کوچه ی چهل پیچ روایت زندگی یک خانواده ی بزرگ است. حاج مجتبی فرهمند بازاری نامدار پدر خانواده می خواهد که همیشه تمام خانواده اش که شامل همسر، سه پسر و یک دخترش که جز پسر کوچکش بقیه ازدواج کرده و صاحب خانواده هستند در کنارش باشند که با تدبیر خودش خانه ای چند طبقه ساخته و هر کدام از فرزندانش در یکی از واحدها سکونت دارند اما قصه ی اصلی ماجراها و دردسر هاییست که پسر کوچک حاجی و دو نوه ی پسری او ایجاد میکنند. همراه میشویم با یک رمان شلوغ پر از ماجرا و مانند همیشه ، عاشقانه !

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۳۳ دقیقه

مطالعه آنلاین کوچه چهل پیچ
نویسنده : پرستو مهاجر

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

کوچه ی چهل پیچ روایت زندگی یک خانواده ی بزرگ است. حاج مجتبی فرهمند بازاری نامدار پدر خانواده می خواهد که همیشه تمام خانواده اش که شامل همسر، سه پسر و یک دخترش که جز پسر کوچکش بقیه ازدواج کرده و صاحب خانواده هستند در کنارش باشند که با تدبیر خودش خانه ای چند طبقه ساخته و هر کدام از فرزندانش در یکی از واحدها سکونت دارند اما قصه ی اصلی ماجراها و دردسر هاییست که پسر کوچک حاجی و دو نوه ی پسری او ایجاد میکنند. همراه میشویم با یک رمان شلوغ پر از ماجرا و مانند همیشه ، عاشقانه !

شعله های آتش در آن تاریکی شب از همان بالا شدتش رابه رخ می کشید؛

دست بر گلو برد و فشاری داد. رو به خلبان فریاد زد:

-برو پایین، برو پایین.

پرستاری که همراهی اش می کرد برای آرام کردنش دستروی شانه اش گذاشت:

-دکتر آروم باشین.

همچنان خیره ی شعله ها بود.

-چطور آروم باشم؟ داره می سوزه خدایا خودت کمک کن.

به محض قرار گرفتن هلی کوپتر اورژانس روی زمین دررا باز کرد و خود را بیرون انداخت و به سمت ماشیندوید. چند متر مانده به ماشین سربازی مانعش شد و جلویپیش روی اش را گرفت. فریاد زد:

-برو کنار سرباز همچنان پر قدرت مانع می شد. دوباره فریادشبلندتر شد.

-برو کنار برادرم توی اون ماشینه، داره می سوزه مگهنمی بینی؟

صدای آژیر ماشین های امداد و صدای هلی کوپتر و آنهمه هم همه ی دیگر اجازه نمی داد صدای سرباز رابشنود؛ فقط می دید که لب هایش تکان می خورد. دوباره وچند باره تلاش کرد که از دست سرباز رها شود و به سمتماشین بدود. شاید هنوز فرصت داشت که برادرش را پارهی تنش را نجات دهد؛ نه، حتی نمی خواست فکرش را همبکند، باید حتما نجاتش می داد به هر قیمتی که می شد.

هوار کشید:

-ولم کن لعنتی داداشم توی اون ماشینه.

سرباز هم فریادش را با فریادی پاسخ داد.

-نمی تونی نزدیک بشی الان منفجر میشه هردومون و بهکشتن میدی.

آرنج هایش گیر دستان سرباز بود. با مشت به بازوهایسرباز کوبید:

-تو حرف حالیت نیست؟ میگم باید نجاتش بدم.

کسی از پشت سر نامش را خواند.

-خسرو

صدای آشنا باعث شد به پشت سر برگردد.

نفس نفس می زد.

-پیمان کمک کن امیر اونجاست توی ماشین، باید نجاتشبدم.

غم نگاه پیمان چون خنجری در قلبش فرو رفت.

آهسته تر پرسید:

-تو زود رسیدی بیرون کشیدیش مگه نه؟ پیمان بگو امیررو بیرون آوردی، بگو که به موقع رسیدی.

پیمان قدمی جلو گذاشت:

-خسرو

صدای انفجار ماشین و حرارت ناشی از آتش باعث شدکمی خم شوند. به ماشین نگاه کرد و با دو دست بر سرشکوبید:

-امیر... امیر... خدایا برادرم.

چند سال قبل

همانطور که خیره اش بود با انگشت اشاره گوشه ی لبش رابه داخل دهان فرستاد و شروع به کندن پوست لبش کرد؛جلوی آکواریوم بزرگ ایستاده و مشغول غذا ریختن برایماهی های رنگی بود. تردید را کنار گذاشت؛ دست از کندنپوست لب کشید و جلو رفت درست ترین کار همین بود؛ بایدبرای نجات خودش همین جا قال قضیه را می کند و ماجراتمام می شد. بی شک یکی از این حضار پا درمیانی می کرد؛کنارش ایستاد:

-بابا

بدون این که نگاهش کند ظرف حاوی غذای ماهی ها راکنار آکواریوم گذاشت.

-چیه؟

-ببخشید

با پشت انگشت سبابه به شیشه ی آکواریوم زد:

-آخر شب حرف می زنیم.

این لحن و این آخر شب گفتن یعنی بد عاقبتی در انتظاراست؛ بزاق فرو داد و استیصال لحنش بیشتر شد:

-به خدا نمی خواستم یعنی...

از بین دندان های چفت شده آهسته غرید:

-گفتم آخر شب

به حباب هایی که از دستگاه تهویه آکواریوم خارج می شدنگاه کرد چشم بست و باز کرد.

- اجازه بده بگم چی شده...

قصد داشت یک ریز و بی وقفه توضیح دهد اما سیلی که بهصورتش خورد و سرش را چرخاند باعث شد ساکت شود؛خودش را آماده ی این سیلی کرده بود که تعادلش را توانستحفظ کند.

صدای سیلی و جیغ خفیف گلسا که شاهد ماجرا بود باعثشد نگاه بقیه به سمتشان بچرخد. سر برنگرداند تا از دیدننگاه های خیره بیش از این خجالت نکشد؛ بغض راه گلویشرا بست اما اجازه ی شکستش نداد. خسرو همان طور کهنزدیک می شد پرسید:

-چه خبره باز؟ چی شده کوروش؟

کوروش نگاه آتشینش را از چشمان پسر برداشت برایخسرو سربالا انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست تموم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره نگاهش کرد؛ دست روی جای سیلی گذاشته و اشکدر چشمانش حلقه زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فعلا بهتره برات جلوی چشمم نباشی تا آخرشب بریمخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو کنارش ایستاد و دست روی کمرش گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه عموجان؟ چی شده که بابات باز آتیشی شده؟ سر پایین انداخت و زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در دل دعا کرد عموجانش بیشتر پاپی قضیه شود شایدپادرمیانی کرده نجاتش دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی صدای سیلی به گوشم خورد به خاطر هیچی سیلیخوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرورش بیشتر از پیش خورد شد؛ خدا را شکر کهمادربزرگ و عمه و زن عمویش در آشپزخانه بودند، هرچند تا الان صدای سیلی از طریق بچه ها به گوش آن ها همرسیده است. با صدای آقاجان هرسه سر به سمتشچرخاندند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیاین اینجا ببینم چه خبر شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل نشست و یک دست روی دسته ی مبل با دستدیگر به مبلهای دیگر اشاره کرد. دست خسرو فشارآرامی به پشت کمرش وارد کرد و وادار به راه رفتن شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش هم قدم برداشت و روی مبل کنار پدرش نشست،خسرو هم روبرو یشان روی مبل دو نفره جاگیر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده بابا جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استکان های چای را از داخل سینی توی دست گلسابرداشتند؛ دوباره آقاجان نگاهش کرد دستش را پایینانداخته بود اما جای سیلی روی صورتش قرمز بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین پسرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید کنار خسرو نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوروش بابا هیچ وقت توی شیوه ی تربیتت و رابطه ات بابچه هات دخالت نکردم اما قرار هم نبود جلوی چشم منتوی خونه ام بچه ات رو بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش بار دیگر نگاه پرتهدیدش را به او انداخت سر بهسمت پدرش چرخاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرمنده آقاجون یه لحظه اعصابم بهم ریخت، خودممگذاشته بودم آخر شب به حسابش رسیدگی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کرد و پوزخند زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا فکر کرده این جا بیاد معذرت خواهی کنه ازشمی گذرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردوی نشسته در گلویش دوباره بالا و پایین شد؛ نگاهملتمسش را به پدربزرگ دوخت. دست مهربان عمو دورشانه اش حلقه شد و روی بازویش را آرام فشرد. آقاجان سرتکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب یکی تون بگید چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش استکان چای را به نزدیک دهان برد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاری نکرده فقط حرفم دوزار براش ارزش نداشته، بهخواسته ام توجهی نکرده و حرفم رو زمین زده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض را پس زده جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من... من غلط کنم بابا که حرف شما رو ندید بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش دندان بهم سایید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدات رو ببِرُ تا بیشتر از این عصبی نشدم یه کاری نکنبلند شم جوری بزنمت که صدا سگ بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو معترض شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه کوروش، آروم داداش بذار حرف بزنه ببینیم چی شدهکه شما این طور ناراحت شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر به سمتش چرخاند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگو عمو ببینم چیکار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کف دست روی چشمانش کشید تا اشک نشسته روی مژهها پایین نچکیده پاک شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو آرامتر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خوای یه قلپ چای بخوری بعد حرف بزنی؟ سر بالا انداخت. عمو خسرو نقطه ی مقابل پدرش بودهمه ی مسائل را با آرامش حل می کرد؛ خوش به حال سپنتاکه عمو خسرو پدرش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش به جای او به حرف آمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از وقتی اون رفیقش موتور خریده گفتم بهش حق سوارشدن نداره گفتم بهت یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر به علامت مثبت تکان داد. کوروش ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا سوار شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروی خسرو بالا پرید. آقاجان زودتر پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خاطر موتور سوار شدن این جوری قاطی کردی پسر؟ کوروش با همان ابروهای درهم کشیده به پدرش نگاهکرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقاجون شما چرا؟ شما که از حساسیت های من باخبرهستین؛ می دونید از موتور و موتور سواری متنفرم روزیچند تا اعلامیه ی فوت روی در و دیوار بازار می بینین کهبر اثر تصادف موتوره؟ آقاجان نچی کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لااله الاالله... چرا نفوس بد می زنی بابا؟ اگه قرار باشههمه مثل تو فکر کنن که نباید از در خونه بیرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش به مبل تکیه داد و دست به سینه شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من با بقیه کار ندارم، دوست ندارم پسرم سوار موتور بشهبهش هم تذکر دادم گفتم بهش موتور سواری و تک چرخزدن ممنوع به جاش روز تولد هیجده سالگیش سوئیچ هرمدل ماشینی رو که بخواد توی دستش می ذارم گفتم بهت یانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره سر به علامت مثبت تکان داد. چند ثانیه که سکوتجمع طول کشید لب باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی خواستم سوار بشم به خدا مجبور شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مجبور شدی؟ توضیح قابل قبولی برای من نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان کف دست به سمت کوروش گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اجازه بده بابا جان بذار توضیح بده ببینم چی شده؟ با حمایت آقاجان جرات پیدا کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کلاس که اومدیم بیرون داشتیم با بچه ها خداحافظیمی کردیم عماد سوار موتورش شد که بره منم می خواستم باتاکسی بیام که یهو یکی از بچه ها گفت: مگه با عماد هممسیر نیستی قبلا با هم می رفتین چرا الان نمی ری؟ الکیگفتم جای دیگه کار دارم یکی دیگه گفت ولی هر روز اونداره با موتور میره تو با تاکسی جریان چیه؟ خلاصههرکدوم یه حرفی زد یکی گفت می ترسی سوار موتور بشییکی گفت عماد خسیسه سوارت نمی کنه مجبور شدم برایاین که دهنشون بسته بشه و از فردا برام دست نگیرن سوارشدم، می خواستم چهارراه بعدی پیاده بشم که... از شانسمشما هم پشت چراغ قرمز بودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر بلند کرد و خیره ی چشمان پدر ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مجبور بودم وگرنه من غلط کنم روی حرف شما حرفبزنم غلط کنم حرفتون رو زمین بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو به حرف آمد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه وقت هایی آدم توی شرایطی گیر می کنه مجبور میشهکاری کنه که دلش نمی خواد به نظرم این بار رو چشم پوشیکن داداش من ضامن میشم که دیگه تکرار نشه حتی اگهتوی هر موقعیت مشابهی که گیر کنه هوم درسته عمو؟ سرتکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله قول می دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو دوباره بازویش را به مهر فشرد. کوروش ابرو بالاداد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-و اگر تکرار بشه؟ آقا جان پادرمیانی کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تکرار نمیشه دیگه صلوات بفرست. صدای زنگ گوشیکوروش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهی به صفحه دوباره ابرو بالا داده تماسش را وصلکرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به جناب فکوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی که از زبان فکوری شنید باعث شد اخم کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی الان اون جاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ممنون خبر دادی الان حرکت می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماس را قطع کرد در مقابل نگاه های پرسش گر پدر وبرادر مردد ماند که حقیقت را بگوید یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقاجون من برم تا جایی و برگردم شما شام بخورین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر بود و نگاه نگران پسر را خوب می شناخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا می خوای بری کوروش کی بهت زنگ زد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست آقاجون نگران نشو واسه دوستم یه مشکلیپیش اومده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر میان حرفش پرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حقیقت رو بگو بعد برو پسر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا هیچ جوره نمیشه شما رو پیچوند، اتفاقی نیفتادهفقط ریختن توی اون باغی که امیر و رفیقاش جشن گرفتنهمه رو بردن کلانتری، فکوری رفیقم که توی کلانترییازده هست زنگ زد گفت برم یه تعهد بدم امیر شب نمونهاون جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش نفسی پرحرص گرفت خسرو پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم بیام؟سربالا انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا لازم نیست چیزی نشده که میرم زود میایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به راه افتاد و جلوی در که رسید با حرکت سر به پدر کهمتفکر به نقطه ای خیره بود اشاره کرد و خسرو با باز وبسته کردن چشم به او اطمینان خاطر داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو با نگاه به عدد روی صفحه ی فشارسنج سری بهرضایت تکان داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر نفس حبس شده اش را بیرون فرستاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا این قدر خودخوری می کنی خدای نکرده فشارت برهبالا خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان شربت زرشک را از دست دخترش گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این پسره آخر یه کاری دست من میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو دستگاه را داخل کاور گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه حرفیه آقاجون چیزی نشده که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی نشده؟ پاش به کلانتری باز شده دیگه چی از اینبدتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرجان نچی کرد؛ خسرو جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه جشن کاملا سالم بوده حتما صدای موزیکی چیزی بلندبوده همسایه های همیشه در صحنه رو هم که خودتون بهترمیشناسین سریع سه تا شماره می گیرن الو اینجا دارهمحاربه با خدا اتفاق می افته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تینا سربلند کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-محاربه با خدا یعنی چی دائی جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو دو انگشت اشاره و میانی را بهم چسباند بقیهانگشتان را خم کرده رو به سقف گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی کیو کیو، جنگ با خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تینای چهار ساله با چشمان گرد شده نگاهی به دستخسرو کرد و نگاهی به سقف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه با خدا هم می جنگن؟ طناز خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا حالا جواب بچه امو بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو هم لبخند زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم دایی میگن میشه هنوز پرونده ای واسه من درستنشده با این مضمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جان دست بر زانو گذاشت ایستاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا نکنه مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تینا خودش را بیشتر به خسرو چسباند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مضمون یعنی چی دائی جون؟ صدای خنده ی بقیه هم بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی معنی و مفهوم تینا سرتکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی هنوز پرونده ای با این معنی برات درست نشده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی درست میشه؟ خنده ی طناز جمع شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه بسه دیگه پاشو پاشو برو بازی بدو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای باز شدن قفل در نگاه ها را به سمت خود چرخاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا در چهارچوب قرار گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به سلام بر خاندان حاج مجتبی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را بست و دستانش را از هم باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه استقبال گرمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی یکی جواب سلام گرفت و به همه دست داد. حیناحوالپرسی نگاهی به میز شام کرد که نیمه آماده بود؛ ابروبالا داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شام آماده نیست فکر کردم به آخرش می رسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تینا قبل همه جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه نخوردیم آخه دائی امیر رو پلیسا گرفتن، آقا جون همفشارش رفته بالا ولی دائی خسرو میگه خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا مکثی کرد تا این گزارش مفصل را در مغزش آنالیزکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر رو گرفتن؟ چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسرو لب باز کرد که تینا مهلت نداد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه محرم خدا شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای انفجار خنده ی جمع باعث شد حاج مجتبی هملبخندی برلب بیاورد. سپنتا گیج و گنگ پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی بگه چه خبره؟ عمه طناز بیا دخترت چی میگه مخمهنگ کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا که جلوی در تراس ایستاده بود خنده اش را مهارکرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا بهت بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو آرنج برلبه ی نرده های سفید رنگ تراس گذاشتهخیره ی حیاط بودند. صدای آواز جیرجیرکهای درونباغچه ها حکم موزیک بی کلام فضا را داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس با این وضعیت امشب این جا غوغاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا سر به علامت مثبت تکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره از وقتی به بابام زنگ زدن رفت کلانتری آقاجون ازعصبانیت کبود شده فشارش هم بالا رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا پوفی کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیچاره امیر باز یه داستانی براش درست شد؛ حالا تامدت ها آقاجون بهش گیر می ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فعلا که عمو خسرو سعی کرده آرومش کنه، دیگه بایدببینیم چقدر موفق بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا نچی کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرقی نداره بهرحال آقاجون باز یه بهانه ای پیدا کرد واسهبحث های قدیمی اش و گیر دادن هاش به امیر، ای بابا کاش امشب و دودر می کردم نمی اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا از گوشه ی چشم نگاهش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتما باز مهمونی دعوت بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی گوشه ی لب سپنتا جای گرفت زبان روی لبپایین کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوف اونم چه مهمونیسورنا ابرو بالا انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دو نفره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا سر دو انگشت شست و اشاره بهم چسباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رومانتیک یه شب رویایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا جمله اش را کامل کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شمع و گل و پروانه و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا با خنده سربالا انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دیگه فقط شمع و پروانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با انگشت به خودش اشاره کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شمع که من و اون هم پروانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا متاسف گوشه ی لب پایین کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا که این همه اعتماد به نفس تو منو هلاک کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دروغ میگم مگه؟ چیکار کنم وقتی مثل پروانه دورممی چرخن؟ یه سپنتا میگن صدتا از دهنشون می ریزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر به سمت پسر عمو چرخاند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونی سورنا، این یکی اصلا یه چیز دیگه است؛ یهدافیه ماه... ماه... چند وقت دنبالم بود؛ منم که می دونیمغرور و از خود راضی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پا نمی دادم تا دیگه دست از نخ دادن برداشت و رسماتقاضا داد با اون صدای مخملیش گفت "من دوست دارمبیشتر با شما آشنا بشم" من هم که دیدم ناز کردن حدی دارهسریع آغوش و براش باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دهنت سرویس خیر سرت پزشک این مملکتی یه کمخوددار باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا شانه بالا انداخت با بی قیدی جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کو حالا تا پزشک شدن من، اوه تازه سال اول می خونمبذار از جوونیم لذت ببرم بابا بعدش هم مگه چیکار می کنمکار غیر شرع که نمی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا با چشمهای گرد شده نگاهش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اصلا کار غیر شرع نمی کنی کاملا در چهارچوبموازین اسلامی قدم برمی داری برادر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا چرخید و کمر به نرده ها چسباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این حرفها رو ولش کن تو بگو چی شده؟ سورنا به سمتش چرخید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا با سر و چشم به صورتش اشاره کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جای انگشت های عموجانم روی صورتت خودنمایی می کنهداداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان هیچی فقط شانس من از شانس عمو امیرقهوه ای تر، موقع موتور سواری مچم و گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار چشمان سپنتا گرد شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رفتی پیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا با یادآوری خاطره ی خوب پیست لبخند زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون و که چندبار سپنتا ابرو بالا داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه پر دل و جرات شدی تو آفرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی یه بار بیشتر سوار نشدما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب عمو فهمیده؟ سورنا سر بالا انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا پیست رو که اگه بفهمه تیکه بزرگه ام گوشمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سر کل کل با بچه ها مجبور شدم ترک عماد نشستم عهدپشت چراغ بابا ما رو دید منم سریع این جا از فرصتاستفاده کردم قضیه حل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با یه سیلی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا کف دست به صورتش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه این که نقل و نباتشه، ولی یه غلط دیگه ای کردم کهفقط خدا به دادم برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کلا افتادی روی دور خرابکاری ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا سر تکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این دفعه شوخی نیست بابام بفهمه وسط همین حیاط آتیشممی زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهای سپنتا بهم نزدیک شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟ چیکار کردی؟ سورنا پوفی کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با عماد یه آشغالی رو ادب کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا با مکث پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیکار کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا خیره در چشمان متعجب پسرعمو جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا جایی که می خورد زدیمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپنتا مشغول حلاجی چیزی که از زبان پسرعموی همیشهآرامش شنیده بود تکرار کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زدینش؟ یعنی دعوا کردی؟ یعنی کتک کاری کردی؟ تو؟با عماد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره حالا هم بی شرف رفته شکایت کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه زخمی شده دست و پاش و شکستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا لبخند زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا یه جوری زدیم خط روش نیافته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس با چه مدرکی شکایت کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فیلم دارن یکی فیلم گرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه پس کارِت غم داره داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا سر تکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی، حالا مسئله این جاست که باید چه خاکی توی سرمبریزم بابام اگه بفهمه دعوا کردم زنده ام نمی زاره شنبه همباید برم شورای حل اختلاف امیدوار بودم امشب به عموامیر بگم که اون هم این جوری شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من شنبه امتحان دارم وگرنه می اومدم می خوای به بابامبگیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه، نمی خوام عمو خسرو بفهمه، فعلا که فردا و فرداشبرو وقت دارم ببینم عمو امیر چی میگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی بگم والا سعی کن یه کاری کنی بدون این که باباتبفهمه حلش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتکان دادن سورنا هم زمان شد با بلند شدن زنگ تلفنسپنتا، با نگاهی به صفحه ی گوشی اش لبخند زنان تماس راوصل کرد و از لحن ملایم سلام کردنش حدس این که فردپشت خط چه کسی است برای سورنا آسان شد. سری ازتاسف برای پسرعمو تکان داد و سپنتا با چشمکی به ادامه یمکالمه اش پرداخت. سورنا در تراس را باز کرد و واردسالن بزرگ شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر به سمت صدا چرخاند؛ آرتا نزدیک شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره داداشم خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتا غمگین به صورت برادر نگاه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درد نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا لبخند تصنعی بر لب نشاند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا درد نداشت که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتا با همان لحن غمگین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه به من که دروغ نگو من که می دونم سیلی بابا چهدردی داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا دست پشت کمرش گذاشت و او را به خود چسباند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه این دفعه آروم زد راستی راستی درد نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا به مامان میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا سرخم کرده نگاهش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم بهش بابا جلو همه تورو زده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا نفسی گرفت آهسته پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر می کنی براش مهمه؟ آرتا سر بلند کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم نیست؟ بچه اش جلوی همه سیلی بخوره براش مهمنیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه براش مهم نیست، تو هم لازم نیست بهش بگی هیچینگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتا بغضی کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهمه من می دونم، بهش می گم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش پا روی پدال ترمز گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به سلامت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه طول کشید؛ صدایی که از باز و بسته شدن درماشین نیامد از آینه به صندلی عقب نگاه کرد؛ امیر همنیم تنه به پهلو چرخانده نگاهش می کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کف دست به پیشانی گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای امیر کیفم و توی ویلا جا گذاشتم حالا چیکار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا ایراد نداره فردا می ریم می گیریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه دسته کلیدم توش بود الان چجوری در باز کنم مادرجونم الان خوابه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش اخمی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در بزن دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترک دل چرکین از این همه اخم کوروش جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با اون قرص خوابی که می خوره توپ هم در بیاد بیدارنمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش پوزخند زد نیم نگاهی به امیر انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به مادرجون هم که شب ها قرص خواب می خوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر چشم درشت کرد؛ ثانیه ای خیره ی نیم رخ برادر شد ودوباره به عقب سرچرخاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشب میریم خونه ما سر کوروش به آنی چرخید: -امشب میریم خونه ی ما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی جمله را گفته بود و دوباره تکرار کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امشب میریم خونه ما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه واقعا فکر می کنی الان توی موقعیتی هستی که اینمببری خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینی که داری میگی اسم داره بعد هم چه مشکلی هست؟می بینی که دسته کلیدش جامونده الان بشینه پشت در تامادرجون نماز صبح بیدار شه در و باز کنه؟ کوروش دوباره پوزخند حرص دراری زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان مادرجون یه ضرب می خوابه دیگه تا نماز صبح؟ خوب آمار داری داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر چشم بست دم عمیقی گرفت و چشم باز کرد؛ دست بهدستگیره ی در گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها پیاده شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قفل شدن درها که آمد لحظه ای مکث کرد وسرچرخاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز کن درو پیاده میشیم شرمنده از این که امشب باعثزحمتت شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش پوفی کشید دوباره از آینه به رها نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تصمیمت چی شد جای هست بری یا برسونمت هتل؟ رها قطره اشک چکیده روی گونه اش را پاک کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میرم خونه دوستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوستت کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر معترض اسمش را گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوروش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها؟ هی کوروش کوروش چیه؟ امیر سر تکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته تو؟ چرا این جوری باهاش حرف می زنی؟ کوروش بی توجه به امیر ماشین را به حرکت در آورد ورها را خطاب قرار داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آدرس خونه دوستت کجاست؟ رها بغض کرده جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه کوچه قبل از خونه شما کوچه یازدهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی کوچه روبه رویمون؟ رها سرتکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبرکردند در باز شد و رها دستی برای امیر تکان دادهوارد خانه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیه این رفیقش؟ مطمئنی ازش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می شناسم هم کلاسی مونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا توی جشن امشب نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم یعنی فکر کنم خونواده اش اجازه ندادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش سری بالا پایین کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آها پس دختر خوبیه پدر و مادر داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردن امیر با شتاب به سمتش چرخید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظوری ندارم میگم دختره سرسفره پدر مادر بزرگشده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توجه کردی خان داداش امشب هرچی دلت می خواد داریمیگی پوزخند می زنی متلک می گی تهمت می زنی! اینم کهآخری منظورت به رهاست دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هرچی دلم بخواد میگم لازم باشه توی دهنت هم می زنم،دارم می گم دختره پدر و مادر داره مثل رها خانومت نیستکه ددی جون و مامی جونش ولش کردن توی دست و پایتو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر با حرص مشت به در کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگه دار پیاده میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش فرمان را چرخاند و وارد کوچه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گه می خوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم نگه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لااله الله شیطونه میگه بزنم آش و لاشش کنم توله سگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونی که می زنی آش و لاش می کنی هیچکی هم هیچیبهت نمیگه بچه های مظلومتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو هم داداش کوچیکترم هستی اون قدری که امضام واسهبیرون آوردنت از بازداشت تاثیر داره همون قدر هماختیارت رو دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر پوفی کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-احترام نگه می دارم هیچی نمی گم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-احترام نگه ندار ببینم چه گهی می خوای بخوری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جلوی در خانه رسیده بودند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماشین بده من میرم خونه شهریار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو غلط می کنی امیر صدا بلند کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوروش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درد توله سگ واسه من صدا بلند می کنه خونه شهریارواست ریدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر آرام تر جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حوصله خونه اومدن ندارم خودت می دونی که جنجالمیشه بی خیال برم خونه شهریار بهتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا آقاجون نبینتت خیالش راحت نمیشه فشارش رفته بالاخسرو گفت بیای خونه هرچی هم آقاجون گفت سرت رومی ندازی پایین هیچی نمی گی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر نفسی گرفت آرنج لبه ی پنجره ماشین گذاشت چهارانگشت را محکم روی چشمش فشاری داد و بعد داخلموهایش کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا حالا دستم هم بهش نخورده اینقدر بهش تهمت نزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش از گوشه ی چشم نگاهش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خورده باشه هم کسی حرفی نداره نوش جونت داداشمخودش که راضی خانواده اش که راضی گور بابایناراضی، ما چه کاره ایم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رها همچین دختری نیست کوروش تهمت نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم همچون دخترای که می گی چجوری ان ولی مادر مورد دختری که پنج سال داره توی دست و پایداداشمون می لوله نمی تونیم فکرای خوب کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بحث با تو بی فایده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه بحث نکن کلا امشب زیپ دهنت رو بکش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین را داخل حیاط زیر سایبان مخصوص پارک کردهاز راهرو بین باغچه ها رد شده وارد ساختمان شدند. خسروجلوی در منتظر ایستاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با امیر دست داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر سری تکان داد خسرو دست پشت شانه اش گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میریم تو هیچی نگو باشه داداش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر کلافه چشمی گفت. وارد که شدند اهل خانه یکی یکیسلام کرده و جویای حالش شدند؛ چشم چرخاند خبری ازپدر نبود. مادر با ظرف اسفند دودکن در دست از آشپزخانهخارج شد. در حالی که دود غلیظی از ظرف گرد کوچکفلزی بیرون می زد سمت امیر آمد و مشغول صلواتفرستادن اسفند را یک دور دور قد و بالای پسر چرخاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبی مادر الهی من فدات بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبم قربونت برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر تخم مرغی که در دست دیگرش داشت را هم به قد وبالای پسر کشید و آن را سمت گلسا گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگیر مادر ببر پرت کن گوشه باغچه یه جا بندازمحمدحسن صبح ببینه بشورتش نمونه حیاط بو تخم مرغبگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلسا تخم مرغ را گرفت چشمی گفته به سمت در رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره خانوم اسفند دودکن تخم مرغ بشکن شاخ شمشادتچشم نخوره بیشتر آبرو ریزی به بار بیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرها به سمت آقاجان چرخید. امیر آهسته سلام داد و پدرزمزمه وار پاسخ داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وعلیک سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه پرغضبش خیره ی امیر سر به زیر انداخته بود کهمادر مداخله کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا حاجی بشین سر میز بچه هام هلاک شدن از گشنگی بیاقربونت برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج مجتبی با همان اخم که پر پشتی ابروهایش باعثمی شد غلیظ تر دیده شود صندلی مخصوصش که در رأسمیز قرار داشت را عقب کشید و نشست. بقیه هم یکی یکیروی صندلی های همیشگی نشستند؛ جو سنگینی حاکم شدهو همه در سکوت مشغول شام خوردن شدند. گاهی صدایپچ پچی می آمد و گاهی تعارفات مادر جان به عزیزانشبرای خوردن غذاهای مورد علاقه شان که تمام روز رابرای درست کردن شان زحمت کشیده بود. کار هر پنجشنبهاش همین بود؛ برای بچه ها و نوه هایش چند مدل غذا بپزدبا چاشنی عشق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ موبایل گلسا که بلند شد نگاه ها به سمتشچرخید؛ گلسا فقط خیره ی نگاه معنا دار آقاجان گوشی رادر دست فشرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید آقاجون مامانم داره زنگ میزنه، حواسم نبودسایلت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان چانه بالا انداخت و به گوشی اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جواب بده نگران نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلسا چشم گفت و تماس را وصل کرد و کوتاه مختصرتوضیح داد مشغول شام خوردن هستند و بعد تماس میگیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برنامه ات چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج مجتبی امیر را خطاب قرار داده بود. سپنتا سر درگوش سورنا برده آرام پچ زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شروع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر انگار منتظر بود؛ قاشق را لبه ی بشقاب گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برنامه ی چی حاجی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برنامه ی زندگیت، آینده ات، درسو دانشگاهت هم که تمومشد به سلامتی، جشن فارغ التحصیلی رو هم که امشبگرفتید؛ الان قصد نداری به آینده فکر کنی؟ یا همچنانتصمیم داری با رفقا بیرون بری، سفر بری، مهمونی بریبعد هم سر از کلانتری در بیاری؟پای راست امیر روی زمین ضرب گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حاجی اگه منظورتون امشبه که یه جشن معمولی بود، بعدچهار سال درس خوندن دانشگاه عرضه نداشت یه جشنبگیره؛ این همه پول توی جیبشون ریختیم یه جشننگرفت، خودمون خواستیم جشن بگیریم یه جشن سالم ولیمعلوم.نیست کی با کی خصومت داشت که گزارش دادهبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی لقمه اش را فرو داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون دختره هم بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن دختره ای که حاج مجتبی می گفت را همه می شناختند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همه ی همکلاسی ها بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی خیره ی چشم های امیر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون دختر به درد تو نمی خوره، دختری که یه شببازداشت بمونه به درد خانواده ی ما نمی خوره، این و تویگوشت فرو کن امیر کیان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش مداخله کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه اون هم تعهد دادم آقاجون رسوندنش خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرجان آرام دستت درد نکنه ای گفت. حاجی نگاه ازکوروش گرفت و دوباره رو به امیر کیانش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گوش گرفتی چی گفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر به چشمان پدر نگاه کرد؛ پدری که تا سر حد پرستیدندوستش داشت. حاجی ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر چی در مورد این دختر توی سرت هست بریز بیرون،فکر و خیال باطل نکن، اون توی خانواده ی من سر اینمیز جایی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من فکر و خیالی ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه نداشته باش، امیدوارم دلت هم با زبونت یکی باشهچون اونوقت باید انتخاب کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر کاسه ی ماست را کنار دست حاجی گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای آقا شام رو بخورید دیگه، چرا بحث و جدل بی خودمی کنید، یه شبی که دور همیم بزار با حلاوت باشه عزیزجان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.