نفس؛ دختری که فکر می‌کنه پسره و اشتباهی توی جسم یه دختر گیر افتاده. هر کاری می‌کنه تا پسر باشه؛ لباس‌هاش، حرف‌زدنش رفیقاش... همه و همه رو پسرونه می‌کنه. وارد باند خلافکاری می‌شه و اونجا با آدم‌هایی باید کار کنه که فکر می کنن پسره! اینجاست که با پسری آشنا می‌شه که میشه تمام کسش.

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۱۴ دقیقه

مطالعه آنلاین من پسرم
نویسنده: ن انتظار

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

نفس؛ دختری که فکر می‌کنه پسره و اشتباهی توی جسم یه دختر گیر افتاده. هر کاری می‌کنه تا پسر باشه؛ لباس‌هاش، حرف‌زدنش رفیقاش... همه و همه رو پسرونه می‌کنه. وارد باند خلافکاری می‌شه و اونجا با آدم‌هایی باید کار کنه که فکر می کنن پسره! اینجاست که با پسری آشنا می‌شه که میشه تمام کسش.

---------

من ‌پسرم!

بگذار تمام جهان در بوق و کرنا کند دختر بودنم را

بگذار تصویر دختر در آینه پوزخندم زند

بگذار لباس‌هایم حالم را بد کند؛ من پسرم!

کل جهان یک صدا در گوشم فریاد می‌زند دختر بودنم را اما روحم، خیالم پس می‌زند این حقیقت را...

چرا نمی‌فهمند پسر بودنم را؟

ن.رستمی(انتظـــار)

***

یک جهان آوارگی را در دوگانگی‌های خود غرق کردم ناصبورانه در جنگم میان عقل و احساس

بود را در میان نبودن‌هایی که هست می‌جویم

باور دارم تو آنی را که نمی‌بیند که هست

دخترانگی‌های ظاهرم را نگین انگشتری مردمک لرزانشان می‌کنند ولی خوی مردانگی را که جریان دارد در رگ‌هایم و ناشکیبا دهلیزهایم را در آغوش

می‌گیرد نادیده می‌گیرند

من نازدار در خود فرو ریخته نیستم من یک مردم در باوری که در حد پرستش دوستش دارم

بگذار تمام دیدگان مرا گل ببینند ولی من مردی از نسل تکرار نشدنی

مرد بودنم را فریاد می‌زنم کر می‌کنم گوش‌های نابینا را تا هستیم باور کنند

سایه

***

آهی

روبه‌روی جسد بی‌جون دختر روی پا می‌نشینم و همچنان که نگاهم به چشم‌های باز مونده شه می‌گم:

- چی شد سام؟

جام شرابش رو سر می‌کشه و قهقهه مستانه‌ا‌ش توی اتاق می‌پیچه:

- خلاف قوانین عمل کرد.

دستی به چشم‌های دخترک بیچاره می‌کشم و پلک‌هاش رو روی هم می‌ندازم و با فشار دستم به سر زانوهام سر پا می‌ایستم:

- چرا یه فرصت بهش ندادی؟ می‌ذاشتی خودش رو نشون بده بعد تصمیم می‌گرفتی.

شراب داخل جام رو توی صورتم می‌پاشه و توی همون عالم مستی عصبی می‌شه:

- نگفتم دخالت ممنوع!

پوفی می‌کشم و سرم رو به طرفین تکون می‌دم:

- باشه رئیس. من می‌رم به بقیه کارها برسم، هر وقت حالت خوب شد خبرم کن.

بی‌خیالِ سام برای رسیدگی به کار بچه‌ها، به سمت پیست اتومبیل‌رانی می‌رم؛ نمی‌خوام اتفاقی که برای سِرینا افتاد برای بقیه‌شون هم بیفته. سام با هیچ

کس شوخی نداره؛ هیچ کس!

***

کیا

با رسیدن به ارگ کریم خانی و دیدن فضای سبزی که با روح و روان آدم بازی می‌کنه؛ موتورهامون رو نزدیک فضای سبز پارک می‌کنیم و به سمت

چمن‌ها می‌ریم. نگاهی به ارگ کریم خانی می‌ندازم که در زمان خودش امنیت بالاش زبانزده بوده. هنوز چشمم به عظمت ارگه و به هنر و هوش ایرانی فکر

می‌کنم که سیاوش با آب هویچ بستنی‌ها روبه‌روم می‌ایسته و با قیافه آویزونش می‌گه:

- کوفتتون بشه؛ موجودیم ته کشید.

بلافاصله بعد از گفتن این حرف صدای خنده جمع چهار نفره‌مون به هوا شلیک می‌شه و نگاه آدم‌های اطراف با تعجب بهمون حمله می‌کنه.

نی رو دهنم می‌ذارم و شروع می‌کنم به مک زدن. بین خوردن، ایمان محکم می‌زنه پس کله‌م که نی بستنی به سقف دهنم می‌خوره و سریع با حس درد از

دهنم فاصله‌ش می‌دم. مشتی به بازوی ایمان می‌کوبم:

- کرمولیسم داری پسر؟

هرهر می‌خنده و درحالی که داره به موتورش تکیه می‌ده، دستش رو توی هوا نیم چرخی می‌زنه:

- تقریباً یه چیزی تو همون مایه‌ها.

نگاه تأسف باری بهش می‌ندازم و دوباره مشغول خوردن می‌شم.

هنوز آب هویج بستنیم تا نصفه نرفته که گوشیم زنگ می‌خوره. نگاهی به صفحه گوشیم می‌ندازم و چند قدم از بچه‌ها فاصله می‌گیرم. دستم رو روی

صفحه گوشی می‌کشم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، کی می‌آی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلوم نیست؛ چطور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تحکم می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان بزرگت اومده می‌خواد ببینتت، زودتر بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و این حرف یعنی باید برم خونه بدون چون و چرا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ بحث اضافی می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، می‌رسونم خودم رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب هویج نصفه رو بی‌خیال می‌‌‌شم و هم زمان که توی سطل زباله کنار دستم پرتش می‌کنم، رو به بچه‌ها می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بچه‌ها خوش گذشت ولی من باید برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این‌که می‌خوام این قدر زود برگردم، هر سه نفر متعجب می‌شن و سیاوش نمی‌تونه تعجبش رو پنهان کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد؟ اسمت برای سربازی در اومده که اینقدر هولی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینک آفتابیم رو از پیراهنم جدا می‌کنم و حین زدنش به چشم‌هام می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از خونه زنگ زدن باید برگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم ازشون دور می‌شم که بین خداحافظی سیاوش و ایمان، صدای ماهان به گوشم می‌رسه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخی بابا. تو کی می‌خوای دست از پاستوریزه بودن برداری؟ آزاد باش پسر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون جوری که پشتم بهشونه دستی تو هوا به معنای《 خفه بابا》، براش تکون می‌دم و سوار موتورم می‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پیچوندن سوئیچ سرعت می‌گیرم و وارد خیابان اصلی می شم. از بین ماشین‌ها لایی می‌کشم و با ویراژ دادن‌های پیاپی ربع ساعت نشده به خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌رسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گرفتن فرمون موتور وارد حیاط خونه می‌شم. به محض ورودم بوی خاک نم خورده باغچه توی بینیم می‌پیچه و باعث می‌شه با بستن چشم‌هام نفس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمیقی بکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پارک موتور، وارد خونه می‌شم. با باز و بسته کردن چشم‌هام نفسی تازه می‌کنم و با قدم گذاشتن توی سالن اولین چیزی که جلوی چشمم می‌آد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادربزرگمه که به پشتی طرح آهو تکیه داده. با شنیدن صدای پام به سمتم برمی‌گرده. سلام و احوال‌ پرسی می‌کنم و به طرفش می‌رم. جلوی پام بلند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌شه و سفت بغلم می‌کنه. چند دقیقه توی آغوشش اسیر می‌شم و رهام نمی‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای گریه‌اش که بلند می‌شه از خودم جداش می‌کنم و بازوهاش رو توی دستم می‌گیرم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده؟ مادر جون چرا گریه می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ تلاشی برای پاک کردن اشک‌هاش نمی‌کنه و خیره به صورتم می‌مونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه لحظه که دیدمت فکر کردم حمیدم اومده دیدن مادرش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک‌هاش بی‌محابا از چشم‌هاش سرازیر می‌شن و مادر‌‌‌بزرگ فقط به قیافه و هیکلم خیره شده و قصد نداره نگاهش رو ازم بگیره. مامان رو صدا می‌زنم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک لیوان آب بیاره و خودم هم سرم رو پایین انداخته به سمت اتاقم پا تند می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این که وارد اتاقم بشم مامان لیوان آب به دست از آشپزخونه خارج می‌شه. هم زمان که داره اشک‌هاش رو با گوشه روسریش می‌گیره می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو لباست رو عوض کن تا اذیت نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم لحظه ای چشم‌های اشکی مامان رو رصد می‌کنن و بدون هیچ حرفی وارد اتاق می‌شم. دستکش‌های مخصوص موتور سواریم رو که تا وسط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت‌هام بیشتر نیستن رو در می‌آرم و پرتش می‌کنم گوشه‌ی اتاق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با برداشتن لباس‌هام وارد حموم می‌شم تا بعد از اون همه موتور سواری وعرقی که نشسته روی تنم یه دوش بگیرم. روبه‌روی آینه حموم نگاهی به خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌ندازم. موهای مدل سون، چشم‌های قهوه‌ای، ابروهای پر پشت و قهوه‌ای که فقط کمی تمیز شده، ترکیب صورت تقریباً مردونه و هیکلم هم مردونه و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهار‌شونه. چهارشونه بودن و ته چهره مردونه‌ام رو از پدرم به ارث بردم؛ پدری که با یک تصمیم اشتباه توی چند ماهگی از دستش دادم و چیزی ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونم به جز یک اسم و چند تا عکس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمید سبحان دانشجوی سال پنجم پزشکی که با یک تصمیم نا به جا خودش رو از بین برد و زن و بچه‌ش تک و تنها موندن توی این دنیای بی‌رحم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای نامرد، دنیایی که پر از سیاهیه و همه رو به سمت سیاهی و تباهی می‌کشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر دوش آب قرار می‌گیرم و با نشستن قطرات آب روی بدنم چشم‌هام رو می‌بندم و فکرم رو از آدم‌ها و اتفاقات گذشته و اطرافم آزاد می‌کنم. دیگه کسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام ارزش نداره، شاید یک زمانی می‌خواستم دلیل کار پدرم رو بدونم ولی الان دیگه برام هیچ اهمیتی نداره! یعنی فقط پدرم نیست، دیگه دلیل کارهای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ کس برام مهم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوشیدن شلوار و تی‌شرت از حموم خارج می‌شم و دوباره توی آینه به خودم نگاه می‌کنم. هر چی بیشتر نگاه می‌کنم کمتر تفاوتی رو حس می‌کنم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز هم همون کیایی که بودم هستم. علاقه‌ای به پوشیدن لباس‌های دخترونه ندارم ولی به خاطر سفارش مامان مجبوراً دوباره توی لباس‌هام می‌گردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک تاپ پیدا می‌کنم. این شاید بتونه کمی من رو به اونی که مامان می‌خواد شبیه کنه. به خاطر موهام شاید از کیا بودن در نیام ولی به خاطر تاپی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوشیدم شاید کمی شبیه نوه حاج‌خانوم بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی بین موهای خیسم می‌گردونم و از اتاق خارج می‌شم. کنار مادربزرگ و روبه‌روی مادرم می‌نشینم. مادربزرگ هم بعد از تموم کردن حرفش با مامان،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو توی دستش می‌گیره و چشم‌‌‌های نگرانش رو بهم می‌دوزه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نفس، چرا این‌جوری می‌کنی؟ می‌خوای پدرت ناراحت باشه از دستت؟ می‌خوای عذابش بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهن باز می‌کنم تا بگم« مگه دارم چیکار می‌کنم؟ » که مامان پیش دستی می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من قبلاً باهاش اتمام حجت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ثانیه نمی‌رسه که ابروهای مادربزرگ توی هم گره می‌خورن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چی اتمام حجت کردم مریم؟ این چه حرفیه می‌زنی؟ خودت ناراحت نمی‌شی اینجوری می‌بینیش؟ حرف‌های مردم عصبیت نمی‌کنه؟ حالا همه‌ی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارهاش به کنار موتور سوار شدنش رو کجای دلم بذارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی عصبی می‌کشه و دوباره با همون لحن تند و سریعش حرف‌هاش رو از سر می‌گیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا بهش نمی‌گی به‌خاطر رفتارش، لباس پوشیدنش و موتور سواریش، چند تا از همسایه‌ها بهت اعتراض کردن؟ هان؟ چرا نمی‌گی؟ چرا نمی‌گی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاحب خونه جوابتون کرده و باید خونه‌تون رو عوض کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان سرش رو شرمنده پایین می‌ندازه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبلاً هم براتون توضیح دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادربزرگ عصبی می‌شه و دادش می‌پیچه توی کل خونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی تو زورت به یه دختر نمی‌رسه؟ دو روز دیگه بلایی سر این دختر اومد می‌خوای چه جوری تو چشم‌های حمید نگاه کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اومده من رو ارشاد کنه! با کشیدن اخم‌هام توی هم، دستم رو از دستش خارج می‌کنم و با گفتن« با اجازه » می‌رم توی اتاقم. همون توی اتاق باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهتر از اینه که بخوام باهاش بحث کنم. به علاوه مامان هم دوست نداره که با مادربزرگ بد حرف بزنم و بهم گوشزد کرده که اگه خارج از چهارچوب‌هاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمل کنم دیگه حق آوردن اسمش رو ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت کمدم می‌رم و لباس‌های کثیفم رو جدا می‌کنم تا بعد از رفتن مادربزرگ بشورمشون. با این وضعیتی که پیش اومده معلومه که بیشتر از نیم ساعت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا نمی‌مونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای پر کردن وقتم کف اتاق دراز می‌کشم و اینترنت گوشیم رو روشن می‌کنم. یه سری حرف‌ها مدام توی مغزم دارن جا‌‌به‌‌جا می‌شن، من فقط دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارهایی رو که دوست دارم انجام می‌دم، همین! نه به کسی ضرر می‌رسونم، نه خلافی می‌کنم. فقط دارم از قیافه و هیکل پسرونه‌م استفاده می‌کنم تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونجوری که می‌خوام زندگی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان هم روزهای اول باهام مخالفت می‌کرد ولی وقتی دید زورش بهم نمی‌رسه بی‌خیال مخالفت شد و فقط دو تا شرط گذاشت یکی این که از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهارچوب‌هایی که برام گذاشته خارج نشم و طبق ساعت برم و برگردم. دوم هم این که کلاس رزمی هام رو مرتب پیگیری کنم تا بتونم از خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محافظت کنم. الان یک سال از اون قرار می‌گذره و مشکلی هم پیش نیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به واتساپم می‌ندازم. گروه« چهار تفنگ‌دار » چند تا پیام اومده. معلوم نیست باز دارن سر چی حرف می زنن. پیام‌ها رو باز می‌کنم. اولین پیام مال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاوشِه که گفته حوصله استاد بدعنق زبانش رو نداره و باید تا چند ماه دیگه بتونه کامل انگلیسی صحبت کنه. بعد از کلی فحش دادن به استاد زبانش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرکاری جمیعاً به این نتیجه رسیدن که باید موسسه‌ش رو عوض کنه. پیام‌ها رو رد می‌کنم و می‌آم پایین‌تر تا می‌رسم به قسمتی که در مورد کوهنوردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتن ولی هر چی می‌خونم چیزی در مورد روز و مکان نگفتن. انگشتم روی صفحه کلید می‌ره و می‌نویسم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایول کوهنوردی؛ حالا کجاست و کِی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم هر سه تاشون هم زمان درحال تایپ بودن رو نشون می‌ده و پیام هر سه با هم می‌رسه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم گوری بودی گوساله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه اتحادی! هر سه نفر یک جمله رو نوشتن! می‌دونم الان دقیقاً قیافه‌هاشون چه شکلیه و از قال گذاشتنشون چقدر فحش خوردم. لبخندی روی لبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌نشونم و تایپ می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دنبال فضول می‌گشتم... خف بمیرین بابا درست جواب بدین. کی و کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایمان در حال تایپه و چند ثانیه بعد پیامش می‌رسه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو بگو سیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاوش شکلک خنده می‌فرسته:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به من چه؟ ماهی تو بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا می‌دونن من عاشق ورزش و کوهنوردیم، دارن اذیت می‌کنن. لبخند روی لبم پر رنگ‌‌ تر می‌شه و می‌نویسم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی‌شرفا یکیتون جواب بدین دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم سکوت و کسی جواب نمی‌ده، با این هماهنگی از قبلشون عصبیم می کنن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوی یابو مگه با تو نیستم؟ جواب بده دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت دارن به این مدل حرف زدنم و بالاخره بعد از پنج دقیقه هر سه تاشون شروع می‌کنن به تایپ و هر کدوم فحش‌های رنگا‌وارنگ مخصوص به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشون رو تقدیمم می‌کنن. بالاخره بعد از کلی یکی به دو کردن، ماهان به حرف می‌آد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جمعه، بابا کوهی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند روی لبم که از ناامیدی ماسیده بود دوباره جون می‌گیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌‌مردی از اول بگی این‌رو؟! دو ساعته علافمون کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکلک خنده می‌فرسته:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی وسط برنامه ول کردی رفتی حقت نبود اصلاً خبرت کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای خداحافظی مادربزرگ، از روی زمین بلند می‌شم و بعد از پرت کردن گوشیم روی تخت، از اتاقم خارج می‌شم. با چند قدم خودم رو به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالن می‌رسونم و تکیه به اپن منتظر مامان می‌مونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از بسته شدن در حیاط، زیاد طول نمی‌کشه تا وارد خونه بشه. با گرفتن نگاهش ازم به سمت آشپزخونه می‌ره. می‌دونم به‌ خاطر کارهام از دستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحته و حالا هم که معلومه مادربزرگ کلی پرش کرده. دنبالش می‌رم و با اخم‌های درهم رفته می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادر جون چی می‌گفت؟ چرا صاحب‌خونه جوابمون کرده؟ وقتی اجاره‌ش رو به موقع می‌گیره، دیگه چه مرگشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استکان‌های کثیف رو به دست می‌گیره و مشغول شستنشون می‌شه. صدای دلخورش جواب می‌ده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه چیز که اجاره نیست بچه جون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش به سینک تکیه می‌دم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استکان توی دستش کمی فشرده می‌شه که از چشمم دور نمی‌مونه و حالا علاوه بر دلخوری اخمی توی صورتش نمایان می‌شه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همسایه‌ها اعتراض کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام رو با تعجب می‌دم بالا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به چی؟ از ما ساکت‌تر پیدا می‌شه تو این محل؟! به چیمون اعتراض کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت دستش روی استکان متوقف می‌شه؛ با نگاه جدیش توی چشم‌هام خیره می‌مونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به همون چیزی که مادر‌‌جون گفت، به کارهات، رفتارت، به آبروریزی‌هات... همه می‌ترسن که دختر‌هاشون از تو الگو بگیرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمی‌فهمم مگه من دارم چی‌کار می‌کنم که از نظر این مردم آبروریزی محسوب می‌شه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فضولی‌ها و دخالت‌هاشون عصبی می‌شم. زندگی من به خودم مربوطه و به کسی هم اجازه‌ی دخالت و تعیین تکلیف نمی‌دم. صدام رو می‌ندازم روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخود کردن به خودشون اجازه‌ی دخالت تو کار ما رو دادن، اگه جرأت دارن به خودم بگن تا حالیشون کنم.(...) ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن فحشی که می‌دم مامان استکان دستش رو توی سینک پرت می‌کنه و صدای عصبیش گوشم رو پر می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نفس! جلو چشمم نباش، برو تو اتاقت؛ سریع.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله بعد از گفتن حرفش، ازم رو می‌گیره و با تکیه دادن دست‌هاش به لبه سینک، سرش رو پایین می‌ندازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دونم که الان خیلی عصبیه و وقت حرف‌زدن نیست، نفسم رو عصبی بیرون می‌فرستم و بدون هیچ حرفی به سمت اتاقم می‌رم. هنوز وارد اتاقم نشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که صدای درد دارش رو می‌شنوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایا من از دست این دختر چیکار کنم؟ این دختره یا بلای جون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز گوشیم لرزیدن رو شروع نکرده که از خواب بیدار می‌شم و با دیدن اسم 《 کتونی 》روی گوشیم اول صبحی فحشی نثار ارواح هفت جد و آبادش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌کنم و تماس رو وصل می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها؟ چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها چیه بزغاله؟ چرا نیومدی سر کلاس، هفته بعد میان ترمه، می‌خوای چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به صورتم می‌کشم وبرخلاف میلم توی جام می‌نشینم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیام سر کلاسش چی‌کار؟ مگه نمی‌خواد دوباره سرش رو بندازه پایین ودرس بده؟ مرتیکه‌ شعور نداره وقتی باهاش حرف می‌زنی، سرش رو بلند کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببینه کیه داره باهاش حرف می‌زنه! من نمی‌دونم توی مسیرش به در و دیوار نمی‌خوره‌؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای کتی بین حرف زدنم، حرفم رو نصفه می‌ذاره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خب! نخواستیم بیای سر کلاس خجسته‌ی بدبخت، پاشو بیا یه ساعت دیگه سالن داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی بین موهام می‌کشم و از جام بلند می‌شم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بمیری که همیشه بد موقع زنگ می‌زنی خواب‌های آدم رو به هم می‌ریزی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای غرغر کردنش با حرص قاطی می‌شه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه بار نشد زنگ بزنم، مثل آدم پاشی بیای، الانم دیرم شده، فعلاً.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این‌ که منتظر جوابم بمونه تماس رو قطع می‌کنه. کج‌خندی می‌زنم به حالش و با پرت‌ کردن گوشیم روی تخت بلند می‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از شستن دست و صورتم و خوردن صبحانه، مقابل کمد دیواری قرار می‌گیرم و در سفید رنگ چوبیش رو باز می‌کنم. هر چی تو کمد چشم می‌گردونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی برای پوشیدن پیدا نمی‌کنم. لعنت به این دختر بودن! حالا چی باید بپوشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت به مانتوی سورمه‌ای و مقنعه‌ی مشکی کنارش چنگ می‌زنم و روی تخت پرتشون می‌کنم. بالا سر لباس‌ها می‌ایستم؛ گوشه‌ی لبم رو به دندون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌گیرم و با چشم‌های ریز‌‌شده نگاهشون می کنم. هر چی بیشتر نگاه می کنم، هیچ تصمیمی برای پوشیدنشون ندارم. دست‌هام رو به کمرم می‌زنم و با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایی که باهاش روی زمین ضرب گرفتم، به لباس‌ها خیره می‌شم. در آخر پوفی می‌کشم و دوباره برمی‌گردم سمت کمدم و لباس های پسرونه‌م و باندِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشیم رو برمی‌دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پوشیدن لباس‌هام، روبه‌روی آینه موهام رو با ژل حالت می‌دم و با چپوندن مانتو و مقنعه توی کیفم به سمت در خروجی حرکت می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استارت می‌زنم و می‌خوام از حیاط خارج بشم که لحظه‌ی آخر مامان از پشت سر صدام می‌زنه. می‌ایستم و با گذاشتن پام روی زمین موتور رو نگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله مامان، چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش رو بهم می‌رسون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عصر زود برگرد باید وسایل رو بسته‌بندی کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکم رو از چشم‌هام بر‌می‌دارم و به طرفش بر‌می‌گردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا جدی می‌خوای خونه رو عوض کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ابروهای درهم گره‌خورده دست‌هاش رو توی جیب مانتوش جا می‌ده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه چاره‌ی دیگه‌ای هم برام گذاشتی؟ چی‌کار می‌تونم بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفش رو روی شونه‌ش جابه‌جا می‌کنه و زودتر از من از خونه خارج می‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پارک‌ کردن موتورم، وارد پارک نزدیک دانشگاه می‌شم و پشت ساختمان سرویس بهداشتی جایی که دید نداشته باشه، سریع مانتوم رو تنم می‌کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مقنعه رو به سر می‌کشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به سردر دانشگاه می‌ندازم و با کشیدن پوفی وارد می‌شم. ناراضی از وضعیتم، کیفم رو با حرص روی دوشم می‌ندازم و به سمت سالن ورزشی قدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برمی‌دارم. وارد سالن که می‌شم، کتی از چند متری با جیغ جیغ به طرفم می‌آد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خُل‌مغز کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌رسم بهش که با دیدن قیافه‌م پقی می‌زنه زیر خنده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته بابا یعنی اینقدر لباس دخترونه پوشیدن روی اعصابته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوب من رو می‌شناسه و می‌دونه که الان چمه. با اخم‌های در‌هم و ساییدن دندون‌هام روی هم می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه چیزی بیشتر از خیلی؛ وحشتناکه! مزخرفه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم، هم‌قدم می‌شیم و چشم‌هاش ریز می‌شن روی لاک ناخون‌هاش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خبر؟ کجا بودی یه مدته نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی یک لحظه با دیدن توپ والیبالی که داره به سمتمون می‌آد و مستقیم به سمت صورت کتی می‌ره و اونم که اصلاً حواسش نیست.کمی خودم رو به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت کتی می‌کشم و ضربه‌ای به توپ می‌زنم که توپ به سمت دیگه‌ی زمین می‌ره. صدای سوت کشیدن یکی از بچه‌های کلاس بلند می‌شه و کتی هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بلند می‌کنه و بالاخره نگاه از ناخن‌های سرخش می‌گیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد کیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی، توپه داشت می‌خورد به دماغت که حیفش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتی حواله بازوم می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی‌شعورِ حسود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم دستی به بینی عروسکیش می‌کشه که خنده‌م می‌گیره. عالم و آدم می‌دونن چقدر خرج عمل بینیش کرده و حالا کافیه یه چیزی محکم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخوره تا به فنا بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم به سمت رختکن می‌ریم و مشغول عوض کردن لباس‌هام می‌شم. مقنعه و مانتوم رو در آوردم که آرزو وارد رختکن می‌شه. دستم به سمت دکمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالایی پیراهنم می‌ره و قبل از این که بتونم دکمه رو باز کنم، آرزو خودش رو توی بغلم می‌ندازه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا بودی این مدت، دلمون واست تنگ شده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره‌ی احمق فکر کرده که نمی‌دونم به خاطر شباهتم به دوست پسرش اینجوری پریده بغلم! اونم به بهانه‌ی غیبت دو هفته‌ایم! محکم دستش رو دور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمرم حلقه کرده و به خاطر کوتاه بودن قدش سرش روی سینه‌امه. بعد از چند ثانیه که گذشته هنوز سفت چسبیده بهم. دستش رو از دورم باز می‌کنم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با به عقب هول دادنش به حالش نگاه می‌کنم، انگار اصلاً اینجا نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوی، یابو! کجایی؟ خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج سرش رو به طرفین تکون می‌ده به معنای این‌‌‌که منظورم رو نفهمیده. دستم روی دکمه پیراهنم قرار می‌گیره ولی منصرف می‌شم و پوفی می‌کشم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به آرزویی که هنوز اینجا ایستاده و گیج ‌و منگ نگاهم می‌کنه دستی تو هوا تکون می‌دم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بیرون می‌خوام لباسم رو عوض کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه‌ش جمع می‌شه و می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیکارت دارم خب عوض کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صد تا پسر اینجا وایساده باشن عوض می‌کنم ولی جلوی تو یکی نه. برو بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به کتی می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کتی این رو بفرست بیرون می‌دونی که اعصاب ندارم می‌زنم ناکوتش می‌کنما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتی به طرف آرزو می‌ره و من پشت بهش دکمه‌هام رو باز می‌کنم و وقتی از بیرون رفتنش مطمئن می‌شم از تنم خارجش می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس‌هام رو که تعویض می‌کنم کتی کنارم می‌ایسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم می‌شم بند کفش‌هام رو ببندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کتونی این چش بود باز هوایی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه می‌شه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اولاً که کتونی و مرض؛ بعدشم یه هفته‌ست بنیامین محلش نمی‌ذاره، اینم کلاً تو لاک خودشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمر راست می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بگو چشه باز اومده طرف من. یکی دیگه بهش سرویس نمی‌ده من باید جورش رو بکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم می‌رسیم به در رختکن و کتی می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا تو چرا اینجوری زدی تو پرش؟ خو لباست رو عوض می‌کردی دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برمی‌گردم طرفش و صورتم رو جمع می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من جلو هر کسی لباس عوض کنم جلو این نمی‌کنم. ندیدی چه جوری داشت نگاهم می‌کرد؟ بدتر از صد تا پسر هیز چشم‌هاش کارمی‌کنه. حالمم بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد، دختره‌ی چندش می‌دونه بدم می‌آد بعد هر بارم که می‌بینتم بغلم می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون می‌ده و باهم پشت تور قرار می‌گیریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر شخصیتم زیاد با دخترها کنار نمی‌آم و تنها دختری که حکم دوست رو برام داره کتیه که اونم چیزهایی که روشون حساسم رو رعایت می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها دختری که اجازه داره منو بغل کنه کتیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ گوشیم بلند می‌شم و برای چند ثانیه گیج ‌و منگ توی جام می‌نشینم. به خاطر دیر خوابیدن، به شدت خوابم می‌آد ولی دستی توی موهام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌کشم و بلند می‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلو‌تلو خوران تا دستشویی می‌رم. آبی به دست و صورتم می‌زنم و توی آینه به چشم‌های ریز شده از کم خوابیم نگاه می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی می‌کشم و وارد آشپزخونه می‌شم. از بین وسایل بسته بندی شده نمی‌تونم ماهی‌تابه رو پیدا کنم و بی‌خیال خوردن تخم‌مرغ می‌شم. یک راست سر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یخچال می‌رم. با برداشتن خامه و عسل کف آشپزخونه روی موکت می‌نشینم و مشغول خوردن صبحانه می‌شم. لامپ اتاق مامان روشن می‌شه و چند ثانیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد صدای در اتاقش می‌آد. به خاطر کارش خیلی خسته می‌شه و نمی‌خواستم بیدارش کنم ولی برخلاف تمام تلاشی که کردم، سر و صداها از خواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیدارش کرده و حالا با بدخواب شدنش دیگه خوابش نمی‌بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین لقمه رو دهنم می‌ذارم و از جام بلند می‌شم. برای آماده شدن نیم ساعت وقت دارم، پس وارد اتاقم می‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لرزش گوشیم روی تخت و نمایان شدن اسم ایمان گوشی رو قطع می‌کنم و بلافاصله با برداشتن بطری آب از خونه می‌زنم بیرون. تا کنار پارک نزدیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه‌مون که باهاشون قرار دارم رو پیاده می‌رم. هوا هنوز گرگ ‌و میشه ولی ماشین ایمان رو تشخیص می‌دم و به سمتش می‌رم. در رو باز می‌کنم و با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدن آتاناز که کنار سیاوش نشسته و دست سیا هم دورشه، با قیافه جمع شده در رو سریع می‌بندم. با این اوصاف معلومه دوست دخترهاشون رو هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوردن. این بار در جلو رو باز می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا بهم نگفتین دخترها هم هستن؟ ایمان که پشت فرمونه به طرفم برمی‌گرده و دستش رو روی فرمون می‌ذاره و با لحن شیطونی می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتن و نگفتنش چه فرقی داشت وقتی با کسی جوش نمی‌خوری؟ نکنه کسی رو زیر سر داری بهمون نگفتی کلک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بند حرفش هم، خودش و ماهان بهم چشمک می‌زنن. عصبی پوفی می‌کشم و می‌خوام در رو ببندم که ماهان در رو نگه می‌داره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد؟ نمی‌آی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو روی لبه در می‌ذارم؛ به سمتش خم می‌شم و مستقیم توی صورتش می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌دونی که نمی‌آم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره‌ای به آتاناز و سیا می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مخصوصاً با این ماشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمر راست می‌کنم برم که لحظه آخر ماهان دستم رو می‌کشه و با خنده می‌گه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا می‌ری؟ وایسا زنگ زدم سارینا بیاد دنبال آتاناز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفش برمی‌گردم و دندون‌هام رو روی هم می‌سابم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرض داشتین از اول بگین سارینا بره دنبالش؟ حتماً باید اینجا زنگ بزنید بیان دنبالش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی می‌زنه و اول صبحی صدای خندیدنش توی محله خلوتمون می‌پیچه که حتی گربه‌هاش هم خوابن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خواستم ببینم بعد از این همه مدت با ما گشتن هنوز هم پاستوریزه‌ای یا نه ولی مثل این‌که تو اصل اسکولی؛ آبی ازت گرم نمی‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستش می‌کشم که خودش بلند می‌شه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا که مطمئن شدی من تغییر رویه ندادم بشین عقب تا جونتم درآد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرجاش می‌نشینم و ماهان هم روی صندلی عقب ماشین جا می‌گیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چرا من رو فرستادی عقب، خودت عقب نمی‌شینی خان والا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گذاشتن هندزفریم توی گوشم، صورتم رو جمع می‌کنم و می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون حالم بهم می‌خوره از صندلی‌های عقب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح متوجه توی هم رفتن اخم‌های سیاوش و آتاناز می‌شم؛ بالاخره کم توهینی که بهشون نکردم! هر وقت خلقم تنگ بشه‌، اختیار زبونم رو هم از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست می‌دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاوش خم می‌شه جلو و می‌خواد چیزی بگه که ماهان دستش رو روی بازوش می‌ذاره و ساکتش می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایمان استارت می‌زنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکم اون وامونده رو کنترل کن، چته باز اول صبحی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی چشم‌هاش براق می‌شم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی نمی‌دونی چمه؟ چند بار گفتم یه جا که می‌خوایم بریم این عروسک‌هاتون رو دنبالمون راه نندازین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایمان توی آینه به سگرمه‌های توی هم آتاناز نگاه می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه سخت می‌گیری کیا... یکم شل کن. خبری نیست که سه تا دخترن که باهامون میان کوه، همین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خوام جوابش رو بدم که به سر خیابون می‌رسیم؛ دستش ‌رو‌ به معنای سکوت بالا می‌آره و بعد رو به آتاناز می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آتا، بچه‌ها اومدن پیاده می‌شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتاناز گره ابروهاش ‌رو بیشتر می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایمان، این چرا اینقدر بدخلقه؟ می‌خواین ما نیایم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم، این رو الان حلش می‌کنم، تو پیاده شو با دخترها بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست سیا به سختی شل می‌شه و آتا پیاده می‌شه. با سوار شدنش به ماشین سارینا، ایمان تک بوقی می‌زنه و پاش رو روی گاز فشار می‌ده. به خاطر یک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌دفعه گاز دادنش خط لاستیک روی جاده می‌مونه. ماشین سارینا هم پشت سرمون سپربه‌سپر می‌آد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به اخم‌های در همه سیاوشه و دارم آهنگ گوش می‌دم که ایمان به حرف می‌آد و به وضوح جدی شدنش رو متوجه می‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کیا، یکم خودت رو کنترل کن. این چه طرز حرف زدن با بچه‌ها بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هندزفری رو از گوشم در‌ می‌آرم و توی جام به سمتش می‌چرخم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه نمی‌دونید چشم دیدنشون رو ندارم، خب بهم می‌گفتین نیام تا خودتونم راحت باشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

《راحت باشین》 رو با لحن خاصی می‌گم و با پوزخندی روم رو ازش می‌گیرم و به بیرون خیره می‌شم. ایمان هم مثل همیشه فقط به یک تذکر بسنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کم‌کم هوا روشن شده و به بابا کوهی رسیدیم. بی‌حوصله دست می‌برم سمت دستگیره و می‌خوام پیاده بشم که صدای ماهان مانع پیاده شدنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌شه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کیا، امروز رو خراب نکن. بذار هم به تو خوش بگذره، هم به ما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم‌های تو هم سری به معنای " باشه " تکون می‌دم و پیاده می‌شم. هنوز چند قدم بیشتر از ماشین دور نشدیم که دویست‌و‌شیش مشکی رنگ سارینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم متوقف می‌شه. بدون توجه بهشون به سمت پله‌ها می‌رم و صداشون رو از پشت سرم می‌شنوم که با هم سلام و احوال‌ پرسی می‌کنن. بدون این‌که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهشون اهمیتی بدم پام رو روی اولین پله می‌ذارم که صدای دلخور نارین، ماهان رو مخاطب قرار می‌ده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماها، کیا چشه باز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان می‌رسه بهم و دستش رو روی بازوم می‌ذاره و متوقفم می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزیش نیست، یکم ناخوش احواله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به من می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه نه کیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو از چشم‌های آبی سیرش می‌گیرم و قدم دیگه‌ای برمی‌دارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درسته حالم خوش نیست. ولی بیشتر از یکم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این‌بار دیگه ماهان بازوم رو می‌کشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا می‌ری؟ یه دقیقه وایسا تا بقیه هم برسن با هم شروع کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم رو با صدا بیرون می‌فرستم و پشت بهشون می‌ایستم. یقه کاپشنم رو بهم نزدیک می‌کنم و زیپ نصفه‌ش رو بیشتر بالا می‌کشم. دست‌هام رو توی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیبم می‌ذارم و منتظر می‌مونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای سیاوش که می‌گه بریم، دیگه منتظر نمی‌مونم و راه می‌افتم. بچه‌ها دوبه‌‌دو با هم راه می‌افتن و صدای خنده‌های ریز دخترها با صدای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده‌های بلند پسرها مخلوط می‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم ساعته که داریم راه می‌آیم و به خاطر دخترها مجبور شدیم چند بار وسط مسیر بایستیم. حالا نه این که قبلش هم خیلی راه می‌اومدن! عین میمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درختی از بازوی بچه‌ها آویزون بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نصف مسیر رو بیشتر نیومدیم ولی باز هم به خاطر سرکار علیه‌ها بین راه ایستادیم. سیا و آتا روی نیمکت فلزی سبز رنگ نشستن و سر آتا روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه‌ی سیاوشه. ایمان نشسته لبه پله و سارینا روی پای ایمان نشسته. ماهان و نارین هم کمی دورتر از ما و پشت بهمون ایستادن و دارن حرف می‌زنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو از هر سه تا گروه می‌گیرم که درگیر حرف‌ها و ادا و اصول خاص خودشونن. بهشون پشت می‌کنم و رو به شهر دست‌هام رو از دو طرف باز می‌کنم. با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بستن چشم‌هام و نفس عمیق کشیدن، هوای پاک رو وارد ریه‌هام می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر رشته‌م که تربیت‌بدنیه و چند ساله انواع ورزش‌ها رو کار می‌کنم؛ کوهنوردی هم جز برنامه ثابتمه حتی اگه هر هفته نشه دو هفته یک بار رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتماً باید بیام؛ مشکلی از لحاظ بالا اومدن نداشتم و مثل این دخترهای سوسول که هنوز دو تا پله نیومده غش کردن، نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه‌ست چشم‌هام بسته‌ست و کمی هم احساس سرما می‌کنم ولی اونقدر هوای صبح رو دوست دارم که نمی‌خوام از حس نابش بیرون بیام و زیپم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو بالا بکشم. نفس عمیق دیگه‌ای می‌کشم که عطر شیرینی توی بینیم می‌پیچه و بلافاصله زیپم به بالا کشیده می‌شه. تعجب می‌کنم، این عطر حتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شبیه سلیقه هیچ‌کدوم از دخترها هم نیست! مچ دستی که ثابت مونده رو زیپم رو سریع و محکم توی دستم می‌گیرم؛ با باز کردن چشم‌هام به طرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاحب دست برمی‌گردم. به محض باز شدن چشم‌هام؛ چشم‌توچشم دختر چشم سبزی می‌شم که با یه لبخند ملیح داره بهم نگاه می‌کنه. با ابروهای گره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خورده تو هم و صدایی جدی بهش می‌توپم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما کی باشی که دستت خورده به لباس من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر چشم سبز بلند می‌خنده و موهای ریخته شده توی صورتش رو کنار می‌زنه؛ بلافاصله هم صدای خنده بقیه بلند می‌شه. متعجب به سمتشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برمی‌گردم و سری به معنای چی شده تکون می‌دم که ایمان خنده‌اش رو جمع می‌کنه و می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که تیز بودی، از کی اینقدر گیج شدی که ما نفهمیدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم منظورش رو نمی‌فهمم. با حالت سوالی رو به ماهان می ایستم و دست‌هام رو توی جیب‌هام فرو می‌برم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماها بگو؟ چی شده که اینقدر خنده داره؟ بدون اجازه دست زدن یه غریبه به من کجاش خنده داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی به سمتم برمی‌داره و می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اولاً که غریبه نیست؛ دوست نارینه و از پایین تا اینجا رو هم باهامون بالا اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین حرف زدنش ابروهام رو با تعجب بالا می‌دم و می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چطور من ندیدمش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارین با عشوه می‌خنده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون از قافله جلو بودی و حواستم اصلاً به دختر شاه پریون نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر شاه پریون! برمی‌گردم سمتش و توی صورتش دقیق می‌شم. چشم‌های سبز و مژه‌های تاب دار، لب هایی که بدون آرایش هم زیباست، پوست سفید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دماغ عملی! دختر ر‌و‌به‌رو نگاه سبزش رو به زمین می‌دوزه و با نوک کفشش، با سنگ‌ریزه‌های زیر پاش بازی می‌کنه. این حالتش یعنی مثلاً معذب شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه براق شده‌ام رو ازش می‌گیرم، پوزخندی می‌زنم؛ به سمت پله‌ها راه می‌افتم و با تمسخر می‌گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هِی دختر شاه پریون، هر کاری می‌کنی بکن ولی به من نزدیک نشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن جمله‌م، صدای ناراحت و لوس نارین روح و روانم رو اذیت می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماها، می‌بینی چیکار می‌کنه؟ مگه قرار نشد باهاش حرف بزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان دستش رو پشت کمر نارین می‌ذاره و باگفتن هیس، سمتش خم می‌شه. نگاه ازشون می‌گیرم و پله ها رو بالا می‌رم. صدای راه اومدن یک نفر رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سرم متوجه می‌شم ولی اهمیتی نمی‌دم و پله‌ها رو بالا می‌رم. یقه کاپشنم رو بالاتر می‌کشم؛ زیپ رو تا آخر بالا می‌آرم و دست‌هام رو هم تو جیب‌هام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرو می‌برم. می‌دونم که الان دنبالم نمی‌آن، پس با خیال راحت از هوای پاک اطرافم لذت می‌برم و پله‌ها رو یکی پس از دیگری طی می‌کنم. با رسیدن به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جای خلوت و دیدن یک نیمکت چوبی، روش می‌نشینم تا وقتی که بقیه هم برسن. دستم رو پشت گردنم بهم گره می‌زنم و هنوز نگاهم رو بالا نیوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دختر شاه پریون! نفس‌نفس زنان بهم می‌رسه و دستش ‌رو روی قفسه سینه‌ش می ذاره. بعد از چند بار نفس عمیق کشیدن، بالاخره تنفسش به حالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادی بر می‌گرده. چند تا سرفه می‌کنه و کنارم می‌نشینه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر تند راه می‌ری، نفسم بند اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی توی صورتش می‌گردونم و با کج شدن گوشه‌ی لبم؛ پوزخندی تحویلش می‌دم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مجبورت کردم دنبالم بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاصله‌ش رو باهام کم می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، خودم خواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگفتم دور و برم نَپلک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب‌هاش رو با زبون خیس می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، فقط گفتی بهت دست نزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام رو با تعجب بالا می‌دم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای چی افتادی دنبالم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مماسم می‌نشینه ولی عکس‌العملی نشون نمی‌دم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوام بیشتر همدیگه رو بشناسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به احمق بودنش می‌خندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من علاقه‌ای به شناختن هرزه‌ها ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفم غافلگیر می‌شه و سریع اخم صورتش رو می‌پوشونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا توهین می‌کنی؟ کی گفته من هرزه‌ا‌م؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو پشت سرش روی لبه نیمکت می‌ذارم و سمت صورتش خم می‌شم؛ دقیقاً توی چشم‌هاش خیره می‌شم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوستِ نارین باشی، همچین قیافه‌ای هم داشته باشی و اینقدرم تو کارت خِبره باشی که از وقتی اومدی همش ناز و عشوه می‌آی، می‌خوای باور هم کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که هنوز دختری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفم شوکه می‌شه؛ کمی رنگش می‌پره و به ‌تته پته می‌افته:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داری اشتباه می‌کنی، این‌طور نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو روی یقه‌ی کاپشنم می‌ذاره و با لحن پر عشوه‌ای می‌گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه فرصت بهم بده تا بهت ثابت کنم دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اثبات نمی‌خواد، ندید می‌دونم نیستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاک زده به کله‌ش دختره‌ی دیوونه! ارتباط چشمیش رو باهام حفظ می‌کنه و باز هم نزدیک‌تر می‌آد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی عکس‌العملی ازم نمی‌بینه دستش رو به صورتم نزدیک می‌کنه. دیگه با کارهاش داره حالم رو بد می‌کنه. درسته نسبت به پسرها کشش ندارم ولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه همجنس‌باز هم نیستم! من یک عنصر خنثی‌م که نسبت به هیچ گروهی کشش ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی می‌شم و محکم با کف دستم به تخت سینه‌ش می‌کوبم و به عقب هولش می‌دم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم بهم نزدیک نشو، مشکل حافظه داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش از درد جمع می‌شه و دست‌هاش مشت می‌شن. نگاه عصبیم رو از عرق پیشونیش و اخم‌های در‌همش می‌گیرم؛ از جام بلند می‌شم و رو به شهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رها

