رمان هیاهوی دلدادگی به قلم مژگان رضایی راد
نبش قبر می کنم.. دلدادگی ای را که به سوی دلزدگی روانه است. بغض می خرم و اشک هدیه میکنم.... بی رمق می شوم وشرم تحفه أم می شود... دست می کشم بر؛تب وتاب دلدادگی ای که هیاهویش بیشتر از قربان صدقه أش است... صدحیف که گرد اتهام آهنگ جدایی می خواند؛ برای "تو... برای" من... برای این "هیاهوی دلدادگی..."
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۳ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #کوتاه
خلاصه :
نبش قبر می کنم..
دلدادگی ای را که به سوی دلزدگی روانه است.
بغض می خرم و اشک هدیه میکنم....
بی رمق می شوم وشرم تحفه أم می شود...
دست می کشم بر؛تب وتاب دلدادگی ای که هیاهویش بیشتر از قربان صدقه أش است...
صدحیف که گرد اتهام آهنگ جدایی می خواند؛ برای "تو...
برای" من...
برای این "هیاهوی دلدادگی..."
نبش قبر می کنم...
دلدادگی ای را که به سوی دلزدگی روانه است.
بغض می خرم و اشک هدیه میکنم...
بی رمق می شوم و شرم تحفه أم می شود...
دست می کشم بر؛ تب و تاب دلدادگی ای که هیاهویش بیشتر از قربان صدقه أش است...
صد حیف که گرد اتهام آهنگ جدایی می خواند؛ برای " تو...
برای" من...
برای این "هیاهوی دلدادگی..."
با صدای باز شدن در سرم را از روی پاهایم که درون شکم جمعشان کرده بودم برداشتم و به زن چادر به سر مقابلم چشم دوختم.
_پاشو باید بریم.
تکیه ام را از دیوار سرد سلول می گیرم و از جا بر می خیزم، دستی بر روسری ام می کشم و گره اش را محکم تر میکنم.
کاش آنقدر جرأت در خود داشتم که با همین دست هایم، راه نفس کشیدنم را سد می کردم.
نگاهی به هم سلولی ام انداختم، در سکوت، با چهره ای بی تفاوت به حرکاتم چشم دوخته بود، حتی برای او هم، بود و نبودم اهمیتی نداشت.
_بجنب وقت ندارم الاف تو باشم.
با صدای حرصی زن به سویش می روم و با اشاره اش دستم را بلند می کنم.
سردی دست بند آهنی دور مچ دستم، عذابی که مانند خوره در تمام وجودم رسوخ کرده بود را چند برابر می کند و سردرد بی امان، چشمانم را بر هم می فشارد.
دستم که بخاطر دست بند متصل به دستش کشیده می شود، پاهایم به حرکت در می آیند و به دنبال زن، به در آهنیِ دیگری روانه می شوم.
صدای مادر بیتا در سرم، سردرد را چند برابر می کند.
"_از خدا می خوام یه روز خوش نداشته باشی، اگه خدا واقعا خداست، باید تو همین دنیا بهت جهنم رو نشون بده."
گرد غم پرده ای مهیب انگیز بر روی قلبم می اندازد و حال دلم را متلاطم تر می کند و تکه گوشتی که کارش فقط تپیدن است را به درد می آورد اما باز هم، مانند چند ماه اخیر اشک هایم از جاری شدن بر روی چهره ام خود داری می کنند؛ گویا آنها هم از اینکه از چشمان من جاری شوند خجالت می کشند.
از محوطه ی زندان که خارج می شویم، با هر قدم به وَن مشکی رنگ نزدیک تر می شویم ؛ با دستی که بر کتفم کوبیده می شود وارد ماشین می شوم و میان دو زن چادر پوش، بر روی صندلی می نشینم.
سرم به دوران می افتد و افکارم بی رحمانه تر از هر زمان دیگری، برای متلاشی کردن مغزم تلاش می کنند.
اشک های بیتا، زجه هایش، نفرین هایش و بدتر از همه، چهره ی غرق در خونش؛ سرم را به پشتی صندلی می کوبم، یک بار دو بار سه بار و چندین بار این کار را تکرار می کنم.
بغض راه گلویم را می بندد، نفس هایم به شماره می افتد و قلبم چنان بر سینه کوبیدِ می شود که حیران می مانم چرا سینه ام شکافته نشد!؟
با ایستادن ماشین چشمانم را باز می کنم و با صدای زن از ماشین خارج می شوم.
نگاهم را پشیمان می دزدم از آسمان و سرم را به زیر می اندازم و قدم هایم را که آرام و پیوسته پله ها را بالا می روند می شمارم.
وارد ساختمان می شویم، با همهمه ای که ساختمان را فرا گرفته است و صدای قدم هایی که در حال رفت و آمد هستند سر بلند می کنم و به زن و مرد هایی که به این سو و آن سو در حرکت هستند چشم می دوزم.
بوی خفقان آور ساختمان سرم را گیج می کند و چشمانم سیاهی می رود، تلویی می خورم و لحظه ای مکث می کنم تا بتوانم تعادلم را حفظ کنم.
مقابل در بزرگ قهوه ای رنگ قرار می گیرم، نفس هایم منقطع می شود و همین که در باز می شود، پشت سر زن، داخل می شوم.
چشم می چرخانم و به چهره های اشکی مادر و پدر بیتا و صورت برزخی برادرش نگاهی می اندازم، شرم زده سرم را به زیر می اندازم و در ردیف اول، بر روی صندلی پلاستیکی سفید رنگی می نشینم.
چشم بر هم می گذارم تا چهره ی آمیخته در خون بیتا را نبینم، تا مرگ آرزو های زنی در مقابل چشمانم وجودم را بیشتر از این به آتش نکشاند، تا به خواب رفتن طفلی که هنوز چشم به دنیا نگشوده بود، دنیا را بر سرم ویران نکند، هرچند من خود ویران گر دنیای خود و زنی که عاشقانه فرزند ۹ ماهه اش را در بدنش می پروراند بودم...
پر می شود وجودم از عذابی گریبان گیر و خالی می شوم از هر گونه ترسی از مجازات شدن.
با صدای قدم های محکمی که بر سنگ ها کوبیده می شود چشم باز می کنم و به مردی که بر صندلی، پشت میز محکمه نشسته و با تک سرفه ای چکش را بر میز می کوبد، چشم می دوزم.
قلبم می لرزد و صدای چکش همانند: ناقوس مرگ، ذهنم را به سوی گذشته روانه می کند...
※※※※※※
سرم را با تردید بر روی شانه اش می گذارم و لبخند خجولی لبانم را به پهنای صورت کش می دهد، دست آزادش با احتیاط از روی شال، سرم را لمس می کند.
از بلندای کوه، به آبی آسمان چشم می دوزم و با صدایی مرتعش احساساتم را بر زبان می آورم.
_خیلی دوستت دارم.
به سمتم متمایل می شود و دستش از روی موهایم جدا شده و بر روی گونه ام می نشیند.
_قول میدم هرچه زودتر تمومش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی در دلم می لرزد، نگاهم هراسان چشمانش را هدف می گیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلم نمی خواد عذاب بکشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به رویم می زند و نگاهش را در گردی صورتم می لغزاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگران چیزی نباش عزیزدلم، نه من اون رو دوست دارم و نه اون من رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامطمئن حرفش را قبول می کنم و بی آنکه دیگر چیزی بگویم، به شعاع آفتاب که همانند ابریشم موهای یک دختر، در آسمان جولان می دهند، خیره می شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای قاضی، خاطراتم را پس می زنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_متهم رو به جایگاه بیارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن نام متهم بی اختیار نیم خیز می شوم تا روی دو پا بایستم، اما با ورود مرد دست بند به دستی که در یک سال اخیر از او برای خود بت ساخته بودم، زانوانم شل می شوند و بی رمق بر روی صندلی می نشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس در سینه ام حبس می گردد و دست های یخ زده ام شروع به لرزش می کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر به زیر در جایگاه مخصوص می ایستد و زبانم یک جمله را تکرار می کند"گام هایش را که آهسته بر میدارد، جان از کف می دهم؛ از خود بی خود می شوم و باز هم دست هایم، برای نجات جانش، به سوی دامان خدا دراز می شوند، شاید خدا دلش به حالم سوخت و جانم را نجانت دهد..."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم با رنگ قهوه ای چوب ها تلاقی می کند و قلبم در سینه فرو می ریزد و صدای بیتا همانند تیری در مغزم، به حرکت می افتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از خدا می خوام روزی هزار بار بشکنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من شکستم، به خداوندی خدا که شکستم اما صدایم در نیامد، تنها از پس پرده ای اشک که چشمان خمارم را احاطه کرده بودند، به قامت خمیده اش چشم دوختم و برای هزارمین بار در این مدت، مرگم را از خدا خواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه حرفی برای دفاع از خودت داری بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم می چرخانم و به قاضی که منتظر به هوروش چشم دوخته است، نگاه می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت دادگاه با صدای برادر بیتا شکسته می شود نفس های من هم به شماره می افتد و قلبم همانند گنجشک بر سینه می کوبد، جرأت ندارم سر برگردانم و به کسی که صدایش بیش از اندازه نفرت را فریاد می زند چشم بدوزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بایدم ساکت بشی، مگه جز اینه که تو خواهرم رو کشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای قاضی سر به زیر می اندازم و نگاهم کاشی های سفید سالن را نشانه می رود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لطفا نظم دادگاه رو به هم نزنید، در غیر این صورت مجبورم بگم بیرونتون کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس های بلند و پی در پی اش، نفرت، غیرت، حسرت، حرص و دلتنگی را فریاد می زند و خوب می دانم چقدر سخت است تحمل این درد برای یک مرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندیدم، اما صدای آرام صندلی، خبر از نشستنش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتان هوروش در هم پیچید و صدای لرزانش، به انتظار قاضی خاتمه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من... من نکشتمش، نکشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون لحظه شما روی پشت بوم ساختمون بودید، اگر کار شما نبود چرا مانع همسرتون نشدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من دیر رسیدم، سعی کردم جلوش رو بگیرم، بخدا دارم راست می گم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایت می لرزد، از چه! ترس؟ حسرت؟ بهت؟ اما نه، معشوق منی و خوب می شناسمت، اما صد افسوس که باز هم اقوات خارج شده از دهانت، حکم قربان صدقه می دهد برایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریاد بهرام همراه با صدای کوبیده شدن پایش بر زمین، در سالن که می پیچد، پلک هایم بی اختیار می پرند و کف دست عرق کرده ام را چند بار پر استرس بر روی زانوانم می کشم تا آن قطرات بی رنگ را نبینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داری دروغ می گی، اگه تو خواهر مظلوم من رو نکشتی چرا مثل یه بزدل فرار کردی؟ چرا ترسیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای فریادش رعشه به جانم انداخت، اما باز هم سد چشمانم قصد شکستن نکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچکش بر میز کوبیده می شود و بلافاصله صدای کوبنده ی قاضی، سربازی را مخاطب خود قرار می دهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این آقا رو بیرون کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای هق هق مادر بیتا با لحن دستوری همسرش، که بهرام را مخاطب قرار می دهد، ادغام می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوکیل شان پا به میان می گذارد و به سوی قاضی می رود، آهسته چیزی می گوید که گوش هایم توانایی شنیدنش را ندارد؛ قاضی به سربازی که دست بهرام را در دست گرفته و به سوی در می کشاند علامت می دهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خیسم چهره ی غضب آلود برادری داغ دار را نشانه می رود، خجالت می کشم، از او، از پدرش، از مادرش، از خواهرش، از خدایش و حتی خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بار دیگه سعی کنید نظم رو به هم بزنید قطعاً بیرونید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای کوبنده قاضی، دست و پاهایم ریتم نابهنگامش را باز شروع می کند؛ لعنتی نلرز! بگذار کمی غرور برایم بماند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_متهم ناریا ایزدنیا در جایگاه قرار بگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بر می خیزم، هنگام گذر از تن تنومند هوروش می بلعم عطر مخصوصی که کمرنگ و دل آشوب تر شده اشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبه ی چوبی جایگاه را میان انگشتانم اسیر می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برای دفاع از خودتون حرفی دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر به زیر می اندازم و نگاهم را از مردی که دست بند به دست در ردیف اول می نشیند می گیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زمانی که خانم بیتا خمسه به قتل رسیدند شما روی پشت بوم اون خونه چکار می کردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت می کنم، شرم دارم جواب دهم، از حجم زیاد استرس، گویا درون معده ام اسید های مختلفی با هم جنگ به پا کرده اند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما از تأهل آقای هوروش مرعشی و همچنین وضع حمل خانم بیتا خمسه با خبر بودید، پس به چه عنوان با آقای مرعشی در ارتباط بودید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزاق دهانم را به سختی قورت می دهم و انگشتانم را محکم تر به دیواره ی چوبی فشار می دهم تا مانع افتادنم شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نبودم، با خبر نبودم؛ من از بچه ی بی گناهی که بخاطر حماقت من، قبل از آنکه چشم به جهان باز کند، برای همیشه وداع گفت، باخبر نبودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوتم که طولانی می شود با تحکّم ادامه می دهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جواب سوالات من رو بدید خانم ایزدنیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم حبس می شود و هوایی برای بلعیدن نمی یابم، به گلویم چنگ می زنم، زانوانم شل می شوند و بر زمین می افتم، چشمه ی اشکم بعد سه ماه می جوشد و سد محکم چشمانم را در هم می شکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک هایم همانند شلاق یکی پس از دیگری بر روی گونه هایم فرود می آیند و صدای مادرم در سرم به دوران می افتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شیرمو حلالت نمیکنم... کاش تو هم مرده بودی... کاش دختری نداشتم، خدا لعنتت کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir※※※※※※
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضرب دستی که بر روی صورتم فرود می آید بر زمین می افتم و هق می زنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اینجوری بزرگت کردم؟ جواب بده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریاد مادرم بلند و بلند تر می شود و صدایش خش دار تر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سویم هجوم می آورد، زیر مشت لگد هایش دستم را بر روی سرم قرار می دهم و ناتوان تر از قبل زار می زنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا این کار رو کردی ناریا! چرا با آبروم بازی کردی، چرا شدی سایه ی شوم زندگی دیگران! چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی رمق زانوانش بر روی دو موزائیک لق و شکستهِ حیاط می افتد و آهسته مشت هایش به پاهایم کوبیده می شوند، سرش را پائین می اندازد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوضاع بر هم ریخته ی چهره اش داغم را تازه تر می کند و جگرم را بیشتر از قبل می سوزاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کار کردم و گفتم عیبی نداره همین که دخترم زندگیش خوب باشه برام بسه! جوونیمو حرومت کردم، نخواستم آرزویی داشته باشی و بر آورده نکرده باشم! چی خواستی که نتونستم بر آورده کنم؟ چی خواستی که از دست من بر نیومد؟ چرا رفتی سراغ کسی که زن و بچه داره؟ چرا بختک شدی رو زندگی شون؟ بگو... بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت دستم را بر روی چشمانم کشیدم، آهسته به سمتش متمایل شدم و دستم بر روی شانه های لرزانش نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان... بخدا نمی دونستم، قسم می خورم نمی دونستم زنش حاملس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهانم را قورت می دهم، روی دو پایم می نشینم و با نفس هایی مقطع، خود را تبرعه می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان هوروش دوستم داره، مامان می گفت... می گفت می خوان توافقی جدا بشن، نمی دونستم بچه داره، مامان حرفام رو باور می کنی نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس نگاهش می کنم، اشک هایم بی اجازه باز راه خودشان را پیدا می کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آواز گنجشک زنگ در، نگاه ترسانم را به مادرم می دوزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخود را کمی عقب می کشد، دستش را به زانو می گیرد و به سختی از جا بر می خیزد، قدم های نا متعادلش به سوی در فلزیِ رنگ و رو رفته ی خانه کشیده می شوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست مادرم روی چفت در گیر و هجوم درد و زخم و هر چه بود ناخوشایندی ها، چنان بر روی صورتش دوید که بغض دیگری میان گلوگاهم مرا به دار کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ماتم بر روی قامت هوروشی می افتد که پر رنگ ترین نقطه زندگی أم شده بود، پررنگ ترین درد زندگی ام، میان باتلاق حس های ابلهانه و چه نامردانه آوار می شود بر سرم تمام لحظاتی که با یاد و خاطرش، زندگی ام را رنگی دیگر زده بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامطمئن سکوت را می شکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همین کافیست تا مادرم از کوره در برود و کف دستش، گونه ی هوروش را با خشم لمس کند، همین کافیست تا باز گریه از سر بگیرد و همین کافیست تا چندین سال شکسته تر شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بر می خیزم و به سمت شان می روم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خفه شو، صدات در نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت دستش را با خشم بر چشمان بارانی اش می کشد و ابر پر بار غم را از چشمانش می زداید، و با چهره ای که در دم تغییر حالت داد به داخل اشاره می کند و بی آنکه نگاهی به چهره ی شرم زده ی هوروش بی اندازد او را به داخل می خواند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف وارد می شود، دست های لرزانم را در هم گره می دهم، سینه ام بالا و پائین می شود و چشمانم بی توجه به سوزش، چهره ی غرق در غم مادرم را نشانه می رود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این بار آخریه که اومدی سراغ ناریا، پاتو از زندگی ما بکش بیرون، اگه یک جو مردونگی تو وجودته، برو پیش زن و بچه ات، بیشتر از این با آبروی ما بازی نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکف دستش را بر چهره اش می کشد و اشک هایی که بی مهابا، بی اذنش به راه افتاده بودند را پا می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به ولای علی قسم، اگه بار دیگه سراغ دخترم اومدی، خودم جفتتون رو به آتیش می کشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم های کلافه ی هوروش به سمت مادرم برداشته می شود و نگاهش، سر تا پایم را وارسی می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانم ایزدنیا اجازه بدید من همه چیز رو واستون توضیح بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی رو توضیح بدی؟ کثافط کاری هاتون رو؟ متأهل بودنت رو؟ حامله بودن زنت رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم به سمتم آمد و دست لرزانش بازویم را فشرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتی دختره بی پدرِ بذار هر غلطی دلم می خواد بکنم آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغی کشید و با شدت به جلو هولم داد، بی تعادل بر روی زمین افتادم و اشک هایم شدت بیشتری گرفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه پدر نداشت، مادر داره! زندگیم رو پاش ریختم، خونم رو تو شیشه نکردم که شما دوتا اینجوری همه چیز رو به لجن بکشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه تأسف بارش را به چهره ام دوخت و با صدایی مرتعش زیر لب نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی کم گذاشتم توی تربیتت؟ چه راهی رو خطا رفتم که خدا اینجوری مجازاتم کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهایش لرزید و بر روی سنگ های مربع شکل حیاط افتاد و وجود من، نمیدانم برای بار چندم در این روز، اما باز هم بدتر از قبل و بی رحمانه تر از هر لحظه، بیشتر در هم شکست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مقصر منم نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند کرد و با چشم های خیس به در و دیوار نگاه کرد و گنگ ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توی تربیتت کم گذاشتم، مادر درستی نبودم، حواسم بهت نبود، حواسم بهت نبود که رفتی سراغ غریبه... مقصر منم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی زمین خودم را بیشتر به سویش کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامانی ... غلط کردم، تو رو خدا آروم باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوروش کنارم روی دو پا نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانم ایزدنیا، به خدا اونجوری که فکر می کنید نیست، درسته که من... من به ناریا چیزی از بارداری بیتا نگفتم! ولی باور کنید من واقعا ناریا رو دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاهی چشمان مادرم در سفیدی غرق در خونش ادغام شد و با چهره ای غضب آلود به سویش متمایل شد، انگشت اشاره اش مرد کت و شلواری مقابلش را نشانه رفت اما تا خواست لب از لب بگشاید، زنگ موبایل هوروش قفلی بر لب های بی روحش زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی میان دستان بزرگ و مردانه اش اسیر شد و چشمان نگرانش با تردید، صفحه ی گوشی را نشانه رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir※※※※※※
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجنون وار در اوج گریه می خندم، خنده ای عاری از خوشی، خنده ای بی صدا؛ ناخن های کوتاه شده ام را بر روی پوست دستم می کشم و هق هقم در نطفه خفه می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرزی در وجودم می افتد، با ترس به اطرافم نگاه می کنم و ناخوداگاه دستانم بر گرد زانوهایی که جنین وار درون شکم جمع کرده ام حصار می شوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم آغوشی را طلب می کند از جنس مادر، مادری که نبودنش خاری می شود بر چشم و پتکی می شود بر سر تمام باور هایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه اشکی و غم آلود هوروش را بر روی خود حس میکنم اما سر بر نمی گردانم، می ترسم، از خود، از او، از تمام کسانی که مرا می بینند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهزاران کاشکی در سرم چرخ می خورد و دهان کج می کند به منی که مانند: دختر بچه ای درمانده بر روی صندلی، اشک هایش تیشه به ریشه اش می زنند و در باتلاق خطا هایش رهایش می کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورود مردی کت و شلواری که بعد نیم ساعت تنفس، مقابل من پشت میز محکمه اش بر روی صندلی می نشیند، با هراس چشم می دزدم و سرم را پائین می اندازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای کوبیده شدن چکش بر روی میز، باخن هایم بر روی شلوارم خط های ناموزون می کشم و بزاق تلخ دهانم را به سختی قورت می دهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با توجه به گواهی پزشکی قانونی خانم بیتا خمسه، دادگاه رأی به جنون و خودکشی میت داده و پرونده را مختومه اعلام می کند و بر طبق ماده شش صد و سی و نه، این قانون تشریح شده است كه در عرف به رابطه ی خانم ناریا ایزدنیا و آقای هوروش مرعشی، نامشروع گفته میشود. این جرم در قانون اینگونه تعریف شده است كه «هرگاه زن و مردی كه بین آنها علقه زوجیت نباشد مرتكب روابط نامشروع یا عمل منافی عفت« غیر از زنا »از قبیل تقبیل یا مضاجعه شوند، به شلاق تا نود و نه ضربه محكوم خواهند شد؛ بنا بر قوانین درج شده، خانم ناریا ایزدنیا به چهل و پنج ضربه شلاق و سه ماه حبس محکوم و آقای هوروش مرعشی به هشتاد ضربه شلاق و هفت ماه حبس محکوم خواهند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوک زده با چشمانی غبار آلود به چکشی که بار دیگر بر میز کوبیده می شود چشم می دوزم و کلام آخر قاضی در سرم به دوران می افتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ختم دادگاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر می شود جان نداد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر می شود نمرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم فریاد می کشد که به این حکم رضا نیست، دلم مرگ می خواهد، مرگی یک باره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش می شد خود گنهکار حکم خویش دهد، در آن صورت دلم مرگی ابدی را انتخاب می کرد، من توان مرگی تدریجی را ندارم، کاش جای دلم، زبانم به کار می افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما همیشه برای من، زود دیر می شود و من می مانم و زنی که زیر بازویم را می گیرد تا به شکنجه گاهم بَرَم گرداند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن می مانم و هق هق های مردانه ی نامردی که دنیای رویاهایم را بی رحمانه بر سرم آوار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کمک دو زن چادر به سر کنارم، زیر نگاه های اشک آلودی که نفرت از من را فریاد می زنند، پاهای بی جانم را به سوی در می کشانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش می شد برگشتی به گذشته داشت، کاش می توانستم مانع مرگ آرزوهای مادری شوم، کاش می توانستم هوروش را از صفحه ی زندگی ام خط بزنم اما افسوس که زندگی همانند رودخانه ایست که شروعش قلّه ی کوه و پایانش به نا کجا آباد می رسد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقامت خمیده اش را که در میان هیاهوی جمعیت راهروی دادگاه می بینم تمام محبت هایش پیش چشمانم، کمر به کشتنم می بندند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردن در لحظه را آرزو کرده ای؟ می توانی حالم را درک کنی؟ می توانی نگاه افسوس بار مادرت که دست های دست بند زده ات را نشانه می رود را ببینی و طعم تلخ ذلت کامت را نزند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید جای من باشی تا بفهمی یک مادر، چگونه پشیمان می شود از به دنیا آوردن فرزندی ناخلف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir※※※※※※
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریان و بی تاب بی توجه به لحظات گذشته ام به دنبال هوروش پله ها را دوتا یکی بالا می روم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم ساز ناکوک می زند و ندای اتفاقی ناگوار می دهد، با صدای وحشتناک برخورد در پشتبام با دیوار، جیغ خفیفی می کشم و از راه پله خارج می شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهانم از حیرت باز می ماند، ذهنم قفل می کند و نگاهم میان چشمان و بر آمدگی شکم بیتا به گردش می افتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمی شود حرف هایش در پشت تلفن، حقیقتی نا خوشایند باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان قرمز شده اش قیافه ام را رسد می کند و هق هقش شدید تر می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جیغ هایی گوش خراش، بریده بریده کلمات را ادا می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به... به خاطر این زندگی...زندگیم رو جهنم کردی؟ آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاطر این د...دختر بچمو نمی خوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاطر این پا گذا...گذاشتی رو تموم تعهداتت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست هایش مشت می شوند و قدمی به عقب بر میدارد و جیغی می کشد که گمان می برم گلویش از جیغ دلخراشش دریده باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوی مادرم را در کنارم حس می کنم اما صدایش را نمی شنوم می دانم مانند همیشه چنگ به صورتش می زند و از ترس دست و پاهایش به لرزه می افتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم معطوف زن بی چاره ای می شود که چاره را در مرگ می بیند و هر لحظه به لبه ی بام نزدیک تر می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خوبی درک می کنم مردی که میان دوراهی سخت بود و نابود قرار گرفته و هیچ درِ بازی برای رهایی از اتاقک تاریک پریشانی نمی یابد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهماهنگ با هوروش، قدم هایم را آهسته به سوی بیتا حرکت می دهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش میان من و هوروش می چرخد، انگشت اشاره اش را به سویمان می گیرد و قدمی دیگر به لبه ی بام نزدیک می شود و فریاد می کشد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جلو نیاین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیده می ایستم و فاصله ی یک قدمی اش تا تیغه ی بام را نگاه می کنم، چشمه ی اشکم چیزی شبیه به زاینده رود خشک می شود و رج به رج ترس در انتهای دلم ته نشین می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست های هوروش تسلیم وار بالا می آید و نامحسوس قدمی دیگر به بیتا نزدیک می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_احمق نشو بیتا، از لبه ی بوم فاصله بگیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا هیستریک وار خنده ای می کند و با خشم پشت دستش را بر روی چشمان اشکی اش می کشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه ترسیدی؟ ترسیدی بمیرم خونم بیوفته گردنت! نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دخترم، این راهش نیست عزیزدلم، بیا بریم پائین همه چیز رو حل می کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خشمگین بیتا چهره ی مادرم که با فاصله ی کمی از من ایستاده است نشانه می رود و سپس نگاهش به من کشیده می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقه اش بلند می شود و نگاهش را به چشمان ترسیده ام می دوزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_انتظار نداشتم خانوادت با خبر باشن، آفرین... خیلی خوبه، مامان تو اینجا، مامان من پائین ساختمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده اش محو می شود و نفرت مهمان چشمانش می گردد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توی لعنتی رو عزیزم صدا کرد، وقتی بهش زنگ زدی بهت میگفت آروم باشی، قربون صدقه ات می رفت، عزیزم صدات کرد، من خواب نبودم... خواب نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدانم نفرت نگاه زن مقابلم بود، یا حسی که از دیدن وضعیتش پیدا کرده بودم، اما عجیب حال و هوای دلم، با ابر های تیره ی بهاری هنگام جمع شدن چادر ابریشمی خورشید، هماهنگ شد و برای تمام لحظات خوشم کنار هوروش از خود متنفر شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از خدا می خوام مثل من، روزی هزار بار بشکنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه جوابی بود و نه اشکی، خرد شدنش را حس می کردم و عجیب تر بود که خرد شدم با تک تک کلماتی که با خشمی همانند صاعقه های هفتاد روزه ی بهار، ادا می شدند و بند بند وجودم را می لرزاندند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم خنده، باز هم اشک های بی اجازه اش، باز هم جیغ های دل خراشش، باز هم درماندگی و تلاش هوروش برای قانع کردن همسر حامله اش و باز هم شکسته تر شدن من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو رو به جون اون بچه، به خودت رحم نمیکنی به اون رحم کن، از اونجا فاصله بگیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی بده نه؟ چرا به حرفت گوش بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه... مگه من التماست کردم گوش دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه وقتی... وقتی گفتم نرو، موندی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نموندی... نموندی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوک زده ایستاده ام، بی توجه به صدای ماشین ها، بی توجه به هیاهوی پائین ساختمان؛ دلم گواه بد می دهد و صاعقه های آسمانی، همانند عزرائیل به جانم می افتند و حال دلم را متلاطم تر می کنند و موج های خروشان می رفت تا صخره های دلم را صیقل دهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الهی دورت بگردم، به فکر بچت باش، میدونم چقدر یک مادر بچش رو دوست داره، عزیز دلم نذار شرمنده ی اون طفل معصوم باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض صدای مادرم آرامش که نمیکند هیچ، گویی نمک زهرآگینی می پاشد بر روی زخم های دَلمه شده اش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتی بر شکم بر آمده اش می زند و آهسته قدمی دیگر به لبه ی بام نزدیک می شود و همزمان فریاد هوروش بلند شده و به بیتای گارد گرفته نزدیک تر می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جلو نیا، همونجا وایسا... بخاطر این بچه ست که مثل مرغ پر کنده شدی نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاطر بچه ای که این چند ماه حتی به دروغ، اما باز هم ذره ای محبت از به اصطلاح باباش ندید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپره های بینی اش از خشم تند باز و بسته می شوند، صدای فریاد آدم های پائین ساختمان را می شنوم و صداهایی هرچند ضعیف اما با عجزی که از فاصله پنج طبقه ای تا پشت بام شنیده می شود، زن مقابلم را دخترم صدا می زنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک هایش گریزان تمام اجزای صورتش را در هم می آمیزد، عجیب نگاه ترسیده و جنون وارش دلم را به رخت شویی وادار می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه سرگردانش میان من و هوروش و طفل درون بدنش چرخ می زند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را نوازش گونه بر شکمش می کشاند، هم زمان با هوروش بلافاصله از فرصت استفاده می کنم و به سوی بیتا می دوم، اما وای از زمانی که تو پشیمانی را فریاد بکشی، تمام عالم دست به دست هم می دهند تا به عمق مرداب روانه ات کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خواهم فریاد کشم اما زبانم لال شده است، جای خالی بیتا دهان کج می کند به چهره ی شوک زده ام، نمیدانم من در آنی سنگ شدم یا هوروش شکسته شد، هرچه بود زانوانش بر روی ایزوگام های نم دار از باران می افتد و نعره هایش بلند و بلند تر می شود، آنقدر بلند که صدای مادرم و مردمی که در پائین ساختمان شیون می کنند را نمی توان شنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرباط وار لبه ی بام قرار می گیرم، چشمانم جمعیت را کنکاش می کند و در آخر بر روی آغوشی که بیتای غرق در خون را به سینه می فشارد و زجه های پدرانه اش دل آسمان را می سوزاند، ثابت می ماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم کشیده می شود، گنگ بر میگردم و اشک هایی که از چشمان هوروش سقوط می کنند می شمارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا بریم ناریا، مقصرش مانیستیم، بیا بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجال صحبت نمی دهد و مرا به دنبال خود می کشاند، دست مادرم مچم را اسیر می کند و با خشم و هق هق دستم را از دست هوروش آزاد می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمانم چشم می دوزد و اشک هایش تند تر شروع به ریزش می کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدا لعنتت کنه، شیرمو حلالت نمیکنم، حلالت نمی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزانوانش تا می خورند و بر روی زمین می افتد، به صورتش چنگ می زند و رد ناخن هایش، خلاء ذهنم را پر رنگ تر می کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مقصر شما دوتائید، خدا لعنتتون کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمزمه وار حرف مادرم را تکرار می کنم، سر بر می گردانم و جای خالی بیتا را نگاه می کنم و زیر لب تکرار می کنم"من مقصرم... من کشتمش... من گناهکارم، گناهکارم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز هجوم واقعیت راه تنفسم بسته می شود، به گلویم چنگی می زنم و از شدت درد تکه گوشت تپنده درون سینه ام، بر روی زمین می افتم و چشمانم بی آنکه به دنبال پیدا کردن منبع صدای آژیر بگردند، دست می کشند از تماشای پرده ی سیاهی که مقابل دیدگانم نقش بسته است و در خلاءی مسکوت غرق می شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir※※※※※※
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک های حلقه زده ی چشمانم جاری می شوند و می توانم چهره ی شکست خورده اش را واضح تر ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچانه ام می لرزد، چهره اش سردتر از همیشه است، آنقدر سرد که یخ می زند وجودم از سردی نگاه بی رنگ و روحش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته لب می زنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگمان نمی کنم شنیده باشد، اما مگر غیر از این است که یک مادر بی آنکه فرزندش سخن گوید؛ حرف های نگاهش را می خواند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه اینجام، چون نمی خوام برای بار دوم به غریبه ای پناه ببری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگناهانم آنقدر زیاد هستند که بی آنکه بدانم چگونه، اما تمام پل های امیدم را شکسته باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلال شده ام... مسکوت و بغض دار شرمندگی و عجز بر روی صورتم خیمه می زنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرمنده بودم چون آنگونه که می خواست تربیتش را حفظ نکرد ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینجام چون مادرتم، چون اولادمی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس که می کشد، نفس در سینه ام حبس می شود از درد عمیق آهی که از سینه اش بر می خیزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه اشکیم را به چهره اش می دوزم، شاید بتوانم دلجویی کنم، شاید بتوانم باز هم امیدی به شنیدن صوت زیبای لالایی های شبانه اش داشته باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش که بلند می شود، مهر سکوت بر لب هایم کوبیده می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_در خونه ی من به روت بازه، بیشتر از این باعث شرمندگیم نشو، حرمت منو شکستی، حد اقل نذار تن پدرت بیشتر از این توی گور بلرزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو می گیرد و من در دلم می خواهم برگردم عقب؛ هوروش نباشد، این دادگاه پر ازدحام نباشد، من باشم و سنگ سرد قبر پدری که دلم برایش پر می کشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راه بیوفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدرت گرفتن نگاهم را ندارم اما به اجبار هم قدم می شوم با دو زن کنارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم فریاد می کشد"برگرد مامان، نگاهت را ازم دریغ نکن، اینگونه در گردباد اشتباهاتم تنهایم نگذار" اما امان از وقتی که حتی روی صدا کردنش را هم نداری، تنها می توانی، به سوی آلونک عذابت روانه شوی و عذاب زهرآگین تمام گناهانت را زیر زبانت مزه کنی و دم نزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم هایم آهسته و بی رمق است، اضطراب را می توان در تمامی سالن، میان مردمانی که بی توجه به هم، از کنار هم می گذرند حس کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنار کادر های چوبی میخکوب شده بر دیوار کرم رنگ سالن می گذرم، حتی میلی برای خواندن آن برگه های سفید ندارم من زندگی أم چنان دستخوش سیاهی شده است که باسیاهی هم آغوش شده أم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر سفرِ زندگیمان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكولهباری را حمل میكنيم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبريزِ خاطرهها و تجربهها و زخمها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميراثِ گذشته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چه كولهبارت سنگينتر باشد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسختتر به پيش میروی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر كلوخراهها و سراشيبیها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنام رمان : هیاهوی دلدادگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویسنده : مژگان رضایی راد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازیتا
۵۶ ساله 00رومان بدی نبود
۲ ماه پیشپرنیا
۱۳ ساله 00بنظرم بهترین رمان دنیا بود😥😥
۳ ماه پیشپری
10تا صفحه 24 خواندم اصلا جالب نیومد رهاش کردم
۸ ماه پیشالهه
11مختصر دمفید لُپ مطلب رو ادا کرد متن قشنگی هم داشت
۱۱ ماه پیشM
۱۸ ساله 10خیلی خیلی غمگین بود
۱ سال پیشpary
00نمیدونم نظرخاصی ندارم راستش فک میکنم اگه ادامه داشت بهتر بود و با موضوعه مشخص و واضح تر
۲ سال پیشroz
00آموزنده
۲ سال پیشzaki
00خوب نبود😐😐
۲ سال پیشفاطمه
۳۷ ساله 10اولش خوب بود ولی تهشا خراب کرد بود اخه یک سال زمانه کمی نیس برادوری
۲ سال پیششقایق
۳۱ ساله 40خوب بود ولی یه جاهاییش آدم نمی دونست گذشته رو داره می گه یا حال رو. کاش مرز گذشته و حالش مشخصتر بود
۲ سال پیشمهتاب
۱۳ ساله 10به نظر من رمان عالیی بود من رمان های غمگین دوست دارم چون به واقعیت نزدیک هست و کوتاه هم بود رمان عالیی بود
۲ سال پیشآرتمیس
۱۹ ساله 80افتضااااح بود داستانی خاصی نداشت اصلاعاشقانه نبود
۲ سال پیشخاطره
۳۷ ساله 42عالی بود سپاس نویسنده محترم دم و بازدمت گرم 🌹🌹🌹
۲ سال پیشتنها
20خوب بود. ولی خیلی کوتاه بود.
۲ سال پیش
ریحانه
۴۰ ساله 00بد نبود