رمان ملکه ی عذاب به قلم النازحاجیان
این ملکه از اون ملکه بدای تو کارتونا و فیلماکه خندهای شیطانی میکنند و باعث عذاب آدم خوباست نیست این ملکه خانوم ما با وجود ملکه بودنش دنیا باهاش سر ناسازگاری داشت.یه دختر که مادرشو، پدرشو و نامزدشو از دستداده و حالا داره برمیگرده شهرش تا رو پاهای خودش بایسته با آدمای جدیدی آشنا میشه که خوشی رو دوباره بهش بر میگردونن ، وارد خانواده ی دوست پدرش میشه، خانواده ایاز جنس محبت البته به غیر از پسر خانواده که از این دختر بی دلیل نفرت داره و…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۲۲ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #انتقامی
خلاصه :
این ملکه از اون ملکه بدای تو کارتونا و فیلماکه خندهای شیطانی میکنند و باعث عذاب آدم خوباست نیست این ملکه خانوم ما با وجود ملکه بودنش دنیا باهاش سر ناسازگاری داشت.یه دختر که مادرشو، پدرشو و نامزدشو از دستداده و حالا داره برمیگرده شهرش تا رو پاهای خودش بایسته با آدمای جدیدی آشنا میشه که خوشی رو دوباره بهش بر میگردونن ، وارد خانواده ی دوست پدرش میشه، خانواده ایاز جنس محبت البته به غیر از پسر خانواده که از این دختر بی دلیل نفرت داره و…
مقدمه:
در تلاطمي از دريايي سبز
زالوها بر من چيره شدند
درجنگي نابرابرستيزه رخ داد
مغلوب شدم وبه زانو درآمدم
فريادم درگلو خشک شد
سايه ات درچشمانم محوشد
شکست خورده درپي ات آمدم
به حرف آمدم
اماصدايي نيامد
رد پايت رادنبال کردم
چادري سيه دردست باد يافتم
در پي ات دويدم اما هرچه دويدم
به تو نرسيدم
به حرف آمدم
صدايي خسته مدام ميگفت
توملکه ي عشق منو مايـهِ عذاب مني
(نويسنده)
"فصل اول"
هنوزم که هنوزه اون غم توي چشماي ميشي اش رو فراموش نميکنم.آخ چه که روزاي خوبي روباهم گذرونديم،کاش بودي تا بازم موهام رو شونه کني تا اون دستاي لطيفت رو بکشي بهشون وبگي قدرزيبايت رو بدون.آخ که راست ميگويندکه تا کسي را ازدست ندهي قدرش را نميداني. کاش بودي تا ديگر اذيتت نميکردم تاديگر باشيطنت هايم موجب عذاب تو نميشدم.
دلم برايت تنگ شده حتي براي پدر،پدريکه دوسالي ميشوداو را نديده ام ميدانم حتي اگرهم ميديدمش جاي خالي تورابرايم پر نميکرد. هيچگاه آن روز کذايي را ازخاطرم پاک نميکنم.آري مادر،مقصر مرگ تو پدراست اوراهيچوقت نميبخشم هيچوقت. يادش بخيرسال سوم نظري بودم زنگ آخربودش وامتحان نيم ترم زبان فارسي،منم چون ديشب مادروپدر يه دعواحسابي که آخرش به گريه مامان وبيرون رفتن پدرختم شده بودکردند نتونستم درس بخونموبيشترسوالارو بلدنبودم داشتم به سوالهفت جواب ميدادم که اميري بغلدستيم با پاش محکم کوبيد به من،منم که هم دردم گرفته بودهم غافلگيرشدم دستمو رومچ پاي چپم گذاشتم ودادزدم:
آخ...
نگاه کل کلاس ومعلم زبان فارسيمون برگشت طرف من دختر خجالتي نبودم بلکه خيلي پرو هم بودم براي همين با لبخند به دبيرمون که بااخم نگاهم ميکردگفتم:
ببخشيدخانم،رگ پامون گرفت.
دوباره کلاس ساکت ساکت شد،اميري زيرچشمي نيگام کرد وآروم گفت:
سوال آخر؟
به سوال آخر نيگا کردم،ياحضرت فيل اينو ديگه از کجاي کتاب اورده بود؟هيچي نگفتم که ديدم دوباره داره پاشو نزديک ميکنه که بهم بزنه ايندفعه هم بلندگفتم:
نه نه.جون مادرت ديگه نزن...
واي بازکه گند زدم خانم جمالي که برعکس فاميليش اصلا قشنگ نبود باصداي جيغ مانندي سرم دادزد:
موسوي ميتوني ساکت شي يانه؟
همش تقصيراميري بودا اونوقت سرمن بيچاره دادميزنن.ديگه هيچي بلدنبودم رفتم برگمودادم نشستم ومنتظرشدم زنگ بخوره.ناگهان يه هواپيمايي بافاصله ازبالاي مدرسه مارد شد و صداش خيلي بلند و ترسناک بود.يکي ازبچه هاي شيطون کلاس ازجاش بلندشدزد تو سرش باقيافه مثلاترسيده اي گفت:
ياحضرت عباس.آمريکاحمله کرد...
همه بچه ها زدن زيرخنده يعني اگه به خانم جمالي کارد ميزدي خونش در نميومد.
وقتي زنگ خورداول همه ازکلاس زدم بيرون.امروزبايد پياده ميرفتم مامان نيومده بود آخه مامانم ناظم مدرسمون بودبااون ميومدم برمي گشتم امااونروزچون شبش باپدر جروبحث داشتن حال مدرسه رو نداشت.وقتي رسيدم خونه بلندمامانو صدازدم که از درساختمون اومد بيرون من تو حياط بودم،خونمون حالت ويلايي داشت.
مامانم چادرسرش کرده بودويه چمدون دستش رنگشم پريده،حال خوبي نداشت کيفموانداختم وسط حياط ورفتم پيشش.وقتي بغلش کردم زد زيرگريه.
- مامانم چي شده؟
همونطورکه اشک ميريخت وصورتمونوازش ميکردجواب داد:
چيزي نيست دخترم.من دارم ميرم تو مواظب خودت باش.
