رمان جاذبه به قلم راضیه نعمتی
وقتی برای اولین بار تو خونهی عمهم دیدمش جاذبهی نگاهش من رو گرفت!... هنوز درست و حسابی هوش و حواسم برنگشته بود که با شنیدن صدای زیبا و خوشآهنگش که به گویندههای رادیو میماند قلبم بیشتر لرزید!... تو اون لحظه فقط یه سوال تو ذهنم میچرخید. اینکه مگه میشه یه سرگرد نیروی انتظامی هم انقدر جذاب باشه هم خوشصدا؟ ازش خواستم من رو به عنوان خبرنگار تو کلانتریشون راه بده تا به دنیای سوژههای خبری دست پیدا کنم در حالیکه هدفم نزدیک شدن به او و ربودن قلب سرسختش بود!... به نظرتون موفق میشم دل سرگرد علی کامیاران که قبلا به همه اعلام کرده به دلیل شغلش قصد ازدواج نداره به دست بیارم؟ خودم که خیلی امیدوارم سند قلبش رو به نام خودم بزنم
این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید
اسرا
در پارت 6130علی پسرم توهم که ازکف رفتی مثل دل آراخانم 🙏💞💋
۸ ساعت پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
😍♥️🧡
۶ ساعت پیشعصمت
در پارت 100با سلام من تازه به این سایت کتاب برخورد کردم از آن جاییکه علاقه شدیدی به خواندن کتاب دارم از نگاه اول باید با کتاب های این سایت آشنا شد امید وارم نظراتم را بعدا اعلام کنم با تشکرفراوان
۱۴ ساعت پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
منتظر نظرات گرمتون هستیم 🙏♥️
۱۳ ساعت پیشاسرا
در پارت 6000وقتی فرگل این جوررفتارمیکنه دیگه نبایدپیگیرشد🙏
۳ روز پیشم
در پارت 6000دیگه نباید کاریش داشته باشه،واقعا ضرب المثل خلایق هرچه لایق برای امثال فرگل گفتن هرچی سرش بیاد حقشه چون انتخاب خودشه
۳ روز پیشآمنه
در پارت 6010واقعا عالیه ،واقعا سخت خوبی کنی وبعد بهت بدی کنن احساسش رو درک میکنم
۳ روز پیشاسرا
در پارت 5900خوب علی توبدمخمصه افتادازیه طرف قلب پدرش عمه فرانک ازیه طرف دل آراازحالادلم واسه علی میسوزه🙏💞💋
۵ روز پیشم
در پارت 5910باز دل آرا عجولانه تصمیم اشتباه گرفت ،همون اول میرفتی اتاق اینهمه تابلو نمی کردی،آخه یازده شب یه دختر راه می افته جایی بره راه دور
۵ روز پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
تو اون لحظه همه با هم بودن و دل آرا احساس غربت کرد و از اون بدتر شکسته شدن غرور. فقط دلش خواست از باغ سرهنگ فرار کنه و صدالبته کارش اشتباه بود.
۵ روز پیشفاطمه
در پارت 2510اگر گوشیش شکسته بود و دست علی بود ک تعمیرش کنه چجوری بعد از اون اتفاق میلاد زنگ زد به دل ارا خبر داد خونه نمیاد اون شب گوشی نداشت ک
۱ هفته پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم. اصلاح شد 🙏♥️
۵ روز پیشزهرا
در پارت 10200من به فرگل شک داشتم
۶ روز پیشآمنه
در پارت 5810ای وای دل تو دلم نیست کی میرسه ببینم اینها مشکلاتشون تموم شده گرچه میدونم اول راه هستند ممنون واقعا عالی بود مرسی بابت وقتی که گذاشتین وما رایگان میخوانیم
۷ روز پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم از قدرانی و همراهیتون 🙏🌹
۷ روز پیشم
در پارت 5810علی از نقشه سرهنگ وشهلا خبر نداره،اینا میگفتن علی کلا بخاطر شغلش قصد ازدواج نداره حالا نشستن نقشه کشیدن ،ولی به نظر من حضور دل آرا تو جمع خانوادگی اونا درست نبود همه فهمیدن خودشو کوچیک کرد
۷ روز پیشاسرا
در پارت 5830امیرحسین ازیه طرف میخادبچزون ازیه طرف میخاداون برسونه🙏💞💋
۷ روز پیشزهرا
در پارت 10000نمیدونم چراحس خوبی به ادامه ماجراندارم حس میکنم قرار اتفاق بدی بیافتدبین فرگل و پژمان ودل آرا
۱ هفته پیشدیانا
در پارت 2900رمان خوبیه
۱ هفته پیش
م
در پارت 6100چقدر این پسر زن بابا دوسته آخه ،برداشته برادرزادشو برده دیدنش