ناجی خیال، قصه‌ی دختر ساده‌ایه که همیشه سعی کرده توی زندگیش شاد باشه... اما با ورود مرد مرموز و عجیبی که ادعا می‌کنه دیوانه‌وار عاشق آرزوئه، رویه تکراری زندگی آرزو، سرشار از تغییر میشه...!

ژانر : عاشقانه، تخیلی، هیجانی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵۵ دقیقه

مطالعه آنلاین ناجی‌خیال
نویسنده : مایا

ژانر : #عاشقانه #هیجانی #تخیلی

خلاصه:

ناجی خیال، قصه‌ی دختر ساده‌ایه که همیشه سعی کرده توی زندگیش شاد باشه... اما با ورود مرد مرموز و عجیبی که ادعا می‌کنه دیوانه‌وار عاشق آرزوئه، رویه تکراری زندگی آرزو، سرشار از تغییر میشه...!

باصدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم.

مثل همیشه صدای ناقوس کلیسا، توی خونه پیچیده بود، و من باخاموش کردن زنگ صدای خوفناک اون رو خفه کردم.

نگاهم به ساعت دیواری بنفش رنگم افتاد...

ساعت چهار بود و من مجبور بودم، برای امتحان فیزیکم مثل جغد درس بخوانم.

با قدم های شل و وارفته از اتاق بیرون اومدم، و بالغ بر چهار بار خمیازه کشیدم .

طبق معمول مامان و آیسان خواهر کوچولو پونزده سالم؛ برای پرستاری از دایی علی راهی، شهرستان شده بودن.

و من مثل بخت برگشته ها باید، برای امتحان نحس فیزیک نمره می آوردم...

در یخچال رو باز کردم و دنبال خوراکی گشتم اما هیچی پیدا نکردم...

بعد از بررسی یخچال خالی، به خوردن خیار، اکتفا کردم و روی اپن نشستم.

پاییز بود و باد خنک از پنجره آشپزخونه، به موهای لخت قهوه ای رنگم، برخورد می کرد...

مشغول گاز زدن، خیار خوش مزه ام بودم که، احساس کردم؛ سر کسی داخل موهام فرو رفت و بو کشید...

همونطور که با چشم های گرد به رو به رو نگاه می کردم، با ترس و لرز برگشتم عقب و در کمال تعجب مامانم رو دیدم...

با فکر اینکه بخاطر من نصفه شب برگشته، گل از گلم شکفت و گفتم:وای مامان نگو، بخاطر من برگشتی که باور نمی کنم!؟

با لبخند خیره به صورتم بود و با دلتنگی نگاهم میکرد.

منم طبق عادت با لب های آویزون منتظر جواب سوالم بودم، اما یکدفعه خم شد و سرش رو توی گردنم فرو کرد و بو کشید...

دیگه مغزم هنگ کرد! مامانم همیشه از این کار بدش می اومد، با تعجب کمی خودم رو جمع کردم، که سرش رو بالا آورد و باز نگاهم کرد...

طاقت نیوردم و گفتم:

مامان، حالت خوبه؟

اما، جوابم رو نداد و سمت اتاق رفت .

با فکر اینکه، حتما از شرایط دایی ناراحته آهی کشیدم، و راهی اتاقم شدم...

***

به همراه نفس و عسل از در مدرسه بیرون اومدیم، هر دو مشغول چک کردن سوال های فیزیک بودن، که صدای جیغ جیغ نفس بلند شد : عسل بیشعور، تو که خودت بلد نیستی برای چی اشتباه می رسونی!؟

- حرص نخور اکسیژن خانم، از آرزو یاد بگیر ببین چقدر ساکت و آروم داره راه میره!

- اکسیژن و مرض! حناق می گیری بگی نفس هان؟ منم از فردا بهت می گم زنبور...

چشم غره ای به دوتاشون رفتم و غریدم :

بسه وسط خیابون مثل جنگلی ها دعوا می کنید!

نفس، چشم نازک کرد و رو برگردوند...

مشغول راه رفتن بودیم که صدای عسل بلند شد و منو مخاطب قرار داد...

- وای آرزو فکر کنم اون بنز مشکی که پشت سرمونه دنبال ما است!؟

دهن کج کردم و گفتم: بس کن عسل، لابد الان بغل ما نگه می داره می‌گه؛ خوشگل ها برسونمتون!

عسل ذوق زده از حرفم نیشش رو تا بنا‌گوش باز کرد و گفت : دلتم بخواد ...

***

از عسل و نفس خداحافظی کردم و راهی خونه شدم...

وارد خونه شدم اما خبری از مامان نبود نزدیک بود گریه ام بگیره وقتی دیدم حتی غذا هم حاضر نیست .

با اخم های درهم شماره مامان رو گرفتم...

- چته؟

از لحن مامان فهمیدم که اصلا حوصله نداره وآتش بس کردم...

- مامان خوبم، مامان گلم ! میشه بدونم باز کجا رفتید؟

- یخچال خالی بود اومدیم خرید.

ناراحت از اینکه بدون من رفته بودن آهی سر دادم...

- خوش بگذره فقط روده هام جنگ جهانی دومم رد کردن!

- حالا خودت یه تخم مرغی درست کن بخور ظرف هارو هم بشور!

پوکر فیس به رو به رو زل زدم و گفتم :

خیلی ممنون خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو پایین اوردم و بیخیال همه چیز مشغول پیدا کردن آهنگ شاد، بودم اما گهگاهی غر میزدم که؛ واقعا شاید من سر راهی ام؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پیدا کردن آهنگ، با سرخوشی اون رو پلی کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبینم که باز نشستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر چی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو جشن شب نشینی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید پاشی برقصی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشگلا باید برقصن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشگلا باید برقصن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که، مشغول تکون دادن ما تحت خوشگلم بودم آهنگ رو زمزمه می کردم که، دستی دور شکمم حلقه شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به عقب برگشتم اما با دیدن پارسا، لبخند رو لب هام اومد و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطوری آقا کوچولو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هاش رو آویزون کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانی باز قبل از اینکه من بیام رفت خرید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه تا هر کلمه ای که می گفت صورت منو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبیاری می کرد اما شیرین زبونیش باعث نشد که ماچ گنده از لپش نکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به حرف اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاله من گشنمه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا خاله منم گشنمه ، بشین یچیزی اختراع کنم بلکه این شکم بدبخت پر بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرف روی صندلی نشست، همون طور که توی یخچال خالی دنبال معجزه می گشتم، به شوخی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می گم خاله فوش جدیدی یاد نگرفتی ما رو مستفیض کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا خاله بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با حواس پرت در کمال جهالت گفتم : بگو خاله جون.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- .............( خواننده های عزیز به علت موارد منکراتی از گذاشتن فوش معذوریم خودتون و تخیلتون)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن فوش همون طور که سرم توی فریزر بود با چشم های گرد شده بالا آوردم که سر مبارکم به در یخچال برخورد کرد و صدای پارسا بلند شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاله اینقدر بچه ها تو مدرسه اینو به هم نشون می دن منم دیروز مامانم اذیتم کرد خواستم اینو نشون بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که ابرو هام تا فرق سرم پیشروی کرده بودن و سرم رو می مالیدم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگو که به مامانت نشون دادی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا خاله! تا اومدم نشون بدم رفت تو اتاق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول خوردن، تخم مرغ آرزو پز بودیم که یک دفعه پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی پارسا، تو چطوری اومدی داخل؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در باز بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من که در رو بسته بودم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا ول کن خاله ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارسا بعد از خوردن تخم مرغ و مخلفات و اومدن مادر گرامش راهی خونه خودشون شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم بعد از شستن بقیه ظرف ها رفتم اتاقم تا یه چرت نیم ساعتی بزنم .‌‌...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو روی تخت پرت کردم و نفسم رو عمیق بیرون فرستادم؛ کم کم چشم هام گرم خواب شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس دستی توی مو هام کلافه نالیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسان اذیت نکن، اه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه مکث دوباره کارش رو تکرار کرد که صدای هوارم بلند شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسان بخدا بلند بشم زنده ات نمی زارم، می گم ولم کن یابو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما دست بردار نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرخیدم تا چند تا فوش پر ملاط بارش کنم که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...که دیدم هیچ کس پشت سرم نیست، با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحشت روی تخت نشستم و نگاهم به ساعت افتاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت سه ظهر رو نشون می داد نفس نفس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می زدم و مدام خودم رو قانع می کردم که خواب دیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در اتاق بیرون زدم و آیسان رو در حال ویس فرستادن دیدم، پا تند کردم سمتش که، مشغول صحبت بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضی رفته با اون رل زده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت عصبی و چندش از لحن حرف زدنش گوشی رو از دستش کشیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چندش! ببینم تو اومدی تو اتاق دست توی موهای من کردی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو هاش رو بالا برد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خل نبودی که شدی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق فکر شده بودم من مطمعنم دست یکی رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی موهام احساس کردم، نکنه جن زده شدم!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا همچین چیزایی وجود داره؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ساعتی بود که به اتاقم پناه آورده بودم و می خواستم درس بخونم اما فکر اتفاق چند ساعت پیش لحظه ای از ذهنم دور نمی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته از فکر های بی نتیجه از اتاق بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم مامان توی آشپزخونه مشغول بود، طبق معمول آیسان پای گوشی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از وقتی پدرم سکته کرد مادرم خیلی تلاش کرد کمبودش رو احساس نکنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قصد خوردن قرص سردرد وارد آشپزخونه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس بی حالی عجیبی داشتم مشغول گشتن بودم که صدای مامان بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دنبال چی می گردی که جعبه دارو رو با دیگ نزری اشتباه گرفتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرم در می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه دارو دقیقا از بغل دستم برداشت و طعنه زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حافظه نیست که! مغز ماهیه هر سه ثانیه عوض می شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف بی حوصله کشیدم و قرص رو همراه آب خوردم که مامان خطاب به آیسان غر زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اصلا خواستگار خونه راه نمی دم، تو با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون گوشی واموندت ازدواج کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این دفعه معلمت گیر داد می گم اصلا بمونه خونه ظرف بشوره مفید تر از مدرسه رفتنه!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیسان بی حوصله نگاه مامان کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه که این دخترت خیلی درس خونه! تو مدرسه درباره زن شستن حرف نمی زنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو ترش کردم گفتم : شما تو مدرسه همش درباره مبحث درس سوم دینی بحث می کنید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله مثل شما حرف های مثبت هشتاد و پنج نمی زنیم ...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهم براش خط و نشون کشیدم که مامان د وساطت کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه دیگه مثل سگ و گربه افتادید به جون هم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم نازک کردم و سمت اتاقم رفتم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در مدرسه بیرون اومدم آخرین امتحانم بود و من حس پرنده ای رو داشتم که از قفس آزاد شده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس و عسل رفته بودن کتابخونه ولی من به علت خستگی پیشنهادشون رو، رد کردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرخوشانه مشغول رفتن به خونه بودم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی هم به کفش های کتونی مشکی رنگم که کمی خاک گرفته بود نگاه می کردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک خونه بودم که دیدم یک پسر به دیوار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه داده و مشغول دید زدن اطراف خونه ما است...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب قدم به جلو برداشتم که اون پسر قد بلند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا با نگاهش کنار گردنم تیر کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خواستم بی توجه به اون رد بشم که، بازو منو گرفت و من رو به دیوار تکیه داد و خودش رو به من چسبوند....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوزش گردنم لحظه به لحظه بیشتر می شد، از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وضعیتی که توش قرار داشتم، وحشت کرده بودم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم دوباره حمله آسمی بهم دست داد، مرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قد بلند فقط نگاهم می کرد انگار دنبال چیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می گشت، اما من پی دی پی نفس نفس می زدم، حالم بد بود ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقلا می کردم از دستش خلاص بشم که پهلوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو فشار داد، از دردش حالم وخیم تر شد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطراف رو تار می دیدم، دست مرد سمتم گردنم رفت با تمام توانم جیغ خفه ای زدم که تو دهنی بهم زد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه بهش نگاه کنم وحشت داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر دستش روی شالم نشست که با تمام توانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ خفه ای کشیدم که فکر کنم توی اون کوچه خلوت فقط به گوش خودش رسید ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر انجام موفق شد شالم رو کنار زد و دستش رو روی گردنم گذاشت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم بیهوش می شدم، تنها کلمه ای که لحظه آخر ازش شنیدم این بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لعنتی! خودشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم صدای ترمز دیوانه وار ماشینی و سیاهی مطلق.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۰

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس سوزش خفیفی توی دستم به اطراف نگاه انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طولی نکشید که فهمیدم توی بیمارستان هستم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری اون مرد وحشتناک لرزی توی تنم نشست، که دوباره گردنم تیر کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو روی قسمت درد گذاشتم که برآمدگی رو حس کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماسک اکسیژن رو صورتم اذیتم می کرد اما انگار تنها مبنع نفس کشیدن من بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از بچگی آسم داشتم و همیشه حسرت دویدن با بچه های توی مدرسه به دلم مونده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیده بودم و حتی نمی دونستم چه کسی من رو به بیمارستان اورده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجیب تر این بود که به همراه استرسم یه احساس امنیت خاصی داشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج سردرگم بودم اون مرد با من چیکار داشت از جون من چی می خواست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم رو رها کردم بلکه آروم باشم، در باز شد و پرستار که معلوم بود اصلا حوصله نداره، مشغول چک کردن وضعیت من شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر برگردوندم سمتش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخشید شما نمی دونید کی من رو اورد بیمارستان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر! تازه شیفت عوض کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف کلافه ای کشیدم و نگاهم رو چرخوندم اما با دیدن دوتا گوی سبز، آبی نفسم بند اومد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۱

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار گردنم دوباره بشدت سوخت که دستم رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی اون گذاشتم و از نگاه تیز بین اون مرد مرموز دور نموند ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی گوشه لبش نشست و نزدیک تخت شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیبت مردونه اش اینقدر زیاد بود که خودم رو توی تخت جمع کردن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد که انگار از کارم خوشش نیومد غرید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از من نترس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم مدام بین صورت نا آشنایی که نمی شناختم در گردش بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عطر آشنایی توی بینیم پیچید که بیشتر ترسیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد که دید دارم نفس کم میارم کلافه از تخت فاصله گرفت و بیرون رفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض بیرون رفتنش نیم خیز شدم و ترسیده مشغول، پوشیدن لباسم شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمعن بودم اون مردی که من رو به بیمارستان اورده خودشه اما، این چشم هارو ساعت پنج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح موقعی که به صورت مادرم نگاه می کردم هم دیده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مرد مرموز کیه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۲

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلی سلام و صلوات با لباس های نامرتب و زایه ای که پوشیده بودم از جلوی ایستگاه پرستاری رد شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بیمارستان که بیرون اومدم، نفسم رو عمیق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون فرستادم جلوی شیشه ماشینی وضع لباس هام رو کمی مرتب تر کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل دزد ها محتاطانه توی پیاده رو راه می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم لباس مدرسه ام به شدت توی ذوق می زد و هر کس من رو می دید فکر می کرد زباله گردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما، من فقط می خواستم از ترس هام فرار کنم از اتفاقات عجیبی که توی کت من نمی رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو توی جیبم بردم تا از مامان خبری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگیرم چون می دونستم الان به شدت نگران من شده اما جیب هام خالی بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همیشه روز های امتحان قاچاقی گوشی می بردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طولی نکشید که یادم اومد حتما دست همون مرد مرموزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قدم هام سرعت دادم بلکه بتونم ماشین گیر بیارم که دستم از پشت کشیده شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۳

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت بر می گردم وقتی قیافه مرموز اما،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحشتناک تر از همه خشمگین اون رو می بینم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس می کنم همون لحظه از ترس به نفس نفس می افتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار از دیدن قیافه رنگ پریدم نگران میشه و با صدای نه چندان آروم غرش می کنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط سوار ماشین شو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن حرفش وحشتم رو بیشتر می کنه لرزون لب می زنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من‍....من..نمی شناسم...چیکارم..داری...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار از لحن لرزونم اصبانیتش رو بیشتر می کنه و نعره می زنه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین الان سوار این ماشین کوفتی میشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرز به جونم می شینه و نا محسوس خودم رو برای فرار آماده می کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام سعیم رو کردم که نفس کم نیارم می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوام دستش رو گاز بگیرم که با لحن فوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشمگین غرش می کنه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرکش احمق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رو روی کولش سوار کرد مثل جوجه بارون زده لرزیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ترو...ترو خدا ( سرفه) ولم کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت ترس مدام سرفه می کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۴

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرفه لعنتی امونم رو بریده بود همونطور که می خواست من رو سمت، ماشین ببره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو روی کمرم کشید بلکه سرفه هام کمتر بشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره حالم خراب شد و برای نفس کشیدن تقلا می کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی نشوندم و انگار با دیدن صورت کبودم برق از سرش پرید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع حجوم برد به سمت داشبرد و سریعا اسپری مخصوص آسم رو که نمی دونم از کجا پیدا کرده بود به لب های بی رنگم رسوند ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کمی تنفس، حالم کمی بهتر شد و تونستم صورت مرموز و وحشت آورش رو ببینم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردمک چشم هاش دنبال دیدن شرایط بهتری از من بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما، من از شدت اشکی که بخاطر سرفه از چشم هام جاری شده بود حال خوبی نداشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حال به پشتی صندلی ماشین تکیه دادم با دیدن جا کلیدی آویزون شده از آینه بیشتر به خودم لرزیدم و توی خودم جمع شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جا کلیدی همون ماشینی بود که عسل خودش رو کشت تا به من احمق حالی کنه این ماشین دنبال ما است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با برگشتن صورتش سمتم ترسیده نگاهش کردم من واقعا نمی دونستم اون از جون من چی می خواد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم رو که دید اخم ها وحشتناکش روی هم رفت و سرش رو به قدری جلو آورد که احساس کردم فاصله من تا سکته کردن فقط یک قدمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۵

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار گوشم پچ زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از من نترس لعنتی سرکش..‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک هام بی وقفه می چکیدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخدا... من تو رو نمی شناسم... چرا ولم نمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنی من...من می ترسم ازت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رنگ مهربونی گرفت سمت فرمون برگشت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو روشن کرد و مشغول رانندگی شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخلاف انتظارم جلوی سوپر مارکت نگه داشت، و پیاده شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم از این فرصت استفاده کنم و پیاده شم که قبلش قفل رو زد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناامیدانه به بیرون خیره شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من واقعا تو ماشین یه مرد غریبه و ترسناک چیکار می کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا نمی گفت چیکارم داره چرا ولم نمی کرد!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند مین بعد، با کیک توی دستش برگشت و به محض نشستن اون رو سمت من گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی مقدمه پرسیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اصلا نمی دونم کی هستی! شاید من رو با کس دیگه اشتباه گرفتی، مامانم نگران باید برم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نالان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ترو به خدا ولم کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسرد با دو گوی ترسناک نگاهم کرد زمزمه کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخور آرزو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای اسمم رو از کجا می دونست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی خواستم کیک رو بخورم چون نه به کیک اعتماد داشتم، نه به مرد روبه روم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۶

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار متوجه مردد بودنم شد چون اخم های وحشتناکش توی هم رفت و غرید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط پنج دیقه وقت داری که اون کوفتی رو بخوری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون گفت، اما، نگاه من روی قفل باز شده در می چرخید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغی که توی ذهنم روشن شد تنها چاره من برای خلاصی از از این مرد ترسناک بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طور نمایشی شروع کردم به باز کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلاستیک دور کیک، وقتی مطمعن شد که مطیع و سر به زیر شدم، لحظه ای سرش رو چرخوند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام غوایی که از خودم می شناختم و حد اکثر سرعت از در ماشین بیرون پریدم و شروع به دویدن کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نجوا های بلند و تحدید آمیزش رو، می شنیدم و تمام وجودم رو به کار گرفته بودم برای اینکه فقط فرار کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحشت زده داخل کوچه فرعی پیچیدم و احساس کردم نزدیک تر شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو داخل یکی از خونه های ویلایی پرت کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دیوار حیاط تکیه دادم و پی دی پی نفس کشیدم، سریعا اسپری رو از جیبم بیرون اوردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام جای تعجب داشت که با اون قدرت بدنی چطور به من نرسیده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی کمی نفسم بالا اومد نگاهم به روبه روم افتاد و مات شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۷

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه مجلل روبه روم رو فقط توی قصه ها می شد پیدا کرد...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انواع اقسام ماشین های مدل بالا اون سمت حیاط پارک شده بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم هام رو سمت در برداشتم و خوی کنجکاوم رو ساکت کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر کسی منو با لباس خاکی مدرسه و قیافه زایه ام می دید بدون شک به پلیس یا تیمارستان معرفیم می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید آهسته و آروم سمت در رفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز دستم به دستگیره نرسیده بود که صدای بم و گیرای مردی، من رو از جا پروند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وایسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا این رو گفت از در بیرون پریدم و شروع به دویدن کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای حرصی و خشم ناکش باعث می شد سرعتم رو بیشتر کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا! فکر کردی الکیه! همینم مونده یه الف بچه بیاد خونه من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برو به اون شاهین یالغوز بگو کوه به کوه نمی رسه و من به جاسوس هات رسیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه به چراغ قرمز رسیدم خودم رو داخل تاکسی پرت کردم و فقط یه کلمه نالیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون جدت فقط برو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۸

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده با تعجب نگاهم کرد که روی صندلی کوبیدم انگار با صدا در کردن من به خودش اومد که راه افتاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در طول راه اینقدر به پشتم نگاه کرده بودم که گردنم کج شده بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رسیدن تاکسی جلو خونه باورم نمی شد که همه چیز تموم شده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه اتفاقات مثل کابوس جلوی چشم هام رژه می رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چی پول خورد توی جیبم بود تقدیم راننده کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ خونه رو زدم که مامان از جلو در داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاش نمی اومدی داییت می کشدت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرزی که به تنم نشست از بین نمی رفت دایی من آدم بشدت غیرتی بود، که خود مادرم بار ها ازش کتک خورده بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در یک تصمیم ناگهانی تصمیم گرفتم از خونه بیرون برم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کاش هیچوقت این کار رو نمی کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۱۹

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول راه رفتن توی پیاده رو بودم بغض بدی، بیخ گلوم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی دستمال هم توی جیبم پیدا نمی شد چه برسه به پول...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه خونه نفس رو پیش گرفتم، کاش دیگه هیچوقت اون مرد رو نبینم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک خونه، نفس شده بودم هوا بشدت خنک بود، باد موهای از مقنعه بیرونم رو تکون می داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شانس خوبم ساعت نداشتم از کنار زنی رد می شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم ازش ساعت رو بپرسم که برگشت نگاهم کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاه کردنش گردنم بشدت تیر کشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام شروع به سوختن کردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرایط خیلی ترسناکی بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن با لبخند مرموز و چشم هایی با مردمک قرمز سمتم اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردنم به قدری می سوخت که قدرت مقابله با اون زن رو نداشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش که کتفم رو لمس کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درد گردنم توی کمرم پیچید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی چشم هام تار شد و دیگه هیچ چیز نفهمیدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۲۰

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو که باز کردم، روی تخت سلطنتی بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق بزرگ با دکور طلایی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری اتفاقات از روی تخت نیم خیز شدم که دستم اسیر دست بزرگ و مردونه ای شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت به مرد ترسناکی که من رو به بیمارستان رسونده بود نگاه کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم های خمار از خواب نگاهم کرد وقتی دید با وحشت نگاهش می کنم، از روی صندلی کنار تخت بلند شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست منم همراه خودش کشید، وقتی دیدم هیچ حرفی نمی زنه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اینجا..چیکار..می کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم های عجیبش رو بهم دوخت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرکشی، جونت رو به خطر می اندازی، من نبودم که الان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه حرفش رو خورد و من با چشم های متعجب نگاهش کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار تحمل نگاهم رو نداشت، بی حرف دستم رو محکم تر گرفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق که بیرون رفت دست قفل شده من باعث شد همراهش برم..‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم از شکوه و بزرگی خونه باز شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم ترسیده بودم، هم کنجکاو بودم بدونم چرا قفلی زده روی من؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو روی میز کنار اپن نشوند، کلی مخلفات از جمله : کیک، آبمیوه، نوتلا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی اپن گذاشت و غرید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر این دفعه هم بخوای سرکشی کنی و این هارو نخوری، کاری می کنم که حتی فکرش هم به ذهن لجبازت نمی رسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبون سرکشم طاقت نیوورد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیکار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدم های بلند خودش رو بهم رسوند و کنار گوشم غرید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منو سگ نکن دلبرک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۲۱

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره خیره، نگاهش می کردم این همه شیفتگی توی نگاه این غول عجیب برای چی بود ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر نگاه خیره اش، با طمانیه مشغول خوردن نوتلایی شدم که بهم چشمک می زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من می خوردم و اون مثل جغد نگاهم می کرد کلافه، از ترس و شک درونیم نالیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می شه ازت خواهش کنم نگاهم نکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشید و سرشو با گوشی گرون قیمتش گرم کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوال ناگهانی که به ذهنم رسید رو بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند نادر ملایم روی لب هاش اومد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چیکار داری دلبرک؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هام توی هم کشیدم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلبرک خواهرته عمو! اسمتم نمی گی نگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پای چپم که نمی گی!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو هاش رو که بالا انداخت از خجالت حرفی که زدم توی صندلی آب شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لازم نبود برای ارضای کنجکاویت عفت کلامت رو از بین ببری دلبرک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمم دیاکو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن اسمش کنترل زبونم رو از دست دادم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چقدر عجیبی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه به اندازه دلبری تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب از حرفی که زد گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره جدی شد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از زیر صبحانه خوردن در نرو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده دقیقه دیگه ظرف نوتلا رو باید خالی تحویل بگیرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۲۲

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ابرو های بالا رفته نگاهش کردم که گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه، من دیگه تکرار نمی کنم بخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد که بره اما انگار چیزی یادش اومد و نزدیکم شد سرش رو کنار گوشم اورد با چشم های گرد، نگاهش کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخوای برام پنجول بکشی دیگه مهربون نمی مونم دلبرک! پس فکر فرار کردن رو از سرت بیرون کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اختیار صداش زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوی آقا غوله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاش رو روی هم گذاشت انگار داشت خودش رو کنترل می کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری اون زن وحشت ناک گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون زن کی بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسش رو فوت کرد و زمزمه کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان وقت گفتن نیست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداختم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من می خوام برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش خشمگین شد انقدر بهم نزدیک شد که توی صندلی فرو رفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم منو سگ نکن! موقعی که سگ بشم از شیر هم خطر ناک ترم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو پس زدم، با برخورد انگشت هام به ته ریشش با همون نگاه غضبناک قبل و چشم های طوفانی نگاهم کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم خجل وار خودم رو جمع کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانم نگران میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه از قانع نکردن من گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرزو! تو به این کار ها کار نداشته باش خواهرم تا نیم ساعت دیگه اینجاست! اون بهتر می‌تونه باهات حرف بزنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#۲۳

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گیجی نگاهش کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه چی می خواست بهم بگه که خودش نمی توانست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی همه اون اتفاقات، اون زن، اون نوازش های وحشتناک!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.