آیدان دختری که هیچ محبتی از پدر و مادرش ندیده و اصلاً از شرایط زندگیش راضی نیست. با ضربه‌ی آخری که از خانواده‌ش می‌خوره تصمیم می‌گیره مسیر زندگیش رو از اون‌ها جدا کنه؛ امّا نمی‌دونه با این تصمیم بزرگی که گرفته چه سرنوشتی درانتظارشه.

ژانر : عاشقانه، درام، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۹ دقیقه

مطالعه آنلاین ماِه آسماِن عشق (ماه آسمان عشق)
نویسنده : Bita_Icyheart (بیتا شایان)

ژانر : #عاشقانه #درام #جنایی

خلاصه :

آیدان دختری که هیچ محبتی از پدر و مادرش ندیده و اصلاً از شرایط زندگیش راضی نیست.

با ضربه‌ی آخری که از خانواده‌ش می‌خوره تصمیم می‌گیره مسیر زندگیش رو از اون‌ها جدا کنه؛ امّا نمی‌دونه با این تصمیم بزرگی که گرفته چه سرنوشتی درانتظارشه.

مقدمه:

آسمانِ من...

تو باید باشی‌ تا هر شب

به وقتِ ساعت عاشقی،

خیره نگاهت کنم.

به یاد بیاورم که فقط من،

ماهِ این آسمانم...

باید باشی تا دلم گرم شود،

به بودنت.

به این‌که تو هستی و نمی‌گذاری،

من پشتِ این ابر‌های سیاه و گریان بمانم.

باید باشی و دستم را بگیری...

زیرا که من با تو آموختم؛

نفس کشیدن را...

زندگی را... .

عشق را...!

آیدان

با صدای دادِ آیلار خواهرم با ترس سرم رو از داخل گوشی درمیارم. به در چشم می‌دوزم و منتظر میشم که در با لگدش باز بشه و طبق معمول حدسم درست بود و با لگد بازش کرد.

- تو جزوه مبانی فلسفه‌ی من رو ندیدی؟

با اخم نگاش کردم و گفتم:

- باز امتحان‌های تو شروع شد، آرامش از من گرفته شد. آخه جزوه‌های تو پیش من چیکار می‌‌کنه هان؟! زهرم ترکید.

یهو بالشتم رو برداشتم و افتادم دنبالش که زد زیر خنده و فرار کرد رفت پایین پله‌ها وایساد. بالشت رو از بالا پرت کردم که روی هوا گرفت ب*و*س*ی*دش و گفت:

- اوف! مگه بالشتت رو بتونم ب*ب*و*س*م آبجی گند دماغ و بداخلاقِ خودم.

خندید و بالشت به دست پا گذاشت به فرار. با اخم برگشتم توی اتاقم و در رو بستم. به ساعت دیواری نگاه کردم که نه رو نشون می‌داد. روی تخت دراز کشیدم و تصمیم گرفتم بخوابم که گوشیم زنگ خورد. با دیدم اسم یغما کلافه جواب دادم.

- هان چیه؟

- علیکِ سلام، باز چته سگ شدی عزیزم؟!

از حرفش خندم گرفت و گفتم:

-‌ سلام هیچی؛ چته کله سحر زنگ زدی؟!

- زنگ زدم بگم آماده‌ شو بیام دنبالت بریم دور‌ دور.

دستی به صورتم کشیدم.

- برو بابا، می‌خوام بخوابم خسته‌م؛ دور‌ دور توی سرم بخوره.

- خواب چیه؟! از زندگی کوفتیت لذت ببر! بیست‌ و سه‌ سالته هنوز هیچی نشدی! همه‌ی عمرت با خوابیدن رفت. بیا دیگه همه هستن خوش می‌گذره. فقط صبحونه نخور می‌خوایم کله‌پاچه بزنیم.

با حرفی که زد ذوق کردم و با شادی گفتم:

- آها این رو هستم؛ منم که عاشقِ کلپچ! خوب بلدی خرم کنی‌‌ ها، حالا کیا هستن؟

مکثی کرد و گفت:

- چیزه، ونوس‌ اینا.

- یعنی با این اینا که گفتی تا تهش رفتم! باز می‌خواین دوست پسر‌های خزتون رو بار کنید بیارید؟! نمی‌گید من تنهام دلم می‌خواد؟

- خب بابا غصه نخور! توی همون کله‌پزی یکی رو واست پیدا می‌کنیم. زود باش حاضر شو که دارم میام دنبالت‌؛ فعلاً.

قطع کردم و با بدبختی از روی تخت بلند شدم و کش‌ و قوسی به بدنم دادم. رفتم نشستم جلویِ آینه و شروع کردم به آرایش کردن. خط چشم مشکی دور چشم‌های آبیم کشیدم. پوستم زیادی سفیده و نیاز به چیزی نداره. آیدین داداش دوقلوم همیشه شیربرنج صدام می‌کنه! لپ‌های تپلی هم دارم که همیشه توسطِ دیگران کشیده میشه. رژ صورتیم رو برداشتم روی ل**بم کشیدم، ل**بم زیادی قلوه‌ای و گنده نیست؛ ولی خوش حالته. چشمم افتاد به دماغِ عملیم، به همه گفتم پلیپ داشتم ولی نه، خودم کرمِ عمل داشتم و حس می‌کردم نوکِ دماغم انحراف داره، بعد از عمل پشیمون نشدم چون عالی از آب دراومده بود. موهایِ تازه رنگ شده‌یِ طلاییم رو که تا پایین کمرم می‌اومد رو جمع کردم و با یک کش بستم؛ موهای اصلیم هم بور بود، ولی من طلایی بیشتر دوست داشتم.

از پشتِ آینه بلند شدم و رفتم سمتِ کمدِ زرشکی رنگم، از اون‌جایی که عاشقِ زرشک بودم وسایلِ اتاقم یا زرشکیه یا توش زرشکی به کار رفته. درِ کمد رو باز کردم، متفکر بهش نگاه کردم و جمله‌یِ معروفم رو گفتم:

- خب! کمد جان من چی بپوشم؟

طبقِ معمول، ایکبیری جوابم رو نداد و خودم دست‌ به‌ کار شدم. آخرای دی ماهه و هوا حسابی سرد شده، منم که سرمایی. یک پالتوی مشکی‌_خاکستری پوشیدم، به همراهِ یک شلوارِ تنگ و کلفت مشکی، شال خاکستریم هم برداشتم و رفتم جلوی آینه انداختمش روی سرم، موهام رو کج ریختم بیرون.

کفش‌های اسپورت‌ مشکیم رو پوشیدم و واسه‌ خودم یک سوت بلند زدم! کیف و گوشیمم برداشتم و از اتاق زدم بیرون، پله‌ها رو دوتا یکی رفتم پایین و تا خواستم برم سمتِ درِ سالن صدایِ مامان آتوسا رو شنیدم و با اخم برگشتم سمتش و نگاهش کردم؛ از نظرِ شکل و قیافه و رنگِ چشم کپِ خودش بودم همه می‌گفتن من به مامانم رفتم ولی آیلار و آیدین به بابا.

- سلامت رو خوردی؟!

- سلام، کی از سفر برگشتین؟!

- نزدیکایِ صبح.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با آقاتون خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه باز شاکی‌ای؟! یک مسافرت رفتیم از صبح خودت و خواهر و برادرت تیکه بارمون می‌کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم‌ و کلافه در رو باز کردم و بدون توجه به صدا کردن‌هاش با دو مسیرِ حیاط رو طی کردم و رفتم سمتِ در و پریدم توی کوچه و در رو بستم. نه من نه آیلار و آیدین هیچ‌ وقت طعمِ محبت‌های پدر و مادر رو نچشیدیم! بابام که مرتب سرگرم کارهایِ کارخونه‌ش بود، مامانم هم همش یا مهمونی بود یا خرید یا با بابام می‌رفت مسافرت! کلا هیچ وقت خونه نبودن. توی همین فکرها بودم که صدایِ بوقِ ماشینِ یغما گوشم رو کر کرد. رفتم سمتِ ماشینش و سوارش شدم، در رو محکم بستم که یغما گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسم الله! دختر تو هنوز جن‌ها ازت دور نشدن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راه بیفت تا آتوسا جون نیومده دمِ در گیس‌هام رو از سرم بکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا مگه از اصفهان برگشتن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره عزیزم همین الان داشتم گزایی که سوغاتی آورده بودن رو سق می‌زدم جات خالی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون‌جایی که می‌دونست مامان بابایِ من اهلِ سوغاتی آوردن هم واسه بچه‌هاشون نیستن از حرفم خندش گرفت و ماشین رو روشن کرد و راه افتاد که دهن باز کردم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس آرتین کو؟! نکنه صندوق عقب چالش کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو برد سمت پخش ماشین یک آهنگ گذاشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت خودش میاد، پسر عموش اون اطراف کار داره بهش گفته می‌رسونمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب تو که آرتین رو داری ونوس هم که با پرهام جونش میاد حداقل پسر عمو رو به زور بیاره اون‌جا برای من، هی کله‌پاچه لقمه کنیم بذاریم دهن هم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بد فکری هم نیستا! بذار یه پیامک به آرتین بدم بگم به زور بیارتش داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو گرفت دستش و هم‌زمان رانندگی می‌کرد که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیوونه شوخی کردم! نمی‌خواد بهش پیامک بزنی، یک مثقال آبرو پیشش دارم میره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم با گوشی ور رفت بعد انداختش توی جیبِ پالتوش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه دیره عزیزم فرستادم باشد که بختِ تو هم گشوده شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر ل**ب دیوونه‌ای گفتم و از شیشه به بیرون خیره شدم. از وقتی یادم میاد هیچ وقت دوست پسر نداشتم. حتی یک بارم عاشق نشدم و نمی‌دونم چی هست! وقتی توی خونه‌ای بزرگ بشی که هیچ مهر و عاطفه و گرمایی توش نیست و معلومه تهش میشی یک آدمِ بی‌احساس. پوفی کشیدم و برگشتم سمتِ یغما و بهش خیره شدم؛ یک دختر شاد و مهربون با چشم ابرویِ مشکی و موهای خرمایی تیره، ونوسم همین قیافه رو داره فقط از یغما لاغرتر به نظر میاد. با یغما و ونوس توی دانشگاه آشنا شدم و دوستیمون تا الان ادامه داره و پایدار مونده. اون‌ها هم مثلِ من دیگه ادامه ندادن و لیسانس پرستاری باقی موندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه دیگه دختره‌ی هیز خوردیم؛ من خودم صاحاب دارم‌ ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رو‌به‌رو خیره شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرده‌‌شور صاحابت رو ببره که یک ساله قدم جلو نمی‌ذاره بگیرتت! من به جات بودم دیگه بهش محلِ سگم نمی‌دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی کله‌پزی زد روی ترمز و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب چیکار کنم دوستش دارم، اون هم میگه دوستم داره ولی الان فرصتِ مناسبی واسه‌ی خواستگاری نیست و باید بیش‌تر هم رو بشناسیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس کی فرصت مناسبیه؟! یک سال برای شناخت کافی نیست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه دست رو دلم نذاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم من بی‌جنبه‌م دستم رو روی دلت نذارم ممکنه وسوسه بشم جاهایِ حساس بذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم زد روی بازوم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدبختِ منحرف پیاده شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که پیاده شدم یک ماشین با فاصله پشت سر ماشینِ یغما وایساد که آرتین ازش پیاده شد و با راننده که حدس زدم همون پسر عموش باشه مشغولِ صحبت شد؛ خیره شدم به راننده تا بتونم بهتر قیافش رو بررسی کنم، ولی زیاد موفق نبودم و فقط موهایِ مشکیش رو تونستم تشخیص بدم. یهو برگشت سمتم و با اخم بهم نگاه کرد که از ترس قلبم اومد توی دهنم! همون موقع صدای یغما رو بغل گوشم فهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی میگم هیزی بگو نه چشم پاکم، از بس نگاش کردی شاکی شد یکم محجوب‌تر رفتار کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دید زدنش دست کشیدم و با اخم رفتم داخلِ کله‌پزی. پشتِ یک میز نشستم که یکم بعد آرتین و یغما اومدن داخل ولی پسر عمویِ اخمو همراهشون نبود. یغما کنارم نشست و آرتین روبه‌روم و با نیش باز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام بر بانویِ سگ اعصاب، حالت چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمم رو غلیظ‌تر کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، سگ اعصاب خودتی و اون پسر عموت؛ یک جوری بهم اخم کرد که انگاری مال و اموالش رو خوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا این هیراد همین شکلیه با خودشم درگیره! الان هم هر چی اصرار کردم نیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اسمش هیراده، هیراد به معنی کسی که چهره شاد و خوشحال داره، ولی این با این قیافه‌ی اخموش بهش میاد اسمش سگیراد باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم بعد ونوس و پرهام هم اومدن و کله‌پاچه‌ها رو سفارش دادیم و همین که آوردن مشغول خوردن شدیم که یهو آرتین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بروبچ پایه‌یِ یک مهمونی هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام با دهنِ پر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مبارکه داداش پس بالاخره میری قاطی مرغا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی‌خود شکمت رو صابون نزن، عروسی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لقمم رو به سختی قورت دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بنال دیگه چه مهمونیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بالماسکه... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ونوس پرید توی حرفش و با ذوق گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ جون من پایه‌م، پرهام هم باید پایه باشه وگرنه می‌کشمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونه‌یِ تاسف تکون دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من فکر می‌کردم این‌جور جشن‌ها دیگه ور افتاده! حالا اگه پیژامه پارتی بود یک چیزی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یغما گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره تازه یک پیژامه با طرح گلِ برجسته خریده بودم اون‌جا رونمایی می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدیم زیر خنده که رو به آرتین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا این مهمونی کی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پنج‌شنبه همین هفته که میشه فردا شب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاشقم رو برداشتم پرت کردم سمتش که خورد توی صورتش و از خنده مرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیوونه می‌مردی زودتر خبرمون کنی واسه مهمونی تدارک ببینیم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میونِ خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودم هم تازه دیشب فهمیدم دوستم زنگ زد و گفت می‌خواد از این مهمونی‌ها بگیره منم بهش گفتم دوستامم دعوت می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صندلی تکیه دادم و با ل**ب و لوچِ آویزون گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا ماسک از کجا گیر بیارم تا فردا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماسک که همین‌جور ریخته، به علتِ آلودگی هوا الان توی همه‌ی خونه‌ها از این ماسک سفیدا هست، من خودم فیلتر دارش رو دارم می‌خوای واست بیارمش؟ خیلی بهت میاد ها؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدن زیر خنده که از زیر میز محکم با کفشم زدم توی پاش که از درد قرمز شد، ونوس خندش رو جمع کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عه زورت به عشقِ من رسیده؟! خب حرفِ حق زد واسه یه ماسک قنبرک گرفتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه می‌خوای عشقِ دلقکت رو نکشم از مسیرِ دیدم خارجش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یغما دستم‌ رو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا بگو میای یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر بهم نگاه کردن که کاسه‌ی کله‌پاچه رو گذاشتم دم دهنم و آبش رو صدادار سرکشیدم و گذاشتمش پایین و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میام بهتر از اینه که بمونم توی اون خونه یخ زده در و دیوار رو نگاه کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ونوس با خوشحالی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایول تو نباشی اصلا خوش نمی‌گذره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط توروخدا اومدی اون‌جا آبروم رو نبر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نگاش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تلاشم رو می‌کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که کلپچ خوریمون تموم شد، رفتیم بیرون از اون‌جا و وعده‌ی دیدارمون شد فردا شب در مهمونی. شب آرتین آدرس رو می‌فرستاد توی گروه. سوارِ ماشین شدیم که آرتینم اومد عقب نشست و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی‌زحمت منم دمِ عطر فروشیم پیاده کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یغما راه افتاد که دهن باز کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگما من آخر نفهمیدم فازت از عطر فروشی چیه؟! تو که خیلی پولداری و نیازی به کار کردن نداری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از بی‌کار نشستن توی خونه بیزارم، خونه‌ی ما هم مثلِ شما یخیه؛ جوابِ سلام همم به زور می‌دیم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا من از خواهر برادر شانس آوردم ولی اون خواهرت آرام رو با یک‌ من عسلم نمیشه خورد! بمیرم برا یغما با این خواهر شوهرش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یغما خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با من یکم خوبه، دارم سعی می‌کنم دلش رو به دست بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمرا بتونی دلش رو به دست بیاری، برعکسِ اسمش خیلی ناآروم و وحشیه! خونواده‌ی آرتین توی انتخابِ اسم باید دقت بیشتری می‌کردن چون اخلاقِ بچه‌ها برعکسِ اسماشون دراومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین با صدایِ بلند خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر چی کله‌پاچه خورده بودم داره از دماغم میزنه بیرون؛ به جای اسمِ آرام که باید ناآرام می‌ذاشتن برای هیراد پیشنهادِ اسم نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا دارم، سگیراد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز بلند خندید که یغما لبش رو گاز گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جرات داری این رو جلو روش بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم من دخترِ ترسویی هستم و پاچه‌هایِ شلوارمم برام خیلی عزیزن و دوستشون دارم نمی‌خوام پاره شدنشون رو به چشم ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم بعد رسیدیم دم عطر فروشی و آرتین رو پرت کردیم پایین و مجددا راه افتادیم. یادم رفت ازش بپرسم این آقا بداخلاقه هم میاد مهمونی یا نه؟ تا موقعی که برسیم خونه مدام با یغما راجع به این‌که فردا چی بپوشیم بحث کردیم که آخرم به نتیجه نرسیدیم! همین که رسیدیم دمِ خونم گونه‌ش رو محکم بوسیدم و ازش خداحافظی کردم و رفتم داخل. یک‌راست رفتم توی اتاقم و لباسام رو عوض کردم و خودم رو پرت کردم روی تخت و ده تا گوسفند شمردم خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیس آیلار سروصدا نکن ولش کن بخوابه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از بس می‌خوابه شکلِ خرس شده بسه دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو باز کردم و با اخم به آیدین و آیلار خیره شدم که آیدین لپم رو گرفت و محکم کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شیربرنجِ من چرا باز اخماش توی همه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو پس زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه گذاشتین یک بار راحت کپه‌ی مرگم رو بذارم، تازه چشم‌هام گرم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلار دستش رو زد به کمرش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از وقتی اومدی خونه خوابی الانم ساعت هشت شبه! بعد میگی تازه چشم‌هام گرم شده؟! سوختن اون لامصب‌ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو گفت و از اتاق رفت بیرون، مثلِ فشنگ سرم رو از رو بالشت برداشتم و نشستم روی تخت و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الحق که پوستِ خواب رو کندم! آیدین تو کی اومدی خونه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین الان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم گوری بودی تا حالا عشقم؟! از صبح رفتی شرکت یک پیام هم بهم ندادی نمیگی دلم واست تنگ می‌شه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلم کرد و محکم رو سرم بو*س*ه زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شرکت کلی کار ریخته بود سرم ببخشید آبجی جونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش جدا شدم و یهو یک فکری زد به سرم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به یک شرط می‌بخشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه شرطی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر بهم نگاه کرد که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا شب یک مهمونی دعوتم تو هم باید به عنوانِ همراه باهام بیای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه میام عزیزم، چه‌جور مهمونی هست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بالماسکه، یکی از دوست‌هایِ آرتین دعوتش کرده این هم ما رو می‌خواد دنبالِ خودش بکشه الان هر کی با عشقش میاد فقط من تنهام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا من رو داری غم نداشته باش! اصلا اون‌جا به همه بگو عشقتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه میگم داداشمی، که اگه دختری بهت نظر داشت پا جلو بذاره بعد تو بری بگیریش و من تا سال دیگه عمه بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و دستم رو ول کرد و از روی تخت بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیچاره اون دختری که عروسِ این خونه بشه، چه‌قدر باید بی‌محبتی ببینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو گفت و از اتاق رفت بیرون. آه بلندی کشیدم، همه فکر می‌کنن چون پول داریم غمی نداریم! ولی من حاضر بودم یک خونواده‌ی معمولی داشته باشم عوضش کانونش گرم باشه. به قابِ عکسِ روی میز نگاه کردم عکسِ خودم و بابا کیانم وقتی چهار سالم بود؛ اون موقع صمیمی‌تر بودیم ولی بعد هر چی بزرگ‌تر شدم محبتش کم‌رنگ‌تر شد! یادمه روز اولِ مدرسه بابام کارخونه بود مامانمم رفته بود کیش، خدمتکارمون من رو برد مدرسه؛ همه فکر می‌کردن مادرمه، ظهرش که برگشتم خونه اون‌قدر توی بغل آیدین گریه کردم که بی‌هوش شدم! با شنیدنِ صدایِ در زدن از مرور گذشته دست می‌کشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکار میاد داخل و میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانوم شام حاضره آقا کیان گفتن صداتون کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه می‌تونی بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب از روی تخت بلند شدم و رفتم جلویِ آینه سر و وضعم رو مرتب کردم، چی شده که بابام یادش افتاده دور هم شام بخوریم اون هم این ساعت؟! کلافه راه افتادم سمتِ سالنِ غذا خوری که دیدم همه نشستن و مشغولِ خوردنن و هیچ‌کس به اون یکی نگاه نمی‌کنه. رفتم کنارِ آیلار نشستم که بابام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی این خونه هیچ‌کس سلام کردن بلد نیست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان آتوسا با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا هر کاری کردم یادشون بدم نشد کیان جان ولشون کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایِ بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین و آیلار آروم شروع کردن به خندیدن که بابام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعد از شام بیاید توی پذیرایی کارتون دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدونِ گفتن حتی کلمه‌یِ باشه ریلکس مشغولِ خوردن شدیم. از سکوت میز داشت خوابم می‌گرفت، کاش زرشک پلو هم داشتیم، انگار دارم خودم رو می‌خورم! همین که شاممون رو خوردیم همه دور هم جمع شدیم و منتظر به بابا کیان چشم دوختیم که همین‌جور ساکت مونده بود! یکهو آیلار پوفی کشید و کلافه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم من فردا امتحان دارم نمیشه زودتر حرفات رو بگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم غره‌یِ مامان رسما خفه شد و با اخم رو مبل لم داد، با شنیدنِ صدایِ بابام برگشتم سمتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه یادتون باشه دو سه ماه پیش کارخونه داشت رسما به سمتِ ورشکستگی می‌رفت و آماده شده بودیم که همه داروندارمون رو بفروشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین پرید توی حرفِ بابام و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی نگفتین چی‌شد که کارخونه رو نجات دادین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به آیدین ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درست توی اوجِ بحرانِ کارخونه یک نفر باهام شریک شد و شرکت رو از ورشستگی نجات داد و تمام بدهی‌ها رو پرداخت کرد! تا این‌که چند وقت پیش توی مهمونی که برایِ تولد آیلار توی خونمون گرفته بودیم آیدان رو می‌بینه و اون رو از من برایِ پسرش خواستگاری می‌کنه... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اسم خواستگاری رو آورد از رو مبل بلند شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب جوابِ من که مشخصِ مثلِ خواستگار‌هایِ قبلی بهشون جوابِ منفی بدید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومدم برم با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین هنوز حرفم تموم نشده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه نشستم و با پایین موهام ور رفتم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهش گفتم دخترِ من قصدِ ازدواج نداره و به تمام خواستگارهاش جوابِ منفی میده! اون هم گفت اگه جوابش منفی باشه شراکتم رو باهات بهم می‌زنم و باید همه‌چیزم رو بفروشم و بدم بهش و یک‌جورایی به خاک سیاه می‌شینیم... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین بلند شد و با عصبانیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چی بابا؟! نکنه از ترسِ از دست دادنِ اموالت می‌خوای دخترت رو بفروشی، آره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام با خشم هجوم برد سمتِ آیدین که من و مامان رفتیم سمتشون. بازویِ آیدین رو گرفتم و کشیدم سمتِ خودم و رو به بابام گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا من مهم‌ترم یا پولت؟! حتما یک گیری توی کارشون هست که همچین شرطی گذاشتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو آیلار بلند شد و با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره معتاده، روانیه، دختر بازه، خودم سرِ شب شنیدم بابا داشت به مامان توی اتاق می‌گفت... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو مامانم رفت و یک سیلی محکم زد توی گوشِ آیلار و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا دیگه فالگوش وایمیستی؟! می‌دونم چیکارت کنم دختره‌یِ احمق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلار رو کشون‌کشون داشت می‌برد که آیدین رفت و از هم جداشون کرد. یهو اشک‌هام سرازیر شد که بابام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هفته‌یِ دیگه میان خواستگاریت، همون شبم به هم محرم می‌شید و همه چی تموم میشه. نمی‌خوام به‌خاطرِ شما سه تا بچه‌یِ وقیح یک عمر زحمتم به باد بره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک‌هام رو رو با دستم پاک کردم و با نفرت زل زدم توی چشم‌هاش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ازت متنفرم! حیفِ اسم پدر که روی تو گذاشتن... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سیلی محکمی که بهم زد، خفه شدم؛ آیدین خواست بیاد پیشم که به سرعت از سالن رفتم بیرون و با دو رفتم سمتِ اتاقم، همین که رفتم داخلِ اتاق در رو قفل کردم. نشستم روی تختم و شروع کردم به گریه کردن. آخه کدوم پدری با دخترش همچین کاری می‌کنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا اگه یک پسر پاک و نجیب بود یک چیزی! آخه یه معتادِ روانی دختر باز رو کجای دلم بذارم؟! یک عمر واردِ فازِ عاشقی و دوست پسر داشتن نشدم که وقتی ازدواج کردم یک زندگی آروم داشته باشم، الان باید برم واسه‌یِ آقا تزریقات انجام بدم. توی همین فکر‌ها بودم که آیدین و آیلار شروع کردن به در زدن، اشک‌هام رو پاک کردم و با داد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برید می‌خوام تنها باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آبجی خوشگلم در رو باز کن بیایم پیشت، باز نکنی میگم آیلار با لگد بازش کنه‌ ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه بلند شدم در رو باز کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دو روز این خانوم رفته کلاس کاراته هر دقیقه من رو با لگدش تهدید می‌کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم در رو ببندم دوتاشون اومدن داخل و آیلار محکم بغلم کرد و زد زیر گریه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمی‌خوام تو از این خونه بری! دوست ندارم شوهر کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خودم جداش کردم و اشکاش رو با دستم پاک کردم و به چشم‌های عسلیش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربونت بشم هنوز که خبری نیست! بعدشم بالاخره یک روز سه نفرمون می‌ریم سر زندگی‌هامون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه این فرق می‌کنه پسره خورده شیشه داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین آیلار رو برگردوند سمتِ خودش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو مطمئنی گفتن پسره معتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره خودم با همین گوش‌هام شنیدم، هیچ‌کس حاضر نمیشه زنش بشه واسه همین اومدن سراغِ ما که به بهونه شراکت آیدان مجبور بشه قبول کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه از شنیدنِ حرف‌هایِ آیلار روی تخت نشستم و دستم رو گذاشتم زیر چونه‌م و رفتم توی فکر که چه غلطی بکنم. آیدین جلو پام زانو زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکرش رو نکن! عمرا بذارم این وصلت سر بگیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثلا می‌خوای چیکار کنی؟! لابد تو رویِ مامان بابا وایسی اون‌ها هم بزنن توی گوشت؟ نمی‌خوام هر دقیقه توی این خونه سرِ من دعوا بشه خودم یک راهی پیدا می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه فقط سرِ خود کاری نکنی با من و آیلار مشورت کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم الانم اشک و آه رو جمع کنید برید اتاقاتون بکپید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین محکم پیشونیم رو بوسید. من اگه این داداش دوقلو رو نداشتم چیکار می‌کردم؟ داداشی که با وجود دوقلو بودن هیچ شباهتی به من نداره و بیشتر به آیلار شبیهه تا من! یهو آیلار باز اومد بغلم کرد و کلی گریه کرد و یکم بعد هر دوشون از اتاقم رفتن بیرون. فوری گوشیم رو براشتم و اینترنت رو روشن کردم، نزدیک دو هزار پیام از گروه واسم اومد که گوشیم هنگ کرد! فوری آنلاین شدم و بی‌هوا نوشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدبخت شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام: تو هنوز توی کفِ ماسکی؟! گفتم که واست فیلتردار میارم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماسک کیلو چنده میگم بدبخت شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یغما: چی‌شده کی مرده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودم دارم می‌میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین: نکنه سرطان گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ونوس: یعنی تا دو ماه دیگه بیشتر زنده نیستی؟ وای پرهام زود بساطِ عروسی رو راه بنداز وگرنه تا سالِ آیدان نمی‌تونیم مزدوج بشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام: چه هوایِ خوبی به‌به!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ونوس: کوفت دیگه باهات قهرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه از دست این دلقک‌ها پوفی کشیدم و نوشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوان به زور شوهرم بدن به یه پسرِ معتاد، خل، دیوونه، دختر باز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یغما: وا یعنی چی به زور؟! خب باز بگو نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین: چه جهیزیه کاملی داره این پسره، جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زهر توی جونت؛ اگه بگم نه بابای پسره شراکتش رو با بابام به‌ هم می‌زنه بدبخت می‌شیم، بابامم گفت باید قبول کنی یه دونه هم خوابوند توی گوشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه سکوت کردن که کلافه نوشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اهم‌ اهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام: مگه دست‌شوییه این‌جا که سرفه می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب لال شدید همه! این‌ها رو گفتم راهی جلوی پام بذارید احمق‌ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یغما: بذار تا فردا شب من و آرتین یک راهی واست پیدا می‌کنیم، مگه نه آرتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین بعد از پنج دقیقه سکوت آنلاین شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین: آره، فکرش رو نکن فوقش زنش میشی می‌بندیش به تخت ترک می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روانی بودنش رو، دختر بازیش رو چه کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ونوس: مایه‌ش یه تیمارستان بردن و یک دوتا پس گردنی زدنه که آدم بشه، همین پرهام دو بار زدم پسِ کله‌ش دورِ دوست دختراش رو خط کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام: دستش بد سنگین بود به چیز خوری افتادم الان شماره مامان بزرگم هم توی گوشیم ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم دیگه توی گروه حرف زدیم و دستِ آخر آرتین آدرسِ مهمونی رو بهمون داد و رفت و همگی متفرق شدیم که بخوابیم. گوشیم رو گذاشتم کنار و به سقفِ اتاق خیره شدم. توی اون مهمونی پر از دختر بود آخه چرا من رو واسه پسرشون خواستن؟! اینم شانسِ گنده منه؛ اگه هیچ راهی پیدا نکردم خودم رو می‌کشم! حاضرم بمیرم زورکی زنِ همچین آدمی نشم! پتو رو کشیدم روی سرم و با هزار فکر و خیال خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی یک خونه خیلی بزرگم! همه جاش تاریکه! ترس برم داشته! یهو از طبقه بالا صدایِ داد و هوار اومد! با ترس از پله‌ها رفتم بالا! صداها واضح‌تر شد. رسیدم جلویِ یک اتاق درش رو با ترس باز کردم و هم‌زمان صدایِ داد زدنِ یک مرد رو از اون تو شنیدم. دستم رو گذاشتم رو گوشم و همراهش جیغ زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیدان جونم بلند شو داری کابوس می‌بینی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس چشم‌هام رو باز کردم، همه وجودم خیسِ عرق شده بود! آیلار با چهره‌ی نگران بهم خیره شده بود که دهن باز کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون مردِ کی بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم مردِ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون که توی اتاق تاریک داد می‌زد! نتونستم قیافش رو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواب می‌دیدی آبجی واقعی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی بلند شدم و رو‌ی تخت نشستم و با دستم عرقِ پیشونیم رو پاک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خوابِ ترسناکی بود سکته کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلار بغلم کرد و دم گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهش فکر نکن، خوابت رو به آبِ روان بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش جدا شدم و با اخم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیرِ سرت روانشناسی می‌خونی، خانوم دکتر شدی، به جایِ این که راه کارِ علمی بدی میگی به آبِ روان بگم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از شاگرد تنبلِ کلاس از این بیش‌تر توقع نداشته باش، به خودت رفتم دیگه! بعدش هم من هنوز بیست‌سالمه با این وضع درس خوندن در سی‌سالگی می‌تونی خانوم دکتر صدام کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دماغش رو گرفتم کشیدم و تا خواست دماغم رو بگیره جیغ زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مالِ تو طبیعیه مشکلی نیست بکشمش ولی مال من عملیه یهو دیدی دراومد ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش رو جمع کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه دیوونه حالم بد شد مگه الکیه دربیاد؟! پاشو بریم صبحانه بخوریم ظاهرا گشنگی به مغزت فشار وارد کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو برو من یه دوش بگیرم میام، راستی تو ماسکِ مناسبِ جشنِ بالماسکه داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم فکر کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه نقاب مشکی دارم که کنارش دوتا گل ارکیده قرمز داره قبلا همچین جشنی رفته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بی زحمت ردش کن بیاد امشب لازمش دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدم آیدین هم دنبالِ ماسک می‌گشت! فقط من بو میدم نباید بیام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب تو هم بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم شوخی کردم شنبه امتحان دارم باید بخونم وقتِ مهمونی ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که از اتاق رفت بیرون بلند شدم و حوله و لباس‌هام رو برداشتم رفتم به سمتِ حموم.بعد از یه ساعت تمیز کاری اومدم بیرون و تا پام رو گذاشتم تو اتاقم چشمم افتاد به یه نقاب رو میز آرایش! خندم گرفت و رفتم از نزدیک نگاش کردم، الحق که خیلی خوشگل بود! یه نقاب مشکی با ارکیده های قرمز رنگ! من اگه آیلار رو نداشتم چی کار می‌کردم؟! موهام رو با سشوار خشک کردم و باز گذاشتم دورم و رفتم طبقه پایین، طبقِ معمول مامان بابا خونه نبودن، بعد از خوردنِ صبحانه برگشتم تو اتاقم و رفتم سرِ کمدم تا واسه شب یه لباسِ مناسب پیدا کنم، دستِ آخر یه لباسِ مشکی که با رنگ نقابم ست بود انتخاب کردم و انداختم رو تخت، لباسِ شیک و پوشیده ای بود و توش رنگِ قرمز هم به کار رفته بود، از لباس باز پوشیدن تو مهمونی ها بیزارم! همیشه لباس‌هایی که این‌جور جاها می‌پوشم بلند و آستین داره. پشتِ میز تحریرم نشستم و یه رمان گرفتم دستم که بخونم، اون قدر غمگین بود که همش در حالِ اشک ریختن بودم! شخصیتِ پسر زورگو بود و دختر رو اذیت می‌کرد! جد و آبادش رو به فحش کشیدم! حتما اونی هم که قراره بیاد خواستگاری من همچین آدم بی‌شعوریه! عصبانی شدم و کتاب رو بستم و به صندلی تکیه دادم، حتی اسمش رو هم نمی‌دونم، فقط صفاتِ منفیش رو از طریقِ آیلار فهمیدم، معلوم نیست کیه که این جوری می‌خوان واسش زن بگیرن! حتما هزارتا عیب دیگه هم داره که حتی به خاطرِ خرپول بودنش هم کسی حاضر نشده زنش بشه! نکنه مرضِ لاعلاج داشته باشه؟! لبم رو گاز گرفتم به حدی که داشت کنده می‌شد، یهو یادِ خواب دیشبم افتادم و قلبم شروع کرد به تند تند زدن، به عمرم همچین خوابِ ترسناکی ندیده بودم! دیگه یادم باشه شب‌ها کم‌تر شام بخورم که از این خواب‌هایِ بی سر و ته نبینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع ناهار آیدین سر و کله‌ش پیدا شد و با آیلار دور هم ناهار رو زدیم تو رگ! دوتاشون حسابی پکر بودن ولی من اون قدر مسخره بازی درآوردم که بالاخره سره حال شدن و کلی خندیدن. بعد از ناهار رفتم تو باغ خونه‌مون و همش رو متر کردم، تمامِ مدت کلافه بودم همش نفس عمیق می‌کشیدم و چشم‌هام رو می‌بستم که شاید آروم بشم ولی بی فایده بود! عصر باغبونمون اومد و مشغولِ آب دادن به درخت‌ها شد که زد به سرم بهش بگم گلِ ارکیده بکاره، عجیب به دلم نشسته بود! اون‌هم گفت حتما همین روزها یه قسمتِ باغ گلِ ارکیده می‌کاره و قرار شد منم کمکش کنم. بالاخره از باغ دل کندم و برگشتم خونه و رفتم تو اتاقم، نشستم پشتِ آیینه و شروع کردم به آرایش کردن. یه رژ قرمز زدم و یه خط چشم غلیظ مشکی کشیدم! ریمل هم زدم که چشم‌هام از پشتِ نقاب خوشگل‌تر به نظر بیاد، موهامم فر کردم و جمع کردم سمت چپم، نقاب رو گذاشتم رو صورتم و گل‌هایِ ارکید رو سمتی که موهام فر نبود قرار دادم، به خودم تو آیینه نگاه کردم، این قدر خوشگل شدم که می‌ترسم امشب منو بدزدن! رفتم سمتِ لباس‌هام و با هزار زحمت پوشیدمشون! همون موقع آیلار در رو با لگد باز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو جزوه‌ی... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا من رو دید حرف تو دهنش ماسید و با چشم‌هایِ گرد شده نگام کرد که متعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه! آدم ندیدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جیگر ندیدم! لامصب ببین چی شدی بیچاره آیدین، بیچاره پسرهایِ مجلس، یادم باشه واسه‌ت تخم مرغ بشکنم چشم نخوری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه بزرگش نکن اتفاقا زشت بودم زشت‌تر شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه رسما شکلِ مدل خارجی‌ها شدی با اون رنگِ موهات و مدلی که بهشون دادی! من که فشارم افتاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع آیدین هم اومد داخل و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من آماده‌م تو چی... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایشون هم با دیدنم حرف تو دهنش ماسید و زل زد بهم که دستم رو زدم به کمرم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهشا تو یکی دیگه تعریف نکن چشم‌هات شوره میفتم دست و پام می‌شکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین بی توجه به حرفم اومد داخل و محکم بغلم کرد که تا مرز له شدن رفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولم کن خفم کردی پسره ندید پدید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازم جداشد و محکم لپام رو کشید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امشب تضمین نمی‌دم اونجا آدم نکشم! هرکی بهت نگاهِ چپ بندازه با من طرفه! حق نداری با کسی به جز من برقصی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بابا جو گیر نشو داداشِ عزیزم، تو هم حسابی خوش تیپ شدی تضمین نمیدم دختر‌هایِ اون جارو نکشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلار با ل**ب و لوچه‌ی آویزون گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکیتون هم از من تعریف کنه، منم خوشگلم‌ ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین رفت سمتش و بغلش کرد و از زمین بلندش کرد. دور خودش چرخوندش که آیلار از تهِ دل خندید، گذاشتش روی زمین و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که چشم عسلی خودمی! آیدین فدات بشه الهی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو به حالت عق زدن جلوی دهنم گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه چاپلوسِ عزیزم بریم تا دیرمون نشده و شام رو نخوردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین عین نخورده‌ها با ذوق گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه شام هم میدن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم اگه ندادن که کله‌ی آرتین رو بار می‌ذارم بخوریمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پالتوم رو پوشیدم و شالِ قرمز_مشکیم هم انداختم روی سرم، کیف و گوشیم هم برداشتم و همراهِ آیدین رفتم توی حیاط سوارِ ماشینش شدم. خوش بختانه شیشه‌هایِ ماشینِ آیدین دودی بود و کسی ما رو با این نقاب‌هایِ مسخرمون نمی‌دید! همین که راه افتاد با حرص گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه حالم از این مهمونی‌ها بهم می‌خوره! می‌ترسم باز یکی من رو برای پسر خلش در نظر بگیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا کسی من رو برای دخترش نمی‌خواد؟! دیوونه هم باشه مشکلی ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخی داداشیم دلش می‌خواد، همین امشب واست یکی پیدا می‌کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لازم نکرده همشون ماسک و نقاب دارن نمی‌تونم بفهمم خوشگلن یا زشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا رفت اون همه قناعت که گفتی دیوونه هم باشه مشکلی نداری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیش رو از جیبش درآورد و نگاش کرد و هم زمان رانندگی می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین الان بهم پیام دادن قناعت هم مثلِ احترام شوهر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم زدم توی بازوش که یهو دستم درد گرفت و آخم بلند شد و اون شروع کرد به بلند خندیدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرض نخند، دستم شکست با این هیکل گرازیت! دیگه حق نداری بری باشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترها از این هیکل‌ها دوست دارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون‌هایی که دوست دارن بدسلیقن! چیه عینِ آهن می‌مونی، لطافت نداری؛ من که لاغر مردنی دوست دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس الهی یک چوب کبریت نصیبت بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الهی آمین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم بعد رسیدیم جلویِ یک خونه باغِ خیلی بزرگ. از اون جایی که درش باز بود آیدین ماشین رو برد داخل پارک کرد و با هم از ماشین پیاده شدیم، بازویِ آیدین رو گرفتم و راه افتادیم سمتِ خونه؛ همین که رفتیم داخل کلی دختر و پسر با نقاب و لباس‌های عجیب و غریب توی سالن دیدم! یهو همه‌ی سرها برگشت سمتِ ما که از خجالت رفتم پشتِ سرِ آیدین قایم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که پام رو گذاشتم توی خونه، سپیتا نمی‌دونم از کجا دراومد و آویزون شد بهم و کشون‌ کشون بردم یک گوشه خلوت، توی خونه کم از دستش می‌کشم این‌جا هم ول‌کنم نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای هیراد خیلی خوشگل شدی‌ ها همه‌ی دخترا دارن با چشم‌هاشون می‌خورنت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من رو کشوندی این‌جا این مزخرفات رو بگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو گذاشت روی بازوم که با خشم پسش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عه چرا اذیت می‌کنی؟ خب نمی‌خوام کسی به جز خودم دورت باشه، همین که اومدی داخل همه دخترا اومدن سمتت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بیان به تو چه؟ چیکاره‌ای؟ سپیتا روی اعصابم راه نرو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوف یه امشب باهام مهربون باش چی ‌میشه؟! می‌خوام چشمِ این دخترا دربیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم جلویِ همه گردنش رو بشکنم! دختره‌یِ احمقِ آویزون، یهو دیدم همه نگاه‌ها رفت سمتِ درِ سالن. به اون قسمت نگاه کردم و دیدم یک دختر و پسر جلویِ درِ سالنن که یهو دختره سرش رو انداخت پایین پشتِ سرِ پسره قایم شد! نتونستم درست صورتش رو ببینم مخصوصا با اون نقاب! ولی کلاً عجیب واسم آشنا بود! کلافه رو به سپیتا گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یک بار دیگه خودت رو بهم بچسپونی محکم می‌خوابونم توی گوشت؛ گمشو از جلو چشمام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد و با ل**ب و لوچه‌ی آویزون بهم خیره شد که با دست هولش دادم عقب و رفتم دورترش پشتِ یک میز نشستم. یکم که گذشت با چشم گشتم دنبالِ اون دختره که دیدم داره با یغما و آرتین حرف می‌زنه و اون پسری که همراهش بود، نیست؛ یعنی کجا رفت؟! همون موقع یغما و آرتین هم از پیشش رفتن و دختره تک و تنها وسطِ سالن موند. کنجکاو شدم بفهمم کیه! یک نوشیدنی برداشتم و رفتم پشتِ سرش وایسادم و سرفه کردم که برگشت سمتم متعجب بهم نگاه کرد که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام من تو رو قبلا جایی ندیدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام منظورت رو نمی‌فهمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عجیب واسم آشنایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو هم برای من آشنایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشیدنی رو گرفتم سمتش که اخم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من از این آشغال‌ها نمی‌خورم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و نوشیدنی رو تا ته سر کشیدم گذاشتمش روی میز کنارم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌خوای بگی کجا دیدمت؟ من یک اخلاقِ گندی دارم تا جوابِ سوالام رو نگیرم ول کن نیستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو زد به کمرش و کلافه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا دیوونه! من یادم نیست ناهار چی خوردم یادم بیاد تو کجا با اون چشمایِ دراومدت من رو دیدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی شدم و تا خواستم بزنم از وسط نصفش کنم آرتین سروکله‌ش پیدا شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیراد این‌جایی دو ساعته دارم دنبالت می‌گردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دختره نگاه کردم که لبش رو محکم گاز گرفت و سرش رو انداخت پایین، رو به آرتین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایشون رو معرفی نمی‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیدان دوستِ یغما همون که دیروز جلوی کله‌پزی دیدیش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه دوهزاریم افتاد که این دختر رو کجا دیدم و با خنده‌ی پیروزمندانه رو به آرتین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه برو بعدا میام پیشت ببینم دردت چیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین با قیافه متعجب از کنارمون رفت که رو بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس اسمت آیدانه، معنیش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بلند کرد و زل زد توی چشم‌هام و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیدان یعنی ماه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهت میاد چون عین ماه می‌مونی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز خندید‌ و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی اسمِ شما اصلا به قیافه اخموتون نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک تایِ ابروم رو دادم بالا و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چه اسمی بهم میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نتونست خندش رو کنترل کنه و بلند زد زیر خنده که هر کی اون‌جا بود با تعجب بهمون نگاه کرد، دستش رو گرفت جلوی دهنش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید یاد یک چیزی افتادم خندم گرفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بگو منم بخندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومد حرف بزنه همون پسری که همراهش بود اومد و با اخم دستش رو گرفت و بی‌حرف دنبال خودش کشوندش. یعنی دوست پسرشه؟ کلافه رفتم سمتِ آرتین تا ببینم چیکارم داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیدین ول کن دستم رو شکستیش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این کی بود باهاش بگو بخند می‌کردی ها؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سگیراد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگام کرد که دستم رو از دستش کشیدم بیرون و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا غیب شدی یهو؟ خیر سرت همراهِ منی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یک تلفنِ کاری داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره جونِ خودت تلفنِ کاری این وقت شب اونم این همه طولانی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا، من دارم از گشنگی می‌میرم بریم ببینیم چی دارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم رفتیم کنارِ یک میز بزرگ که روش پر از غذا بود و به هر چی که جلو چشممون می‌اومد ناخونک می‌زدیم، تمامِ مدت سنگینی نگاهی رو حس می‌کردم ولی نفهمیدم کیه! تا سرم رو بلند می‌کردم می‌دیدم همه مشغول خوردنن. بعد از شام هر کی یک گوشه سالن متفرق شد؛ دیگه داشت خوابم می‌گرفت که یهو موزیک گذاشتن و همه با لباس و نقابایِ مسخرشون ریختن وسط که چشمم افتاد به ونوس و پرهام همچین عاشقانه قر می‌دادن که آدم دلش می‌خواست! آهی کشیدم که آیدین دستش رو دراز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- افتخارِ یک دور رقص بهم میدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و دستش رو گرفتم با هم رفتیم وسط، همین‌جور که می‌رقصیدیم یهو هر کی از یارش جدا شد و یار یکی دیگه رو گرفت که با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این دیگه چه رقصیه‌؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومد جوابم رو بده آرام خواهرِ آرتین از یک پسری جدا شد و آیدین رو با زور ازم جدا کرد و چسبید بهش، همون پسرم اومد و دستِ من رو گرفت و شروع کرد باهام رقصیدن که دیدم کسی نیست جز هیراد؛ سرم رو از خجالت انداختم پایین، نور سالن کم شده بود و همه‌جا به تاریکی میزد. صداش رو دم گوشم شنیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه ماه بانو مگه بلد نیستی برقصی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دلم گفتم ماه بانو و زهرمار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه این مدلیش رو بلد نیستم، چقدرم مسخرست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این رقص این‌جوریه هی جاها عوض میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه پوفی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب کی باز عوض میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه از رقصیدن با من عارت میاد؟! می‌خوای زودتر بری زیر دستِ یکی دیگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، معذبم... آخه من تا حالا به جز با آیدین با کسی نرقصیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌- آیدین کیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومدم جوابش رو بدم صدایِ موزیک رفت بالاتر و صدا به‌ صدا نمی‌رسید، دوست داشتم زودتر ازش جدا شم، هیکلش مثلِ آیدین گوریلی بود و داشتم در مقابلِ قد و هیکلش احساسِ پوچی می‌کردم! یهو ولم کرد ذوق مرگ شدم و تا اومدم فرار کنم مچِ دستم رو گرفت با خودش کشید از سالن بردم بیرون. دستم رو از دستش کشیدم بیرون و با اخم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا من رو آوردی بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • صدا

    ۲۴ ساله 00

    رومام قشنگی هست اما با تجربه ی که من از رومان خوندن زیاد دارم زیاد احساسی نیست

    ۲ ماه پیش
  • رگا

    00

    خیلی رمان قشنگی بود

    ۳ ماه پیش
  • دختری از تبار اسمان

    ۱۲ ساله 00

    رمان عالی ای بود من واقعا خوشم اومد ولی اخرش و خیلی داشت خلاصه پیش میبرد و میتونست داستان رو طولانی تر کنه در کل عالی.

    ۵ ماه پیش
  • ماه

    ۲۳ ساله 00

    سلام رمان زیبایی بود منکه عاشقش شدم ولی کاش بیشتر ادامه داشت یهویی نمیپرید یه هفت سال بعد تکلیف بقه هم باید معلوم میشد ولی در کل خوب بود

    ۷ ماه پیش
  • زها

    00

    من اپلیکیشن رو دانلود کردم ولی نمیاد

    ۹ ماه پیش
  • Sheyda

    ۲۰ ساله 00

    اوایلش که خیلی خوب بود ولی آخرش یکمی با عجله تموم شد خیلی یهویی همه چی حل شد و تموم شد به هر حال خسته نباشید

    ۱۱ ماه پیش
  • مهتاب

    00

    اصلا هم اینطور نیست من نسخه اصلی این رمان رو خوندم و آخرش هم ایدان تصادف میکنه و فراموشی میگیره پسر یکی از این خلافکار ها اون رو به ترکیه میبره تا هم خودش تو کار مدل باشه و هم حواسش به ایدان باشه و...

    ۱ سال پیش
  • aynaz

    00

    🤦🏻 ♀️🤦🏻 ♀️🤦🏻 ♀️سپهرداد نمرد.... ایدانم بخشید... حس میکنم جونیم به حدر دادم با خوندن این رمان🤦🏻 ♀️

    ۱ سال پیش
  • aynaz

    00

    فصل هشتم هنوز به اخرش نرسیدم ولییییی دلم میخواد سپهرداد خفششش کنممممم کاش بمیره فقط یا حداقل ایلان اگه چیزی یادش اومد نبخشتش دلم خنک شه میمون زشت

    ۱ سال پیش
  • مهسا

    00

    ی رمان بود ک دختره مشکل معده داشته بعد میره با دوستاش شیراز پسرعموش و میبینه ک صاحب هتله بعد از مدتی میرن دیدن خانواده پدریش میفهمه پدرش مرده و مامانش با عموش ازدواج کرده پدرشو عموش اتفاقی کشته هل دا

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    ۳۲ ساله 00

    رمان خوبی بود ممنون نویسنده جون بابت رمان زیباتون 🌟🌟👏👏👏👏🌹🌹🌹

    ۲ سال پیش
  • سلنا

    ۱۶ ساله 10

    خوب بود

    ۲ سال پیش
  • زهرا

    02

    سلام وخسته نباشید راستش من از این رمان زیاد خوشم نیومد مسخره بود

    ۲ سال پیش
  • K

    10

    خوب بود 👌

    ۲ سال پیش
  • ساحل

    ۱۸ ساله 00

    عالییییییییییی بود 😍 خیلی بی خوشم امد

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.