- مگه من ميزارم؟مامان آخه آدم واسه يه دعوا که قهرنميکنه.
- نه دخترم.قهرنميکنم بلکه خودموپدرت و اون زنو راحت ميکنم.
- اون زن؟چي ميگين شما؟
- تحمل داري يچيزيوبدوني؟
گيج شده بودم چون نميدونستم چيه اطمينان ندادم بااين حال مامان باغم گفت:
عزيزم هميشه بين منوپدرت يه زن بوده،اون عشقه پدرته نفسشه همه ي زندگيشه،من اضافه بودم.خيلي وقت پيش بايدميرفتم اما دوري تو رو نميتونستم تحمل کنم.حالاکه واسه خودت خانومي شدي ديگه بايد برم.
ايناحقيقت نداشت پدرچطورميتونست به ماخيانت کنه؟مگه مامان چش بود؟زيبانبودکه بود،کدبانونبودکه بودوپدررادوست نداشت که داشت.
مامانم اومدجلوتروپيشونيمو بوسيدومحکم بغلم کردکاش آخرين باري نبودکه آغوش گرمش روتجربه ميکردم.داشت ميرفت نه نبايدميزاشتم بره،رفتم چادرش روگرفتم و کشيدم:
مامان تروخدانرو مامان خواهش ميکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااون رفت.رفت رفت براي هميشه رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر حالش خراب بود که تو اتوبان تصادف ميکنه و فوت ميکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم ميره بدون من، تنهادخترشوتنهاميزاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روزا ميثم زيادخونمون بود،ميثم پسرشريک پدربود که اومده بود خاستگاريم پدرقبول ميکنه ومنم نه نيوردم.قرار ازدواج رو گذاشتن تا درس من وميثم تموم بشه،اون بعد از مرگ مادرم خيلي کمکم کرد اگراون نبودنميتونستم ديپلمم روبگيرم.پدربراي مامانم گريه نکرد يا شايدجلوي من گريه نميکرد.من باهاش يه کلمه هم حرف نزدم اما اون خيلي سعي کرد تاآشتي کنه ولي من غد ترازاين حرفابودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه ماه بعداز مرگ مامان پدر ورشکست شد يعني سليمي شريکش کلاه برداري ميکنه که ميشه باباي ميثم،پولاروميکشه بالاوازايران خارج ميشه همسرش روقبلافرستاده بوداماميثم باهاش نميره وايران ميمونه بازجويي ازاون هم چيزي رو مشخص نکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اين ترتيب نامزدي مابهم ميخوره که باعث خوشحاليم ميشه. طلبکارا سر پدرخالي ميشن و اون ميافته زندان. دفترش،خونه ي تو لباسان وتمام داريمون رو ازدست ميديم. شايدپدر تقاص درداي مادر رو ميدادولي اين وسط منم قرباني شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم ازطلبکاراش رضايت بگيرم که ياپولاشون روميخواستن يا يه پيشنهادهايي ميدادند که بيخيال رضايت گرفتن شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که جايي رونداشتم شدم سربار خالم،خالم ايناشيراززندگي ميکنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومنم توکنکوربيشترشيرازروزدم وآخرهم اينجاقبول شدم اومدم شيراز موندگارشدم.پدرومادرم اصالتشون همينجاست. پدرازخانودش طرد شده بود اونم سرموضوعي که نميدونم فقط عمم تلفني جوياي احوالمه از وقتي اومدم شيرازچندباري هم بهش سرزدم امابه پدربزرگم نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيگام به آسمون افتاد،هواکاملاروشن شده بود. کي صبح شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي تراس اتاقي که بمن داده بودن نمازخوندن خيلي کيف ميداد سجادموجمع کردم از تراس بيرون رفتم داشتم چادرمو در ميوردم که صداي در اتاقم و شنيدم حالاهرکي ندونه فکرميکنه خونه خودمه که ميگم اتاقم،ميگن خونه خاله همينا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرماييد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر بازدو سياوش اومدتو قيافش خواب آلود بود. وقتي ديد چادرنمازسرمه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمازتوخوندي؟راستش من خوابم بردنتونستم بيام صدات کنم حالام که افتاب زد.امروز کلاس داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب پس تاتوحاضرشي من برم نمازموبخونم.خودم ميرسونمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم شيرکاکائو درست ميکردم که سروکله سروش پيداشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخالم چهارتابچه داشت اول سياوش که دبيره وچهارسال پيش که زنش بيماري مرموزي داشت فوت ميکنه، دومين بچه سلنا که مطلقه است اونم چندماه بعدازازدواج ميفهمه شوهرش معتاده وازهم جدا ميشن الانم خيلي کم حرفه. سومي چهارمي هم دوقلوهستن مرسده وسروش، مرسده دانشگاه قبول شده و هيچوت کتاب ازدستش نميافته برعکسش سروش 20سالشه اماهنوز ديپلم نگرفته همه ي کارش هم وقت گذروندن با دختراست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدجلو که ماچم کنه هلش دادم اونور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اووو چته؟دخترا آرزوشونه من بوسشون کنم حالا توواسه ما عشوه شتري مياي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس شماهم بروهموناروماچ کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي خداييش هم سروش پسرخيلي خوشگل وجذابي بود. اونطوريکه شنيده بودم مادروپدرمامانم زن وشوهربسيارزيبايي بودن ومن چشمان سبزوفوق العاده محشرم وپوست گندمي ام به پدر بزرگم رفته و سروش هم چشمان عسلي و پوست سفيدش به مادربزرگمان رفته است.لبخندي دخترکشي زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا اگه پسنديدي بيام خاستگاريت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجيغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرووووووش برو بيرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواوهم که ميدانست عصباني کردن من عاقبت خوشي ندارد زودي از آشپزخونه رفت وخالم با بسته هاي خريد داخل شد. امروز بايد حرفامو باهاش درميون ميزاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خاله جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام دانشگاه چطوربود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مثل هميشه .ميتونم باهاتون حرف بزنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله روي صندلي نشست ومنتظرشد.منم نشستم ميدونستم ناراحت ميشه امامجبوربودم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش من ميخوام برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تهران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونجاکه کسيونداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ميدونم ولي ميخوام روپاي خودم وايسم انتقالي ميگيرم يکمي هم پول دارم بايه دانشجوهمخونه ميشم وکارميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني انقدراينجابهت بدميگذره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خاله جون .بخدامن سختمه شماخودتون گرفتارياي خودتون رو دارين،منم که شدم غوزبالاغوز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو روسرمن جاداري توتنهايادگار خواهرمي.وگريه اش گرفت منم بغضم گرفته بوداماگريه نکردم.بابغض گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه عزيزم اگه دوست داري برو.منم همجوره کمکت ميکنم. هرچندکه دوست داشتم بموني وعروس خودم شي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطول کشيداما کاراي انتقاليم رو انجام دادم.خبررفتن من بيشتر ازهمه سروش رو ناراحت کردتازه باهام قهرم کرد ولي مجبور بودم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه روي نگاه کردن به خالم وشوهرخالم رونداشتم دوسالي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميشد بهشون زحمت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوماشين داشتيم باسياوش درمورددانشگاه جديدم حرف ميزديم که گوشيم زنگ خورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام بچه برادربي وفا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ازماست عمه خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه خوبه تواين زبونونداشتي چيکارميکردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ازشماقرض ميگرفتيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي خنده عمه توي گوشيم پيچيدازلهجش خوشم ميومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ازدست تو.ازبابات خبري داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه که ازهيچي خبر نداشت نميدونست بااين سوالش چقدر عذاب کشيدم.خيلي سردگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه خبر ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستي آدرس نفس روازپدرم گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگين ياداشت ميکنم. سريع يه خودکاردراوردم وتودفترچم نوشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بالاشهرميشينه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نميدونم.يعني قيطريه بالاشهرتهرانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله. حتماوضعش توپه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شک نکن باباش کارخونه داره.بگذريم يه سربه من نميزني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستش عمه من دارم ميرم فرودگاه که برم تهران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه که خيلي تعجب کرداول دعوام کردوبعدکلي گله گي که چرا خونه اونا نرفتم.کم مونده برم خونه اونابااون شوهرخوش اخلاقش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"فصل دوم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازفرودگاه که اومدم بيرون تاکسي گرفتم تابرم نفس روببينم. نميدونم يه حسي دارم ميخوام ببينمش ولي چه اسم قشنگي داره، نفس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونورخيابون منتظر بودم تاهرجاهست برگرده آخه وقتي زنگشو زدم کسي جواب نداد.به طرفين خيابون نگاه کردم خيلي شلوغ بود.حتي دلم براي اين ترافيک وهواي آلوده تهران تنگ شده بود. من چه سرشارازاحساس بودموخبرنداشتم.ديگه داشتم خسته ميشدم خواستم برم که ديدم يه بي ام و جلوي اون ساختمون شيک نگه داشت ويه زن اومد بيرون يه عينک دودي به صورتش زده بود.ماشين همون جا پارک کرد،دستش يه چادر سياه بود.عينکشودر اورد به دورورش نيگا کردسعي کردم خودمو پشت درخت پنهون کنم اما اون زنه منوديد حتي نگاهش رو من خشک شد خودمو به کوچه علي چپ زدم اما متوجه شدم که پوزخند زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباکليدش دروباز کرد داخل رفت اماچرا درو باز گذاشت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس شيشمم ميگفت همون زنه نفسه، پس اينکه انقدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوضعش خوبه چرابه پدرم کمکي نکرد؟رفتم پشت درباز، داشتم باخودم کلنجارميرفتم که برم تويانه؟ يا زنگ بزنم يانزنم؟ که از آيفون صداي زني روشنيدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيابالا،طبقه ي شيشم واحد11 فقط درم ببند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irياحضرت فيل اين ديگه کيه؟پس خودشه بااين حساب منو شناخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباآسانسور رفتم طبقه شيشم ازاون ساختمون به وجدنيومدم هرچي باشه خودمون يه روزي ازخانواده هاي مرفه اجتماع بوديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر خونش بازبود رفتم تو خونه چون کفش دم در ديدم منم کفشامو در اوردم هيچکسي توسالن نبود.ديگه داشتم کم کم ميترسيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوش اومدي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين يه کلمه کافي بودتاترسم مضاعف بشه و زهرترک بشم.دستمو گذاشتم روقلبم که تندتندميزدوآروم برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين آدم بودياپري؟درسته يه زن حدودچهل ساله بود اما هنوز آثارزيبايي توصورتش بود بااينکه چهرش زيباومهربون بوداما هيچ به دلم ننَشست. وقتي نگاه نفرت بارم روديدگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرااينجوري نگام ميکني؟ازمن بدت مياد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهيچي نگفتم. اونم منتظزنشد ازکنارم رد شد،چه بلندقد بود فکرکنم بالاي170 بود.نشت ومنم روبه روش نشستم وازخودم پرسيدم من اومدم اينجاچيکار؟اومدم که هوو مادرم روببينم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازپنجره ي بزرگ خونه به آسمون آبي وگرم نگاه کرد با اينکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاواخرشهريوربوداما هواسوزان بود.شروع کردبه حرف زدن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن مسلم(پدرم)رو دوست دارم اونم منودوست داره،حسي که هيچوقت هيچکس درک نکرد.آهي کشيدوادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما خانواده اي بوديم پولداروبه قول شمابي بندوبار،اهل مهموني و سفرامون شمال و فرانسه برعکس خانواده پدرت که اهل روزه و سفراشون مشهده ومکه ست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن 17سالگيم اومدم از شيراز به تهران پيش داييم که اينجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه قمار خونه داشت منم عشق اينجور بازيا همروازداييم يادگرفتم طوريکه مثل خودش حرفه اي شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرت جوونيش سرکش بودميخواست ازهرقيدوبندي آزادباشه به بهونه دانشگاه ميادتهران، از داييم ميشنوم يکي توقمارخونش پيدا شده که هيچکس ازش نميبره.اسمش مسلم بود،پدرت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصميم گرفتم باهاش قمارکنم، دروغ چرا ازهمون نگاه اول با اون چشماي جذابش به تمام وجودم رسوخ کرد.امااون بي تفاوت همون لحظه باخودم عهدبستم عاشق خودم کنمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم سريه ميزنشستيم خيلي به خودش اطمينان داشت وباغرور نگام ميکردولي منم به بازيم وشانسم مطمئن بودم.شرط بندي کرديم گفت اگه اون بردبايد من يه شب باهاش باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم گفتم اگه بردم بعدپايان بازي ميگم چي ميخوام.اونم قبول کرد بايد هرطو رشده ميبردم، چون اگه ميباختم عفتمو از دست ميدادم البته بعدش فهميدم بلوف زده وميخواسته منو بترسونه مسلم چنين آدمي نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعاکه يه قمارباز قهار بود منم دست کمي ازاون نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بردم البته جاي تعجب نداشت چون يواشکي جر زني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزياد ميکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسلم خيلي عصباني بودهي ميگفت که من جرزني کردم اماکسي قبول نکرد چون متوجه نشدن. همه منتظربودن که من چي ميگم پدرت خواست پول بده که من گفتم پول نميخوام در عوضش ميخوام تايکسال راننده شخصي من باشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونموقع ميخواست کلمو بکنه کسيکه همه ازش ميباختن ازيه دختر باخت وحالابااون وضع خوبش بايدراننده دختره ميشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ي هدفم ازاون کارم اين بودکه اونو وابسته بخودم کنم. همينم شد مسلم خان مغروروقماربازعاشق يه دختر18ساله شد. روزبه روزبه عشق من افزوده ميشد . از اينکه کنارم بودراضي نبودم من اونو واسه خودم ميخواستم از رقيبام متنفر بودم و هرکدومو باترفند رد ميکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمينطورگذشت که يروزبهم گفت خانوادش اصرارميکنن بايدازدواج کنه اونم گفته همسرشوخودش انتخاب ميکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومديم شيرازکه به خانوادمون خبربديم که پدراي جفتمون سرسختانه مخالفت کردن. اونوقت چرا؟چون توجوونيشون باهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکل داشتن وحالابچه هاشون عاشق هم شدن خواهان ازدواجن. هردومون سخت جنگيديم باقهر و اعتصاب غذا و تهديد خودکشي بالاخره راضي شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهيچوقت اون روزارو فراموش نميکنم براي يه زن هيچي بهتر ازاين نيست که مردش اونو دوست داشته باشه. اماخوشبختي کوتاه بود انگار تمام دنيادست به دست هم داده بودن تاماروازهم جداکنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمابچه دارنميشديم ومشکل ازمن بود.دوباره جنگ ودعواشروع شد پدرمادر من ميگفتن بايد طلاق بگيري و پدرمادر مسلم ميگفتن بايد يه زن ديگه بگيري. انقدر بهش فشار اوردن که مجبورشدقبول کنه اون روزا جفتمون باچشماي به اشک نشسته به هم نگاه ميکرديم. مادرت واردزندگيمون شدومثلث ماهم تشکيل شد.ازوجودمن چيزي بهش نميگن امامسلم اونو به خونه من مياره.منومادرت سعي ميکنيم باهم کناربيايم.ولي من مسلمو براي خودم ميخواستم هردومون عذاب ميکشيديدم وروزاي سختي بود.بعدازبدنيااومدن توديگه نتونستم تاب بيارم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم تهران هرچند دلتنگي پدرت غيرقابل تحمل بود. اونم نميتونه دوريمو تحمل کنه ميادتهران،تولباسون خونه ميگيرين وديگه اينجا زندگي ميکنين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدوني، مادرت قفلش توبودي وقفل من عشق آتشينمون.ولي انگار قفل اون محکم تربود ،مسلم يه پدربودهمش بايد بالاي سربچش باشه وبگذريم ازاينکه چي بمن ميگذشت .اينکه گريه وتنهايي همدم من بود.تاوان چيوپس ميدادم؟نميدونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرت نه منوطلاق ميدادنه مادرتوميگفت توعشقمي واون مادر بچم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي بااين حال من هنوزم مسلمو دوست دارم.بابت فوت مادرت متاسفم ازته دلم ميگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردومون گريه ميکرديم من براي فراق مادرم واونم واسه سرنوشتش اشک هايش راپاک کردو بالبخندگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسلم گفته بود دخترش چه چشماي رويايي داره ولي حالا ميبينم کم گفته. پدرت خيلي دلتنگته کينه رو بزارکنار برو ببينش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت کردم. چيزي نداشتم که بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پدرت يه آدرسي دادگفت يکي از دوستاشه،گفت برم از اون براي آزاد کردنش کمک بخوام من اين کاروميزارم به عهده تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آدرس نگاه کردم مال غرب تهران بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"فصل سوم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه ي دوست پدرم که عموصداش ميکنم مستقرشدم.وقتي خودمومعرفي کردم وموضوع پدررو گفتم گفت پيگيرکاراميشه واصرارکردخونه ي اوناباشم که ميدونستم سفارش پدرم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه ي بزرگ ودلبازي بود،توي طبقه بالاش يه سالن دوازده متري بودويه حمام سمت راستش يه اتاق خواب سمت چپش اونجارودادبه من.ولي زن وبچش نبودن مسافرت تابستوني رفتن وعموبخاطرکم حوصلگي اوناروهمراهي نکرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروزروزدوم که اينجاهستم والبته سرماخوردگيه شديدگرفتم که خيلي اذيتم ميکنه.لباس مناسب پوشيدم ويه شال سبز سرم کردم که هم چشمام بيشتر خودنمايي ميکردهم بهم ميومد.اومدم پايين عمونبوداماميزصبحانه روچيده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه نگاه به خونه کردم،ازاين سکوت متنفربودم چون خونواده کم جمعيتي بوديم از سکوت وخلوت بيزارم. يه پيانومشکي گوشه سالن خودنمايي ميکرد.يه قاب عکس توجهم رو جلب کرد رفتم ازنزديک نيگاش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمورويه صندلي نشسته بودوکنارش يه خانوم باچهره مهربون ويه پسرجوون پشتشون ايستاده بود بسمت جلوخم شده بودويه لبخند قشنگ زده بود،نميدونم چرابي اختيارباديدن لبخدش منم لبخند زدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بيدارشدي دخترم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم ازعکس برداشتم وبه عمونگاه کردم که نون به دست بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااينکه حس ميکردم داغم امانميخواستم همون روز اولي واسش دردسرباشم.يه لبخنداجباري زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح بخيرعمو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنون هاروگذاشت روميزومشغول شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح توام بخير.بيادخترم.بشين بخورکه صبحونه بانون تازه ميچسبه.نميخوام پس فرداکه مسلم آزادشد بگه به دخترم نرسيديها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااينکه اصلااشتهانداشتم يچيزايي خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کي دانشگاهت شروع ميشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ديگه رفت واسه مهر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چراانقدر صدات گرفتس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يکم گلوم دردميکنه خوب ميشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه اينکه بيشترازاين مريضيم رسوا نشه رفتم بالا دراز کشيدم رو تخت.داشتم به پدروعاقبتم فکرميکردم که يه سروصداهايي از پايين اومد اهميت ندادم حالم خراب ترازاين حرفابود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدونستم تبم رفته بالاتر.زيرپتوخزيدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي چشم بازکردم ديدم يکي پشت به من وايساده مرد بودقد بلندوچارشونه.نکنه من مردم اينم عزرائيلِ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرمو بلند گفتم که پسره برگشت لپشوبادکردوبعدخالي کردو زيرلب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمرديم وعزرائيلم شديم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدنزديک تختم وپرسيد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهترين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط نيگاش کردم، ابروهاش باريک بودن اه اه حتما از اين سوسولا بودکه زيرابروبرميدارن،چشماش هم مشکي بود اما بينيش کوچيک بودشايدعمل کرده لباشم باريک روهم رفته چهره دخترکشي داشت.هموني بودکه توعکس ديدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم داشت به من نگاه ميکرد امابرخلاف منکه باتحسين نيگاش ميکردم اون بانفرت به چشمام نگاه ميکرد.اماچرا؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدورترشد،اصلا فداي سرم پسره باخودشم مشکل داره همه کشته مرده چشماي منن اونوقت اين بانفرت روبرميگردونه. سردپرسيدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميشه بگيداينجاکجاست و من چيکارميکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم مثل خودم جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينجادرمانگاه وشماهم تب داشتين تشنج کرده بودين اگه يکم ديرتربه دادتون ميرسيديم الان ديگه کامل درخدمت عزرائيل بودين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه طعنش شدم ولي من هيچي يادم نمياد،فقط يادم مياد که حالم خيلي خراب بودويکي اومدمنوبغل کردو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواي حتمااين منوبغل کرده زبونموگاز گرفتم اونم حتمافکرمو خوندچون دوباره باطعنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي کنيددراولين فرصت رژيم بگيريد نزديک بود ديسک کمر بگيرم خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول خواستم جوابشوبدم ولي بعدگفتم بزاردلشوبسوزونم براي همين با بغض ساختگي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماهم اگه جاي من بوديد چاق ميشديد .وقتي تو دو سال مادرتونو ازدست بدين وبعدش پدرتون بره زندان وهمه ي داروندارتون رويه شبه پرپرببينين حتما چاق ميشيد حتما خيلي دل ودماغ براي پرخوري وچاق شدن دارين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم به هدف چون متأثر شد وپشيمون.حقش بود درحاليکه من فقط چهل وهفت کيلوباقد 165بودم ميگفت چاق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک ازم پرسيد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماواقعا دختردوست بابام هستين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخير من زن صيغه اي باباتون هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيعني بگم چشماش چهارتاشددروغ نگفتم اومديچيزي بگه که من زودترگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب بله ديگه .من دختردوست عموفرهاد هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسمت چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي بهم برخورديجوري ميگفت اسمت چيه که انگار بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيش دبستاني ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادلخوري گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاَسماء
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسم منم مِـهدي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم نپرسيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب زدم توبرجکش. نميدونستم چقدره اونجام والان ظهره ؟ شبه؟وجرأتشم نداشتم ازمهدي بپرسم.مهدي؟چراگفتم مهدي؟ خب پس چي ميگفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کي من ميتونم برم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباپوزخندگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبري؟تنها؟خب بلندشوهمين الان برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عمو فرهادکجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مادرتون هم اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من بيهوش شدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چندساعته من اينجام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- 3
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه داشت باجواباي کوتاهش کلافم ميکرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته شدم کي ميريم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان تودلش ميگه اين دختره چه پرو.ولي مگه غيرازاين بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هروقت سُرم تون تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه هيچي نگفتم اونم باگوشيش مشغول بود انگارنه انگار من مهمونشونم والان مثلامريضم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمم که تموم شدازدرمانگاه بيرون اومديم پولشم اون حساب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد منم يه تعارفي زدم اما قبول نکردولي اگرم قبول ميکردمن پولشوازکجاميخواستم بيارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشينش پرشيا نقره اي بود.يادپرشياي آلبالويي خودم افتادم ، چقدرباهاش به دروديوارزدم وقتي هم واسه قرضاي بابا فروختم کم خريدن آخه هم قوراضه ش کرده بودم هم خلافي زياد داشت،کلارانندگيم افتضاح بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونستم کجابشينم براي همين درعقب وبازکردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبياجلوبشين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگارداشت بارعيتش حرف ميزد،ميخواستم ازقصدبرم عقب ولي عقل ميگفت مهمونشوني اين کارادور از ادبه.چادر که سرم نبود يجوري بودم انگاري يچيزي کم داشتم.تندميروند و مدام لايي ميکشيد حالا مثلا ميخواست بگه ماهم آررره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشايدم ميخواست منوبترسونه ولي خبرنداشت من عشق سرعتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط راه يجا نگه داشت وبرام آبميوه وکمپوت خريد،کمپوتا مخوصاآناناسش هي بهم چشمک ميزدمنم جلوخودمو نگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم ولي شکمم چه گناهي کرده ازصبح هيچي نخورده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رسيديم خونه عمو، ديگه غروب شده بود. سميرا خانم همسرعمو فرهاد تامنو ديدکلي گريه کرداز خاطره هاي خودشو مامانم برام ميگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحاليکه من ازاين ارتباط خوانوادگي چيزي يادم نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو محوطه بيرون دانشگاه بودم که ديدم دوتادختر ميان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرفم قيافه هاشون برام آشنابودحتماازهمکلاسيام هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي ازاون دختراکه قدش خيلي بلندبوديه لبخندزدودستشو اورد جلو وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام من مينا الماسي هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشوفشردم اون يکي که هم خودشوارغوان معرفي کرد مينا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوازشاگرداي جديدي که تواين ترم اومدي منوارغوان داريم رويه تحقيق کارميکنيم،استاد کيا گفتن توهم بياي توگروه ما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خيلي خوبه،خب من بايدچيکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندتامبحث دادن به من منم بهشون اطمينان دادم تحقيق مابهترين خواهدشد.مينادوباره دستشودرازکردگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه إکيپ دختران کله خراب خوش اومدي هرچند يکيمون غايبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواينچنين بودکه دوستي ما آغاز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاسورم رو جابه جا کردم سرکوچه خونه عمو بودم که يدفعه اي يکي راهمو سد کردبهش نيگا کردم،نفسمو باکلافگي خالي کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم تو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اين عوض سلام کردنته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ميثم خواهش ميکنم برو ميخواي برام حرف دربيارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه خودت مجورم ميکني مزاحمت بشم،اگه دو دقيقه بهم وقت بدي وباهات حرفامو بزنم ديگه پيدام نميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايندفعه باعصبانيت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن باتوهيچ حرفي ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسماء من تاحرفامو نزنم ولت نميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سريع بگووقت ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بي انصاف حالاديگه واسه ماوقت نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بروبابا من رفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خيله خب خيله خب وايسا ميگم،ببين اسماء...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسم منونيار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه. من با پدرت حرف زدم گفتم من توکلاهبرداريه بابام نقشي نداشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توگفتي ومنم باور کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحاليکه سعي ميکردجلوي عصبانيتشو بگيره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسماء دوستت دارم بفهم،من بخاطرتو وقتي بابام دعوتنامه فرستاد نرفتم.موندم بخاطرتو نه اينکه حالاپسم بزني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي رک بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثم توي پاسگاه همونروزيکه حلقتوپس دادي همه چي بين ماتموم شد،پدرتوزندگيمونو ازهم پاشيد،به جايي رسيديم که من حتي ديگه جاي خواب ندارم.بانااميدي سرموتکون دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چي بين مابوده ديگه تموم شد،بفهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بي تفاوت به نگاه ملتمس او رفتم خونه عمو،با کليدي که بهم داده بودن درو بازکردم،کنار حوض بزرگ نشستم. آب بازي ميکردم سعي کردم ذهنمو از ميثم تخليه کنم ولي نميشد از اولش دوسش نداشتم اونم دوستم نداشت و فقط بخاطر اصرارپدرامون قبول کرديم ولي حالامعني حرفاشو نميفهميدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرموازسرم در اوردم و بادستاي خيسم گردنمو تر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهره ي خودم توضلالي آب نگريستم به چشمام که از غم تيره تر به نظر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميرسيد و به ابروهام،دستي به ابروي چپم زدم که تاج نداشت و جاي کوچيک بخيه روش بود مثل شکستگي سطحي ازبچگي روم مونده بود،خودم که چيزي يادم نميومداما مامانم ميگفت بازي ميکردم اينجوري شدم.از اين بريدگيم ابروم که مو نداشت خوشم ميومد چون جذابترم کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم اومدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمت عموکه بالاي پله ها ايستاده بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام عمو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي جدي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام.بيا تواتاق من کارت دارم. ورفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسيدم نکنه من کاري کرده باشم شايدم منوباميثم ديده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول درزدم وبعد واردشدم.اتاق عمو شامل تخت يه نفره بود وکمدديواري و يه ميز و صندلي.و اما به هرجاي اتاق که نگاه ميکردي فقط از يه دختر عکس ميديدي ، عکس هايي که قديمي بودند امااون دختر چشماش خيلي خيلي شبيه من بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشايدازچشماي منم قشنگتر،سبزودرشت وفوقعلاده زيبا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاون عکس هادل کندمو روصندلي نشستم عمو رو تخت نشسته بودنتونستم کنجکاوي خودموارضا نکنم براي همين پرسيدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو اين خانوم که اتاقتون ازعکساش پره کيه؟خواهرتونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماجوابي نشنيدم فقط ديدم توچشماي عمواشک حلقه بسته از سوالم خيلي پشيمون شدم وزيرلب معذرت خواهي کردم اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئن نيستم شنيده باشه. بعدچنددقيقه سکوت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irأسماء جان چند وقته پدرتونديدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سوالش جاخوردم بالکنت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوسال...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تازه بيشتراز دوسال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پدرانه بهت بگم،اين غد بازيا آخرعاقبت نداره ميدونم چيا بينتون گذشته اماهرچي هست ارزششو نداره دخترم دوسال پدرت تنهاوغريب گوشه زندان افتاده اونم به گناهِ نکرده.خيلي بده کارمرد به گريه برسه برو ديدنش گريه ي پدرت مسببش تويي.دخترم فقط مادرت عذاب نکشيده پدرت هم عذاب کشيده،ازيه طرف توومادرت وازيه طرف نفس اون بهت نياز داره همونطوريکه توبهش نياز داري،فکر کردي نميفهمم هروقت ازپيش پدرت ميام چقدر بي تابي و ميخواي ازش خبر بگيري؟بي مادري بده من خودم يتيم بزرگ شدم پس حالا توپدرتو دو دستي بچسب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشدم وبابغض گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا بهتره بره نفس خانومشو بچسبه.واز اتاق زدم بيرون،رفتم دوباره تو حياط نشستم روتخت.در حياط باز شدوسميرا خانوم اومد.سلام کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام اسماء خانوم گل.حيف امروز کلاس داشتي ايشالا دفعه بعد حتما ميبرمت،خونه آبجيم ختم انعام بود مجلس خوبي بود. وا مادر چرابامانتومقنعه اي هنوز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم درميارم.فعلا نشستم هوابخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي سميرا خانوم رفت ديگه اشکا راهشونو گرفتن وجاري شدن.اون ازحرفاي ميثم اينم ازپدر.آره دلم براش تنگ شده خيلي هم تنگ شده اما نميتونم اون غم دائمي تو چشماي مادرموفراموش کنم،خيلي ازشبا باهم دعوا جروبحث داشتن اما آخه چرا؟همش زيرسر نفس بود.ازت متنفرررم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي ياد روزي ميافتم که پدرم يه چادر سياه انداخت رو سرم وبا مهربوني گفت دختر مسلم بايد چادر سرش کنه ومنم دستشو بوسيدم، دلم ميسوزه.دلم از اين ميسوزه که همين پدر تو جوونيه خودش يه قمار بازحرفه اي بوده.دلم از اين ميسوزه که همه ي عشق ومحبت پدرم براي منومادرم نبود،پدرم محبتشو بين ما واون زن تقسيم کرد عشقشو از مادرم دريغ کرد وبه اون زن هديه داد در حاليکه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسماء چرا گريه ميکني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين صداي مهدي بود که بالا سرم ايستاده بود. اصلا متوجه اومدنش نشدم،زودي اشکاموپاک کردم.باصدايي که ازگريه گرفته شده بودگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چيزي نيست کمي دلم گرفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکت چرم واسپورتش رو درآورد بافاصله کنارم روتخت نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا شمادخترا همش گريه ميکنين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون ميخوايم ببينيم فضولمون کيه.البته اينوزيرلب گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چيزي گفتي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه نه يني چرا گفتم ما هميشه هم گريه نميکنيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا ديگه تاتقي به توقي ميخوره آبغوره ميگيرين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخير من ازاون دسته آدما نيستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس چرا الان داشتي گريه ميکردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اي بابا آقامهدي چرا گير دادي؟ولکنيد ديگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيزي نگفت رفت توفکر،کاش ميدونستم چي توذهنش ميگذره من خيلي درمورد مهدي کنجکاوي ميکردم مثلا دوست داشتم از همه کاراش سر در بيارم ولي نمي تونستم چون خيلي کم ميديدمش الان اولين باري بودکه بعداز شب درمانگاه باهم حرف ميزديم.يا نميديدمش يا اگرم ميديدمش فقط به نشانه سلام سرشو تکون ميداد حتي بعضي اوقات بانفرت خيره به چشمام زل ميزد.ولي چرا؟بازم نميدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب بعداز شام همگي توحياط رو تخت نشستيم وهندونه خورديم خيلي خوش گذشت نه عمو حرفاي عصر رو به روم اورد نه مهدي گريه کردنمو،اصلاديگه تا آخرشب نيگام نکرد منم محلش نزاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو مهدي هم صداش کن بياد شام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو يه آب زدم واز آشپزخونه بيرون اومدم.اتاق مهدي انتهاي راهرو بود پشت دراول،در زدم که صدايي نشنيدم اما از در بقليش که حمام بودصداي شرشر آب ميومد ومنم ازخدا خواسته رفتم تواتاقش ولاي در باز گذاشتم يه تخت ينفره نامرتب وکمدديواري که درش باز بود لباساش پخش وپلا بود، روميز کامپيوترش هم شلوغ بود ،کلااتاقش بهم ريخته بود.معلومه خيلي شلخته ست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي از مدلش خوشم اومد،طرح تخت و پرده و بقيه وسايلا آبي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتيره بودوسفيد شايدشلخته باشه اماخوش سليقست.صداي گوشي ميومد به دنبال صدارفتم تا گوشيه آقاروزيرتخت پيدا کردم. ديگه اين نوبرشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صفحه گوشيش نگاه کردم که نوشته بودشقايق. پس از اون پسراس ! نميدونستم جواب بدم يانه ولي بعدگفتم شقايق خانوم و نبايد بيشترازاين منتظرنگه داشت وجواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبفرماييد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازچندثانيه سکوت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشيد اشتباه تماس گرفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه شقايق خانوم درست گرفتيد.مگه به مهدي زنگ نزديد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله. اماشما؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من خانومشون هستم اگه امري دارين بگين من بهش بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانومش؟! مگه مهدي زن داره؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم باصدايي که مثلاخيلي تعجب کرده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره عزيزم خيلي وقته تازه بچمون تو راهه.مگه شمانميدونستي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره هيچي نگفت وگوشي روقطع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم بهش کلي خنديدم. من دوست دختراي زيادي از سروش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروهم ميپروندم اما اون هيچي بهم نميگفت ولي مهدي رونميدونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشي رو گذاشتم روميزخواستم ازاتاق خارج شم که يه چيزي توجهم رو جلب کرد.دارت بازي بود اکثرش هم بانشونه هاي دقيق به وسط خورده بود ازپشتش يه تيکه اي مثل کاغذ زده بود بيرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارت روازروي ديوار برداشتم وباعکس چشماي خودم مواجه شدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته عکس مال من نبود عکس سوزان بود،راستي سوزان،دختره بيچاره!عکس سوراخ سوراخ شده بود،جاي دارت بود.سريع گذاشتم سرجاش.تادرو کامل باز کردم يدفعه سينه به سينه مهدي شدم،چه بوي خوبي ميداد يادم باشه اسم شامپوشوبپرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي منو ديداول تعجب کردوبعدم عصباني شد.منکه ازحوله اي که تنش بود معذب بودم به پايين نگاه ميکردم وبه اين فکرميکردم که حالا چه جوابي بدم بدون اجازاه اومدم تواتاقش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه به اون داشتم ميرفتم بيرون که راهمو سد کرد نيگام افتاد به نيم تنه برهنه ش،زودي چشمامو بستم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميزاري برم بيرون يانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همينطور چشماتو ببند واز جاتم تکون نخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم اطاعت کردم که بعداز چنددقيقه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا برگرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم اما چشمامو بازنکردم که کلافه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسماء لباس پوشيدم باز کن اون چشماتو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماموبازشون کردم.پس داشت لباس ميپوشيد؟چه زود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو اتاق من چيکارميکردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چِمچاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصباني ترازقبل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه من باتو شوخي دارم؟گفتم تو اتاق من چيکارميکردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم بابا جذبه !گرخيدم!رفتم جلوش مخصوصا چشمامو خمار کردم دوختم به چشماي عصبانيش وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخه توچرا از من بدت مياد؟مگه من چيکارکردم؟جاتو تنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم؟مايه عذابتم؟هيزم تربهت فروختم؟هان؟بگوچرا از من بدت مياد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز اون نگاه پرنفرت ناشي ازتنهايي،ناشي ازاشک هاي مادر در کودکي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من از توبدم نمياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ازتو متنفرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم شکست اما خب به روي مبارکم نيوردم با آرامش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قديم ميگن دل به دل راه داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد. منم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا مهدي چه ازمن وازچشمايي که توروياد عذاباي کودکيت ميندازه بدت بياديامتنفر باشي بايد تحملشون کني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بچه ها بياين ديگه غذاسرد شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين صداي سميراخانم بودکه مارو براي شام صدا ميکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شنيدين؟تشريف بياريدشام،منم اومده بودم همينوبهت بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم بيرون اما قبلش برگشتم وبالبخندگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ضمن وقت کردي يه دستي به سرو روي اين اتاقت بکش، آقاي منظّم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اومدم بيرون دربستم و زيرلب گفتم فکر کردي من از توخيلي خوشم مياد؟پسره ي عقده اي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم نشستم وباسميرا خانم شام خورديم عمو نيومده بود آخه واسه معده دردش شبانميتونست غذا بخوره.مهدي هم واسه خوردن شام نيومدهرچي هم سميراخانم اصرارکرد گفت اشتها نداره وميخوادبخوابه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح زود بيدار شدم مقنه ام رو روسرم مرتب کردم ديگه هوا داشت سرد ميشد مخصوصا صبحا، پالتومو تنم کردم دستي به پالتوي قرمزو شيکم کشيدم ياد مامانم افتادم اينو تولد همون سالي که تصادف کرد برام خريد اما چون منويادش مينداخت و ناراحت ميشدم تنم نميکردم اما حالا بهتر از هيچي بود روم نميشد به عمو بگم برام بخره خودمم که پول زيادي نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرم رو سرم کردم اما بااون پالتو اصلا باهم جور در نميومد يجورايي هيکلي ميشدم.منم چادرمو تا کردم ورو تختم گذاشتم وبدون چادر از خونه خارج شدم همه خواب بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حياط رو باز کردم که مهدي رو ديدم همون کت چرمش تنش بود،سوار موتورخوشگلش بود که تا منو ديد پياده شد کلاه کاسکت مشکي ونقره اي اش رو ازسرش برداشت وبه من نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم سردونافذ نيگاش ميکردم که بدون سلام وصبح بخير پرسيد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرت کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرد جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم نکردم باپالتوم ضايع ميشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش روکردتوهم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي خود،برو سرت کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجااااااان؟ اين چي ميگفت نه از اون رفتار ديشبش نه به غيرتي شدن بي مورد الانش.خيلي خشک به چشمايي که فکرکنم از بي خوابي سرخ شده بودنگاه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نميکنم به شمامربوط باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو راهمو کشيدم ورفتم سر کوچه که تاکسي بگيرم،چون ديرم شده بود و وقت منتظربودن واسه اتوبوس رونداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعتم نگاه کردم.واي الان ديگه استاد رام نميده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه پرايد رو به روم توقف کرد يه پسره توش نشسته بود و با اون نگاه گستاخش نيگام ميکرد اخم کردم وبه طرف ديگه اي نگريستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا خانومي ناز نکن ديگه باورکن قصدم خيره ميترسم مدرست دير بشه ها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر ازاين الاف هابيزارم.برو بگيربخواب بچه،ساعت 7 صبح معلوم نيست تو خيابون چيکار ميکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه ايستادن جايزنبود راه افتادم که باز پرايديه افتاد دنبالم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بيشعور گورتو گم کن مگه خودت ناموس نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اووو شما کي باشي اقا؟خانومم قهر کرده تو برو پي کارت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدي با پرشياش اومده بودوبغل ماشين اون پسره و داشتن با هم دعوا ميکردن.اينم از شانس ماست ديگه الان چه فکرايي درموردم ميکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدي:إ ؟ راست ميگي؟پياده شوتايَک خانومي نشونت بدم حض کني بزن بغل عوضي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول مهدي ماشينشونگه داشت وبعدپياده شد پسره تا نيگاش به قد وهيکل مهدي افتاد گازشو گرفت ورفت.ترسووو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت سمت ماشين درشو باز کردواومد طرفم چادرم دستش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفت طرفم که من فقط نيگاش کردم که با عصبانيت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگير ديگه دستم خسته شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا متوجه نيستي ميگم باپالتوم بدميشه؟بعدشم منکه حجابم کامله گير نده ديگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباطعنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا خوبه کامله که اينجوري بهت سيريش ميشن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهدي من اگرم تاحالا چادرسرم ميکردم بخاطر پدرم بوده اصلاتصميم گرفتم ديگه سرم نکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباناراحتي که نميدوستم دليلش چيه آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه هرجور راحتي.حالا من اينو چيکارکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نميخوامش مال خودت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدونم حرف مسخره اي زدم ولي ازدهنم پريد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حداقل سوارشو برسونمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس موتورت کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خونه.بشين ديگه کاردارم ديرم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو راه هيچکس هيچي نمي گفت من جزوه مرور ميکردم واونم باسرعت ميروند.وقتي خواستم پياده شم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمچکرم،خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم زيرلب جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir