رمان قاب عکس ها قصه میگویند به قلم Dina Ghasemi
معین الدین سماوات وصیت کرده و حالا نتیجه های سماوات که هر کدام سرشان به کار و مشکلات خودشان گرم است باید بیایند و شروطی را اجرا کنند تا سهم الارثشان را بگیرند کجا؟ رامسر . عمارت سماوات . باشیشه های رنگی و وارنگش با نسیم عصرگاهی پاییزیش با صندلی لندویی و درخت بیدش که با هر بادی تکان میخورد در این بین اتفاقات زیادی میفتد گریه . خنده . به یاد آوردن . خشم . حسودی . غم و.... عشق
تخمین مدت زمان مطالعه :
نفیسا
۲۸ ساله 10بنظرم قشنگه.لطفا ادامشو بزار ید
۸ ماه پیشDina ghasemi
10عزیزم رمان به صورت آفلاین در برنامه قرار گرفته
۶ ماه پیشستایش
10دوست داشتم رمان قشنگیه
۶ ماه پیشBaran
10ببین خوبه ها ولی بجوریه کتابیه میدونی چی میگم.... انگار اون لحن کتابیش باعث میگم با دمان ارتباط نگیرم
۷ ماه پیشBaran
10رمان خوبی بود کاش ادامشو یزارید
۷ ماه پیشsara
۱۸ ساله 10به نظر جالب میاد .... کاش بذاریدش
۷ ماه پیشزهرا
10رمان قشنگیه لطفا ادامشو بزارین
۷ ماه پیشN
10رمان قشنگیه امیدوارم ادامه پیدا کنه
۸ ماه پیشآلا
۱۶ ساله 10واقعا داستان خیلی قشنگ و خفنیهههه قوی ادامه بده ✨✨✨
۸ ماه پیشرونا
10خیلی رمان دوست داشتنی ای بود برام واقعا
۸ ماه پیشزن چکاددد
۱۵ ساله 10واییی تیپ ساحل چ خوب بود ...رماننن زیباییه ممنون نویسنده
۱۰ ماه پیشDina
10ممنونم از نظر قشنگت عزیزمم
۸ ماه پیشاسرا
20۹نفرگفتن عالی۸نفرلایک کردن بیش ۳۰۰نفربازیدمنصف باشیم اگه خوبه لایک کنیم تاتاییدبشن روایت خوبه مسلطه
۱۰ ماه پیشکیانا
۱۴ ساله 10عالی
۱۰ ماه پیشثریا
۳۳ ساله 10عالی
۱۰ ماه پیششیما
۲۷ ساله 10رمان خوبیه کاش زود ادامه رمان ها رو بزارید .این رمان ها جدیدن کمتر کسی میخونه و نظر میزاره☺️🫠
۱۰ ماه پیش
رزا
00دوست دارم بقیشو بخونم