش برگشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه این تنها راه خلاصیم از این مردابه قبول ... تکلیف چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من میرم اروم که شدی بهم خبر بده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوش رو گرفتم و گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین الان بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قاسم گفت بیای عمارت تا تکلیف رو برات مشخص کنه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین الان میریم باید تکلیف این عوضی مشخص بشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به سمت در حرکت کردیم و من با همون کفش پاشنه بلند مشکی از روی شیشه خورده ها رد شدم...خاک تو سر دل ساده من... چقدر ساده و زود باوری احمق ... هیچ وقت فکر اینجاش رو نکرده بودی ؟؟هان ؟حالا بیا و تماشا کن.زود باوری نتیجه ای جز این نداره ... تو مثل خر تو گل گیر کردی و بقیه مخصوصا اون عوضی داره به ریش نداشتت میخنده از در خونه که داشتم خارج میشدم سوفی سریع پرواز کرد و رو شونم نشست منم چیزی بهش نگفتم اونقدر که ذهنم درگیر بود با عمار سوار بوگاتیش شدیم و به عمارت رفتیم همین که رسیدیم خیلی با عجله زود تر از عمار از ماشین پیاده شدم و به سمت در ورودی پا تند کردم روبه روش که روی مبل چرم همیشگی اش نشسته بود ایستادم و بالاخره دهنم باز شد-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمار چی میگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو با خونسردی از صفحه گوشی گرونش گرفت و بهم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه خلاص میخواستی اینم راه خلاصت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمی خوام. یه ماموریت دیگه بهم بده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تنها راه خلاصت اون پلیسه اس ..اسمش چی بود .. اهان ... کیان مگه نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم کیان تو سرم هی اکو میشد و در اخر منو کشوند به دو و نیم سال پیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر دست ارایشگر در حال زجر کشیدن بودم نمی دونم این آرایشگر با من چه پدر کشتگی ای داره که این طوری مو هام رو میکشه با حرص بهش توپیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا سریع موهام رو درست کن یا همین الان تمومش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای پر عشوه و مسخرش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوا .. چقدر کم طاقتی .. پنج دقیقه دیگه تمومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم و به ساعت گوشی نگاه کردم ... ساعت 6:43 الاناس که برسه و این آرایشگر مزخرف هنوز هیچ غلطی نکرده حالا خوبه لباسم و پوشیدم و صورتم رو ارایش کرده و گرنه کلام پس معرکه بود...گوشی تو دستم ویبره رفت ... اروم رمزش رو وارد کردم و تو قسمت پیام هاش رفتم دختره عوضی چیم سیوش کرده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*جانا*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم که تلخیش مثل یه امپول زیر پوستم رفت و تو خونم تزریق شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیام رو باز کردم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام . من ده دقیقه دیگه میرسم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم گرفت... نمی دونم شاید هم دل تو دلم نیست ... اصلا هرچی .. فقط میدونم قلبم درد میکنه ... قلبی که خیلی وقته هیچ نشونه از حیات درش وجود نداشته الان دوباره شروع کرده به عذاب دادنم ... قلبی که با رفتنم از ایران خاکش کردم حالا با برگشتنم دوباره برگشته سر جاش ... ای دل ساده به موندگار بودن دل نبند چون زیاد موندگار نیستم ... ارایشگر از کارش دست کشید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید خانم کم طاقت بلاخره تموم شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و بدون نگاه کردن به خودم چادر گل گلی رو سرم کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از خودم متنفرم چرا باید به انعکاسم تو اینه نگاه کنم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرایشگر با تعجب نگاهم کرد ولی چیزی نگفت .. حتما فکر می کرد الان ذوق میکنم و کلی ازش تشکر می کنم ... تشکر واسه اون همه پولی که تو کیسش گذاشتم یا شاید هم این همه عذابی که بهم داد ...با صدای زنگ آرایشگاه دلم ریخت .. منی که تا حالا چندین نفر رو کشته بودم حالا به خاطر یه زنگ در اینجور می ترسم... اون نترسی سابق ام کجا رفته ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارایشگر خواست حرفی بزنه که بی حرف به سمت در آرایشگاه حرکت کردم و بی توجه بهش از در آرایشگاه خارج شدم چادر رو اونقدر جلو کشیده بودم که اصلا صورتم معلوم نباشه وقتی به جلوی در رسیدم فقط کت و شلوار و کفش سرمه ایش پیدا بود ... حیف که نمیشه صورتش رو ببینم .. ولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیکلش درشت تر شده ... انگار دوری از من خوب بهش ساخته ... کیان اگه میدونستم یه روز قراره اینجوری دلم رو بسوزونی همون روز هم خودم رو می کشتم تا انقدر عذاب نبینم هم تو رو می کشتم تا تو فکر هیچ دختر دیگه ای نباشی که *جانا * سیوت کنه... ای کاش به جای زدن دسته کلت پشت گردنت و بیهوش کردنت و فرار غیر قانونی خودم این کار رو می کردم تا کمتر عذاب بکشیم ...به سمتش رفتم و یه جایی نزدیکش توقف کردم ..اروم با لحن ناشناخته ای سلام کرد برای اینکه هویتم لو نره فقط سرم رو تکون دادم اون هم بدون حرفی به سمت ماشین رفت و در رو برام باز کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسودیم شد .. باید حتما خودم رو جای اون دختره عوضی جا میزدم تا در رو برام باز کنی ... یادمه قبلا از این کارا نمی کردی کیان خان ... بدون حرف و تشکری سوار شدم ... و در رو بستم ... من احمقم که بعد از این چند سال هنوز حلقه ات رو نگه داشتم ...من احمقم که حلقه رو به گردنم انداختم تا تنها یادگاریم ازت نزدیک قلبم باشه ... تا کی میخوای حماقت هام رو تو سرم بکوبی کیان ؟؟هان ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شد و حرکت کرد ... ماشین عوض شده ... یه بنز ... کیان عوض شده ... نمی دونم تا چه اندازه ... ولی عطرش هنوز همون عطر مست کنندس ... تو فقط عطرت برای از راه به در کردن دوبارم کافیه لعنتی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه ماشین رو پایین کشیدم تا خودم رو نباختم و بغضم رو همراه یه نفس عمیق پایین فرستادم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش تو ماشین پیچید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده سما؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم و سرم رو به طرفین تکون دادم ... پس سما صداش میکنی بی معرفت...ولی دوباره گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سما دلخوری ؟حق بهت میدم ولی این رو باید میدونستی ... خودت بهم گفتی با این موضوع کنار اومدی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم مهر سکوت به لبم زدم ... پس دلخوریش برات خیلییی مهمه ؟هان ؟ ولی برای چی باید دلخور باشه ؟ اول احساس بدی داشتم برا اومدن ولی حالا که فکر می کنم حقته ... حقته عذاب بکشی ... تا حالا من عذاب کشیدم از حالا به بعد نوبت تو کیان خان ... بالاخره رسیدیم و اون دوباره در رو برام باز کرد ولی اینبار من از ماشین پیاد نشدم نیمه خبیسم از ماشین پیاده شد...صدای دست و کل به گوش می رسید ... هر چند چادر جلوی دیدم رو گرفته بود ولی میشد فهمید افراد زیادی تو این مهمونی دعوتن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت سالن رفتیم و کنار هم روی مبل دو نفره سفید طلایی مجلسی نشستیم ... درست و کامل سفره عقد رو نمی دیدم مخصوصا اینه و شمعدون رو ...ولی سفره مجللی بود ... باید سوفی رو می اوردم اینجا ...حال میداد واس خرابکاری ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند خبیثی روی لبم نشست که یه دفعه دو جفت کفش زنونه روبروم متوقف شد یکی سیاه و اون یکی بادمجونی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+وای دخترم انشاءلله خوشبخت بشین ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان کیان بود. یادمه تو برخورد اول خوب با من تا نکردی همش بازجویی بود ... حالا این سما خانم برات چیکار کرده دخترم صداش می کنی ؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای اون زن دیگه هم اومد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچم اونقدر هیجان داره زبونش رو موش خورده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با هم اروم خندیدن که این بار صدای خواهر کیان اومد اگه درست گفته باشم کیمیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان ... بابا گفت عاقد اومده ... اگه اماده هستین تا عقد رو جاری کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان کیان گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش بگو ... اماده هستن .. بعد هم بیا گوشه این دستمال رو بگیر ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا همون طور که صدای تق تق کفشش می اومد که حاکی از دور شدنش بود داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان من میخوام قند بسابم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیان با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه .. قندم بساب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند ارومی زدم ... سما نیستی اینجا ولی دیگه تا الان باید فهمیده باشی اجازه نمی دم هیچ کس باهاش باشه ...بلاخره همه اروم شدن... یه پارچه بالا سرمون گرفتن و عاقد با بسم لله شروع کرد به خوندن سوره ای ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیان قران رو از سفره برداشت و با هم بازش کردیم ...سوره نساء دوباره نقاب شرورم رو رو صورتم گذاشتم ... دل تو دلم نبود ... میخوام هر چه سریع تر این مجلس مزخرف رو خاتمه بدم ...اخوند شروع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوشیزه مکرمه سرکار خانم سما صدیق ایا به بنده وکالت می دهید شما را با مهریه... یک جلد قرآن کریم. .. چهارده شاخه نبات ... پنج شاخه گل رز. ... و دوازده سکه بهار ازادی به عقد دائم آقای کیان جهان بخش در بیاورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه حس شدیدا قلقلکم می داد بلند شم داد بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقا خیلی کمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی به جاش یکی از زنا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروس رفته گل بچینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوز خندی زدم عروس بیچاره الان معلوم نیست کجاست اون وقت دقیقا می خواد چه گلی بچینه ؟ مطمعنا وقتی فهمیدین عروس نیستش می فهمین رفته گل بچینه و من اومدم به جاش کیشیک ...بعد هم خبر می رسه شهر داری عروس رو هنگام چیدن گل از بلوار گرفته ... خخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای بار دوم هم اخوند طوطی وار همون متن رو تکرار کرد ولی اینبار سما رو فرستادن گلاب بیاره ... بیچاره ... خخ و بالاخره موعود فرا رسید و عاقد دهنش رو باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوشیزه محترمه مکرمه سرکار خانم سما صدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو پشت کمرم کشیدم و وقتی کلت رو حس کردم از جام بلند شدم که چادر سفید از روی سرم افتاد و داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایسا ببینم حاج اقا ...من سما صدیق نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و میون سکوت و تعجب اطرافیان قهقهه ای زدم و میون قهقهه هام کلت رو بیرون اوردم و تو سفره عقد گرفتم و اول ازهمه آینه که انعکاس بهت زده کیان رو نشون میداد با یه گلوله شکستم با صدای اولین گلوله زن ها با جیغ و سر و صدای زیاد از خروجی بیرون رفتن فکر نکنم نیاز باشه گلوله دوم رو برای این جمعیت ترسو حروم کنم با لبخند بدجنسی به سمت کیان بهت زده برگشتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام عزیزم ...دلم نمی خواست عقدت رو از دست بدم ولی انگار منو با عروست اشتباه گرفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قهقهه ای زدم کیان بالاخره از بهت بیرون اومد و با اخم از جاش بلند شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحرا تو چه موجودی هستی ؟ یه بار با رفتنت زندگیم رو خراب کردی حالا با اومدنت ... کی قراره دست از سرم برداری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه محزونی به خودم گرفتم و لبام رو اویزون کردم و گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کردم از دیدنم خوشحال میشی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خیلی سریع تغییر چهره دادم و قیافم رو جدی کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب آقا پلیسه کارمون با هم تموم شد امید وارم دیگه همو نبینیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سریع به سمت پنجره پشت سرمون دوییدم و کناره پنجره که رسیدم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بای بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دیدم که به سمتم دوید ولی خیلی دیر بود چون من خودم رو پرت کردم از پنجره بیرون ...ولی روی جسم نرمی فرود اومدم که صندلی فراری عمار بود ..عمار بهد از پرش من سقف فراری رو بست و با یه تیک اف کر کننده حرکت کرد همون طور که به روبه رو نگاه میکردم به فارسی گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب اینم از ماموریت پایانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمار همون طور که با یه دست فرمون رو گرفته بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

: پاسپورت و ویزای جعلیت تو داشبورده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشبورد رو باز کردم و ویزا و پاسپورت جعلی به همراه بلیط هواپیما رو نگاه کردم به هویت جدیدم پوزخند زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا بزرگمهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که صداش تو گوشم پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو که رفتنی هستی و امید وارم هیچ موقع دیگه نبینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاش کردم که ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی هر وقت کمک خواستی رو من حساب کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو هم همین کار رو کن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سرعت رو بیشتر کرد تهران تغییری نکرده بود ... ولی دبی شب می خوابی صبح بلند میشی عوض شده ...برج ها هم که مثل قارچ سبز میشن...پرواز هواپیما برای ساعت پنج صبح بود من هم از همین الان باید اماده می شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عمار به خونه گیریموری رفتیم که قرار بود چهرم رو تغییر بده. الان زود بود واس گیریم کردن ولی یکم هم استراحت که باید کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فراری که پیاده شدیم نگاهی اجمالی به خونه انداختم. .. یه خونه سیصد متری تو یه محله معمولی ... نگاهی به مرد ارایشگر کردم که موهای بنفشی داشت و سورتش سه تیغه کرده بود ... از دور معلومه یه ترنسه ... لبخندی زدم ... و به سمتش رفتم. .. که با صدایی که سعی در دخترانه جلوه دادن داشت به فارسی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری براش تکون دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کافی داری ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگام کرد و بعد از مکثی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره .. اره .. بیاید داخل ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خودش زود تر داخل رفت ..عمار اومد کنارم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قیافش نگاه نکن کارش درجه یکه ... همسایه هاش سید بشیر صداش میکنن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من ادم ها رو از روی قیافه قضاوت نمی کنم اینو که خودت میدونی... اسمش سید بشیره ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و ابرویی بالا انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجوری صداش می کنن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اها ... پس اسمش چیه ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سعیده ... سعید هم صداش می کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفتم و به سمت داخل خونه رفتم ... اصلا از خودش می پرسم چی صداش کنم ...خونش یه خونه معمولی بود با دکور کرم قهوه ای مثل اکثر خونه های ایرانی ...خودش تو اشپز خونه بود و داشت قهوه جوش رو راه می انداخت ...رو صندلی اوپن نشستم و سرم رو گذاشتم رو جزیره ... عمار هم به سمت مبل راحتی رفت و روش نشست که یه دفعه یه چیز پشمالو رو کنار پام حس کردم سریع پام رو بلند کردم ... که چشمم خورد به سگ پشمالو خاکستری رنگ ... با لبخند از رو زمین برش داشتم ... هنوز چند روز از دوریمون نمی گذره و اینقدر دلم براش تنگ شده ... اصلا هر حیون خونگی‌ای میبینم یاد سوفی میفتم ...ولی من ازادش کردم ... جای شاهین تو قفس نیست ... سوفی باید تو اسمون ها پادشاهی کنه ... کاری که من روی زمیننتونستم انجام بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

* Jack* همون طور که نگاهم به قلاده سگ خاکستری بود و اسمش رو نگاه می کردم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی صدات کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یه دفعه با اون صدا زد زیر اواز-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی صدا کنم تو رو ... تو که از گل بهتری ... کاشکی بد بودی عزیزم ... میشد از یادم بری ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اواز خوندنش خندیدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه گوگلی یه کلمه میگم واسش آهنگ میاری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این یه عادته ... در ضمن سعیده هستم بچه ها سعید هم صدام می کنن .تو هر جور راحتی صدام کن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دستش رو جلوم گرفت .. دستم رو تو دستش گذاشتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعیده .. تو ایران اذیت نمی شی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مصنوعی ای زد. .. قشنگ معلوم بود کلی درد رو پشت این لبخند پنهون کرده و جلوی سد اشکش رو گرفته. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چیکار میشه کرد ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه بخوای میتونم به بچه ها بسپارم ببرنت دبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ممنون درسته گاه و بی گاه به هر بهونه ای زخم می زنن ولی من تازه عادت کردم و نمی تونم از اینجا دل بکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به بالا و پایین تکون دادم و گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر جور راحتی ... ولی میخوام بدونی من این رو از سر ترحم نگفتم... با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارایی که ازت دیدم فکر می کنم اونجا می تونی خیلی موفق بشی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که فنجون قهوه رو جلوم می گذاشت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ممنون .. به پیشنهادت فکر می کنم. ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم و سگ پشمالو رو پایین گذاشتم و بجاش فنجون سفید قهوه رو برداشتم که دوباره صداش پیچید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید که این حرف رو می زنم ولی نمی تونم نگم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راحت باش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ خب .. به قیافه ات نمی خوره این قدر مهربون باشی ... با تعریف هایی هم که ازت شنیدم منتظر یه مادر فولاد زره بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس به قیافم میخوره چطور باشم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+یه دختر شرور و ...ضد مرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم زیر خنده و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخری رو خوب اومدی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد از خنده بوی آرامش بخش قهوه رو به ریه هام فرستادم اونقدر از بوش ارامش میگرفتم که فکر می کردم هرلحظه ممکنه از فرط ارامش بیهوش بشم و اصلا باورم نمی شه همچین چیز ارامش بخشی خواب رو از سرت بپرونه ...این یه هشدار طبیعته ... همیشه اون چیزی که فکر می کنی خود ارامشه ... ارامش رو ازت میگیره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن قهوه تشکری از سعیده کردم و بلند شدم فنجون رو بشورم که نگذاشت ... خوشم نمیاد عزت نفسم زیر سوال بره ...بعدش رفتم حمام و اون ارایش مزخرف عروس رو پاک کردم ... ولی همش یاد چشمای بهت زده کیان میفتادم ...ساعت تقریبا دو صبح بود که سعیده شروع کرد ... عمار هم که از همون اول رو مبل خوابش برده بود ... عمار یه پسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوش چهره لبنانی-ایرانی بود که یک سال از من بزرگ تر بود ولی واقعا کارش درست بود ...چشمای میشی و مو های خرمایی داشت و قدش صد و نود بود ولی هیکل لاغر و عضلانی داشت ... همیشه هم لباسای لش می پوشید ... مادرش لبنانی بود و پدرش ایرانی و به خاطر همین علاوه بر عربی خیلی رون فارسی صحبت می کرد و به انگلیسی هم تسلط داره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعیده روم خم شد و شروع کرد ... انقدر وسایل های مختلف دور و ورم بود که چشمام داشت از حدقه بیرون میزد ...حتی نمی دونم اسمشون چی هست. .. اول از همه برام لنز مشکی گذاشت. ... بعد شروع کرد به ور رفتن با کلاه گیس قهوه ای و قرار دادنش روی سرم بعد شروع کرد به گریم صورتم ... اونقدر مواد ارایشی رو صورتم کار کرده بود می ترسیدم راه برم بریزه ... از اون گذشته می ترسم اخرش از سنگینیش گردنم بشکه نگاهی به ساعت کردم... دوساعت گذشته بود ... اروم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعیده کی تموم میشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+دیگه تمومه فقط یه اسپری بزنم واسه فیکس کردنش بعد کلا تموم میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم من میترسم راه برم بریزه ... ابروم بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی خواد بترسی ... فقط حواست باشه به جایی برخورد نکنی ...دست هم به صورتت نزن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ارومی گفتم و اون بعد از گفتن این که-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشما و دهنت رو ببند و برا چند ثانیه نفس نکش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسپری ای رو رو صورتم پاشید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که منتظر بودم یکم هم دور صورتم رو با دست باد زدم تا این بوی بدش سریع بره با بلند شو گفتن سعیده بیخیال از رو صندلی بلند شدم عمار همون طور که صورتش رو شسته بود و و از لبه مو های خرمایی اش قطره اب میچکید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت خوب بود سعید ... پول رو حواله کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید همون طور که نگاهش به صفحه موبایلش بود گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمار رو کرد به من و با قهقه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایی خیلی زشت شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون تغییر چهرم به خاطر گریم سنگین از لای دندونام غریدم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خفه بابا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمار هم همون طور که سویچ رو از جیبش در می اورد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ... زود باش بریم که من هر چه سریع تر باید این دختره کولی رو ببرم دبی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس کولی هم هست... موندم چطور کیان راضی شده یه دختر که دوازده سال ازش کوچک تره رو بگیره ؟؟میخوان با هم خاله بازی کنن ؟؟؟ درسته دختره نوزده سالشه ولی یکم زود نیست واسه شوهر کردنش ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال این فکر های مزخرف شدم و پشت سر عمار راه افتادم ... قبل از این که سوار ماشین بشم با سعیده دست دادم و خداحافظی کردم ... عمار هم براش بوق خداحافظی زد ... میدونم مردم ازاریم که ساعت چهار و خورده‌ای بوق میزنیم و نمی خواهم مردم ازاریمون رو توجیح کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به فرودگاه رسیدیم عمار چمدونم رو دستم داد و همون جا با هم خداحافظی کردیم چون دیرش شده بود ...وارد فرودگاه شدم ... چشمام از خستگی و بی خوابی قرمز شده این رو مطمئنم ... و با این قیافه جدیدم مطمئنا کلی ترسناک شدم نگاهی به تابلوی اعلام پرواز ها کردم و شماره پروازم رو پیدا کردم ...خدا را شکر تاخیر نداشت ... از نشستن روی صندای های انتظار بدم میاد ..به سمت صفی رفتم که برای چک کردن پاسپورت و ویزا و ... بود ... صف نسبتا شلوغ بود و من شدیدا بی حوصله... دلم میخواد یه کلت داشتم و با بیرون اوردنش این صف بزرگ رو پراکنده می کردم ... میدونم خیلی خود خواهم که به خاطر سریع تر راه افتادن کارم و خستگیم همچین فکری دارم ...ولی چه میشه کرد ما اینیم دیگه ...بلاخره صف مسخره حرکت کرد .. یه زوج چندش پشت سرم بودن که حرفای عشقولانشون بد رو مخم بود .. خدایی اگه کلت داشتم ... مخشون رو منفجر می کردم ... جلو تر از من یه خونواده چند نفره بود که یه پسر بچه شیطون داشتن و این پسر بچه چندش اونقدر گریه کرده بود که از دماغش دوتا ابشار و از چشماش دو تا ابشار دیگه جاری بود ... خلاصه خیلی چندش بود... اگه بچه تینا و رایان هم همینطور باشه عقده این یکی رو سرش خالی میکنم ...بقیه به نسبت خیلی بهتر بودن ...بلاخره نوبت من شد ... مدارک و بلیط رو روبهروی مامور گذاشتم ... اون هم پاسپورت و ویزا رو برداشت ... یه نگاه به من می کرد یه نگاه به عکس ... یکم استرس گرفته بودم ولی به روی خودم نیاوردم ... بلاخره مدارک رو بهم برگردوند وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بفرمایید سفر خوبی داشته باشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همون طور که من وسایلم رو تو کیفم می ریختم اون هم با چندش نگاه به زوج پشت سرم می کرد ... بالاخره یه همدرد پیدا کردم ... با لبخند کجی به راهم ادامه دادم و بعد از گشتن خودم و چمدونم ..چمدونم رو تحویل دادم و با کیفم به سمت هواپیما راهی شدم ...وارد هواپیما که شدم دو تا مهماندار خوشگل بهم خوش امد گفتن...رفتم و صندلیم رو پیدا کرد کنار یه پیرزن و کنار پنجره ... کیف رو بالا تو جای مخصوصش گذاشتم و با رد شدن از پیرزن غرغرو ... بی خیال کنارش نشستم و به بیرون نگاه کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره دارم فرار می کنم ... دوباره دارم دور می شم ... از خودم .. هویتم .. عشقم ..کشورم ... خاکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سما*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بهش نگاه کردم ... من چقدر ساده ام ... چقدر احمق ام ...چقدر دلم می خواد بلند شم و بزنم تو صورتش درسته دوازده سال ازم بزگتره ... ولی این حقش نیست ؟؟؟؟ حق کسی نیست که دوماه من رو سر کار گذاشته و حالا میگه یکی دیگه رو دوست داشته و خواهد داشت؟؟ مگه جرم کسی که دل میشکنه برابر با کسی که می کشه یکی نیست؟ دلم میخواد از خودش بپرسم ... مگه پلیس نیست .. بهتر از این جرائم سر در میاره... اما حیفم میاد دهنم رو خسته کنم برگشتم سمت در ماشین و بازش کردم .. ولی قبل از پیاده شدنم گفتم :باهات ازدواج می کنم و این مراسم رو بهم نمی زنم نمی خواد برای ابروی خودت و خونوادت بترسی...چون منم ابروی خانوادم مهمه این کار رو می کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم کمی به سمتش مایل شدم و ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی تو خوب کاری نکردی کیان ... تو به فکر من و خانوادم نبودی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرف دیگه ای به سمت خونه رفتم اونقدر اعصابم خورد بودم که مستقیم به اتاقم رفتم و اونقدر فکرم مشغول بود که نفهمیدم کی رو تخت دراز کشیدم و کوسن زرد رو تو بغلم گرفتم...درسته عاشق و دل باخته کیان نبودم ولی هر چی باشه دخترم ... اون با احساساتم بازی کرده ... یاد اون روزایی افتادم که بعد از خاستگار خانواده جهان بخش بود ... من واسه اختلاف سنی مون مخالفت می کردم ولی مامان همش میگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بهتر از این گیرت نمیاد ... هم خوش تیپ و خوش برو رو هست هم خونواده با وقار و خوبی ان ... اگه این از دستت بره دیگه بهتر از این گیرت نمیاد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تا ساز مخالف می زدم مامان میگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا حالا به خودت تو اینه نگاه کردی ؟؟ به چیت مینازی ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانی که من رو بزرگ کرده بود پسر مردم رو بهتر از من می دید ... اون وقت از غریبه چه توقعی دارم ...اون قدر رو مخم کار کرد تا بالاخره خسته شدم و تسلیم خواستش شدم ... ولی هر شب به خاطر حرف های مامان گریه کردم چون اون پسر مردم رو به دختر خودش ترجیح می داد .. چون اون غرور من رو هر روز خورد می کرد ... چون اون من رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه و کم عقل خطاب می کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم گرفته بود ولی حوصله اشک ریختن نداشتم .. فردا عقدمه ... دوباره میرم پیش کسی که دوستم نداره ... چرا من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر تنها و بی کسم ... شش میلیارد ادم تو این کره خاکیه .. ولی هیچ کس بهم اهمیت نمیده ... این عدالته خدا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و به سمت وسایل هام رفتم ... باید همین خورده ریز ها رو جمع کنم ... نگاهی به انعکاسم تو اینه کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی میبینم جز یه دختر افسرده که از خودش متنفره ... وقتی خودم از خودم بدم میاد چه انتظاری از بقیه دارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه خودم رو چهل برابر زشت تر و چاق تر می بینم ... اعتماد به نفسم زیر خط فقر. .. ولی چهل برابر اینا مغرورم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری که پسر های فامیل هم نمی تونن باهام شوخی کنن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این بدی های خودم که بگذریم یکم خوبی هم دارم ... مثلا نقاشیم خوبه و مدرکم رو تو پونزده سالگی گرفتم و گیتار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم میزنم ... ولی مامانم اجازه نداد ادامه بدم و من رشته تجربی خوندم و کنکور رو هم خراب کردم .. تجربی هم خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی تو خون من یه چی دیگس ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال این فکر های بی سر و ته شدم و هرچی قلمو ... مداد رنگی... ابرنگ و کلا وسایل نقاشی بود رو تو یه جعبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم طول کشید ولی بالاخره تموم شد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم به سمت تخت رفتم و روش دراز کشیدم. .. خدایا تقدیر من چیه ... این تقدیر چیه که همه ازش حرف می زنن ولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمی بینمش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاه مامان کردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان من خودم میرم ... تو حالا حالا ها اماده نمی شی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان همون طور که دنبال چیزی می گشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای نمی دونم این گلسر رو کجا گذاشتم. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان من رفتم راهش که نزدیکه پیاده میرم .. تو هم که وقت گیرت نیومده ... باید بری پیش مامان کیان ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+میخوای بری برو ... ولی غر نزن . در ضمن جواب بابات رو هم باید خودت بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا که مشکلی نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسایل و لباس رو که تو کاورش بود رو برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کفش کتونی سفیدم رو پوشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیپام اکثرا اسپرت دخترونه بود ... اونقدر اعتماد به نفس نداشتم که تیپ ها و لباس های مورد علاقه ام رو بپوشم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در پا تند کردم و با خدا حافظی بلندی از خونه بیرون زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و راه افتادم ... یه حس بهم میگه سر سفره عقد جواب نه بدم ولی از این جرئت ها ندارم..... کاش جرئت نه گفتن داشتم ...یه نه بلند و قاطع ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به گوشیم کردم ... چقدر حال به هم زن ..... جانا ... هر که گوشیمرو ببینه حتما میگه دختره کشته مردشه ... نمی دونن مامانم برای همین حرف ها اینجوری اسمش رو سیو کرده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه یه ماشین مشکی جلوم پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم به شیشه دودی راننده نگاه کردم و خواستم بدون توجه بهش از کنار رد شم که در ماشین باز شد و سه تا مرد گنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدن و به سمتم اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا عدالت سه تا گنده بک به یه الف بچه با حرص گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه مرگتونه برید کنار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یکیشون با یه قدم بهم رسید و دستم رو کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم یه دفعه چی تو خونم پمپاژ شد که در عرض چند صدم ثانیه چنان جیغی زدم که گوش خودم هم درد گرفت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم به تقلای رهایی ولی اون دوتا غول تشن دیگه هم به کمکش اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا یکی دهنم رو گرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی پام رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یکی دستم رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چی تقلا کردم فایده ای نداشت و سوار ماشینم کردن ... و ماشین راه افتاد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه یکی شون که کنارم نشست بود دهنم رو بست اونقدر محکم که فکر کنم جاش کبود بشه و بعد دستم رو دستبند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدن و پاهام رو هم زنجیر زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه هیچ جونی واسه دست و پا زدن نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین دوتا غول گنده نشونده بودنم و حتی نمی تونستم جم بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده بعد از چند دقیقه کنار یه خیابون نگه داشت و یکی از اون دزدا که جلو کنار راننده نشسته بود با وسایل های من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شد و به سمت صندلی عقب اومد یکی از اون غولتشن ها دست کرد تو جیبم و گوشیم رو به دستش داد ... اون هم بعد از گرفتن گوشی رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چی ؟؟لباسام رو برا چی میخواد ؟ یعنی منو به خاطر دوتا تیکه پارچه دزدیدن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره ماشین به راه افتاد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا دیشب تقدیر رو صدا زدم .. این تقدیرمه ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم ...دادی که بین اون پارچه محکم رو دهنم خفه شد ...دادی که دزدا فکر می کردن برای رهاییه ... ولی دادم شکایت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خدا بود .. و سوال همیشگی. .. چرا من ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک هام سرازیر شد .. اونقدر شدید که دستمال روی دهنم کامل خیس شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چقدر گذشته؟ ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم کجام ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم مقصدم کجاست ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم ایندم چیه ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط یه چیز رو می دونم ... اینکه زندگیم نابوده ... وقتی همه بفهمن من تو عقد شرکت نکردم ... وقتی بفهمن من دزدیده شدم ... دیگه هیچ ابرویی نمی مونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی اگه برگردم که گمون نکنم ... تا اخر عمر رونده می شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام از گریه زیاد درد می کرد .. و بی جون به صندلی ماشین تکه داده بودم .. مثل یه مرده ... که یه دفعه ماشین نگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت و یکی از دزدا دستم رو کشید و از ماشین پیاده ام کرد و یکی دیگشون با گوشی حرف می زد و چون عربی حرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میزد چیزی جز ال .. ال .. ازش نفهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل یه خونه قدیمی و کوچیک بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که پر از اشغال و کارتون و خرت و پرت بدرد نخور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رو به سمت یکی از کارتن ها حل داد که به خاطر پاهای بستم بازانو و کف دستم پخش زمین شدم ... عوضی ها ..مگه ادم نیستین ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آسمان کاملا سیاه می شد فهمید که تا حالا همه از غیبتم خبر دار شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چه فکرایی راجبم می کنن ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دختری نیستم که حرف مردم برام اهمیت نداشته باشه ... من ابروم خیلی برام مهمه .... من از کوچیکی با این جمله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزرگ شدم ...* مردم چی میگم*...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی تونم به حرف مردم بی توجه باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر حرف مردم چه کار ها که نکردم ... چه آرزو ها که نکشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی مرسی خدا ... که همش رو به باد دادی.... حالا دیگه هیچی ندارم ... حتی نمی دونم برای چی منو دزدیدن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و فقط یه حدس دارم ... این ماجرا به پلیس بودن کیان مرتبطه و همین حدس هم نمی دونم چقدر درسته ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای به حالت کیان اگه این ماجرا به تو ربطی داشته باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمان خیلی کند می گذشت ولی می گذشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون عوضی ها حتی اگه بخوام بمیرم هم بهم توجه نمی کنن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کارتن تکه دادم .. و فکر و خیال رو از سرم بیرون کردم ...و اروم چشمای خستم رو رو هم گذاشتم.... چشمایی که از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرط خستگی به چند دقیقه نکشید که به خواب رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کشیده شدن ناگهانی بازوم از خواب پریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گیج به اطراف نگاه کردم که دیدم یه مرد گنده داره دستم رو می کشه و یه دفعه رو کولش انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه یادم اومد تو چه مخمصه ای هستم با حرص داد زدم ولی فایده ای نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالم از سرم افتاده بود و کش مو هام شل شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو یه حرکت دوتا دستم رو بلند کردم و شروع کردم با ارنجم کوبیدن به کمر مرد گنده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یک دفعه من رو انداخت رو زمین و کمرش رو تو دستش گرفت و بعد از چند تا کلمه عربی که باز هم فقط ال هاش رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم با عصبانیت به سمتم برگشت و با پاش کوبید به پهلوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درد تو کل وجودم پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لجن مثل گوریل می مونه اون وقت با یه ضربه من اینجوری دردش می گیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص این بار بازوم رو کشید و به سمت خروجی خونه رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون یه پسر جون و قد بلند که قیافش رو درست تو تاریکی نمی دیدم هم بود و دست به سینه به فراری دلفینی ای تکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد غول پیکر من رو کشید سمت یه کامیون و با یه حرکت من رو بلند کرد و پرت کرد پشت کامیون و در رو روم بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با درد تو خودم جمع شدم ... وحشی کثافت.....شما ادم نیستین من ادمم دردم میگیره ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون شروع کردن به گذاشتن کارتون جلوم اونقدر کارتن گذاشتن که دیگه بیرون رو نمی دیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم ضعف می رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم ساعت چند ولی من بعد از ناهار نصف و نیمه چیزی نخورده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه می دونستم اون ناهار قراره تبدیل به اخرین ناهار عمرم بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همش رو با عشق می خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره اشکام جاری شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته مامانم زخم زبون میزنه ولی تنها دوستمه من الان مامانم رو می خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من حتی بدون مامانم یه شب رو هم سر نکردم ... می خواد مثل همیشه پاش بود تا من رو پاش دراز بکشم و اونقدر قلت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخورم که عاصی بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکون خوردن کامیون متوجه شدم که راه افتادن ... ولی کجا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنت.... لعنت به این زندگی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامیون متوقف شد و بعد از چند دقیقه صدای در کامیون اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل بدنم از بی حرکتی خشک شده بود و حتی نمی دونم چقدر گذشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی چند تا از کارتن های رو به روم برداشته شد به خاطر نوری که چشمم رو می زد دستم رو جلو چشمم گذاشتم و همون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طور که چشمام رو تنگ کرده بودم به کسی که داشت کارتن ها رو بر می داشت نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از همون مرد گنده ها بود که به خاطر نور زیادی که پشت سرش بود خیلی صحنه نورانی و ملکوتی شده بود... انگار فرشته الهی ..... ولی این کثافت ها بعید می دونم خدا رو بشناسن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد به سمتم اومد و بازوم رو گرفت و من رو با خودش به بیرون کامیون کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به بیرون اومدیم دیدم تو بیابونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه جا شن و ماسه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به جز یه خرابه ... ابادی دیگه ای به چشم نمی خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر وحشتناک!!!!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پسره به سمت مون اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا میشد کامل دیدش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که با اخم بهش خیره بودم وارسیش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پسر چشم میشی با موهای خرمایی ... زیادی به عنوان یک دزد جذاب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره رو به مرد گنده چیزی گفت که من برای هزارمین بار به خودم لعنت فرستادم که چرا عربیم انقدر ضعیفه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون قدر که انگلیسی ایم خوبه(به لطف کلاس زبان ) ... سه برابرش عربیم ضعیفه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد گنده دست دهنم رو باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت بشکنه عوضی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با تلاش یکم عربی حرف زدم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل انتَ بقره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره پوزخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چقد زور زدی اینو بگی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به پسره نگاه کردم ... این که فارسی بلده من انقدر تلاش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نگاش می کردم و مرد گنده حالا دست و پام رو هم باز کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ده دقیقه وقت داری بری دست به اب ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم اونقدر احمق نیستی که بخوای در بری ... چون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلت مشکی اش رو از پشت کمرش در اورد و ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون وقت از دنیا ساقتت می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی مثل خودش زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه چه عالی ... من خیلی وقته منتظرتم ...عزرائیل... بلاخره اومدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام رو از هم باز کردم و جدی گفتم-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود باش تمومش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم این همه جرئت رو از کجا اورده بودم ولی مرگ چیزی نبود که ازش فرار کنم .... اتفاقا فکر خودکشی ازم جدایی نا پذیره ... حالا که فرصتش پیش اومده با آغوش باز به استقبالش می رم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه مشتاق ... فکر کردی بی درد می کشمت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و نگاه ترسناکی بهم انداخت که منظورش رو فهمیدم و تا عمق و جودم لرزید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست چندش مرد گنده رو پس زدم و بار اخم به سمت خرابه ها رفتم و وسط راه برگشتم و بطری اب تو دست یکی شون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو کشیدم و رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتمام کار دست و صورتم رو شستم و مو های جن زدم رو درست محکم پشت سرم بستم..... روسریم که معلوم نیست کجاست ... خوبیش اینه کشم نیفتاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتشون رفتم که مرد گنده ای که موهاش رو مثل سربازا زده بود یه ساندویچ به سمتم گرفت و به عربی گفت بخور………

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر خوشحال شدم بالاخره یه کلمه فهمیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم از دستش گرفتمش و لبخندی بهش زدم ... کاش میشد مخ یکیش رو زد ازادم کنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم پشت کامیون نشستم و پاهام رو اویزون کردم و با پا کفش هام رو در اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخیش... پاهام له شد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره همون طور که با خونسردی بهم زل زده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود باش ... وقت نداریم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم و مثل خودش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو وقت نداری من وقت دارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وقتی گشنه موندی وقت شناس میشی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که نگاهم به ساندویچ بود بحث رو عوض کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به چه جرمی دزدیده شدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گازی به ساندویچ سوسیس زدم و بهش خیره شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلیلی نمی بینم بخوام برات توضیح بدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لعیا

    00

    عالی بود فقط کاشکی عمار و سما یکم عشقولانه تر میبودند همش تهدید بود نصف رمان

    ۲ روز پیش
  • Ms

    ۱۸ ساله 00

    منتظر فصل سومشم قلمت و دوست دارم 😉 🙂

    ۱ هفته پیش
  • سهیلا

    ۶۱ ساله 00

    خیلی رمان خوبی بود من لذت بردم از خوندن این رمان

    ۲ هفته پیش
  • عالی بود

    ۱۷ ساله 00

    خوب بود فقط باید جشن سما رو هم میگرفتین

    ۲ هفته پیش
  • narges

    00

    خیلی خوب بود....

    ۱ ماه پیش
  • فاطی

    ۱۷ ساله 00

    خیلی خوب بود:))))))

    ۲ ماه پیش
  • کیمیا

    ۱۵ ساله 00

    عالیییییییییی

    ۲ ماه پیش
  • پرواز

    00

    جلد دوم بهتر از جلد اول بود

    ۳ ماه پیش
  • آناهید

    ۱۸ ساله 00

    عالی بود ولی کاش یکم بیشتر از صحرا و کیان مینوشت

    ۳ ماه پیش
  • متین

    ۱۹ ساله 00

    ارزش خوندن بالا

    ۴ ماه پیش
  • پری

    00

    عالیی بود من عاشق عمار و صحرام

    ۵ ماه پیش
  • Neda.

    ۱۷ ساله 00

    وایییی عالی بود عالی دومی باره ک دارم میخونم خیلی خبه خیلی خیلی خیلی 🤤🤤💋💋💋

    ۷ ماه پیش
  • جابر

    ۳۰ ساله 00

    بدنبود

    ۵ ماه پیش
  • M

    ۱۶ ساله 00

    عالی بود

    ۶ ماه پیش
  • mohana

    00

    وایی خیلی رمان قشنگی بود 🥹🥹🥹

    ۷ ماه پیش
  • افسون

    00

    عالی بود مرسی از شما

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.