رمان ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
ماهرخ برای فرار از سنت قدیمی و ازدواج با پسرعموی خود، با فرار نابههنگامش پا در راهی نامعلوم و گردابی کشنده میگذارد. زمانی که امیدش ناامید شده و پلهای پشت سرش در آتش نادانی سوخته و او در یک قدمی مرگ است؛ نوری میتابد، نوری به اسم…
این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید
هستی
در پارت 2600وای عجب دنیای بی رحمی وعجب آمهای کثیفی داره،دلم براماهرخ شیداخون شد احسنت ب قلمت نازی جون چقدقلمت خوب به تصویرمیکشه
۲ هفته پیشهستی
در پارت 700وای چقداعصابم خوردشدبراماهرخ😔
۲ هفته پیشفخری
00ممنون از رمان خوبت نویسنده عزیز خسته نباشی قلمت مانا🙏🏻🙏🏻🌹🌹
۲ هفته پیشعالی
در پارت 1000عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 900عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 800عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 700عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 600عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 500عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 500عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 400عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 300عالی
۳ هفته پیشعالی
در پارت 200عالی من خوشم اومد
۳ هفته پیشلیلی
در پارت 700عالی
۴ هفته پیش
هستی
00سلام چطورعضوبشم کدبهم نمیده خیلی دوست دارم ادامه داستان ماهرخ بخونم چی شد خیلی داستان عالی قشنگه احسنت به قلمت نازی جون