رمان من پسرم به قلم ن انتظار
نفس؛ دختری که فکر میکنه پسره و اشتباهی توی جسم یه دختر گیر افتاده. هر کاری میکنه تا پسر باشه؛ لباسهاش، حرفزدنش رفیقاش... همه و همه رو پسرونه میکنه. وارد باند خلافکاری میشه و اونجا با آدمهایی باید کار کنه که فکر می کنن پسره! اینجاست که با پسری آشنا میشه که میشه تمام کسش.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۱۴ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
نفس؛ دختری که فکر میکنه پسره و اشتباهی توی جسم یه دختر گیر افتاده. هر کاری میکنه تا پسر باشه؛ لباسهاش، حرفزدنش رفیقاش... همه و همه رو پسرونه میکنه. وارد باند خلافکاری میشه و اونجا با آدمهایی باید کار کنه که فکر می کنن پسره! اینجاست که با پسری آشنا میشه که میشه تمام کسش.
---------
من پسرم!
بگذار تمام جهان در بوق و کرنا کند دختر بودنم را
بگذار تصویر دختر در آینه پوزخندم زند
بگذار لباسهایم حالم را بد کند؛ من پسرم!
کل جهان یک صدا در گوشم فریاد میزند دختر بودنم را اما روحم، خیالم پس میزند این حقیقت را...
چرا نمیفهمند پسر بودنم را؟
ن.رستمی(انتظـــار)
***
یک جهان آوارگی را در دوگانگیهای خود غرق کردم ناصبورانه در جنگم میان عقل و احساس
بود را در میان نبودنهایی که هست میجویم
باور دارم تو آنی را که نمیبیند که هست
دخترانگیهای ظاهرم را نگین انگشتری مردمک لرزانشان میکنند ولی خوی مردانگی را که جریان دارد در رگهایم و ناشکیبا دهلیزهایم را در آغوش
میگیرد نادیده میگیرند
من نازدار در خود فرو ریخته نیستم من یک مردم در باوری که در حد پرستش دوستش دارم
بگذار تمام دیدگان مرا گل ببینند ولی من مردی از نسل تکرار نشدنی
مرد بودنم را فریاد میزنم کر میکنم گوشهای نابینا را تا هستیم باور کنند
سایه
***
آهی
روبهروی جسد بیجون دختر روی پا مینشینم و همچنان که نگاهم به چشمهای باز مونده شه میگم:
- چی شد سام؟
جام شرابش رو سر میکشه و قهقهه مستانهاش توی اتاق میپیچه:
- خلاف قوانین عمل کرد.
دستی به چشمهای دخترک بیچاره میکشم و پلکهاش رو روی هم میندازم و با فشار دستم به سر زانوهام سر پا میایستم:
- چرا یه فرصت بهش ندادی؟ میذاشتی خودش رو نشون بده بعد تصمیم میگرفتی.
شراب داخل جام رو توی صورتم میپاشه و توی همون عالم مستی عصبی میشه:
- نگفتم دخالت ممنوع!
پوفی میکشم و سرم رو به طرفین تکون میدم:
- باشه رئیس. من میرم به بقیه کارها برسم، هر وقت حالت خوب شد خبرم کن.
بیخیالِ سام برای رسیدگی به کار بچهها، به سمت پیست اتومبیلرانی میرم؛ نمیخوام اتفاقی که برای سِرینا افتاد برای بقیهشون هم بیفته. سام با هیچ
کس شوخی نداره؛ هیچ کس!
***
کیا
با رسیدن به ارگ کریم خانی و دیدن فضای سبزی که با روح و روان آدم بازی میکنه؛ موتورهامون رو نزدیک فضای سبز پارک میکنیم و به سمت
چمنها میریم. نگاهی به ارگ کریم خانی میندازم که در زمان خودش امنیت بالاش زبانزده بوده. هنوز چشمم به عظمت ارگه و به هنر و هوش ایرانی فکر
میکنم که سیاوش با آب هویچ بستنیها روبهروم میایسته و با قیافه آویزونش میگه:
- کوفتتون بشه؛ موجودیم ته کشید.
بلافاصله بعد از گفتن این حرف صدای خنده جمع چهار نفرهمون به هوا شلیک میشه و نگاه آدمهای اطراف با تعجب بهمون حمله میکنه.
نی رو دهنم میذارم و شروع میکنم به مک زدن. بین خوردن، ایمان محکم میزنه پس کلهم که نی بستنی به سقف دهنم میخوره و سریع با حس درد از
دهنم فاصلهش میدم. مشتی به بازوی ایمان میکوبم:
- کرمولیسم داری پسر؟
هرهر میخنده و درحالی که داره به موتورش تکیه میده، دستش رو توی هوا نیم چرخی میزنه:
- تقریباً یه چیزی تو همون مایهها.
نگاه تأسف باری بهش میندازم و دوباره مشغول خوردن میشم.
هنوز آب هویج بستنیم تا نصفه نرفته که گوشیم زنگ میخوره. نگاهی به صفحه گوشیم میندازم و چند قدم از بچهها فاصله میگیرم. دستم رو روی
صفحه گوشی میکشم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام مامان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام، کی میآی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معلوم نیست؛ چطور مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تحکم میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان بزرگت اومده میخواد ببینتت، زودتر بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو این حرف یعنی باید برم خونه بدون چون و چرا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ بحث اضافی میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه، میرسونم خودم رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب هویج نصفه رو بیخیال میشم و هم زمان که توی سطل زباله کنار دستم پرتش میکنم، رو به بچهها میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بچهها خوش گذشت ولی من باید برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینکه میخوام این قدر زود برگردم، هر سه نفر متعجب میشن و سیاوش نمیتونه تعجبش رو پنهان کنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شد؟ اسمت برای سربازی در اومده که اینقدر هولی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینک آفتابیم رو از پیراهنم جدا میکنم و حین زدنش به چشمهام میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از خونه زنگ زدن باید برگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدم ازشون دور میشم که بین خداحافظی سیاوش و ایمان، صدای ماهان به گوشم میرسه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیخی بابا. تو کی میخوای دست از پاستوریزه بودن برداری؟ آزاد باش پسر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جوری که پشتم بهشونه دستی تو هوا به معنای《 خفه بابا》، براش تکون میدم و سوار موتورم میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پیچوندن سوئیچ سرعت میگیرم و وارد خیابان اصلی می شم. از بین ماشینها لایی میکشم و با ویراژ دادنهای پیاپی ربع ساعت نشده به خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گرفتن فرمون موتور وارد حیاط خونه میشم. به محض ورودم بوی خاک نم خورده باغچه توی بینیم میپیچه و باعث میشه با بستن چشمهام نفس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمیقی بکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پارک موتور، وارد خونه میشم. با باز و بسته کردن چشمهام نفسی تازه میکنم و با قدم گذاشتن توی سالن اولین چیزی که جلوی چشمم میآد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادربزرگمه که به پشتی طرح آهو تکیه داده. با شنیدن صدای پام به سمتم برمیگرده. سلام و احوال پرسی میکنم و به طرفش میرم. جلوی پام بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشه و سفت بغلم میکنه. چند دقیقه توی آغوشش اسیر میشم و رهام نمیکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گریهاش که بلند میشه از خودم جداش میکنم و بازوهاش رو توی دستم میگیرم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده؟ مادر جون چرا گریه میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ تلاشی برای پاک کردن اشکهاش نمیکنه و خیره به صورتم میمونه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه لحظه که دیدمت فکر کردم حمیدم اومده دیدن مادرش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکهاش بیمحابا از چشمهاش سرازیر میشن و مادربزرگ فقط به قیافه و هیکلم خیره شده و قصد نداره نگاهش رو ازم بگیره. مامان رو صدا میزنم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک لیوان آب بیاره و خودم هم سرم رو پایین انداخته به سمت اتاقم پا تند میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از این که وارد اتاقم بشم مامان لیوان آب به دست از آشپزخونه خارج میشه. هم زمان که داره اشکهاش رو با گوشه روسریش میگیره میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو لباست رو عوض کن تا اذیت نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم لحظه ای چشمهای اشکی مامان رو رصد میکنن و بدون هیچ حرفی وارد اتاق میشم. دستکشهای مخصوص موتور سواریم رو که تا وسط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتهام بیشتر نیستن رو در میآرم و پرتش میکنم گوشهی اتاق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا برداشتن لباسهام وارد حموم میشم تا بعد از اون همه موتور سواری وعرقی که نشسته روی تنم یه دوش بگیرم. روبهروی آینه حموم نگاهی به خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیندازم. موهای مدل سون، چشمهای قهوهای، ابروهای پر پشت و قهوهای که فقط کمی تمیز شده، ترکیب صورت تقریباً مردونه و هیکلم هم مردونه و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهارشونه. چهارشونه بودن و ته چهره مردونهام رو از پدرم به ارث بردم؛ پدری که با یک تصمیم اشتباه توی چند ماهگی از دستش دادم و چیزی ازش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم به جز یک اسم و چند تا عکس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید سبحان دانشجوی سال پنجم پزشکی که با یک تصمیم نا به جا خودش رو از بین برد و زن و بچهش تک و تنها موندن توی این دنیای بیرحم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای نامرد، دنیایی که پر از سیاهیه و همه رو به سمت سیاهی و تباهی میکشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر دوش آب قرار میگیرم و با نشستن قطرات آب روی بدنم چشمهام رو میبندم و فکرم رو از آدمها و اتفاقات گذشته و اطرافم آزاد میکنم. دیگه کسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام ارزش نداره، شاید یک زمانی میخواستم دلیل کار پدرم رو بدونم ولی الان دیگه برام هیچ اهمیتی نداره! یعنی فقط پدرم نیست، دیگه دلیل کارهای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ کس برام مهم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوشیدن شلوار و تیشرت از حموم خارج میشم و دوباره توی آینه به خودم نگاه میکنم. هر چی بیشتر نگاه میکنم کمتر تفاوتی رو حس میکنم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز هم همون کیایی که بودم هستم. علاقهای به پوشیدن لباسهای دخترونه ندارم ولی به خاطر سفارش مامان مجبوراً دوباره توی لباسهام میگردم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک تاپ پیدا میکنم. این شاید بتونه کمی من رو به اونی که مامان میخواد شبیه کنه. به خاطر موهام شاید از کیا بودن در نیام ولی به خاطر تاپی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوشیدم شاید کمی شبیه نوه حاجخانوم بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی بین موهای خیسم میگردونم و از اتاق خارج میشم. کنار مادربزرگ و روبهروی مادرم مینشینم. مادربزرگ هم بعد از تموم کردن حرفش با مامان،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو توی دستش میگیره و چشمهای نگرانش رو بهم میدوزه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نفس، چرا اینجوری میکنی؟ میخوای پدرت ناراحت باشه از دستت؟ میخوای عذابش بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن باز میکنم تا بگم« مگه دارم چیکار میکنم؟ » که مامان پیش دستی میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من قبلاً باهاش اتمام حجت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ثانیه نمیرسه که ابروهای مادربزرگ توی هم گره میخورن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی اتمام حجت کردم مریم؟ این چه حرفیه میزنی؟ خودت ناراحت نمیشی اینجوری میبینیش؟ حرفهای مردم عصبیت نمیکنه؟ حالا همهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارهاش به کنار موتور سوار شدنش رو کجای دلم بذارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی عصبی میکشه و دوباره با همون لحن تند و سریعش حرفهاش رو از سر میگیره:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا بهش نمیگی بهخاطر رفتارش، لباس پوشیدنش و موتور سواریش، چند تا از همسایهها بهت اعتراض کردن؟ هان؟ چرا نمیگی؟ چرا نمیگی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاحب خونه جوابتون کرده و باید خونهتون رو عوض کنین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان سرش رو شرمنده پایین میندازه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قبلاً هم براتون توضیح دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادربزرگ عصبی میشه و دادش میپیچه توی کل خونه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی تو زورت به یه دختر نمیرسه؟ دو روز دیگه بلایی سر این دختر اومد میخوای چه جوری تو چشمهای حمید نگاه کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس اومده من رو ارشاد کنه! با کشیدن اخمهام توی هم، دستم رو از دستش خارج میکنم و با گفتن« با اجازه » میرم توی اتاقم. همون توی اتاق باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتر از اینه که بخوام باهاش بحث کنم. به علاوه مامان هم دوست نداره که با مادربزرگ بد حرف بزنم و بهم گوشزد کرده که اگه خارج از چهارچوبهاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمل کنم دیگه حق آوردن اسمش رو ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت کمدم میرم و لباسهای کثیفم رو جدا میکنم تا بعد از رفتن مادربزرگ بشورمشون. با این وضعیتی که پیش اومده معلومه که بیشتر از نیم ساعت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا نمیمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای پر کردن وقتم کف اتاق دراز میکشم و اینترنت گوشیم رو روشن میکنم. یه سری حرفها مدام توی مغزم دارن جابهجا میشن، من فقط دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارهایی رو که دوست دارم انجام میدم، همین! نه به کسی ضرر میرسونم، نه خلافی میکنم. فقط دارم از قیافه و هیکل پسرونهم استفاده میکنم تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونجوری که میخوام زندگی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان هم روزهای اول باهام مخالفت میکرد ولی وقتی دید زورش بهم نمیرسه بیخیال مخالفت شد و فقط دو تا شرط گذاشت یکی این که از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهارچوبهایی که برام گذاشته خارج نشم و طبق ساعت برم و برگردم. دوم هم این که کلاس رزمی هام رو مرتب پیگیری کنم تا بتونم از خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحافظت کنم. الان یک سال از اون قرار میگذره و مشکلی هم پیش نیومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به واتساپم میندازم. گروه« چهار تفنگدار » چند تا پیام اومده. معلوم نیست باز دارن سر چی حرف می زنن. پیامها رو باز میکنم. اولین پیام مال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوشِه که گفته حوصله استاد بدعنق زبانش رو نداره و باید تا چند ماه دیگه بتونه کامل انگلیسی صحبت کنه. بعد از کلی فحش دادن به استاد زبانش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرکاری جمیعاً به این نتیجه رسیدن که باید موسسهش رو عوض کنه. پیامها رو رد میکنم و میآم پایینتر تا میرسم به قسمتی که در مورد کوهنوردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتن ولی هر چی میخونم چیزی در مورد روز و مکان نگفتن. انگشتم روی صفحه کلید میره و مینویسم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ایول کوهنوردی؛ حالا کجاست و کِی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم هر سه تاشون هم زمان درحال تایپ بودن رو نشون میده و پیام هر سه با هم میرسه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کدوم گوری بودی گوساله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه اتحادی! هر سه نفر یک جمله رو نوشتن! میدونم الان دقیقاً قیافههاشون چه شکلیه و از قال گذاشتنشون چقدر فحش خوردم. لبخندی روی لبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمینشونم و تایپ میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دنبال فضول میگشتم... خف بمیرین بابا درست جواب بدین. کی و کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایمان در حال تایپه و چند ثانیه بعد پیامش میرسه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو بگو سیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش شکلک خنده میفرسته:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به من چه؟ ماهی تو بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا میدونن من عاشق ورزش و کوهنوردیم، دارن اذیت میکنن. لبخند روی لبم پر رنگ تر میشه و مینویسم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیشرفا یکیتون جواب بدین دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم سکوت و کسی جواب نمیده، با این هماهنگی از قبلشون عصبیم می کنن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوی یابو مگه با تو نیستم؟ جواب بده دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادت دارن به این مدل حرف زدنم و بالاخره بعد از پنج دقیقه هر سه تاشون شروع میکنن به تایپ و هر کدوم فحشهای رنگاوارنگ مخصوص به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودشون رو تقدیمم میکنن. بالاخره بعد از کلی یکی به دو کردن، ماهان به حرف میآد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جمعه، بابا کوهی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند روی لبم که از ناامیدی ماسیده بود دوباره جون میگیره:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میمردی از اول بگی اینرو؟! دو ساعته علافمون کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکلک خنده میفرسته:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی وسط برنامه ول کردی رفتی حقت نبود اصلاً خبرت کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای خداحافظی مادربزرگ، از روی زمین بلند میشم و بعد از پرت کردن گوشیم روی تخت، از اتاقم خارج میشم. با چند قدم خودم رو به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالن میرسونم و تکیه به اپن منتظر مامان میمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از بسته شدن در حیاط، زیاد طول نمیکشه تا وارد خونه بشه. با گرفتن نگاهش ازم به سمت آشپزخونه میره. میدونم به خاطر کارهام از دستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناراحته و حالا هم که معلومه مادربزرگ کلی پرش کرده. دنبالش میرم و با اخمهای درهم رفته میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مادر جون چی میگفت؟ چرا صاحبخونه جوابمون کرده؟ وقتی اجارهش رو به موقع میگیره، دیگه چه مرگشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستکانهای کثیف رو به دست میگیره و مشغول شستنشون میشه. صدای دلخورش جواب میده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همه چیز که اجاره نیست بچه جون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش به سینک تکیه میدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستکان توی دستش کمی فشرده میشه که از چشمم دور نمیمونه و حالا علاوه بر دلخوری اخمی توی صورتش نمایان میشه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همسایهها اعتراض کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام رو با تعجب میدم بالا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به چی؟ از ما ساکتتر پیدا میشه تو این محل؟! به چیمون اعتراض کردن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکت دستش روی استکان متوقف میشه؛ با نگاه جدیش توی چشمهام خیره میمونه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به همون چیزی که مادرجون گفت، به کارهات، رفتارت، به آبروریزیهات... همه میترسن که دخترهاشون از تو الگو بگیرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نمیفهمم مگه من دارم چیکار میکنم که از نظر این مردم آبروریزی محسوب میشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فضولیها و دخالتهاشون عصبی میشم. زندگی من به خودم مربوطه و به کسی هم اجازهی دخالت و تعیین تکلیف نمیدم. صدام رو میندازم روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیخود کردن به خودشون اجازهی دخالت تو کار ما رو دادن، اگه جرأت دارن به خودم بگن تا حالیشون کنم.(...) ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن فحشی که میدم مامان استکان دستش رو توی سینک پرت میکنه و صدای عصبیش گوشم رو پر میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نفس! جلو چشمم نباش، برو تو اتاقت؛ سریع.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله بعد از گفتن حرفش، ازم رو میگیره و با تکیه دادن دستهاش به لبه سینک، سرش رو پایین میندازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم که الان خیلی عصبیه و وقت حرفزدن نیست، نفسم رو عصبی بیرون میفرستم و بدون هیچ حرفی به سمت اتاقم میرم. هنوز وارد اتاقم نشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه صدای درد دارش رو میشنوم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدایا من از دست این دختر چیکار کنم؟ این دختره یا بلای جون؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز گوشیم لرزیدن رو شروع نکرده که از خواب بیدار میشم و با دیدن اسم 《 کتونی 》روی گوشیم اول صبحی فحشی نثار ارواح هفت جد و آبادش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنم و تماس رو وصل میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ها؟ چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ها چیه بزغاله؟ چرا نیومدی سر کلاس، هفته بعد میان ترمه، میخوای چیکار کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به صورتم میکشم وبرخلاف میلم توی جام مینشینم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیام سر کلاسش چیکار؟ مگه نمیخواد دوباره سرش رو بندازه پایین ودرس بده؟ مرتیکه شعور نداره وقتی باهاش حرف میزنی، سرش رو بلند کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببینه کیه داره باهاش حرف میزنه! من نمیدونم توی مسیرش به در و دیوار نمیخوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای کتی بین حرف زدنم، حرفم رو نصفه میذاره:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی خب! نخواستیم بیای سر کلاس خجستهی بدبخت، پاشو بیا یه ساعت دیگه سالن داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی بین موهام میکشم و از جام بلند میشم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای بمیری که همیشه بد موقع زنگ میزنی خوابهای آدم رو به هم میریزی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای غرغر کردنش با حرص قاطی میشه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه بار نشد زنگ بزنم، مثل آدم پاشی بیای، الانم دیرم شده، فعلاً.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که منتظر جوابم بمونه تماس رو قطع میکنه. کجخندی میزنم به حالش و با پرت کردن گوشیم روی تخت بلند میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از شستن دست و صورتم و خوردن صبحانه، مقابل کمد دیواری قرار میگیرم و در سفید رنگ چوبیش رو باز میکنم. هر چی تو کمد چشم میگردونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی برای پوشیدن پیدا نمیکنم. لعنت به این دختر بودن! حالا چی باید بپوشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت به مانتوی سورمهای و مقنعهی مشکی کنارش چنگ میزنم و روی تخت پرتشون میکنم. بالا سر لباسها میایستم؛ گوشهی لبم رو به دندون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگیرم و با چشمهای ریزشده نگاهشون می کنم. هر چی بیشتر نگاه می کنم، هیچ تصمیمی برای پوشیدنشون ندارم. دستهام رو به کمرم میزنم و با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایی که باهاش روی زمین ضرب گرفتم، به لباسها خیره میشم. در آخر پوفی میکشم و دوباره برمیگردم سمت کمدم و لباس های پسرونهم و باندِ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشیم رو برمیدارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پوشیدن لباسهام، روبهروی آینه موهام رو با ژل حالت میدم و با چپوندن مانتو و مقنعه توی کیفم به سمت در خروجی حرکت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستارت میزنم و میخوام از حیاط خارج بشم که لحظهی آخر مامان از پشت سر صدام میزنه. میایستم و با گذاشتن پام روی زمین موتور رو نگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدارم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله مامان، چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش رو بهم میرسون:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عصر زود برگرد باید وسایل رو بستهبندی کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینکم رو از چشمهام برمیدارم و به طرفش برمیگردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا جدی میخوای خونه رو عوض کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ابروهای درهم گرهخورده دستهاش رو توی جیب مانتوش جا میده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه چارهی دیگهای هم برام گذاشتی؟ چیکار میتونم بکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفش رو روی شونهش جابهجا میکنه و زودتر از من از خونه خارج میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پارک کردن موتورم، وارد پارک نزدیک دانشگاه میشم و پشت ساختمان سرویس بهداشتی جایی که دید نداشته باشه، سریع مانتوم رو تنم میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مقنعه رو به سر میکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به سردر دانشگاه میندازم و با کشیدن پوفی وارد میشم. ناراضی از وضعیتم، کیفم رو با حرص روی دوشم میندازم و به سمت سالن ورزشی قدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرمیدارم. وارد سالن که میشم، کتی از چند متری با جیغ جیغ به طرفم میآد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خُلمغز کجا بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیرسم بهش که با دیدن قیافهم پقی میزنه زیر خنده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چته بابا یعنی اینقدر لباس دخترونه پوشیدن روی اعصابته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوب من رو میشناسه و میدونه که الان چمه. با اخمهای درهم و ساییدن دندونهام روی هم میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه چیزی بیشتر از خیلی؛ وحشتناکه! مزخرفه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم، همقدم میشیم و چشمهاش ریز میشن روی لاک ناخونهاش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه خبر؟ کجا بودی یه مدته نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی یک لحظه با دیدن توپ والیبالی که داره به سمتمون میآد و مستقیم به سمت صورت کتی میره و اونم که اصلاً حواسش نیست.کمی خودم رو به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت کتی میکشم و ضربهای به توپ میزنم که توپ به سمت دیگهی زمین میره. صدای سوت کشیدن یکی از بچههای کلاس بلند میشه و کتی هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو بلند میکنه و بالاخره نگاه از ناخنهای سرخش میگیره:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شد کیا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی، توپه داشت میخورد به دماغت که حیفش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتی حواله بازوم میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیشعورِ حسود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم دستی به بینی عروسکیش میکشه که خندهم میگیره. عالم و آدم میدونن چقدر خرج عمل بینیش کرده و حالا کافیه یه چیزی محکم بهش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخوره تا به فنا بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم به سمت رختکن میریم و مشغول عوض کردن لباسهام میشم. مقنعه و مانتوم رو در آوردم که آرزو وارد رختکن میشه. دستم به سمت دکمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالایی پیراهنم میره و قبل از این که بتونم دکمه رو باز کنم، آرزو خودش رو توی بغلم میندازه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا بودی این مدت، دلمون واست تنگ شده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترهی احمق فکر کرده که نمیدونم به خاطر شباهتم به دوست پسرش اینجوری پریده بغلم! اونم به بهانهی غیبت دو هفتهایم! محکم دستش رو دور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمرم حلقه کرده و به خاطر کوتاه بودن قدش سرش روی سینهامه. بعد از چند ثانیه که گذشته هنوز سفت چسبیده بهم. دستش رو از دورم باز میکنم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا به عقب هول دادنش به حالش نگاه میکنم، انگار اصلاً اینجا نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوی، یابو! کجایی؟ خوش گذشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج سرش رو به طرفین تکون میده به معنای اینکه منظورم رو نفهمیده. دستم روی دکمه پیراهنم قرار میگیره ولی منصرف میشم و پوفی میکشم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به آرزویی که هنوز اینجا ایستاده و گیج و منگ نگاهم میکنه دستی تو هوا تکون میدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو بیرون میخوام لباسم رو عوض کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافهش جمع میشه و میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیکارت دارم خب عوض کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صد تا پسر اینجا وایساده باشن عوض میکنم ولی جلوی تو یکی نه. برو بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به کتی میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کتی این رو بفرست بیرون میدونی که اعصاب ندارم میزنم ناکوتش میکنما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتی به طرف آرزو میره و من پشت بهش دکمههام رو باز میکنم و وقتی از بیرون رفتنش مطمئن میشم از تنم خارجش میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسهام رو که تعویض میکنم کتی کنارم میایسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم میشم بند کفشهام رو ببندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کتونی این چش بود باز هوایی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه میشه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اولاً که کتونی و مرض؛ بعدشم یه هفتهست بنیامین محلش نمیذاره، اینم کلاً تو لاک خودشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمر راست میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس بگو چشه باز اومده طرف من. یکی دیگه بهش سرویس نمیده من باید جورش رو بکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم میرسیم به در رختکن و کتی میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا تو چرا اینجوری زدی تو پرش؟ خو لباست رو عوض میکردی دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرمیگردم طرفش و صورتم رو جمع میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من جلو هر کسی لباس عوض کنم جلو این نمیکنم. ندیدی چه جوری داشت نگاهم میکرد؟ بدتر از صد تا پسر هیز چشمهاش کارمیکنه. حالمم بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد، دخترهی چندش میدونه بدم میآد بعد هر بارم که میبینتم بغلم میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میده و باهم پشت تور قرار میگیریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خاطر شخصیتم زیاد با دخترها کنار نمیآم و تنها دختری که حکم دوست رو برام داره کتیه که اونم چیزهایی که روشون حساسم رو رعایت میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها دختری که اجازه داره منو بغل کنه کتیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ گوشیم بلند میشم و برای چند ثانیه گیج و منگ توی جام مینشینم. به خاطر دیر خوابیدن، به شدت خوابم میآد ولی دستی توی موهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکشم و بلند میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلوتلو خوران تا دستشویی میرم. آبی به دست و صورتم میزنم و توی آینه به چشمهای ریز شده از کم خوابیم نگاه میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی میکشم و وارد آشپزخونه میشم. از بین وسایل بسته بندی شده نمیتونم ماهیتابه رو پیدا کنم و بیخیال خوردن تخممرغ میشم. یک راست سر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیخچال میرم. با برداشتن خامه و عسل کف آشپزخونه روی موکت مینشینم و مشغول خوردن صبحانه میشم. لامپ اتاق مامان روشن میشه و چند ثانیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد صدای در اتاقش میآد. به خاطر کارش خیلی خسته میشه و نمیخواستم بیدارش کنم ولی برخلاف تمام تلاشی که کردم، سر و صداها از خواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیدارش کرده و حالا با بدخواب شدنش دیگه خوابش نمیبره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرین لقمه رو دهنم میذارم و از جام بلند میشم. برای آماده شدن نیم ساعت وقت دارم، پس وارد اتاقم میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لرزش گوشیم روی تخت و نمایان شدن اسم ایمان گوشی رو قطع میکنم و بلافاصله با برداشتن بطری آب از خونه میزنم بیرون. تا کنار پارک نزدیک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونهمون که باهاشون قرار دارم رو پیاده میرم. هوا هنوز گرگ و میشه ولی ماشین ایمان رو تشخیص میدم و به سمتش میرم. در رو باز میکنم و با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدن آتاناز که کنار سیاوش نشسته و دست سیا هم دورشه، با قیافه جمع شده در رو سریع میبندم. با این اوصاف معلومه دوست دخترهاشون رو هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآوردن. این بار در جلو رو باز میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا بهم نگفتین دخترها هم هستن؟ ایمان که پشت فرمونه به طرفم برمیگرده و دستش رو روی فرمون میذاره و با لحن شیطونی میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتن و نگفتنش چه فرقی داشت وقتی با کسی جوش نمیخوری؟ نکنه کسی رو زیر سر داری بهمون نگفتی کلک؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت بند حرفش هم، خودش و ماهان بهم چشمک میزنن. عصبی پوفی میکشم و میخوام در رو ببندم که ماهان در رو نگه میداره:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شد؟ نمیآی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو روی لبه در میذارم؛ به سمتش خم میشم و مستقیم توی صورتش میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونی که نمیآم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشارهای به آتاناز و سیا میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مخصوصاً با این ماشین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمر راست میکنم برم که لحظه آخر ماهان دستم رو میکشه و با خنده میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا میری؟ وایسا زنگ زدم سارینا بیاد دنبال آتاناز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفش برمیگردم و دندونهام رو روی هم میسابم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرض داشتین از اول بگین سارینا بره دنبالش؟ حتماً باید اینجا زنگ بزنید بیان دنبالش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی میزنه و اول صبحی صدای خندیدنش توی محله خلوتمون میپیچه که حتی گربههاش هم خوابن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخواستم ببینم بعد از این همه مدت با ما گشتن هنوز هم پاستوریزهای یا نه ولی مثل اینکه تو اصل اسکولی؛ آبی ازت گرم نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستش میکشم که خودش بلند میشه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا که مطمئن شدی من تغییر رویه ندادم بشین عقب تا جونتم درآد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرجاش مینشینم و ماهان هم روی صندلی عقب ماشین جا میگیره:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا چرا من رو فرستادی عقب، خودت عقب نمیشینی خان والا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گذاشتن هندزفریم توی گوشم، صورتم رو جمع میکنم و میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون حالم بهم میخوره از صندلیهای عقب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه وضوح متوجه توی هم رفتن اخمهای سیاوش و آتاناز میشم؛ بالاخره کم توهینی که بهشون نکردم! هر وقت خلقم تنگ بشه، اختیار زبونم رو هم از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش خم میشه جلو و میخواد چیزی بگه که ماهان دستش رو روی بازوش میذاره و ساکتش میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایمان استارت میزنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکم اون وامونده رو کنترل کن، چته باز اول صبحی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی چشمهاش براق میشم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی نمیدونی چمه؟ چند بار گفتم یه جا که میخوایم بریم این عروسکهاتون رو دنبالمون راه نندازین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایمان توی آینه به سگرمههای توی هم آتاناز نگاه میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه سخت میگیری کیا... یکم شل کن. خبری نیست که سه تا دخترن که باهامون میان کوه، همین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخوام جوابش رو بدم که به سر خیابون میرسیم؛ دستش رو به معنای سکوت بالا میآره و بعد رو به آتاناز میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آتا، بچهها اومدن پیاده میشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتاناز گره ابروهاش رو بیشتر میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ایمان، این چرا اینقدر بدخلقه؟ میخواین ما نیایم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عزیزم، این رو الان حلش میکنم، تو پیاده شو با دخترها بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست سیا به سختی شل میشه و آتا پیاده میشه. با سوار شدنش به ماشین سارینا، ایمان تک بوقی میزنه و پاش رو روی گاز فشار میده. به خاطر یک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفعه گاز دادنش خط لاستیک روی جاده میمونه. ماشین سارینا هم پشت سرمون سپربهسپر میآد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به اخمهای در همه سیاوشه و دارم آهنگ گوش میدم که ایمان به حرف میآد و به وضوح جدی شدنش رو متوجه میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کیا، یکم خودت رو کنترل کن. این چه طرز حرف زدن با بچهها بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهندزفری رو از گوشم در میآرم و توی جام به سمتش میچرخم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه نمیدونید چشم دیدنشون رو ندارم، خب بهم میگفتین نیام تا خودتونم راحت باشین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir《راحت باشین》 رو با لحن خاصی میگم و با پوزخندی روم رو ازش میگیرم و به بیرون خیره میشم. ایمان هم مثل همیشه فقط به یک تذکر بسنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کمکم هوا روشن شده و به بابا کوهی رسیدیم. بیحوصله دست میبرم سمت دستگیره و میخوام پیاده بشم که صدای ماهان مانع پیاده شدنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کیا، امروز رو خراب نکن. بذار هم به تو خوش بگذره، هم به ما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخمهای تو هم سری به معنای " باشه " تکون میدم و پیاده میشم. هنوز چند قدم بیشتر از ماشین دور نشدیم که دویستوشیش مشکی رنگ سارینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم متوقف میشه. بدون توجه بهشون به سمت پلهها میرم و صداشون رو از پشت سرم میشنوم که با هم سلام و احوال پرسی میکنن. بدون اینکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون اهمیتی بدم پام رو روی اولین پله میذارم که صدای دلخور نارین، ماهان رو مخاطب قرار میده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ماها، کیا چشه باز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان میرسه بهم و دستش رو روی بازوم میذاره و متوقفم میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیزیش نیست، یکم ناخوش احواله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو به من میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه نه کیا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو از چشمهای آبی سیرش میگیرم و قدم دیگهای برمیدارم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته حالم خوش نیست. ولی بیشتر از یکم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار دیگه ماهان بازوم رو میکشه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا میری؟ یه دقیقه وایسا تا بقیه هم برسن با هم شروع کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو با صدا بیرون میفرستم و پشت بهشون میایستم. یقه کاپشنم رو بهم نزدیک میکنم و زیپ نصفهش رو بیشتر بالا میکشم. دستهام رو توی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیبم میذارم و منتظر میمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای سیاوش که میگه بریم، دیگه منتظر نمیمونم و راه میافتم. بچهها دوبهدو با هم راه میافتن و صدای خندههای ریز دخترها با صدای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندههای بلند پسرها مخلوط میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم ساعته که داریم راه میآیم و به خاطر دخترها مجبور شدیم چند بار وسط مسیر بایستیم. حالا نه این که قبلش هم خیلی راه میاومدن! عین میمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرختی از بازوی بچهها آویزون بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز نصف مسیر رو بیشتر نیومدیم ولی باز هم به خاطر سرکار علیهها بین راه ایستادیم. سیا و آتا روی نیمکت فلزی سبز رنگ نشستن و سر آتا روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونهی سیاوشه. ایمان نشسته لبه پله و سارینا روی پای ایمان نشسته. ماهان و نارین هم کمی دورتر از ما و پشت بهمون ایستادن و دارن حرف میزنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو از هر سه تا گروه میگیرم که درگیر حرفها و ادا و اصول خاص خودشونن. بهشون پشت میکنم و رو به شهر دستهام رو از دو طرف باز میکنم. با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبستن چشمهام و نفس عمیق کشیدن، هوای پاک رو وارد ریههام میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خاطر رشتهم که تربیتبدنیه و چند ساله انواع ورزشها رو کار میکنم؛ کوهنوردی هم جز برنامه ثابتمه حتی اگه هر هفته نشه دو هفته یک بار رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتماً باید بیام؛ مشکلی از لحاظ بالا اومدن نداشتم و مثل این دخترهای سوسول که هنوز دو تا پله نیومده غش کردن، نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیهست چشمهام بستهست و کمی هم احساس سرما میکنم ولی اونقدر هوای صبح رو دوست دارم که نمیخوام از حس نابش بیرون بیام و زیپم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو بالا بکشم. نفس عمیق دیگهای میکشم که عطر شیرینی توی بینیم میپیچه و بلافاصله زیپم به بالا کشیده میشه. تعجب میکنم، این عطر حتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشبیه سلیقه هیچکدوم از دخترها هم نیست! مچ دستی که ثابت مونده رو زیپم رو سریع و محکم توی دستم میگیرم؛ با باز کردن چشمهام به طرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاحب دست برمیگردم. به محض باز شدن چشمهام؛ چشمتوچشم دختر چشم سبزی میشم که با یه لبخند ملیح داره بهم نگاه میکنه. با ابروهای گره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورده تو هم و صدایی جدی بهش میتوپم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما کی باشی که دستت خورده به لباس من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر چشم سبز بلند میخنده و موهای ریخته شده توی صورتش رو کنار میزنه؛ بلافاصله هم صدای خنده بقیه بلند میشه. متعجب به سمتشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرمیگردم و سری به معنای چی شده تکون میدم که ایمان خندهاش رو جمع میکنه و میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو که تیز بودی، از کی اینقدر گیج شدی که ما نفهمیدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم منظورش رو نمیفهمم. با حالت سوالی رو به ماهان می ایستم و دستهام رو توی جیبهام فرو میبرم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ماها بگو؟ چی شده که اینقدر خنده داره؟ بدون اجازه دست زدن یه غریبه به من کجاش خنده داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدمی به سمتم برمیداره و میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اولاً که غریبه نیست؛ دوست نارینه و از پایین تا اینجا رو هم باهامون بالا اومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین حرف زدنش ابروهام رو با تعجب بالا میدم و میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس چطور من ندیدمش؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنارین با عشوه میخنده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون از قافله جلو بودی و حواستم اصلاً به دختر شاه پریون نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر شاه پریون! برمیگردم سمتش و توی صورتش دقیق میشم. چشمهای سبز و مژههای تاب دار، لب هایی که بدون آرایش هم زیباست، پوست سفید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دماغ عملی! دختر روبهرو نگاه سبزش رو به زمین میدوزه و با نوک کفشش، با سنگریزههای زیر پاش بازی میکنه. این حالتش یعنی مثلاً معذب شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه براق شدهام رو ازش میگیرم، پوزخندی میزنم؛ به سمت پلهها راه میافتم و با تمسخر میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هِی دختر شاه پریون، هر کاری میکنی بکن ولی به من نزدیک نشو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گفتن جملهم، صدای ناراحت و لوس نارین روح و روانم رو اذیت میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ماها، میبینی چیکار میکنه؟ مگه قرار نشد باهاش حرف بزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان دستش رو پشت کمر نارین میذاره و باگفتن هیس، سمتش خم میشه. نگاه ازشون میگیرم و پله ها رو بالا میرم. صدای راه اومدن یک نفر رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرم متوجه میشم ولی اهمیتی نمیدم و پلهها رو بالا میرم. یقه کاپشنم رو بالاتر میکشم؛ زیپ رو تا آخر بالا میآرم و دستهام رو هم تو جیبهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرو میبرم. میدونم که الان دنبالم نمیآن، پس با خیال راحت از هوای پاک اطرافم لذت میبرم و پلهها رو یکی پس از دیگری طی میکنم. با رسیدن به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جای خلوت و دیدن یک نیمکت چوبی، روش مینشینم تا وقتی که بقیه هم برسن. دستم رو پشت گردنم بهم گره میزنم و هنوز نگاهم رو بالا نیوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه دختر شاه پریون! نفسنفس زنان بهم میرسه و دستش رو روی قفسه سینهش می ذاره. بعد از چند بار نفس عمیق کشیدن، بالاخره تنفسش به حالت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادی بر میگرده. چند تا سرفه میکنه و کنارم مینشینه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر تند راه میری، نفسم بند اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی توی صورتش میگردونم و با کج شدن گوشهی لبم؛ پوزخندی تحویلش میدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مجبورت کردم دنبالم بیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاصلهش رو باهام کم میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه، خودم خواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگفتم دور و برم نَپلک؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهاش رو با زبون خیس میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه، فقط گفتی بهت دست نزنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام رو با تعجب بالا میدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای چی افتادی دنبالم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمماسم مینشینه ولی عکسالعملی نشون نمیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخوام بیشتر همدیگه رو بشناسیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه احمق بودنش میخندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من علاقهای به شناختن هرزهها ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفم غافلگیر میشه و سریع اخم صورتش رو میپوشونه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا توهین میکنی؟ کی گفته من هرزهام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو پشت سرش روی لبه نیمکت میذارم و سمت صورتش خم میشم؛ دقیقاً توی چشمهاش خیره میشم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دوستِ نارین باشی، همچین قیافهای هم داشته باشی و اینقدرم تو کارت خِبره باشی که از وقتی اومدی همش ناز و عشوه میآی، میخوای باور هم کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه هنوز دختری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفم شوکه میشه؛ کمی رنگش میپره و به تته پته میافته:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داری اشتباه میکنی، اینطور نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو روی یقهی کاپشنم میذاره و با لحن پر عشوهای میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه فرصت بهم بده تا بهت ثابت کنم دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اثبات نمیخواد، ندید میدونم نیستی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاک زده به کلهش دخترهی دیوونه! ارتباط چشمیش رو باهام حفظ میکنه و باز هم نزدیکتر میآد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی عکسالعملی ازم نمیبینه دستش رو به صورتم نزدیک میکنه. دیگه با کارهاش داره حالم رو بد میکنه. درسته نسبت به پسرها کشش ندارم ولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه همجنسباز هم نیستم! من یک عنصر خنثیم که نسبت به هیچ گروهی کشش ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی میشم و محکم با کف دستم به تخت سینهش میکوبم و به عقب هولش میدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتم بهم نزدیک نشو، مشکل حافظه داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش از درد جمع میشه و دستهاش مشت میشن. نگاه عصبیم رو از عرق پیشونیش و اخمهای درهمش میگیرم؛ از جام بلند میشم و رو به شهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری از دیار اسمان
01خیلی خوب بود خوشم اومد قلم عالی.واقعا ترنس ها خیلی مشکل دارن برای حضور تو جامعه ای کاش عادی بشه حضورشون. جالب بود
۵ ماه پیشمتین
۲۲ ساله 10رمان عالی بود ولی فکر نمیکردم اینطوری تموم بشه
۱۰ ماه پیشمینا
۱۹ ساله 10در کل داستان قشنگی بود اما ایراد زیاد داشت خیلی . آخرش هم به نظرم بد تموم شد. قلم نویسنده خوب بود و روان. در کل تشکر از نویسنده اما میگم ایراد زیاده
۱۲ ماه پیشناشناس
00خیلی پوچ بود مزخرف***ی روانی دنگل تو اصلا میدونی رمان نوشتن یعنی چی ؟بیشتر از چند صفحه نتونستم بخونم
۱ سال پیششکیب
20از قسمت 14 به بعد کلآ اصکل میکنن آدمو توی دو تا قسمت بعدش ک فقط چهار تا جمله رو هی تکرار نوشته . و قسمت های بعدشم که با علامت سواله. و اصن معلوم نیس چی هس، واقعأ که اصن خوشم نیومد😐
۱ سال پیش.....
90رمان اولش خیلی قوی بود اما بعدش خیلی بد شد نویسنده نباید برای هیجان دادن به رمانش با شخصیتا بازی میکرد آهی نباید داداش نفس میشد وقتی اونطور عاشقانه در مورد نفس صحبت میکرد ،ماهان لیاقت نفسو نداشت
۲ سال پیشلیلا
۲۲ ساله 20خلاصه که رمان خوبی بود خسته نباشید میگم به نویسنده این رمان ولی چرا باید آهی داداش نفس باشه😐
۱ سال پیشزهرا
00خوب بود
۱ سال پیشسحر
00عالی بود خیلی خوشم اومد
۱ سال پیشفاطمه
00عالی بود جز معدود رمان هایی که هم موضوع و محوریتش خوب بود هم قلم نویسنده عالی بود
۲ سال پیشمیم ک
۱۲ ساله 20چرا جدیدن رمان برای من نمیاد؟؟ خیلی مشتاقم دوباره بخونمش ولی نمیاره هر جا هم میگردم نیستش
۲ سال پیشایکس
۲۱ ساله 31جالبه همه شخصیت رمانها سریع وارد باند خلافکارا میشن و یهو اونجا عاشق یه مرد مغرور میشن...
۲ سال پیشZeinab
10~ مرسی از رمان خوبتون ... نویسنده عزیز خداقوت🤗🌹
۲ سال پیشپونه
۱۸ ساله 20رمان زیبایی بود ، شخصیت های رمان رو دوست داشتم و به نویسنده خسته نباشید میگم
۲ سال پیشاسرا
104لازم نبودآخرنفس چادری میکردهمون حجاب داشته باشه خوب بود
۲ سال پیش
رها
۱۵ ساله 00خوب بود والبته عاشقونه نبود ومن اینو دوس دارم ولی بازم باید کیا وآهی عاشق هم میشدن چون کیا با آهی برخورد بیشتری داشت نباید داداشش میشد قبول ماهان هم برای ازدواج خریت محض بود آخرشم نباید چادری میشد