داستان در ارتباط با زندگی یه پسری هست که به دون ژوانیسم مبتلاس.شخصیت داستان ما موقعیت اجتماعی بالایی هم داره یک خلبان بزرگ و حرفه ای،کسی که بیشتر پرواز های بین المللی رو هدایت میکنه در یکی از پرواز ها با آمدن مهندس پرواز جدیدی...پایان خوش

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و

مطالعه آنلاین دون جوانی
نویسنده : mahtabiii75

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی‎

خلاصه :

داستان در ارتباط با زندگی یه پسری هست که به دون ژوانیسم مبتلاس.شخصیت داستان ما موقعیت اجتماعی بالایی هم داره یک خلبان بزرگ و حرفه ای،کسی که بیشتر پرواز های بین المللی رو هدایت میکنه در یکی از پرواز ها با آمدن مهندس پرواز جدیدی...پایان خوش

صدای زنگ در بلند میشود...دست های مشت شده ام را از روی میز برمیدارم و برای آخرین بار به آینه ی مقابلم نگاه میکنم...سیاهی چشمانم برق میزند...مثل تمام وقتهایی که طعمه ی مناسب جلوی چشمانم تاب میخورد...اینبار دختر یکی از سرمایه گذاران بزرگ کشور دراختیارم است...لبخند میزنم...ردیفی ازدندانهای سفید ومرتبم نمایان میشود...جذاب و مرموز...راز این لبخندهارا فقط خودم میدانم و بس!

دستم را شانه وار لابه لای موهای پرپشتم میکشم و چشمکی ریز به تصویر خودم درآینه میزنم...به ساعت گران قیمتم که روی مچ دست چپم بسته ام نیم نگاهی میندازم!پنج دقیقه که تمام میشود ازاتاق خارج میشوم و به سمت درب ورودی قدم برمیدارم...پنج دقیقه منتظر ماندن برای این دیدار مناسب است!باید بداند برای این لحظات ثانیه شماری نمیکنم...باید بداند بی تاب بودنش نیستم...باید بداند برای دیدنش هیجان ندارم...باید بداند تکرار است و تکرار...تکراری بودنش را باید از تک تک حرکاتم بفهمد وحس کند تاباخیالبافی های زنانه برای عاشق کردن من نقشه نکشد!چون من یک دون ژوانم...یک دون ژوان هرگز عاشق نمیشود…!

دستم را روی فلز طلایی رنگ دستگیره میگذارم و باآرامش به سمت خودم میکشم...درکه باز میشود موجی از هوای سرد پوست صورتم را نوازش میکند و عطری آشنا بینیم را تحریک...!عطر جین پاتو جوی یکی از گرانترین عطرهای دنیاست که زنان تجملاتی و پرزرق و برق برای جذابیت بیشتر استفاده میکنند!

صدای پر عشوه و نازکش باعث میشود سرم را بلند کنم و به چشمهای طوسی رنگش خیره شوم...بی شک لنزاست...اما آنقدر طبیعی جلوه میکند که فقط افراد حرفه ای متوجه می شوند!

-عزیزم دارم یخ میزنم...!

نگاهم از چشمانش قوس برمیدارد و روی لبهای آغشته به رژش ثابت میماند...زیبا نیست!حداقل نه آنقدر که چشمهارا خیره کند اما لوندی از جز جز برخوردهایش چکه میکند!

کنار میروم...باهمان لبخند دلبرانه خیره به چشمهای سیاهم وارد میشود...منتظر حرکتی از جانب من است...درراکه میبندم دستهایم رادور شانه هایش حلقه میکنم ...بیشتر درآغوشم فرو میرود...شال ابریشمش از روی سرش سر میخورد و موهای ش*ر*ا*بی رنگش آزاد میشود...زیاد بلند نیست اما وحشی وسرکش روی شانه هایش ریخته…!

-موهاتو تازه رنگ کردی؟

هیجان زده سر تکان تکان میدهد!

-قشنگ شده نه؟دیگه از بلوند خسته شده بودم!بهم میاد؟

-آره جذاب شدی!

قهقهه میزند...صدای خنده اش درخانه میپیچد…!

-مرسی هانی!

روی نوک پا بلند میشود و ب*و*سه ای روی لبهایم مینشاند…!جزحس تکرار...حسی دیگر بهم القا نمیشود اما لبخندم را حفظ میکنم و به سمت اتاق خوابم به راه میافتم...

-گرسنه که نیستی…؟

لبخندش پهن میشود...

-نه من شبا شام نمیخورم!درضمن دلمم خیلی برات تنگ شده...

لبخند من هم پررنگ میشود...خودش هم خوب میداند برای چه کاری اینجاست...حلقه ی دستهایم رادورش محکم تر میکنم و وارد اتاق میشوم!

دکمه های پالتوی خزش را باز میکند و روی تخت مینشیند...چشمهایش اطراف اتاق چرخ میخورد وبالاخره روی من که به دیوار مقابلش تکیه داده ام ثابت میماند...تاپ یقه بازش بیشترازهمه چیز خودنمایی میکند...برای جلب توجه بیشتر به جلو خم میشود و منتظر عکس العمل من میماند...

-امیر امشب چرااینقدر کم حرف شدی!

کم حرف نشده ام...مثل همیشه بی دلیل لب باز نمیکنم...یک تای ابرویم را بالا میندازم و باحالت خاصی نگاهش میکنم...

-نمیدونم...

-خسته ای؟فردا پرواز داری…؟

سرم را به نشانه ی مثبت تکان میدهم...

-آره...به استانبول پرواز دارم...

روی تخت دراز میکشد و با لحن پرعشوه ای میگوید:پس بیا زودتر بخوابیم عزیزم...

پوزخندم را زیر نقاب لبخندی خاص پنهان میکنم به سمتش قدم برمیدارم!

از سرویس شرکت هواپیمایی پیاده میشوم...اولین قطره ی باران راکه روی صورتم حس میکنم...سرم رابالا میگیرم...آسمان گرفته و سیاه...آماده ی بارش است...کاپشنم را محکمتردور خودم میپیچم و سرم را تا چانه توی گردنم فرو میبرم...!پرواز درهوای گرفته و بارانی رابیش ازهرچیزی دوست دارم اما آرزومیکنم شدت باران آنقدر زیاد نباشد که پرواز به تعویق بیافتد...

باقدمهای بلند به سمت اتاق پزشکی میروم تا تستهای لازم را انجام دهم...شهاب از پشت میزش بلند میشود و با لبخند سلام میکند...لبخند کمرنگی میزنم و دستم را دردستش میگذارم...

-چه طوری رفیق…؟!

برخلاف خوش گذرانی دیشب حال چندان مساعدی ندارم...

-بدنیستم...

-چرا برادر…؟!امروز که استانبول پرواز دارین…!خوش میگذره...

همانطور که زیپ کاپشنم راباز میکنم چندقدمی به سمت تخت گوشه ی اتاق برمیدارم...

-چه ربطی داره شهاب…؟مگه میرم پارتی؟!مثل همیشه چندساعت بیشتر اونجا نیستیم

خنده ی کوتاهی میکند...

-شنیدم مهندس پروازتون یه دختره…!

متعجب به چشمهای شیطانش نگاه میکنم....

-خب…!

ابرو بالا می اندازد و به سمت دستگاه کنار تخت میرود تا برای گرفتن نوار قلب آماده شود...

-خب به جمالت...!یه چندتا نفس عمیق بکش تا من این نوار قلبو ازت بگیرم...

روی تخت دراز میکشم...ذهنم درگیر حرف شهاب میشود…!

-تاحالا سابقه نداشته مهندس پرواز زن بفرستن…!چی شده حالا؟!

-آره مام تعجب کردیم ولی خب کار اینا که حساب کتاب نداره…!

-تودیدیش؟

چشمهایش را ریز میکند و مشکوک به چشمهایم خیره میشود...

-دیدمش...حالا واسه چی میپرسی؟!میخوای اینم از دستت نپره…؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی میکشم و پوزخند میزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شاید...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهایش بهم نزدیک میشود و نگاهش تیز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دست بردار ازاین کارا امیر…!سیرمونی نداری تو…؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه رو برمیگردانم...این حرفهارا هزاران بار شنیده ام...درمن اثر نمیکند!شهاب چه میداند دون ژوان بودن یعنی چه…؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پند حکیم بیش از این در من اثر نمیکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیست که برکند یکی زمزمه قلندری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره به مانیتور مقابلش لبخند تلخی میزند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر توکه اینقدر شاعری چرا عاشق نمیشی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه ربطی داره؟مگه همه شاعرا عاشقن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازگوشه ی چشم نگاهم میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گمون کنم هستن...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بی خیال شهاب...چه خبر ازتو؟!هنوز اون دختر بیچاره رو نیاوردی سرخونه و زندگیش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخش تلخ تر میشود...مثل فنجانی اسپرسو که ته گلو را میسوزاند...تلخی لبخندش دلم را میسوزاند…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این وام لعنتی اگه جور بشه یه جشن خودمونی میگیریم...میریم زیر یه سقف…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنت به بی پولی...پول که نباشد قصابی سرکوچه هم بهت دل نمیدهد چه برسد به عشقت...پول که نباشد کودک درونت هم رهایت میکند و میرود چه برسد به دختر غریبه...حالا یک پزشک عمومی به خاطر چندرغاز پول...همان چرک کف دست...همان مال دنیا که میگویند ارزشی ندارد...نمیتواند یک زندگی معمولی را آغاز کند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شهاب صدبار بهت گفتم بی خیال وامه شو!من ده تومن بهت قرض میدم هروقت داشتی بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را میدزدد...!مرد است دیگر...طاقت شکست ندارد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی داداش...خدامیرسونه ایشالا...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی میکشم و از جابلند میشوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگفتی دختر چه جوری بود…!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنگ به صورتم نگاه میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کدوم دختره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون مهندس پروازه دیگه…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رابه نشانه ی تأسف تکان میدهد و دستش را روی کتفم میگذارد...زندگی خصوصی و روابطم را با شغلم قاطی نمیکنم...معتقدم هر کاری را باید در محل و موقعیت خو د انجام داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به اتاق خواب تو نمیخوره...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سربه سرش میگذارم...میدانم حرص میخورد اما حرص خوردنش لبخند به لهایم می آورد مخصوصا مردمک هایش که سخت میشوند و رگ های پیشانیش که از شدت تورم خودنمایی میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازاین چادر چاقچوریاس؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند میزند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازهموناس که به تو پانمیده…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مرموزی میزنم...از دخترهایی که سخت بدست می آیند عجیب خوشم…! میاید...اما بازهم تابع قوانین خاص خودم هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کجا میدونی؟تاحالا رو هرکی دست گذاشتم بدستش آوردم...اینم روش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-طرف بچه س...به دردت نمیخوره…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعتم نگاه میکنم یک ساعت مانده به پرواز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من میرم اتاق بریفینگ* جواب تستارو بفرست اونجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را به نشانه ی مثبت تکان میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سفر بی خطر...رفتی استانبول جای مارم خالی کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هفته ای دوبار به استانبول پرواز دارم...شهر قشنگیست اما قشنگ تر آن را دیده ام…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشالا باخانومت بری…!کادوی عروسیت دوتا بلیط رفت و برگشت ترکیه ازطرف من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولخرجی نکن…!ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همانطور که دکمه های پیرهنم را میبندم بااخم نگاهش میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرف نباشه...همین که گفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*اتاق بریفینگ جایبه که خلبان برنامه پروازی خودشو میگیره و کاملا توجیح میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دراتاق بریفینگ روی صندلی مخصوصم مینشینم...باژست خاصی به پشت صندلی تکیه میدهم و پاروپا میندازم...نگاهم را روی تک تک اعضا و کادر پروازی حرکت میدهم به چهره هایشان دقیق میشوم...تعدادی از مهمانداران جدید و بعضی قدیمی اند…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با چه هواپیمایی پرواز داریم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام نگاه ها به سمتم میچرخند و روی صورتم ثابت میشوند...کمک خلبان نگاهی به برنامه پروازی میندازد و با صدای رسا و محکمی جوابم را میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایرباس A380

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب نگاهش میکنم...ایرباس 380A یکی از غول پیکر ترین هواپیماهای مسافربریست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جدی…؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی محو سرتکان میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله کاپیتان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به پشت گردنم میکشم...آخ...درد میکند…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مشخصات؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند میشود...میکروفون را نزدیک تر میاورد و بانگاهی به جمع شروع میکند…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فاصله نوک دو بال: ۷۹٫۶۵ متر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طول: ۷۲٫۷۵ متر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتفاع: ۲۴٫۰۸ متر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرفیت مسافر: ۵۲۵ نفر در ۳ کلاس، ۶۴۴ نفر در دو کلاس، ۸۵۳ نفر در یک کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشینه سرعت: ۰٫۸۹ ماخ (۱۰۶۱٫۹ کیلومتر بر ساعت)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بُرد پرواز: ۱۴٬۸۱۵ کیلومتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میزان مصرف سوخت: ۳۱۰٬۰۰۰ لیتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس العمل همه را زیر نظر میگیرم...بعضی خمیازه میکشند و بعضی چرت میزنند...یکی از مهماندارهاهم دور از چشم بقیه باتلفن همراهش صحبت میکند…!سرم را به نشانه ی تأسف تکان میدهم...برایشان اهمیتی ندارد، خلبان پرواز منم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را میچرخانم نگاهم روی دختر جوان و ریز نقشی ثابت میماند که با دقت به حرفهای کمک خلبان گوش میکند و تمام موارد را در دفترچه ای مینویسد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانیتم جایش را به تعجبی وصف ناپذیر میدهد...ابروهایم خودبه خود بالا میپرد و نگاهم دقیق تر میشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس پرواز است...سودا ناجی...همان مهندس پروازی که شهاب حرفش را میزد...!لبخند محوی میزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاپایان جلسه تیزبینانه زیر نظرمیگرمش...مرتب مقنعه ش را جلو میکشد...ته خودکار را لای دندانهایش میچرخاند...پای راستش را تکان میدهد...چشمهایش را ریز میکند تا عبارات را واضح تر ببیند...کاملا پیداست اولین پرواز زندگیش را انجام میدهد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ختم جلسه که اعلام میشود از جا بلند میشوم...به سمت کمک خلبان قدم برمیدارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه طوری امیر خان…؟!احوالات شریف…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت شستم را گوشه ی لبم میکشم و همانطور که با نگاهم سودا ناجی را دنبال میکنم میگویم:بد نیستم...بهرام جریان این غول پیکر چیه؟!تاحالا با ایرباس 380 ترکیه مسافر نمیبردیم…!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم والا...مهندس پروازم عوض کردن...غلط نکنم یکی از مسافرا اختصاصیه که اینقدر تدارک دیدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا چیزی به ما نگفتن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه بهرام جوابم را بدهد سودا ناجی به سمتم قدم برمیدارد... لبخندم عمق پیدا میکند و به صورتش خیره میشوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-س...سلام کاپیتان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاص نگاهش میکنم...ازهمان نگاه های جذاب که برق خاصی دارد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش بی اختیار به سمت مقنعه اش پرواز میکند و آن را جلو تر میکشد...نگاهش را از نوک کفشم بالا میاورد و روی چانه ثابت میماند...لعنتی...چرا به چشمهایم خیره نمیشود؟!صدایش نه ناز دارد نه عشوه...!گیج و دستپاچه حرف میزند...لرزش نامحسوس صدایش را حس میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومم...چیزه...من مهندس پرواز جدیدم...تو این پرواز همراهیتون میکنم اگه مایل باشید برای چک ایمنی هواپیما بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بال بال زدنش برای گفتن یک جمله خنده ام میگیرد...این دختر بچه را چه به مهندسی پرواز…؟!بی مقدمه میپرسم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چندسالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهای پهن و دست نخورده اش بالا میرود و کمی بهم نزدیک... انگشتانش را میچلاند و نفس عمیقی میکشد...متعجب فقط نگاهش میکنم!حرف زدن بامن انقدر دشوار به نظر میرسد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من...اومم...بیست و چهار سالمه…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جثه اش ظریف تر و ریز تر از سنش است…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه زود شاغل شدی…؟!درست تموم شده…؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار به جای بازی با انگشتانش به جان گوشه ی مانتوی رنگ و رو رفته اش میافتد...تو این سرمای زم*س*تان فقط مانتوی نازکی به تن دارد...سردش نمیشود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درسم تموم شده...اولین پروازمه…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست حدس زده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خاطر اینکه اولین پروازته اینقدر استرس داری یا کلا این مدلی هستی…؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی روی لبهایش مینشید...چه عجب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جواب دادن طفره میرود...شانه بالا میندازم و به سمت پارکینگ فرودگاه حرکت میکنم...دنبالم راه میافتد...تمام حواسم را جمع میکنم...برخلاف بقیه ی خدمه و مهمانداران کتانی به پاکرده و خبری از کفش پاشنه بلند نیست…!اصلا این بشر دختر است؟!پس ناز و عشوه اش کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد پارکینگ فرودگاه میشویم...احتیاجی به چشم چرخاندن نیست...ایرباس غول پیکر از همین فاصله هم خودنمایی میکند...برق بدنه ی سفیدش چشمهایم را میزند...لبخند میزنم ولی با شنیدن صدای جیغ خفیف و برخورد جسمی با زمین لبخند از روی لبانم محو میشود...سریع به عقب برمیگردم...مهندس پرواز پخش زمین است...لبم را میگزم تا خنده ام دندان نما نشود...از مسخره کردن متنفرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم به سمتش برمیدارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شدی؟!حالت خوبه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتظار دارم مثل تمام دختران اطرافم خودش را لوس کند و گریه و زاری راه بیاندازد اما درکمال تعجب صورت خاکیش را بلند میکند و لبخند پهنی میزند...با لبخندش ابروهای من بالا میپرد و نگاهم رنگی از تعجب میگیرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حواسم پرت این هواپیما شد...بند کتونیمم باز شده بود نتونستم خودمو کنترل کنم...خوردم زمین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش زانو میزنم و دستم را به طرفش دراز میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستتو بده به من، کمکت کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را میدزدد و خودش را جمع و جور میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون لازم نیست خودم میتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم خیره به دست خشک شده ام در هوا میماند...دست راستش را روی زمین میگذارد و با تکیه به زانویش به سختی از جا بلند میشود...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم از روی دستهای خشک شده ام تاب برمیدارد و روی موهای بی نهایت سیاهش که به اندازه ی چند تار از زیر مقنعه اش بیرون افتاده است، مینشیند!چرا اینهمه زیبایی را زیر پارچه ای مشکی مخفی میکند!!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه نگاهم میشود سریع دست لرزانش به سمت مقنعه اش پرواز میکند و دوباره آن را جلو میکشد!پوفی میکنم و از جا بلند میشوم...این مدلیش را تا بحال ندیده بودم…!بی هوا میپرسم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زخمی که نشدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفش را روی دوشش تنظیم میکند و با لبخندی عمیق به کف دستش خیره میشود...نگاهم روی قرمزی خون ثابت میماند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه دختر داره خون میاد باید پانسمانش کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را چندبار درهوا تکان میدهد و با قیافه ای که از شدت درد مچاله شده است میگوید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مهم نیست...یه خراش ساده اس!الان خونش بند میاد...فقط باید بشورمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از داخل ساک کوچکم قمقمه ی آبی رنگم را بیرون میاورم...دوباره دستم را به سمتش دراز میکنم...امیدوارم اینبار دست رد به سینه ام نزند چون عصبی میشوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کمال تعجب دست دراز میکند و قمقمه را بارعایت اینکه دستش با دستم هیچ تماسی نداشته باشد میگیرد...پوزخند میزنم...این دختر مرا نمیشناسد…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اگر بخواهم کسی را برای مدتی داشته باشم به راحتی بدستش میاورم...این دختر ساده و دست وپا چلفتی که سهل است زرنگترینشان هم جلوی من سر تسلیم فرود میاورد…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب را روی دستانش میریزد...از شدت سوزش لبهایش را زیر دندانهایش فشار میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظر من باید ضدعفونیش کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بزرگش نکنید لطفا...از این اتفاقا برای من زیاد میافته بار اولم نیست…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قمقمه ی دراز شده به سمتم را میگیرم و داخل ساکم میندازم...دستی به مانتویش میکشد و خاکش را میتکاند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول کاری گند زدم نه؟!الان شما کامل فهمیدین من دست و پا چلفتیم...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن پراز شرمش وجودم را به خنده میندازد....با صدای بلند میخندم...انعکاس صدایم در فضای پارکینگ پخش میشود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا دختر تو خیلی باحالی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو بالا میندازد و قدمهایش را به سمت ایرباس مورد علاقه ی من تند میکند...حس میکنم معذب شده است...شانه بالا میندازم و درحالی که هنوز رگه هایی از خنده وجودم را غلغلک میدهد به راه میافتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه روی ایر باس می ایستد...عظمتش مراهم تحت تأثیر قرار میدهد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندتا از خدمه پله های متحرک را جا سازی میکنند و اول من و سپس دخترک سر به هوا وارد میشویم...م*س*تقیم قدم به اتاقک خلبان میگذاریم تا این مهندس تازه کار چک ایمنی را آغاز کند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخلاف انتظارم همه چیز را دقیق و منتظم بررسی میکند...نشان دهنده های ارابه ی فرود،وضعیت فلاپ ها، سیستم هیرولیک همه را از نظر میگذراند و در لیستش ضمیمه میکند...امضای تأیید را که میزند اجازه ی پرواز صادر میشود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی مخصوصم مینشینم تا با آمدن کمک خلبان به سمت باند پرواز حرکت و مسافرگیری را آغاز کنیم...تمام توجهم روی سودا ناجی متمرکز میشود که با چه استرس و هیجانی پوست کنار ناخن هایش را میکند و با پای راستش روی زمین ضرب میگیرد…!دستم را روی دسته ی صندلی تکیه میدهم و تکیه گاه چانه ام میسازم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگرانی…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سربالا میاورد و برای لحظه ای به چشمهایم نگاه میکند اما من در همین لحظه ی کوتاه هم سیاهی بی مانند چشمهایش را در هوا میقاپم و از کشف مسخره ام غرق لذت میشوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معذب برای هزارمین بار دست به مقنعه اش میکشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه نگران نیستم...فقط...اومم...چیزه...خب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرمیه جالبیست...درطول سفر حوصله ام سر نمیرود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خجالت نکش...بگو چی اذیتت میکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبهایش را با زبان تر میکند و با صدای آرامی میگوید…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من باید با شما تو این کابین باشم…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه متوجه اضطرابش میشوم پس نگران تنهایی با چند مرد غریبه اس…؟ مثلا در حین پرواز من و کمک خلبان چه بلایی میتوانیم سر این دختر کوچولو بیاوریم؟باخودش چه فکری میکند…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-طبق قوانین باید اینجا باشی ولی اگه خیلی میترسی میتونی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند جواب میدهد...مردمک چشمهایش لرزان است و دستهایش درهم گره خورده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بخدا ترس چیه!؟فقط میگم مزاحم نشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند تمام صورتم را میگیرد!معلوم نیست از من چه چیزی برای این دختر تعریف کرده اند که اینقدر از بودن تنها بامن واهمه دارد…؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دروغ نگو چشمات داد میزنن که ترسیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر پایین میندازد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی نگاهم را ازش میگیرم و به جلو برمیگردم...من هیچ وقت به زور کسی را وادار به کاری نمیکنم...تا الان باهرکه بودم خودش خواسته بود مهمان تختم باشد...از تعدی و اجبار به اندازه ی مرگ متنفر و بیزارم...نهایت رزالت را میرساند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندان هایم را بهم میسابم و فرمان هواپیما را زیر دستهایم فشار میدهم از اینکه مرا با یک مت*ج*ا*و*ز کثیف هم تراز دانسته عصبانی میشوم...بیشتر از هرچیزی عصبانی میشوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکروفون را به دهانم نزدیکتر میکنم وبا صدای رسا و محکمی دیالوگهای همیشگی را به زبان میاورم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم ها و آقایان خلبان پرواز امیر کامیاب باهاتون صحبت میکنه...امیدوارم تااین لحظه از پروازتون کامل لذت برده باشید ما هم اکنون در ارتفاع 34 هزار پا از سطح آبهای آزاد درحال پرواز هستیم که معادل است باحدود 11.5 کیلومتر، سرعت هواپیما دراین ارتفاع برابر 760km/h، دمای خارج هواپیما -40 درجه ی سانتیگراد و دمای داخل برای رفاه حال شما بر روی 20 درجه سانتی گراد تنظیم شده مسیر پرواز ما تهران استانبول و در انتها در فرودگاه آتاترک به زمین خواهیم نشست آب و هوای مسیر کمی ابری گزارش شده که شما می تونید ابرها رو در زیر هواپیما مشاهده کنید انشا ا.. تا 15 دقیقه دیگر شروع به کاهش ارتفاع خواهیم کرد و راس ساعت 11:30 در فرودگاه آتاترک به زمین خواهیم نشست از اینکه هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران رو برای سفر خود در نظر گرفتید از شما ممنون و متشکریم به امید دیدن شما عزیزان در پرواز های بعدی هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی به قیافه ی درهم دخترک نگاهی میندازم تمام طول مسیر سکوت کرده و از پنجره بیرون را تماشا میکند...اهمیتی برایم ندارد اما این بی تفاوتیش آزارم میدهد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هواپیما که روی زمین مینشید نفس راحتی میکشم...صدای ریز دخترانه ای را با فاصله میشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خسته نباشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید بهتر باشد منم بی تفاوت رفتار کنم...بدون اینکه به عقب برگردم و نگاهش کنم فقط سری تکان میدهم و کمربندهای پرواز را باز میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند میشوم ولی او همچنان مقابلم ایستاده است…!سرم را بالا میاورم و نیم نگاهی به صورتش میندازم...لبهایش را آنقدر زیر دندانهایش فشرده که ردی از خون به وضوح دیده میشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده خانوم ناجی…؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه نگاهش را از چانه ی من بالا تر بیاورد جواب میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه فقط...یعنی...خب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای دوباره به همان حالت گیجی و گنگی چندساعت قبل برگشت...نفس عمیقی کشیدم و درحالی که سرم به شدت درد میکرد گفتم:راحت باش...چرا وقتی بامن حرف میزنی به تته پته میافتی؟حرف دلتو بزن بی هیچ نگرانی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالا و پایین شدن قفسه ی سینه اش نشان از یک نفس عمیق میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما از من دلخورین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب و با ابروهای بالا رفته نگاهش میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه...چه طور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی روی لبهایش مینشیند…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دلم نمیخواد کسی ازم ناراحت بشه...گفتم شاید از حرفای چندساعت قبلم برداشت بدی کرده باشین...باور کنین منظور من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست راستمو به نشانه ی سکوت بالا میبرم...سکوت میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم نیست من هر فکری کردم چه خوب چه بد مسئولیتش پای ذهن خودمه نه تو...چون برداشت از یه موضوع به عهده ی خودم بوده نه تو...پس تو مقصر نیستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنگ به نقطه ی مقابلش خیره میماند...حتم دارم بااین حالش چیز درستی از حرفهایم نفهمیده است...قدمی به جلو برمیدارم اما بادقت به صورت رنگ پریده اش یاد چیزی میافتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تاحالا باهواپیما مسافرت نداشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبهایش را بازبان تر میکند و با همان صدای آرامش جواب میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش نه…اولین بارم بود…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی میزنم...منم اولین بار حال چندان خوشی نداشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه حالت خوب نیست یه چیز شیرین بخور که پس نیافتی...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را به نشانه ی تشکر تکان میدهد...لحظه ای که میخواهم از کابین خارج شوم صدایش دوباره شنیده میشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میتونم یه خواهش بکنم...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره انگشتانش را میچلاند و صدای ترق تروقی از بین انگشتان درهم گره خورده اش بلند میشود...این چه عادت مزخرفیست...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولش کنید مهم نبود...ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی که به جلو برمیدارد برای جدا شدن از من را دنبال میکنم و با صدای محکمی میگویم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرفتو نصفه نذار...متنفرم از این حرکت...یا حرفتو اصلا به زبون نیار یااگه میاری کامل بزن و برو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م*س*تأصل بین رفتن و ماندن میماند...نگاهی به صندلی خالی کمک خلبان میندازد و دوباره نگاهش روی چانه ی من ثابت میماند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما اینجا موبایل دارین که بشه به تهران زنگ زد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس دردش همین بود...؟اینهمه مرا معطل نگه داشته فقط به خاطر یک موبایل...؟کنجکاویم با حسی عجیب عجین میشود...حرفهایم رنگی از شیطنت میگیرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخوای خبر رسیدنتو به نامزدت بدی که نگران نشه…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم روی دستهای خالی از انگشترش ثابت میماند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه...نه...مامانم...نگران بود!خب...اگه نمیخواین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه حرفیه دختر...بذار برسیم هتل خطمو که عوض کنم میدم زنگ بزنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دندان نمایش نگاهم را متعجب تر میکند...به خاطر زنگ زدن به مادرش اینقدر ذوق و علاقه نشان میدهد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نازک مهماندار از کابین خارج میشوم و با قدمهای تند راه خروج را درپیش میگیرم...چندساعت دیگر وقت بازگشت است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره ی سرویس هواپیمایی به بیرون زل میزنم...مردم درحال تکاپو و تلاش...ماشینهایی که برخی لوکس و گرانقیمت و برخی ساده و ارزان...تابلو ها و بنر های تبلیغاتی مختلف...ودریایی پر از مرغان دریایی...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه از پنجره میگیرم و گوشی موبایلم را در میاورم...تند و سریع خطم را تعویض میکنم و رو به راننده ی پیر و چاق مقابلم که به سختی درآن صندلی جا شده میگویم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کنار ساحل شاخ طلایی نگه دار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی هیچ حرفی میپذیرد و چند دقیقه بعد جلوی یکی از زیباترین لنگرگاه های دنیا می ایستد...از جا بلند میشوم وبه سمت در خروجی قدم برمیدارم که درمیانه ی راه نگاهم به سودا میافتد که با زانوهای چسبیده بهم و نگاهی همرنگ غربت به بیرون نگاه میکند...دستم را پاندول وار مقابلش تکان میدهم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشو همراهم بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای لحظه ای به صورتم نگاه میکند...حتم دارم درحال هضم حرفیست که زده ام...ذهنش دیلی دارد…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندتا از مهمانداران غرق در آرایش با حالت خاصی به سودا نگاه میکنند...بی توجه به آنان گوشی را مقابل چشمانش میگیرم ومیگویم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه نمیخوای حرف بزنی؟الان بهترین فرصته...شاید من دیگه هتل برنگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم بااندکی تأخیر جواب میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را میگیرم و در ون را باز میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه نمیای مهم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقنعه اش را روی سرش تنظیم میکند و با نگرانی از جا برمیخیزد...از ون خارج میشوم وبا اندکی فاصله منتظرش میایستم...کنارم که قرار میگیرد لبخند محوی میزنم وبه سمت ساحل قدم برمیدارم...بوی شوری دریا همراه با عطر تلخ خودم در مشامم میپیچد...حالت تهوع را پس میزنم و به آبی دریا نگاه میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قشنگه نه…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هایش را روی سینه قلاب میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قشنگه ولی حس خوبی بهم نمیده…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره به امواج آبی دریا جواب میدهد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تاحالا اینقدر از خونمون دور نبودم...دوست دارم زودتر برگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم از دریا میگیرم و به نیم رخش نگاه میکنم...دختر با احساسیت...!گوشی را به سمتش دراز میکنم و مقابلش میگیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا یه زنگ بزن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی تلخ گوشی را از دستم میگیرد و خیره نگاهش میکند...چند ثانیه بعد به حرف میاید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه طور باید شماره بگیرم…؟من طرز کارشو بلد نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم بی هیچ دلیلی جان میگیرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستتو بکش رو صفحه خودش صفحه کلیدو باز میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به صفحه ی سیاه گوشی دست میکشد و بعد از روشن شدن صفحه از کشف مهمش لبخند پهنی میزند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گوشیتون زیادی خارجکیه...خیلی باحاله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قابلتو نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به صورتم میاندازد و بالبخند عمیقی که باعث به وجود آمدن دوچال روی گونه هایش میشود شماره را میگیرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-علیرضا تازه گوشی گرفته ولی این مدلی نیست...کشوییه!تازه کلی پزشو میده اگه بدونه من الان چه موبایلی دستمه که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش را نیمه رها میکند...ذهنم درگیر پسرک علیرضا نام میشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سودا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاک بر سری نثار خودم میکنم و با عجله شماره را میگیرم!امروز جز سوتی دادن و آبرو ریزی هیچ کاری انجام ندادم...آن از زمین خوردنم و این هم از حرف الانم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را پایین میندازم اما هنوز سنگینی نگاه خیره اش را احساس میکنم...صدای بوق که در گوشی پخش میشود ضربان قلبم به شماره میافتد...نفس عمیقی میکشم و هوای دریا را در سینه حبس میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ته دل دعا میکنم علیرضا جواب بدهد اما با پخش شدن صدای مادر در گوشی تمام حس و حالم ازبین میرود، مثل بادکنکی سوزن خورده تمام بادم به یکباره خالی میشود...بیحال سلام میکنم اما مادر با شنیدن صدای من شاد میشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهی دورت بگردم مادر...حالت چه طوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی میکشم...ای کاش علیرضا جواب میداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبم مامان...تازه رسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سفر چه طور بود؟اذیت که نشدی...؟آخه تو عادت نداری به این جور جاها دختر!کی برمیگردی حالا…!؟راستی الان کجایی؟نکنه تو خیابون بمونی !؟اونجا امنیت نداره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش میپرم...اگر مهلت دهم تا خود شب سوالات رگباریش پایان نمیپذیرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان جان امون میدی منم حرف بزنم؟خوبم بخدا!شما چرا اینقدر نگرانی؟چندساعتی میریم هتل بعد برمیگردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی از سر آسودگی میکشد...دل دل میکنم خبری از علیرضا بگیرم ولی چه طور؟صراحتا که نمیتوانم بپرسم شک میکند آنهم از لحن تابلوی من...قطعا میفهمد...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما چه طورین؟سارا خوبه؟بابا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیدوارم خودش حرف علیرضا راپیش بگیرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبن تو نگران ما نباش!ساعت چند میرسی فرودگاه بیایم دنبالت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیدم ناامید میشود!انگار قفل دهان مادر باز نخواهد شد...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لازم نیست سرویس هواپیمایی تا دم خونه میرسونتم من باگوشی یکی از همکارا زنگ زدم اگه کاری نداری قطع کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دخترم کاری ندارم فقط مواظب خودت باش اونجا کشور غریبه...تو هم یه دختر تنها نکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگرانیش را درک میکنم اولین بار است دختر آفتاب و مهتاب ندیده اش را به تنهایی مسافرت میفرستد آنهم مسافرت خارج از کشور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیالت تخت مامانم...سلام برسون به همه...خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ی آخر که میخواهد گوشی را قطع کند صدای گنگی را میشنوم...شک ندارم که صدای علیرضاس...تازه از سرکار بازگشته و مثل همیشه به همه سلام میکند...تمام رفتار هایش را حفظم...بدون دیدنش هم میتوانم تشخیص بدهم الان درچه حالیست!تمام بدنم گوش میشود و همه ی حواسم شنوایی...اما با قطع شدن تماس و صدای ممتد بوق دندانهایم را به هم میسابم و گوشی را از گوشم فاصله میدهم...خدای من حتی صدایش راهم از من دریغ میکنی؟انصاف است یا عدالت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالت بهتر شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت صدا برمیگردم...بی هوا به چشمهایش نگاه میکنم اما آن نگاه نافذ و براق تمام اعتماد به نفسم را ذوب میکند...هول و دستپاچه نگاهم را میدزدم و گوشی را به سمتش دراز میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستتون درد نکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی به جلو برمیدارد...کفش های ورنی سیاهش عجیب برق میزنند درست مثل چشمهایش!میترسم از این مرد...قدمی به عقب برمیدارم!صدای مادر درگوشم زنگ میزند..."تو تنهایی…""اونجا غربته...حواست باشه..."میلرزم و قدمی دیگر به عقب برمیدارم...نگاه های سنگینش عذابم میدهد...حس بدی در وجودم میپیچد...چرا از بقیه ی خدمه جدا شدم؟چرا به این مرد اعتماد کردم و الان در چند قدمیش ایستاده ام؟فقط به خاطر شنیدن صدای علیرضا…؟اه...اگر برایم نقشه ای کشیده باشد چه؟از این مرد با چشمهای زغالی هرچیزی برمیاید...مخصوصا نگاه سیاهش که مثل چادر شب روی سرم سایه میندازد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم و صدایم میلرزد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ب...ببخشید...کی برمیگردیم هتل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش عاری از هر حسیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم شاید برنگردم هتل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام بدنم یخ میزند...حس های بد مثل کاب*و*سی وحشتناک جلوی چشمانم ردیف میشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این نزدیکی یه بازار خوب سراغ دارم...میخوای سوغاتی بخری برای خانوادت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی این لحن خونسرد و پیشنهاد منطقیش حالم را بهتر نمیکند...صدای یکی از مهمانداران هنوز در ذهنم چرخ میخورد"حواست به امیر کامیاب باشه...به خر نرم رحم نمیکنه چه برسه به تو که اینقدر خوشگل و ساده ای!بهش رو نده..."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا قفل کردی؟میگم میخوای بری بازار یه چرخ بزنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمع میبندد...یعنی میخواهد همراهم بیاید؟نکند منظورش از بازار جای دیگریست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند جواب میدهم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ممنون...من برمیگردم هتل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده اش بلند میشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نترس نمیخورمت...بیابریم یه کباب ترکی مشتی هم بزنیم بر بدن...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا چرا دست از سرم برنمیدارد…؟زانوهایم هم به رعشه افتاده اند و بدتر از آن زبانم است که قفل کرده است...فقط ذهنم فعالیت میکند و ترس را به جانم میندازد!ترس از دست دادن آبرو ته دلم را چنگ میزند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو تر از من به راه میافتد...م*س*تأصل کنار دریا می ایستم...چه باید بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا دختر جون...بمونی اینجا گیر یه ترکیه ای م*س*ت میافتی اونوقت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره بلند بلند میخندد...عصبی دسته ی کیفم را میفشارم و با قدمهایی لرزان به راه میافتم...پاهایم به سختی حرکت میکنند...انگار به هرکدام وزنه ای صدکیلویی آویزان است...دلم هم همراهیم نمیکند حتی عقلم هم فرمان پیشروی نمیدهد اما نمیدانم چرا دنبالش راه میافتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمهایش را کند میکند تا بااو هم قدم شوم...هم از دست خودم عصبانیم هم نگران بودن بااین مردم اما او بی خیال به مرغان دریایی نگاه میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد پاساژ لوکسی میشویم...اینهمه زرق و برق و اجناس گران قیمت شگفت انگیز است...استرسم کم میشود...قطعا در این پاساژ بین اینهمه آدم بلایی سرم نمیاورد!نفس راحتی میکشم و اینبار راحت تر قدم برمیدارم...نگاهم را روی تک تک لباس های مارک و رنگارنگ میچرخانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما بیشتر حواسم به لباسهای مردانه است...مدام علیرضا را در تک تک آن لباس ها تجسم میکنم...لبخند میزنم...پیراهن مردانه ی سفید رنگی چشمک میزند...جلو میروم شاید به عنوان سوغاتی بتوانم تقدیمش کنم اما بادیدن قیمت لباس رنگ از رخسارم میپرد…!من حتی پول یک چهارم این لباس راهم همراهم ندارم...با شانه های افتاده و نگاهی غمگین چشم از لباس میگیرم و به قدم زدن ادامه میدهم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلیقه ی خوبی داری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنگ به صورتش نگاه میکنم...لبخند روی لبش عمق پیدا میکند اما سرش را برنمیگرداند خیره به روبه رو ادامه میدهد…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورم به اون پیرهنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علاوه بر ته لهجه ی بریتانیایی غلیظش،تیز هم هست...خیلی تیز!از کجا فهمیده بود…؟یعنی اینقدر تابلو رفتار کرده بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستهایم را دور دسته ی کیف میپیچانم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رنگ سفیدش توجهمو جلب کرد همین! وگرنه زیادم قشنگ نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ میگفتم...فقط به خاطر اینکه بی پولیم را به رخم نکشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا واسه کی درنظر گرفته بودی که مورد پسندت نشد…؟یعنی طرف اینقدر خوشتیپ و سخت پسنده که از این پیرهن روبرتو کاوالی هم خوشش نمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم روی ساعت گران قیمتش ثابت می ماند...خواستم بگویم علیرضای من مثل تو پولش از پارو بالا نمیرود که لباسهای مارک بپوشد...علیرضای من برای بدست آوردن ذره ذره پولش عرق میریزد و سختی میکشد...پولی راکه به سختی بدست آورده خرج خوش گذرانی نمیکند!علیرضای من خوش تیپ است اما نه بالباسهای آنچنانی و گران قیمت...تمیز لباس میپوشد مرتب و اتو کرده...!برای جذابیت عطر میلیونی نمیزند اما هرروز صبح حمام میرود...بوی صابون و شامپویش میارزد به تمام این عطر های میلیونی...علیرضای من کفشهایش را بالباسهایش ست نمیکند چون یک جفت بیشتر ندارد اما همان یک جفت را نو نگه میدارد...واکس میزند...!خواستم بگویم علیرضای من زرق و برق ندارد...ساده است...ساده که میشوی همه چیز خوب میشود،خودت، غمت، مشکلت، آدمهای اطرافت، حتی دشمنت، ساده که باشی برایت فرقی نمیکنید که تجمل چیست…!که قیمت مازراتی چنداست...بنز آخرین مدل چند ایر بگ دارد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهم نیست نیاوران کجاست...پاسداران و فرشته و الهیه کدام حوالی اند؟رستوران چینی ها گران ترین غذایشان چیست...ساده که باشی همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود و همیشه لبخند بر لب داری نه ظاهری و ساختگی...لبخند هایی که از ته دل است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برروی جدول های کنار خیابان راه میروی، زیر باران دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی باران را...آدم برفی که درست میکنی شال گردنت را به او میبخشی...ساده که باشی بربری داغ باپنیر واقعا عشق بازیست...آغوش پدر امن ترین جای دنیاست و ب*و*سه ی مادر پراز آرامش...ساده که میشوی فرمول نمیخواهی!ایکس تو همیشه مساوی ایگرگ توست...درگیر رادیکال و انتگرال نیستی...هرجایی به راحتی محاسبه میشوی...خواستم بگویم من انسانهای ساده را دوست دارم بوی ناب آدم میدهند...من علیرضارا دوست دارم هرچه قدر هم ارزان لباس بپوشد...دوستش دارم چون صاف و ساده است...مثل آینه...خواستم بگویم اما سکوت کردم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش فهمید دلم نمیخواهد بحث را بیش از این کش بدهم...دستی به پشت گردنش میکشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوست داری کباب ترکی های اینجارو امتحان کنی…؟یه جایی سراغ دارم کباباش عالیه…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی میزنم...ای کاش زمان زودتر میگذشت بیشتر از آنکه از این مرد چشم ذغالی فرار کنم دلم برای شهر خودم تنگ شده بود...باتمام دود و دمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من گرسنه نیستم فقط دلم میخواد زودتر برگردم...کی میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیخوای یه گشتی بزنی؟وقتی برگردی دلت تنگ میشه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه...من فقط پیش علیرضا باشم دلم برای هیچ کس و هیچ کجا تنگ نمیشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به این جور جاها عادت ندارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبهایش شکل میگیرد شکلی شبیه لبخند یا شاید هم پوزخندی خفیف...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خب...برمیگردیم هتل چند ساعت دیگه هم فرودگاه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوم جان میگیرد...عمیق میشود...حتی این لبخند به چشمهایم هم سرایت میکند شک ندارم چشمهایم هم میخندد…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه ذوقی هم میکنه فسقلی فنچ…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنقدر ذوق دارم که از فسقلی گفتنش ناراحت نشوم...مرا پیش علیرضا برگرداند هرچه که دلش میخواهد بگوید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سرویس هواپیمایی پیاده میشوم...با لبخند از راننده ی میانسال خداحافظی میکنم و به سمت در آهنی سبز رنگ قدم برمیدارم...تاریکی شب و سکوت کوچه به سرعت قدمهایم میافزاید...تند تر حرکت میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامیون نارنجی رنگ پدر در کوچه ی تنگ وتاریکمان خودنمایی میکند...نگاهم روی "یا ابوالفضل" که بالای شیشه ی جلو با رنگ قرمز نوشته ثابت میماند ...هزاران خاطره در ذهنم زیر و رو میشود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از آنکه دستم زنگ در را لمس کند صدای صغرا خانوم متوقفم میکند...باز این زن فوضول محله پیدایش شد...!تمام خوشیم زهر میشود...با قیافه ای آشفته به عقب برمیگردم...چادر گلدارش را با دندان نگه داشته و دبه ی ماستی در دست دارد...زیر لب سلام میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش تمام نقاط صورتم را از نظر میگذراند و روی چشمهایم ثابت میشود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام سودا جان خوبی؟خسته نباشی از کجا میای…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواهد با یک "به تو چه" بحث را پایان دهم اما ادب چیز دیگری حکم میکند...به ناچار چشمهای خسته از خوابم را به چشمهایش میدوزم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از سر کار میام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوا این وقت شب؟بابات ناراحت نمیشه دخترش تااین موقع بیرون باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته پوفی میکشم...دسته ی کیفم را محکمتر فشار میدهم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عصر یخبندان نیست که صغرا خانوم بعدشم جای بدی نبودم که ناراحت بشه اگه کاری ندارید من برم تو خیلی خسته ام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چادرش را محکمتر میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو تو سوداجان...شبه خطرناکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندم را قورت میدهم و دستم را روی زنگ میفشارم...دختر خودش تا نصفه شب در پارتی ها خوش میگذراند آنوقت برای من دایه ی عزیز تر از مادر شده...سرخودش را مثل کبک در برف فرو کرده و خیال میکند اگر خودش را به بی خبری بزند کسی از وضع آشفته ی زندگی خودش باخبر نمیشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای کشیده شدن دمپایی های پلاستیکی عسل روی موزاییک های کف حیاط از همین جا هم شنیده میشود...لبخند پهنی میزنم...به محض باز شدن در آغوشم را برایش باز میکنم!چشمهای قهوه ای رنگش برق میزند و با هیجان خودش را در آغوشم پرت میکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خاله جونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکمتر فشارش میدهم...بیش از آنکه فکرش را میکردم دلم برایش تنگ شده...عطر تنش را نفس میکشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام قربونت برم...دلم برات یه ذره شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب*و*سه ی تف تفی روی گونه ام میکارد و با چشمهای شیطانش نگاهم میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برام سوغاتی خریدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی میزنم و به سمت ساختمان یک طبقه ی ته حیاط قدم برمیدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله که خریدم...مگه میشه برای عزیز دلم چیزی نخرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گل سر صورتی رنگی را که از فرودگاه امام برایش خریدم را از جیبم در میاورم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین خوشت میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالی گل سر را از دستم میقاپد و جلو تر از من به سمت ساختمان میدود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی میکشم...چراغ روشن گلخانه ی کوچک حیاط نوید بودن پدر را در آنجا میدهد...دلم نمیخواهد خلوتش را به هم بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوپله ی آهنی و زنگ زده ی مقابل ساختمان را بالا میروم و وارد میشوم چشم میچرخانم بلکه علیرضا را ببینم اما خبری نمیشود! مادر بادیدنم از پشت دار قالی بلند میشود لبخند به لب در آغوشم میگیرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوش اومدی مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستهای چروکیده اش را میب*و*سم وبه چشمهای ریز و قهوه ای اش نگاه میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیدین بی خودی نگران بودین؟رفت و برگشتم فقط یه روز طول کشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند رضایت بخشی میزند...سارا قابلمه به دست از آشپزخانه خارج میشود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به شاغل کوچولو!خوش گذشت اولین روز کاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به موهای تازه مش شده اش خیره میشوم...زیبا شده و ملیح...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جات خالی از اول تا آخرش حالت تهوع داشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم ساختگی میکند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون تو بودی جای همه رو پرکردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی قورمه سبزی که بلند میشود با هیجان کیفم را روی زمین رها میکنم و دستهایم را بهم میکوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ جون قورمه سبزی داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل میخندد و به سمت مادرش یورش میبرد تا قابلمه را از دستش بگیرد...میان راه هم سوغاتیش را نشان میدهد!به بهانه ی تعویض لباس به سمت اتاقم حرکت میکنم...راهروی باریک را میگذرانم و مقابل در نیمه باز اتاق علیرضا توقف میکنم...صدای الله و اکبرش را که میشنوم دلم قنج میرود برای صدای مردانه اش!از لای در سرک میکشم و پنهانی نگاهش میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جانماز سرمه ای رنگش پهن زمین است و به سجده میرود...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دور نگاهش میکنم...از فاصله ای زیاد...مثل تمام وقتهایی که ازدور به تماشایش نشستم...سر که بلند میکند و ب*و*سه ای که به مهر میزند دلم را میلرزاند!با چشمهایی بسته زیر لب ذکر میگوید...کاش میفهمیدم در دلش چه میگذرد...کاش قدرتی خارق العاده پیدا میکردم تا از افکارش باخبر شوم...چشم که باز میکند تند از جا بلند میشوم تا مرا نبیند...به سمت در اتاقم هجوم میبرم که پایم به گوشه ی موکت تا خورده گیر میکند و با صورت پخش زمین میشوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قدمهایش هر لحظه نزدیک تر میشود و بعد صدای خودش...علیرضای من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سودا…؟چرا اینجوری شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش ضربان قلبم را بالا میبرد...سودا گفتنش تمام تنم را داغ میکند و تک تک سلول هایم نبض میگیرد...خدایا همیشه باید دست و پاچلفتی بودن من را به رخ همه بکشی...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم را جمع و جور میکنم و نیم خیز میشوم...سرم را که بلند میکنم صورتش را در فاصله ی کمی از صورتم میبینم...اما نگاهش...خیره به گلهای قالیست!چه میشد محض رضای خدا برای یک بار هم که شده به چشمهایم زل میزدی تا از راز نگاهت باخبر شوم…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی میکشم...بوی شامپو و صابون در مشامم میپیچد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حواستو جمع کن دختر...اگه یه وقت بلایی سرت بیاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله اش را ادامه نمیدهد...لب میگزد و بلند میشود...بد تر از این نمیشود....مثل همیشه آبرو ریزی به بار آورده ام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زن عمو رو صدا بزنم بیاد ببینتت؟جاییت آسیب ندیده باشه...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگران من است…؟علیرضای همیشه بی تفاوت…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خوبم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند میشوم و مانتویم را مرتب میکنم...هنوز همانجا ایستاده و به دیوار تکیه داده...موهای سیاهش خیس روی پیشانیش ریخته و قطرات آب روی تی شرت سبز یشمیش میچکد...ای کاش موهایش را خشک کند...سرما میخورد پسرک بی حواس!ته ریش کمرنگی روی صورتش خود نمایی میکند...با ته ریش جذابتر از همیشه میشود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سفر خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علیرضا با من صحبت میکند؟از من سوال میپرسد…؟باور کنم یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بد نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنقدر شگفت زده شده ام که صدایم میلرزد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از محیط کارت راضی هستی؟از همکارات…؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواهد از خوشی جیغ بزنم...به هوا بپرم و دستهایم را به هم بکوبم...یعنی برایش آنقدر مهم هستم که نگرانم باشد؟نگران محیط کار و همکار هایم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-محیطش خوبه...راضیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی روی لبهایش مینشیند...کاش سرش را بلند کند تا لبخندش را واضح تر ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا رو شکر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز میکنم تا بگویم موهایت را خشک کن اما پشیمان میشوم...امیدوارم خودش زودتر دست به کار شود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم از روی زنگ سرمیخورد و دستهایم را به سمت جیب شلوارم حرکت میدهم...زنگ هم بزنم کسی نیست در را برایم باز کند...شازده کوچولو را بیش از پنج بار خوانده ام خیلی به زندگی ماآدمها شباهت دارد به زندگی من هم...اما من بیش از همه انتهایش را دوست دارم!یک نفر برای بردن آدم...برای بازگرداندنش می آید نمیشود نرفت اما کاش کسی باشد که دلتنگ آدم شود وهرشب به ستاره ای دور دست زل بزند...حالا که هیچ جا، هیچ کس منتظرم نیست…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید میندازم و وارد خانه میشوم...از شدت تاریکی چشمهایم دو دو میزند و خواب...بعدپانزده ساعت بیداری، چندساعت خواب بی دغدغه عجیب لذت میدهد…!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای که میخواهم در را ببندم صدای آشنایی مانع میشود...متعجب به عقب برمیگردم...چشمهای قهوه ای آرایش کرده ای خیره نگاهم میکند...پوزخند روی صورتم پخش میشود و نگاهم پراز تمسخر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا چیکار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.