رمان ناجیخیال به قلم مایا
ژانر : #عاشقانه #هیجانی #تخیلی
خلاصه:
ناجی خیال، قصهی دختر سادهایه که همیشه سعی کرده توی زندگیش شاد باشه... اما با ورود مرد مرموز و عجیبی که ادعا میکنه دیوانهوار عاشق آرزوئه، رویه تکراری زندگی آرزو، سرشار از تغییر میشه...!
باصدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم.
مثل همیشه صدای ناقوس کلیسا، توی خونه پیچیده بود، و من باخاموش کردن زنگ صدای خوفناک اون رو خفه کردم.
نگاهم به ساعت دیواری بنفش رنگم افتاد...
ساعت چهار بود و من مجبور بودم، برای امتحان فیزیکم مثل جغد درس بخوانم.
با قدم های شل و وارفته از اتاق بیرون اومدم، و بالغ بر چهار بار خمیازه کشیدم .
طبق معمول مامان و آیسان خواهر کوچولو پونزده سالم؛ برای پرستاری از دایی علی راهی، شهرستان شده بودن.
و من مثل بخت برگشته ها باید، برای امتحان نحس فیزیک نمره می آوردم...
در یخچال رو باز کردم و دنبال خوراکی گشتم اما هیچی پیدا نکردم...
بعد از بررسی یخچال خالی، به خوردن خیار، اکتفا کردم و روی اپن نشستم.
پاییز بود و باد خنک از پنجره آشپزخونه، به موهای لخت قهوه ای رنگم، برخورد می کرد...
مشغول گاز زدن، خیار خوش مزه ام بودم که، احساس کردم؛ سر کسی داخل موهام فرو رفت و بو کشید...
همونطور که با چشم های گرد به رو به رو نگاه می کردم، با ترس و لرز برگشتم عقب و در کمال تعجب مامانم رو دیدم...
با فکر اینکه بخاطر من نصفه شب برگشته، گل از گلم شکفت و گفتم:وای مامان نگو، بخاطر من برگشتی که باور نمی کنم!؟
با لبخند خیره به صورتم بود و با دلتنگی نگاهم میکرد.
منم طبق عادت با لب های آویزون منتظر جواب سوالم بودم، اما یکدفعه خم شد و سرش رو توی گردنم فرو کرد و بو کشید...
دیگه مغزم هنگ کرد! مامانم همیشه از این کار بدش می اومد، با تعجب کمی خودم رو جمع کردم، که سرش رو بالا آورد و باز نگاهم کرد...
طاقت نیوردم و گفتم:
مامان، حالت خوبه؟
اما، جوابم رو نداد و سمت اتاق رفت .
با فکر اینکه، حتما از شرایط دایی ناراحته آهی کشیدم، و راهی اتاقم شدم...
***
به همراه نفس و عسل از در مدرسه بیرون اومدیم، هر دو مشغول چک کردن سوال های فیزیک بودن، که صدای جیغ جیغ نفس بلند شد : عسل بیشعور، تو که خودت بلد نیستی برای چی اشتباه می رسونی!؟
- حرص نخور اکسیژن خانم، از آرزو یاد بگیر ببین چقدر ساکت و آروم داره راه میره!
- اکسیژن و مرض! حناق می گیری بگی نفس هان؟ منم از فردا بهت می گم زنبور...
چشم غره ای به دوتاشون رفتم و غریدم :
بسه وسط خیابون مثل جنگلی ها دعوا می کنید!
نفس، چشم نازک کرد و رو برگردوند...
مشغول راه رفتن بودیم که صدای عسل بلند شد و منو مخاطب قرار داد...
- وای آرزو فکر کنم اون بنز مشکی که پشت سرمونه دنبال ما است!؟
دهن کج کردم و گفتم: بس کن عسل، لابد الان بغل ما نگه می داره میگه؛ خوشگل ها برسونمتون!
عسل ذوق زده از حرفم نیشش رو تا بناگوش باز کرد و گفت : دلتم بخواد ...
***
از عسل و نفس خداحافظی کردم و راهی خونه شدم...
#۳
وارد خونه شدم اما خبری از مامان نبود نزدیک بود گریه ام بگیره وقتی دیدم حتی غذا هم حاضر نیست .
با اخم های درهم شماره مامان رو گرفتم...
- چته؟
از لحن مامان فهمیدم که اصلا حوصله نداره وآتش بس کردم...
- مامان خوبم، مامان گلم ! میشه بدونم باز کجا رفتید؟
- یخچال خالی بود اومدیم خرید.
ناراحت از اینکه بدون من رفته بودن آهی سر دادم...
- خوش بگذره فقط روده هام جنگ جهانی دومم رد کردن!
- حالا خودت یه تخم مرغی درست کن بخور ظرف هارو هم بشور!
پوکر فیس به رو به رو زل زدم و گفتم :
خیلی ممنون خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو پایین اوردم و بیخیال همه چیز مشغول پیدا کردن آهنگ شاد، بودم اما گهگاهی غر میزدم که؛ واقعا شاید من سر راهی ام؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پیدا کردن آهنگ، با سرخوشی اون رو پلی کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنبینم که باز نشستی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر چی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو جشن شب نشینی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید پاشی برقصی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشگلا باید برقصن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشگلا باید برقصن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که، مشغول تکون دادن ما تحت خوشگلم بودم آهنگ رو زمزمه می کردم که، دستی دور شکمم حلقه شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۴
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به عقب برگشتم اما با دیدن پارسا، لبخند رو لب هام اومد و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطوری آقا کوچولو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هاش رو آویزون کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامانی باز قبل از اینکه من بیام رفت خرید !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه تا هر کلمه ای که می گفت صورت منو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبیاری می کرد اما شیرین زبونیش باعث نشد که ماچ گنده از لپش نکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به حرف اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله من گشنمه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- والا خاله منم گشنمه ، بشین یچیزی اختراع کنم بلکه این شکم بدبخت پر بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون حرف روی صندلی نشست، همون طور که توی یخچال خالی دنبال معجزه می گشتم، به شوخی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می گم خاله فوش جدیدی یاد نگرفتی ما رو مستفیض کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا خاله بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با حواس پرت در کمال جهالت گفتم : بگو خاله جون.!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- .............( خواننده های عزیز به علت موارد منکراتی از گذاشتن فوش معذوریم خودتون و تخیلتون)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن فوش همون طور که سرم توی فریزر بود با چشم های گرد شده بالا آوردم که سر مبارکم به در یخچال برخورد کرد و صدای پارسا بلند شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله اینقدر بچه ها تو مدرسه اینو به هم نشون می دن منم دیروز مامانم اذیتم کرد خواستم اینو نشون بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که ابرو هام تا فرق سرم پیشروی کرده بودن و سرم رو می مالیدم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگو که به مامانت نشون دادی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#۵
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه بابا خاله! تا اومدم نشون بدم رفت تو اتاق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول خوردن، تخم مرغ آرزو پز بودیم که یک دفعه پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستی پارسا، تو چطوری اومدی داخل؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در باز بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من که در رو بسته بودم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا ول کن خاله ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارسا بعد از خوردن تخم مرغ و مخلفات و اومدن مادر گرامش راهی خونه خودشون شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم بعد از شستن بقیه ظرف ها رفتم اتاقم تا یه چرت نیم ساعتی بزنم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو روی تخت پرت کردم و نفسم رو عمیق بیرون فرستادم؛ کم کم چشم هام گرم خواب شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حس دستی توی مو هام کلافه نالیدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیسان اذیت نکن، اه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه مکث دوباره کارش رو تکرار کرد که صدای هوارم بلند شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیسان بخدا بلند بشم زنده ات نمی زارم، می گم ولم کن یابو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما دست بردار نبود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخیدم تا چند تا فوش پر ملاط بارش کنم که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۶
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...که دیدم هیچ کس پشت سرم نیست، با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحشت روی تخت نشستم و نگاهم به ساعت افتاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت سه ظهر رو نشون می داد نفس نفس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی زدم و مدام خودم رو قانع می کردم که خواب دیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در اتاق بیرون زدم و آیسان رو در حال ویس فرستادن دیدم، پا تند کردم سمتش که، مشغول صحبت بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عوضی رفته با اون رل زده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت عصبی و چندش از لحن حرف زدنش گوشی رو از دستش کشیدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چندش! ببینم تو اومدی تو اتاق دست توی موهای من کردی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هاش رو بالا برد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خل نبودی که شدی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرق فکر شده بودم من مطمعنم دست یکی رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی موهام احساس کردم، نکنه جن زده شدم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا همچین چیزایی وجود داره؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۷
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ساعتی بود که به اتاقم پناه آورده بودم و می خواستم درس بخونم اما فکر اتفاق چند ساعت پیش لحظه ای از ذهنم دور نمی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته از فکر های بی نتیجه از اتاق بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم مامان توی آشپزخونه مشغول بود، طبق معمول آیسان پای گوشی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز وقتی پدرم سکته کرد مادرم خیلی تلاش کرد کمبودش رو احساس نکنیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قصد خوردن قرص سردرد وارد آشپزخونه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس بی حالی عجیبی داشتم مشغول گشتن بودم که صدای مامان بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دنبال چی می گردی که جعبه دارو رو با دیگ نزری اشتباه گرفتی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرم در می کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه دارو دقیقا از بغل دستم برداشت و طعنه زد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حافظه نیست که! مغز ماهیه هر سه ثانیه عوض می شه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوف بی حوصله کشیدم و قرص رو همراه آب خوردم که مامان خطاب به آیسان غر زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من اصلا خواستگار خونه راه نمی دم، تو با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون گوشی واموندت ازدواج کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این دفعه معلمت گیر داد می گم اصلا بمونه خونه ظرف بشوره مفید تر از مدرسه رفتنه!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۸
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیسان بی حوصله نگاه مامان کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه که این دخترت خیلی درس خونه! تو مدرسه درباره زن شستن حرف نمی زنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو ترش کردم گفتم : شما تو مدرسه همش درباره مبحث درس سوم دینی بحث می کنید؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله مثل شما حرف های مثبت هشتاد و پنج نمی زنیم ...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاهم براش خط و نشون کشیدم که مامان د وساطت کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بسه دیگه مثل سگ و گربه افتادید به جون هم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم نازک کردم و سمت اتاقم رفتم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در مدرسه بیرون اومدم آخرین امتحانم بود و من حس پرنده ای رو داشتم که از قفس آزاد شده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس و عسل رفته بودن کتابخونه ولی من به علت خستگی پیشنهادشون رو، رد کردم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرخوشانه مشغول رفتن به خونه بودم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی هم به کفش های کتونی مشکی رنگم که کمی خاک گرفته بود نگاه می کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک خونه بودم که دیدم یک پسر به دیوار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکیه داده و مشغول دید زدن اطراف خونه ما است...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب قدم به جلو برداشتم که اون پسر قد بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونم چرا با نگاهش کنار گردنم تیر کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خواستم بی توجه به اون رد بشم که، بازو منو گرفت و من رو به دیوار تکیه داد و خودش رو به من چسبوند....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۹
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوزش گردنم لحظه به لحظه بیشتر می شد، از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوضعیتی که توش قرار داشتم، وحشت کرده بودم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم دوباره حمله آسمی بهم دست داد، مرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقد بلند فقط نگاهم می کرد انگار دنبال چیزی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گشت، اما من پی دی پی نفس نفس می زدم، حالم بد بود ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقلا می کردم از دستش خلاص بشم که پهلوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو فشار داد، از دردش حالم وخیم تر شد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاطراف رو تار می دیدم، دست مرد سمتم گردنم رفت با تمام توانم جیغ خفه ای زدم که تو دهنی بهم زد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینکه بهش نگاه کنم وحشت داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخر دستش روی شالم نشست که با تمام توانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ خفه ای کشیدم که فکر کنم توی اون کوچه خلوت فقط به گوش خودش رسید ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر انجام موفق شد شالم رو کنار زد و دستش رو روی گردنم گذاشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم بیهوش می شدم، تنها کلمه ای که لحظه آخر ازش شنیدم این بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لعنتی! خودشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم صدای ترمز دیوانه وار ماشینی و سیاهی مطلق.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۰
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احساس سوزش خفیفی توی دستم به اطراف نگاه انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطولی نکشید که فهمیدم توی بیمارستان هستم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یاد آوری اون مرد وحشتناک لرزی توی تنم نشست، که دوباره گردنم تیر کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو روی قسمت درد گذاشتم که برآمدگی رو حس کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماسک اکسیژن رو صورتم اذیتم می کرد اما انگار تنها مبنع نفس کشیدن من بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از بچگی آسم داشتم و همیشه حسرت دویدن با بچه های توی مدرسه به دلم مونده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیده بودم و حتی نمی دونستم چه کسی من رو به بیمارستان اورده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجیب تر این بود که به همراه استرسم یه احساس امنیت خاصی داشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج سردرگم بودم اون مرد با من چیکار داشت از جون من چی می خواست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو رها کردم بلکه آروم باشم، در باز شد و پرستار که معلوم بود اصلا حوصله نداره، مشغول چک کردن وضعیت من شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر برگردوندم سمتش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بخشید شما نمی دونید کی من رو اورد بیمارستان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخیر! تازه شیفت عوض کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوف کلافه ای کشیدم و نگاهم رو چرخوندم اما با دیدن دوتا گوی سبز، آبی نفسم بند اومد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۱
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار گردنم دوباره بشدت سوخت که دستم رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی اون گذاشتم و از نگاه تیز بین اون مرد مرموز دور نموند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی گوشه لبش نشست و نزدیک تخت شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیبت مردونه اش اینقدر زیاد بود که خودم رو توی تخت جمع کردن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد که انگار از کارم خوشش نیومد غرید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از من نترس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم مدام بین صورت نا آشنایی که نمی شناختم در گردش بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعطر آشنایی توی بینیم پیچید که بیشتر ترسیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد که دید دارم نفس کم میارم کلافه از تخت فاصله گرفت و بیرون رفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض بیرون رفتنش نیم خیز شدم و ترسیده مشغول، پوشیدن لباسم شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمعن بودم اون مردی که من رو به بیمارستان اورده خودشه اما، این چشم هارو ساعت پنج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح موقعی که به صورت مادرم نگاه می کردم هم دیده بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین مرد مرموز کیه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۲
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلی سلام و صلوات با لباس های نامرتب و زایه ای که پوشیده بودم از جلوی ایستگاه پرستاری رد شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بیمارستان که بیرون اومدم، نفسم رو عمیق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیرون فرستادم جلوی شیشه ماشینی وضع لباس هام رو کمی مرتب تر کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل دزد ها محتاطانه توی پیاده رو راه می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم لباس مدرسه ام به شدت توی ذوق می زد و هر کس من رو می دید فکر می کرد زباله گردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما، من فقط می خواستم از ترس هام فرار کنم از اتفاقات عجیبی که توی کت من نمی رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو توی جیبم بردم تا از مامان خبری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگیرم چون می دونستم الان به شدت نگران من شده اما جیب هام خالی بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن همیشه روز های امتحان قاچاقی گوشی می بردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطولی نکشید که یادم اومد حتما دست همون مرد مرموزه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قدم هام سرعت دادم بلکه بتونم ماشین گیر بیارم که دستم از پشت کشیده شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۳
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت بر می گردم وقتی قیافه مرموز اما،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحشتناک تر از همه خشمگین اون رو می بینم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس می کنم همون لحظه از ترس به نفس نفس می افتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار از دیدن قیافه رنگ پریدم نگران میشه و با صدای نه چندان آروم غرش می کنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط سوار ماشین شو !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحن حرفش وحشتم رو بیشتر می کنه لرزون لب می زنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من....من..نمی شناسم...چیکارم..داری...؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار از لحن لرزونم اصبانیتش رو بیشتر می کنه و نعره می زنه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همین الان سوار این ماشین کوفتی میشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرز به جونم می شینه و نا محسوس خودم رو برای فرار آماده می کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام سعیم رو کردم که نفس کم نیارم می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوام دستش رو گاز بگیرم که با لحن فوق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشمگین غرش می کنه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرکش احمق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن رو روی کولش سوار کرد مثل جوجه بارون زده لرزیدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترو...ترو خدا ( سرفه) ولم کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت ترس مدام سرفه می کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۴
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرفه لعنتی امونم رو بریده بود همونطور که می خواست من رو سمت، ماشین ببره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو روی کمرم کشید بلکه سرفه هام کمتر بشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره حالم خراب شد و برای نفس کشیدن تقلا می کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلی نشوندم و انگار با دیدن صورت کبودم برق از سرش پرید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع حجوم برد به سمت داشبرد و سریعا اسپری مخصوص آسم رو که نمی دونم از کجا پیدا کرده بود به لب های بی رنگم رسوند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمی تنفس، حالم کمی بهتر شد و تونستم صورت مرموز و وحشت آورش رو ببینم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردمک چشم هاش دنبال دیدن شرایط بهتری از من بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما، من از شدت اشکی که بخاطر سرفه از چشم هام جاری شده بود حال خوبی نداشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حال به پشتی صندلی ماشین تکیه دادم با دیدن جا کلیدی آویزون شده از آینه بیشتر به خودم لرزیدم و توی خودم جمع شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین جا کلیدی همون ماشینی بود که عسل خودش رو کشت تا به من احمق حالی کنه این ماشین دنبال ما است...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا برگشتن صورتش سمتم ترسیده نگاهش کردم من واقعا نمی دونستم اون از جون من چی می خواد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم رو که دید اخم ها وحشتناکش روی هم رفت و سرش رو به قدری جلو آورد که احساس کردم فاصله من تا سکته کردن فقط یک قدمه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۵
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار گوشم پچ زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از من نترس لعنتی سرکش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک هام بی وقفه می چکیدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بخدا... من تو رو نمی شناسم... چرا ولم نمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنی من...من می ترسم ازت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رنگ مهربونی گرفت سمت فرمون برگشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو روشن کرد و مشغول رانندگی شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرخلاف انتظارم جلوی سوپر مارکت نگه داشت، و پیاده شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خواستم از این فرصت استفاده کنم و پیاده شم که قبلش قفل رو زد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناامیدانه به بیرون خیره شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن واقعا تو ماشین یه مرد غریبه و ترسناک چیکار می کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا نمی گفت چیکارم داره چرا ولم نمی کرد!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند مین بعد، با کیک توی دستش برگشت و به محض نشستن اون رو سمت من گرفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی مقدمه پرسیدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من اصلا نمی دونم کی هستی! شاید من رو با کس دیگه اشتباه گرفتی، مامانم نگران باید برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنالان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترو به خدا ولم کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونسرد با دو گوی ترسناک نگاهم کرد زمزمه کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بخور آرزو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای اسمم رو از کجا می دونست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی خواستم کیک رو بخورم چون نه به کیک اعتماد داشتم، نه به مرد روبه روم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۶
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار متوجه مردد بودنم شد چون اخم های وحشتناکش توی هم رفت و غرید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط پنج دیقه وقت داری که اون کوفتی رو بخوری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون گفت، اما، نگاه من روی قفل باز شده در می چرخید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچراغی که توی ذهنم روشن شد تنها چاره من برای خلاصی از از این مرد ترسناک بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طور نمایشی شروع کردم به باز کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلاستیک دور کیک، وقتی مطمعن شد که مطیع و سر به زیر شدم، لحظه ای سرش رو چرخوند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمام غوایی که از خودم می شناختم و حد اکثر سرعت از در ماشین بیرون پریدم و شروع به دویدن کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنجوا های بلند و تحدید آمیزش رو، می شنیدم و تمام وجودم رو به کار گرفته بودم برای اینکه فقط فرار کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحشت زده داخل کوچه فرعی پیچیدم و احساس کردم نزدیک تر شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو داخل یکی از خونه های ویلایی پرت کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دیوار حیاط تکیه دادم و پی دی پی نفس کشیدم، سریعا اسپری رو از جیبم بیرون اوردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام جای تعجب داشت که با اون قدرت بدنی چطور به من نرسیده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی کمی نفسم بالا اومد نگاهم به روبه روم افتاد و مات شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۷
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه مجلل روبه روم رو فقط توی قصه ها می شد پیدا کرد...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانواع اقسام ماشین های مدل بالا اون سمت حیاط پارک شده بودن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم هام رو سمت در برداشتم و خوی کنجکاوم رو ساکت کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر کسی منو با لباس خاکی مدرسه و قیافه زایه ام می دید بدون شک به پلیس یا تیمارستان معرفیم می کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تردید آهسته و آروم سمت در رفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز دستم به دستگیره نرسیده بود که صدای بم و گیرای مردی، من رو از جا پروند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وایسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا این رو گفت از در بیرون پریدم و شروع به دویدن کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای حرصی و خشم ناکش باعث می شد سرعتم رو بیشتر کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا! فکر کردی الکیه! همینم مونده یه الف بچه بیاد خونه من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرو به اون شاهین یالغوز بگو کوه به کوه نمی رسه و من به جاسوس هات رسیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض اینکه به چراغ قرمز رسیدم خودم رو داخل تاکسی پرت کردم و فقط یه کلمه نالیدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جون جدت فقط برو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۸
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراننده با تعجب نگاهم کرد که روی صندلی کوبیدم انگار با صدا در کردن من به خودش اومد که راه افتاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر طول راه اینقدر به پشتم نگاه کرده بودم که گردنم کج شده بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رسیدن تاکسی جلو خونه باورم نمی شد که همه چیز تموم شده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه اتفاقات مثل کابوس جلوی چشم هام رژه می رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چی پول خورد توی جیبم بود تقدیم راننده کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ خونه رو زدم که مامان از جلو در داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاش نمی اومدی داییت می کشدت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرزی که به تنم نشست از بین نمی رفت دایی من آدم بشدت غیرتی بود، که خود مادرم بار ها ازش کتک خورده بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر یک تصمیم ناگهانی تصمیم گرفتم از خونه بیرون برم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو کاش هیچوقت این کار رو نمی کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۱۹
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول راه رفتن توی پیاده رو بودم بغض بدی، بیخ گلوم بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی دستمال هم توی جیبم پیدا نمی شد چه برسه به پول...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه خونه نفس رو پیش گرفتم، کاش دیگه هیچوقت اون مرد رو نبینم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک خونه، نفس شده بودم هوا بشدت خنک بود، باد موهای از مقنعه بیرونم رو تکون می داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شانس خوبم ساعت نداشتم از کنار زنی رد می شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم ازش ساعت رو بپرسم که برگشت نگاهم کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاه کردنش گردنم بشدت تیر کشید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام شروع به سوختن کردن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرایط خیلی ترسناکی بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن با لبخند مرموز و چشم هایی با مردمک قرمز سمتم اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنم به قدری می سوخت که قدرت مقابله با اون زن رو نداشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش که کتفم رو لمس کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد گردنم توی کمرم پیچید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی چشم هام تار شد و دیگه هیچ چیز نفهمیدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۲۰
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام رو که باز کردم، روی تخت سلطنتی بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق بزرگ با دکور طلایی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری اتفاقات از روی تخت نیم خیز شدم که دستم اسیر دست بزرگ و مردونه ای شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت به مرد ترسناکی که من رو به بیمارستان رسونده بود نگاه کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم های خمار از خواب نگاهم کرد وقتی دید با وحشت نگاهش می کنم، از روی صندلی کنار تخت بلند شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست منم همراه خودش کشید، وقتی دیدم هیچ حرفی نمی زنه گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من اینجا..چیکار..می کنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم های عجیبش رو بهم دوخت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرکشی، جونت رو به خطر می اندازی، من نبودم که الان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه حرفش رو خورد و من با چشم های متعجب نگاهش کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تحمل نگاهم رو نداشت، بی حرف دستم رو محکم تر گرفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق که بیرون رفت دست قفل شده من باعث شد همراهش برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنم از شکوه و بزرگی خونه باز شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم ترسیده بودم، هم کنجکاو بودم بدونم چرا قفلی زده روی من؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو روی میز کنار اپن نشوند، کلی مخلفات از جمله : کیک، آبمیوه، نوتلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی اپن گذاشت و غرید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگر این دفعه هم بخوای سرکشی کنی و این هارو نخوری، کاری می کنم که حتی فکرش هم به ذهن لجبازت نمی رسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبون سرکشم طاقت نیوورد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیکار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدم های بلند خودش رو بهم رسوند و کنار گوشم غرید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منو سگ نکن دلبرک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۲۱
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره خیره، نگاهش می کردم این همه شیفتگی توی نگاه این غول عجیب برای چی بود ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر نگاه خیره اش، با طمانیه مشغول خوردن نوتلایی شدم که بهم چشمک می زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن می خوردم و اون مثل جغد نگاهم می کرد کلافه، از ترس و شک درونیم نالیدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می شه ازت خواهش کنم نگاهم نکنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشید و سرشو با گوشی گرون قیمتش گرم کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوال ناگهانی که به ذهنم رسید رو بلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسمت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند نادر ملایم روی لب هاش اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چیکار داری دلبرک؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هام توی هم کشیدم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلبرک خواهرته عمو! اسمتم نمی گی نگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پای چپم که نمی گی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هاش رو که بالا انداخت از خجالت حرفی که زدم توی صندلی آب شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کجی زد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازم نبود برای ارضای کنجکاویت عفت کلامت رو از بین ببری دلبرک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمم دیاکو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن اسمش کنترل زبونم رو از دست دادم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چقدر عجیبی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه به اندازه دلبری تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب از حرفی که زد گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی گفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره جدی شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از زیر صبحانه خوردن در نرو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irده دقیقه دیگه ظرف نوتلا رو باید خالی تحویل بگیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۲۲
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ابرو های بالا رفته نگاهش کردم که گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه، من دیگه تکرار نمی کنم بخور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد که بره اما انگار چیزی یادش اومد و نزدیکم شد سرش رو کنار گوشم اورد با چشم های گرد، نگاهش کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بخوای برام پنجول بکشی دیگه مهربون نمی مونم دلبرک! پس فکر فرار کردن رو از سرت بیرون کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اختیار صداش زدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوی آقا غوله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاش رو روی هم گذاشت انگار داشت خودش رو کنترل می کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یاد آوری اون زن وحشت ناک گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون زن کی بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسش رو فوت کرد و زمزمه کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان وقت گفتن نیست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من می خوام برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش خشمگین شد انقدر بهم نزدیک شد که توی صندلی فرو رفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتم منو سگ نکن! موقعی که سگ بشم از شیر هم خطر ناک ترم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو پس زدم، با برخورد انگشت هام به ته ریشش با همون نگاه غضبناک قبل و چشم های طوفانی نگاهم کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم خجل وار خودم رو جمع کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامانم نگران میشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه از قانع نکردن من گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آرزو! تو به این کار ها کار نداشته باش خواهرم تا نیم ساعت دیگه اینجاست! اون بهتر میتونه باهات حرف بزنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
#۲۳
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گیجی نگاهش کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه چی می خواست بهم بگه که خودش نمی توانست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی همه اون اتفاقات، اون زن، اون نوازش های وحشتناک!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسی
۱۵ ساله 00خوب نبود در واقع عالی بود واقعا کیف کردم از خوندنش پایان قشنگی داشت از نویسنده بابت این رمان جذاب ممنونم✨❣️
۲ هفته پیشفروزان
۲۳ ساله 00رمان خوبی بود دوسش داشتم
۳ هفته پیشامیر
۴۵ ساله 00رومان خوبی بود وبه نظر من در کنار عالم تخیل خود می بایستی یه عالم واقعی خود را به صحنه می آورد ولی بطور کلی من که خوشم آمد
۳ هفته پیشاسمان
۲۸ ساله 10نویسنده عزیز دستت درد نکنه ولی یه ایراد داشت اونم اینکه دیکه کنف یکونشون کردی بی اندازه گره توداستان انداختی دیگه ادم از داستان زده میشه انقدغم داره
۴ هفته پیشایلار انصاری
۱۳ ساله 00خیلی زیبا بود فقط کاش درمورد آیسان در آخر رمان صحبت میشد اما عالی ممنون از نویسنده ی این رمان زیبا
۱ ماه پیشمحسن
۳۳ ساله 00خیلی عالی بود
۲ ماه پیشعالی
00عالی
۲ ماه پیشارزش خوندن نداره
۳۸ ساله 00خوب نبود
۲ ماه پیشدلوین
۳۰ ساله 00واقعا عالی و بینظیر بود.من برای تمام شدنش از کارو زندگی زدم.ب نظرم متنی ک بتونه اشک ادم رو در بیاره یعنی کارش حرف نداره.با تشکر از نویسنده محترم و کسانیکه زحمت کشیدن تا این رمان در اختیار ما قرار بگیر
۳ ماه پیشنوید
00بد نبود
۳ ماه پیشسارا
11واقعاعالی بودممنون از نویسنده ی عزیز و اونایی ک میگن بده وقلم ضعیفی داشت خودت ک ادعامیکنی رمان خوبی نبودبرو ببین اصلاخودت میتونی راجب ی موضوعی دو متن بنویسی قبل از اینکه ایرادبگیری اول بروروخودت کارکن
۳ ماه پیشسوگند
۱۴ ساله 00خیلی خوب و هیجانی بود ممنونم از نویسنده
۳ ماه پیشمحدثه
۱۹ ساله 00خیلی رمان خوبی بود من واقعا بعضی جا ها خیلی گریع کردم دمتون گرم بابت رمان خوبتون
۳ ماه پیشادلیا
00عالی
۳ ماه پیش
سمیرا
۲۷ ساله 00اصلا خوب نبود پر بود از غلط املایی اصلا خوانا نبود...از شروع رمان تا پایانش ۲۰ بار بیهوش شد و بیمارستان رفت.. بدبختی نموند سرشون نیاد..قسمت تخیلیش هم جذب نمیکرد آدمو.واقعا افتضاح بود