رمان خاکستر به قلم ناشناس
داستان زندگی پسری است که با خواب هایی که می بیند مرحله ی تازه ای از زندگیراش برایش به نمایش گذاشته می شود. واقعیتی هرچند ترسناک و خوف آور برایش مشخص میشود که هرگز نمیتواند تحت هیچ شرایطی از آن بگریزد… در این رمان فقط اسامی تغییر کرده است… لحظاتی که می خوانید… صحنه ها حقیقت است!! آن ها حضور دارند و زمانی که آن ها را فرا میخوانید باید بترسید از عواقب آن..
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۰ دقیقه
!# quote==تخمین مدت زمان مطالعه رمان == ۴ ساعت و ۴۰ دقیقه!#
!#
img==f4m12
!#
خلاصه داستان: داستان زندگی پسری است که با خواب هایی که می بیند مرحله ی تازه ای از زندگیراش برایش به نمایش گذاشته می شود. واقعیتی هرچند ترسناک و خوف آور برایش مشخص میشود که هرگز نمیتواند تحت هیچ شرایطی از آن بگریزد… در این رمان فقط اسامی تغییر کرده است… لحظاتی که می خوانید… صحنه ها حقیقت است!! آن ها حضور دارند و زمانی که آن ها را فرا میخوانید باید بترسید از عواقب آن.. قسمتی از داستان: – خدای من دارن میان… دنبالم هستند. انقدر دویدم که پاهام جون ندارند… همه جا تاریکه، حتی جلوی چشمامو نمیبینم. فقط میدونم دنبالم هستند… اخخخخ نمیدونم پام به چی میخوره که میفتم زمین سعی میکنم بلند شم اما نمیتونم هیچ چیز جلوم نیست حتی یه درخت یا یه شاخه انگار تویه کویرم تویک دشت… (ما نزدیـــکیــم حااااامی) مدام این صدا رو میشنوم نمیدونم زنه یا مرد .. احساس چیزی رو کنارم میکنم خداااااای من… لعنتی خواب بوووود خدای من !!! عجب خوابی بود.. اون چی بووود؟؟؟ کی بووود؟؟؟ من چرا ترسیدم… چرا… چرا… ادامه در
رمان خاکستر عشق - زهره زارع
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر تمام وجودم از عشقت بسوزد،
باز هم با خاکسترم خواهم نوشت…
دوستت دارم!
”سخنی با همراهان رمانسرا”
با سلام
چند وقتیست که مدیران برخی سایت ها و کانال های تلگرامی، اقدام به انتشار رمان های رمانسرا در کانال های خود نموده و با این عمل لطمه ی جبران ناپذیری به سایت وارد می کنند.
کانال های فوق بدون قائل بودن احترام برای سایت و کاربران تنها به فکر منافع خویش بوده و این در صورتیست که اگر سایت از بین برود منبع و مرجع رمان های کانال های مذکور نیز از بین رفته و شما خوانندگان عزیز متضرر خواهید بود.
یقیناً شما به دنبال رمان خوب و ایضاً دسترسی راحت و آسان به رمان هستید و این امر میسر نمی شود مگر از طریق سایت .
برای ساخت تمامی رمان ها زمان و هزینه صرف می شود، پس با دانلود مستقیم رمان از سایت به زحمات دوستان خود در سایت بها دهید .
http://romansara.org
با تشکر،مدیریت سایت رمانسرا.
(فصل اول)
صدای گوشیم از خواب ناز بیدارم کرد. دستم و از زیر پتو بیرون آوردم و گوشی رو از روی عسلی برداشتم و خفه اش کردم. یکهو یادم افتاد دانشگاه دارم. به سختی از خواب بیدار شدم و پوفی گفتم. باز هم دلم می خواست بخوابم. پتو رو کنار زدم و از جا بلند شدم. به سر و وضعم نگاه کردم. خندهم گرفت… لباس خواب بیچاره ام توی تنم کج و کوله و موهام هم هر کدوم یه وری شده بود. هر کسی منو می دید پس می افتاد. به آشپزخونه رفتم. مامانم صبحانه می خورد… بابام هم طبق معمول به بیمارستان رفته بود.
-صبح بخیر مامان.
-صبح بخیر؛ یه آبی به دست و صورتت بزن و بیا تا صبحانه بخوریم.
-چشم.
بعد از خوردن صبحانه، تو اتاقم رفتم. خودمو تو آینه دید زدم.
خواستم آرایش کنم ولی همه میگفتن همینطوری خیلی قشنگی…
مژه های بلند و فر خورده ای داشتم پس نیازی به ریمل و خط چشم نداشتم.
ابروهام هم، پر پشت و مشکی بود که همیشه تمیزشون میکردم.
چشم هام هم که مشکی بود و دوست نداشتم لنز بذارم.
کلا بیخیال آرایش شدم! فقط یه ر*ژ صورتی خوشگل روی لب های برجسته ام زدم و لباسهام رو پوشیدم، آماده شدم تا برم دانشگاه…
-مامی جونم؛ دارم میرم. کاری نداری؟
-نه. مواظب خودت باش.
-چشم…
نگاهی به پریسا کردم که روی کاناپه نشسته و مشغول دیدن تی وی بود.
گفتم: آباجی جونم، مارو تحویل نمیگیری!
-هــــی ترنم! چی بگم؟ دلم از حمید پره.
-تو باز با حمید بیچاره دعوا کردی؟ بابا گناه داری طفلی! حالا بذار برگردم، آشتیتون میدم. فعلا خداحافظی!
-خداحافظ.
این خواهر ما عادتش بود که با حمید مدام دعوا کنه و بهانه بگیره. هرچی میگم پریسا سر هر چیز الکی با شوهرت دعوا نکن. گوشش شنوا نبود که نبود. از خونه بیرون زدم که صدای گوشیام بلند شد. پونه، دوستم بود. خدایی از هر کسی بهم نزدیکتر بود.
-الو، شلام عجیجم خوفی؟ (سلام عزیزم خوبی؟)
پونه: این دیگه چه مدل حرف زدنه؟
-سلامت رو آقا موشه خورد؟
-گیرم که علیک…
-پَ (پس) کجایی؟ بیا دیگه…
-بهت زنگ زدم که بگم بیا دم در که اومدم.
-اکی.
من و پونه و مژگان دوستای دبیرستانی بودیم که با هم پزشکی قبول شدیم. خیلی واسهی اینکه پزشکی قبول شیم زحمت کشیدیم و نتیجهاش رو هم گرفتیم.
-سلام پونی خانم.
-پونی چیه؟ پونه.
-اوهوم… سلام پونه خانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علیک… بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-البته! چرا که نه! اگر دوست داری…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیر شد. بپر بالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه ماشین داشت و همیشه دنبالم میومد که باهم دانشگاه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدیم دانشگاه، پونه نامزدش سامان رو دید و پیش اون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژگان رو دیدم. به طرفش رفتم…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام مُژی جونم! خوبی عزیزم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی آروم گفت: سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد، مثل آدم ندیده ها به لباسهام نگاه کرد. یه مانتوی خاکستری پوشیده بودم که زیاد تنگ نبود، همراه با مقنعه ی مشکی. حجابم هم بد نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مژی چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی. چیزی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو… منو دور نزن، یالا جواب بده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیز…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیــز؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اه ترنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خب! باشه. بحرف دیگه! (حرف بزن دیگه!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقای فروزان…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب چی شده؟ مرده؟ بریم حلواش رو بخوریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدا خفهات کنه الهی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدانکنه! داشتی میگفتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیر…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای خدا! کچلم کردی! یه بار میگه آقای فروزان؛ یه بار میگه امیر… بگــو دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه می گم. مثل دیوونه ها داد نزن. امیر اومد پیشم و از تو سوال کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از من؟ چی میگفت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از اخلاقت میپرسید، اینکه خانوادهات چطوریان. خلاصه از این حرفا…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم: بیخود کرده مردیکه ی عوضی. رو چه حسابی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترنم! چندبار بگم داد نزن؟ اینجا مکان عمومیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اکی؛ ولی رو چه حساب؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید اعتراف کنم که ذوق مرگ شده بودم؛ ولی نمیخواستم کسی بفهمه، مخصوصا مژگان؛ چون واقعا امیر رو دوست داشت. عشقش هم پاک بود. تا هر کی امیر رو میدید خودش رو باد میزد. منم یکجورایی می خواستمش؛ ولی نه زیاد! تا فکرم می رفت سمتش سعی میکردم، {از فکرش} بیرون بیام. پسر خوشگلی بود؛ چشمهای قهوهای پر رنگی داشت که به مشکی میزد؛ ولی در کل ناز بود! لب هاشم که… (خاک بر سر منحرفت کنن!). صورت گندمگونی هم داشت. اندام هم که… فکر کنم هر روز باشگاه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترنم؟ کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هان؟ همین جا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب. می خوای چکار کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخواستم به مژگان خی*انت کنم. هر چی باشه دوستمه…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیکار می خوام بکنم؟ اگه دوباره اومد پیشت بگو دور خانم سپهری بیاد باید قبلش یه قبر دو نبش بخره. تدارکات عزاش رو هم پیش پیش بگیره…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه! چه خشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژی، خیالش از بابت من راحت شد؛ باید زودتر از این ها می فهمیدم منظورش از اون نگاههای معنی دار چیه. بیچاره مژی عاشق امیر بود؛ ولی حیف! وقتی یکی رو دوست داشته باشی و اون به یکی دیگه فکر می کنه. با اینکه من و پونه سعی میکردیم به مژگان کمک کنیم ولی باز هم از فکر امیر بیرون نمیومد. اون روز استاد نیومد ولی من و پونه و مژی رفتیم کتابخونه… تو راه برگشت به خونه بودیم که پونه گفت: ترنم چرا با آقای فروزان حرف نزدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی بگم؟ برم با پسر مردم دعوا کنم که چرا به من فکر می کنه؟ هه. خنده داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه عزیزم. لازم نیست که باهاش دعوا کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسه. نمی خواد در موردش صحبت کنی. من به مژی گفتم که جوابم چیه و چی باید بهش بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه. صلاح کار خویش ترنم خانم دانند. ترنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس اکی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی اکی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-افتخار میدید که جاری هم بشیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چــی؟ جاریت بشم؟ بشم زن ساسان؟ عمرا! پس کم کم بگو بمیر دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وا! خیلی هم دلت بخواد. ساسان چی کم داره که داری پسش می زنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی! فقط من الان نمی خوام ازدواج کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی اگر بعدا بیاد خواستگاریت قبول میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نچ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی سرتقی ترنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره. حرف حرف خودمه. به قول خودت صلاح کار خویش خودمون دانیم و خدای خودمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه؛ من هر چی با تو حرف میزنم انگار نه انگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبحث همین جا تموم شد و رسیدیم خونه. هر چی تعارف زدم اصلا انگار نه انگار. وقتی رفتم خونه سینا داداشم داشت با حمید صحبت میکرد. منم خسته بودم. یه سلام کردم و رفتم تو اتاق… اصلا نفهمیدم چجوری خوابم برد. وقتی از خواب بلند شدم ساعت نه شب بود. خواهرم پریسا اومد تو اتاقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: خوب من و حمیدو با هم آشتی دادی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای پری، اصلا حرفشم نزن. خودت برو منت کشی. مگه من بیکارم؟ هی از شما دعوا، هی از من آشتی و پا در میونی. آخه تا کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه! چه خبره؟ تخته گاز گرفتی کجا میری؟ حالا بیا شام بخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا به سمت در رفت و گفت: ترنم! دعوای من و حمید به خاطر بچه اس که هر دفعه هر کدوممون کوتاه میایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خداجون، چرا پری همچین میکنه؟! پس چرا میگفت دعواهاش سر چیزهای الکی بوده! بیچاره پری بچه دار نمیشد! مشکل از حمید بود؛ ولی عاشقانه هم رو دوست داشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه آبجی… میام. تو برو…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری رفت. من هم خودم رو از حالت شلختگی درآوردم و لباس مناسب تنم کردم و برای شام رفتم. سر میز سینا بهم چشمک زد. نفهمیدم چی می خواد بگه، بعد دوزاریم افتاد که ساسان دوست سیناست. ممکنه در مورد اون باهام حرف بزنه؛ ولی من حرف هام رو آماده کرده بودم… بعد شام سینا خان اومد تو اتاقم تا باهام حرف بزنه. یه دفعه در رو باز کرد و داخل اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به تو یاد ندادن میری یه جا در بزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اکس کیوز می.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و بیرون رفت. خیره خیره به در نگاه کردم. بعدش در زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو باز کرد و وارد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره خیره نگاهم کرد: خوبی خانم دکتر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله آقای مهندس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا بیست و شش سالش بود. مهندس عمران بود. یه دونه داداش خوشگل که بیشتر نداریم! همه میگفتن من و سینا خیلی شبیه هم هستیم مخصوصا چشمهای مشکیمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبم داداشی. بنال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه به اون داداشی گفتنهات، نه به اون بنال گفتنهات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شیوه ی بیانم این مدلیه…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قربون اون شیوه ی بیانت برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لپ مطلبو بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ساسان…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترنم تو نمی خوای مزدوج بشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نچ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بالاخره چی؟ یه روزی که باید ازدواج کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره؛ ولی الان موقعاش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی شد و گفت: اگر وقت کردی یه نگاه به شناسنامه ات بنداز که تاریخ انقضاش داره سر میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه؛ حتما این کارو میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت از جاش بلند شد و گفت: واقعا که. خواستم بگم اگر با ساسان ازدواج کنی خوشبختترین دختر دنیا میشی؛ ولی تو لیاقتش رو نداری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلا به تو چه که من چکار میکنم؟ می خوام تا آخر عمرم مجرد بمونم. تو مشکلی داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو کلا با خودت مشکل داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و سریع بیرون رفت. وای وای! اینا چرا این مدلی ان؟ از دستم خسته شدید؟ خب بگید. این کارهاتون چیه؟ حوصله ی درس خوندن نداشتم. لپ تاپمو باز کردم و رفتم تو پوشه “مرتضی پاشایی”. عاشق آهنگ هاش بودم. صداش یه آرامش خاصی رو بهم میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ “زیادی” رو پلی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگاری من زیادی ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه واسه تو عادیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه منو دوست نداری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگو واسه تو من چیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا فرق نداره، بود و نبود من برات؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه تمومه عشقمون…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نمونده تو چشمات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خوام برم از پیش تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازم نمی خوای بمونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوسم نداری به خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوسم نداری، میدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا برات فرق نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم نمی گی که نرو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونی که تنهات می زاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز دوسِت داره تورو…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ مرتضی حرف دلم رو گفتی. من واسه ی همهی اینها زیادیام. (البته ما عشقولانه نیستیم!) اصلا نفهمیدم چطوری خوابم برد. صبح با صدای نحس ساعت از خواب بیدار شدم. تند تند لباسهامو پوشیدم. موهام رو با کلیپس جمع کردم و فرق کج زدم. از اتاقم بیرون زدم. مامی صبحونه رو آماده کرده بود؛ ولی من مثلا باهاشون قهر بودم. چرا؟ چون همه سر قضیه ی ساسی یه جوری شده بودن… اسان رو می گم! هوا یه کم سرد بود. برگشتم تو اتاق و پالتو و کیفم و برداشتم و از خونه بیرون زدم. پونه هنوز نیومده بود و منم تو خیابون قدم میزدم. فکرایی تو سرم بود ولی هنوز بین عملی شدن یا نشدنش شک داشتم. گوشیم رو برداشتم و به پونه زنگ زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الو؟ ترنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پونی! کدوم گوریای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرض. حرف زدنت هم مثل خودته… به تو سلام یاد ندادن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گیرم که علیک. الان وقت آموزش ادب نیست پونی. کمکم میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-در چه مورد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام خونه بخرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟ خونه رو که عروس نمی خره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میگی تو؟ عروس دیگه کدوم خریه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چی میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام مستقل شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا صدای ترمز ماشین پونه به گوشم خورد. خدایا! نمیدونم چه حکمتیه! هر فکر بکری که به ذهنم میرسه همه در مقابلش جبهه میگیرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب… ترنم خانم داشتین تعریف میکردید که می خواید مستقل شید. اونوقت شما میدونی اگه بابات بفهمه چیکارت می کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره میدونم؛ ولی راضیش میکنم. نظرت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-والا من تو کارهای تو موندم چه برسه به خانوادت. بذار میام باهم صحبت میکنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه پونی. امروز دانشگاه نمیام. نیا دنبالم. فقط می خواستم یه بنگاه بهم معرفی کنی که برم خونه ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی که زیاده بنگاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونم؛ ولی می خوام قابل اعتماد باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آدرس یه بنگاهی رو برات مسیج میکنم؛ ولی باز هم خوب فکرات رو بکن. تو یه دختر تنهایی… نباید خودت رو تنهاتر کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگرانم نباش. منو تنهایی خیلی وقته رفیقیم. فعلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خداحافظ…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تموم شدن حرف من و پونه نفس عمیقی کشیدم. دیگه حالا که با پونه حرف زدم باید حرفم رو عملی میکردم. بعد چند لحظه آدرس بنگاه به دستم رسید و رفتم همونجایی که پونه بهم گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام آقا. خوب هستید؟ شما رو خانم همتی معرفی کردن… من دنبال یه خونه میگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله. خیلی خوش اومدید. اکبر آقا دوتا چایی بیارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زحمت نکشید؛ مزاحم نمیشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه خانم. این چه حرفیه؟ من با همسر خانم همتی دوست صمیمی هستم. میتونم بهتون کمک کنم، می خواین بخرید یا رهن میکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب اگه بشه میخوام بخرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اتفاقا جای خوبی اومدی! برات یه خونه مناسب دارم. مال خودمه. سه خوابهست. بزرگه، قیمتشم خوبه. چهارصد تا میخوره؛ البته قابل تو رو نداره. می خوای تنها زندگی کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«به تو چه مرتیکه الدنگ عوضی؟! خونهت باشه واسه ی خودت. قیمت خون بابات میفروشیش…»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه یکی دیگه معرفی کنید؟ من سه خوابه نمیخوام. لازم نیست زیاد بزرگ باشه. اون بالاها هم نمیخوام، آخه من پولم زیاد نیست. در ضمن اپارتمان باشه بهتره…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینکه قیمتش مناسبه؟! اوم… یه خونه ای هست که قیمتش به جیبتون میخوره. اتفاقا به خونه ی دوستتون نزدیکه، اگه میخوای ببینیش بیا با هم بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لحن صحبت بنگاهیِ بدم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir–حالا فکرامو میکنم و بهتون خبر میدم. خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تشریف داشتین…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت از اونجا زدم بیرون. الهی پونه گور بگور بشه با این کسی که معرفی کرد. داشتم به خونه برمیگشتم که به گوشیم اس ام اس اومد. ناشناس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانومی…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه دوست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مثل بچه آدمیزاد خودتو معرفی کن؛ بعد بگو دردت چیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از یه خانم دکتر بعیده اینطوری حرف بزنه. از جای دیگه عصبی هستی سر من خالی نکن. منم دیگه، نشناختی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو نیم منم نیستی! شمارهمو کی بهت داده؟ منو از کجا میشناسی؟ اصلا تو کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه هیچ اس ام اسی برام نیومد. چند بار باهاش تماس گرفتم، اما خاموش بود و منم یه علامت سوال بزرگ تو سرم بود… خواستم برم خونه اما پشیمون شدم. یه تاکسی گرفتم و رفتم دانشگاه… از محوطه ی دانشکده رد شدم و وارد کلاسمون شدم. اون روز قرار بود بهترین ها رو از کلاس انتخاب کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی در و باز کردم همهی بچهها تو کلاس بودن. استاد اخوان هم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام استاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانم سپهری. چقدر دیر اومدید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معذرت میخوام استاد. کار داشتم. نتونستم که زودتر سر کلاس حاضر شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من هم اجازه نمیدم وارد کلاس شید…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه چرا استاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما دیگه چرا خانم سپهری؟ قانون درس من اینه. بفرمایید بیرون وقت منو هم نگیرید. بیشتر از این پافشاری نکردم. مرتیکه عوضی فکر کرده کیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبروم جلوی بچهها رفت؛ ولی همون موقع امیر یه پوزخندی زد. منم از کلاس زدم بیرون و رفتم تو کافی شاپ نشستم و یه قهوه سفارش دادم. منتظر پونی موندم تا بیاد وقتی کلاسشون تموم شد، تقریبا ساعت سه بود و پونه با سامان اومد. سامان نامزد پونهست و اونم پزشکی میخونه. اونا با هم تو دانشگاه آشنا شدن؛ ولی بابام با بابای سامان تو بیمارستان همکاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه: دیدی؟ اگه با من اومده بودی دانشگاه از درس عقب نمیموندی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عیب نداره. تو به من جزوه میدی…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژگان و دیدم که داشت به امیر نگاه میکرد؛ البته نگاهاش پنهانی بود و کسی نمیفهمید؛ اما اون دوست قدیمی منه. من اونو میشناسم، قبلا خیلی آدم شادی بود؛ ولی الان که میاد دانشگاه روحیهشو از دست داده؛ چون تو دلش عشق امیر رو راه داده… امیر به بهانهی حرف زدن با سامان پیش ما اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سامان میشه به من جزوههای دیروز رو بدی؟ آخه دیروز تاخیر داشتم… (با خنده به من نگاه کرد و حرفشو خورد.)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقای فروزان؟ شما مثل اینکه صبحونه نخوردید! چون مغزتون درست کار نمیکنه! دیروز استاد نیومدن و کلاس تشکیل نشد…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی فهمید چه سوتی وحشتناکی داده، یه تکونی به خودش داد و من با خنده راه افتادم و رفتم پیش مژگان. نمیدونم چرا مژی فکر میکنه من تو دلم امیر رو دوست دارم؟ درسته امیر پولداره، خوشگله، تحصیل کردست؛ ولی من… اون… اصلا نمیخوام بهش فک کنم…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به چی فکر میکنی خانم مارپل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به هیچی… راستی مگه چیکار داشتی دیر اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رفته بودم خونه ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خونه برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تعریف میکنم برات… حالا بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست مژی و گرفتم پیش پونه بردمش. دو ساعت دیگه دوباره کلاس داشتیم و برای همینم نرفتیم خونه و رفتیم کتابخونه. امیر و سامان هم اونجا بودن به اصرار پونی رفتیم سر میز اونا نشستیم. من کتاب درسی گرفتم و نشستم تا درس بخونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر گفت: خانم سپهری درسخون شدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درسخون بودم…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه! ببخشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بخشیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان: بس کنید. باز با هم افتادید کل کلاتون هم شروع شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به ایشون بگید بس کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب و کیفمو برداشتم و کتاب و پس دادم و از کتابخونه بیرون زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترنم؟ صبر کن! کجا میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به این پسره بگو دور و بر من نپلکه. میزنم پازلش میکنم ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو چرا این روزا اعصاب معصاب نداری؟ بابا مگه امیر چی بهت گفت که اینطوری داغ میکنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من داغ نکردم. خیلی هم ریلکسام. ببین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش یه لبخند زدم و با هم رفتیم کافی شاپ دانشگاه. یه کافی خوردیم و رفتیم سر کلاس. استادمون یه عالمه تحقیق در رابطه با کلی دارو و بیماری های خطرناک رو دوشمون گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی آروم به مژی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینو چیکار کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب بریم سر گروه بندی. ما بهترینها رو از کلاس انتخاب میکنیم که اونا بشن سر گروه و یک گروه واسهی خودشون تشکیل بدن و برن واسهی این پروژه تحقیق. دعا دعا میکردم اسم منو نیاره چون من وقت این کارارو نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقای امیر فروزان به عنوان سر گروه اول، آقای فروزان شما زیر نظر بنده کار میکنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم ترنم سپهری. شما زیر نظر آقای فروزان هستید. آقای سامان احمدی، شما زیر نظر خانم سپهری. خب این سه نفر که انتخاب شدن باید از امروز به فکر تشکیل دادن گروه باشن و خیلی سریع کارشون رو شروع کنن. براشون دست بزنید! من بیرون کار دارم برمیگردم… یا خدا چه کنم؟ همین مونده زیر دست این چلغوز باشم! اه خدا من گناه دارم با من این کارارو نکن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه روبه من گفت: تبریک میگم…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو به شوهرت تبریک بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترنم خوشحال شو دیگه. ای بابا! حالا ماچ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه لپمو بوسید و رفت پیش شوهرش…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم داشتم کتابامو جمع میکردم که سر و کله ی چلغوز پیدا شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهتون تبریک میگم، امیدوارم موفق باشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا طعنه بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی ممنون؛ ولی مثل اینکه این ترم شما بیشتر درس خوندید که شدید دانشجوی اول کلاس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قبول داری خیلی حسودی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حسودی تو خونمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاملا مشخصه…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشارهمو به سمتش گرفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین شازده پسر، خودت میدونی چقدر ازت بدم میاد، پس سعی نکن خودتو بهم بچسبونی. فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من همچین علاقهای به انجام این کار ندارم؛ ولی مجبورم انجام بدم. چون سر گروه توام، توام اگه اعتراض داری برو پیش استاد…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا؟ یعنی تو علاقه ای به همچین کاری نداری؟ پس اون حرفا چی بود به مژگان زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کدوم حرفا؟ آهان حالا فهمیدم! شما دخترا چرا اینطوری هستین؟ تو فکر میکنی من ازت خوشم میاد؟ نه دختر جون. اگه از مژگان دربارهی خانوادت پرسیدم دلیلم این بود که ببینم تو تو چه خانواده ای بزرگ شدی که اینقد بیادبی و با دیگران بد برخورد میکنی…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا چه دلیل قانع کنندهای. ببین آقای امیر فروزان من با دیگران خوب برخورد میکنم، اما تو یه موجودی هستی که اصولا رو مخ آدم فوتبال بازی میکنی. منم اصلا باهات حال نمیکنم. حالا برو کنار بذار باد بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir– اینجوریه؟ باشه! یکی طلبت…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه. پس یه دونه بدهی من به تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو ماشین پونی نشستم. حقش بود چلغوز بی مصرف… داشتم فکر میکردم کیا تو گروه من باشن که پونه وارد ماشین شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چَکار مکنی؟ (چیکار میکنی؟ )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لحن بامزش خندهم گرفت…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دارم فکر میکنم کیا تو گروه من باشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه. حالا کیا هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مژی و مهتاب و تو. به نظرت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چــــی؟ ترنم نه! عاجزانه تقاضا دارم که منو با خودت تو یه گروه ننداز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اه! چرا؟ مگه من بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه. تو خوبی ولی من دوست دارم با سامان باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای شوهر ذلیل… باشه. پس من مجبورم یکی از پسرا رو انتخاب کنم، چون دختری نمیمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کیو انتخاب میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میون این همه خوشگل کیو انتخاب کنم؟ به کدوم بگم؟ آره کدوم یکیو جواب کنم؟! آرمین، حسام یا محسن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیر…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مغز خر خوردی؟! نوش جونت. اون خودش سر گروهه. باز من بیام دوباره اونو انتخاب کنم؟ دیگه چی میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیگه من نمیدونم. باید با سامان باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برا من کسر شانه که امیر سر گروهم باشه و من زیر نظر اون باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه ایرادی داره؟ سر گروه من سامانه و من ناز و قر ندارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سامان شوهرته؛ اما امیر چیکاره ی منه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای انتخاب گروه برگشتیم کلاس. تو کلاس نشسته بودیم که استاد برگشت کلاس و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من خودم گروه بندی کردم! امیر جان شما چون نفر اول هستید فقط خانم سپهری و آقای احمدی زیر نظرتون هستن. خانم سپهری شما با آقای آرمین شایانفر، خانم مژگان سالاری و خانم مهتاب ناصری هم گروه هستید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای نه! من با آرمین مشکل دارم… ایش؛ ولی ایول مژی و مهتاب رو خوب اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آقای سامان شما هم با خانمتون و آقای محسن جلیلی و آقای حسام حسینی هم گروه هستید. وقتی کلاس تموم شد با پونه برگشتم خونه. قرار شد از فردا صبح با بچهها قرار بذاریم تا بریم برای پروژمون تحقیق وقتی خواستم بخوابم گوشیمو رو 5 تنظیم کردم و بعد مسواک زدن، از فرط خستگی، به رخت خوابم پناه بردم. صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بلند شدم. بعد یه دوش درست حسابی تاب شلوارک آبیم رو، تنم کردم موهامو خشک کردم و دورم ریختم. همه اهالی خونه خواب بودن. منم کتری روآب کردم و گذاشتم رو گاز و از تو یخچال عسل و شیر و پنیر و کره برداشتم و و میز و چیدم. یه لقمه نون پنیر رو تو دهنم گذاشتم و برگشتم تو اتاقم مانتوی کرم قهوهایمو پوشیدم. یه شال کرم رنگ که چروک بود و سرم کردم با شلوار جین مشکی رژ صورتی مو زدم و رفتم تو آشپزخونه. پای میز صبحونه بودم و داشتم چای شیرین میخوردم که پونه تماس گرفت: -بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-های! کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ماشینم خراب شد. نمیتونم بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اه. خب عیبی نداره. خودم میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه؛ ببین… خب… امیر میاد دنبالت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی چی؟ من با اون بیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب، آره دیگه… ببین من نمیتونم صحبت کنم. خداحافظ. میبینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الو؟ الو؟ پونی؟ اه لعنتی…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی برگشتم سینا پشت سرم بود و موهاش بهم ریخته بود و داشت سرشو میخاروند. چقدر بامزه شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبح بخیر آقای مهندس. دانشگاه نرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبح شما هم بخیر شه. نه گلم! دانشگاه نمیرم. شال و کلا کردی، کجا به سلامتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام با بچهها برم تحقیق…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوهوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به میز صبحونه انداخت…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میگم وقت شوهر کردنت رسیده دیگه! تو بگو نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وایـــی باز شروع شد…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تسلیم دیگه نمیگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم زنگ خورد. نا شناس بود. جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر بود…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علیک سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا دم در لطفا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو گوشیو قطع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تربیت… منم خواستم اذیتش کنم. رفتم طبقهی بالا تو اتاقم، از پنجره اتاق که تو کوچه معلوم بود و دید زدم. دست به سینه به کاپوت ماشینش تکیه زده بود. منم رفتم مسواک زدم، کلی هم لفتش دادم! رژ لبمو که پاک شده بود رو تمدید کردم و راه افتادم. تو راه پلهها به گوشیم نگاه انداختم، چندبار زنگ زده بود. یه بار هم پیام داده بود: “اگه نمیای برم؟!”
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خونه زدم بیرون و آروم رفتم سمتش و طوری که خنده نیاد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بریم…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی یخ به تمام معنا… انگار از تو فریزر به دنیا اومده بود؛ البته منم جلوش کم نمیآوردم. جلو نشستم و خودمو تو آینهی ماشینش نگاه کردم. کلا خودمو زده بودم به پررویی… فلشمو زدم به سیستمش و آهنگهای تتلو رو پلی کردم. اونم تعجب کرده بود ولی به رو خودش نمیاورد و حرفی نمیزد. تو راه سکوت کرده بود و تو فکر بود. منم مدام با گوشیم سرگرم بودم و توی اینستاگرام چرخ میزدم. توجهی بهش نداشتم؛ ولی برام جالب بود که امیر هیچی نگفت. با خودم میگفتم سرم داد میزنه که چرا دیر اومدم پایین، ولی در کمال ناباوری هیچ حرفی نزد و سکوت برقرار کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(فصل دوم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا نفهمیدم چطوری رسیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: سرتو از اون گوشی بیار بیرون! رسیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بالا آوردم. نزدیک محوطهی یه داروسازی بزرگ نگه داشته بود. من از ماشین پیاده شدم و رفتم جلوتر. پونه و مژگان رو دیدم و با تکون دادن دست براشون، بی تشکر از کنار امیر گذشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام بچهها. صبح بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژگان گفت: صبح شما هم بخیر. دیر اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه نمیدونی که…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشت جملهام و کامل کنم. با عقب گرد، راهش رو کشید و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه: میدونی که حساسه. تو هم هی آتو بده دستش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون حتی اجازه نمیده حرفمو بزنم. من ساعت شش راه افتادم و الان هم هفته. همچین طولی هم نکشیده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه. حالا بریم تا از دلش در بیاریم…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک مژگان رفتیم و کنارش ایستادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه روبه مژگان گفت: چرا مثل بچهها ناز میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من ناز نکردم. بریم که دیر میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مژگان نگاه کردم و لبخند زدم. از اونطرف آرمین و امیر و سامان اومدن پیشمون… آرمین با لحنی زننده روبه من کرد و گفت: سلام تَری! خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه! این دیگه چه موجود بی شخصیتیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی میل و نگاه گفتم: بله. خوبم آقای شایانفر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
“امیر”
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن با یکی از دوستام که تو داروسازی کار میکرد هماهنگ کردم تا با بچهها بریم اونجا… تو راه که داشتم میومدم به ترنم فکر میکردم. دوست داشتم اون مال من باشه؛ ولی نمیتونستم حرف دلمو بهش بزنم. وقتی دیروز با اون حرف زدم، مطمئن شدم علاقه ای به من نداره. برای همین هم دلم بدجوری از دیروز گرفته… دیگه نمیخوام غرورمو خرد کنم. وقتی رسیدیم داروسازی، ترنم رفت پیش دوستاش… من سامان و آرمینو تو پارکینگ دیدم و رفتم پیششون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام آرمین. سلام سامان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با خوشرویی جوابم رو داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین: سلام آقای دکتر. خوب هستین انشاءالله؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که آره؛ ولی مثل اینکه شما بهتری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان خندید: بهتر برای یه دقیقهشه…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین: آخه الان میتونم یه کوچولو ترنم و اذیت کنم. این سرحالم میاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آرمین بدم میومد! پسر جلفی بود و خیلی به دخترا گیر میداد. مخصوصا به ترنم… وقتی رفتیم پیش دخترا و ترنم اونطوری جواب آرمین و داد خوشم اومد. کلا به پسرها محل نمیداد و واسه خودش ارزش قائل بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بریم طبقهی بالا… اونجا با دکتر صحبت کنیم؛ نظرتون چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بچهها رفتیم طبقهی دوم ساختمون، اتاق اول سمت راست اتاق دکتر بود و وقتی رسیدیم دم در به ترنم گفتم من واسهی همه یه سری سوال آماده کردم. بعدشم برگه های سوالا رو از جیبم درآوردم دادم و نزدیکش آوردم تا برگههارو از دستم بگیره. ترنم عصبانی و با لحنی گزنده جواب داد: چرا اینا رو میدی دست من؟ من خودم سوال دارم، لازم نکرده… برو کنار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی جواب نگاهش کردم. من که نزدیک در بودم رفتم کنار و ترنم در اتاق رو زد. همگی وارد اتاق شدیم، هرکسی سوالای خودش رو مطرح کرد و اونم جواب داد. وقتی کارامون تموم شد، تقریبا ساعت دوازده بود و چون فاصلهمون با خونههامون زیاد بود تصمیم گرفتیم با بچهها بریم رستوران سنتیای که همون نزدیکیها بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
“ترنم”
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بچهها رستوران رفتیم و یکی از تختهای بزرگ رو انتخاب کردیم که همگی دور هم جمع بشیم. آرمین بی مقدمه پرسید: ترنم؟ سینا خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناراحت از اینکه به خودش اجازه میداد که من رو به اسم کوچک صدا بزنه، کوتاه جواب دادم: خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش از اونجا بلند شدم و سمت سرویس بهداشتی رفتم. چهرهام رو از نظر گذروندم و خیرهی تصویرم توی آینه، رژ لبم رو که کاملا پاک شده بود پررنگ کردم. خواستم برگردم که یکی از پشت کیفم رو گرفت… برگشتم و با استرس، کسی که پشتم بود رو نگاه کردم. آرمین بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لبهاتو خوشگل کردی؛ حالا خوردنیتر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بلندی که رفته رفته نازک و به جیغ تبدیل میشد جواب دادم: آشغال عوضی… کیفم رو ول کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام یه مهمونی راه بندازم. یه پارتی باحال… اگر دعوتت کنم، میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست خفهش کنم؛ البته از آرمین اینطور چیزا بعید نبود… محکم زیر گوشش کوبیدم… با چشمهای وحشی توی چشمهام زل زده بود و رد انگشتام رو صورتش موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا تو خوشگل شدی! این سر و وضعت، مناسب مهمونیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت از پیشش رفتم و برگشتم پیش بچهها… دستام میلرزید. بچهها طوری منو نگاه میکردن که انگار چیکار کردم! بعدش آرمین اومد و سر جاش نشست. امیر بد جور نگاهم میکرد… گمان میکنم فکر بدی راجع به من کرده بود. منم آبروی آرمینو بردم و با تمسخر گفتم: -خوابوندم زیر گوشت تا بفهمی هر دختری رو که میبینی زود وا ندی. همهی آدما مثل هم نیستن… گرفتی چی میگم؟ من مثل دخترای تو خیابون نیستم که تو اونطوری باهام حرف میزنی…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان پرسید: جریان چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه: آرمین چه دست گلی آب دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین سرشو انداخت پایین و چیزی نگفت. نمیدونم چرا امیر رفت بیرون… من از شیشه نگاش کردم تو ماشینش نشست. با صدای مژی به خودم اومدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آرمین رفت. واقعا تو خوابوندی زیر گوشش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور و برمو نگاه کردم. آرمین از ترسش پا به فرار گذاشته بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه: ترنم؟ حواست کجاست؟ چی شده؟! بگو دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان: من باید این آرمین و آدمش کنم! خیلی پررو شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولش کن اینطور آدما بیمارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه: ولی نگفتی چی شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهم نیست فراموشش کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه غذامون رسید…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژی: تو که نبودی من به جات، جوجه سفارش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب کردی. هوس کرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان: یکی بره امیر رو صداش کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو چرا نمیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان: تو برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من برم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژگان دستپاچه گفت: من میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم: شما برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژگان رفت بیرون. منم از پشت شیشه مژگان رو تماشا میکردم… همیشه اخلاق و رفتار مژگان رو تحسین میکنم. حتی عشقشم قابل ستایشه… ناگهانی، با دیدن چیزی که دیدم، تعجب کردم. امیر تو ماشین سیگار دستش بود؟! خب به درک! مگه اون چیکارمه که نگرانش میشم؟ موقع غذا خوردن با غذاش بازی بازی میکرد. چرا این طوری شد؟ اصلا بیخیال… اون همیشه کوه یخه، الانم همینطور. کلا درجه داره… خودشو با محیط اطراف وفق میده ولی اون سردی همیشه هست. خلاصه وقتی خواستیم برگردیم، پونه با ماشین سامان رفت مژگانم که خونهشون نزدیک خونهی پونه بود با اونا رفت و من موندم با حسام و مهتاب و امیر… نزدیک رستوران آژانس بود و منم، ترجیح دادم اونجا برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهتاب عزیزم فردا میبینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتاب: مگه با ما نمیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به امیر انداختم و گفتم: نه گلم خودم میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر:-لازم نکرده! خودت تنها بری که یکی مثل اون عوضی بهت گیر بده؟ خودم میرسونمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی شاخ دو سر درآورده بودم! امیر و اینکارا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه بگید شما چیکاره بنده هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه ربطی داره؟ من واسه خودت میگم. دوست نداری؟ باشه… خودت برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معلومه… خودم میرم. لازم نکرده یکی دیگه از من مواظبت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوش گذشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرتیکه بی تربیت! اه! اه! اه! از آژانس یه تاکسی گرفتم و رفتم پیش به سوی منزل. ساعت دو رسیدم… خواستم با آسانسور برم طبقه هفتم که نگهبان اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانم سپهری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام وقت به خیر خوب هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله خانم، آسانسور خرابه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا؟ خیلی ممنون که گفتید…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش میکنم. فعلا خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خداحافظ…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون رفت تو اتاقکش و من به راه پلهها نگاه کردم. سوتی زدم: کی میره این همه راهو؟ رفتم طبقهی هفتم که خونهی خودمون باشه، نفس عمیقی کشیدم. خیلی خسته شدم کلی پله بود… درو با کلید باز کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام بر همگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان: تو کدوم گوری بودی؟ چرا وقتی میری از صبح زود راه میافتی که مانفهمیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان چه خبره؟ صبر کن من بیام بعد باز جویی کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه؛ خوبه… تو روی منم وایمیستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامی؟ من تو روت وایستادم؟ بعدشم سینا خبر داشت من میرم بیرون. من با بچهها قرار داشتم، واسه ی پروژهمون برم تحقیق، ددر که نرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه حالا ناهار خوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره دورت بگردم؛ خوردم. الان فقط میخوام بخوابم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاقم… مامانم خیلی روم حساسه، نه تنها مامی بلکه بابا هم همینطور؛ شدید روم حساسن… ایرادی نداره… خب پدر مادرن دیگه حق دارن، لباسامو با تاپ شلوارک آبیم عوض کردم و افتادم رو تختم و دیگه هیچی نفهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ گوشیم بیدار شدم. گوشیو نگاه کردم، پونه بود. جواب دادم: هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کوفتِ هان. کجایی الان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خونهام. مرض داری زنگ میزنی؟ نمیدونی وقتی تو خواب نازم نباس (نباید) بیدارم کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجا کتک کاری شده سر تو… بعد اون وقت تو، تو خونه خوابی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه از جام پریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟ کتک کاری؟ سرمن؟ کی با کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کتک کاری سر تو، امیر و آرمین… بیا خودت حلش کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیر رفته خونهی آرمین و تا خورده زدتش! بعدشم آرمین در رفته و زنگ زد به سامان، ما هم خودمونو زود رسوندیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir