رمان که روزی دل خسته خواهد شد به قلم سحربانو 69
قصه از اونجایی شروع میشه که بهمن یه دل نه صددل عاشق میشه و میره خواستگاری تک دختر پیر و معتمد شهر کوچیک قصهی ما. حاجاسدالله هم که مرد مهربون و بیادعایی بوده، قبول میکنه و اون دوتا شیرینیخوردهی هم میشن؛ ولی مشکل از اونجا شروع میشه که حاجی نمیدونه بهمن یه راز بزرگ رو از اونها مخفی کرده.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۷ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #جنایی
خلاصه :
قصه از اونجایی شروع میشه که بهمن یه دل نه صددل عاشق میشه و میره خواستگاری تک دختر پیر و معتمد شهر کوچیک قصهی ما. حاجاسدالله هم که مرد مهربون و بیادعایی بوده، قبول میکنه و اون دوتا شیرینیخوردهی هم میشن؛ ولی مشکل از اونجا شروع میشه که حاجی نمیدونه بهمن یه راز بزرگ رو از اونها مخفی کرده.
شخصیت های اصلی:
دیار فخار
محمد منتظم
بهمن شرف
به امید دیدار مجدد...
«فصل اول»
- خب نگفتی باباجون، نظرت چیه؟
سرم رو پایین انداختم و با انگشت دنبالهی موهام رو به بازی گرفتم.
- سخته تو هم بری بعد از عطیه. مامانت که نیست، تو هم که از این خونه بری اینجا دیگه صفایی نداره؛ ولی آخرش که چی؟ دختر امانته دست پدر و مادرش. قسمت که در خونهی آدم رو بزنه نمیتونی دست به سرش کنی.
خیره به گلهای قالی و با صدای گرفته ادامه داد:
- میدونم عطیه هم راضیه.
بغض نبودِ مامان و دل گرفتهی حاجبابا فرصت شادبودن رو تو این لحظه به من نمیداد، به جاش پر بودم از ترس و نگرانی از فردا و فرداها.
- پسر بدی نیست. دادم بچههای مسجد راجع بهش تحقیق کردن. حرف بدی پشت سرش نیست. همه از خوبی و پشتکار و تلاشش گفتن؛ مخصوصا اینکه اون هم تنهاست و پدر و مادر و پشتوانهای نداشته. وضع مالیش خوبه. قد و قامتش هم که خودت دیدی، میدونم دخترا بیشتر دل به این چیزا میبندن. جمال خوبی هم داره، فقط میمونه دین و ایمونش که کمی نگرانم کرده. چیز بدی ازش ندیدم و نشنیدم؛ ولی خب شناخت زیادی هم ازش نداریم.
تو چشمهای حاجبابا پر از نگرانی واسه تک دختر و تک فرزندش بود. طبیعیه؛ پدر بود و میخواست دخترش رو به کسی بسپاره که نمیشناستش. به مرد تازه از راه رسیدهای که از قرار معلوم داشت خودش رو تو دل حاج اسدا... فخار، پیر و معتمد محل جا میکرد.
نمیدونم اصلا این مرد از کجا پیداش شده؛ ولی هرچی که هست، انگار جای پاهاش رو واسه ورود به این خانواده خوب سفت کرده.
بابا: خب دخترم نگفتی، چی بهش بگم؟
خودم همینجوری خجالتی بودم و الان هم که این جریان خواستگاری و ازدواج، مطمئنم که لپهام گل انداختند.
- من...خب من بابا...آخه چی بگم؟
حاجبابا خندید و گفت:
- زندگیته باباجون، تو باید واسهش تصمیم بگیری. قرارمون اینکه من فقط تو این مسیر راهنماییت کنم. ببینم...اصلا ازش خوشت اومده؟
دروغ چرا، به خودم که نمیتونستم دروغ بگم. تیپ و قیافهش عالی بود؛ چیزی که میخواستم. قدبلند و خوشلباس و البته خوشچهره. درسته سلیقهی من مرد بور نبود؛ ولی این یکی واقعا به دل مینشست و البته اینکه خیلی هم بور نبود.
نمیدونم چرا با این همه صفات خوبش باز هم دلنگرونم.
بابا: بگم بیاد؟
***
گره روسریم رو سفت کردم و چادر حریر و نازکم رو روی سرم کشیدم. تو آینه به خودم خیره شدم. یعنی واقعا امشب و این مجلس شبِ بخت منه؟ قراره من یه عمر با این مرد باشم؟ قراره بشه پدر بچهی من؟ چهقدر تصورش هم خجالتآوره!
زبونم رو روی لبم کشیدم و دوتا نفس عمیق کشیدم.
صدای طاهرهخانم، همسایه دیوار به دیوارمون و دوست صمیمی مامانم اومد که داشت من رو صدا میکرد. تو مجلس امشب بهجز من و بابا، طاهرهخانم و شوهرش، حاج حسین، هم بودند و البته آقای داماد که خودش تنها اومده؛ یعنی واقعا هیچکس رو نداشت که واسهش پا پیش بذاره؟ خب درسته که ما هم فامیل درست و درمونی نداریم؛ ولی خب حداقل یه همسایه داشتیم، البته شنیدم یه عمهی پیر داره که اومده با حاجبابا صحبت کرده.
سینی شربت رو تو دستم گرفتم و با بسما... زیر لبی وارد سالن کوچیک خونهمون شدم. سلام کردم و جوابم رو دادند. به همه تعارف کردم و بهش رسیدم؛ به کسی که احتمالا از امشب نزدیکترین کس به من میشد.
تعللش واسه برداشتن لیوان رو که حس کردم، نگاهم به یه جفت چشم عسلی زلزده و خیره دوخته شد. نگاهش آروم بود؛ ولی پر از حرف. صورت مردونه و خوش آب و رنگی داشت و من یه لحظه حس کردم دلم بیتاب شد.
کنار طاهره خانم نشستم. حاج حسین شروع به صحبت کرد. سرم پایین بود و فقط پاهای کشیده و پوشیده در شلوار طوسیش رو میدیدم. با سقلمهی طاهرهخانم به خودم اومدم. حاجبابا که فهمید حواسم پی حرفاشون نبوده، با لبخند کمرنگی گفت:
- نظر ما اینه که شما دوتا فعلا شیرینیخوردهی هم بشید. هم اینکه خیال آقا بهمن راحت باشه که دیگه خواستگاری در این خونه رو نمیزنه، هم اینکه دوتا جوون بیشتر با هم و روحیات هم آشنا بشن.
اومدم حرفی بزنم که بهمن گفت:
- حاجی شرمنده، گستاخی نباشه؛ ولی خب نظر من اینه که عقد صورت بگیره بهتره. من که از حرف و قولم برنمیگردم، مطمئنم دیارخانم هم از من راضی میمونه.
بابا: این یه رسمه جوون. عجله نکن، تو که تازه سیسالته و دیار هم فعلا 23 سالهست. وقت واسه همه چی هست.
بهمن ساکت شد و چیزی نگفت.
حاج حسین با لبخند پدرانهای نگام کرد و گفت:
- خب دیارخانم...ما همه منتظر جواب شماییم.
- هرچی حاجبابا بگن نظر منم هست.
طاهرهخانم خوشحال بود، امشب جای مامان رو واسهم پر کرده بود.
- پس مبارکه بهسلامتی، دیارجان عزیزم شیرینی تعارف کن.
بالاخره این شب طولانی و نفسگیر تموم شد.
من با یه انگشتر سنگین و پر از نگین و یک صیغه محرمیت یک ماهه، نامزد رسمی و شرعی بهمن راد شدم. حالا من، دیار فخار، متعلق به او بودم و او هم به من. منِ همیشه نگران و چشمانتظار آیندهای که همه زیباییها و شادیهای زندگی رو در او میدیدم.
***
با استرس به شمارهی روی گوشی نگاه میکردم. درسته ناشناس بود؛ ولی مطمئن بودم که بهمنه. همون دو شب پیش توی خونه کارتش رو بهم داده بود. تو این دو روز چشمم به این اعداد و ارقام بود و خیالم پی خودش و آیندهام.
گاهی هم وسوسه میشدم بهش زنگ بزنم؛ ولی این رو میدونستم که فعلا باید منتظر بمونم.
اگر مشتاق بودم باهاش حرف بزنم، نه از سر ذوق و شوق دخترونه بود و نه کنجکاوی؛ من دلم شناخت بیشتر و اطمینان قلبی میخواست که این دل بیقرار رو آرومش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه داشت قطع میشد که دکمهی سبز رو زدم و روی گوشم گذاشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه داشتم ناامید میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم خانما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی ندادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبی دیارخانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا تیکه تیکه حرف میزنی؟ از من خجالت میکشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه نه..من فقط..خب یهکم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای شلیک خندهی بلندش تو گوشم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای من قربون اون شرم و حیات. دیار نمیدونی الان چه حالیم، نمیدونی وقتی با عشقم حرف میزنم و اونم واسهم سرخ و سفید میشه یعنی چی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم گومبگومب به در و دیوار میکوبید. منم ندید بدید. منی که تا الان نگذاشته بودم هیچ جنس مخالفی بهم نزدیک بشه و در گوشم زمزمههای عاشقانه بخونه، خب طبیعی بود که الان با این حرفها داشتم قالب تهی میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما من رو قبلا دیده بودین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کدوممون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دخترجون من یه نفرم. شما نه...تو، بهمن. با من راحت باش، این مدلی خوشم نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله، چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشمت بیبلا. بله، قبلا دیده بودمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیده بودمت که دلم به این راحتی از دستم سر خورد و در رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم بدونم من رو از کجا میشناسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهمن: دم در دانشگاهتون داشتی سوار تاکسی میشدی، یه دخترِ گلفروش اومد پیشت و بهت اصرار کرد ازش گل بخری. تو هم خریدی..یه دسته نرگس. چشمات رو بستی و بو کشیدی و صورتت گم شد لابهلای گلا. چشم که باز کردی، انگار حس کردم قلبم داره از حرکت وامیسته. چشمای سیاهت مستقیم نشست رو قلبم و دیگه نفهمیدم چی شد...تموم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم عمق گرفت. حس خوبِ دوست داشته شدن به دلم نشسته بود. خواستگار کم نداشتم؛ اتفاقا از سن کم خواستگار داشتم. پیشنهاد دوستی هم داشتم. پیشنهاد ازدواج از طرف استادای دانشگاهمون هم داشتم؛ ولی خب...تا حالا هیچوقت حرف از احساسات نشده بود. در واقع تا الان کسی عاشقم نشده بود. یکی که با این لحن خسته و خشدار بهم بگه چشمهام میتونه بیقرارش کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هستی دیارخانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله، هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهمن: بیشتر بهم زنگ بزن، دوست دارم هر ثانیه صدات رو بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا تازه از مسجد و نماز ظهر برگشته بود که من چادر به سر جلو رفتم و با لبخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قبول باشه حاجبابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهاش رو از شیر کنار حوض آبی خونه شست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قبول حق دختر حاجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش به منِ آمادهی بیرونرفتن که افتاد، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جایی میری بابا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخجالتزده سرم رو پایین انداختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگر اجازه بدین، آقا بهمن داره میاد دنبالم که بریم واسه خرید حلقه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش و چشمهاش چراغونی بود؛ چون برق چشمهای من رو میدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مبارک باشه باباجون. برید به سلامت. فقط شب زود بیا خونه، تو در و همسایه خوبیت نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا؟ مگه ما با هم نامزد نبودیم؟ مگه محرم نبودیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف نگاهم رو خوند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته نامزدید و حلال همدیگه؛ ولی در و همسایه و بقال و آدمای محل که از زیر و بم ما خبر ندارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله، چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا خیالش از این عقد موقت راحت نبود و من این رو درک میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زود میام بابا. چای تازهدم روی سماوره، نهار هم روی گاز. غروب نشده خونهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پول کافی باهات هست دخترم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله، خیالتون راحت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهمن تو ماشین نقرهای رنگ شاسیبلندش نشسته بود و با گوشیش حرف میزد. در رو که بستم، تماسش رو قطع کرد و با لبخند به سمت من برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عزیز دلم، خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیار ما یک هفتهای هست که نامزدیم و من تو این یک هفته هروقت تو رو دیدم سرت پایین بود و داشتی رنگ عوض میکردی. میشه یهکم نگاهم کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیهوا سرم رو بالا آوردم و تو چشمهاش زل زدم. هیچی نگفت، فقط نگاهم کرد؛ طولانی و پر از محبت. سرش رو برگردوند و به روبرو خیره شد. آه عمیقی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشمات رو که میبینم هوایی میشه دلم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و سرم رو پایین انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش از کنار گوشم اومد؛ خسته و کلافه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار نگاهش کردم. نگاه مهربون و همراه با لبخندش تو صورتم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا بریم عزیزم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قرار بود که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهمن: قرار رو ولش کن، میخوام ببرمت یه جای توپ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جای خرید حلقه یه جایی پر از تپههای چمنی نشسته بودیم. بالا و پایینیهایی که پر از سرسبزی و حس زندگی بود؛ پر از درختای پرثمر و تنومند و سرافراز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر سایهی یکی از درختا نشسته بودیم. بهمن پاهاش رو کشید و به تنهی درخت تکیه داد، من هم آروم کنارش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه به سکوت گذشت که دستش دور گردنم حلقه شد و من رو به سمت خودش کشید. سرش رو به سرم چسبوند و هیچ نگفت؛ فقط سکوت و سکوت. من هم حس خوبی داشتم؛ حسی که تا الان تجربهش نکرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی واسه اولینبار دیدمت، زمان و مکان از دستم در رفت. همهی صداها تو گوشم قطع شدن. همه چی محو شد و فقط تو بودی. به خودم که اومدم نبودی. کل دانشگاه رو دنبالت گشتم. یک هفته تمام اونقدر رفتم و اومدم تا بالاخره یه روز جلوی کتابخونه بین جمع دوستات پیدات کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند مهربونی بهم زل زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی فکر کردم، خیلی سبک سنگین کردم، دو دوتا چهارتا کردم ببینم میتونم یا نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه من مال این حرفا نبودم، زن و عشق و ازدواج و خانواده؛ ولی از اون روزی که دیدمت کلا نظرم نسبت به همهچیز عوض شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گوشهی شالم کنار صورتم دست کشید. پشت دستش رو روی گونهم کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم از خجالت در حال کندن بود و گونههام سرخ و پُرحرارت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن کلافه و آرومی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر بی من بودن رو دیگه نکن دیار، هیچ فکری بی من نکن. هیچوقت از دستت نمیدم، مطمئن باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحن خسته و عاشقگونهاش قشنگ بود؛ واسه من پر از حسهای مختلف بود. انگار من داشتم به همین لحن و همین حرفها دل میسپردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عروسخانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام پیمان، خوبی؟ کجایی تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا میخوای باشم، خدمت مقدس سربازی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناامید گوشی رو جابهجا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس کی میخوای بیای؟ خسته شدم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واسه چی خسته شدی عروسک؟ پس اون داماد گردنکلفت چی کارهست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی کار اون دارم، من دلم واسه تو تنگ شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نزد، حرفی نزدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دوسش داری دیار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب میدونی...خیلی خوبه که یه نفر تا این اندازه دوستت داشه باشه. میدونی چیه پیمان، از حرفا و حرکاتش معلومه که واقعا دوستم داره؛ مثلا سر خرید حلقه نمیدونی چی کار کرد، من یه رینگ تک نگین ساده برداشتم؛ ولی نذاشت، یه حلقهی سنگین و پُرنگین تمام برلیان و پشت حلقه جداگانه برداشت. فکر میکنی حلقه تنهاش چهقدر شد؟ چهارده میلیون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب پس زورگو هم هست انگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادم خوابید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره متاسفانه؛ ولی خب نظرش اینه که ارزش تو واسهم خیلی زیاده. میگه میخوام سرتا پات رو طلا بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان: اینکه خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره خوبه؛ ولی خب من آدم پولکی نیستم که این چیزا خوشحالم کنه؛ ولی در کل نیت کارش رو دوست داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی سوال من یه چیز دیگه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اا..چی پرسیدی مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربون این خنگبازیات. آخه تو رو چه به شوهرکردن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هی هی..تو روت خندیدم باز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی خب، نگفتی حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه حرفایی میزنیا، خب نمیشه که آدم دو روزه عاشق بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عشق رو نگفتم، میگم دوسش داری؟ میخوایش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خجالت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حس میکنم داره خودش رو تو دلم جا میکنه. اخلاقاش جالبن. یه دم عاشقه و دلخسته، یه دم مهربون و خوب و پُرهیجان؛ یه جورایی باحاله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشحالم برات دیار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان: احتمالا دو هفته دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیشه زودتر بیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیار...دختر قشنگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهونه نمیگیرم پیمان؛ ولی خب میخواستم باهات حرف بزنم. راستش یه مسئلهای هست که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بگو.. چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولش کن، اومدی راجع بهش حرف میزنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگو گفتم دیار. چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب...راستش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان: مرتیکه چیز بیشرفی که ازت نخواسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِوا خاک به سرم! نه پیمان این حرفا چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب پس چه مرگته، بنال دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهم گفته بعد از عقد چادرم رو از سرم بردارم. "هنوزم خودم با یادآوری حرفی که بهم زد حس بدی بهم دست میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«با همدیگه تازه از خرید برگشته بودیم و توی یه رستوران شیک و دنج نشسته بودیم. دستهاش رو شسته بود و آستینهاش بالا بود و داشت کنارم مینشست و من با لبخند بهش زل زده بودم. نگاهم رو غافلگیر کرد و من خجالتزده سرم رو پایین انداختم. دستش رو روی دستم گذاشت و آروم انگشتهای دستم رو نوازش کرد. حس خوبی داشتم و حالم خوب بود، اون هم انگار راضی بود که من دیگه مثل قبل از حضورش و رفتاراش معذب نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیمقدمه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دوست داری بعد از عقد چادرت رو برداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا نفهمیدی چی گفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا؛ ولی منظورت رو از این حرف نفهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش رو جلو کشید، تو چشمهام زل زد. صداش بم بود. یه اعتراف، این مرد صدای جذابی داشت؛ یه تن خسته و مردونه. دوست داشتم ساعتها واسهم حرف بزنه و من گوش بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته از روز اولی که دیدمت عاشقت شدم. درسته که تو تنها دختری هستی که واقعا بهش علاقه دارم؛ ولی من عاشق خودت شدم نه این چادر روی سرت. من نمیخوام شعار بدم و بگم عاشق نجابتت شدم. من این رو مطمئنم که تو دختر نجیب و اصیلزادهای هستی؛ ولی واسهم سخته وقتی کنارمی با این یه تیکه پارچه باشی. ببین، من دوست دارم فقط مال من باشی و فقط با من باشی؛ ولی نه اینکه خودت رو حبس کنی تو این مشکی دلگیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صداش حرارت داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخوام به همه نشون بدم که چهقدر خوششانس بودم و چه زن زیبایی دارم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد حرفهاش که میفتم تنم میلرزه. میلرزم از نگرانی حاج بابا، چیزی که ازش میترسید؛ دین و ایمونش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهمن فقط از من میخواست که با اون باشم؛ یعنی همزمان با یه نفر دیگه نباشم. شرمم میاد حتی بهش فکر کنم. اون سطح فکرش با من اصلا توی یک خط نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی اخم و تخم من رو دید، خیلی سعی کرد آرومم کنه و حرفش رو توجیه کنه و دلم رو بهدست بیاره؛ ولی من واقعا نمیتونستم با این موضوع کنار بیام. اینکه من و همسر آیندهم با هم از لحاظ عقیدتی اصلا یکسان نبودیم و این یعنی صددرصد در آینده دچار مشکل میشدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم پیمان رو آروم کنم و بهش بفهمونم که فعلا اوضاع آرومه. اون هم بهم قول داد که قبل از عقد رسمی خودش رو میرسونه و ته توی قضیه رو در میاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان پسردایی من بود و البته برادر شیری و رضاعی من. من از دار دنیا یه عمهی پیر داشتم که دوسال پیش فوت کرده بود و چون بچهدار نمیشد، شوهرش در جوانی طلاقش داده بود و یه دایی که قبل از اینکه پیمان به دنیا بیاد شهید شده بود و زنش دوسال بعد با یه بازاری ازدواج کرده بود و پیمان اکثر اوقات پیش ما بود. دوسال از من بزرگتر بود و من واقعا دوستش داشتم. پیمان نه تنها پسردایی و داداش من بود، بلکه تنها همدم و همراز و رفیق من هم حساب میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصلهم حسابی سر رفته بود. با ترانه، دوست صمیمیم تو دانشگاه، راجع به نامزدیم حرف زده بودم. کلی سوالپیچم کرد. چیزایی پرسید که من خودم هم هنوز جوابی براشون نداشتم. یکیش شغل بهمن بود. فقط میدونستم یه پمپ بنزین بزرگ داره. شهر ما خیلی بزرگ نیست و این پمپ بنزینی رو همه میشناختند. قبلا محل کارش رو دیده بودم، شبانهروزی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم واسهش تنگ شده بود و دوست داشتم محل کارش رو از نزدیک ببینم و بیشتر سر در بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواستم برم اونجا و بیشتر با هم حرف بزنیم. خیلی فکر کرده بودم. بهنظرم قبل از عقد رسمی باید راجع به این موضوع به توافق میرسیدیم. چادرم اعتقاد من بود، محال بود اجازه بدم کسی پا روی اعتقاداتم بذاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتو صورتی و شلوار جین و شال سورمهای. چادر خوشعطرم رو روی سرم کشیدم و کالجهای عروسکی سورمهای هم پوشیدم. واسه بابا پیغام گذاشتم که پیش بهمن هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تاکسی گرفتم و رفتم پمپ بنزین. اصلا نمیدونستم که الان اینجاست یا نه، کاشکی قبلش باهاش هماهنگ میکردم؛ ولی خب تو دلم میخواستم که غافلگیرش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قسمت مدیریت رفتم. خیلی جای بزرگ و شیکی بود. یکی از کارکنان اونجا راه رو نشونم داد. تو اتاق منتظرش نشستم. پس چرا نمیاومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بهش زنگ بزنم که در باز شد و تلفن بهدست داخل اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا سر قرار با هم به توافق میرسیم. ببین من که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمش که به من خورد، یه لحظه رنگش پرید. تماس رو قطع کرد و در رو پشت سرش بست و اومد روبروم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو اینجا چی کار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام. خوشحال نشدی اومدم؟ دوست داشتم محل کارت رو ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به دور تا دور اتاق انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا اتاق توئه بهمن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت همون در پشتی که بهمن ازش وارد شده بود رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونجا هنوز اتاق هست؟ چه خبره، واسه یه پمپ بنزین خیلی بزرگ نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم به دستگیره نرسیده، دستش رو پشت کمرم گذاشت و من رو به سمت خودش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا بهم نگفتی میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتم که...خواستم سورپرایزت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان جدی تو چشمهام زل زده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب فکر کردم خوشحال میشی، مثل اینکه اشتباه میکردم. من فقط...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هی هی، نبینم بغض کردیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم که بغضم پایین بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونهم رو نوازش کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معذرت میخوام عزیزم، انتظار دیدنت رو اینجا نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نباید بیخبر میاومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره، نباید بیخبر میاومدی. دوست ندارم بیای محل کارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلیل خاصی نداره، دوست ندارم تو رو قاتی شغلم کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت میزش رفت، لپتاپش رو خاموش کرد و وسایلش رو جمع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به همون در انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیخوام مزاحمت بشم، به کارات برس. فقط میخواستم باهات حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حرف میزنیم؛ ولی اینجا نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه مشکلش چیه اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمهام زل زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو امروز یه چیزیت هست، درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من فقط میخواستم با محیط کارت آشنا شم، همین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهاش رو از هم باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آشنا شدی دیگه دیار، کافیه عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوئیچ و کیف و عینکش رو برداشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت در خروجی رفت؛ ولی من تکون نخوردم. به سمت من برگشت. نفسش رو فوت کرد بیرون و لابهلای موهاش دست کشید؛ کاملا واضح بود که از چیزی کلافه و عصبیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکتر اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیار باور کن امروز خستهم، حوصلهی بحث و توضیح الکی ندارم. باشه عزیزم؟ میشه درک کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمهای عسلیش خیره شدم. اون دلشوره و نگرانی دوباره ته دلم رو لرزوند. چرا چشمهاش اینقدر پریشونه؟ چرا شفاف نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو آروم تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن رو تو یه کافیشاپ برد؛ یه جای دنج و خلوت و نسبتا تاریک. کلا چهاردونه آدم بیشتر اونجا نبود. همیشه همچین جاهایی رو واسه تنهاییهامون انتخاب میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفارش قهوه داد و البته بستنی شکلاتی واسه من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راجع به چی میخواستی باهام حرف بزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا تو امروز اینقدر عصبی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه الان خوبم، آرومترم. بستنیت آب شد، بخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخواستم باهات راجع به این یه تیکه پارچه حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمدا اینجوری گفتم که بفهمه از نوع حرفزدنش ناراحت شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسش رو کلافه بیرون داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین دیار جان... جز اینکه امروز خیلی خستهم، واقعا هم جای بحثی در این مورد نمیبینم. ما همهی حرفامون رو زدیم. شأن و شغل و زندگی اجتماعی من برنمیداره این مدلی که تو هستی. یک کلام ختم کلام، دلم نمیخواد چادر سرت کنی. من مهمونی زیاد میرم و مهمونی هم زیاد میدم. آدمایی که باهاشون در ارتباطم این مدل پوشش رو نمیپسندن. متوجهای؟ نمیخوام بعد از عقد این چادر سرت باشه. دیگه حرفی نمیمونه. بستنیت رو بخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم تندتند میزد و بغض تو گلوم داشت خفهم میکرد. چشمهای پر از اشکم در حال انفجار بود. حالم از خودش و عقایدش و رفتار توهینآمیزش به هم میخورد. تا حالا هیچکس اینجوری یه جا شخصیتم رو خرد نکرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکم از چشمم چکید و بغضم رو قورت دادم، محکم تو چشمهاش زل زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون روز اولی که به قول خودت من رو دیدی و عاشقم شدی، من با همین چادر بودم. خوب چشمات رو باز میکردی تا بفهمی که من رو چه شکلی دیدی. من عروسک خیمهشببازی تو و اون دوستای بدتر از خودت نیستم و به هیچکس هم اجازه نمیدم واسه من و عقایدم تصمیم بگیره. تو هم اگر یه ذره احترام سرت میشد، میفهمیدی با هرکس چهطور باید حرف بزنی. الان هم این رو واضح بهت میگم آقا بهمن، تا من زندهم این چادر از سرم نمیفته. حالا هر طور میلته. ناراحتی؟ زودتر خبرم کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفم رو برداشتم و اون رو توی بهت حرفهام تنها گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم که دنبالم میاد و میدونستم هرچهقدر که بدوم بهم میرسه. کمی جلوتر از کافیشاپ به دیوار تکیه دادم و چشمهام رو بستم. دو سهتا نفس عمیق کشیدم. حالم از حرفهاش به هم میخورد. چهطور روش شد تو صورتم نگاه کنه و اینقدر حرف بارم کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای قدمهاش اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعطرش نزدیکتر شد و بعد هم گرمی دستهاش. اصلا دوست نداشتم اون لحظه دستش بهم بخوره؛ خودم رو عقب کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین عزیزم، من واقعا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونستم با من بودن واسهت کسر شأنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چه حرفیه عزیزِ من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب شد خود واقعیت رو نشونم دادی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمبسته قطرههای اشک رو گونهم جاری بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ثانیه نکشید من رو تو آغوشش کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من اشتباه کردم عزیزم. گریه نکن، نباید ناراحتت میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی سرم رو تندتند بوسید و زیر لب عذرخواهی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فراموشش کن، فراموش کن هرچی شنیدی. تو همهجوره و همه مدلی واسه من عزیزی. تو تاج سر منی خانمم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن رو از خودش جدا کرد؛ ولی دستهام هنوز میون دستهاش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیار من عاشقتم، چهطور میتونم تو رو ناراحت کنم؟ من منظورم اصلا اون چیزی نبود که تو برداشت کردی؛ ولی دیگه بیخیالش، خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهمن فایده نداره، طرز فکر من و تو مثل زمین و آسمونه. الان میگی نه... یه مدت دیگه تو زندگی نه بهمن، نمیتونیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من تنها چیزی که میخوام اینه که از من نرنجی. اینکه تو هم دوستم داشته باشی، حداقل یک هزارم اونقدری که من میخوامت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو ول کرد و پشت کرد به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لعنت به من، لعنت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همهچیز رو درست میکنم دیار، مطمئن باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز از اون روزا بودم که دلم حسابی گرفته بود. دلم هوای مامان عطیه رو داشت. فقط خدا میدونست که چهقدر جاش تو زندگیم خالی بود؛ اینکه نیست، همدمم نیست، مونسم نیست. درست پنجسال پیش بود که توی تصادف تنهام گذاشت. درد بیمادری بدترین درد عالمه؛ مخصوصا واسه دخترا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهخاطر حال و هوای امروزم غذای موردعلاقهی مامان -خورشت کرفس- رو درست کردم. چندتا ظرف غذا واسه خیرات آماده کردم. چندتا نایلون میوه و سبزی و یه ظرف حلوای زعفرونی، همه رو توی یه سبد چیدم. دو سهتا بشقاب حلوا هم واسه همسایهها آماده کردم و بهشون دادم. هر «روحش شاد» و «خدا رحمتش کنه»ای که میشنیدم، دلم رو آروم میکرد که خدا حرف دل بندههاش رو بشنوه و مامان اونجا آروم باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرم رو سرم کردم و واسه بابا یادداشت گذاشتم که میرم بهشت زهرا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کوچه رو باز کردم که همزمان ماشین بهمن هم رسید. بهش نگفته بودم دارم میرم، پس اینجا چی کار میکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از قضیهی اون روز و بعد از شنیدن حرفهاش دیگه ندیده بودمش. یه احساسی بهم میگفت زود تصمیم گرفتم و باید بیشتر فکر کنم. هنوز گیجم، نمیدونم کار درست چیه. از یه طرف علاقهای که داره تو قلبم شکل میگیره و از طرفی این همه اختلاف من رو میترسونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبم. اینجا چی کار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هرجا تو باشی دلم من رو میکشونه اونجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخودآگاه لبخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هنوزم دلخوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم، دلخور بودم وقتی یاد حرفهاش میافتادم؛ ولی کاری نمیتونستم بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیار...من واقعا اون روز حالم خوب نبود. من فقط ازت یه چیز میخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمهاش زل زدم که اگه باز هم بحث چادر رو پیش کشید، جوابش رو محکم بدم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینکه باور کنی بدون تو اصلا نمیشه، هیچوقت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض گلوم رو پر کرد. این مرد مغرور رو چه به لرزش صدا؟ چرا امروز اینقدر مظلومه؟ من این رو نمیخواستم. من دلم نمیخواست هیچ مردی رو سرافکنده ببینم. مرد با غرورش زندهست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من رو تا بهشت زهرا میرسونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهاش چراغونی شد. کلا امروز خیلی آروم و مطیع بود. سبد رو از روی زمین برداشت و تو ماشین گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا برسیم اونجا حرفی نزدیم، جز نگاههای پرحرف بهمن روی من. صدای موزیک پخش میشد و نگاه من به رفت و آمد مردم بود و جنبش این زندگی. به جریانی که هنوز وصل بود و ما هم مجبور به ادامهش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمزار با بوی گلاب و عطر رزهای سفید پرپرشده باز من رو به روزهایی برد که دوست داشتم این جریان زندگی از من قطع میشد و من هیچ نقطهی وصلی به این زندگی بیرنگ نداشتم؛ ولی نقطهی وصل من بابا بود؛ بهخاطر قلب ضعیفش باید میایستادم. اگر بابا هم تنهام میذاشت، دیگه کسی رو تو این دنیا نداشتم، میمردم، دق میکردم. به سختی و جونکندن بلند شدم و جلوی بیکسیهام قد علم کردم. اگر حاجبابا و پیمان نبودند، شاید من هم الان یه دختر منزوی و افسرده و تنها بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم که اومدم، صورتم غرق اشک بود و آروم و ریزریز گریه میکردم. نگاه نگران و ناراحت بهمن و چشمهای لرزونش رو که دیدم، اون گریههای آروم تبدیل به گریههای بلند شد و زار زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغلم کرد، نوازشم کرد و گذاشت خوب گریه کنم و خودم رو خالی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هروقت دلتنگ مادرت شدی، به این فکر کن یه نفر مثل من هیچوقت رنگ مادرشم ندیده، نه عکسی نه نشونی. اگه