رمان دختر ماه به قلم دختر صورتی
ژانر: #تخیلی #عاشقانه
خلاصه:
سوین دختری با زندگی به ظاهر معمولی..یک دانشجوی ساده که با گرفتن بورسیه و رفتن به آمریکا با حقایقی روبرو میشه که زندگیش تغییرات بزرگی میکنه و میفهمه که موجود عادی ای نیست و تموم زندگیش دروغ شنیده و حالا…
هووووف حوصلم سررفته،چیکا کنم؟؟!
امروز ساعت10کلاس داشتم و نرفتم چون خواب موندم حالاهم تو خونه موندم چیکا کنم...
خب بزارین خودمو معرفی کنم...من سوین محمدی هستم،19سالمه و ترم اول دانشگاه رشته معماری...
یه داداش گوگولی دارم خخخ دوسال از من کوچیکتره ینی 17سالشه و اسمش فرهان..
تو یه خانواده معمولی بزرگ شدم و نه میشه گفت پولداریم و نه فقیر کاملا معمولی..بابام یه رستوران معمولی داشت ...خب حتما میگین چرا میگم داشت...چون مامان و بابام از هم جدا شدن و از وقتی جدا شدن من بابامو ندیدم ینی دلم نخواست ببینمش حالا دلیلش رو شاید بعدا بگم... مامانم 39سالشه و توو یه مزون با دوستش شریکه...
_سویننن
اوه این مامانم بود که صدام میزد انگار باز مثل همیشه رفتم تو هپروت و هیچی نشنیدم
#part2
_سوووووویننننن
_بلللللله
_چرا جواب نمیدی یه ساعته صدات میزنم
_خو تووفکر بودم نفهمیدم
_ازبس خنگی=/پاشو بیا کمک کن _چشم
پا شدم رفتم تو آشپزخونه و دست به کار شدم واسه ناهار املت پختم ،حال میکنین چقد کدبانوام من خخخخ..............................
ساعت 1بود که فرهان اومد خونه و ناهار شاهانه منو خوردیم و بعد شستن ظرفا رفتم تو اتاق یکم دراز بکشم...هرکار کردم خوابم نبرد که نبرد ...حالا سر ظهر من چیکا کنم نپوکم از بیکاری...
گوشیمو برداشتم به پری خله زنگ بزنم
پریسا دوستمه و از کلاس اول باهم دوست بودیم یه جورایی مثل خواهر نداشتم و تنها دوستمه خیلی دختر خوبیه و اخلاقش کاملا برعکس منه و شیطونه منم که بداخلاق و اخمو بخاطر همین با تنها کسایی که خوبم پری و خانوادمه ...
#part3
حالا وللش اخلاق خوشگل منو بزار زنگ بزنم ببینم این خره کجاس
بوق!!
بوووق!!!بوووووق!!!
_الو ؟بله؟
_الو!!!کوفت!!کجایی یه ساعته این داره بوق میخوره
_اوه تویی که سوین خره
_بیتربیت کجایی!من حوصلم سررفته!!
_خو به من چه در شو بردار سر نره
_پرررررررری
_جون پری
_پاشو گمشو بیا اینجا
_خونه خالیه
_خاک تو سر بی حیات کنم من اصن نخواستم بیای
اینو گفتم و قطع کردم=/دختره بوووووق
نگاهی به ساعت کردم ساعت3شده بود برم حداقل یکم درس بخونم
#part4
حدود دوساعتی درس خوندم وکه نمیدونم چجوری خوابم برد..
بعد شام رفتم اتاقم دراز کشیدم و به سقف زل زده بودم عادت داشتم که همیشه قبل خواب با خدا حرف بزنم ..نمیدونم چرا ولی یدفعه دلم خواست که زندگیم عوض شه و هیجان داشته باشه خیلی یکنواخت شده بود این زندگی....بعد دعا کردن و ساعت کوک کردن واسه صبح خوابیدم ....
صبح ساعت 8با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی بعد انجام عملیات مربوطه رفتم صبحونه خوردم واومدم که آماده بشم برم کلاس..
یه مانتو مشکی تا یه وجب پایین تر از زانو پوشیدم و شلوار کتان مشکی مقنعه روهم سرم کردم و رفتم جلو آینه...عادت به ارایش نداشتم و فقط یه ریمل زدم
قیافم اونقدر خوشگل نیس که بگم بخاطر خوشگلی که دارم نیاز به ارایش ندارم نه اینجور نیس..قیافه ساده ای دارم چشمای مشکی تقریبا درشت بینی که به صورتم و میاد و لبای قلوه ای...
همه بهم میگن قیافم معمولی و بانمکه🤷🏻♀️میشه گفت تنها عضو جذاب صورتم چشام هس
حالا وللش از مامانم خدافظی کردم و رفتم سمت ایستگاه اتوبوس و راهی دانشگاه شدم ..
#part5
وارد حیاط دانشگاه شدم و با چشم هرچی دنبال این دختره منگول گشتم پیداش نکردم...هووووف خدا اینم دوسته ما داریم خو ولش کن خودش پیدا میشه هنوز 30مین تا شروع کلاس وقت بود رفتم رو یه نیمکت گوشه حیاط نشستم و زل زدم به این ادمای الکی خوش=/...والا خو الکی خوشن تو این وضعیت..
تو حال و هوای خودم بودم که درد بدی رو از بازوم حس کردم برگشتم ببینم کار کدوم احمقیه که بعللله پری خل و چل رو دیدم
بهش یه چشم غره رفتم و گفتم :کرم داری مگه!!
نیششو باز کرد وشروع کرد هرهر خندیدن حالا نمیدونم انگار جک گفتم براش...من میگم یه تختش کمه شما هی بگین نه
یدفعه مثل این دیوونه های به تمام معنا از خنده دست کشید و جدی شدو کله مبارکشو کرد تو گوشی ...ماشالله بچم جنی هم شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی خدا یه عقلی به این دختره بده اگه دلت خواس یه پولی هم به من...با پری راه افتادیم سمت کلاس که برام کماز جهنم نداره الان ازبس از این استاده بدم میاد وارد کلاس شدیم رفتیم ردیف دوم نشستیم استاد اومد و شروع کرد به وراجی و درس دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دو ساعت تمام درس دادن از اون و نوشتن از ما بیچاره ها ،بالاخره رضایت داد و گفت خسته نباشید و از کلاس زد بیرون ،منم وسایلامو جمع کردم و همراه پری رفتیم بیرون که چشمم افتاد به یه عده دانشجو که همه یه جا جمع شده بودن ...از الهه یه دختره که یه سال ازمون بزرگتر بود و تقریبا میشناختمش پرسیدم اونجا چخبره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت انگار دانشگاه یه بورسیه واسه بچه های معماری گذاشته .. 3نفر اول که بورسیه رو بگیرن واسه ادامه تحصیل میفرستنشون آمریکا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواو چه باحال فک کنم این همون هیجانیه که دیشب دلم میخواست طی یه تصمیم کاملا آنی و بدون فکر دست پری و کشیدم رفتیم سمت ریاست دانشگاه و اسم دوتامونم واسه آزمونش نوشتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part6
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپامو که از دفتر گذاشتم بیرون تازه فهمیدم چه غلطی کردم من به زور همین درسای خودمو میخوندم حالا بورسیه رو باید چیکار کنم حالا اینا به کنار این گاو وحشی که کنارم وایستاده رو چیکار کنم اخه یکی نیس بگه دختر اسم خودتو نوشتی چرا پری روهم قاطی کردی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم به پری نگاه کردم فقط منتظر یه پارچه قرمز بود تا بهم حمله کنه=/نیشمو براش باز کردم تا خواستم چیزی بگم پرید طرفم منم تا وضعیتو قرمزه آتیشی دیدم چهارتا پا قرض کردم و الفرار🏃🏻♀️
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا من بدو،پری بدو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوضعیتی بود فوق العاده ضایععععع، همه اونایی که اونجا بودن مثل وزغ زل زده بودن بهمون...حواسم باز رفته بود پی فکرای چرت و پرت که یه دفعه بوووم خوردم به یه چی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآی ننه سرم داغون شدم آی ننه دماغ خوشگلم(الکی مثلا )الکی واسه خودم اه و ناله میکردم درحالی که هیچیم نبود گفتم حتما مثل این رمانا خوردم به یه پسر هلو اینجوری کنم اخرش اون عاشقم میشه و بعدشم که🙈
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضربه ای که پری بهم زد از فکرو خیال عروسیم با شخص خیالی بیرون اومدم یه چشم غره به پری رفتم که دیدم داره با چش و ابرو به روبرو اشاره میکنه برگشتم به ببینم این هلویی که خوردم بهش کیه که چشام چهار تاشد،واقعا که هلوووو بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part7
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه خدا وقتی داشتی شانس تقسیم میکردی من کجا بودم این هلویی که عرض نمودم خدمتتون یکی از خانوم های حراست بود که خیلی هم تپل بود واسه همین میگم هلو.....شانس ندارم که اخه ادم قحطی بود دقیقا باید میخوردم به این عزراییل اخه =/
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای هلو از فکر دست کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم هلو:خانم اینجا رو با زمین دو میدانی اشتباه گرفتین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری:خانم زمانی معذرت میخوایم به بزرگی خودتون ببخشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه پس این خانم زمانیه ...تقریبا همه از اخلاق خوشگلش تو دانشگاه حرف میزنن به همه گیر داده تا حالا انگار این دفعه نوبت منه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم زمانی:بار دیگه تکرار بشه برخورد جدی میشه باهاتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و رفت!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار مارو درحال کارای خاک برسری دیده که اینجوری حرف میزنه زنیکه ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهووووف برگشتم به اونایی که داشتن در مورد ما پچ پچ میکردن یه نگاه چپ انداختم که ساکت بشن ولی بیشور ساکت که نشدن هیچ یه نگاه چپ هم تحویل خودم دادن....والا چقد ملت فضول شدن یه چی که ببینن ول نمیکنن دیگه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه حوصله دانشگاه رو با نگاه های این فضولا بخاطر اتفاق امروز نداشتم برا همین از پری خدافظی کردم و رفتم خونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part8
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدم خونه ساعت2بود و این ینی هم مامان و فرهان خونه هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل خونه که شدم دیدمشون داشتن تلویزیون نگاه میکردن یه سلام بهشون دادم که جوابموآروم دادن انگاری خیلی محو فیلم بودن...بعداز عوض کردن لباسام ناهار خوردم و رفتم نشستم پیش اونا..فیلم تموم شده بود و الان حواسشون سرجاش بود پس بهترین موقعیت بود که در مورد بورسیه باهاشون حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امروز تو دانشگاه یه اعلامیه واسه یه ازمون زده بودن منم رفتم ثبت نام کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ازمون چی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوم واسه یه بورسیه اس که 3نفر اول رو بورسیه میکنن واسه امریکا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+تو چیکار کردی سوین؟؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واسه بورسیه ثبت نام کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو که گفتم مامان از عصبانیت قرمز شد و صدای فریادش رفت هوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+با اجازه کی همچین کاری کردی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب مامان معلوم نیس که من اصن قبول شم یا نه بعدشم اگه قبول شم بهترین موقعیت واسه پیشرفتمه شما که مخالف پیشرفت نبودی-_-
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+هیچ میفهمی چی میگی سوین تنها پا شی بری کشور غریب که چی بشه؟؟؟که پیشرفت کنی؟؟!!اینجا نمیشه پیشرفت کرد!؟ فردا میری انصراف میدی دیگه هم چیزی نمیخوام بشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد این حرف پا شد و رفت تو اتاقش...ناراحت شدم میدونم کارم اشتباه بود بدون مشورت اینکار رو کردم ولی اونقدری بد نبود که مامان سرم داد بزنه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part9
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناراحت به فرهان نگاه کردم که ببینم عکس العمل اون چیه گفتم حتما اینم میخواد الان داد و بیداد کنه ولی درکمال تعجب قیافش خونسرد بود و با لبخندنگام میکرد...هوووف همه خل شدن والا=/
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو فکر چجوری مامانو راضی کنم خودمم نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگفت من حتما باید این بورسیه رو بگیرم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوماه بعد??🌑
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهووووف اخیش بالاخره تموم شد باید بمونم تا این پری خل و چل هم بیاد ،رفتم رو یه نیمکت نشستم و به اتفاقات این دوماه فکر کردم (از اون روز که مامان مخالفت کرد کاره هرروز من شده بود اصرار به مامان که بزاره این آزمونو شرکت کنم اونم همش با عصبانیت میگفت امکان نداره راضی بشه تا اینکه دست به دامن پری شدم و دوتایی باهم سعی کردیم مامانو راضی کنیم...خلاصه با گریه و ناله و قربون صدقه رفتن مامان دلش به رحم اومده و رضایت داد. از اون موقع کاره من شده بود فقط دانشگاه رفتن و درس خوندن حتی واسه غذا خوردن هم از اتاق بیرون نمیرفتم واقعا خودمم نمیفهمم چرا این بورسیه اینقدر برام مهمه ولی یه حسی وادارم میکرد که بخونم تا قبول بشم و برم )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز هم روزه آزمون بود و من الان از جلسه ازمون اومدم بیرون و منتظر پری خانومم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد 30مین خانوم رضایت دادن اون برگه رو ول کنن و بیان همین که رسید بهم شروع کرد سئوال پرسیدن درمورد آزمون و جوابای من ،من تا جایی که تونستم همه رو درست نوشتم پری هم میگفت خوب نوشته همه رو حالا خدا میدونه ما قبول میشیم یا نه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part10
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز روزیه که جوابای آزمون میاد و معلوم میشه کیا بورسیه رو گرفتن ...ازصبح که بیدار شدم دل تو دلم نیست،دوست دارم زودتر ساعت 11بشه برم دانشگاه ببینم چیشده بالاخره قبول شدیم یانه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوووووف هنوز ساعت 10دیگه طاقت ندارم،پریدم تو اتاق یه مانتو ابی کاربنی تا زانو پوشیدم با شلوار و مقنعه مشکی ،کیف و گوشیمم برداشتم و از خونه زدم بیرون ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی خدا ،همین امروز که من عجله دارم و دل تو دلم نیست خیابونا شلوغه-_- خب برین بشینین خونه هاتون دیگه هرکی یه ماشین برمیداره میاد بیرون الکی وقت مردم رو همه میگیرن...اینقدر تا دانشگاه غر زدم که راننده همش چپ چپ نگام میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره ساعت11:30رسیدم دانشگاه و دوییدم سمت تابلو اعلانات که جمعیت زیادی دورش جمع شده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا مگه میذاشتن من رد شم از بینشون ..خلاصه با سلام و صلوات خودمو به زور از بینشون رد کردم و رسوندم به تابلو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااای خدا باورم نمیشه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوین محمدی نفر سوم قبول شده بودم واااااااییییی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چقد خوشحاااالللللم همه چی ارومههههه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداجونی بالاخره نتیجه دو ماه خر زدن رو گرفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصن باورم نمیشد همونطور با نیش باز زل زده بودم به تابلو و بقیه هم زل زده بودن به من انگار منگول دیدن خخخخ ولشون کن بزار یه امروز رو خوش باشن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم دو نفر دیگه رو هم نگاه کردم وااااایییی پری خله هم قبول شده نفر دوم چه شود امریکا با من و پری..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفراول هم آرمان سیاح بود که من نمیشناختمش مهمم نبودبرام ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط خودم و پری رو عشقه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تابلو دل کندم و دوییدم بیرون تا پری رو پیدا کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part11
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو یکی از کلاسا پیداش کردم و دوتایی شروع کردیم جیغ زدن (مثلا خوشحالیم دیگه)...اینقدر جیغ زدیم تا فک کنم حنجره هامون زخمی شد دیگه ساکت شدیم..یکی از زدم تو سرش گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میمون چرا تو نفر دوم شدی من سوم؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اوه ساری =/درصد خر زدنه تو از من کمتر بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن😐
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری😎
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه های کلاس😕
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال حرفه چرت و پرت این خنگول شدم و دستشو کشیدم که بریم طرف دفتر تا ببینیم چیکار باید بکنیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir____________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از دو ساعت رفتم خونه...سردرد گرفتم ازبس این مدیر حرف زد ...قرار شد ما کارای شخصیمونو بکنیم و اونا دنبال کارای اداری باشن که احتمالا تا یک ماه دیگه بتونیم راهی بشیم هووووف آمریکا دستاتو باز کن دارم میامممممممممممممم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا خل و چل شدم از بس با این پری گشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلید انداختم رفتم تو خونه ،کسی خونه نبود منم که فرصتو خوب دیدم پریدم رو تخت و خوابیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو یه جنگل تاریک با درختای بلند بودم ،سکوت خیلی بدی تو فضا حاکم بود...نمیدونم چرا ولی اصلا ترسی نداشتم (واقعا جای تعجب داشت اخه من از تاریکی وحشت دارم)نمیترسیدم ؛حس میکردم که اگه چیزی طرفم بیاد و قصد اسیب زدن داشته باشه توان مقابله دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شدم و رفتم جلوتر،هرچقدر جلوتر میرفتم فضا تاریک تر و درختا طولشون بیشتر میشد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part12
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای مامانم از خواب پریدم ...ساعت5بود..تو فکر اون خواب بودم (چرا من باید توو اون جنگل باشم و هیچ ترسی هم نداشته باشم؟)...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشدم صورتمو یه اب زدم و سعی کردم فعلا بیخیال اون خواب بشم ...رفتم تو هال و تا مامان رو دیدم شروع کردم به خوشحالی و بالا پایین پریدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماااااماااااااان من و پری قبول شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+مبارکه عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین جمله رو مامانم با بغض گفت..با شنیدن صدای پر بغضش همه خوشحالیم دود شد رفت هوا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم طرفش و بغلش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامانی ناراحت نباش بخدا بگی نرو من دیگه اصلا اسم امریکا روهم نمیارم دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو که گفتم مامان تو بغلم شروع کرد به گریه کردن منم که اشک مامانم ناراحتم کرده بود ناخداگاه اشکام ریخت ...بعد حدود ده دقیقه زار زدن مامان ساکت شد و منو کشید پیش خودش بشینم ...اشکامو پاک کرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نمیگم نرو چون پیشرفتتو میخوام پس برو ولی قول بده تحت شرایط اونطرف مثل اون غربی ها نشی سوین ..مثل الانت بمون و تحت تاثیر فرهنگ غربی ها قرار نگیری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامانی قول میدم اونجا به جز درس به چیزی فک نکنم... من اگه کاری میخواستم بکنم همینجا میتونستم انجام بدم نیازی به فرهنگ غربی ها و آمریکا نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+میدونم عزیزم تو رو میشناسم میدونم اینجوری نیستی ولی بازم محض احتیاط میگم ،دل نگرانم دیگه چیکار کنم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من فدای اون دل مهربونت بشم اخه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خدانکنه حالا هم پاشو دیگه بریم یه کیک خوشمزه درست کنیم که فرهان میاد به افتخار قبولی دخترم یه جشن خانوادگی بگیریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part13
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب کنار مامانم و فرهان خیلی خوش گذشت ،،میدونستم برم خیلی دلم تنگ میشه و دوریشون سخته..ولی یه حسی وادارم میکرد که هرچه زودتر بخوام برم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فردای اون شب هرروز من و پری بیرون بودیم و هرچی لازم داشتیم میخریدیم ...این پری خنگول کبریت هم خرید=/ انگار داریم میریم وسط بیابون زندگی کنیم که این همه چی داره اینجا میخره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir___________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ماه بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوو این یک ماه خیلی سریع همه کارا انجام شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیفهمیدم مامان و فرهان خیلی ناراحتن ولی بازم بهم کمک میکردن و تظاهر به خوشحال بودن میکردن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان ساعت 12شبه و فردا ساعت10صبح ما بلیط داریم به مقصد امریکا....ینی چی میشه؟؟! من و پری میتونیم دوری از خانوادمون رو تحمل کنیم؟؟؟!!!موفق میشیم؟!! این فکرای مزخرف دائم تو سرم بودن هووووفففففف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین فکرا بودم خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم بازکردم بازم تو همون جنگل بودم...چرا بازم اینجام من؟!!!!!بیخیال این سئوال شدم و راه افتادم و همینطور رفتم جلو،،چیزی جزء تاریکی و درختای بلند نمیدیدم ...بالاخره بعد 30مین از دور یه کلبه چوبی و البته خراب رو دیدم...دوییدم طرف کلبه و در زدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچن بار در زدم کسی باز نکرد ،داشتم ناامید میشدم که در با صدای بدی باز شد و پیرمرد قد کوتاهی با ریش های بلند اومد بیرون و ربات وار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بیا و نجات بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم دستشو گذاشت رو سرم که درد بدی پیچید تو سرم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part14
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای اذان از خواب پریدم...هوففف اخه این خوابا ینی چی؟!من کجا باید برم؟؟!!چیو باید نجات بدم؟؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم داره منفجر میشه ازبس سئوالای بی جواب داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 8تصمیم گرفتم یه دوش بگیرم شاید این فکر و خیالا دست از سرم بردارن..بعد از یه دوش 15مینی اومدم جلو آینه وایستادم به خودم خیره شدم...چشمام بخاطر بیخوابی قرمز شده بود و صورتم بی روح شده بود ...هوف ،،یه مانتو گلبهیِ کوتاه پوشیدم،شلوارمشکی و روسری مشکیم رو مدل خاصی دور گردنم پیچیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون امروز خیلی بی روح شده بودم تصمیم گرفتم یه کوچولو آرایش هم بکنم ،یه ریمل زدم که مژه هامو بلند تر نشون داد و رژ مات کالباسی ..بعد از چک کردن چمدونم و مطمن شدن از اینکه همه چی آماده اس وسایلمو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو فرودگاه بودیم و شماره پروازمون رو اعلام کردن بلند شدم و مامان رو بغل کردم چشماش پر اشک بود و معلوم بود داره به زحمت جلوی گریه کردنش رو میگیره...بعد مامان فرهان رو هم بغل کردم و درگوشش گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مواظب خودت و مامان باش ...نزار اذیت بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+باش آجی توهم مراقب خودت باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش لبخندی زدم و بعد از خداحافظی چمدون به دست ازشون دور شدم..وقتی سوار هواپیما شدیم و هواپیما اوج گرفت انگار تازه عمق ماجرا رو فهمیدم و اشکام شروع به باریدن کرد...اونقدر گریه کردم که از خستگی خوابم برد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part15
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چن ساعت گذشته بود که پری بیدارم کرد که ناهار بخورم...خودشم مخ اون پسره آرمان رو به کار گرفت ....شروع کردم به خوردن ناهارم که چلو مرغ بود در همین حین آرمان رو هم آنالیز کردم برا خودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان سیاح یه پسر21ساله قد بلند ،بینی عقابی که به صورتش میومد ،لبای معمولی و چشمای مشکی که عینک رِیبن هم زده بود ..درکل قیافه معمولی داشت....دید زدن آرمان که تموم شد به پری خیره شدم....پری برعکس من که قیافه معمولی داشتم ،خیلی خوشگل بود ..موهای طلایی لخت،چشمای آبی،لبای قلوه ای و بینی قلمی که بهش میومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+هی سوین خوردی منو چیه 1ساعته زل زدی به من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچی داشتم میگفتم به خودم عجب دوست زشتی دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+زشت عمته از خداتم باشه دوست به این جذابی و خوشگلی داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه اوه هواپیما الان سقوط میکنه =/
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چشمی نازک کرد و دیگه چیزی نگفت منم بیخیال شدم و سرمو با مجله هایی که اونجا بود گرم کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چندین ساعت پرواز طولانی و خسته کننده بالاخره رسیدیم ...همه مانتو ها و روسری هاشون رو در اورده بودن ولی من حس و حال اینکار رو الان نداشتم فقط دلم میخواست سریع تر برسم خونه ای که برامون گرفته بودن و بخوابم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part16
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دوساعت علافی تو فرودگاه و ترافیک بالاخره رسیدیم خونه...خونه ای که برامون گرفته بودن توو یه ساختمون 3طبقه بود که خونه ما توو طبقه دوم بود و خونه ارمان طبقه اول.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرمان خدافظی کردیم و با پری رفتیم خونه خودمون...یه خونه حدودا 60 متری که توو هال یه ست مبل راحتی به رنگ شکلاتی بود ، یه فرش 9متری سفید طلایی،ال سی دی 49اینچ و میز چوبی شکلاتی رنگ ...آشپزخونه اُپن نقلی که کابینت های ام دی اف سفید داشت و یه میز ناهار خوری 4 نفره هم وسط گذاشته بودن...یه اتاق خواب که دوتا تخت یه نفره و یه میز توالت ،قالیچه و کمد داخلشه...چمدونو همونجا جلو در اتاق گذاشتم و خودمو رو یکی از تختا انداختم به دقیقه نکشید که خوابم برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره وسط همون جنگل بودم ولی از اون کلبه خبری نبود ...حرفای اون پیرمرد یادم اومد که گفت بیا و نجات بده....کاش دوباره میدیدمش تا منظورش از اون حرف رو میپرسیدم....خواستم حرکت کنم که حس کردم یه چیزی با سرعت از کنارم رد شد...برگشتم ولی چیزی ندیدم ...دوباره همون حس رد شدن کسی به سراغم اومد ولی هرچی نگاه میکردم کسی یا چیزی رو نمیدیدم ...کم کم داشتم میترسیدم ، احساس ناامنی میکردم..یدفعه صدای یه غرش از پشت سرم شنیدم، برگشتم که چن تا سگ بزرگ رو دیدم که با عصبانیت بهم زل زدن...باترس خیره شدم بهشون و سعی میکردم ارامشم رو حفظ کنم ولی نمیشد ...یکیشون رو دیدم که داشت اروم اروم بهم نزدیک میشد، از ترس خورده شدن توسط اونا تمام توانم رو به پاهام دادم و دوییدم اوناهم پشت سرم شروع کردن به دوییدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part17
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جیغ از خواب پریدم ..تنم خیس عرق شده بود..بلندشدم رفتم دستشویی یه اب به صورتم زدم و اومدم بیرون....به تخت پری نگاه کردم نبود،رفتم تو هال اونجاهم نبود...ساعتو نگاه کردم ؛11شب بود ،ینی کجا رفته این موقع شب...-_-
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توو آشپزخونه اب بخورم که یه کاغذ روی یخچال دیدم ...پری نوشته بود حوصلش سررفته میره بگرده اگه دیر اومد نگران نشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دختره هم خله ها این موقع شب رفته گردش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیالش بیاد خونه آدمش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترسیدم دوباره بخوابم و اون خوابای آشفته و وحشتناک رو ببینم پس بیخیال خواب شدم و مشغول مرتب کردن وسایلام شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir______________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت1بود که پری خیلی سرحال و خوشحال اومد خونه..مشکوک میزد والا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پری کجا بودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+هیچی رفتم یه دوری زدم اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با کی ؟؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+تنها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبحثو ادامه ندادیم..میدونستم داره یه چیزیو دروغ میگه ولی اینم میدونستم تا خودش نخواد نمیتونم چیزیو از زیر زبونش بکشم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد تموم شدن کارام چون خیلی خسته بودم خوابم برد ولی خداروشکر اون کابوس هارو ندیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part18
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح بعد خوردن صبحونه با پری و آرمان از خونه زدیم بیرون که بریم دانشگاه خودمونو معرفی کنیم و بریم سرکلاس...اونجور که توو این دو روز فهمیدم آرمان پسر خوبیه و سرش به کار خودشه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدیم دانشگاه و سمت دفتر مدیر دانشگاه رفتیم و خودمونو معرفی کردیم ...اونم بعداز خوش آمد گویی و اینجور تشریفات،برنامه کلاس هامون رو بهمون داد...تشکر کردیم و اومدیم بیرون...انگار امروز یه کلاس داشتیم فقط پس رفتیم سمت کلاس ....وارد کلاس که شدیم همه با کنجکاوی بهمون نگاه میکردن ماهم درکمال آرامش و بدون هول شدن رفتیم سه تا صندلی ردیف دوم نشستیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد 5مین استاد اومد و شروع کرد اسامی رو خوندن ....مت اسمال وود ،کاترین سالتزمن،....ساشا نیازی،سامیار نیازی،آرزو سهرابی،دیاکو خدایی(چیییی😳اینا ایرانین ...واییییی چن تا هموطن همکلاسیمونن بیا وسط)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهم خودمونو معرفی کردیم و استاد شروع کرد درس دادن....برگشتم به اون هموطن های گرامی نگاه کردم ...اوه چقده اینا نازن همشون وای ننه من غشششش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوشگل بودن ناکِس ها ولی خیلی اخمو و خشک به نظر میرسیدن انگار که طلب از کسی دارن(خخخخ چقد چرت میگما من)...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#Part19
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا چشمای آبی،ابرو های پهن کشیده،بینی متناسب با صورتش و لبای قلوه ای داشت ...جیگر گروهشون این بود فک کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار چشمای سبزعسلی داشت(یه رنگ خاصه خو)،ابروهای پهن،بینی گوشتی و لبای معمولی...قیافه اینم بد نبود ولی به ساشا نمیرسید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیاکو چشمای مشکی، ابروهای معمولی،بینی کشیده و گوشتی و لبای معمولی داشت ..درکل قیافش خوب بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو چشمای مشکی،ابروهای پهن مرتب شده،بینی قلمی که معلوم بود عملیه و لبای گوشتی...قیافه اینم خوب بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگم اکیپ خوشگلا بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفک کنم دیاکو سنگینی نگاهمو حس کرد که برگشت بهم نگاه کرد منم برا اینکه ضایع نشم یه لبخند تحویلش دادم و برگشتم به درس گوش دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از دوساعت کلاس تموم شد و ما سه تا وسایلمونو جمع کردیم و رفتیم تو محوطه دانشگاه ..گفتیم حالا که بیکاریم یکم این اطراف دور بزنیم(همون فضولی کنیم)...رفتیم پشت ساختمون دانشگاه که اونجا رو ببینیم ..یه راه باریک بود که آخرش به یه در میرسید ...فضولیم گل کرده بود ببینم پشت اون در چیه !!!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بچه ها بریم ببینیم اونجا چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان:اره بریم موافقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پری نگاه کردم که دیدم هول کرده انگار از چیزی ترسیده...رفتم کنارش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پری آجی چیزی شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نه چیزیم نیس..من میگم باشه یه روز دیگه بریم اونجا رو ببینیم الان کسی ببینه بد میشه برامون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه بابا کسی نمیبینه بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو کشیدم و راه افتادم ولی پری دستشو محکم از دستم کشید بیرون ...تعجب کردم =/
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پری چته تو که همیشه پایه این فضولیا بودی!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری اومد جوابمو بده که صدایی از پشت سرمون به جای پری جواب داد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part20
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم ببینم کیه که اکیپ خوشگلا رو دیدم(همون چهار تا خوشگل همکلاسی)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیاکو:بنظر من دوستتون درست میگن،کاره درستی نیس که بخواین اونجا سرک بکشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار:دور از ادبه اونم واسه یه خانم محترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو:اگه یکی ببینه چی میگه اخه!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم به ساشا نگاه کردم تااونم حرفشو بزنه ولی انگار اون مثل اینا سخنرانی ای نداشت که بکنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چشم غره به چهار تاشون انداختم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فک نکنم آشنا شدن با محیطی که دارم درس میخونم دور از ادب باشه ....این که شما بدون نظر خواستن ازتون میاین اینجا و سخنرانی میکنین دور از ادبه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم بدون توجه به اونا که با اخم بهم زل زده بودن دست پری و آرمان رو کشیدم و از اونجا دور شدیم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدیم خونه وتوو راه پله ها با ارمان قرار گذاشتیم که شب بریم هم یه گشتی تو شهر بزنیم هم اینکه شام بیرون بخوریم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد خونه که شدم بدون توجه به پری رفتم توو اتاق و دراز کشیدم...از پری ناراحت بودم ،لجبازیه مزخرف پری باعث شد اونا هرچی دلشون میخواد به من بگن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی خدا ....دلم تنگ شده برا مامانم و فرهان....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواییییی خاک تو سر بی مخم ...من ازوقتی رسیدم اصلا زنگ نزدم بهشون حتما الان خیلی نگران شدن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست از فکر و خیال کشیدم و به سمت تلفن دوییدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part21
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از صحبت کردن با مامان و فرهان و معذرت خواهی کردن ازشون بابت دیر زنگ زدنم تلفن رو قطع کردم و رفتم توو آشپزخونه....چای ساز رو به برق زدم و منتظر شدم آب جوش بیاد...همون موقع پری اومد توو آشپزخونه و از پشت بغلم کرد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سوین جونم با من قهری؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابشو ندادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سوین غلط کردم ببخشید...اخه حس خوبی به اون در نداشتم واسه همون اونجوری حرف زدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اونموقع اونجوری حرف زدی...چرا پیش اون دیوونه ها ازم طرفداری نکردی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ببخشید باور کن مات مونده بودم تا به خودم اومدم تو جوابشون رو داده بودی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باش ولی دفعه اخرت باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+باش سوین گلی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا لیوان چای ریختم و با شیرینی برا خودم و پری بردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir___________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یکم استراحت اومدیم توو اتاق حاضر شیم...پری شلوار کتان سفید و کاپشن طلایی رنگ پوشید با نیم بوت های سفید ،موهاش رو هم بافت و انداخت رو شونه اش...منم ساپورت ضخیم مشکی و پالتو عروسکی زرشکیم رو تنم کردم و با بوت های زرشکی....موهامو آزاد ریختم و بعد برداشتن گوشیم با پری از خونه بیرون زدیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part22
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت10شب بود و ما از ساعت 6که از خونه زدیم بیرون تقریبا نصف شهر رو پیاده راه رفتیم...از سرما پاهام بی حس شده بود دیگه نای راه رفتن نداشتم.....روی نیمکت های کنار خیابون نشستم و رو به اون دوتا بااخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خسته شدم دیگه شما دوتا آدمین خستگی نمیفهمین چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سوین غر نزن پاشو یه رستوران جلوتر هس بریم اونجا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چقدر جلوتر؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سوووین تابلوش رو نمیبینی چند قدم جلوتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و جلوتر از اونا به سمت رستوران پرواز کردم ...وارد رستوران که شدیم موجی از گرما به سمتم هجوم اورد ...خیلی خوب بود بعد چهار ساعت بودن تو هوای سرد یدفعه بیای یه جا و این همه گرما بهت هجوم بیاره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پری و آرمان رفتیم سمت یه میز که تقریبا وسط رستوران بود نشستیم ...بعد از سفارش غذا گارسون رفت و منم شروع کردم به دید زدن مردم (ازبس فضولم)...اوه اوه اون دوتا روببین توو حلق همن بی ادبا فک نکنین اینجا بچه نشسته ها...از اونا چشم گرفتم و به یه میز دیگه خیره شدم..سه نفر بودن در حین غذا خوردن باهم دعوا هم میکردن ..از اونجایی فهمیدم دعواس که بعد هر حرف با اعصبانیت به اون یکی نگاه میکردن...میز بغلیشون چن تا !!!!چییییییییی؟؟؟!!!!!!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا اینجا چیکار میکنن اخه ، اینم شانس قشنگ من....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part23
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون اکیپ دیوونه ها(همون خوشگلا)هم اینجا بودن ...جالب اینجاس اوناهم به ما خیره شده بودن ،پشت چشمی براشون نازک کردم برگشتم سمت بچه ها:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بروبچ چن تا میز اونطرف تر دیوونه ها نشستن!!!=/
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری:دیوونه ها دیگه کین؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ساشا و دوستاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان:آها اون همکلاسیامون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم دوتایی برگشتن به اونا نگاه کردن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارسون که غذارو آورد پری گفت غذاهارو رو این میز نزاره..!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا پری رد میز نزارن پس رو سر من بزارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابمو نداد و بلندشد و با دست اشاره کرد ماهم بلند شیم ...حرکت کرد طرف میزه اونا و بهشون گفت میشه ماهم کنارتون بشینیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوناهم افتخار دادن ما کنارشون بشینیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم صندلی کنار پری که خالی و البته کنارمم ساشا نشسته بود،نشستم...یه نیشگون از پری گرفتم و توو گوشش اروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا اینکار رو کردی ؟؟!!کِرم داری مگه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ساکت شو میخوام باهاشون دوست بشیم حداقل اینجا تنها نباشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد این حرف پری چشام شد قد گردو ما!!!با اینا!!!!! دوست بشیمممممممم!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایی این پری هم بعضی وقتا چل میزنه ها ...حالا عیب نداره بزار به اونا پیشنهاد دوستی بده این خدایان غرور هم میزنن تو برجکش و میگن نه منم هرهر بهش میخندم دلم خنک شه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part24
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن شام که من همش تو فکر مسخره کردن پری بعد از ضایع شدنش توسط اینا ،بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیاکو پیشنهاد داد همینجا بشینیم و یه قهوه هم بخوریم ایناهم بدون خواستن نظر من با کله قبول کردن...شروع کردن به حرف زدن :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری: خب بچه ها از خودتون بگین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیاکو : چی بگیم ؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان:از خودتون و زندگیتون ،شخصیتتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیاکو:خب من دیاکو 25سالمه و از 7سالگی اینجا زندگی میکنم ..پدرو مادرم فوت شدن و من به جز این سه تا دوستام کسیو ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری:خدابیامرزتشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو:منم آرزو 22سالمه و از بچگی اینجا بودم ...پدرم ایران زندگی میکنه و مادرمم خیلی وقته جدا شده و مارو فراموش کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار:سامیار 25سالمه و 4ساله که اومدم اینجا ...پدرومادرمم کانادا زندگی میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری:پری 19 سالمه و با بورسیه اومدیم اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:😒
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان: آرمان21سالمه و با بورسیه اومدم اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا هم که تااون موقع ساکت بود زبون باز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا:ساشا 26سالمه و 4 ساله اومدم اینجا ...پدرومادرم فوت شدن و با خانواده عموم زندگی میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم ساکت شدن و همه زل زدن به من..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:سوین19سالمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه من در حین گفتن همون دو کلمه😒
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه اونا😐....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part25
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم دیگه خیلی بیچاره ها مات موندن از بداخلاقی من بحثو عوض کردم و رو به سامیار گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سامیار چرا تو و ساشا فامیلیتون یکیه؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار:چون پسرعموییم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری:اع چه خوب...اومم بچه ها نظرتون راجب دوست بودن باهم چیه...خب بالاخره ما هموطنیم باهم دوست باشیم خیلی خوب میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ اخ الان میگن نه پری ضایع میشه منم هرهر میخندم به ریش این پری خل و چل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو:به نظر من که پیشنهاد خوبیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیاکو:منم میخواستم همینو بگم که دوست شیم باهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار و ساشا و آرمان هم موافقت کردن ولی این وسط قیافه من😐😐
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جای پری خودم ضایع شدم=/
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا:سوین تو چرا چیزی نمیگی ...موافق نیستی باهم دوست باشیم؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم دهن باز کنم چیزی بگم که پری به جای من جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری:سوین غلط میکنه ناراضی باشه..اصن چرا باید راضی نباشه؟؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم برگشت به من چپ چپ نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو توی منگنه قرارداد بیشعور واسه همین گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه چرا راضی نباشم...دوستی با شما افتخاره(اره جون عمم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا:اخه قیافت گرفته اس!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه بابا ،از ساعت 6 که بیرونیم دائم راه میرفتیم بخاطر همون الان یه خورده خسته ام فقط همین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا:باش ..پس بلندشین بریم دیگه فرداهم کلاس داریم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part26
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت حدودا یک بود که رسیدیم خونه و من هنوز سرم به بالش نرسیده بود خوابم برد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره توو اون جنگل لعنتی بودم ولی ایندفعه یه فرقی داشت دوستامم باهام بودن(پری،ساشا،آرمان،سامیار،دیاکو و ارزو)...خوشحال شدم که دیگه اینجا تنها نیستم..خواستم به طرفشون برم که انگار به یه دیوار نامرئی برخورد کردم و خوردم زمین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا ینی چی !!!!دوباره امتحان کردم ولی من هیجوره از اون قسمت نمیتونستم خارج بشم انگار که توو قفس بودم...پری رو صدا زدم ولی انگار اصلا صدای منو نمیشنیدن ...خواستم دوباره صدا بزنم که یکی از پشت دستشو گذاشت رو شونم.....از ترس یه قدم به جلو پریدم و برگشتم ببینم کیه پشت سرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای این همون پیرمرده بود که بهم گفت بیا و نجات بده ..دلم میخواست که ازش معنی اون حرفشو بپرسم ولی الان سئوال مهمتری داشتم ...ازش پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا نمیتونم برم پیش دوستام؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیرمرد:تاانتخاب نکنی نمیتونی بری!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیو انتخاب کنم؟چرا همه حرفاتون مبهمه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیرمرد:اونجا رو ببین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با دست جایی که پری اینا وایستاده بودن اشاره کرد ...برگشتم و نگاهی به اونا انداختم که از ترس و تعجب چشمام قد توپ تنیس شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part27
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا همشون داشتن اینطرف رو نگاه میکردن و دور و از دهنشون خون میچکید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحالت خاصی زل زده بودن بهم انگار که اصلا نمیشناختن منو....برگشتم سمت اون پیرمرد که چیزی بگم ولی اون ناگهانی دستشو گذاشت روی سرم و دوباره همون درد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir____________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشامو باز کردم ..هنوز اون ترسی که توو خواب داشتم رو حس میکردم...قلبم تند تند میزد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم به پری نگاه کنم که با جای خالیش مواجه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irینی چی پری باز کجا رفته ...بلند شدم رفتم تو پذیرایی،اونجاهم نبود ...ایندفعه یادداشتی هم درکار نبود...این بیرون رفتنای پری خیلی مشکوک بود..باید میفهمیدم کجا میره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ساعتی نشستم ولی پری پیداش نشد...بلند شدم برم که آب بخورم ولی به طرز عجیبی خوابم برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح که بیدار شدم رو تختم بودم...ینی چی من یادمه دیشب توو هال خوابم برد ،خیلی عجیبه والا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم رفتم توو هال پری جلوی تلویزیون نشسته بود و چای میخورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پری دیشب کجا بودی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+علیک سلام خونه بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پری تو دیشب خونه نبودی من خودم بیدار شدم دیدم تو نیستی..کجا بودی؟؟بعدشم من توو هال خوابم برد کی منو برد تو اتاق؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سوین تو دیشب سرجات بودی و منم خونه بود والا ..حتما خواب دیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پررررررییییی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+جووونممم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه جوابشو ندادم و رفتم تو آشپزخونه..میدونم که من دیشب بیدار بودم و همش واقعی بود نه خواب،ولی اینکه چرا پری انکار میکنه بیشتر مشکوکم میکنه..چرا دروغ میگه اخه؟؟!!چیو پنهان میکنه؟؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بالاخره میفهمم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part28
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد دانشگاه که شدیم،اون چهارتا رو دیدیم که یه گوشه نشسته بودن و حرف میزدن....ماهن به طرفشون رفتیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد سلام و احوالپرسی نشستیم کنارشون و دوباره همه مشغول شدن به حرف زدن ...تنها کسی که ساکت بود من بودم(بعله اینقد مظلومم من)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیدفعه یه سئوال اومد به ذهنمو پرسیدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بچه ها شما همتون از ما بزرگترین پس چطور مثل ما ترم اولین؟؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد این سئوالم حس کردم همه یه جورایی هول شدن ولی ساشا با کمال خونسردی و ارامش جواب داد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا:خب ما چن سال به دلایلی درس نخوندیم و امسال تازه شروع کردیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن باز کردم بپرسم چرا درس نخوندین که آرزو از جاش بلند و شد گفت بلند شین الان کلاس شروع میشه...بعد هم خودش جلوتر از همه به سمت کلاس راه افتاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 5بود که رفتیم خونه...بچه ها همشون یه جورایی نمیذاشتن بیکار بمونیم..نمیدونم چرا ولی میدونم که هول و نگران بودن و یه حسی بهم میگه این نگرانیشون بخاطر سئوال های احتمالی من بود...حتی پری و آرمان هم نگران بودن=/...ولی اخه چرا؟؟؟!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغزم از این همه فکر و خیال و چرا های بی جواب داشت منفجر میشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part29
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد خوردن شام رفتم جلوی تلویزیون نشستم و شروع کردم به عوض کردن کانالا...هیچی نداشت این تلویزیون لعنتی هیچییییی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره یه شبکه پیدا کردم که باب اسفنجی نشون میداد ولی زبان اصلی بود منم حوصله ترجمه کردنش رو برا خودم نداشتم ولی بهتر از هیچی بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری با دو لیوان چای اومد کنارم نشست و ساکت مشغول تماشای تلویزیون شد...منم بعد خوردن چای مشغول چرت زدن شدم زیر چشمی به پری نگاه کردم که دیدم با نگرانی زل زده بهم ...یه لحظه فک کردم سکته زدم که قیافه پری اینجوریه ولی با حرفی که زد دلیل نگرانیشو فهمیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری:سوین نمیخوای بخوابی؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنم امشب هم میخواد بره بیرون که به این زودی میخواد من بخوابم ..بخاطر اینکه سر از کارش دربیارم ،خمیازه الکی ای کشیدم و از جام بلند شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا اتفاقا خیلی خوابم میاد من میرم بخوابم شبت بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+شب توهم بخیر اجی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توو اتاق و رو تخت دراز کشیدم...چشمامو بستم که اگه اومد توو اتاق مطمئن بشه خوابم...حدودا 30مین گذشته بود و پری هنوز توو خونه بود...دیگه کم کم داشت خوابم میبرد..شاید اصلا امشب نره..بیخیالش پس میخوابم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part30
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه چشمام داشت گرم میشد که با صدایی که اومد هوشیار شدم ...لای پلک هامو خیلی کم باز کردم جوری که پری متوجه نشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری یه کاپشن برداشت پوشید و به سرعت از اتاق رفت بیرون بعدش هم صدای بهم خوردن در اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع ا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و یه پالتو مشکی و یه کلاه مشکی گذاشتم سرم و از خونه زدم بیرون ...توو راه پله بودم که صدای در خونه ارمان اومد و بعدش هم پری و آرمان باهم اومدن از خونه بیرون و به سمت خروجی ساختمون رفتن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپا تند کردم پشت سرشون رفتم ولی جوری که متوجه نشن ...خیابونا هنوز شلوغ بود و این برا من خیلی خوب بود چون میتونستم توو این شلوغیا بهتر پنهان بشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ساعتی داشتن راه میرفتن و منم پشت سرشون که متوجه شدم دارن به حاشیه شهر میرن ..تعجب کردم اخه اینا اون قسمت شهر چی میخوان ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچی جلوتر میرفتیم خیابونا خلوت تر میشد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام جمع کردم زیر کلاهم که اگه منو دیدن نشناسنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحال جمع کردن موهام بودم که دیدم اون دوتا کنار یه جنگل وایستادن...اینا میخوان این موقع شب برن توو جنگل...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم که وارد جنگل شدن...نمیدونستم باید دنبالشون برم یانه اخه خیلی میترسیدم تنهایی پا بذارم به اونجا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی خب باید میفهمیدم اینا این موقع شب اینجا چی میخوان....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع رفتم توو جنگل که گمشون نکنم ،سعی میکردم خیلی اروم راه برم که صدایی توجهشون رو جلب نکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاشیه های جنگل کمی روشن بود و درختای کمی داشت ولی چیزی از ترسناک بودنش کم نمیکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتا اونقدر رفتن که به وسط جنگل رسیدن و نشستن زیر یه درخت...منم خوشحال شدم که یکم میتونم استراحت کنم ولی تا چشمم به درختای بلند و فضای تاریک اینجا افتاد از ترس خشکم زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا که ........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part31
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا که اون جنگل تو خواب هامه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه همه اون خوابا حقیقت پیدا کنه چی...وای خدا اینجا چخبره؟!!اینا اینجا چیکار میکنن اخه!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم که اومدم دیدم پری اینا نیستن دیگه...وای از ترس و تعجب زیادی حواسم پرت شده بود و اونا رو گم کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا من تنها توو این جنگل تاریک و ترسناک چیکار کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم منه احمق رفتم توو فکر و خیال و حواسم از همه جا پرت شد...باصدای غرشی از روبرو به خودم اومدم و از ترس جیغی کشیدم و دو قدم به عقب رفتم...توو اون تاریکی دوتا چشم زرد رنگ توجهمو جلب کرد...بیشتر که دقت کردم دیدم یه گرگ مثل همون گرگای توو خواب روبروم وایستاده...از ترس زبونم بند اومده بود و حتی نمیتونستم دیگه جیغ بکشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قدم که جلو اومد به خودم اومدم و شروع کردم به فرار کردن اونم با سرعت زیادی دنبالم میومد...حواسم به جلوی پام نبود که،پام به یه چیزی گیر کرد و خوردم زمین....حالا دیگه اون گرگ چن قدم بیشتر با من فاصله نداشت و منم از دردی که توو پام پیچیده بود نمیتونستم بلند شم و فرار کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم این گرگ حتما منو میخوره و مرگم قطعیه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه اونقدری نزدیکم شده بود که گرمی نفس هاش پوست یخ زدم رو نوازش میکرد...چشمام و بستم اشهدمو خوندم و منتظر مرگم شدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#part32
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرآن منتظر بودم که درد بدی و تحمل کنم و بمیرم ولی یدفعه سنگینی اون گرگ از روم برداشته شد...چشامو باز کردم که دیدم اونطرف تر پرت شده و ساشا بالا سرش وایستاده....چشمام شد قد گردو،ساشا اینجا چیکار میکنه؟؟!!!اصلا چجوری گرگ به اون سنگینی رو تونست تکون بده!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون گرگ بلند شد و زوزه ای کشید و فرار کرد ،توو تاریکی جنگل گم شد...ساشا به طرفم اومد که با دیدن قیافش از ترس جیغی کشیدم و از هال رفتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir___________________________________
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم باز کردم ساعت11بود...وای من امروز کلاس داشتم دیرم شد...بلند شدم سریع یه بافت کوتاه پوشیدم با ساپورت و از اتاق زدم بیرون که دیدم همه رو مبل نشستن...با دیدن اونا مغزم به کار افتاد و تمام اتفاقای دیشب مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شدن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس به ساشا خیره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد و اومد طرف من..عقب عقب رفتم و با ترس نگاش میکردم...ساشا دیگه جلو نیومد ،منم اینقدر عقب رفتم که خوردم به دیوار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا با ارامش بهم نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا:سوین از من نترس ...ما صدمه ای به تو نمیزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما؟؟؟؟!!!!شما مگه چن نفرین؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرف من بقیه بچه ها بلند شدن و اومدن کنار ساشا وایستادن...ساشا به خودشون اشاره ای کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساشا:ما!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تعجب چشمام گرد شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ینی همه اون خوابا واقعیت داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری:کدوم خوابا؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با ترس بهشون خیره شدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir