رمان دیده ی دل به قلم samira
هوتن کیانمهر بعد از بیست سال، تو یه اتفاق غیر منتظره عمه اش رو پیدا میکنه؛ در حالی که با مرگ دست به گریبانه! و دختر عمه ای که تنهای تنهاست و حاضر به کمک گرفتن از فامیل تازه پیدا شده نیست؛ ولی هوتن که یه فرد غیرمعمولی، با توانایی ماوراالطبیعه است، کارها جبران ناپذیری رو برای بدست آوردن اعتماد دختر عمش انجام میده و…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۹ دقیقه
ژانر: #تخیلی #عاشقانه
خلاصه:
هوتن کیانمهر بعد از بیست سال، تو یه اتفاق غیر منتظره عمه اش رو پیدا میکنه؛ در حالی که با مرگ دست به گریبانه! و دختر عمه ای که تنهای تنهاست و حاضر به کمک گرفتن از فامیل تازه پیدا شده نیست؛ ولی هوتن که یه فرد غیرمعمولی، با توانایی ماوراالطبیعه است، کارها جبران ناپذیری رو برای بدست آوردن اعتماد دختر عمش انجام میده و…
به نام او
با یاری و کمک خداوند شروع میکنم
مقدمه :
جدال بین خیر و شر هیچگاه پایان نمیپذیرد و درون هر خیری شری و درون هر شری خیری هست.
پس از هر سیاهی، سفیدی خود رو نمایان میسازد
و پس از هر جدالی, عشق خدایی به وجود میاد که از هر آلودگی پاک و مبراست.
و همین عشق، عشق زمینی را بوجود میآورد که تحسین زمین و آسمانیان را بر میانگیزد!
- تو رو خدا اقا...خواهش میکنم ..هرکاری بگید میکنم... تو رو به هر چی می پرستید... کمکم کنید... ای خدا...
با صدای که از بیرون میومد، سر از پرونده روی میز برداشتم و عمیقا به فکر فرو رفتم.
از پشت میز بلند شدم، به طرف در اتاق قدم برداشتم.
با هر قدمی که برمیداشتم ذهنم اشفته تر میشد، منشی نیم ساعتی میشد که رفته بود و در واحد بسته بود، ولی صداها اینقدر بلند بود که تا اتاقم می اومد.
در رو باز کردم، جز دختری با شانه های افتاده که به طرف آسانسور میرفت؛ کسی داخل راهرو نبود.
احتمالا موضوع باز کمک گرفتن بیماران از دکتر واحد روبرویی بود.
دکتری که مهارتی ستودنی در جراحی مغز و اعصاب داشت، ولی متاسفانه پول براش مهمتر از جون آدمها بود.
دختر سوار آسانسور شد، ولی در لحظه آخر چشمم به چشمانی افتاد که در ذهنم رخنه کرد. خاطراتی از گذشته برام زنده شد...این دختر کی بود؟
- سلام آقای دکتر!
با صدای منشی اقای دکتر مغز، به خودم اومدم، به طرفش برگشتم.
- سلام خانم.
لبخندی بهم زد و گفت:
- خوبید؟ اتفاقی افتاده اینجا وایسادید؟
بهترین فرصت بود، تا اطلاعاتی راجع به این اتفاق ازش بگیرم.
- نخیر، به خاطر سر و صدایی که توی راهرو بود بیرون اومدم.
- آهان بله متاسفانه یکم وضع متشنج شد.
- چرا؟ موضوع چی بود ؟
با نگاهی نافذ بهش چشم دوختم.
-همراه یکی از بیماران دکتر بود، پول عمل جراحیشون زیاد میشه، سراغ دکتر اومده بود بلکه تخفیف بگیره؛ ولی شما که میدونید ... متاسفانه نتونستند کاری از پیش ببرند.
با ناراحتی سرش رو تکون داد.
_دلم براش میسوزه، بیچاره هیچ کس رو نداره! فقط همین یه مادر کور، اونم با یه تومور توی سرش داره.