    ۱۵ ساله 00

    خوب بود والبته عاشقونه نبود ومن اینو دوس دارم ولی بازم باید کیا وآهی عاشق هم میشدن چون کیا با آهی برخورد بیشتری داشت نباید داداشش میشد قبول ماهان هم برای ازدواج خریت محض بود آخرشم نباید چادری میشد

    ۲ ماه پیش
  • دختری از دیار اسمان

    01

    خیلی خوب بود خوشم اومد قلم عالی.واقعا ترنس ها خیلی مشکل دارن برای حضور تو جامعه ای کاش عادی بشه حضورشون. جالب بود

    ۵ ماه پیش
  • متین

    ۲۲ ساله 10

    رمان عالی بود ولی فکر نمیکردم اینطوری تموم بشه

    ۱۰ ماه پیش
  • مینا

    ۱۹ ساله 10

    در کل داستان قشنگی بود اما ایراد زیاد داشت خیلی . آخرش هم به نظرم بد تموم شد. قلم نویسنده خوب بود و روان. در کل تشکر از نویسنده اما میگم ایراد زیاده

    ۱۲ ماه پیش
  • ناشناس

    00

    خیلی پوچ بود مزخرف***ی روانی دنگل تو اصلا میدونی رمان نوشتن یعنی چی ؟بیشتر از چند صفحه نتونستم بخونم

    ۱ سال پیش
  • شکیب

    20

    از قسمت 14 به بعد کلآ اصکل میکنن آدمو توی دو تا قسمت بعدش ک فقط چهار تا جمله رو هی تکرار نوشته . و قسمت های بعدشم که با علامت سواله. و اصن معلوم نیس چی هس، واقعأ که اصن خوشم نیومد😐

    ۱ سال پیش
  • .....

    90

    رمان اولش خیلی قوی بود اما بعدش خیلی بد شد نویسنده نباید برای هیجان دادن به رمانش با شخصیتا بازی میکرد آهی نباید داداش نفس میشد وقتی اونطور عاشقانه در مورد نفس صحبت میکرد ،ماهان لیاقت نفسو نداشت

    ۲ سال پیش
  • لیلا

    ۲۲ ساله 20

    خلاصه که رمان خوبی بود خسته نباشید میگم به نویسنده این رمان ولی چرا باید آهی داداش نفس باشه😐

    ۱ سال پیش
  • زهرا

    00

    خوب بود

    ۱ سال پیش
  • سحر

    00

    عالی بود خیلی خوشم اومد

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    00

    عالی بود جز معدود رمان هایی که هم موضوع و محوریتش خوب بود هم قلم نویسنده عالی بود

    ۲ سال پیش
  • میم ک

    ۱۲ ساله 20

    چرا جدیدن رمان برای من نمیاد؟؟ خیلی مشتاقم دوباره بخونمش ولی نمیاره هر جا هم میگردم نیستش

    ۲ سال پیش
  • ایکس

    ۲۱ ساله 31

    جالبه همه شخصیت رمانها سریع وارد باند خلافکارا میشن و یهو اونجا عاشق یه مرد مغرور میشن...

    ۲ سال پیش
  • Zeinab

    10

    ~ مرسی از رمان خوبتون ... نویسنده عزیز خداقوت🤗🌹

    ۲ سال پیش
  • پونه

    ۱۸ ساله 20

    رمان زیبایی بود ، شخصیت های رمان رو دوست داشتم و به نویسنده خسته نباشید میگم

    ۲ سال پیش
  • اسرا

    104

    لازم نبودآخرنفس چادری میکردهمون حجاب داشته باشه خوب بود

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.