رمان دختری با چشمان سرخ به قلم مریم.ا
در خانواده ی بزرگ و ثروتمند رشیدی دختری به دنیا می آیددختری با چشمان سرخ وحشتی همه خانواده را فرا می گیرد همهمه ای بر پا می شود او را دختر شیطان میدانند خانواده اش او را از خود دور میکنند و به زنی در روستایی دور افتاده می سپارند تا او را بزرگ کند آیا او واقعا دختر شیطان است؟ چه آینده ای در انتظار اوست؟
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۳ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #تخیلی
خلاصه:
در خانواده ی بزرگ و ثروتمند رشیدی دختری به دنیا می آیددختری با چشمان سرخ وحشتی همه خانواده را فرا می گیرد همهمه ای بر پا می شود او را دختر شیطان میدانند خانواده اش او را از خود دور میکنند و به زنی در روستایی دور افتاده می سپارند تا او را بزرگ کند آیا او واقعا دختر شیطان است؟ چه آینده ای در انتظار اوست؟
به نام خدا
خلاصه داستان :
در خانواده ی بزرگ و ثروتمند رشیدی دختری به دنیا می آید
دختری با چشمان سرخ
وحشتی همه خانواده را فرا می گیرد
همهمه ای بر پا می شود
او را دختر شیطان میدانند
خانواده اش او را از خود دور میکنند و به زنی در روستایی دور افتاده می سپارند تا او را بزرگ کند
آیا او واقعا دختر شیطان است؟
چه آینده ای در انتظار اوست؟
نویسنده ی رمان در حال تایپ روح بازیگوش
به امید همراهی شما دوستان عزیز
دختری با چشمان سرخ
پارت اول
پشت بوته ای قایم شدم آهسته آهسته چهار دست و پا بدون صدایی ، کمی خودم رو جلو کشیدم ولی دیر شد ، منو دید و شروع به دویدن کرد با تمام سرعتم دنبالش دویدم کمتراز یک دقیقه گرفتمش
وای چقدر نازه چه گوشای مخملی خوشگلی داره خیلی نرم و دوست داشتنیه چشاشو چقد تو مظلومی دل منو بردی که
ـ آسا
با صدای مامان زری به طرفش برگشتم
ـ دختر باز تو افتادی دنبال خرگوشا بیا بریم داره دیر میشه
خرگوش تُپُلوی نازم رو یه بوس کردم و رو زمین گذاشتم ـ برو پیش مامانت کوچولو
با مامان زری به طرف خونه حرکت کردیم
به پشت سرم نگاه کردم دنبالم بودن همیشه فاصله شون رو حفظ میکردن ولی طی هجده سال عمرم برای یک ساعت هم ولم نکردن پنج تا سایه که همیشه برام حکم یه نگهبان رو داشتن حتی چندین بار جونم رو از دست حیوانات وحشی نجات دادن
چندین بار خواستم بهشون نزدیک بشم تا بفهمم چرا همیشه همراهمن ولی ازم فاصله میگرفتن و نمی تونستم بهشون نزدیک بشم
انگار یه قانون بود که بیشتر از این فاصله نمی تونستن به من نزدیک بشن
دیگه بهشون عادت کرده بودم از این موضوع به مامان زری چیزی نگفتم خودم به اندازه ی کافی عجیب هستم با این چشای قرمز نمی خواستم بیشتر از این ذهنش رو درگیر کنم
ولی چند شبِ خوابهای عجیبی میبینم که خبرِ اومدن کسی رو بهم میده شخصی که منو از سر درگمی در میاره شخصی که خود واقعیم رو بهم نشون میده این خوابا باعث شده هر لحظه منتظر اتفاقی باشم بیشتر از قبل به اطرافم توجه میکنم کمی دلشوره دارم احساسم میگه روزای خوشی که با مامان زری بودی داره تموم میشه.
ـ دختر کجایی دارم صدات میکنم؟
ـ بله مامان
ـ دخترم فردا یکی از اقوامای دورمون از تهران میخواد بیاد خونه باش چرا تو همش تو جنگل پلاسی؟
ـ باشه مامان
خیلی خوب میدونستم این اقوام دور کیا هستن
شاید عجیب باشه ولی همه خاطراتم از نوزادی تا حالا ، مثل یه فیلم جلو ی چشمم حرکت میکنه حتی چهره ی پدر و مادر واقعیم رو به یاد دارم شاید حق داشتن من رو دختر شیطان بدونن خودمم کم کم دارم به همین نتیجه میرسم که یه آدم عادی نیستم.
به اتاق کوچیکِ خوشگلم رفتم سایه ها پشت پنجره بودن هیچ وقت به اتاقم وارد نمیشدن آخرش که میفهمم شما کی هستین .
پارت دوم
شالم رو از سرم برداشتم و موهای خرمایی مایل به قرمزم رو باز کردم و آزادانه دورم ریختم
لباسهایی که حسابی خاکی شده بود را از تنم کندم و با یه نشونه گیری دقیق گوشه اتاق انداختم با لباسی راحت از اتاق بیرون رفتم
ـ آسا
چرا مامان زری این طور صدام میکنه آهسته و درگوشی بود ولی تو کل خونه می پیچید نمی دونم چرا قلبم شروع به کوبیدن به سینه ام کرد
ـ چیه مامان کاری داشتی؟
ـ نه مادر
مطمعن بودم صدای مامان نیست ولی دلم میخواست خودم رو گول بزنم به خاطر این دوباره ازش پرسیدم
ـ پس چرا صدام زدی؟
ـ کی صدات زدم مادر ؟ حتما خیالاتی شدی
ـ آسا
ـ آسا
امشب قصد کشتن منو دارن ؟ این صدای کیه؟
چرا تمومش نمیکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آسا بیا بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی؟ عمراً برم مگه دیونم ؟ اصلاً نگهبانای من کجا رفتن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف پنجره رفتم اونجا بودن یه کم دلم آروم گرفت ولی متوجه شدم به طرف من حرکت میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی چی شده؟ اشاره کردن به دنبالشون برم یعنی صدای اونا بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین وقت غروب کجا برم آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خونه خارج شدم به طرف جنگل حرکت کردن خدای من تا ده دقیقه ی دیگه هوا تاریک میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشبا از جنگل میترسم چه کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اجبار دنبالشون حرکت کردم از شدت استرس بدنم میلرزید با اینکه میدونستم کاری باهام ندارن ولی شب جنگل ترسناک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس میکردم زمین زیر پایم به سرعت میچرخد به طور حتم میتوانم بگویم که طی العرض کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریبا به وسطای جنگل رسیدیم که ایسادن منم جلوتر نرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطرافم نگاه کردم کلبه ای زیبا کنار برکه ای آب به زیبایی می درخشید با این که هوا تاریک بود ولی زلالی آب نمایان بود نوری از داخل کلبه به بیرون میرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به سایه یه گفتم ـ چرا منو اینجا آوردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره همون صدای عجیب ـ وقتش رسیده میخواد تو رو ببینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا تاریک شده بود اما به یک باره تاریکتر شد گرمایی عجیب همه جا را گرفت عرق از سر و رویم میچکید نفس کشیدنم سخت شده بود ولی با دیدن فرد روبرویم نفس کشیدن از یادم رفت پایم سست شد و با زانو بر زمین افتادم سوزش زانویم در برابر وحشتی که همه ی وجودم را گرفته بود هیچ بود به سختی روی زمین نشستم و سعی کردم خودم رو کمی عقب بکشم ولی توان حرکت نداشتم بدنم بی حس شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندیش از تیر چراغ برق هم بیشتر بود هیکلی پر داشت و جز سیاهی چیزی از چهراش معلوم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون حرکت روبرویم ایستاده بود فکر کنم خوب مرا میشناخت چون کوچکترین حرکتش برابر میشد با جان دادنم ولی دیگر توان نگه داشتن خودم را نداشتم چشمانم بسته شد و از هوش رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری با چشمان سرخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستان چون از این بعد بقیه پارتا از این جا میاد پارت اول و دوم و پارت جدید« سوم »رو تو این فصل میزارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت اول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت بوته ای قایم شوم آهسته آهسته چهار دست و پا بدون صدایی کمی خودم رو جلو کشیدم ولی دیر شد منو دید و شروع به دویدن کرد با تمام سرعتم به دنبالش دویدم کمتر از یک دقیقه گرفتمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای چقد نازه چه گوشای مخملی خوشگلی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی نرم و دوست داشتنیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاشو چقد تو مظلومی دل منو بردی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای مامان زری به طرفش برگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دختر باز تو افتادی دنبال خرگوشا بیا بریم داره دیر میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخرگوش تپلوی نازم رو به بوس کردم و روزمین گذاشتم برو پیش مامانت کوچولو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مامان زری به طرف خونه حرکت کردیم به پشت سرم نگاه کردم دنبالم بودن همیشه فاصله شون رو حفظ می کردن ولی طی هجده سال عمرم برای یک ساعت هم ولم نکردن پنج تا سایه که همیشه برام حکم یه نگهبان رو داشتن حتی چندین بار جونم رو از دست حیوانات وحشی نجات دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندین بار خواستم بهشون نزدیک بشم تا بفهمم چرا همیشه همراهمن ولی ازم فاصله میگرفتن و نمیتونستم بهشون نزدیک بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار یه قانون بود که بیشتر از از این فاصله نمی تونستن به من نزدیک بشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه بهشون عادت کرده بودم از این موضوع به مامان زری چیزی نگفتم خودم به اندازه ی کافی عجیب هستم با این چشای قرمز نمیخواستم بیشتر از این ذهنش رو درگیر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی چند شبه خوابهای عجیبی میبینم که خبر اومدن کسی رو بهم میدن شخصی که منو از سردرگمی در میاره شخصی که خود واقعیم رو بهم نشون میده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین خوابا باعث شده هر لحظه منتظر اتفاقی باشم بیشتر از قبل به اطرافم توجه میکنم کمی دلشوره دارم احساسم میگه روزای خوشی که با مامان زری بوده داره تموم میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دختر کجایی دارم صدات میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دخترم فردا یکی از اقوامای دورمون از تهران میخواد بیاد خونه باش چرا تو همش تو جنگل پلاسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوب میدونستم این اقوام دور کیا هستن شاید عجیب باشه ولی همه خاطراتم از نوزادی مثل یه فیلم از جلوی چشام حرکت میکنه حتی چهره ی پدر ومادر واقعیم رو به یاد دارم شاید حق دارن منو دختر شیطان بدونن خودمم کم کم دارم به همین نتیجه میرسم که یه آدم عادی نبیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاق کوچیک خوشگلم رفتم سایه ها پشت پنجره بودن هیچ وقت به اتاقم وارد نمی شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرش که میفهمم شما کی هستین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم رو از سرم برداشتم وموهای خرمایی مایل به قرمزم رو باز کردم و آزادانه دودم ریختم لباسهایی که حسابی خاکی شده بود رو از تنم کندم و با یه نشونه گیری دقیق گوشه اتاق انداختم با لباسی راحت از اتاق بیرون رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا مامان این طوری صدام میکنه آهسته و درگوشی بود ولی تو کل خونه می پیچید نمیدونم چرا قلبم شروع به کوبیدن به سینه ام کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چیه مامان کاری داشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه مادر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمعن بودم صدای مامان نیست ولی دلم میخواست خودم رو گول بزنم به خاطر همین دوباره ازش پرسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس چرا صدام زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کی صدات زدم مادر؟ حتما خیالاتی شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب قصد کشتن منودارن ؟ این صدایِ کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا تمومش نمی کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آسا بیا بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچـی؟ عمراً برم مگه دیونم؟ اصلا نگهبانای من کجا رفتن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف پنجره رفتم اونجا بودن یه کم دلم آروم گرفت ولی متوجه شدم به طرف من حرکت میکنن یعنی چی شده ؟ اشاره کردن به دنبالشون برم یعنی صدای اونا بود؟ این وق غروب کجا برم آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خونه خارج شدم به طرف جنگل حرکت کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدای من تا ده دقیقه دیگه هوا تاریک میشه شبا از جنگل میترسم چه کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اجبار دنبالشون حرکت کردم از شدت استرس بدنم میلرزید با این که میدونستم کاری باهام ندارن ولی شب جنگل ترسناک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس میکردم زمین به زیر پایم به سرعت میچرخد به طور حتم مبتوانم بگویم کی طی العرض کردم تقریبابه وسطای جنگل رسیدیم که ایستادن منم جلوتر نرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطرافم نگاه کردم کلبه ای زیبا کنار برکه ای آب به زیبایی میدرخشید با آنکه هوا تاریک بود ولی زلالی آب نمایان بود نوری از داخل کلبه به بیرون میرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به سایه گفتم ـ چرا منو اینجا آوردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با همون صدای عجیب ـ وقتش رسیده میخواد تو رو ببینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا تاریک شده بود اما به یک باره تاریکتر شد گرمایی عجیب همه جا را گرفت عرق از سر و رویم میچکید نفس کشیدنم سخت شده بود ولی با دیدن فرد روبرویم نفس کشیدن از یادم رفت پایم سست شد و با زانو به زمین افتادم سوزش زانویم دربرابر وحشتی که همه وجودم را گرفته بود هیچ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی روی زمین نشستم و سعی کردم خودم را عقب بکشم ولی توان حرکت نداشتم بدنم بی حس شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندیش از تیر چراغ برق هم بیشتر بود هیکلی پر داست وجز سیاهی چیزی از چهراش معلوم نبود بدون حرکت جلویم ایستاده بود فکر کنم خوب مرا میشناخت چون کوچکترین حرکتش برابر بود با جان دادنم ولی دیگر توان نگه داشتن خودم را ندشتم چشمانم را بستم واز هوش رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت سوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور شدیدی چشام رو اذیت میکرد جا به جا شدم و پشتم را به نور کردم ولی باز نور به چشمم می خورد آرام چشانم رو باز کردم این جا که اتاق من نیست! کلبه ای زیبا با همه وسایل مورد نیاز برای زندگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور خورشید از شکاف های دیوار خودش را به داخل کلبه میرساند از روی تخت زیبایی که معلوم بود من اولین نفر هستم که پتو و دُشکش رو استفاده میکنم بلند شدم و خودم رو به میز پر از خوراکی رساندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه به شکم جان چه خوش به حالت شد ، بعد از خوردن تا حد ترکیدن بلاخره مغزم شروع به کار کرد من اینجا چه میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کلبه بیرون رفتم اینجای جنگل را تا به حال ندیده بودم واقعا زیبا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراش و بلوط و افرا سر بر هم گذاشته بودند نارون و انجیر به هم فخر می فروختند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمشاد و گنجشکک با تو حرف می زدند چقدر دلنشین و رویایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتفاقهای دیشب را به یاد آوردم قلبم ایستاد خدا کنه دیگه او را نبینم ، به اطرافم نگاه کردم خبری از سایه ها نبود مامان زری دیشب رو چطور گذرونده باید به خانه برگردم اما از کدام طرف؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا چقد با خونه فاصله دادم؟ چرا منو اینجا آورون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا کجا رفتن اونا که منو ول نمی کردن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیم گرفتم خودم راه برگشتن رو پیدا کنم راه افتادم یک ساعتی مستقیم حرکت کردم ولی با چیزی که در روبرویم دیدم شکه شدم دوباره کلبه جلویم بود اونا نمیخوان من از اینجا برم ولی من باز تلاشم رو میکنم دوباره راه افتادم هنوز چند قدم برنداشته بودم که سایه ها جلویم قرار گرفتند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا منو اینجا آوردین؟ باید برگردم مامان زری تا الان نگرانم شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسایه ـ باید با هــام حرف بزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ها هام دیگه کیه نکنه نکنه اونو میگین ؟ نمیشه شما بگین چیکار داره؟ درسته صداتون تعریفی نداره ولی از قیافه اون که بهتره اصلا چرا اون اینقد گندس شما کوچیک نمیشد قد شما بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا جواب نمی دین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسایه ـ چون ماتغییر قیافه دادیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هــ.....ا ...یعـ.....نی شما هم گنده .....این؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسایه ـ آره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه مشکلت قیافه منه پس دیگه نباید بترسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف صدا برگشتم پسری چهارشونه و هیکلی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر ـ هام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگم پرید این که همون گندهست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوب با من چیکار داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدمی جلو گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه همون جا وایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ اگه می خواستم آزاری بهت برسونم این همه سال ازت مراقبت نمیکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو چی هستی؟ چرا ازم مراقبت کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ من پسر ابلیس بزرگم به واسطه دو پدر به او میرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پسر ابلیس ؟ چرا باید پسر ابلیس از من مراقبت کنه؟ نکنه من واقعاً دختر شیطانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ نه دختر شیطان نیستی ولی برگزیده شده ای برای کاری بزرگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چه کاری؟ چه کسی منو انتخاب کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ من انتخابت کردم و حالا میخوام نیروهایی که با اون به هدفت میرسی رو بهت بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چه هدفی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ تو باید با طرطبه و گروهش بجنگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ این دیگه کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ خواهرمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا میخوای با خواهرت بجنگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ چون اون میخواد همه انسانها رو نابود کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ و چرا تو نمی خوای کمکش کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستان نظرتون رو بگین و اگه مشکلی داره راهنماییم کنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت چهارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ چون دیگه نمی خوام بد باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره قدمی جلو گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سر جات بمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ پس چه طور نیرو ها رو بهت منتقل کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اصلا چرا خودت باش نمی جنگی؟ تو که خودت قدرتمندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ من قدرتم با اون برابرِ ولی تو چیزی تو وجودته که با نیریی که من بهت میدم میتونی اونو شکست بدی اما یه مشکل داری و اون ترسته اون برای جنگیدن با تو تغییر شکل نمیده باید به ترست غلبه کنی حالا دست رو به من بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ باشه خودت خواستی اگه دست رو میدادی دردش کمتر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک باره جلو اومد و با چشمان سیاهش سرخی چشمانم را نشانه گرفت و کف دستش را روی پیشانیم گذاشت انگار جریان برق از سرم رد شد و به تمام بدنم رسید چشمانم بسته شد همه ی بدنم شروع به لرزیدن کرد بی حس و دردناک روی زمین افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ از الان به هر کسی دست بزنی ذهنش رو میتونی بخونی با فکرت هر جایی رو خواستی آتیش بزنی قدرت بدنیت از منم بیشتر شده سرعت دویدنت چند برابر شده حالا پاشو نوبت به مرحله دوم رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتَرست از الان دیگه نگهبانی نداری چون خودت میتونی از خودت مواظبت کنی ولی اینو بدون که هر لحظه باید مواظب باشی چون نیروهای طرطبه بهت حمله میکنن چند روزی بدن درد داری روز به روز قدرتت بیشتر میشه این چاقو رو داشته باش فقط با فرو کردن این چاقو تو قلبش میتونی اونو بکشی اون نمیدونه که من بهت کمک کردم بهترِ این راز بین منو تو بمونه با من کار داشتی بیا اینجا حالا هم برو خونه مهمون داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاقو رو روی زمین گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام مدتی که حرف میزد من روی زمین افتاده بودم و از درد به خود می پیچیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من چطور با این درد خونه برم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی نداد سرم را بلند کردم کسی نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی از از جایم بلند شدم و شروع به راه رفتن کردم کمی که حرکت کردم دردم کمتر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تنی دردناک به خانه رسیدم چند ماشین جلوی درب خانه پارک شده بود در حیاط باز بود وارد شدم دست و رویم را داخل حوض کوچک وسط حیاط شستم آب از سر و رویم میچکید حوصله خشک کردنش را نداشتم درد بدنم کمتر شده بود در خانه را باز کردم و وارد شدم چشمانم خسته بود دلم خواب میخواست سرم را زیر انداختم و راهی اتاقم شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آسا اومدی مادر کجا بودی دیشب ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف صدا برگشتم چند نفر نشسته بودند در چشمان مادرم زل زدم ـ رفتم دنبال خرگوش راه رو گم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا چه دروغگوی ماهری شدم افرین بر خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر هنوز با تعجب به من خیره بود ـ چشات چی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سوالش تعجب کردم به بقیه نگاه کردم تو نگاه هشون ترس و شگفتی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببخشید سلام نکردم خیلی خوش آمدین با اجازتون لباسم رو عوض کنم خدمت میرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر جواب نموندم و وارد اتاقم شدم خودم رو به آینه رساندم خودم هم تعجب کردم سرخی چشمانم چند برابر شده بود و تضاد زیبایی با سیاهی مژِگانم درست کرده بود و هر چشمی رو جذب خودش میکرد لبخند بدجنسی به خودم زدم و لباسی با مدل مردانه به رنگ سفید و شلوار لی سیاه پوشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهایم هم جلوی پدر و مادر نیاز به پوشیدن ندارند آنها را به صورت دم اسبی بستم و از اتاق خارج شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت پنجم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی پدر و مادر واقعیم نشستم چشمام از خستگی خمار شده بود با فکری پلید لبخندی بر لب نشاندم مستقیم به چشمان مادرم نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مامان زری میگه شما از اقوام دور ما هستید خوشحالم که میبینمتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبانش قفل شده بود و با پشیمانی و ناراحتی نگاهم میکرد ، پدرم به حرف آمد ـ بله دخترم ما هم از دیدن شما خوشحال شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تا به حال شما رو ندیدم شما کی هستین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروغ دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر ـ بزار خودم رو معرفی کنم من محمد رشیدی و ایشون هم همسرم رها کیان هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد به پسری که کنارش نشسته و شباهت عجیبی به من داشت اشاره کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ایشون هم پسرم آرسام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خاطر شباهت زیادش بهم خیلی به دلم نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به دختری که کنار آرسام بود و ایشون هم دخترم دُرسا و نامزدش اهورا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته برادر زادم هم هست و ایشون هم برادرش بردیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسا دختری زیبا با چشمان قهوای بود نامزدش هم خوش تیپ و خنده رو بود بردیا شخصی جدی و اخمو بود فقط به گفتن خوشحالم از آشنایتون بسنده کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان زری ـ دخترم چرا بچه ها رو نمیبری کنار رودخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین یعنی برین دنبال نخود سیاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه اگه دوست دارین بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه بلند شدن و دنبالم راه افتادن آرسام خودش رو به من رسوند و با من هم قدم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام ـ واقعا جای زیبایی زندگی میکنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی بهش زدم ازش خوشم اومده بود ـ آره مخصوصا جنگلش عالیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست بدونم اونم چیزی میدونه یا نه ولی نمیتونستم مستقیم ازش بپرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نزدیکیِ رودخونه رسیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ رودخونه خیلی عمیقِ هوس شنا نکنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا بدون توجه به کسی روی تخته سنگی نشست و اخمی عمیق روی چهراش نشاند دقیق و موشکافانه نگاهم میکرد یک لحظه دلم خواست ذهنش رو بخونم درسا کنار اهورا ایستاد و سعی کرد نگاهش که مستقیم به چشمان من بود را منحرف کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگر به انها توجه نکردم نگاهم را به طرف آرسام تغییر دادم طوری با نیش باز خیره ی چشمانم بود انگار موجودی جدید کشف کرده اخم هایم را در هم کردم و گفتم ـ تا به حال چشم قرمز ندیدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا خنده ای کرد و به آرسام گفت ـ خوردیش بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام با پر رویی گفت ـ به تو چه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ شباهتت باهام برام عجببه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام به لکنت افتاد ـ ها نه نه کی گفته شبیهیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا ـ راست میگه آرسام خیلی شبیهین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا ـ این شباهت نمیتونه تصادفی باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسا ـ نکنه زری زن دوم بابا باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ افرین ایکیو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس فقط آرسام موضوع رو میدونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی عجیب از داخل جنگل توجهم رو جلب کرد و منوبه سمت خودش میکشوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به بچه ها گفتم ـ الان میام شما اینجا باشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف درختا حرکت کردم چند دقیقه ای راه رفتم اما چیزی نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نفس کشیدن عجیبی از پشتم باعث شد که به سرعت به سمت عقب برگردم و صورت گرگی رو درست بیست سانتی صورتم ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز چیزی که دیدم وحشت کردم و برای دفاع از خودم تنها کاری که تونستم انجام بدم کوبیدن ساعد دستم به گردنش بود ولی در کمال نا باوری گرگ از شدت ضربه چند متر آن طرف تر به درختی برخورد کرد صدای شکستن استخوان هاش را شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاه و بزدگ بود تا به حال گرگی به این بزرگی و ترسناکی ندیده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترس و خوشحالی حس هایی بود که تو اون حالت داشتم ولی به همین زودی دست به کار شدن ؟ خدا کنه به اطرافیام کاری نداشته باشن با این فکر به سرعت دویدم و خودم رو به بچه ها رسوندم خبری نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام ـ کجا رفتی یهو ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ صدایی از جنگل شنیدم رفتم سرکی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا ـ حتما چیز های خوبی داره که شبا هم ولش نمیکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرش هم یه پوزخند زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره ی عوضی فکر کنم بدم هام بخوردش یه کم دلم آروم میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام ـ این چه طرز حرف زدنِ بردیا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا ـ مگه دروغ می گم چه صدایی که ما نشنیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو یه حرکت غیر منتظره مچ دستش رو گرفتم و ذهنش رو خوندم سریع دستش رو عقب کشید اخم وحشتناکی کرد و گفت ـ چه کار میکنی دختره ی احمق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بهتره زیاد تر از کپنت حرف نزنی میترسم تو یه لحظه دود شی من خیلی چیزا میدونم که تو نمیدونی فکر کردی چون دوست دخترت همزمان با تو و یه پسر دیگه بوده همه مثل اونن اگه جنگل موندم دلیل خودش رو داره که اصلا به تو مربوط نیست مفهوم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشای هر دو شون پر از تعجب شده بود بردیا دندوناش رو از شدت عصبانیت به هم میسایید ـ تو این چیزا رو از کجا میدونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای جیغ درسا به گوشم رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ درسا کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر جواب نموندم و به سمت صدا دویدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت ششم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسا لبه رودخونه وایساده بود اهورا هم تو آب داشت دست و پا میزد عجیب نیست چون عمق اینجای رودخونه خیلی زیاده کمتر کسی میتونه خودش رو نجات بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون معطلی خودم رو تو آب انداختم و به سمتش شنا کردم اهورا یه باره تو آب فرو رفت به زیر آب شیرجه زدم گرفتمش و کشیدمش بالا راه نفسش باز شد و نفس عمیقی کشید به لبه رودخونه کشیدمش و با یه حرکت از آب انداختمش بیرون درسا خودش رو به اهورا رسوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم هم لبه رودخونه نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا نفسی تازه کرد و گفت ـ زورت خیلی خوبه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام و بردیا هم رسیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام در حال که نفس نفس میزد گفت ـ دختر چقد تند میدویی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش لبخندی زدم و چیزی نگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا ـ اهورا تو آب چه میکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا ـ پام لیز خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام ـ خیلی فرزی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآسا کارت بیسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا ـ خوب علتش گشتن زیادی تو جنگله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام ـ بردیا تمومش کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا تمومش کنه راست میگه یه دوست پسرم دارم از خانواده ی محترم اجنه اگه دوست دارین بریم باهاش آشناتون کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه به جز بردیا شروع به خنده کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من میرم لباس عوض کنم شما هم اینجا نمونید دوست پسرم میاد سراغتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نکنم دندونی تو دهن بردیا مونده باشه از بس فشارشون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهورا با خنده گفت ـ منم خیسم میام ولی مشتاق شدم دوست پسرت رو ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ میدونی آقا اهورا به همه افتخار نمیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خونه برگشتیم بعد از جواب پس دادن به مامان زری اجازه ی تعویض لباس صادر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار یه تیشرت هم رنگ چشام پوشیدم با شلوار سیاه موهام خیس بود شال سیاهی برواشتم و رو سرم انداختم دو طرف شال رو از زیر موهام رد کردم و گره ای زدم و هر دو سر شال رو جلوم انداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاقم خارج شدم مامان زری داشت سفره میکشید به کمکش رفتم و برنجا رو کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهی های شکم گرفته رو تو ظرف چیدم و تو سفره گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا محمد ـ زری خانم چه بوی خوبی به را انداختین دستون درد نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان زری در حالی که لیوانا رو می چید گفت ـ نوش جانتون آقا محمد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسا و اهورا نگاه مشکوکی به هم کردند به فکری که تو سرشون بود پوزخندی زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنهار در بین تعارف تیکه پاره کردن صرف شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلشوره عجیبی داشتم کاشکی زودتر از این جا میرفتن اگه به خونه حمله کنن چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه فقط مامان زری باشه میتونم یه کاری کنم ولی از این همه آدم چطور محافظت کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکری به سرم زد باید پیش هام برم !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت بیست و نهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از نشون دادن لباسا به مامان به اتاقم رفتم لباسا رو تو کمدم چیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسراغ کتابام رفتم ریاضی رو برداشتم و روتخت نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخی دلم براتون تنگ شده بود ولی نمی دونم چرا دیگه دوس ندارم بخونمتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب ـ دلت میاد من به این گلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره چرا نیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجی ـ حالا من یه چیزی با کتاب هم حرف میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چی فکر کردی من با ترک دیوار هم حرف میزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق زده شد ـ بفرمایشین داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز شد مهرانی اومد تو کنارم رو تخت نشست ـ مهسا چیزِ عمو اینا دارن میان اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوب بیان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ خوب شاید مهرداد هم باشه شایدم قضیه نامزدی رو پیش بکشن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس تو اینجا چکاره ای ؟ اگه حرفی از نامزدی زدن دهنشون رو سرویس میکنی اگه نمیتونی بگو خودم انجامش میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ نه نه خودم درستش میکنم یه وقت به عمو بی احترامی نکنیا اون مقصر نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مهران تو منو این جور شناختی؟ کی به عمو بی احترامی کردم که بار دومم باشه؟ تازه مطمعنم عمو حق رو به من میده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ فدات شم منظوری نداشتم همه چیز رو بسپار به خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه مهرانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ میبینم که میخوای درسات رو شروع کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه بابا داشتم بهش میگفتم دوس ندارم بخونمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ به کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کتاب دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران دستش رو رو پیشونیم گذاشت ـ تبم که نداری پس چرا هزیون میگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هزیون چیه؟ مگه تو با هیچی حرف نمیزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ مثلا چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مثلا وجدانت یا حس ششمت یا اصلا با بالشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هیچی بابا میگم من امشب چی بپوشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ یه لباس پوشیده ولی قشنگ که چش مهرداد دراد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست مهران رو گرفتم و به سمت کمد رفتم ـ بیا خودت انتخاب کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران کمی گشت و یه پیرهن گلبهی که جنسش حریر بود رو در آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به لباسه کردم جلوش مهره دوزی بود دامنش پُرچین تا زیر زانوم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ وای سلیقت عالیه مهرانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران ـ فدای آجی خوشگلم راستی شالت هم سرت کن جوراب هم بزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بابا غیرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران رفت بیرون منم بیکار شدم رفتم سراغ گوشیم سیمکارت جدیدم رو انداختم رو گوشی خوب اول از همه به کدوم بیشعور زنگ بزنم اها شراره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمش رو از رو گوشی لمس کردم یه بوق دو بوق سه بوق بوق بوق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه مثبت قطع کرد دارم برات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش پیام دادم خانم خوشگله چرا جواب نمیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی زنگ خورد ایول جواب دادم ـ سلام شری پرپروکِ خودم خانواده خوبن مامان بابا خوبه اون داداش کلاغت خوبه احوالی نمی پرسی نمیگی مهی زندس مُردس منتظر بودی بیای خاکم کنی؟ کور خوندی تا حلوات رو نپزم نمی خوابم یعنی نمی میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا چرا حرف نمیزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا ـ اگه اجازه بدی حرف میزنم خوشحالم به هوش اومدی مهسا خانم الان گوشی رو میدم شراره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان این پسره دیگه کی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستان خوشحال میشم نظرتون رو در مورد اون رمانم هم بدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«دختری با چشمان سرخ»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت هفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقعی که همه سرگرم صحبت شدن از خونه زدم بیرون باید تا قبل از تاریک شدن هوا برگردم وارد جنگل شدم چقدر من این جنگل رو دوست دارم خونه ما نزدیک جنگل بود تقریبا از اهالی ده دور بودیم دلیلشم معلومه برای اینکه من تو چشم مردم نباشم برای همین سرگرمی من فقط جنگل بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از یه ربع به کلبه رسیدم کسی نبود با صدای بلند اسمش رو صدا زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هـــام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هـــام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز داخل کلبه اومد بیرون البته به شکل آدمیزاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ برای مشکلت راه هل دارم نترس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو بهش رسوندم دیگه ازش نمی ترسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ راست میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ این نوشته رو در خونتون چال کن دیگه نمیتونن وارد خونه بشن ولی اونا گیر افتادن دیگه نمیتونن از اون خونه برن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ یعنی خانوادت رو دیدن و الان دشمنشون حساب میشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد جلو و دستام رو گرفت احساس کردم نیرویی داره وارد بدنم میشه ولی دردی نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چیکار میکنی چرا درد نداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ کاری میکنم که بتونی نیرو هات رو به بقیه انتقال بدی ولی اونا نمیتونن زیاد قوی بشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینکه درد ندادی هم دلیلش قوی شدنته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس دوست پسرت اینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت صدا برگشتم هنوز دستم تو دست هام بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا با پوزخندی عمیق نگام میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره ی فضول تعقیبم کرده چرا هام چیزی نفهمید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ من فهمیدم خودم خواستم تا اینجا بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی شیطانی بر لباش نشست همه چیز رو از نگاهش گرفتم با لبخند و چشمایی که از شادی برق میزد به بردیا نگاه کردم لبخندم رو که دید پوزخندش محو شد و تعجب تو چهرش نمایان شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ اون دیر یا زود همه چیز رو میفهمه چه بهتر که الان بهش بگیم باید شکل واقعی من رو ببینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی ترسیدم ولی نه به اندازه ی دفعه قبل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ برای خودت هم بهتره باید بتونی به ترست غلبه کنی الان من به شکل اصلیم در میام تو هم باید باهام بجنگی در واقع یه نوع تمرین محسوب میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز من دور شد وبه شکل اصلی خودش در اومد ترسم خیلی کم شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بردیا نگاه کردم نبود کجا رفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی اون طرف تر روی زمین افتاده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیف شد دلم میخواست غش کردنش رو ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت هام برگشتم سعی کردم ترسم رو کنار بزارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببین احیانا به این فکر نکردی که من چه طور باید باهات بجنگم؟ خواهرتم هم قد خودته دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ تو باید برای جنگ با طرطبه تبدیل بشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ها چطور ؟ اصلا به چی تبدیل بشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ چشات رو ببند تو به یه خرس بزرگ تبدیل میشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نمیشه به پلنگ تبدیل بشم من اونو بیشتر دوست دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ نه زود چشات رو ببند و به خرس فکر کن و تبدیل شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشام رو بستم و به خرس فکر کردم چشام رو که باز کردم قد هام بودم و تبدیل به یه خرس بزرگ شده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام ـ خوبه نمیخوام بجنگیم فقط می خواستم تبدیل شدن رو یاد بگیری و ترست بریزِ موقع جنگ به صورتش ضربه بزن تا عصبی بشه چون تو اون حالت شکست دادنش آسون ترِ ولی باید حواست رو جمع کنی چون ضربه هاش قوی تر میشه در اولین فرصت چاقو رو تو قلبش بزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانتظار نداشته باش به این زودی با طرطبه روبه رو بشی چون تا نیرو داره خودش جلو نمیاد بهترِ همه چیز رو به خانوادت بگی تا اگه خواستن بیرون برن تو باهاشون باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستان خواستم توضیحی در مورد هام بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« شحصیت و اسمِ هام و طرطبه واقعی هست در اصل هام تنها فرزند شیطانِ که توبه کرده و طرطبه هم یکی از دختران شیطانِ»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت هشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام دوباره غیب شد من موندم و این پسر عمو ی فضول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تقصیر خودته اگه فضولی نمیکردی این طور نمیشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بردیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اهای بردیا پاشو دیگه دوست پسرم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم تکون نخورد نمرده باشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنبضش رو گرفتم میزد به اجبار بلندش کردم و رو دوشم انداختمش پاهاشم سفت گرفتم که از اون وری نیفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ وقت فکر نمیکردم همچین گوریلی رو بزارم رو روشم وزنش راحت دوبرابر من بود ولی حمل کردنش اصلا روم فشار نمی آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا چی کار کنم ببرمش خونه یا صبر کنم به هوش بیاد؟ اصلا به مامان چی بگم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیم گرفتم برم کنار رودخانه و آب بریزم روش تا هوش بیاد پا تند کردم و تو پنج دقیقه خودم رو رسوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو زمین کنار رودخونه گذاشتمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بردیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پاشو دیگه اَه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مشت آب رو صودتش پاشیدم که از جا پرید و به اطرافش نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو که دید کمی خودش رو جمع کرد و با همون اخم همیشگیش گفت ـ کی من رو اینجا آود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوب معلومه هام جونم آوردتت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یه پوز خند بهش زدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه پوزخند اینقد جیگرم رو حال بیاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حالا هم پاشو بریم اینجا خطر ناکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و با همون اخلاق نچسبش گفت ـ لازم نکرده توبه من دستور بدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ به خاطر خودت میگم هر جور راحتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو تر راه افتادم ولی دنبالم نیومد به من چه بمونه تا گرگا تیکه پارش کنن فاصله زیادی ازش دور شده بودم به پشت سرم نگاه کردم نبود پسره ی کله شق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر جام وایساده بودم که صدای دادی بلند شد بردیا مثل جت به طرفم میومد و داد میزد ـ گـــــــــرگ فرار کن بدووووووووووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از کنارم دور شد دو گرگ بزرگ خودشون رو به من رسوندن یکیشون با پَرشی خودش رو روم انداخت با پا لگدی به شکمش زدم و از خودم دورش کردم به طرف گرگ بعدی دویدم و با پا به گرنش کوبیدم فقط با یک ضربه از پا در اومدن ولی جالبش اینجا بود که وقتی رو زمین میافتادن غیب میشدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت خودم رو به خونه رسوندم و وردِ رو در حیاط چال کردم تا نتونن وارد خونه بشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چی بود چالش کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف صدا برگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا ـ اینجا چه خبرِ ؟ شما چه طور اینجا زندگی میکنین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بیا تو بیرون خطرناکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد حیاط شدم این بار به حرفم گوش گرفت و سریع وارد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حال رو باز کردم و وارد شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان زری به طرفم اومد و گفت ـ کجا بودین شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا خودش رو روی مبل انداخت و گفت بزارین من براتون تعریف کنم زری خانم دخترتون با یه جن در ارتباطِ خودم جنه رو با چش خودم دیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان زری یکی زد تو صورتش و گفت خدا مرگم بده راست میگه دخترم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا دوباره دهنش باز شد ـ معلومه راست میگم تازه الان چند تا گرگ هم دنبالم میکردن شما چه طور اینحا زندگی میکنید؟بهتره زودتر از اینجا بریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان زری ـ اینجا که گرگ نداشت! آسا چرا حرف نمیزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چش غره به بردیا رفتم و گفتم ـ فکر خارج شدن از در به سرتون نزنه خارج شدن از اینجا برابرِ با مُرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف اتاقم رفتم و همه رو با دهنی باز تنها گذاشتم به حموم ته راهرو رفتم و دوشی گرفتم چون نمیتونستم با حوله بیرون برم همون جا لباس پوشیدم حوله رو دور موهام کردم و بیرون اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاقم رفتم خیسی موهام رو با حوله گرفتم و خشکشون کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه همش تو خونه باشم که نمیتونم باهاشون بجنگم بهتر به کلبه جنگلی برم و مدتی اونجا بمونم ولی مامان اجازه میده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و پیش بقیه رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان زری با اخم نگام میکرد ـ آسا بردیا چی میگه تو با یه جن دوستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره ی دهن لق دیگه چی بش گفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببینید باید یه چیزایی بهتون بگم کسی که من تو جنگل دیدم اسمش هامِ و دوست پسرم هم نیست فقط برای اینکه بهم نیروی جنگیدن با یه دشمن رو بده باهام دوست شد شما هم فقط تو این خونه در امانید تنهایی از خونه بیرون نرید من به جنگل میرم و باهاشون میجنگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام ـ چی میگی چه طور میخوای با حیونی مثل گرگ بجنگی؟ اصلا چرا دنبالتن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ با نیرویی که هام بهم داده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir