ماجرا از اون جایی شروع میشه که دنیز به همراه ارغوان برای تحصیل، به خانه‌ی قدیمی پدربزرگِ مادرش سفر می‌کنند، غافل از اینکه دست سرنوشت، زندگی اون رو با دو دختری که در گذشته در این خونه زندگی می کردند گره زده، دو خواهر که سال های گذشته زندگی مخفیانه ای توی این خونه داشتند و حالا دنبال آزادی از بند اون خونه اند...

ژانر : ترسناک، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۹ دقیقه

مطالعه آنلاین همخانه ارواح
نویسنده: fateme078

ژانر : #ترسناک #معمایی

خلاصه:

ماجرا از اون جایی شروع میشه که دنیز به همراه ارغوان برای تحصیل، به خانه‌ی قدیمی پدربزرگِ مادرش سفر می‌کنند، غافل از اینکه دست سرنوشت، زندگی اون رو با دو دختری که در گذشته در این خونه زندگی می کردند گره زده، دو خواهر که سال های گذشته زندگی مخفیانه ای توی این خونه داشتند و حالا دنبال آزادی از بند اون خونه اند...

مقدمه :

بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز

در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز

راز سرگردانی این روح عاصی را

با تو خواهم در میان بگذاردن، امروز

گر چه از درگاه خود می رانیم، اما

تا من اینجا بنده، تو آنجا، خدا باشی

سرگذشت تیرهء من، سرگذشتی نیست

کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی

- آمده ایم که برویم... هیج کس ابدی نیست؛ زندگیمان مانند کتاب داستانی است که اولش ساده و آرام پیش می‌رود، وسط‌هایش هیجان می‌گیرد و در آخر پیروز یا مغلوب می‌شویم ...

گاهی همه چیز راحت و آرام پیش می‌رود و یکراست به خانه ابدیمان راه میابیم ...

و گاهی برای سنگ قبر نداشته، آرزوهای از دست رفته و یا انتقام می‌مانیم و سرگردان می‌شویم !

***

کنار گل های یاس باغچه ایستادم؛ در حالی که چمدونم رو جلو-عقب می کردم، یاد دیشب افتادم که بابا بعد از یک ماه، اجازه‌ی رفتن از تهران رو صادر کرد، این هفته به کل نازش رو کشیدم؛ دیشب هم گفتم:« اگه نذاری برم، مثل مریم، دختر فراری میشم و از این زندونی که برام ساختی فرار می کنم»

بابا چقدر از این حرفم شوکه شده بود! سیلی که به گوشم زد رو به یاد دارم. آخر هم گفت: «برو هر قبرستونی که می‌خوای بری، توی خونه ی من کمتر از گل به تو گفته نشد، اما اگه می‌خوای بری از این خونه، باید جایی که من میگم بری!»

کلیدی که از روی میز برداشت و به دستم داد، می‌گفت مادرم یه زمانی توی اون خونه زندگی می کرده؛ حتی علتش رو هم نپرسیدم. به مادر جون نگاه کردم، صورت گرد و لپ های بر آمده اش من رو به سمتش کشوند؛ بی محابا ب*و*س*ه ای به صورت کوچولوش زدم.

لبخند عمیقی زد و گفت :

-دنیز، مادر قربونت، این آجیلا رو برات اوردم، تو راه از گشنگی تلف نشی؛ مادر، نری از این آت و آشغالا (چیپس و پفک و ...) بخری! به فکر خودت نیستی به فکر دوستت باش.

دست خشک و چروکیده اش رو توی دستم گرفتم.

-دستت درد نکنه! قربونت برم آخه انقد به فکر منی! ارغوانم از این چیزا دوست نداره.

کمی سکوت کردم:

-بابا نیومد؟

لب های بی جونش رو تکون داد:

-گفت همین دانشگاه آزاد برو

بی حوصله به چشم‌هاش که با مژه‌های سفید پوشیده شده بود نگاه کردم. دلیل مسخره ای برای رفتنم آوردم:

-مادر جون، شما که می‌دونین من دولتی دوست دارم

یعنی تمام اهداف من توی دانشگاه دولتی محقق میشه !

خودم بهتر از هر کسی می‌دونستم فقط برای فرار از وابستگی، به این سفر می‌رفتم، مهربون نگاهم کرد:

-خب مادر می‌موندی، سال دیگه دوباره امتحان می دادی.

حرفای بابا رو تکرار می‌کرد و من توی این چند ماه، گوشم از این حرفا پر بود.

-خواهش می کنم؛ ادامه ندید، حرفای بهتری واسه گفتن داریم؛ من دارم واسه مدت طولانی از پیشتون میرم ها...

ظرف آب و قرآن رو از روی میز برداشت، قرآن روبوسیدم و لبخند پهنی به مادر جون زدم:

-زود برمی‌گردم قول میدم.

روی ابرو های کم پشتش تا انداخت:

-مثل مادرت؟

لبخندم محو شد:

- مادر جون من برمی‌گردم قول میدم قول... قول... قول...!

سرش رو به نشونه تاسف تکون داد:

- برو؛ خدا به همرات! من به قول دادن و عمل نکردن عادت دارم.

در خونه رو باز کردم. نگاهی گذرا به خانه مون انداختم و با صدایی پر از بغض گفتم:«خدانگهدار خاطرات کودکی»

به حوض آبی رنگ رو به روی باغچه چشم دوختم. هنوز هم مادرم رو با لبخند دندون نما و دامن گل گلی و لباس های رنگارنگش می دیدم. مادری که پونزده ساله دیگه نیست.

با صدای بوق ماشین ارغوان از خاطراتم دست کشیدم. مادر جون به سمت ماشین رفت و دست من رو با دست های کم جونش به اون سمت کشوند، صدای ناله ام بلند شد:

-آخ آخ! مادر جون، خودم داشتم می رفتم.

مثل مادر هایی که نگران کودک چهار سالشونن نگاهم کرد و انگشت اشاره‌اش رو جلوی دهنم گذاشت.

-هیس! هیچی نگو! می خوام بهش بگم یه تار مو از اون موهای مشکیت کم بشه یا رنگ بشه من این دختره گیس بریده رو خفه می کنم.

ارغوان به این حرفای مادر جون عادت داشت.گفت:

-مگه بچه یتیم گیر آوردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین ارغوان رو باز کرد و من رو به آرومی روی صندلی هول داد. بعد رو به ارغوان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختره گیس بریده، هوای دختر من رو داشته باش تا منم باهات خوب بشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان با چشم های سبز رنگش چند بار پلک زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حاج خانوم، من کِی با این دختره بد رفتار کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون اشک چشماش رو کنار زد، در طرف من رو بست:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برید دیگه؛ حوصله جواب دادن به سوالاتون رو ندارم، خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان پاش رو روی گاز گذاشت و راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آینه جلوی ماشین به مادر جون نگاه کردم که ظرف آب رو پشت ماشین خالی کرد و دستاش رو به علامت خدافظی تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان اخم غلیظی کرد که گفتم الان عصبانیتش فوران می کنه و دوتایی ته دره می افتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این مامان بزرگت، من رو نکشه ول کن نیست. حالا این خونه ای که بابات کلیدش رو داده کجا هست؟ به دانشگاه نزدیکه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره بابا! من تا حالا خونه رو ندیدم. بابام که ما رو جای بد نمی‌فرسته؛ می‌فرسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دلم گفتم بابا اگه می‌دونست از قصد دانشگاه اینجا رو زدم، هیچ وقت بهم کلید نمی داد و آخر می گفت برو فراری شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه می‌دونم! امیدوارم جای خوبی باشه وگرنه من طاقت نمیارم برمی‌گردم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت نگاهش کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترسو خانوم، یاد خوابگاه دختران افتادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد و با حرص به آیینه نگاه کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من ترسو نیستم، احساس خوبی به این سفر که چه عرض کنم؛ به این تغییر مکان ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخور این پسته رو سفرمون رو خراب نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ادای آدمای نترس رو درنیارا! من خوب می دونم از سوسک هم می ترسی، حالا بقیه جانداران بماند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق با ارغوان بود. منم می‌ترسیدم شاید بیشتر از ارغوان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دنیز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبهم و گنگ به پسته خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ما از چی می‌ترسیم؟ اصلا از کی می‌ترسیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند پهنی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من از تو می ترسم؛ تو از بقیه موجودات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرت نگو! اصلا بی خیال ترس! اون ضبط رو بزن؛ ببینم چی داریم واسه شنیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سی‌دی که داخل کیفم بود رو برداشتم و داخل ضبط گذاشتم؛ شیطنتم گل کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان منتظر شروع آهنگ بود و من منتظر ترسوندن اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا پلی شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غار غار! نرو نرو اون جا! اون جا پر از روحه! روح ! اگه برید کشته می‌شید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمهای ارغوان پر از ترس و اضطراب شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الهی سقط شی! این آهنگ عمته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم که صدای من رو شناخته اما باز شیطنتم گل کرده بود و می خواستم انکار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من واقعا نفهمیدم این سی‌دی از کجا اومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تیزی بهم کرد و پسته رو داخل دهنش گذاشت.-_ خالی نبند! صدای داغونت تابلو بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و دستم رو حواله بازوی نداشته‌اش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای ناکس! فهمیدی سیاه بازیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دنیز، دهنت رو ببند، چون حواسم پرت میشه، دارم رانندگی می کنم خیر سرم! حالا آهنگ بذار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ ملایمی گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو روی هم گذاشتم، از روی ناچاری جونم رو به دست ارغوان سپردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای جیغ ارغوان از خواب بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چته روانی؟ جن دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من من می کرد و فقط به جلو نگاه می کرد، بالاخره به حرف اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رو... رو... به روت رو ن... نگاه کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روبرو نگاه کردم، یک گرگ جلومون رو گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نترس! هنوز تاریک نشده. می تونیم از یه مسیر دیگه بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شو! تو تمرگیدی؛ منِ بدبخت اینجا در حال رانندگی بودم. هم خوابم میاد، هم این که این، این جاست تا ما رو بخوره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم دور بزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین عقب گرد کرد و مسیرمون رو به راه دور تری تغییر دادیم؛ بدون توجه به وضعیت سابق، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی راهمون دور شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می‌موندیم بخورتمون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه! ولی می شد لهش کرد! گرگ ارتش تک نفره اس ولی ما دو نفر می تونستیم از روش رد بشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیش خندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معما چون حل گشت آسان شود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چند ساعت مونده برسیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یک ساعت و نیم؛ شایدم بیشتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی معطلی روی صندلی که برای راحت خوابیدن عقب داده بودم تکیه زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس شب بخیر تا اون موقع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو دور گردنم قرار داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لهت می کنم! می فهمی خستم یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می فهمم! باشه نمی خوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام حواسش رو به فرمون ماشین داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنیز، اینجا چرا انقد بی مغازه-پغازه است، گشنمه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطراف نگاه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم. می‌گردیم پیدا میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیدوارم بشه، چون اگه نشه من از گشنگی مجبورم تو رو بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندزدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه اوه! اونوقت تنها توی این شهر غریب چه کار می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست به سرش زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ گفتی! اصلا خوش مزه نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهمیدم کی خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنیز، پاشو رسیدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو کمی مالیدم و از پنجره به بیرون نگاه کردم. یه در بزرگ آهنی قرمز رنگ که از پشت در درخت‌های بلندی پیدا بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنیز مطمئنی اینجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبر کن؛ ببینم؛ پلاکش چنده !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در رفتم، هیچ خونه ای این دور و ور نبود. انقدر این محل خلوت بود که یک لحظه تمام ترس هام به یادم اومد. خدا خدا میکردم این، اون خونه نباشه. شاخه درخت و کنار زدم، خاک‌های روی پلاک رو پاک کردم. چهل و چهار. خودش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید رو از جیب مانتوم در آوردم. قفل رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان رو صدا زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارغوان، اینجاست. الان در و باز میکنم. ماشین رو بیار تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پا لگد محکمی به در زدم. اوه! خدای من! اینجا خونه‌اس یا جنگل؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دیگه رو هم باز کردم تا ارغوان ماشین رو بیاره تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه ساعت شش شب بود اما خوف عجیبی توی این خونه وجود داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت صدا برگشتم. مرد قد بلند و لاغری کنار در ایستاده و زل زده بود به من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاری داشتید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صاحب این خونه شمایین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد ساکت موند. ارغوان کنارم اومد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای خدا بابات و نیامرزه این هم خونه‌اس ما رو اوردی؟! دوتا سگ اینجاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد غریبه پوزخندی زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خواستم بگم بهتره از اینجا برید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروم رو بالا انداختم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا ما تازه اومدیم. کجا بریم؟ شما باید برید. ما خسته ایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه رو روی مرد بستم. درحالی که پشت در بود داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم، اینجا امن نیست؛ میل خودتونه ولی زندگی توی این خونه مساوی با مرگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به حرفش دست ارغوان رو گرفتم؛ به سمت خونه کشوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غر غر کنان گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا می بری من رو؟ وسایلا وسط باغ مونده ، بیا برگردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونستم قراره با چه منظره‌ای رو به رو بشم! اما ته دلم روشن بود، هرچقدر هم این خونه قدیمی و بد باشه؛ باز هم از خونه خودم و تنهایی بهتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرت نگو! بیا بریم تو؛ ببینیم این خونه چه شکلی هست اصلا ؛ بعد وسایل مون رو برمی‌داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه بلندی کشید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاک تو سر من که با تو هم خونه شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه آخر باغ قرار داشت. بابا گفته بود دو تا اتاق تو در توه. به پله ها رسیدیم، حدود ده تا پله بود که بعد از طی کردنش به محوطه اصلی می‌رسید و دو تا در سفید که پنجره‌های چهار ضلعی مشکی داشتن. روبروی یکی از اتاق ها ایستادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی در عکس دو تا دختر با موهایی که روی صورتشون و پوشونده بود طراحی شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

[ارغوان طوری حرف زد انگار که میخواد مانع جهنم رفتن خودش بشه]

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دنیز، بیا برگردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید و داخل قفل انداختم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبر کن الان بازش می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان کنار در نشست و دستش و روی سرش گذاشت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خوام صد سال سیاه بازش نکنی! همین الانش با دیدن این نقاشی خوف کردم. دیگه چه برسه برم توی این تونل وحشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه رو باز کردم و ارغوان جلوتر از من داخل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبل ها با روکش سفید پوشونده شده بودند. در و دیوار کاهگلی. سقفی هر لحظه ممکن بود بریزه و من و ارغوان با دنیا وداع کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من میرم حموم. تو هم بگیر بخواب! رانندگی کردی، خسته ای .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هاش رو مالید و مانتوش رو روی زمین رها کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نرو، من خوابم نمیاد اینجا هم تخت نداره. من باهاش حال نمی‌کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مبل هایی که روشون روکش بود اشاره کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب روی یکی از این مبلا بخواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مبل نیستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چی ان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کلی چیزای قدیمی؛ اسباب بازین! از اینایی که مادربزرگامون باهاشون بازی می‌کردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنگ نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کی دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وقتی اومدیم زیرش رو نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتشون رفتم و روکش رو از روی همه‌اشون برداشتم. با دیدن اون وسایل قدیمی، شوکه شدم. دو تا عروسک بافتنی که با دو تا دکمه و یه نخ قرمز چشم و لب دار شده بودن. یه صندوقچه که درش قفل شده بود و کلی وسایل مثل آینه و وسایلی که با چوب درست شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مونده بودم من چطوری اینا رو مبل دیده بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم به ارغوان چیزی بگم که دیدم روی زمین خوابش برده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتو رو از چمدونش برداشتم و روش کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاپ و شلوارک مشکیم و حوله‌ام رو برداشتم؛ به همراه شامپو و صابون و لیف ، دنبال حموم گشتم. توی اتاق اول نبود. به اتاق دوم رفتم. کنار کمد یک در چوبی بود. در و باز کردم. انگارا اینجا حمومه. گمونم نسل این خونه یه قرن پیش منقرض شده؛ فکر نکنم همچین حمومی تو کل کشور باشه! دوش آبش زنگ زده بود، دمپایی هم نداشت؛ جایی واسه گذاشتن حوله نداشتم. برای همین با لباس‌هام بیرون از حموم گذاشتمشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شامپو رو روی سرم خالی کردم. شروع کردم به آهنگ خوندن: «من با تو خوشم تو خوشی با دل من ...»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب قطع شد. چشم‌هام رو باز کردم، ببینم چه خبره که کف رفت تو چشم‌هام. چشم‌هام می سوخت. دنبال حوله یا هرچیزی که بشه باهاش چشمام و پاک کنم می گشتم. دستم رو روی دیواری گلی می کشیدم تا یه وقت روی زمین لیز نخورم. دستم یه چیزی مثل پارچه رو چنگ زد. آخیشی گفتم و پارچه رو روی چشم‌هام کشیدم. به محض باز کردن چشم‌هام حس کردم تموم صورتم تر شد! به دست‌هام نگاه کردم. پر از خون شده بود! پارچه رو رها کردم؛ ببینم این از کجا پیدا شده! پاهای زمختی روبروم قرارگرفته بود! پارچه‌ای که باهاش چشم‌هام رو پاک کرده بودم لباس یک آدم بود! با دهان باز به پاها و لباس خونی نگاه می‌کردم. سرم رو بالاتر آوردم. موهای مشکی که روی صورتش قرار گرفته بودن و انگشت هایی با ناخن های بلند. تنها کاری که تونستم انجام بدم؛ زدن یه جیغ بلند بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحشت تمام وجودم رو گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پاشیده شدن آب، روی صورتم، چشم‌هام رو نیمه باز کردم. تصویر تاری از ارغوان روبه روم ایستاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبی؟ چرا جیغ زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهرهء اون دختر و لباس خونیش به نظرم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون دختره، همون که من با لباسش چشمام رو خشک کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنگ نگام کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کسی تو حموم نبود، خیالات ورت داشته دخترهء ترسو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم من دیدمش! آب قطع شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیش خندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که جیغ زدی، من رو از خواب پروندی؛ اومدم دیدمت با اون وضع روی زمینی و از هوش رفتی، آب هم داره شرشر روی زمین می‌ریزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنم لرز گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من مطمئنم آب قطع بود! به قرآن من اون دختره رو دیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقاشی روی در ورودی، آره خودشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در ورودی رفتم، ارغوان رو صدا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا ببین این دختره، همون سمت چپیه، اونی که موهاش مشکیه؛ با همین لباس تو حموم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان با تعجب به من خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا به خیر کنه! اولش که اون گرگ، بعد هم اون مرده و وسایل‌های قدیمی، حالا هم که این دختره! گور بابای دانشگاه! من می‍خوام برگردم تهران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو دلی، حرف دو پهلویی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شاید خیالات برم داشته! نمی‌خوام به خاطر خیالات من، بیخیال دانشگاه بشیم. تو می‌خوای بری برو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من تنهات نمیذارم که! اگه من نباشم این دختر موبلندا می‌خورنت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون که هستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما هرچی کشیدیم از رفاقتمون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم واسه همینه که تا الان به رفاقتت ایمان اوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم تو اینجا سرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز هم تمام فکرم به اون دختری بود که نمی‌دونم انسانه یا فراتر از انسان؟! روح یا جن؟! و اون نقاشی عجیب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا جا انداختم، بخوابیم شاید فردا رو ببینیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ارغوان کی دانشگاه شروع می شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دقیقا یه هفته دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بخوابیم شاید زنده بمونیم اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینا با تو دوستن زنده می مونی... مامانت قبلا اینجا بوده. شاید با اونم دوست بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارن در میزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو باز کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنیز، من تو آشپزخونم. همه جا رو خاک بر داشته. یخچالش هم خالیه. انگار کمد گذاشتن تو آشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه! رفتم؛ ببین چی کم داریم برگشتم بریم خرید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنل آبی رنگم رو روی تاپم پوشیدم و یه شلوار گرم کن هم پام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بیرون اومدم. از بین درخت‌های سر به فلک کشیده باغ گذشتم. صدای سگ ها آزارم می داد. انگار داشتن باهام حرف میزدن! هر گامی که برمی‌داشتم صداشون بلندتر می‌شد. به محض باز کردن در خونه ساکت شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون مرد دیشبی جلوی در واستاده بود ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام! کاری داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه بیام داخل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پام رو جلوی در گذاشتم و با اخم گفتم:«نه»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست در رو بیشتر باز کنه و بیاد تو که در رو روش بستم، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم، این خونه امن نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بس کنید آقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به در تکیه می‌دم؛ یعنی اون دختره روح بود؟! نه! روح که لباس نداره! خیالاتم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه باور نمی کنید، بیاید خونهء ما، همسر من هم قبلا توی همین خونه زندگی کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعتماد به نفس گفتم:«این خونه سالهاست که خالی بوده! خانوم شما کی اینجا بود؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با مادرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغزم سوت کشید! در خونه رو به روش باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیاید داخل...! شما مادر من رو از کجا می‌شناسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه پدرت فامیلیش جوانمهر نیست؟ مگه مادرت اسمش گلشید نبود؟! وقتی با بابات قهر کرد مگه نیومد اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما اینا رو از کجا می دونید؟ اینا مربوط به ده سال و اندی پیشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم که همسر من، شقایق، دوست مادر خدابیامرزت بود. وقتی اومد تو این خونه رفتارهاش تغییر کرد. میشه گفت یه آدم دیوانه شده بود! همسر من هم پیشش موند تا آروم شه ولی نه تنها حال مادرت بدتر شد، زن من هم دیوونه شد؛ میشه بیام تو؟ اینجا نمیشه حرف زد می‌شنون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیا؟! کیا می‌شنون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون دخترا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارید من رو می‌ترسونید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه مرد غریبه به سمت اتاق ها رفتم؛ نمی‌دونم این مرد کیه! ولی حتما آشناست که سگ ها با دیدنش هیچ واکنشی نشون نمیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه یاد ارغوان افتادم که تازه ماجرای حموم رو فراموش کرده، رو به مرد گفتم:« میشه یه روز دیگه بیاین؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب پرسید:«چرا؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوست من الان تو این خونه‌است؛ شما رو نبینه بهتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه! اون هم باید هر چیزی رو که تو می خوای بدونی رو بدونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه روش ایستادم چهره‌اش رو کاملا بررسی کردم، چشم‌های ریز، بینی عقابی و لب های کوچک و خشک. انگار سال‌هاست که آب نخورده، با موهای جو گندمی‌اش که هیچ وقت رنگ شانه و حموم رو ندیده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی اون نمی‌خواد چیزی بدونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو به سمتم خم کرد، عقب رفتم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی نمی‌خواد درمورد دوتا خواهری که کمتر از صد ساله پیش توی این خونه زندگی می‌کردن چیزی بدونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کمی سکوت ادامه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر می کنم شما آدما‌ه رو خوب نمی‌شناسید. به نظر من دوستتون از شما شجاع تره و درک این مسائل براش راحت تره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

[تمام زمین پر شده بود از برگ‌هایی که از درختان بلند باغ پایین افتاده بود. برگ‌ها رو زیر پا له کردم و گذشتم و با تحکم گفتم]

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه ارغوان بترسه و بخواد برگرده نمی‌بخشمتون آقا! این همه سال منتظر آزادی موندم و حالا که از اون خونه به سختی آزاد شدم، اجازه نمیدم کسی آزادیم رو سلب کنه. لطفا از این جا برید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به سخنرانی من از سراشیبی راه گذشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم داخل! منتظر دیدن اون نقاشیم که مادرت کشیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی اون نقاشی روی در، کار مادر منه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنارم رد شد و در حالی که مستقیم مسیر خونه رو پیش گرفته بود،گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونی خانوم، این خونه واقعا قشنگه. مادرت حق داشت از این خونه دل نکنه و با دوتا روح اینجا زندگی کنه! البته اون آخر عمریش خودش هم یه پا روح شده بود انقدر که دنبال گذشته این‌ها بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادر من که اینجا نمرد، من کنارش بودم. تا آخرین لحظه. اون توی خونه کنار ما سکته کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای شکستن شیشه باعث شد به سمت اتاق بدوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگ های زرد و نارنجی رو یکی پس از دیگری له کردم. از پله ها بالا رفتم و از پشت پنجره اتاق به داخل خیره شدم. سایه ای از جلوی پنجره رد شد. جیغی کشیدم و چند متر عقب تر رفتم. دوباره صدای داد ارغوان اومد. با کراهت دستگیره چوبی رو باز کردم و وارد شدم. اتاقی مربعی شکل که در بالاترین قسمتش اسباب قدیمی بود و تنها چند تا پشتی و فرش شش متری محیط رو پوشانده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل آشپزخانه شدم. ارغوان کنار پنجره ایستاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارغوان چی شکست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم برگشت. برای چند لحظه قلبم از حرکت ایستاد! دختری که دیده بودم ارغوان نبود. خواستم جیغ بکشم که صدای ارغوان رو از پشت سرم شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه تو که اینجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که به اون دختر چشم دوخته بود با لکنت گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو... تو این دختره رو... نمی‌بینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کدوم دختره؟ من اینجا کسی رو نمی‌بینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان دستم رو محکم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دختری که بهش خیره شده بودم اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو این رونمی‌بینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر به حرکت افتاد، چشم‌هام رو بستم، ارغوان رو تو یه حرکت بغل کردم. گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه چرا اینجوری می کنی؟! دیوونه چشمات رو باز کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که چشم‌هام رو بسته بودم و گریه می‌کردم فریاد کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو...! برو عوضی! چی از جون من می‌خوای؟ من که باهات کاری ندارم، دست از سرم بردار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو آروم باز کردم به پشت سرم نگاه کردم کسی اونجا نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ارغوان تو هم حرفام رو باور نمی‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آروم باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آشپزخونه بیرون اومدیم و ارغوان خواست کنار پشتی بشینم، در حالی که نیم خیز شده بودم، یاد مرد افتادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه...! نه! اون مرد پایین باغ منتظره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت سمت در اتاق دویدم؛ صداش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا...! آقا کجایید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پارس سگ ها به گوش می رسید؛ پس این مرد رفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره وارد خونه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد زدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ارغوان، بیا از این جا بریم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به سر و وضع مرتبش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آفرین! من هم باید آماده شم که بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل آدمهایی که می‌خوان تلافی کنن، توی اون شرایط گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارم میرم واسه تو یه چیزی بخرم، البته خودم هم به کلی چیز میز احتیاج دارم؛ تو هم دو دقیقه بشین توی این خونه تا من بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاجزانه نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه! نرو! خواهش می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه رو باز کرد و با آسودگی خاطر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی توی اون اتاق بغلی یه سری وسایله؛ من حال نداشتم بازشون کنم، تو باز کن شاید به دردت بخوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالشتی از داخل کمد چوبی اتاق کناری برداشتم و روی زمین دراز کشیدم. انقدر خسته بودم که به استقبال خواب رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنیز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آشنا تو گوشم تکرار می شد؛ صدایی که اسم من رو صدا می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم تر از همیشه چشم‌هام رو باز کردم. یه زن جوان آشنای رو به روم خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما... ما... مامان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالت چطوره کوچولوی من؟ از خونه ی جدید راضی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانی چند نفر اینجان. نمی ذارن من راحت زندگی کنم. مامان تو می‌شناسیشون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون دوتا موجود بی آزار چی کار به تو دارن کوچولو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن بچگونه ای گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونا بی آزار نیستن مامان، می‌خوان من رو با خودشون ببرن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمشون نوشین و نیره است. اسماشون رو صدا کن. از اونا نترس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو همه جا تاریک شد. هر چی مادرم رو صدا زدم؛ نبود. توی اون تاریکی، دو تا دختر به سمتم هجوم می‌آوردن و من از ترس جیغ می‌زدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنیز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام جز ارغوان کسی رو ندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمسخر لب های رژ زده‌اش رو کج کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پیش اون دو تا دختره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیدی گفتم؟! دیدی تو هم دیدیشون! مامان گفت اسمشون نوشین و نیره اس. گفت باید باهاشون دوست شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن قیافه درهم ارغوان و لبخند کجی که زده بود، مطمئن شدم هنوز هم فکر می کنه دارم دروغ میگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توهم زدی! بیا برات شام درست کردم، دو ساعته خوابی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی گوشم رو آزار می داد. صدای خیلی آروم و نامفهومی که فقط من می‌شنیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ارغوان که داشت غذاش رو می‌بلعید، نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدای چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدا، کدوم صدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه لحظه قاشق چنگالت رو تکون نده، حرف هم نزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی، قاشق و چنگالش رو داخل ظرفش گذاشت و دست به سینه فقط نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا واضح تر شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ا... ن... ب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شنیدن کلمه "انب" عاصی شدم و داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان از رفتارهای عجیبم ترسیده بود، خودم هم ترسیده بودم، هنوز دو روز نشده بود که به اینجا اومده بودم، اما مثل دیوانه‌ها رفتار می‌کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا: ا... ن...ب... ا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب" انبا" یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان به زبون اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انباری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداها ساکت شدن، نگاهی به ارغوان انداختم و گنگ پرسیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این جا انباری داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من چه می‌دونم؟ خونه مادری توئه، از من می پرسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنار سفره بلند شدم و به سمت در ورودی رفتم، فریاد کشیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی دخترها! انبار رو بهم نشون بدین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان همراه شمعدون به طرفم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین تو دیوونه شدی! آخه روح وجود نداره! اون وقت تو ازشون کمک می خوای؟! بعد به من میگه ترسو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جوابش رو بدم که دست های سردی دستم رو لمس کردن؛ خواستم دستم رو بیرون بکشم که شروع به کشیدنم کردن. عاجزانه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارغوا... ارغوان کمک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان مات و متحیر داشت نگاهم می‌کرد، پشت سرش یه دختر دیگه بود؛ داشتم به خوب یا بد بودن این موجودات فکر می‌کردم که یه لحظه از هر حرکت ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه جا تاریک بود؛ دنبال راه برگشت می گشتم. به دستم که درد گرفته بود نگاهی انداختم. هاله ی نوری روی دستم روشن شده بود که جای انگشتان دست بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم مثل چراغی عمل می کرد که به کمکش دنبال انبار بگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور در حال گشتن بودم که از یه ارتفاع کوتاه سر خوردم و کنار یک در آهنی افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه زیر پله وسط های باغ، اگه از این طرف باغ نمی‌گذشتی هیچ وقت متوجه این زیر پله نمی‌شدی، می‌شد گفت به عقل جن هم نمی‌رسید که یه همچنین جایی هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پا به در ضربه زدم. باز شد. نور سفیدی چشم‌هام رو آزار داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کسی اینجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنباله کلید برق می‌گشتم. صدای گوش خراش بسته شدن در انبار تمام امیدم رو برای برگشتن از این برزخ نابود کرد. به سمت در برگشتم هر چی بهش ضربه زدم باز نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب شروع کردم به قرآن خوندن؛ نمی‌دونم این چه سرّیه که وقتی آدم‌ها می‌ترسن تازه یاد خدا می‌افتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی اون ظلمات به در تکیه دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان مگه نگفتی اینا دوستِ مان، پس چرا من رو اینجا زندانی کردن؟! چی می‌خوان از جون ما ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی... فقط کمکمون کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا دقیقا از پشت گوشم اومد. به سمتش برگشتم. کسی اونجا نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من باید چی کار کنم براتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما اینجا دفن شدیم. اینجا رو دوست نداریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لکنت گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب...! با... باشه من کمکتون می‌کنم؛ فقط بذارید برم! دوستم بالا منتظره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قهقه اش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه! اون پیش توئه. دارید باهم شام می‌خورید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما من که اینجام...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا دارم دیوونه می شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ارغوان تو گوشم پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دنیز حواست کجاست؟ غذات رو بخور دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخواسته قاشقی که توی دستم بود روی سفره خالی شد، چند بار پلک زدم؛ نفس عمیقی کشیدم. پس همش توهم بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی شروع کردم به غذا خوردن. انقد تند تند می‌خوردم که دهن ارغوان باز مونده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوش مزه اس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوم خیلی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هم شروع کرد به خوردن. در همون حین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نوش جونت! فقط...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که سعی می‌کردم غذا داخل گلوم نپره گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنش تغییر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با انباری چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و گنگ به ارغوان نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کدوم انباری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش کمی تغییر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همونی که ما توش دفن شدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محتوایات غذایی که خورده بودم با یه سرفه خالی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارغوان تو کجا دفن شدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن فردی که به جای ارغوان رو به روم نشسته بود شوکه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با... با... زم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی لب های بنفشش تغییری ایجاد کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه قرار بود کس دیگه ای اینجا باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایا چرا تموم نمی‌شه؟ چرا از خواب بیدار نمی‌شم؟ مامان تو رو خدا کمکم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور که چشم‌هام رو بسته بودم؛ احساس کردم دستی روی پام قرار گرفت. از شدت سرماش یخ زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه مامانت نگفت از ما نترسی؟ ما می‌خوایم باهات دوست شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو نم نم باز کردم؛ به چشم‌های قرمز دختر رو به روم خیره شدم. دوتاشون مثل هم بودن، یکی رو به روم یکی دقیقا کنارم نشسته بود. دوباره ناخواسته جیغ کشیدم؛ اما این دفعه فایده ای نداشت، وقتی ندونی الان تو زمان حالی یا گذشته، کی می‌خواد نجاتت بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • وحیده

    00

    عالیه عاشقشم🥳

    ۴ روز پیش
  • فاطی

    ۱۵ ساله 00

    رمان خوبی بود که عاشقش شدم ولی اگر به دنبال رمان زیباتری هستید رمان ویلای متروکه رو میتونید از دسته ی رمان های ترسناک پیداش کنید و حتما بخونیدش عالیه...

    ۴ ماه پیش
  • ستایش

    00

    یکم قاتی پاتی بود

    ۹ ماه پیش
  • هانا

    00

    داستان خیلی زود وارد روح ارواح شد

    ۱۲ ماه پیش
  • نگار

    ۲۰ ساله 00

    ارزش خوندن نداشت مسخره بود و گنگ

    ۱ سال پیش
  • صدرا

    10

    خوب بود لطفا جلد دومش رو هم ارائه بدید

    ۱ سال پیش
  • مینا

    ۱۸ ساله 10

    رمان ترسناکی بود.یکم قاطی پاتی بود ولی میشد ازش سردرآورد.خسته نباشی نویسنده.

    ۱ سال پیش
  • مائده

    20

    ترسناک بود واقعا من دوس داشتم قلمشو فقط نفهمیدم اون چجوری باعث قتل شد اول گف نفس نمی کشید و مرده بعد دوباره می گفت اون نفس می کشید زنده بود باید میبردمش بیمارستان... خلاصه قشنگ بود بخونید😁💕

    ۱ سال پیش
  • Muzhgan

    ۱۶ ساله 10

    خیلی رمان قشنگی بود مرسی نویسنده ی عزیز😊

    ۱ سال پیش
  • زینب

    10

    رمان خیلی قشنگی بود مرسی از نویسنده یک سوال داشتم این رمان جلد دوم هم داره یانه

    ۲ سال پیش
  • گمنام

    10

    باشه ولی من این رومان رو بخاطر امیرحسین و دنیز خودنم

    ۲ سال پیش
  • الهه

    ۱۷ ساله 10

    رکانش خوب بود ترسناکم بود ولی یه جاها کلا ادم قاطی میکردم

    ۲ سال پیش
  • نازنین

    ۱۶ ساله 10

    خب... از دیروز هفت هشتا رمان ترسناک دانلود کردم از برنامه فقط این یه کم جذبم کرده... خوشم اومد دست و پنجولت طلا حس آمیزیت خوبه... خیلی ترسناک نبید ولی یه حس خوف کوچولی ایجاد میکنه که خیلی حقه😂😂

    ۲ سال پیش
  • فاطی

    ۱۳ ساله 20

    حاجی رمانش عالی بود ولی خدای کاش آخرش امیرحسین وو دنیز ازدواج میکردن 🥺🥰 مرسی از زحمتتون من رفتم واسه فصل دومش فعلا بای تو اون یکی فصلش میبینمتون😹🥰

    ۲ سال پیش
  • یوسف

    ۱۲ ساله 14

    نخوندم ولی الان شروع میکنم

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.