دختری به نام آرام ناامید از پیداکردن یه کار خوب، میخواد یه شغل پسرونه انتخاب کنه، و برای این که این شغل رو بهش بدن، مجبوره تغییر شکل بده و یه جورایی خودشو به شکل پسر دربیاره. حالا با این ریخت و قیافه جدید و سیبیل انگلیسی و کت شلواری که اتوش هندونه قاچ میکنه، میره تا پرستار یه پسر شر و شیطون بشه و تو روند رمان، اتفاقات جالب و هیجان انگیزی برای آرام میوفته که خوندشون خالی از لطف نیست

ژانر : عاشقانه، طنز، پرستاری

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۱ دقیقه

مطالعه آنلاین آرام جانم
نویسنده : کیمیا ذبیحی و فاطمه مرادی

ژانر: #عاشقانه #طنز #پرستاری

خلاصه:

دختری به نام آرام ناامید از پیداکردن یه کار خوب، میخواد یه شغل پسرونه انتخاب کنه، و برای این که این شغل رو بهش بدن، مجبوره تغییر شکل بده و یه جورایی خودشو به شکل پسر دربیاره. حالا با این ریخت و قیافه جدید و سیبیل انگلیسی و کت شلواری که اتوش هندونه قاچ میکنه، میره تا پرستار یه پسر شر و شیطون بشه و تو روند رمان، اتفاقات جالب و هیجان انگیزی برای آرام میوفته که خوندشون خالی از لطف نیست

بنام خالق عشق

از آخرین موسسه هم بیرون اومدم و با حرص، در شیشه ایشو به هم کوبیدم. صدای معترض نگهبانو شنیدم که گفت:

-آقا چه خبرته؟ یکم آروم تر!

به طرفش برگشتم و چشم غره ای رفتم، که با دیدن قیافه م ابروهای در هم گره خوردش باز شد و متعجب، نگاهم کرد.

-تو... دختری؟

پوزخندی زدم و راهمو ادامه دادم. اینم از آخرین جایی ک مد نظرم بود. اینا هم دنبال یه دختر مامانی و عسل و پایه می گشتن. من با این تیپ و قیافه به چه دردشون می

خوردم؟ فقط یه وصله ناجور بودم بین همه اون آدمای لاکچری و باکلاس داخل موسسه و شرکتاشون. دیگه کم آورده بودم، حوصله بحث و دفاع از حقوقمو هم نداشتم.هر جا می رفتم،

یا تحصیلات عالی می خواستن، یا سابقه درستی نداشتن و یا انتظارایی داشتن که من از برآورده کردنشون عاجز بودم. نباید به این جماعت گرگ صفت رو می دادم وگرنه سوار

کولم می شدن. حوصله چرخ زدن الکی رو نداشتم، به عسل زنگ زدم و نزدیک ترین جایی که می شناختمو آدرس دادمو گفتم بیاد اونجا. یه کافی شاپ داغون که بیرونشم چندتا میز

و صندلی پلاستیکی گذاشته بودن. روی یکی از همون صندلی پلاستیکی ها نشستم و منتظر عسل شدم. اومد و با ذوق، باهام احوال پرسی کرد و بعد بوسیدن گونه م ، پشت میز نشست.

دستمو روی صورتم کشیدمو با انزجار گفتم:

-چیکار می کنه خره؟ پر رژ و تف شدم.

آینه شو از کیفش بیرون کشیده بود و داشت به خودش نگاه می کرد.

-از خداتم باشه که بوسیدمت، ایش!

آینه رو پایین آورد که چپ چپ نگاهش کردمو زدیم زیر خنده.

-خب... چه خبر؟

-هیچی والا، همچنان دنبال کارم. تو چیکار کردی؟

-وای آرامش، سر صحنه دیگه اعصاب برام نمیمونه، از بس میگن اینطوری نکن، اونطوری بکن. موهاشو بده تو، رژشو کمرنگ کن، سایشو بیشتر کن، یعنی روان برام نمونده از بس

چشم چشم گفتم. اونقدرم با لحن دستوری باهامون حرف میزننا... اصن آدم خسته میشه از زندگیش.

-امروز باز فیلم برداری دارید؟

-آره، باید عصری باز برم. مرخصی ساعتی گرفتم.

ناراحت نگاش کردمو لب برچیدم.

-ای بابا، پس بدموقع مزاحمت شدم. منم غر داشتم کسی نبود بش بزنم، گفتم تو بیای بشینیم باهم حرف بزنیم.

چشمکی زد و با خنده گفت:

-مزاحم چیه عشقم؟ تو مراحمی! درضمن، منم دیگه داشتم کفری می شدم، خوب شد زنگ زدی!

گارسون اومد و سفارشمونو گرفت. داشتیم باهم حرف میزدیم که سفارشارو اوردن و همزمان با خوردن بستنی مون، غرهای امروزم رو هم بهش زدم.

با شوخی و خنده هاش حالم کمی جا اومده بود. کیفشو برداشت و عزم رفتن کرد. پولو لای منو گذاشتمو ازش خداحافظی کردم. همین که خواستم برگردم سرم به ستونی خورد و جلوی

چشمام تار شد.

سرمو تکون دادم و گیج، به ستون رو به روم نگا کردم. صدای عسلو شنیدم درحالی که می خندید و عقب عقب می رفت، گفت:

-ببخشش، ستون تو رو ندید!

خندم گرفته بود. دستی به پیشونیم کشیدم و نگاهی به ستون انداختم که توجهم به آگهی ای که روش نصب کرده بودن، جلب شد. آگهی رو از روی ستون کندم و با دقت، شروع کردم

به خوندنش.

-به یک آقای مجرد دارای مدرک لیسانس یا فوق لیسانس روانشناسی جهت مراقبت از کودک نیازمندیم.خصوصیات پرستار:

تحصیلات مرتبط

تجربه و دارا بودن دانش ضمنی

آموزش های تخصصی

آدرس:...

شماره تماس: 0912**********

با دهنی نیمه باز، به متن نگاه می کردم. ای بابا... حالا این همه موارد رو از کجا بیارم؟به قول خانوم جون، خر ما از کرگی دم نداشت. اگه ما شانس داشتیم که به جای یه

ننه قرتی و یه بابای معتاد که آخرسر ، سر از جوب درآورد، بچه ی یه مرد خرپول می شدیم و کیف دنیارو می کردیم. هعی... به خودم تشر زدم:

-فرضا این موارد رو داشتی، چطور قرار بود جنسیتت رو تغییر بدی؟ بیخیال خواستم کاغذو تا کنم و بندازمش دور که یه لحظه بی خیال دور انداختنش شدم و تا کردمش، و داخل

جیبم فرو بردمش. سرمو پایین انداختم و به راهم ادامه دادم. نگاهم به شلوار جین گشاد و رنگ و رو رفته ام افتاد، دوسال پیش با چه ذوقی خریده بودمش و حالا با تموم

وجود از این شلوار کهنه و پاره پوره متنفر بودم! اون پارگی و رنگ رفته اش رو هم گذاشته بودم به حساب این که مُده و کاریش نداشتم! کاغذ تو جیب پلیورمو با دستم لمس

کردم و به محتوای داخلش فکر کردم. رشته ام شاید بهش می خورد... اما هنوز یه ترم مونده بود تا مدرک لیسانسم رو بگیرم، با وجود این همه فوق لیسان و لیسانسه ی بیکار

از یه دانشگاه خوب و معتبر، بعید می دونستم منِ پیام نور رفته رو قبول کنن!

نفسمو با شدت به بیرون فرستادم و لب برچیدم. بعد از پیاده روی طولانی ای، به خونه رسیدم. درواقع خونه ی دایی... که هر لحظه بودنم، حس سربار بودن بهم دست می داد!

سیم پلاستیکی گوشه درو گرفتم و کشیدم، خونه شون تو جنوب شهر بود و از در و دیوار محله، نجاست می بارید. دمی گرفتم و داخل خونه شدم. صدای غرغرای زندایی می اومد که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت به جونِ حسین -پسردایی کوچیکم- غر می زد. سلام بلندبالایی دادم و به طرف خونه رفتم. اونا داخل حیاط معرکه گرفته بودن و نمی دونم سرِ چی، داشت حسین رو کتک می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل انبار سه در سه که حالا اتاق من شده بود، شدم و پلیورمو از تنم درآوردم و گوشه ای انداختمش. آستین پیرن سرمه ای و چهارخونه مو بالا دادم و شروع کردم به مرتب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردن اتاقم. بعد از تموم شدن اتاق، بیرون رفتم تا خونه رو تمیز کنم. اینجا بودم اما نمی تونستم بخورم و بخوابم، باید کار می کردم تا جبران مافات کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آرامش؟ داری چی کار می کنی دخترجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شد و با دیدنم، بینیش رو چین داد و به زور لبخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داری کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طوری حرف میزد انگار منظورش "آفرین بیشتر کارکن" هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله با سرم سلام دادم و به آشپزخونه اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کارای خونه تموم شه یه جاروی آشپزخونه موند. ظرفارم شستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستت درد نکنه، راضی به زحمت نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم براش دهن کجی کردم و منم متقابلا لبخند کجی زدم. به اتاقم رفتمو حولمو برداشتم. به سمت حموم رفتمو لباسامو دراوردم، و انداختمش گوشه حموم. جلوی آینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخارگرفته ی حموم موندمو به خودم نگاه کردم. ابروهای پر و مرتبی داشتم. وسط ابروم با حالت پرز مانندی دروامده بود اما بهش دست نزده بودم. حال و حوصله ی اصلاح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداشتم! صورتم کم مو بود اما مژه و ابروهام، سیاه و تیره بودن. مژه های مشکیم، چشمای آبیمو قاب گرفته بودن ولی به خاطر ابروهای پرم، چشمام زیاد تو چشم نبودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای سرم رو همیشه خدا پسرونه میزدم و اصلا حالشو نداشتم بلندش کنم. قدم بلند بود و اندامم لاغر اما رو فرم. اندام دخترونم کوچیک بود و وقتی لباسای گشاد و پسرونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می پوشیدم، اصلا چیزی معلوم نمی شد. انداممو تو دستم گرفتم و نیم رخ، رو به آینه موندم. کافی بود یه سیبیل بذارم تا کپ پسرا بشم! تو دانشگاه، چون به تیپ و رفتارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت کرده بودن چیزی نمی گفتن. پایین شهر هم بود و حراست گیرِ چندانی نمی داد. همه شون می شناختنم و می دونستن اصلا حال و حوصله جلف بازیو ندارم و این تیپم برگرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ذاتمه! انگار قرار بود پسر بشم و خدا نصفه راه، گرفته اونی که باید رو کَنده و انداخته دور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر آب رفتم و خودمو تمیز شستم. بعد حموم کردنم، لباسامو شستم و حوله رو دور خودم پیجوندم و بیرون اومدم. زندایی طبق معمول بیرون مشغول سر و کله زدن با حسین بود و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه هم خلوت بود. لباسای زیرمو به اتاقم بردم و روی بخاری کوچیک گوشه اتاق پهنشون کردم. بقیه لباسامم تو دست گرفتمو بردم بیرون. روی نرده ها انداختمشو به زندایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زندایی میشه لباسامو رو طناب پهن کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که نگاهم کنه با همون لحن داد مانند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بمونن همونجا الان میام پهنشون می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چادرش سرش بود و دست حسین رو گرفته بود. درحالی که از حیاط بیرون می رفت منو مخاطب قرار داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دو دیقه میرم بیرون ببینم این توله چی میخواد، زود برمیگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم و راه اتاقمو در پیش گرفتم. حوصله بیرون رفتن و حرف درآوردن همسایه های فضولو نداشتم. فقط منتظر بودن تا یه قدم اینور اونور بذارم و شروع کنن به پچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پچ و حرف پراکنی! داخل اتاق شدم و لباس زیرامو پوشیده بودم که صدای در شنیدم. بی تفاوت، شلوارمو به تن کردم و پیرن دکمه دارمو به تن کردم. هنوز چندتا دکمه شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبسته بودم که در اتاقم باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحشت زده به در نگاه کردم و با دیدن محسن -پسر بزرگِ داییم- ابروهام تو هم رفت. با تشر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه وقت زشت نباشه بدون در زدن اومدی داخل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم پوزخندی زد و دستاشو داخل جیبش فرو برد و به دیوار تکیه زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه، چرا زشت باشه؟ خونه خودمونه، اختیارشو دارم هرجا می خوام برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دکمه هامو بستم و متقابلا پوزخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه؟ باز چشم ننه تو دور دیدی چپیدی تو خونه دور و بر من بپلکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه، فقط اومدم یه سری از وسایلمو بردارم و از خونه برم. یکی از وسیله هام رو جا گذاشته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز زدی موتورتو داغون کردی انداختیش گاراژ ممد اومدی پول کش بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با طعنه خندیدم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تهشم بندازی گردن من و به ننه ت بگی آرام کش رفت، آره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آرامش... حرف دهنتو بفهم بعد بندازش بیرون! من به مامان چیزی نگفتم، خودش اون حدسو زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-و تو هم قبول کردی، منم خرم، گاوا هم پرواز می کنن، الاغا هم شعر می گن، دنیا هم چقد قشنگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود اما نمیخواستم به روش بخندم و سرتقش کنم. به به، چه روانشناس ادیبی بودم من! خواستم از اتاق بیرون برم که بازومو گرفتو منو به طرف خودش برگردوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا به این زودی؟ بودی حالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی زدم و به دستش اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونی که اگه تا چندثانیه دیگه دستتو برنداری، شکسته تحویلش میگیری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تای ابرویی بالا انداختو کاملا به طرفم برگشت. توی چشمام نگاه کردو دست آزادشو کنار سرم ستون کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی چموش بازی درمیاری آرامش، خودم آرومت می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مال این حرفا نیستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زانومو بالا آوردم و خواستم بزنم وسط پاش، که پامو با زانوش قفل کرد و با نیشخند نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه؟ فک کردی نمیتونم پیش بینی کنم قراره چه غلطی کنی؟ همه کاراتو از حفظم خانوم کوچولو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون دهن بوگندوتو ببند، میری عقب یا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یا چی؟ مثلا قراره چی کار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشمای آبی رنگش خیره شدمو سرمو به طرفش خم کردم. خیلی سریع رامم شد و چشماش خمار شد. دستشو بالا آورد و پشت کمرم گذاشت و شروع کرد به نوازش کردنم که تو یه لحظه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو جلو بردم و خیلی محکم، با سر زدم تو دماغش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دماغشو با دو دستش گرفتو از من فاصله گرفت، و آخ بلندی گفت. تا چشماش بسته بود و با دستش جلوی خونِ دماغشو گرفته بود، فرصتو غنیمت شمردم و پلیور و کلاهمو برداشتم، و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاقم زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونه خارج شدم ولی همچنان صدای آخ و اوخش رو می شنیدم. این آه و ناله هاش اصلا به پسری با اون قد و قواره نمی اومد! پلیورمو تو حیاط تنم کردم و کلاهمو روی سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشیدم. بیشرف چنان یورتمه وار داخل اتاق شد که وقت نشد موهامو خشک کنم. کلاه پلیورم رو هم سرم کشیدم تا سرما نخورم و شروع کردم به قدم زدن تو خیابون. تا چندماه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه لیسانسم رو هم می گرفتم، و جمع لیسانسه های بیکار می پیوستم. دوباره دستم به اون کاغذ خورد و با تردید، بیرون کشیدمش. لای چشمی تنگ کردم و بعد از چندلحظه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی درب و داغونم رو از جیبم بیرون کشیدم. روی شماره عسل مکث کردم و دکمه سبز رو زدم. بعد از چند بوق، با صدایی که معلوم بود یه بسته آدامس تو دهنش خالی کرده،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابمو داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به سلامممم آروم جونم، چطور مطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عسلِ بابا، باز هم طبق معمول داغون و پیِ کار... تو چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جوووون تو فقط پیِ کسب و کار باش عشقم! ولی یکمم برو استراحت کن از صبحه دنبالشی تلف شدی بچه. هیچی، منم طبق معمول سر صحنه فیلم بردارییم، گفتم که بازم کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عسل؟ می تونی... می تونی کمکم کنی یه کم از این شکل و قیافه دربیام؟ فردا می خوام برم مصاحبه کاری... اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو جون بخواه عشقم، بیا خودم صیقلت میدم لعنتی. ابروهاتو برداری یه تیکه ای میشی، بیا و ببین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت، این بشر آدم نمیشد! همیشه می گفت من نه دخترم و نه پسر، یه چیزی بین این دوتام! برای همین خیلی دوستم داشت، هم بعنوان پسر و هم دختر. دختره ی خیره سرِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منحرف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجایی آرامش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین عسل... نمی خوام صاف و صوفم کنی... می خوام یه کم پشم و اینام به قیافم اضافه کنی... می تونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی چی؟ تو... می خوای...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره، همون که تو ذهنته! خب مسلما نمی تونستم برم پیش یه آرایشگاه و بگم پشت لبم هاشور بزن یا اکستنشن سیبیل کن برام، برا همین مزاحم تو شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مزاحم چیه خره، مراحمی... فقط آرامش مطمئنی دیگه؟ یه وقت... یه وقت برات شر نشه؟ اگه بفهمن چی؟ وای لعنتی من عاشق هیجانم، اصن خودمم باهات میام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پیاده شو باهم بریم، تو کجا؟ فقط جا واسه یه نفر هست، البته اگه تا الان کسی رو استخدام نکرده باشن! درضمن، تو خودتو تو گریم خفه کنی با خیلی تابلو دختری. اصلا از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدمتری تو چشمن لعنتیا! مستحضر هستی که چه می فرمایم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز خندید و با عشوه خرکی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره جونم، از آخرین باری که دیدیش هنوز تو کَفِشی؟ می خوای یه قرار دیگه ترتیب بدم تو خونه مون؟ من و تو، تنها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و بهش توپیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شو خره، ازت کمک خواستم نه این که خودتو بندازی بهم! کمکم می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم... به شرط این که بیای خونه مون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عســـل!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بابا باشه، کاری به کارت ندارم، قول میدم بی عفتت نکنم. امشب بیا خونه مون روت یکم کار کنم، ببینم چیکارت میشه کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنو قطع کردمو داخل جیبم انداختمش. خدایا منو از دست این دختر منحرف نجات بده. البته نه فقط این، بلکه سایر دوستان هم در الویت هستن. نه دختر و نه پسر رحم ندارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتیا! یه کم تو خیابون ول گشتم و مسیرمو به طرف خونه عسل تغییر دادم. حال فکر کردن نداشتم، بدون این که زنگ بزنم، در حیاطشونو محکم هل دادم که در باز شد. هر وقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی خونه شون نبود و عسل پشت در می موند، اینطوری درو هل می داد و داخل می شد! چندباری اومده بودم خونه شون و هردفعه هم پدرش سر کار و مادرش هم خونه مادربزرگش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود. داخل حیاطشون شدم و کلیدو از زیر گلدون کنار در برداشتم و وارد خونه شدم. در و همسایه فضولی نداشتن، مامانشم منو می شناخت و اگه می اومد و میدید من خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونم، به هیچ وجه ناراحت نمیشد که هیچ استقبال هم می کرد. فکر کنم یه جای کار مامانشم می لنگید، آخه اونم عجیب نگاهم می کرد! تو پذیرایی نشستم و به عسل زنگ زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دو بوق سریع جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم عزیزم؟ کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم... خونه تون، میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جوووون، آره عشقم نیم ساعته اونجام. تو برو حموم اون زیر میرارو صاف و صوف بکن تا من بیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خجالت غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یساعت پیش از حموم دراومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه عشقم، سریع خودمو می رسونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنو قطع کرد و من داخل اتاقش شدم و پلیورمو دراوردم و روی صندلیش انداختم. خودمو روی تخت انداختم و کلاهمو از روی موهام برداشتم، و چشمامو بستم و سعی کردم تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدن عسل، یه کم به خودم استراحت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چنددقیقه گذشته بود که صدای در اومد اما چنان غرق تو عالم رویا بودم که حوصله نداشتم درو باز کنم. بوی عسلو حس کردم که اومد بالای سرم. لعنتی، لامصباش روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم سایه انداخته بودن! خندم گرفته بود ولی نمی خواستم چشمامو باز کنم. روی صورتم خم شد و آروم صدام زد، بعد این که مطمئن شد خوابم، سرشو نزدیکتر آورد و لباشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی لبام گذاشت و آروم، شروع کرد به بوسیدنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو تا حد امکان باز کردم و صاف روی تخت نشستم، و درحالی که نفس نفس میزدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیکار می کنی دیوونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز ریز میخندید و بعد این که قیافه حیرون منو دید، بلند زد زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای آرام، اگه قیافه خودتو ببینی میپکی از خنده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خل و چل، با زهر ترک شدن من چی به تو میرسه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم روی تخت نشست و دستاشو تو موهام فروبرد و موهامو به هم ریخت. بوس کوچیکی از گونه ام گرفت و با لبخند، نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از دستم ناراحت شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب برچیده بود و منتظر جوابم بود. مطمئنم همین طوریشم کلی خاطرخواه داشت، ولی احمق با هیچ کدومشون نمی پرید و کلا تو قید و بند این حرفا نبود! دستمو روی صورتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتم و لپشو کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه عشق من، برای چی باید از دستت ناراحت باشم؟ پاشو بیا کمکم کن، یه دست جادویی به صورت ما بکش، بلکه از این حال دخترونه دراومدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم از روی تخت بلند بشم که دستمو گرفت و منو دوباره روی تخت پرت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین عشقــم کجا داری میـری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت پرت شدم و برگشتم سمتش، و با چشم غره نگاهش کردم. روی لبشو زبون کشید و خصمانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لعنتی تو چرا پسر نشدی؟ خیلی دلم میخواد بگیرمت رو همین تخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی تخت بلند شدم و جفت دستاشو گرفتم و همراه خودم بلندش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لوس نشو، پاشو آماده م کن کار دارم، فردا صبح باید برم مصاحبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لبای برچیده، بلند شد و به طرف میز آرایشش رفت. پشت میز نشستم که دست به کمر، منتظر نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب... چی کارت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوم... نمی دونم. ابروهامو دست نزن، همین طوری پر باقی بمونن. اگه می تونی کاری کن صورتم یه کم ته ریش داشته باشه و... یه سیبیل خفن هم بذار بالای لبم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟ سیبیل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود. سرمو به نشونه تایید تکون دادم که چشماشو تو کاسه شون چرخوند و وسایلاشو از داخل کشو دراورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین... یه چسب برای گریمای طولانی دارم. چسبه به پوستت آسیبی نمیرسونه اما ماندگاریش بالاست. تا چندروز هم می تونه بمونه. یه سیبیل با موهای طبیعی هم... فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشته باشم بین وسایلام. خیلی شیک و امروزیه، اصلا خوراک خودته با اون چشمای وحشیت! ولی ته ریش نذار آرامش، ممکنه هرروز بهش احتیاج داشته باشی، منم هرروز خونه نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خودتم نمی دونی باید چی کار کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خب... حالا یه موقت بذار، میگم رفتم شیو کردم! فقط کات و مرتب باشه ها، همچین جذاب به نظر برسم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و با خنده، مشغول کارش شد. یساعت بعد، از زیر دستش بیرون اومدم و بهت زده، به خودم نگاه کردم. تقریبا هیچ فرقی با عکس جوونی های داییم نداشتم. لعنتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار کرده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو عالی هستی دختر، عاشقتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای جوووون، خب حالا میشه بریم به ادامه کارای خاکبرسریمون روی تخت برسیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و یکی زدم تو سرش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شو توله، برو تو کمد داداشتو بگرد ببین یه لباس مردونه درست حسابی داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از اتاق بیرون رفت و من مشغول آنالیز کردن خودم شدم. یهو یاد مدارکم افتادم و کوبیدم به صورتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاک به سرم، مدارکم چی؟ با این قیافه چطور برم خونه؟! دایی سر از تنم جدا می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خب من اومدم. آرام بیا اینارو بپوش ببین چطوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و نگاهش کردم. یه پیرهن مشکی و شلوار کتون مشکی، یه کت اسپرت خاکستری هم کنارش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت آینه بلند شدم و لباسامو یکی یکی و بدون خجالت، درآوردم. شلوارو تنم کردم و تا خواستم پیرنو بپوشم، سریع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه لحظه وایسا، این طوری که تابلو میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخیال بابا، من که چیزی ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همونام خودشون کُلیه! صبر کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمدش رو باز کردو جعبه کمک های اولیه رو بیرون کشید و بانداژی از داخلش درآورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا اینجا، اول اینو ببندم بعد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بی خیال عسل، من نمی تونم تحملش کنم. همین سوتینم به زور می بندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ آرامش؟ قرار نشد ساز مخالف بزنیا! بیا این جا ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور نگهم داشت و دورم بست. بعد بازش کرد و از من خواست تا دوباره خودم ببندم و یاد بگیرم. یکی دوبار بستم و بازش کردم تا بالاخره عادت کردم به بستنش. عجالتا شل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بستمش تا فردا محکمش کنم و ببینم لباس چطور تو تنم میشینه. پیرن و کت رو هم به تن کردم و چرخی جلوی عسل زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیرمو حلالت نمی کنم اگه نیای خواستگاریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندیدیم و با اعتماد به نفس، به مرد جدید داخل آینه نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم... آرام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صداتم که میشه کاریش کرد... حالا زیاد معلوم نیست، از بس تو کوچه دویدی و با پسربجه ها فوتبال بازی کردی و داد زدی، صدات یه کم بم شده. کارای مدارکتو می خوای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی دیگه... تو میری و برام میاریشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خره، آوردنشو نمیگم. اسمت منظورمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفش چرخیدم و با لبخند ژکوندی نگاهش کردم. گوشه لبمو به سمت بالا کش دادمو با شیطنت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیازی نیست کاریش کنم... خودش کار شده ست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورت چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هامو بالا انداختم و بی خیال گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شناسنامم برای داداش مرحوممه، وقتی دوسال بود من بدنیا اومدم و اون فوت شد، برای من شناسنامه جدید نگرفتن. منم اسمم آریاست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای بیرون زده از حدقه نگام کرد و تقریبا داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟ آریا؟ آرام تو الان یادت افتاد بهم بگی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و چشمکی بهش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توهم همچین بدت نمیاد که، مگه نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث کرد و با فکر، پاسخ داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه والا، من راضی، تو راضی، گور بابای ناراضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بیرون رفت و شال و کلاه کرد، و به طرف خونه دایی رفت تا مدارک تحصیلی و بقیه مدارکم رو بیاره. اون شب به هر سختی ای که بود، گذشت و سعی کردم به چشم خانواده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ش معلوم نشم. عسل هم بهشون گفت خسته ام و خوابم برده، یواشکی نصفه شب شامم رو آورد اتاقم و بعد از خوردنش، به خواب عمیقی فرو رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زود پاشدم و بعد از مرتب کردن صورتم و موهام، بانداژها رو محکم کردم و یواشکی از خونه جیم زدم. توی راه، به شماره زنگ زدم و منتظر جواب دادنش موندم. بعد از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندبوق، بالاخره صدای محکم اما خش داری، به تلفنم جواب داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام... صبحتون بخیر. به خاطر آگهی ای که داده بودید مزاحم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آگهی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طوری پرسید که یه لحظه خودمو خیس کردم. آب دهنمو قورت دادم و آروم تر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله، آگهی پرستاری بچه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مکث جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان... آدرس رو دارید؟ امروز ساعت 9 صبح این جا باشید برای مصاحبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه، خیلی ممنون، روتون بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که خداحافظی کنه، تلفن رو قطع کرد. وا، ملت چه بیشعور شدن! انگار علاوه بر بچه، باید روی صاحب بچه ها هم کار می کردم. پدرش این بود، خدا به مادرش رحم می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد. وای... بچه چی می شد؟! گودزیلای عالم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنمو قورت دادم و سعی کردم تا ساعت نه، سگ چرخ بزنمو سرمو با سر به سر گذاشتن بقیه، گرم کنم. از جلوی مغازه ای رد میشدم که چشمم به خودم افتاد. همچینم بدک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشده بودما، یه پسر مو مشکی با چشمای آبی و مژه های پر مشکی که چشماشو قاب گرفته. چشمکی به خودم زدم که خندم گرفتو سرمو پایین انداختم و به راهم ادامه دادم. چندتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر از رو به روم می اومدن و با دیدن من، صدای خنده و پچ پچاشون بالاتر رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترا، چشاشو نگاه کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخودآگاه سرمو بالا آوردم و جدی نگاهشون کردم که جا خوردن و با کمی مکث، به راهشون ادامه دادن. ایول، جذبه هم که دارم! ساعت هشت و نیم بود که تاکسی گرفتم و مقصدمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش گفتم. با همین ته مونده پول داخل جیبم، کرایه رو حساب کردم و جلوی در عمارت بزرگی، از ماشین پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفش برگشتم و دستمو تو موهام کردمو درحالی که دماغمو چین داده بودم نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش... برای کار اومدم این جا. فکر کنم تو همون پسری باشی که براش پرستار نیاز دارن... خلاصه این که دعا کن استخدام شم تا خود صبح باهات بازی می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن کلمه پرستار، ابروهاشو در هم کشید و با اخم غلیظی نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی من که پرستار نخواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداختم و دست هام رو داخل جیبم فرو بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما پدرمادرت این طوری فکر نمی کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاش پر اشک شد و چونه اش شروع کرد به لرزیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من مامان ندارم، پرستار هم نمی خوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتشو بهم کرد و به طرف خونه دوید. خیال می کردم با یه بچه تخس و شیطون طرفم. اما انگار... یه بچه افسرده؟ برای همین دنبال یه پرستار با مدرک روانشناسی می گشتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و دستامو از جیبم بیرون آوردم، و به طرف عمارت قدم برداشتم. انگاری دیدار اولم با این پسربچه، چندان هم جالب نبود. داخل شدم و ننه جون به طرفم اومد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو به طرف سالن پذیرایی راهنمایی کرد. پیرزن شیرین و بامزه ای بود، و کمرش هم کمی خم شده بود. با این حال خیلی خواستنی و بامزه به نظر می رسید و بهشون حق می دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا الان اخراجش نکنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالن پذیرایی شدم. مردی رو به شومینه و روی صندلی نشسته بود. بدون این که نگاهم کنه، به طرفم برگشت و نگاهم کرد. سلام آرومی داد و اشاره کرد که روی صندلی رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روش بشینم. بی حرف به طرف صندلی رفتم و رو به روش نشستم، و از هولم سلام دادم و خودمو روی صندلی جمع و جور کردم. از بالا تا پایین نگاهش کردم؛ خوشگل بود ولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدیدا داغون میزد. ای بابا... با یه مشت افسرده طرفم که! پوفی کشیدم و منتظر موندم تا حرفشو بزنه. چشم از آتیش شومینه گرفت و سرشو بلند کرد و موشکافانه، نگاهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد. چشمای عسلیش تو نور آتیش، می درخشیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوش اومدی، ممنونم که تماس گرفتی و این زحمت رو متحمل شدی تا بیای این جا. دنبال یه پرستار برای پسرم، نیما هستم. متاسفانه هر پرستاری اومده... به خاطر شیطنت های

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما دووم نیاورده رو رفته. چون یا سوادِ برخورد با کودک رو نداشتن، یا این که نیما... زیادی شیطنت به خرج داده. برای همین درخواست دادم تا یه روانشناس به عنوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار استخدام شه. خب... از خودت بگو، می شنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هول شدم و کمی خودم رو روی صندلی جا به جا کردم. تک سرفه ای کردم و سعی کردم صدام رو کمی بم کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آریا حسینی هستم، در حال تحصیل تو مقطع کارشناسی روانشناسی بالینی، ترم آخرم و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کنم تو برگه زده بودم لیسانس به بالا می خوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعتماد به نفس تو چشم هاش خیره شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما یه شخص کاربلد می خواستین که بتونه با هر اخلاق پسرتون کنار بیاد، و فکر می کنم من تواناییش رو دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو به نشونه مثبت تکون داد و کمی فکر کرد. ننه جون سینی قهوه رو آورد و روی میز گذاشت و رفت. اشاره کرد قهوه رو بخورم و دوباره پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سابقه کار داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به طور رسمی که نه... ولی سر و کارم با بچه ها زیاده، تجربه اش رو دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نگفتم دائم با بچه های آب دماغ آویزونِ کوچه می کوبیم تو سر و کله هم! لبم رو گاز گرفتم تا نخندم که صداش رو شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگه پرونده تون رو ببینم آقای حسینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بله، البته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروندم رو گرفت و چند دقیقه بعد، از بالای عینکش نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دانشگاهتون... یکم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله ام از ایراداش سر رفته بود. پوفی کشیدم و اخم کمرنگی بین دو ابروم نشوندم و با طعنه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کنم شما به جای مصاحبه فقط ایراد گرفتن بلدید! مهم نیست کجا درس خوندم، مهم اینه که خوب درس پس دادم! اگه به وضعیت نمراتم دقت کنید می بینید چندان هم بد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیستن، من کارم رو بلدم و بهتون هم گفتم درسته سابقه رسمی ندارم اما تجربه اش رو دارم. بعد شما اشاره کردید یه فرد با تحصیلات لیسانس میخواید، نه فارغ التحصیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیسانس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فکر کرد و انگشت اشاره اش رو بالا آورد و به جای نامعلومی اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کنم... فکر کنم اشاره کرده بودم لیسانس به بالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نسبتا بلندی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم نیست، اشاره کردید یا نکردید مهم نیست، مهم اینه که منِ نوعی اومدم و آماده ام پرستار پسرتون بشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم جا خورد. دست خودم نبود خب اختیارم رو از دست دادم، از مردای غرغرو متنفرم! پوفی کشیدم و قهوه امو برداشتم و با همون اخم روی صورتم و پرستیژ خاص خودم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلوپی ازش نوشیدم که انگار زهرمار خالی کردن تو دهنم و به سرفه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجونو روی میز گذاشتم و شروع کردم به سرفه کردن که با خنده از روی صندلی بلند شد و به طرفم اومد. لیوان آبی به طرفم گرفت و دستش رو روی شونه ام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-موقع عصبانیت یک نفس قهوه تلخ سر نمی کشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش که روی شونه ام قرار گرفت، بی اختیار بالا پریدم و دوباره آب پرید تو گلوم. لیوانو از دستم گرفت و با چندتا ضربه آروم زد به کمرم. از نمی دونم کجاش دستمال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاغذی بیرون آورد و به طرفم گرفت، و با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این هم از مصاحبه امروز. همیشه سعی می کنی با این طبع شوخت همه رو از خودت راضی نگه داری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور دهنمو پاک کردم و به طرفش برگشتم، و چپ چپ نگاهش کردم. دستاشو به نشونه تسلیم بالا برد و تک سرفه ای کرد. دوباره روی صندلیش نشست و دستاشو روی دسته صندلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشت، و با لبخند نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خوام این لبخند، روی لب های نیما هم بشینه... می تونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا... انگار من دلقک اینا بودم! پوفی کشیدمو سرمو به نشونه مثبت تکون دادم که باشه ای گفت و نن جون رو صدا زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلبل خانوم؟ کیف من رو از فروزش بگیر بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به به، بلبل؟ خندم گرفته بود و اون مرد، درحالی که سرش به طرف ننه بلبل بود، نیم نگاهی بهم انداخت و لبخند روی لباش پررنگتر شد، ولی سعی کرد جلوی خودش رو بگیره و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندشو بروز نده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننه بلبل کیفو آورد و به مرد داد. کنجکاو نگاهش می کردم که ننه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا شایان دیگه چیزی لازم ندارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کرد و لبخند کوچیکی به روش زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بلبل خانوم، مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلوم تلخ شده بود حتی با وجود اون یه لیوان آب بازم ته گلوم میخارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ننه سمبل، برام یه لیوان آب میاری بی زحمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام کرد و پشت چشمی نازک کرد، رو گرفت و الله اکبر گویان ازمون دور شد. تا رفت، اون مرد که حالا می دونستم اسمش شایانه، با صدا خندید و با چشمایی که ازشون خنده می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارید نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سر به سرش نذار، پیر زنه گناه داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معلومه پیرزن پایه ایه، مهرش به دلم نشسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه شیطنت آمیزش رو دوخت بهم که با چشمایی گرد شده نگاش کردم و تند و پشت هم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه نه، اصلا بهش فکر نکن، من ازوناش نیستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندید و بلبل جون لیوان آب رو آورد و داد به دستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا جوون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هوای عسل، ناخوداگاه از دهنم پرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننه چشاش شده بود اندازه توپ تنیس و شایان هم به زور جلوی خودشو می گرفت که نترکه از خنده. بازم الله اکبری گفت و سر به زیر، سریع ازمون دور شد. شایان با صدایی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش خنده می بارید، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیدی خانوم چه سرخ و سفیدی شد؟ ایشون هم چندان بدش نیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفته بود ولی نمی تونستم چیزی بگم. تک سرفه ای کرد و خودشو روی مبلش جمع و جور کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب... این قراردادمونه، قراره روزی شونزده ساعت رو این جا برامون کار کنی، که طبق همون ساعتت، حقوقت هم بالاست. بهت پیشنهاد میدم همین جا بمونی... اتاق مهمانمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خالیه. می تونی ازش استفاده کنی. به خدمتکارا می سپرم اتاق رو برات آماده کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می تونم... از امروز شروع کنم؟ قرار داد که مشکلی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و دستش رو به طرفم دراز کرد،و با لبخند محو روی لب هاش، نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه، همین امروز شروع کن. موفق باشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو تو دستش گذاشتم و من هم متقابلا لبخندی به روش زدم. چشمم دور خونه چرخید. قرار بود از این به بعد... به عنوان یه پرستار و با اسمِ آریا، همین جا زندگی کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از عسل خواستم تا وسایل هامو از خونه مون بیاره که چیز زیادی هم نبود. به دایی زنگ زدم و گفتم پرستار تمام وقت شدم و حتی آدرس رو هم داشتم. بهش گفتم اگه خواست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیاد هم با اسم شناسنامه ایم معرفیم کنه. عسل چمدونمو آورد که داخلش چند دست لباس اسپرت و پسرونه ی تقریبا قدیمی و کهنه بودن. دم در چمدونمو گرفتم و ازش خداحافظی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم. کشون کشون داشتم به اتاقی که گفتن برای منه می بردمش، که شایان سر راهم سبز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینا چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم بین چمدون و شایان چرخید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جیره بندی غذایی سه سالم! خب... لباس هامه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و سری تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه. میخوای اول بری با نیما ملاقات کنی یا... بری خرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرید؟ خرید برای چیش بود دیگه؟ دسته چمدون رو ول کردم و دستامو مثل خودش داخل جیبم فرو بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون وقت خرید واسه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روم نمیشد بگم پول خرید ندارم و انتظارتون خیلی بیشتر از بودجمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چنددست لباس رسمی لازم داری، و همچنین... یه دستی هم به سر اون ریش و سبیلت بکش، بچه ام آزرده میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم این همیشه باهمه اینقدر راحت بود یا شانس من خاکبرسر بود که هرجا میرفتم حس میکردن پسرخالشونم؟ کمی فکر کردمو بعد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خب، برم این چمدونو بذارم طبقه بالا و بیام. اجازه هست دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله خواهش می کنم، بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف اتاقم رفتمو داخل شدم. چمدونو روی تخت گوشه اتاق انداختمو روی تخت نشستم که با یادآوری حرفش، صاف روی تخت نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برم اصلاح کنم؟ وای نه... نمی تونم برم آرایشگاه! لعنتی اینا رو با صابون هم میشه برد تیغ چیه! حالا چیکار کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی گرفتم و کلافه، از روی تخت بلند شدم تا لباسامو داخل کمد بچینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرای کارم بود که در زده شد و قامت شایان تو چهارچوب در ظاهر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام... چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارتی به طرفم گرفت و بدون این که مستقیم نگاهم کنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو این کارت ماهیانه حقوقت واریز میشه، یه مبلغی هم تحت عنوان پیش پرداخت داخلش هست که می تونی کارهای امروزت رو باهاش انجام بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه... پیش پرداخت لازم نیست، برای خرید هم پول دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم دروغ می گفتم عین چی. پولم کجا بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی خواد تعارف کنی آریا، من با افراد تعارفی مشکل دارم. ازت خوشم اومد، مرد باجنمی هستی و برای به دست اوردن خواسته هات می جنگی. اینم یه هدیه از طرف من بدون،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا روی حقوقت حساب نکن. لباس هات به سلیقه خودت باشن بهتره، وگرنه می تونستم سفارش بدم برات بیارن و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بیشتر شرمندش نشدم کارتو ازش گرفتم و تشکر آرومی کردم. لبخندی به روم زد و تا خواست از اتاق بیرون بره که چشمم به چمدون افتاد. با دیدن چیزی که داخل چمدون بود،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام تا حد امکان دشت شدن. وحشتزده نگاهش می کردم که صدای خنده ی شایان بلند شد. همین طوری قهقهه میزد و من سرخ تر از قبل می شدم. عسل خدا بگم چیکارت نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیکینی تو این جا تو چمدون من چی کار می کنه احمق؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنمو قورت دادم و به طرف شایان برگشتم، و با تته پته گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخدا اینارو من این جا نذاشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میون خنده ش بریده بریده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون که چمدونتو آورد... دوست دخترت بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون لحظه به خودم قول دادم دفعه بعدی که عسلو دیدم سر از تنش جدا کنم! پوفی کشیدمو سرمو به نشونه مثبت تکون دادم. لب گزید و با ابرو، به داخل چمدون اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هم اون خانومِ خیلی دوراندیشیه، و هم تو مرد باحالی هستی. زوج خوبی رو تشکیل میدین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جا داشت بگم آره ارواح عمه خیکم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بیرون رفت و در همون حال گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یادت باشه یه روز دعوتش کنی برای شام بیاد پیشمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم می خواست برم بزنم بترکونمش! خواست به طرف در بره که انگار چیزی یادش افتاد. برگشت و نگاهم کرد، و با تردید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امروز با... برادرزنم میری خرید. ممکنه من نتونم و سرم کمی شلوغ باشه. امکانش هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعلل جوابشو دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه مشکلی نیست اما... مادرِ نیما... کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زد و سرشو پایین انداخت. از اتاق بیرون رفت و بدون این که چیزی بگه، درو بست. مرتیکه بوق! خوب جواب منو میدادی بعد در می رفتی، انگار می خواستم جواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دونشو بخورم! چشمامو تو کاسه شون چرخوندم و پوفی کشیدم، و بقیه لباسامو مرتبشون کردم. به احتمال امکانش بود که بخوان ببرنم آرایشگاه، پس بهتر بود همین جا تو خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتمو صاف و صوف می کردم و بعد می رفتم! به سمت سرویس بهداشتی ای که داخل اتاق قرار داشت رفتمو صابونو برداشتم. دستامو کفی کردم و با تمام توان، کشیدم به صورتِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاه و پوشیده از پرزای الکیم! همه جارو شستم و فقط به سیبیلم دست نزدم. با وسواس صورتمو با آب شستم و بعد از خشک کردنش، به داخل آینه نگاه کردم. به به، ماشین ریش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تراش همراه کی بودم من؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت و حولرو روی آویز انداختم، و از سرویس بیرون اومدم. بدون این که لباسامو عوض کنم، با همون لباسا و کارت بانکی ای که شایان داده بود، از اتاق بیرون رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تو سالن پذیرایی، منتظر موندم تا یه بی پدری بیاد و مثلا باهام همراه باشه. حالا انگار خودم نمی شناختم! یا مثلا نمی تونستم خرید کنم و سلیقه ما چرک بود! خب منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه پول داشتم بهترین لباسارو می پوشیدم، موهامو بلند نگه میداشتم، صد قلم آرایش می کردم و حتی لازم نبود خودمو شبیه این جنس بنجول دربیارمو بیام پرستاری یه پسربچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افسرده تخس. پوفی کشیدم و خواستم چیزی بگم که صدایی از پشت سرم به گوشم رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سِر؟ ببخشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفش برگشتم و با تای ابرویی بالا پریده، نگاهش کردم. او لالا، کی میره این همه راهو؟! سِر؟ من؟ این دیگه کی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفم قدم برداشت، رو به روم ایستاد و دستش رو به طرفم دراز کرد. لبخند جذابی روی لباش نشوند و با چشمای آبیش، خیره شد تو چشمام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام، خوش اومدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا دهنشو می جوید و حرف می زد؟ فارسی بلد نبود؟ از پشت کوه اومده بود؟ تعجبمو که دید، لبخندشو پررنگ تر کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معذرت می خوام، می دونم فارسیم زیاد خوب نیست، عادت می کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدمو سرمو به چپ و راست تکون دادم. دستمو تو دستش گذاشتم و سلام دادم، و بابت خوشامدگوییش تشکر کردم. تو چشمام خیره مونده بود و با سوءظن، نگاهم می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می تونستم نگاهشو خیلی راحت بخونم، و از این جنس نگاه متنفر بودم! اون... فهمیده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه میشه... راه بیوفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و دستمو ول کرد. دوباره لبخند زوری ای روی لبهاش نشوند و با دست چپش، در خروجی رو نشون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-البته، بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد پارکینگ شدیم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با ماشین من میریم، من که با راننده راحت نیستم، شما رو نمی دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جفت دستامو بالا آوردم و پشت هم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش می کنم، منو مفرد خطاب کن، راحت نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد آروم خندید. در ماشینو باز کرد و نشست، و من هم کنارش روی صندلی شاگرد جا گرفتم. ماشینو به حرکت دراورد و وارد خیابون شدیم. توی راه، هیچ کدوممون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نزدیم. اما یه چندتا سوال داشتم که از صبح، ذهنمو درگیر کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم... خانوم خونه کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که سرش به جاده بود، از گوشه چشم نگام کرد و با کمی مکث گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش... چندوقتی بود که با شایان بحث داشتن. خب این بحث ها تو خونه هرکسی پیش میاد و تو زندگی زناشویی طبیعیه. اما ترنم... بحث رو جدی گرفت و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-و چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداخت و نفسش رو با شدت به بیرون فرستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه مدتی رو به بهونه تحصیل رفت بوستون، تا هم از شایان دور باشه و هم به آینده و زندگی شون فکر کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم خیلی فضولیه ها... اما... چیزی بهش نگفتید؟ حال روحی نیما داغونه. برخورد کمی باهاش داشتم، ولی همون یه برخورد کافی بود تا بفهمم چه دردی رو متحمل شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ازش پرسیدم مادرش کجاست... خشمگین شد و با پرخاشگری جواب داد مادرش مرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت شد و چیزی نگفت. نفس عمیقی گرفت و سرش رو از روی تاسف تکون داد. به پاساژ رسیدیم و دنبال جای پارک گشت. از ماشین پیاده شدم و خواستم به طرف یکی از بوتیک برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یادش افتادم. به طرفش چرخیدم و پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید آقای... کجا باید منتظر بمونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به روم زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داریان هستم. داخل بوتیک مهر می بینمت. به محض پیدا کردن یه جای پارک، میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لهجه اش عجیب بود اما بی نهایت مهربون میزد. منم متقابلا لبخندی زدمو دنبال بوتیک مهر گشتم. خدایا من گفتم خودم می شناسم، دمت گرم که این طور ضایعم کردی! شاید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ریحون

    00

    چرا همه مردا ازنظر دختره چشاشون سگ داشت🫥چراهردیقه عاشق یکی میشد و دلش میرف چرا بی سر و ته بود ایقد

    ۱۵ ساعت پیش
  • عاطفه

    00

    بدک نبود.

    ۷ روز پیش
  • آرمیتا

    ۱۶ ساله 00

    خیلی رمان خوندم و این رمان قطعا جزو بهترین هاشونه

    ۱ هفته پیش
  • زهرا

    ۲۲ ساله 00

    متاسفانه بد بود

    ۳ هفته پیش
  • علیرضا

    00

    خیلی خوب بود به نسبت تموم رمان هایی که خونده بودم خیلی عالی و متفاوت بود و نمیتونستی ادامه ماجرا رو حدس بزنی و همچنین خیلی پرهیجان بود و خسته نباشین

    ۳ هفته پیش
  • فائزه

    00

    درکل داستان خوبی داشت ولی این همه موضوع خیلی یه دفعه کات میشد یه دفعه پری اومد یه دفعه رفا اون همه عشق حامد یه دفعه تموم شد داستانی بود که میشد خیلی قوی تر تموم بشه درکل خوب بود

    ۳ هفته پیش
  • ستایش

    ۱۹ ساله 00

    به نظرم ارام با حامد ازدواج میکرد خیلی بهتر بود بعد اخرش نفهمیدم پری چکار کرد یا حامد خوشبخت شد نشد کل داستان چرت و پرت بود اخرش یهویی تموم شد پیشنهاد میکنم وقتتون رو سرش نزارید

    ۴ هفته پیش
  • پونه

    ۲۰ ساله 20

    زیادی حرفهای خاک بر سری داره به نظرم زیادی کرده حیفه اون همه وقتی که گذاشتم

    ۱ ماه پیش
  • محدثه

    ۲۱ ساله 10

    چرت و پرت خیلی نوشته شده بود و الکی رمان رو طولانی کرده بود

    ۱ ماه پیش
  • Hadis

    00

    بچه ها میشه رمان جدیدوقشنگ بهم معرفی کنین

    ۲ ماه پیش
  • هستی

    ۱۴ ساله 00

    خیلی ممنونم بابت این رمان واقعا زیبا بود

    ۲ ماه پیش
  • رها

    ۱۷ ساله 00

    عالی بود

    ۲ ماه پیش
  • مهتاب

    ۲۹ ساله 21

    خیلی مزخرف بود نمیدونم چطوری اینهمه لایکش کردین

    ۲ ماه پیش
  • عارفه

    21

    خیلی رمان قشنگی بود و نویسندهٔ قلم زیبایی داشت ولی من تا آخرش امیدوار بودم با حامد اوکی شه😂

    ۲ ماه پیش
  • نور

    01

    عرف فرهنگی ما با این رمان متضاد هست و فقط مطابق دیدگاه نیم درصد مردم است. دوست نداشتم.

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.