مادر داشتم شاید روزگارم این نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سنگ مامان خیره شد. دلم واسهش سوخت. اون بدبخت هیچوقت طعم مادرداشتن رو نچشیده، کسی رو نداشته که حتی مامان صداش کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- متاسفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نباش، بهش فکر نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو به نشونهی همدردی فشردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به جاش من رو داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و این بزرگترین دارایی منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گوشهی شالم دست کشید و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاش میفهمیدی وقتی آروم و با این چشمهای مظلومت نگام میکنی، دوستداشتنیترین دختر دنیا میشی واسهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفراموشکردن این رابطه سخت بود. بهمن با حرفهاش و رفتارهاش دلم رو بدجور به بازی گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شدم روی سنگ مزار رو بوسیدم و ازش خواستم واسه خوشبختیم دعا کنه. بهمن وسایل رو تو ماشینش گذاشت. بلند شدم و چادرم رو تکوندم و به سمت ماشین رفتم که سوار شم. بهمن کمی اون طرفتر با گوشیش حرف میزد. کنجکاو شدم ببینم کیه و چی میگه که اون رو اینجوری عصبی کرده؛ چون هردفعه گوشیش زنگ میخورد هی رد تماس میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوتر رفتم و پشت ماشین ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه چی داری دبه میکنی؟ شرطت همین بود دیگه. ببین، من تو کارم با هیچ احدی شوخی ندارم، پس سعی کن حرفت رو عوض نکنی. هزار و یک مدرک ازت دارم که اگه بخوام رو کنم خودت به دست و پام میفتی. آره خیالت راحت، سالم میرسه دستت. تا چندروز دیگه تحویلته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع برگشتم و سرِ جام نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهمن در صندوق عقب رو بست و نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معطل شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه..نه. با کی حرف میزدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد؛ ولی حرفی نزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چرا اینقدر به همه چی مشکوکی؟ خب صحبتت طول کشید خواستم بدونم اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو گرفت و راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاری بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب معلوم بود کاریه؛ ولی چه کاری آخه؟ مگه کارش پمپ بنزینی نیست؟ چی رو میخواست سالم برسونه دستش، بنزین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چرا راجع به کارت هیچوقت با من صحبت نمیکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش با اخم به روبرو بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیش نیومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب الان بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میری خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیخوای راجع بهش حرف بزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر فهمیدهای هستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شغل تو چیه بهمن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان اخم کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه نمیدونی؟ خودت که اومدی و محل کارم رو دیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چرا دوست نداری راجع بهش حرف بزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو گوشهی خیابون نگه داشت، به سمتم برگشت و تو چشمهام زل زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من پمپ بنزین دارم. اونجا مال خودمه. خصوصیه، نه دولتی. درآمدم عالیه و همه چی اُکیه. کافی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا پس من حس میکنم داره یه چیزی رو ازم مخفی میکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی من رو به خونه رسوند، یه خداحافظی آروم گفتم؛ ولی جوابی نشنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن مطمئنم یه چیزی این وسط درست نیست. خودم که از پس کارآگاهبازی برنمیام، به بابا هم دلم نمیاد بگم. کاشکی پیمان زودتر برمیگشت؛ فقط اون میتونه کمکم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته از دانشگاه رسیده بودم خونه. بالاخره کارای فارغالتحصیلیم تموم شده بود و مدرکم رسیده بود. خدا میدونه چهقدر خوشحال بودم. تمام خستگی این چهارسال از تنم بیرون رفت. با ترانه با هم بودیم. اون یه سال از من کوچیکتر بود و هنوز دو ترم دیگه داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواستم امشب بهمن رو به خونه دعوت کنم و یه جشن کوچیک سهنفره بگیریم. هرچند که هنوز از استرس کار و رفتارهای ضد و نقیضش در امان نیستم؛ ولی به هرحال هنوز که چیزی معلوم نیست، شاید من زیادی حساسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم رو کندم و در هال رو بستم که چشمهام از تعجب گرد شد. چند لحظه همونجور موندم و بعد از خوشحالی جیغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیمان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان که پا رو پا انداخته بود و روی مبل نشسته بود و داشت چایی میخورد، با دیدن من ابروهاش رو شیطون بالا برد و خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چهطوری وروره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریدم بغلش و بوسیدمش. سرم رو روی سینهش گذاشتم. دلم واقعا براش تنگ شده بود. سه ماه بود که مرخصی نیومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیمان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی موهام رو بوسید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جون پیمان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلم واسهت یه ریزه شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم همینطور آبجیخانم. حالا هم یه هفته پیشت میمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه خبره اینقدر بهت مرخصی دادن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خان داداشت رو دست کم گرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بشین برم یه چیزی درست کنم واسه نهار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیخواد، میریم بیرون یه چی میخوریم واسه حاجبابا هم میگیریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس بذار برم حاضر شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دوش کوچولو نیاز داشتم. موهام رو خشک کردم و مانتوی کوتاه و خنکی پوشیدم و شال سورمهای سرم کردم و کمی عطر زدم. کیف و چادرم رو برداشتم و با هم از خونه بیرون زدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشاءالله داداشم یه نموره دخترکشه. قدِ بلند و هیکل خوبی داره. صورت قشنگ و جذابش هم به دایی خدابیامرزم کشیده، فقط الان یهکم کچله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاشکی ترانه رو هم با خودمون میبردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش در هم شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازم نکرده، میخوام دوتایی با هم حرف بزنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر جدی گفت که دیگه گیر ندادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ماشین بابا که تو حیاط بود، به یه رستوران سنتی رفتیم و هردومون دیزی سفارش دادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان یهکم با گوشیش ور رفت و بعد کنار گذاشتش و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب...بفرما خانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که داشتم ته زیتونپرورده رو درمیآوردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی رو بفرمایم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید. چهقدر دلم واسه خندههاش تنگ شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چندروز پیش زنگ زدی و کلی حرف زدی و تو دلم رو خالی کردی و منم هیچی از حرفات نفهمیدم، حالا اینجام که حرفات رو بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گفتن این حرف دوباره یاد بهمن و مشکلمون افتادم. دست از خوردن کشیدم. قیافهم در هم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونی پیمان...خیلی ترسیدم. بهمن رفتاراش یه جوریه. بعضی وقتا خیلی عاشقپیشه و شیدا میشه که اصلا دهنم بسته میشه بخوام حرفی بزنم و بعضی وقتا هم عصبی میشه و بداخلاق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب این که طبیعیه؛ یه دفعه آدم حالش خوبه و به نامزدش میرسه از همه لحاظ، یه دفعه هم ممکنه مشکلات کار و فشار عصبی نذاره اون چیزی باشه که تو میخوای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خب؛ مثلا همین کارش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای ابروش رو داد بالا و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کارش چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون سری داشت با گوشیش حرف میزد خیلی مشکوک بود، هی میگفت دبه نکنی و...نمیدونم چهطور بهت بگم...احساس میکنم یهکم مشکوکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب شغلش مهم و حساسه شاید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ببین...بهش میگم راجع به کارت واسهم بگو، حرف نمیزنه، چیزی نمیگه و ناراحت میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه نگاهم کرد و حواسش به من نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذاها رو آوردند و رو سفره چیدند. دیزی پرگوشت و دنبه چرب و خوشرنگ و سبزی تازه و پیازچه و تربچههای نقلی و ترشی و دوغ محلی و نون سنگک. اصلا یادم رفت چی داشتم به پیمان میگفتم، شروع به خوردن کردم. پیمان واسهم گوشت کوبید و من هم نون تلیت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان سعی میکرد فکرم رو منحرف کنه و شوخی میکرد و من هم نشون دادم که حالم خوبه و به چیزی فکر نمیکنم؛ ولی خدا میدونست چهقدر نگرانم و دلهرهی زندگیم رو دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیخوای تکلیف ترانه رو مشخص کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تکلیفش مشخصه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی من کاریش ندارم و اون هم داره زندگیش رو میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیمان حواست هست چی میگی؟ دوسال با این دختر دوست بودی، بهت علاقه داره و تو هم دوستش داری، حالا اینا چیه که میشنوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه چی گفتم؟ یه دوستی بود و تموم شد و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به همین سادگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به همین خوشمزگی. غذات رو بخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش هم مشغول شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داره واسهش خواستگار میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمه تو دستش موند. نگاهم نکرد. اخم کرد. نفسش رو فوت کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مبارک باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیفهمیدم داره لج میکنه؛ ولی نیاز به زمان داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار شد پیمان امروز و فردا رو واسه تحقیق و پرسوجو بره و فردا شب بهمن رو دعوت کنیم خونه که هم با پیمان آشنا بشه و هم یه جورایی یه جشن کوچیک واسه فارغالتحصیلیم بگیریم. از این تحقیقکردن پیمان استرس زیادی گرفته بودم. روز اول که بعد از نهار پیش حاجبابا اومد و بعد رفت، شب هم نیومد و گفت اومدم دیدن مامان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ترانه که از اومدن پیمان گفتم خیلی خوشحال شد، از سر ذوق میخواست بیاد خونهمون دیدن پیمان که من نذاشتمش. نمیخواستم پیمان غرور دخترونهاش رو با افکار مسخرهش بشکونه. گفتم که هنوز ازت دلخوره و فعلا همدیگه رو نبینید بهتره. طفلی خیلی تو ذوقش خورد؛ ولی خب اینجوری بهتر بود، اول باید پیمان با خودش کنار میاومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو آشپزخونه بودم و داشتم تدارک شام رو میدیدم که صدای پیمان از تو هال اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هی دخترِ ورپریده کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع دستهام رو شستم و بیرون پریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام. معلوم هست تو کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو لباسام، کجا باید باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا دیشب نیومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی میز یه سیب سرخ برداشت و گاز زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir