سوین دختری با زندگی به ظاهر معمولی..یک دانشجوی ساده که با گرفتن بورسیه و رفتن به آمریکا با حقایقی روبرو میشه که زندگیش تغییرات بزرگی میکنه و میفهمه که موجود عادی ای نیست و تموم زندگیش دروغ شنیده و حالا…

ژانر : عاشقانه، تخیلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۸ دقیقه

مطالعه آنلاین دختر ماه
نویسنده: دختر صورتی

ژانر: #تخیلی #عاشقانه

خلاصه:

سوین دختری با زندگی به ظاهر معمولی..یک دانشجوی ساده که با گرفتن بورسیه و رفتن به آمریکا با حقایقی روبرو میشه که زندگیش تغییرات بزرگی میکنه و میفهمه که موجود عادی ای نیست و تموم زندگیش دروغ شنیده و حالا…

هووووف حوصلم سررفته،چیکا کنم؟؟!

امروز ساعت10کلاس داشتم و نرفتم چون خواب موندم حالاهم تو خونه موندم چیکا کنم...

خب بزارین خودمو معرفی کنم...من سوین محمدی هستم،19سالمه و ترم اول دانشگاه رشته معماری...

یه داداش گوگولی دارم خخخ دوسال از من کوچیکتره ینی 17سالشه و اسمش فرهان..

تو یه خانواده معمولی بزرگ شدم و نه میشه گفت پولداریم و نه فقیر کاملا معمولی..بابام یه رستوران معمولی داشت ...خب حتما میگین چرا میگم داشت...چون مامان و بابام از هم جدا شدن و از وقتی جدا شدن من بابامو ندیدم ینی دلم نخواست ببینمش حالا دلیلش رو شاید بعدا بگم... مامانم 39سالشه و توو یه مزون با دوستش شریکه...

_سویننن

اوه این مامانم بود که صدام میزد انگار باز مثل همیشه رفتم تو هپروت و هیچی نشنیدم

#part2

_سوووووویننننن

_بلللللله

_چرا جواب نمیدی یه ساعته صدات میزنم

_خو تووفکر بودم نفهمیدم

_ازبس خنگی=/پاشو بیا کمک کن _چشم

پا شدم رفتم تو آشپزخونه و دست به کار شدم واسه ناهار املت پختم ،حال میکنین چقد کدبانوام من خخخخ..............................

ساعت 1بود که فرهان اومد خونه و ناهار شاهانه منو خوردیم و بعد شستن ظرفا رفتم تو اتاق یکم دراز بکشم...هرکار کردم خوابم نبرد که نبرد ...حالا سر ظهر من چیکا کنم نپوکم از بیکاری...

گوشیمو برداشتم به پری خله زنگ بزنم

پریسا دوستمه و از کلاس اول باهم دوست بودیم یه جورایی مثل خواهر نداشتم و تنها دوستمه خیلی دختر خوبیه و اخلاقش کاملا برعکس منه و شیطونه منم که بداخلاق و اخمو بخاطر همین با تنها کسایی که خوبم پری و خانوادمه ...

#part3

حالا وللش اخلاق خوشگل منو بزار زنگ بزنم ببینم این خره کجاس

بوق!!

بوووق!!!بوووووق!!!

_الو ؟بله؟

_الو!!!کوفت!!کجایی یه ساعته این داره بوق میخوره

_اوه تویی که سوین خره

_بیتربیت کجایی!من حوصلم سررفته!!

_خو به من چه در شو بردار سر نره

_پرررررررری

_جون پری

_پاشو گمشو بیا اینجا

_خونه خالیه

_خاک تو سر بی حیات کنم من اصن نخواستم بیای

اینو گفتم و قطع کردم=/دختره بوووووق

نگاهی به ساعت کردم ساعت3شده بود برم حداقل یکم درس بخونم

#part4

حدود دوساعتی درس خوندم وکه نمیدونم چجوری خوابم برد..

بعد شام رفتم اتاقم دراز کشیدم و به سقف زل زده بودم عادت داشتم که همیشه قبل خواب با خدا حرف بزنم ..نمیدونم چرا ولی یدفعه دلم خواست که زندگیم عوض شه و هیجان داشته باشه خیلی یکنواخت شده بود این زندگی....بعد دعا کردن و ساعت کوک کردن واسه صبح خوابیدم ....

صبح ساعت 8با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی بعد انجام عملیات مربوطه رفتم صبحونه خوردم واومدم که آماده بشم برم کلاس..

یه مانتو مشکی تا یه وجب پایین تر از زانو پوشیدم و شلوار کتان مشکی مقنعه روهم سرم کردم و رفتم جلو آینه...عادت به ارایش نداشتم و فقط یه ریمل زدم

قیافم اونقدر خوشگل نیس که بگم بخاطر خوشگلی که دارم نیاز به ارایش ندارم نه اینجور نیس..قیافه ساده ای دارم چشمای مشکی تقریبا درشت بینی که به صورتم و میاد و لبای قلوه ای...

همه بهم میگن قیافم معمولی و بانمکه🤷🏻‍♀️میشه گفت تنها عضو جذاب صورتم چشام هس

حالا وللش از مامانم خدافظی کردم و رفتم سمت ایستگاه اتوبوس و راهی دانشگاه شدم ..

#part5

وارد حیاط دانشگاه شدم و با چشم هرچی دنبال این دختره منگول گشتم پیداش نکردم...هووووف خدا اینم دوسته ما داریم خو ولش کن خودش پیدا میشه هنوز 30مین تا شروع کلاس وقت بود رفتم رو یه نیمکت گوشه حیاط نشستم و زل زدم به این ادمای الکی خوش=/...والا خو الکی خوشن تو این وضعیت..

تو حال و هوای خودم بودم که درد بدی رو از بازوم حس کردم برگشتم ببینم کار کدوم احمقیه که بعللله پری خل و چل رو دیدم

بهش یه چشم غره رفتم و گفتم :کرم داری مگه!!

نیششو باز کرد وشروع کرد هرهر خندیدن حالا نمیدونم انگار جک گفتم براش...من میگم یه تختش کمه شما هی بگین نه

یدفعه مثل این دیوونه های به تمام معنا از خنده دست کشید و جدی شدو کله مبارکشو کرد تو گوشی ...ماشالله بچم جنی هم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی خدا یه عقلی به این دختره بده اگه دلت خواس یه پولی هم به من...با پری راه افتادیم سمت کلاس که برام کم‌از جهنم نداره الان ازبس از این استاده بدم میاد وارد کلاس شدیم رفتیم ردیف دوم نشستیم استاد اومد و شروع کرد به وراجی و درس دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دو ساعت تمام درس دادن از اون و نوشتن از ما بیچاره ها ،بالاخره رضایت داد و گفت خسته نباشید و از کلاس زد بیرون ،منم وسایلامو جمع کردم و همراه پری رفتیم بیرون که چشمم افتاد به یه عده دانشجو که همه یه جا جمع شده بودن ...از الهه یه دختره که یه سال ازمون بزرگتر بود و تقریبا میشناختمش پرسیدم اونجا چخبره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت انگار دانشگاه یه بورسیه واسه بچه های معماری گذاشته .. 3نفر اول که بورسیه رو بگیرن واسه ادامه تحصیل میفرستنشون آمریکا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واو چه باحال فک کنم این همون هیجانیه که دیشب دلم میخواست طی یه تصمیم کاملا آنی و بدون فکر دست پری و کشیدم رفتیم سمت ریاست دانشگاه و اسم دوتامونم واسه آزمونش نوشتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part6

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پامو که از دفتر گذاشتم بیرون تازه فهمیدم چه غلطی کردم من به زور همین درسای خودمو میخوندم حالا بورسیه رو باید چیکار کنم حالا اینا به کنار این گاو وحشی که کنارم وایستاده رو چیکار کنم اخه یکی نیس بگه دختر اسم خودتو نوشتی چرا پری روهم قاطی کردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به پری نگاه کردم فقط منتظر یه پارچه قرمز بود تا بهم حمله کنه=/نیشمو براش باز کردم تا خواستم چیزی بگم پرید طرفم منم تا وضعیتو قرمزه آتیشی دیدم چهارتا پا قرض کردم و الفرار🏃🏻‍♀️

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا من بدو،پری بدو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وضعیتی بود فوق العاده ضایععععع، همه اونایی که اونجا بودن مثل وزغ زل زده بودن بهمون...حواسم باز رفته بود پی فکرای چرت و پرت که یه دفعه بوووم خوردم به یه چی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آی ننه سرم داغون شدم آی ننه دماغ خوشگلم(الکی مثلا )الکی واسه خودم اه و ناله میکردم درحالی که هیچیم نبود گفتم حتما مثل این رمانا خوردم به یه پسر هلو اینجوری کنم اخرش اون عاشقم میشه و بعدشم که🙈

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضربه ای که پری بهم زد از فکرو خیال عروسیم با شخص خیالی بیرون اومدم یه چشم غره به پری رفتم که دیدم داره با چش و ابرو به روبرو اشاره میکنه برگشتم به ببینم این هلویی که خوردم بهش کیه که چشام چهار تاشد،واقعا که هلوووو بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part7

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخه خدا وقتی داشتی شانس تقسیم میکردی من کجا بودم این هلویی که عرض نمودم خدمتتون یکی از خانوم های حراست بود که خیلی هم تپل بود واسه همین میگم هلو.....شانس ندارم که اخه ادم قحطی بود دقیقا باید میخوردم به این عزراییل اخه =/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای هلو از فکر دست کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم هلو:خانم اینجا رو با زمین دو میدانی اشتباه گرفتین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری:خانم زمانی معذرت میخوایم به بزرگی خودتون ببخشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه پس این خانم زمانیه ...تقریبا همه از اخلاق خوشگلش تو دانشگاه حرف میزنن به همه گیر داده تا حالا انگار این دفعه نوبت منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم زمانی:بار دیگه تکرار بشه برخورد جدی میشه باهاتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و رفت!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار مارو درحال کارای خاک برسری دیده که اینجوری حرف میزنه زنیکه ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هووووف برگشتم به اونایی که داشتن در مورد ما پچ پچ میکردن یه نگاه چپ انداختم که ساکت بشن ولی بیشور ساکت که نشدن هیچ یه نگاه چپ هم تحویل خودم دادن....والا چقد ملت فضول شدن یه چی که ببینن ول نمیکنن دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حوصله دانشگاه رو با نگاه های این فضولا بخاطر اتفاق امروز نداشتم برا همین از پری خدافظی کردم و رفتم خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part8

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم خونه ساعت2بود و این ینی هم مامان و فرهان خونه هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل خونه که شدم دیدمشون داشتن تلویزیون نگاه میکردن یه سلام بهشون دادم که جوابموآروم دادن انگاری خیلی محو فیلم بودن...بعداز عوض کردن لباسام ناهار خوردم و رفتم نشستم پیش اونا..فیلم تموم شده بود و الان حواسشون سرجاش بود پس بهترین موقعیت بود که در مورد بورسیه باهاشون حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امروز تو دانشگاه یه اعلامیه واسه یه ازمون زده بودن منم رفتم ثبت نام کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ازمون چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوم واسه یه بورسیه اس که 3نفر اول رو بورسیه میکنن واسه امریکا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+تو چیکار کردی سوین؟؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واسه بورسیه ثبت نام کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو که گفتم مامان از عصبانیت قرمز شد و صدای فریادش رفت هوا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+با اجازه کی همچین کاری کردی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب مامان معلوم نیس که من اصن قبول شم یا نه بعدشم اگه قبول شم بهترین موقعیت واسه پیشرفتمه شما که مخالف پیشرفت نبودی-_-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هیچ میفهمی چی میگی سوین تنها پا شی بری کشور غریب که چی بشه؟؟؟که پیشرفت کنی؟؟!!اینجا نمیشه پیشرفت کرد!؟ فردا میری انصراف میدی دیگه هم چیزی نمیخوام بشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد این حرف پا شد و رفت تو اتاقش...ناراحت شدم میدونم کارم اشتباه بود بدون مشورت اینکار رو کردم ولی اونقدری بد نبود که مامان سرم داد بزنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part9

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحت به فرهان نگاه کردم که ببینم عکس العمل اون چیه گفتم حتما اینم میخواد الان داد و بیداد کنه ولی درکمال تعجب قیافش خونسرد بود و با لبخندنگام میکرد...هوووف همه خل شدن والا=/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو فکر چجوری مامانو راضی کنم خودمم نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگفت من حتما باید این بورسیه رو بگیرم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوماه بعد??🌑

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هووووف اخیش بالاخره تموم شد باید بمونم تا این پری خل و چل هم بیاد ،رفتم رو یه نیمکت نشستم و به اتفاقات این دوماه فکر کردم (از اون روز که مامان مخالفت کرد کاره هرروز من شده بود اصرار به مامان که بزاره این آزمونو شرکت کنم اونم همش با عصبانیت میگفت امکان نداره راضی بشه تا اینکه دست به دامن پری شدم و دوتایی باهم سعی کردیم مامانو راضی کنیم...خلاصه با گریه و ناله و قربون صدقه رفتن مامان دلش به رحم اومده و رضایت داد. از اون موقع کاره من شده بود فقط دانشگاه رفتن و درس خوندن حتی واسه غذا خوردن هم از اتاق بیرون نمیرفتم واقعا خودمم نمیفهمم چرا این بورسیه اینقدر برام مهمه ولی یه حسی وادارم میکرد که بخونم تا قبول بشم و برم )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز هم روزه آزمون بود و من الان از جلسه ازمون اومدم بیرون و منتظر پری خانومم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد 30مین خانوم رضایت دادن اون برگه رو ول کنن و بیان همین که رسید بهم شروع کرد سئوال پرسیدن درمورد آزمون و جوابای من ،من تا جایی که تونستم همه رو درست نوشتم پری هم میگفت خوب نوشته همه رو حالا خدا میدونه ما قبول میشیم یا نه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part10

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز روزیه که جوابای آزمون میاد و معلوم میشه کیا بورسیه رو گرفتن ...ازصبح که بیدار شدم دل تو دلم نیست،دوست دارم زودتر ساعت 11بشه برم دانشگاه ببینم چیشده بالاخره قبول شدیم یانه‌..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوووووف هنوز ساعت 10دیگه طاقت ندارم،پریدم تو اتاق یه مانتو ابی کاربنی تا زانو پوشیدم با شلوار و مقنعه مشکی ،کیف و گوشیمم برداشتم و از خونه زدم بیرون ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی خدا ،همین امروز که من عجله دارم و دل تو دلم نیست خیابونا شلوغه-_- خب برین بشینین خونه هاتون دیگه هرکی یه ماشین برمیداره میاد بیرون الکی وقت مردم رو همه میگیرن...اینقدر تا دانشگاه غر زدم که راننده همش چپ چپ نگام میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره ساعت11:30رسیدم دانشگاه و دوییدم سمت تابلو اعلانات که جمعیت زیادی دورش جمع شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا مگه میذاشتن من رد شم از بینشون ..خلاصه با سلام و صلوات خودمو به زور از بینشون رد کردم و رسوندم به تابلو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااای خدا باورم نمیشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوین محمدی نفر سوم قبول شده بودم واااااااییییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من چقد خوشحاااالللللم همه چی ارومههههه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداجونی بالاخره نتیجه دو ماه خر زدن رو گرفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصن باورم نمیشد همونطور با نیش باز زل زده بودم به تابلو و بقیه هم زل زده بودن به من انگار منگول دیدن خخخخ ولشون کن بزار یه امروز رو خوش باشن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم دو نفر دیگه رو هم نگاه کردم وااااایییی پری خله هم قبول شده نفر دوم چه شود امریکا با من و پری..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفراول هم آرمان سیاح بود که من نمیشناختمش مهمم نبودبرام ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط خودم و پری رو عشقه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تابلو دل کندم و دوییدم بیرون تا پری رو پیدا کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part11

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو یکی از کلاسا پیداش کردم و دوتایی شروع کردیم جیغ زدن (مثلا خوشحالیم دیگه)...اینقدر جیغ زدیم تا فک کنم حنجره هامون زخمی شد دیگه ساکت شدیم..یکی از زدم تو سرش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میمون چرا تو نفر دوم شدی من سوم؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اوه ساری =/درصد خر زدنه تو از من کمتر بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من😐

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری😎

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه های کلاس😕

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال حرفه چرت و پرت این خنگول شدم و دستشو کشیدم که بریم طرف دفتر تا ببینیم چیکار باید بکنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

____________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از دو ساعت رفتم خونه...سردرد گرفتم ازبس این مدیر حرف زد ...قرار شد ما کارای شخصیمونو بکنیم و اونا دنبال کارای اداری باشن که احتمالا تا یک ماه دیگه بتونیم راهی بشیم هووووف آمریکا دستاتو باز کن دارم میامممممممممممممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا خل و چل شدم از بس با این پری گشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید انداختم رفتم تو خونه ‌،کسی خونه نبود منم که فرصتو خوب دیدم پریدم رو تخت و خوابیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو یه جنگل تاریک با درختای بلند بودم ،سکوت خیلی بدی تو فضا حاکم بود...نمیدونم چرا ولی اصلا ترسی نداشتم (واقعا جای تعجب داشت اخه من از تاریکی وحشت دارم)نمیترسیدم ؛حس میکردم که اگه چیزی طرفم بیاد و قصد اسیب زدن داشته باشه توان مقابله دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدم و رفتم جلوتر،هرچقدر جلوتر میرفتم فضا تاریک تر و درختا طولشون بیشتر میشد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part12

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مامانم از خواب پریدم ...ساعت5بود..تو فکر اون خواب بودم (چرا من باید توو اون جنگل باشم و هیچ ترسی هم نداشته باشم؟)...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشدم صورتمو یه اب زدم و سعی کردم فعلا بیخیال اون خواب بشم ...رفتم تو هال و تا مامان رو دیدم شروع کردم به خوشحالی و بالا پایین پریدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماااااماااااااان من و پری قبول شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+مبارکه عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جمله رو مامانم با بغض گفت..با شنیدن صدای پر بغضش همه خوشحالیم دود شد رفت هوا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم طرفش و بغلش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامانی ناراحت نباش بخدا بگی نرو من دیگه اصلا اسم امریکا روهم نمیارم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو که گفتم مامان تو بغلم شروع کرد به گریه کردن منم که اشک مامانم ناراحتم کرده بود ناخداگاه اشکام ریخت ...بعد حدود ده دقیقه زار زدن مامان ساکت شد و منو کشید پیش خودش بشینم ...اشکامو پاک کرد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+نمیگم نرو چون پیشرفتتو میخوام پس برو ولی قول بده تحت شرایط اونطرف مثل اون غربی ها نشی سوین ..مثل الانت بمون و تحت تاثیر فرهنگ غربی ها قرار نگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامانی قول میدم اونجا به جز درس به چیزی فک نکنم... من اگه کاری میخواستم بکنم همینجا میتونستم انجام بدم نیازی به فرهنگ غربی ها و آمریکا نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+میدونم عزیزم تو رو میشناسم میدونم اینجوری نیستی ولی بازم محض احتیاط میگم ،دل نگرانم دیگه چیکار کنم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من فدای اون دل مهربونت بشم اخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خدانکنه حالا هم پاشو دیگه بریم یه کیک خوشمزه درست کنیم که فرهان میاد به افتخار قبولی دخترم یه جشن خانوادگی بگیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part13

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون شب کنار مامانم و فرهان خیلی خوش گذشت ،،میدونستم برم خیلی دلم تنگ میشه و دوریشون سخته..ولی یه حسی وادارم میکرد که هرچه زودتر بخوام برم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فردای اون شب هرروز من و پری بیرون بودیم و هرچی لازم داشتیم میخریدیم ...این پری خنگول کبریت هم خرید=/ انگار داریم میریم وسط بیابون زندگی کنیم که این همه چی داره اینجا میخره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

___________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ماه بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توو این یک ماه خیلی سریع همه کارا انجام شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میفهمیدم مامان و فرهان خیلی ناراحتن ولی بازم بهم کمک میکردن و تظاهر به خوشحال بودن میکردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان ساعت 12شبه و فردا ساعت10صبح ما بلیط داریم به مقصد امریکا.‌...ینی چی میشه؟؟! من و پری میتونیم دوری از خانوادمون رو تحمل کنیم؟؟؟!!!موفق میشیم؟!! این فکرای مزخرف دائم تو سرم بودن هووووفففففف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همین فکرا بودم خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم بازکردم بازم تو همون جنگل بودم...چرا بازم اینجام من؟!!!!!بیخیال این سئوال شدم و راه افتادم و همینطور رفتم جلو،،چیزی جزء تاریکی و درختای بلند نمیدیدم ...بالاخره بعد 30مین از دور یه کلبه چوبی و البته خراب رو دیدم...دوییدم طرف کلبه و در زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چن بار در زدم کسی باز نکرد ،داشتم ناامید میشدم که در با صدای بدی باز شد و پیرمرد قد کوتاهی با ریش های بلند اومد بیرون و ربات وار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بیا و نجات بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم دستشو گذاشت رو سرم که درد بدی پیچید تو سرم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part14

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای اذان از خواب پریدم...هوففف اخه این خوابا ینی چی؟!من کجا باید برم؟؟!!چیو باید نجات بدم؟؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم داره منفجر میشه ازبس سئوالای بی جواب داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 8تصمیم گرفتم یه دوش بگیرم شاید این فکر و خیالا دست از سرم بردارن..بعد از یه دوش 15مینی اومدم جلو آینه وایستادم به خودم خیره شدم...چشمام بخاطر بیخوابی قرمز شده بود و صورتم بی روح شده بود ...هوف ،،یه مانتو گلبهیِ کوتاه پوشیدم،شلوارمشکی و روسری مشکیم رو مدل خاصی دور گردنم پیچیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون امروز خیلی بی روح شده بودم تصمیم گرفتم یه کوچولو آرایش هم بکنم ،یه ریمل زدم که مژه هامو بلند تر نشون داد و رژ مات کالباسی ..بعد از چک کردن چمدونم و مطمن شدن از اینکه همه چی آماده اس وسایلمو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فرودگاه بودیم و شماره پروازمون رو اعلام کردن بلند شدم و مامان رو بغل کردم چشماش پر اشک بود و معلوم بود داره به زحمت جلوی گریه کردنش رو میگیره...بعد مامان فرهان رو هم بغل کردم و درگوشش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مواظب خودت و مامان باش ...نزار اذیت بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+باش آجی توهم مراقب خودت باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش لبخندی زدم و بعد از خداحافظی چمدون به دست ازشون دور شدم..وقتی سوار هواپیما شدیم و هواپیما اوج گرفت انگار تازه عمق ماجرا رو فهمیدم و اشکام شروع به باریدن کرد...اونقدر گریه کردم که از خستگی خوابم برد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part15

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چن ساعت گذشته بود که پری بیدارم کرد که ناهار بخورم...خودشم مخ اون پسره آرمان رو به کار گرفت ....شروع کردم به خوردن ناهارم که چلو مرغ بود در همین حین آرمان رو هم آنالیز کردم برا خودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان سیاح یه پسر21ساله قد بلند ،بینی عقابی که به صورتش میومد ،لبای معمولی و چشمای مشکی که عینک رِیبن هم زده بود ..درکل قیافه معمولی داشت....دید زدن آرمان که تموم شد به پری خیره شدم....پری برعکس من که قیافه معمولی داشتم ،خیلی خوشگل بود ..موهای طلایی لخت،چشمای آبی،لبای قلوه ای و بینی قلمی که بهش میومد‌...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هی سوین خوردی منو چیه 1ساعته زل زدی به من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی داشتم میگفتم به خودم عجب دوست زشتی دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+زشت عمته از خداتم باشه دوست به این جذابی و خوشگلی داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوه اوه هواپیما الان سقوط میکنه =/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کرد و دیگه چیزی نگفت منم بیخیال شدم و سرمو با مجله هایی که اونجا بود گرم کردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چندین ساعت پرواز طولانی و خسته کننده بالاخره رسیدیم ...همه مانتو ها و روسری هاشون رو در اورده بودن ولی من حس و حال اینکار رو الان نداشتم فقط دلم میخواست سریع تر برسم خونه ای که برامون گرفته بودن و بخوابم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part16

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دوساعت علافی تو فرودگاه و ترافیک بالاخره رسیدیم خونه...خونه ای که برامون گرفته بودن توو یه ساختمون 3طبقه بود که خونه ما توو طبقه دوم بود و خونه ارمان طبقه اول.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آرمان خدافظی کردیم و با پری رفتیم خونه خودمون...یه خونه حدودا 60 متری که توو هال یه ست مبل راحتی به رنگ شکلاتی بود ، یه فرش 9متری سفید طلایی،ال سی دی 49اینچ و میز چوبی شکلاتی رنگ ...آشپزخونه اُپن نقلی که کابینت های ام دی اف سفید داشت و یه میز ناهار خوری 4 نفره هم وسط گذاشته بودن...یه اتاق خواب که دوتا تخت یه نفره و یه میز توالت ،قالیچه و کمد داخلشه...چمدونو همونجا جلو در اتاق گذاشتم و خودمو رو یکی از تختا انداختم به دقیقه نکشید که خوابم برد..‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره وسط همون جنگل بودم ولی از اون کلبه خبری نبود ...حرفای اون پیرمرد یادم اومد که گفت بیا و نجات بده....کاش دوباره میدیدمش تا منظورش از اون حرف رو میپرسیدم....خواستم حرکت کنم که حس کردم یه چیزی با سرعت از کنارم رد شد...برگشتم ولی چیزی ندیدم ...دوباره همون حس رد شدن کسی به سراغم اومد ولی هرچی نگاه میکردم کسی یا چیزی رو نمیدیدم ...کم کم داشتم میترسیدم ، احساس ناامنی میکردم..یدفعه صدای یه غرش از پشت سرم شنیدم، برگشتم که چن تا سگ بزرگ رو دیدم که با عصبانیت بهم زل زدن...باترس خیره شدم بهشون و سعی میکردم ارامشم رو حفظ کنم ولی نمیشد ...یکیشون رو دیدم که داشت اروم اروم بهم نزدیک میشد، از ترس خورده شدن توسط اونا تمام توانم رو به پاهام دادم و دوییدم اوناهم پشت سرم شروع کردن به دوییدن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part17

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جیغ از خواب پریدم ..تنم خیس عرق شده بود..بلندشدم رفتم دستشویی یه اب به صورتم زدم و اومدم بیرون....به تخت پری نگاه کردم نبود،رفتم تو هال اونجاهم نبود...ساعتو نگاه کردم ؛11شب بود ،ینی کجا رفته این موقع شب...-_-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توو آشپزخونه اب بخورم که یه کاغذ روی یخچال دیدم ...پری نوشته بود حوصلش سررفته میره بگرده اگه دیر اومد نگران نشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دختره هم خله ها این موقع شب رفته گردش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیالش بیاد خونه آدمش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسیدم دوباره بخوابم و اون خوابای آشفته و وحشتناک رو ببینم پس بیخیال خواب شدم و مشغول مرتب کردن وسایلام شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

______________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت1بود که پری خیلی سرحال و خوشحال اومد خونه..مشکوک میزد والا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پری کجا بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هیچی رفتم یه دوری زدم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با کی ؟؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+تنها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحثو ادامه ندادیم‌..میدونستم داره یه چیزیو دروغ میگه ولی اینم میدونستم تا خودش نخواد نمیتونم چیزیو از زیر زبونش بکشم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد تموم شدن کارام چون خیلی خسته بودم خوابم برد ولی خداروشکر اون کابوس هارو ندیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part18

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح بعد خوردن صبحونه با پری و آرمان از خونه زدیم بیرون که بریم دانشگاه خودمونو معرفی کنیم و بریم سرکلاس...اونجور که توو این دو روز فهمیدم آرمان پسر خوبیه و سرش به کار خودشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم دانشگاه و سمت دفتر مدیر دانشگاه رفتیم و خودمونو معرفی کردیم ...اونم بعداز خوش آمد گویی و اینجور تشریفات،برنامه کلاس هامون رو بهمون داد...تشکر کردیم و اومدیم بیرون...انگار امروز یه کلاس داشتیم فقط پس رفتیم سمت کلاس ....وارد کلاس که شدیم همه با کنجکاوی بهمون نگاه میکردن ماهم درکمال آرامش و بدون هول شدن رفتیم سه تا صندلی ردیف دوم نشستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد 5مین استاد اومد و شروع کرد اسامی رو خوندن ....مت اسمال وود ،کاترین سالتزمن،....ساشا نیازی،سامیار نیازی،آرزو سهرابی،دیاکو خدایی(چیییی😳اینا ایرانین ...واییییی چن تا هموطن همکلاسیمونن بیا وسط)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهم خودمونو معرفی کردیم و استاد شروع کرد درس دادن....برگشتم به اون هموطن های گرامی نگاه کردم ...اوه چقده اینا نازن همشون وای ننه من غشششش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوشگل بودن ناکِس ها ولی خیلی اخمو و خشک به نظر میرسیدن انگار که طلب از کسی دارن(خخخخ چقد چرت میگما من)...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#Part19

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا چشمای آبی،ابرو های پهن کشیده،بینی متناسب با صورتش و لبای قلوه ای داشت ...جیگر گروهشون این بود فک کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار چشمای سبزعسلی داشت(یه رنگ خاصه خو)،ابروهای پهن،بینی گوشتی و لبای معمولی...قیافه اینم بد نبود ولی به ساشا نمیرسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیاکو چشمای مشکی، ابروهای معمولی،بینی کشیده و گوشتی و لبای معمولی داشت ..درکل قیافش خوب بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو چشمای مشکی،ابروهای پهن مرتب شده،بینی قلمی که معلوم بود عملیه و لبای گوشتی...قیافه اینم خوب بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگم اکیپ خوشگلا بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فک کنم دیاکو سنگینی نگاهمو حس کرد که برگشت بهم نگاه کرد منم برا اینکه ضایع نشم یه لبخند تحویلش دادم و برگشتم به درس گوش دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از دوساعت کلاس تموم شد و ما سه تا وسایلمونو جمع کردیم و رفتیم تو محوطه دانشگاه ..گفتیم حالا که بیکاریم یکم این اطراف دور بزنیم(همون فضولی کنیم)...رفتیم پشت ساختمون دانشگاه که اونجا رو ببینیم ..یه راه باریک بود که آخرش به یه در میرسید ...فضولیم گل کرده بود ببینم پشت‌ اون در چیه !!!!!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها بریم ببینیم اونجا چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:اره بریم موافقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پری نگاه کردم که دیدم هول کرده انگار از چیزی ترسیده...رفتم کنارش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پری آجی چیزی شده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+نه چیزیم نیس..من میگم باشه یه روز دیگه بریم اونجا رو ببینیم الان کسی ببینه بد میشه برامون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا کسی نمیبینه بیا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو کشیدم و راه افتادم ولی پری دستشو محکم از دستم کشید بیرون ...تعجب کردم =/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پری چته تو که همیشه پایه این فضولیا بودی!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری اومد جوابمو بده که صدایی از پشت سرمون به جای پری جواب داد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part20

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ببینم کیه که اکیپ خوشگلا رو دیدم(همون چهار تا خوشگل همکلاسی)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیاکو:بنظر من دوستتون درست میگن،کاره درستی نیس که بخواین اونجا سرک بکشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار:دور از ادبه اونم واسه یه خانم محترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو:اگه یکی ببینه چی میگه اخه!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به ساشا نگاه کردم تااونم حرفشو بزنه ولی انگار اون مثل اینا سخنرانی ای نداشت که بکنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چشم غره به چهار تاشون انداختم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فک نکنم آشنا شدن با محیطی که دارم درس میخونم دور از ادب باشه ....این که شما بدون نظر خواستن ازتون میاین اینجا و سخنرانی میکنین دور از ادبه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم بدون توجه به اونا که با اخم بهم زل زده بودن دست پری و آرمان رو کشیدم و از اونجا دور شدیم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم خونه وتوو راه پله ها با ارمان قرار گذاشتیم که شب بریم هم یه گشتی تو شهر بزنیم هم اینکه شام بیرون بخوریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه که شدم بدون توجه به پری رفتم توو اتاق و دراز کشیدم...از پری ناراحت بودم ،لجبازیه مزخرف پری باعث شد اونا هرچی دلشون میخواد به من بگن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی خدا ....دلم تنگ شده برا مامانم و فرهان....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واییییی خاک تو سر بی مخم ...من ازوقتی رسیدم اصلا زنگ نزدم بهشون حتما الان خیلی نگران شدن..‌‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست از فکر و خیال کشیدم و به سمت تلفن دوییدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part21

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از صحبت کردن با مامان و فرهان و معذرت خواهی کردن ازشون بابت دیر زنگ زدنم تلفن رو قطع کردم و رفتم توو آشپزخونه....چای ساز رو به برق زدم و منتظر شدم آب جوش بیاد...همون موقع پری اومد توو آشپزخونه و از پشت بغلم کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سوین جونم با من قهری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابشو ندادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سوین غلط کردم ببخشید...اخه حس خوبی به اون در نداشتم واسه همون اونجوری حرف زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اونموقع اونجوری حرف زدی...چرا پیش اون دیوونه ها ازم طرفداری نکردی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ببخشید باور کن مات مونده بودم تا به خودم اومدم تو جوابشون رو داده بودی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باش ولی دفعه اخرت باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+باش سوین گلی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا لیوان چای ریختم و با شیرینی برا خودم و پری بردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

___________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یکم استراحت اومدیم توو اتاق حاضر شیم...پری شلوار کتان سفید و کاپشن طلایی رنگ پوشید با نیم بوت های سفید ،موهاش رو هم بافت و انداخت رو شونه اش...منم ساپورت ضخیم مشکی و پالتو عروسکی زرشکیم رو تنم کردم و با بوت های زرشکی....موهامو آزاد ریختم و بعد برداشتن گوشیم با پری از خونه بیرون زدیم...‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part22

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت10شب بود و ما از ساعت 6که از خونه زدیم بیرون تقریبا نصف شهر رو پیاده راه رفتیم...از سرما پاهام بی حس شده بود دیگه نای راه رفتن نداشتم.....روی نیمکت های کنار خیابون نشستم و رو به اون دوتا بااخم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خسته شدم دیگه شما دوتا آدمین خستگی نمیفهمین چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سوین غر نزن پاشو یه رستوران جلوتر هس بریم اونجا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چقدر جلوتر؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سوووین تابلوش رو نمیبینی چند قدم جلوتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و جلوتر از اونا به سمت رستوران پرواز کردم ...وارد رستوران که شدیم موجی از گرما به سمتم هجوم اورد ...خیلی خوب بود بعد چهار ساعت بودن تو هوای سرد یدفعه بیای یه جا و این همه گرما بهت هجوم بیاره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پری و آرمان رفتیم سمت یه میز که تقریبا وسط رستوران بود نشستیم ...بعد از سفارش غذا گارسون رفت و منم شروع کردم به دید زدن مردم (ازبس فضولم)...اوه اوه اون دوتا روببین توو حلق همن بی ادبا فک نکنین اینجا بچه نشسته ها...از اونا چشم گرفتم و به یه میز دیگه خیره شدم..سه نفر بودن در حین غذا خوردن باهم دعوا هم میکردن ..از اونجایی فهمیدم دعواس که بعد هر حرف با اعصبانیت به اون یکی نگاه میکردن...میز بغلیشون چن تا !!!!چییییییییی؟؟؟!!!!!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا اینجا چیکار میکنن اخه ، اینم شانس قشنگ من....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part23

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون اکیپ دیوونه ها(همون خوشگلا)هم اینجا بودن ...جالب اینجاس اوناهم به ما خیره شده بودن ،پشت چشمی براشون نازک کردم برگشتم سمت بچه ها:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بروبچ چن تا میز اونطرف تر دیوونه ها نشستن!!!=/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری:دیوونه ها دیگه کین؟!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ساشا و دوستاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:آها اون همکلاسیامون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم دوتایی برگشتن به اونا نگاه کردن.‌‌...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون که غذارو آورد پری گفت غذاهارو رو این میز نزاره..!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وا پری رد میز نزارن پس رو سر من بزارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابمو نداد و بلندشد و با دست اشاره کرد ماهم بلند شیم ...حرکت کرد طرف میزه اونا و بهشون گفت میشه ماهم کنارتون بشینیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوناهم افتخار دادن ما کنارشون بشینیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم صندلی کنار پری که خالی و البته کنارمم ساشا نشسته بود،نشستم...یه نیشگون از پری گرفتم و توو گوشش اروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا اینکار رو کردی ؟؟!!کِرم داری مگه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ساکت شو میخوام باهاشون دوست بشیم حداقل اینجا تنها نباشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد این حرف پری چشام شد قد گردو ما!!!با اینا!!!!! دوست بشیمممممممم!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایی این پری هم بعضی وقتا چل میزنه ها ...حالا عیب نداره بزار به اونا پیشنهاد دوستی بده این خدایان غرور هم میزنن تو برجکش و میگن نه منم هرهر بهش میخندم دلم خنک شه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part24

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن شام که من همش تو فکر مسخره کردن پری بعد از ضایع شدنش توسط اینا ،بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیاکو پیشنهاد داد همینجا بشینیم و یه قهوه هم بخوریم ایناهم بدون خواستن نظر من با کله قبول کردن...شروع کردن به حرف زدن :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری: خب بچه ها از خودتون بگین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیاکو : چی بگیم ؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:از خودتون و زندگیتون ،شخصیتتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیاکو:خب من دیاکو 25سالمه و از 7سالگی اینجا زندگی میکنم ..پدرو مادرم فوت شدن و من به جز این سه تا دوستام کسیو ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری:خدابیامرزتشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو:منم آرزو 22سالمه و از بچگی اینجا بودم ...پدرم ایران زندگی میکنه و مادرمم خیلی وقته جدا شده و مارو فراموش کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار:سامیار 25سالمه و 4ساله که اومدم اینجا ...پدرومادرمم کانادا زندگی میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری:پری 19 سالمه و با بورسیه اومدیم اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:😒

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان: آرمان21سالمه و با بورسیه اومدم اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا هم که تااون موقع ساکت بود زبون باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا:ساشا 26سالمه و 4 ساله اومدم اینجا ...پدرومادرم فوت شدن و با خانواده عموم زندگی میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم ساکت شدن و همه زل زدن به من..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سوین19سالمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه من در حین گفتن همون دو کلمه😒

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه اونا😐....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part25

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم دیگه خیلی بیچاره ها مات موندن از بداخلاقی من بحثو عوض کردم و رو به سامیار گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سامیار چرا تو و ساشا فامیلیتون یکیه؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار:چون پسرعموییم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری:اع چه خوب...اومم بچه ها نظرتون راجب دوست بودن باهم چیه...خب بالاخره ما هموطنیم باهم دوست باشیم خیلی خوب میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخ اخ الان میگن نه پری ضایع میشه منم هرهر میخندم به ریش این پری خل و چل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو:به نظر من که پیشنهاد خوبیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیاکو:منم میخواستم همینو بگم که دوست شیم باهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار و ساشا و آرمان هم موافقت کردن ولی این وسط قیافه من😐😐

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جای پری خودم ضایع شدم=/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا:سوین تو چرا چیزی نمیگی ...موافق نیستی باهم دوست باشیم؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم دهن باز کنم چیزی بگم که پری به جای من جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری:سوین غلط میکنه ناراضی باشه..اصن چرا باید راضی نباشه؟؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم برگشت به من چپ چپ نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو توی منگنه قرارداد بیشعور واسه همین گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه چرا راضی نباشم...دوستی با شما افتخاره(اره جون عمم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا:اخه قیافت گرفته اس!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا ،از ساعت 6 که بیرونیم دائم راه میرفتیم بخاطر همون الان یه خورده خسته ام فقط همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا:باش ..پس بلندشین بریم دیگه فرداهم کلاس داریم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part26

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت حدودا یک بود که رسیدیم خونه و من هنوز سرم به بالش نرسیده بود خوابم برد....‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره توو اون جنگل لعنتی بودم ولی ایندفعه یه فرقی داشت دوستامم باهام بودن(پری،ساشا،آرمان،سامیار،دیاکو و ارزو)...خوشحال شدم که دیگه اینجا تنها نیستم..خواستم به طرفشون برم که انگار به یه دیوار نامرئی برخورد کردم و خوردم زمین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا ینی چی !!!!دوباره امتحان کردم ولی من هیجوره از اون قسمت نمیتونستم خارج بشم انگار که توو قفس بودم...پری رو صدا زدم ولی انگار اصلا صدای منو نمیشنیدن ...خواستم دوباره صدا بزنم که یکی از پشت دستشو گذاشت رو شونم.....از ترس یه قدم به جلو پریدم و برگشتم ببینم کیه پشت سرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای این همون پیرمرده بود که بهم گفت بیا و نجات بده ..دلم میخواست که ازش معنی اون حرفشو بپرسم ولی الان سئوال مهمتری داشتم ...ازش پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا نمیتونم برم پیش دوستام؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد:تاانتخاب نکنی نمیتونی بری!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیو انتخاب کنم؟چرا همه حرفاتون مبهمه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد:اونجا رو ببین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با دست جایی که پری اینا وایستاده بودن اشاره کرد ...برگشتم و نگاهی به اونا انداختم که از ترس و تعجب چشمام قد توپ تنیس شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part27

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا همشون داشتن اینطرف رو نگاه میکردن و دور و از دهنشون خون میچکید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باحالت خاصی زل زده بودن بهم انگار که اصلا نمیشناختن منو....برگشتم سمت اون پیرمرد که چیزی بگم ولی اون ناگهانی دستشو گذاشت روی سرم و دوباره همون درد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

____________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو باز کردم ..هنوز اون ترسی که توو خواب داشتم رو حس میکردم...قلبم تند تند میزد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به پری نگاه کنم که با جای خالیش مواجه شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ینی چی پری باز کجا رفته ...بلند شدم رفتم تو پذیرایی،اونجاهم نبود ...ایندفعه یادداشتی هم درکار نبود...این بیرون رفتنای پری خیلی مشکوک بود..باید میفهمیدم کجا میره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ساعتی نشستم ولی پری پیداش نشد...بلند شدم برم که آب بخورم ولی به طرز عجیبی خوابم برد...‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح که بیدار شدم رو تختم بودم...ینی چی من یادمه دیشب توو هال خوابم برد ،خیلی عجیبه والا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم رفتم توو هال پری جلوی تلویزیون نشسته بود و چای میخورد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پری دیشب کجا بودی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+علیک سلام خونه بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پری تو دیشب خونه نبودی من خودم بیدار شدم دیدم تو نیستی..کجا بودی؟؟بعدشم من توو هال خوابم برد کی منو برد تو اتاق؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سوین تو دیشب سرجات بودی و منم خونه بود والا ..حتما خواب دیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پررررررییییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+جووونممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه جوابشو ندادم و رفتم تو آشپزخونه..میدونم که من دیشب بیدار بودم و همش واقعی بود نه خواب،ولی اینکه چرا پری انکار میکنه بیشتر مشکوکم میکنه..چرا دروغ میگه اخه؟؟!!چیو پنهان میکنه؟؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من بالاخره میفهمم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part28

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد دانشگاه که شدیم،اون چهارتا رو دیدیم که یه گوشه نشسته بودن و حرف میزدن....ماهن به طرفشون رفتیم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد سلام و احوالپرسی نشستیم کنارشون و دوباره همه مشغول شدن به حرف زدن ...تنها کسی که ساکت بود من بودم(بعله اینقد مظلومم من)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یدفعه یه سئوال اومد به ذهنمو پرسیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها شما همتون از ما بزرگترین پس چطور مثل ما ترم اولین؟؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد این سئوالم حس کردم همه یه جورایی هول شدن ولی ساشا با کمال خونسردی و ارامش جواب داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا:خب ما چن سال به دلایلی درس نخوندیم و امسال تازه شروع کردیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهن باز کردم بپرسم چرا درس نخوندین که آرزو از جاش بلند و شد گفت بلند شین الان کلاس شروع میشه...بعد هم خودش جلوتر از همه به سمت کلاس راه افتاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 5بود که رفتیم خونه...بچه ها همشون یه جورایی نمیذاشتن بیکار بمونیم..نمیدونم چرا ولی میدونم که هول و نگران بودن و یه حسی بهم میگه این نگرانیشون بخاطر سئوال های احتمالی من بود...حتی پری و آرمان هم نگران بودن=/...ولی اخه چرا؟؟؟!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغزم از این همه فکر و خیال و چرا های بی جواب داشت منفجر میشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part29

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خوردن شام رفتم جلوی تلویزیون نشستم و شروع کردم به عوض کردن کانالا...هیچی نداشت این تلویزیون لعنتی هیچییییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره یه شبکه پیدا کردم که باب اسفنجی نشون میداد ولی زبان اصلی بود منم حوصله ترجمه کردنش رو برا خودم نداشتم ولی بهتر از هیچی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری با دو لیوان چای اومد کنارم نشست و ساکت مشغول تماشای تلویزیون شد...منم بعد خوردن چای مشغول چرت زدن شدم زیر چشمی به پری نگاه کردم که دیدم با نگرانی زل زده بهم ...یه لحظه فک کردم سکته زدم که قیافه پری اینجوریه ولی با حرفی که زد دلیل نگرانیشو فهمیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری:سوین نمیخوای بخوابی؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم امشب هم میخواد بره بیرون که به این زودی میخواد من بخوابم ..بخاطر اینکه سر از کارش دربیارم ،خمیازه الکی ای کشیدم و از جام بلند شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا اتفاقا خیلی خوابم میاد من میرم بخوابم شبت بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+شب توهم بخیر اجی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توو اتاق و رو تخت دراز کشیدم...چشمامو بستم که اگه اومد توو اتاق مطمئن بشه خوابم...حدودا 30مین گذشته بود و پری هنوز توو خونه بود...دیگه کم کم داشت خوابم میبرد..شاید اصلا امشب نره..بیخیالش پس میخوابم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part30

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه چشمام داشت گرم میشد که با صدایی که اومد هوشیار شدم ...لای پلک هامو خیلی کم باز کردم جوری که پری متوجه نشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری یه کاپشن برداشت پوشید و به سرعت از اتاق رفت بیرون بعدش هم صدای بهم خوردن در اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع ا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و یه پالتو مشکی و یه کلاه مشکی گذاشتم سرم و از خونه زدم بیرون ...توو راه پله بودم که صدای در خونه ارمان اومد و بعدش هم پری و آرمان باهم اومدن از خونه بیرون و به سمت خروجی ساختمون رفتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پا تند کردم پشت سرشون رفتم ولی جوری که متوجه نشن ...‌خیابونا هنوز شلوغ بود و این برا من خیلی خوب بود چون میتونستم توو این شلوغیا بهتر پنهان بشم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ساعتی داشتن راه میرفتن و منم پشت سرشون که متوجه شدم دارن به حاشیه شهر میرن ‌..تعجب کردم اخه اینا اون قسمت شهر چی میخوان ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی جلوتر میرفتیم خیابونا خلوت تر میشد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام جمع کردم زیر کلاهم که اگه منو دیدن نشناسنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحال جمع کردن موهام بودم که دیدم اون دوتا کنار یه جنگل وایستادن...اینا میخوان این موقع شب برن توو جنگل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم که وارد جنگل شدن...نمیدونستم باید دنبالشون برم یانه اخه خیلی میترسیدم تنهایی پا بذارم به اونجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی خب باید میفهمیدم اینا این موقع شب اینجا چی میخوان....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم توو جنگل که گمشون نکنم ،سعی میکردم خیلی اروم راه برم که صدایی توجهشون رو جلب نکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاشیه های جنگل کمی روشن بود و درختای کمی داشت ولی چیزی از ترسناک بودنش کم نمیکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دوتا اونقدر رفتن که به وسط جنگل رسیدن و نشستن زیر یه درخت...منم خوشحال شدم که یکم میتونم استراحت کنم ولی تا چشمم به درختای بلند و فضای تاریک اینجا افتاد از ترس خشکم زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا که ........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part31

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا که اون جنگل تو خواب هامه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه همه اون خوابا حقیقت پیدا کنه چی...وای خدا اینجا چخبره؟!!اینا اینجا چیکار میکنن اخه!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که اومدم دیدم پری اینا نیستن دیگه...وای از ترس و تعجب زیادی حواسم پرت شده بود و اونا رو گم کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا من تنها توو این جنگل تاریک و ترسناک چیکار کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم منه احمق رفتم توو فکر و خیال و حواسم از همه جا پرت شد...باصدای غرشی از روبرو به خودم اومدم و از ترس جیغی کشیدم و دو قدم به عقب رفتم...توو اون تاریکی دوتا چشم زرد رنگ توجهمو جلب کرد...بیشتر که دقت کردم دیدم یه گرگ مثل همون گرگای توو خواب روبروم وایستاده...از ترس زبونم بند اومده بود و حتی نمیتونستم دیگه جیغ بکشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قدم که جلو اومد به خودم اومدم و شروع کردم به فرار کردن اونم با سرعت زیادی دنبالم میومد...حواسم به جلوی پام نبود که،پام به یه چیزی گیر کرد و خوردم زمین....حالا دیگه اون گرگ چن قدم بیشتر با من فاصله نداشت و منم از دردی که توو پام پیچیده بود نمیتونستم بلند شم و فرار کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم این گرگ حتما منو میخوره و مرگم قطعیه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه اونقدری نزدیکم شده بود که گرمی نفس هاش پوست یخ زدم رو نوازش میکرد...چشمام و بستم اشهدمو خوندم و منتظر مرگم شدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#part32

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرآن منتظر بودم که درد بدی و تحمل کنم و بمیرم ولی یدفعه سنگینی اون گرگ از روم برداشته شد...چشامو باز کردم که دیدم اونطرف تر پرت شده و ساشا بالا سرش وایستاده.‌‌...چشمام شد قد گردو،ساشا اینجا چیکار میکنه؟؟!!!اصلا چجوری گرگ به اون سنگینی رو تونست تکون بده!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون گرگ بلند شد و زوزه ای کشید و فرار کرد ،توو تاریکی جنگل گم شد‌...ساشا به طرفم اومد که با دیدن قیافش از ترس جیغی کشیدم و از هال رفتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

___________________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم باز کردم ساعت11بود...وای من امروز کلاس داشتم دیرم شد...بلند شدم سریع یه بافت کوتاه پوشیدم با ساپورت و از اتاق زدم بیرون که دیدم همه رو مبل نشستن...با دیدن اونا مغزم به کار افتاد و تمام اتفاقای دیشب مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شدن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس به ساشا خیره شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد و اومد طرف من..عقب عقب رفتم و با ترس نگاش میکردم...ساشا دیگه جلو نیومد ،منم اینقدر عقب رفتم که خوردم به دیوار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا با ارامش بهم نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا:سوین از من نترس ‌‌...ما صدمه ای به تو نمیزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما؟؟؟؟!!!!شما مگه چن نفرین؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف من بقیه بچه ها بلند شدن و اومدن کنار ساشا وایستادن...ساشا به خودشون اشاره ای کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساشا:ما!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تعجب چشمام گرد شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ینی همه اون خوابا واقعیت داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری:کدوم خوابا؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با ترس بهشون خیره شدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    00

    ازنظر نوشتاری خوب نبودخوشم نیومد

    ۴ ماه پیش
  • اریانا

    00

    رو مخ

    ۶ ماه پیش
  • حکیمه

    ۳۵ ساله 00

    خیلی رمان بچه گونه اییه.خیلی لوس بازی و نچسب بود .به نظرم میتونست بهتر از این هم بشه اما من ترجیح میدم دیگه بعد از خوندن ۲پارت با ۴۰ پارت دیگه ادامه ندم..با تشکر🙏🏻

    ۹ ماه پیش
  • مهرو

    00

    با سلام خدمت شما نویسنده گرامی .رمان بسیار زیبا و سرگرم کننده ای بود ومن بیشتر از بقیه رمان ها از این رمان خوشم آمد ولی تنها نقصش این بود که زود توانست آن شیطان رابکشدو ای کاش کمی بیشتر پیچ و خم داشت.

    ۹ ماه پیش
  • ملیکا

    ۱۶ ساله 00

    سلی جالب بود و فصل دومش رو از کجا بیارم بخونم

    ۹ ماه پیش
  • ماریا

    00

    خیلی خییلییی قلمش بده خخخخ این یعنی چی خخخ 😐 هرچی هم بهش میگن یهو میگه خداایا اخه بیشور ببین راست میگن یا ن بعد زر بزن خو

    ۱ سال پیش
  • ماریا

    00

    ببخشید من این برنامه رو نصب کردم ولی وقتی میزنم رو ژانر و رمان رو انتخاب میکنم ی تبلیغ میاره بعد دوباره میره تو ژانر میشه بگین چطوری عین ادم بخونم ؟

    ۱ سال پیش
  • ASAL

    ۱۲ ساله 00

    لطفا فصل ۳ رو زود تر بزارید 😭

    ۱ سال پیش
  • هانیل

    20

    قلمش خیلی خوب نبود اتفاقات به سرعت پیش می رفت اول داستان باید جوری باشه که خواننده رو ترغیب به خوندن کنه متاسفانه من با خوندن ۱۰ پارت اول فهمیدم ارزش وقت گذاشتن رو نداره با تشکر🤍

    ۱ سال پیش
  • ASAL

    00

    لطفا فصل ۲ رو بزارید

    ۱ سال پیش
  • Bloom

    10

    عالی بود بهترین رمانی که خوندم ❤🌹

    ۱ سال پیش
  • Bloom

    ۱۴ ساله 10

    رمان عالی بود دست نویسنده درد نکنه من جلد دومم خوندم عالیه لطفا جلد سوم رو هم بزارید

    ۱ سال پیش
  • سوین

    300

    خوب بود من خوشم اومد ولی چرا تو همه رمانا همه وقتی از کشور خارج میشن میفهمن که انسان نیستن خب یه رمانم باشه که تو ایران بفهمن انسان نیستن

    ۴ سال پیش
  • ????

    00

    😂😂😂😂🤣🤣🤣

    ۲ سال پیش
  • پرنیان

    ۱۸ ساله 10

    پرنیان شب رو بخون تو ایران اتفاق میافته

    ۱ سال پیش
  • فرناز

    00

    اصلا رمان خوبی نبود

    ۱ سال پیش
  • Emily

    ۱۷ ساله 10

    عالییی پرفکتتتت من ی نسخشم تو ربیکا پارت بندی گذاشته بودن خوندم محشر بود

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.