کمی تحت تاثیر قرار گرفتم، با خونسردی و نگاه نافذ گفتم:
- لطف کنید اسم و آدرس دختر و بیمارستان رو بهم بدید.
کمی با شک نگاهم کرد، ولی سرش رو تکون داد و گفت:
- ببخشید ولی من نمیتونم، کار درستی نیست آدرس رو بهتون بدم، ممکنه بعدا شاکی بشن که چرا آدرس رو دادم.
چند لحظه ای به چشمانش نگاه کردم، با صدای بمی گفت:
- آدرس اون خانم رو بدید، قصدم کمک کردن به ایشونه، مطمئن باشید هیچ کس از شما شاکی نمیشه.
دختر چند لحظه ای نگاهم کرد و درهمون حالت گفت:« باشه.»
دوباره در مطب رو باز کرد و رفت داخل.
چند دقیقه بعد با یه کاغذ توی دستش بیرون اومد و کاغذ رو به طرفم گرفت و گفت:
- اگه می تونید کمکشون کنید، دختر خیلی خوبیه، خیلی وقته این مشکل رو دارند، کسی رو ندارند که کمکشون کنه.
سری تکون دادم کاغذ رو گرفتم، با حالت عادی گفتم:
- اگه کاری از دستم بر بیاد براشون انجام میدم ... لطف کردید آدرس رو دادید ...
- خدا نگهدارتون...
خداحافظی آرومی کرد و رفت.
به سمت واحد خودم برگشتم و در همون حال، کاغذ رو هم می خوندم.
نام بیمار:" مهربانو کیانمهر".
مهر بانو، چند بار اسم رو تکرار کردم، یعنی خودش بود؟!
اگه خودش باشه، چطور به بقیه خبر بدم اونم با وضعی که داره.
چند لحظه ای چشمام رو بستم و سعی کردم تمرکز کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی زود بازشون کردم، اتفاقات خوبی تو راه نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی تونستم طوفانی که توی راهه رو حس کنم ، ولی مجبور بودم به وظایفم عمل کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس کتم رو برداشتم، بعد از خاموش کردن چراغ ها از مطب بیرون اومدم، باید به بیمارستان سر میزدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه بیمارستان دور بود، مطمئنا با ترافیک آخر شب یک ساعتی رو باید بیرون میگذروندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه خاموش سیستم رو زدم، نیاز به آرامش داشتم، نمیخواستم هیچ صدایی دور و برم باشه. حتی شیشه های ماشین رو هم باز نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه همه چیز حقیقت داشته باشه، چطور باید به پدر خبر میدادم، همین کلافه ام کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش همه این حس هایی رو که داشتم ،اشتباه باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی متاسفانه توی این 31 سال زندگیم همشون به حقیقت پیوستند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره درست بعد از یک ساعت به بیمارستان رسیدم. به سختی جای پارک پیدا کردم. به وسیله کارت شناسایی که داشتم، راحت از نگهبانی رد شدم و به طرف اطلاعات رفتم تا بتونم اتاق و بخش مورد نظرم رو پیدا کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اتاق 314 طبقه سوم بخش جراحی زنان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف آسانسور رفتم ،خوشبختانه این موقع شب اروم بود، راحت تا طبقه سوم رفتم و اتاق 314 پیداش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی هرچه جلوتر میرفتم، هاله های تاریکی بیشتری میدیدم، حس های که برام آشنا تر میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه اتاق چهار تخته که سه تا از تخت ها پر بود؛ یکی از تخت ها که برای من خیلی آزار دهنده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدم جلوتر رفتم، زنی رو دیدم که چشماش بسته بود، ولی چهره اش نشان از یه اشنایی دور بود، به سختی نفس می کشید و درد کشیدنش کاملا معلوم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونده بودم چیکار کنم، اصلا حرفی بزنم یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاری داشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای اروم دختری برگشتم، همون دختر توی ساختمون بود، چشمان قرمز و پف آلودش، نشون از گریه کردنش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا با شمام چرا اینجوری نگاه میکنید؟ کاری داشتید اینجا اومدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداش، مادرش هم بیدار شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نازگل اومدی مامان جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنارم گذشت، نزدیک تخت مادرش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام، اره قربونت برم تازه رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم دستش رو گرفت، به نرمی بوسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم چرا اینقدر دیر کردی نگرانت شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان جان نگران نشو خیابونها شلوغ بود، تا با اتوبوس بیام طول کشید. خوبی قربونت بشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره عزیزم خوبم ... هی! کی میشه راحت بشم، توام از این عذاب خلاص بشی؟! چند ساله پاسوز منی، تو اصلا جوونی نکردی ...نازگل من نگرانتم، تو این شهر بزرگ چطور میخوای زندگی کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمع شدن اشک رو تو چشمای دختر دیدم، ولی اجازه نداد که بریزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ مامان باز شروع نکن دیگه ... تو هم خیلی زود حالت خوب میشه، دکتر به این عمل خیلی امیدواره دوباره چشمات میبینه، حالت خوب خوب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونم که نمیشه ولی ... ناز گل کسی اینجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازگل به طرفم برگشت، انگار تازه یادش اومد منم اینجام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره مامان جون یه اقا هستند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا !؟با ما کار داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نازگل دوباره به طرفم برگشت و سوالی نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قدم به جلو برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن چند لحظه سکوت کرد، به فکر فرو رفت انگار اونم چیزی آشنا حس کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جلوتر بیا میخوام بهتر صدات رو بشنوم ،تو کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره یه قدم دیگه جلو رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوتن هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دقت نگاهش کردم، میخواستم عکس العملش رو از شنیدن این اسم ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم به عمد فامیلیم رو نگفتم، چون مطمئنا من رو میشناخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند بار اسمم رو زیر لب تکرار کرد، نم اشک رو توی چشماش دیدم و فهمیدم که من رو شناخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای ضعیف و لرزانی پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با من و دخترم کاری داشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب پس نمیخواست دخترش من رو بشناسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله ولی... نگاهی به نازگل کردم، راستش باید با خودتون حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتغییر چهره نازگل رو دیدم، یکم از خشم قرمز شد و با حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیشه حال مادرم خوب نیست نیاز به استراحت دارند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نازگل عزیزم لطفا یکم ما رو تنها بذار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی مامان جون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم من حالم خوبه، میخوام ببینم این آقا با من چیکار داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازگل روش رو به طرف من گرفت، بازم هم با همون حرص ولی صدای خیلی آرومی که مادرش نشنوه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالش زیاد خوب نیست، نباید ناراحت و هیجان زده بشه خواهش میکنم رعایت کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمله آخر رو با بغض گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم مطمئن باشید، ناراحتشون نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رفتن نازگل از اتاق به تخت نزدیک شدم، درست کنارش ایستادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشبختانه دوتا بیمار دیگه خواب بودند و همراهاشون با گوشیهاشون مشغول بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صورت مهربانو نگاه کردم، نمی دونم چه حسی باید بهش داشته باشم، حس یه غریبه یا حس یه فامیل نزدیک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوتن ... خودتی مگه نه؟ هوتن کیانهمر نوه ارشد خاندان کیانهمر و پسر محمد ارسلان ...درسته نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه حرفاش بوی ناراحتی و دلخوری میداد، فقط تونستم سکوت کنم، به احترام این زن زخم دیده که سرنوشت باهاش بد بازی کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا اومدی؟ اصلا چطور پیدامون کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم خون سردیم رو حفظ کنم، نباید کاری می کردم اونم احساساتی بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی اتفاقی پیش یکی از اشناها اسمتون رو دیدم و اون اسم من رو تا اینجا رسوند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی خواستم اشاره به دخترش و التماسش به دکتر بکنم، بهتر بود این موضوع همیشه برای من بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پدر خیلی دنبالتون گشت، ولی متاسفانه نتونست پیداتون کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پدرم و پدرت خیلی عذابم دادن نمیدونم میتونم ببخشمشون یا نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو همه این سال ها خوشبخت بودین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی سکوت کرد، ولی لبخندی روی لب داشت که من جواب سوالم رو گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره خیلی مگه میشه ادم با داشتن کسی مثل کیوان بد باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس به پاس همین خوشبختی، ببخشید کسایی رو باهاتون بد کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازهم سکوت کرد، معلوم بود که بخشیده ولی نمی خواست بروز بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوتن؟ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشنیدن اسمم، اونم از طرف مهربانو دلم رو لرزوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونستم اتفاقات خوبی در انتظارمون نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره اسمم رو با بغض گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوتن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو حرکت داد، انگار دنبال چیزی میگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دستت رو به من بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو جلو بردم، دستهای سردش رو گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوتن من خیلی می ترسم... میدونم مرگم نزدیکه ولی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسش تنگ شد، دستش رو نوازش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آروم باشید، یه موقع دیگه حرف میزنیم یکم استراحت کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبریده بریده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه معلوم نیست تا کی زنده ام، نمیخوام حالا که یه آشنا پیدا کردم، از دستش بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی متاثر شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش میتونستم کمکش کنم؛ ولی متاسفانه با خواست خدا، هیچ نیروی نمیتونست مقابله کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من در خدمتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوتن ... تو رو خدا صداقانه جواب بده....میشه به پدرت اعتماد کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرجام خشک شدم، انتظار این حرف رو نداشتم، منظورش از این حرف چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرم، نمی دونم می تونستم بگم قابل اعتماده یا نه من زیاد نمیشناختمش. شناخت من از اون محدود به چند سال قبل بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نتونستی بگی نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واقعا نمی دونم من خیلی باهاش در ارتباط نبودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک از چشماش سرازیر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون و پدرم خیلی اذیتمون کردند، چطور انتظار داری ببخشمشون، وقتی خودت حتی نمیتونی بگی که قابل اعتماده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس زدنش بیشتر شد، صورتش سیاه شد و شروع به سرفه کردن، کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان نازگل داخل اومد، با دیدن مادرش خودش رو به سرعت به تخت رسوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت به من نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیکارش کردی؟ مگه نگفتم بهت مریضه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان تو رو خدا آروم باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه بالای تخت رو زد، بعد چند دقیقه یه پرستار اومد، خیلی آروم فقط اکسیژن بهش وصل کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که مهربانو هنوز هم سرفه میکرد، از خونسردی پرستار ناراحت شدم، بیمار داشت از سرفه خفه میشد و اونو دست به جیب فقط ماسک اکسیژن رو وصل کرد، کنارش زدم و خودم رو به مهربانو رسوندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که دستش رو میگرفتم. سرم رو نزدیک بردم و خیلی آروم براش حرف زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند ثانیه سرفه اش آروم شد، تونست راحت نفس بکشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو یکم فاصله دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسته اون من رو نمیدید، ولی به چشماش زل زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما استراحت کنید من فردا بازم میام باهم حرف بزنیم باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه رو تاکیدی گفتم، که بهتر اثر کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی سرش و تکون داد و به سختی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منتظرت میمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب اومدم و در برابر چشمان متعجب پرستار و نازگل خداحافظی ارومی گفتم ،از اتاق خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به طرف درخروجی بیمارستان میرفتم که کسی صدام کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا...آقا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب به عقب برگشتم؛ نازگل بود که صدام میکردم، نفس زنان خودش رو به من رسوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظرم موندم تنفسش رو عادی کنه وسوالی بهش نگاه کردم؟ ولی اون عکس العملی نشون نداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروم رو بالا دادم، اینبار پرسیدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم با من کاری داشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟ ... شما کی هستید ؟ ... با مادرم چیکار داشتید؟ ... چی بهش گفتید که حالش بد شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور داشت پشت سر هم حرف میزد؛ کمی منتظر موندم تا حرفاش تموم بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با خونسردی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه مادرتون صلاح بدونه، خودش بهتون میگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهرش قرمز شد، با عصبانیت گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی؟ من میگم حال مادرم خوب نیست، رعایت حالش رو بکنید، بعد شما چیزی بهش میگید که حالش بدتر میشه؛ از منم انتظار دارید هیچی بهتون نگم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من از شما هیچ انتظاری ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهرش بهت زده شد، دهنش رو باز کرد چیزی بگه ولی همینطوری فقط نگاه کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم خیلی عادی برگشت، به طرف ساختمون بیمارستان رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این حرکتش جا خوردم، انتظار داشتم بازم داد بکشه ولی بدون هیچی حرفی رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید خانم؟ دختر خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا به صدا زدن هام توجی نمیکرد، مجبور شدم اسمش رو بگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم نازگل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستاد ولی برنگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو بهش رسوندم، روبروش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در مورد وضعیت مادرتون یکم توضیح بدید، چه اتفاقی براشون افتاده ؟ پدرتون کجاست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهم نگاه کرد ،ولی در کمال خونسردی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نکنم به شما ربطی داشته باشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از کنارم گذشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این حرکتش باز هم متعجب شدم، ولی منم در کمال خونسردی مثل خودش مجبور شدم از نقطه ضعفش استفاده کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کنم برای درمان مادرتون نیاز به کمک دارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همزمان ابروم رو بالا دادم؛ نمیخواستم از این حرف استفاده کنم، ولی تنها راهی که میتونستم ازش حرف بکشم همین بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم برگشت، چشماش از نم اشک خیس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته ما به کمک احتیاج داریم، ولی مطمئن باشید من برای زنده موندن مادرم از نامردها کمک نمیگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکی از چشمش پایین اومد، اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قدم بهش نزدیک شدم، در حالی که سعی می کردم لحنم پر از آرامش و اعتماد باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من نامرد نیستم، قصدم فقط کمک کردنه، بهم اعتماد کنید، من خیلی آشناتر از اونی هستم که فکر می کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازم نپرسید چون باید مادرتون بهتون بگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی منم هر کاری از دستم بر بیاد، براتون انجام میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در ازای این کمک چی میخواید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی، مطمئن باشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی شما حاضرید چهل میلیون بدید، هیچی هم از من نخواید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیه به چشماش نگاه کردم، میدونستم این حرفش از کجا نشات میگیره؛ حق هم داشت. متاسفانه دنیا خیلی بی رحم شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله حاضرم بدم، هیچی چیزی هم از شما نمیخوام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازهم به چشماش نگاه کردم، تا حرفم رو باور کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار از هردو چشمش اشک اومد، روی نیکمتی نشست اجازه دادم کمی با خودش خلوت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه ای گذشت من هم به طرفش رفتم، با فاصله ازش روی نیکمت نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن خیلی ارومی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای من تعریف کنید برای مادرتون چه اتفاقی افتاده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی سکوت کرد ،به درخت روبروش زل زد، انگار می خواست همه چیز رو به خاطرش بیاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همه چیز از پنج سال پیش شروع شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- روز پنج شنبه قرار بود، برای عروسی دختر دوست بابا بریم، همگیمون حاضر شده بودیم که لحظه آخر دوستم زنگ زد، کتابش رو گم کرده بود و داشت می اومد ازم امانت بگیره، اخه شنبه امتحان میان ترم داشتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نزدیک خرداد بود، ماهم سال نهایی، بهترین دوستم بود، نتونستم بهش بگم داریم میریم بیرون، گفتم بیاد ازم بگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونشون از ما دور بود، تا برسه یه نیم ساعتی طول میکشید، مامان اینا هم عجله داشتند برای همین اونا رفتند، من خونه موندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز که اومد دیگه نذاشتم بره، قرار شد باهم درس بخونیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا عصر درس خوندیم، بعد رفتن ساناز برای خودم شامی تدارک دیدم، خانوادم بعد از شام قرار بود بیان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی هر چی منتظر شدم، نیومدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اینجای حرفش که رسید سکوت کرد. بغضش رو قورت داد، دوباره شروع به حرف زدن کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ازنگرانی همش به ساعت نگاه میکردم، زیرلب هی "امن یجیب" می خوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا ساعت یک شب هر چقدر بهشون زنگ میزدم بر نمیداشتن، دیگه مطمئن شده بودم. اتفاقی افتاده، چون سابقه نداشت همزمان هیچ کدومشون به تلفن جواب ندن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اینکه ساعت 1:30 نصف شب تلفن خونه زنگ خورد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه آقایی اسمو فامیلمون رو پرسید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه بزرگتری تو خونه هست بهش بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپورخندی رو لبش شکل گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیچاره نمیدونست ما کسی رو تو این دنیا نداریم چه برسه به بزرگتر! دیگه هر اتفاقی که افتاده بود، باید محکم میموندم، بنابراین بهش گفتم هر اتفاقی افتاده به خودم بگید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم آدرس یه بیمارستان رو بهم داد، با آژانش خودم رو به بیمارستان رسوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اطلاعات که پرسیدم من رو به طرف آی سی یو راهنمایی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه داشت گریه میکرد و حرفاش رو با هق هق میگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- -تو آی سی یو چند دقیقه ای سرگردون از این طرف به اون طرف میرفتم، نمیدونستم چیکار کنم، هیچی جایی رو هم بلد نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره یه نفر از آی سی یو بیرون اومد؛ بهش گفتم:"به من زنگ زدن که خانوادم اینجان من حالا چیکار کنم؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی به من نگاه کرد، گفت چند لحظه منتظر بمونم، دوباره به آی سی یو برگشت، ولی یه دقیقه بعدش با دکتر بیرون اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر به طرفم اومد و ازم پرسید چه نسبتی باهاشون دارم. گفتم:" همه زندگیم و همه کس کارم هستند."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدت گریش بیشتر شد، دستاشو رو صورتش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آروم باشید، یکم منتظر بمونید برم براتون آب بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازگل سکوت کرد، از بوفه بیمارستان بطری آبی خریدم، دوباره پیشش برگشتم. بطری رو باز کردم و بهش گفتم کمی بخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جرعه از آب رو خورد، همونطور تو دستش نگه داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گریه ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دکتر گفت خانواده ام یه تصادف سخت کردند، به حدی که پدرم و برادرم همونجا تموم کردند و مادرم بشدت حالش بده، امیدی به زنده موندش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اینجای داستان غم انگیزش که رسید، با صدای بلند گریه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه تنهاش گذاشتم، تا خودش رو اروم کنه احتمالا تا حالا نتونسته بود به این راحتی گریه کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند دقیقه اشکاش رو پاک کرد، دوباره کمی آب خورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید من باید به مامان سر بزنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان از روی نیمکت بلند شد، من هم بلند شدم روبروش ایستادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از این که با من حرف زدید ممنونم. میدونم خسته اید استراحت کنید. من فردا ساعت 11 دوباره برمیگردم ،که باهم حرف بزنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم این پا و اون پا کرد ،انگار می خواست چیزی بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه حرفی دارید راحت باشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب شما تو حرفی که گفتین، اووم یعنی در مورد حرفی که میخواستید.... ببخشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو پایین انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه منظورتون راجع به کمک کردن به مادرتونه مطمئن باشید، هر کاری از دستم بربیاد می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا میام و دقیق تر دربارش حرف میزنیم باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشماش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه، ازتون ممنونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش میکنم خدانگهدارتون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف درخروجی به راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم درگیر سختی های دختر 16 ساله ای بود که تحملشون کرده بود، مطمئنا کسی نمیتونست درکش کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموضوع مهمتر این بود، که قرار بود بازهم سختی بکشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو جلوی عمارت نگه داشتم و پیاده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول خواستم به طرف ساختمون خودم برم، ولی پشیمون شدم بهتر بود از حال پدر با خبر میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنج پله کوتاه جلوی ساختمون بالا رفتم، زنگ در ورودی رو زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرگس خاتون در رو با خوش رویی برام باز کرد، احترام زیادی براش قائل بودم، از وقتی یادمه همیشه کنار خانواده ما بود، به اندازه مادرم زحمت کشیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام پسرم خوش آمدی، خسته نباشی مادر جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خاتون ممنون، شما خوبید؟ درد کمرتون بهتر شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره مادر بعد از دکتری که من رو بردی خیلی بهتر شدم، خدا عمر با عزت بده بهت مادر جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به روش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مادر و پدر تو سالن هستند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله پسرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سالن بزرگ خونه گذشتم، به سمت راست که اتاق نشیمن کوچک بود، رفتم. اینجا رو فقط برای مواقعی که خانواده تنها بودن و مهمون غریبه نداشتیم استفاده میکردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست کنار این اتاق نشیمن یه سالن بزرگ بود، میز غذاخوری مهمونی هم اونجا بود، در سال حدود سه چهار بار ازش استفاده میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانواده برای صرف غذا از میز کوچیکی که کنار اشپزخونه بود، استفاده می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اطاق نشیمن شدم، دو دست مبل راحتی با بالشهای بزرگی که روی زمین حکم تزیین رو داشت، توی نگاه اول جلب نظر میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دوشون روی مبل نشسته بودن و به سریالی که از تلویزیون پخش میشد نگاه میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آرومی سلام کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر:«سلام پسرم خسته نباشی، امروز دیر کردی؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر هم جواب سلامم رو به آرومی داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاری برام پیش اومد ،چند ساعتی بیشتر موندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر:«شام که نخوردی؟ بزار بگم برات آماده کنند!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان با حرفش به طرف آشپزخونه رفت، روی مبل روبرویی پدر نشستم، به چهره اش دقت کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای کنار شقیقه اش بیشتر سفید بود، ریش پروفسوری سفیدش، بعضی جاها با مشکی هم قاطی شده بود، ولی همچنان چشمای قهوه ای رنگش درخشندگیش رو حفظ کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما دیگه از اون خودخواهی و تکبر گذشته خبری نبود. بر خلاف گذشته که همه کارهاش رو با زور و قدرت پیش میبرد، الان با حرف زدن و منطق مشکلات رو حل می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد حرف مهربانو در مورد اعتماد نسبت به پدر افتادم، شاید اگه ده سال پیش این سوال رو ازم می پرسید، میگفتم قابل اعتماد نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی به این مرد پیر میشه اعتماد کرد، با این فکر لبخند خیلی کمرنگی روی لبم نشست، همزمان با برگشتن پدر به سمت من شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه خبر پسر جان، کارها خوب پیش میره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله خدا رو شکر، همه چیز روبه راهه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد، باز توجهش رو به برنامه تلوزیون داد، ولی معلوم بود فکرش رو یه چیزی مشغول کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی توی چهرش دقیق شدم، دلیل ذهن مشوشش رو فهمیدم، ولی کمی صبر کردم خودش به زبون بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوتن ... دیشب باز خواب مهربانو رو دیدم، فکر میکنم اتفاقی براشون افتاده، این مدت فقط خوابش رو می بینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان بهترین موقعیت بود، تا تکلیف یه سری مسائل معلوم بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنابراین با لحن جدی پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پدر؛ از کاری که با مهربانو کردید پشیمونید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش به طرفم برگشت، دو ثانیه به چشمام نگاه کرد، ولی مسیر نگاهش رو سمت دیگه برد. میدونستم نمیتونه به چشمام خیره بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت دو دقیقه ای سالن رو فرا گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر پا به سالن گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوتن جان غذات آماده است!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم ،به طرف خروجی نشیمن رفتم ،ولی صداش رو شنیدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره پشیمونم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی روی لبم اومد، به قیافه متعجب مادر نگاه کردم، بهش گفتم همراه من بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر میز نشستم، شروع به غذا خوردن کردم مادر هم همراهم بود، می دونست تا آخر غذا حرفی نمیزنم پس اون هم ساکت و منتظر نشسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تموم شدن غذا همونجا نشستم، به چهره مهربون مادرم نگاه کردم، اخلاقش درست بر عکس پدر بود؛ یه زن مهربون و خانواده دوست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره بسیار دلنشینی داشت رنگ چشماش سبز کمرنگ بود، با بینی و لبهای کوچیک ولی کسی از خانواده رنگ چشماش رو به ارث نبرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مادر میخواستم یه چیزی بهتون بگم، ولی باید قول بدید آرامش خودتون رو حفظ کنید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر ابروهاش رو از نگرانی درهم کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای اتفاقی برای کسی افتاده، هدا و هومن حالشون خوبه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله نگران نباشید، حال اونا خوبه موضوع یه چیزه دیگه است ... راستش من امروز کسی رو دیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو سکوت کمی به دستهاش که با نگرانی درهم گره میزد نگاه کردم، خبر داشتم چقدر مهربانو رو دوست داره، همیشه از نبودنش ناراحت بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من امروز مهربانو رو دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیه مبهوت به من نگاه کرد، انگار حرف اشتباهی شنیده باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی رو؟ مهربانو ... مهربانوی خودمون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک هاش از چشمهاش سرازیر شد، مادرم با قلب مهربانش زود تحت تاثیرقرار میگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی خودش رو به جلو خم کرد، دستام رو محکم گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمئنی خودش بود؟ اصلا باهاش حرف زدی؟ حالش چطور بود؟ خوب بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو با مهربانی نوازش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مادرجون اروم باشید، تا بهتون بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکاش رو پاک کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ارومم عزیزم تو بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشماش نگاه کردم، سعی کردم طوری بگم که هول نکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستش یکم تو وضعیت خوبی نبود، سلامتیش یکم مشکل داره و تو بیمارستانه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی مریضه؟ وای خدای من؟ چه مریضی داره... کدوم بیمارستانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره ام از ناراحتی درهم رفت، نمیدونستم چطور براش اون همه مشکلی رو که داشت،توضیح بدم. با ناراحتی صداش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مادر؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر با چشمای اشکی بهم نگاه کرد، انگار خودش حدس زد بیماری مهربانو سخته، دوباره اشکاش از گوشه چشاش جاری شد، با صدای ارومی در حد زمزمه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زنده است؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلافگی از جاش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاشو بریم دیدنش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو گرفتم، سعی کردم با کلماتم ارومش کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مادر جون بشینید من تازه از پیششون اومدم، نیاز به استراحت دارن فردا میبرمتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای پدر هر دومون به پشت سر چرخیدیم، با دیدن چهره ی نگرانش فهمیدم همه حرفامون رو شنیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای لرزونی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه اتفاقی براش افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس حبس شدم رو بیرون فرستادم، انگار باید همه چیز رو توضیح میدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتره بشینیم و حرف بزنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر هم به طرف ما اومد، روی صندلی کنار مادر نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دوشون مضطرب بودند، این رو از دستهای گره شده پدر و دستهای مادر که دامن رو تو مشتش گرفته، نشون میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن ارومی شروع به تعریف داستان کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز تو ساختمون مطب به طور اتفاقی دختری رو دیدم، که به نظرم اشنا اومد، برای بیماری مادرش از یکی از دکترها درخواست کمک داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز منشی دکتر ادرسش رو پیدا کردم، وقتی فهمیدم اسم مادرش مهربانو کیانمهره، کنجکاو شدم ببینمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بیمارستان رفتم ... خود مهربانو بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر به ارومی گریه میکرد، پدر به دستهاش خیره شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر:«مشکلش چیه؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی سکوت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهره مادر نگاه کردم، که با چشمای نگرانی بهم نگاه میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تومور مغزی داره و ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گریه مادر بلند شد، پدر دستش رو به طرف صورتش برد و ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر:« و چی مادر، مگه بازم ادامه داره؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مهربونی به چهرش نگاه کردم، چی باید بهشون می گفتم که امیدی به زنده موندنش نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار به صورت پر چروک پدر خیره شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پنج سال پیش تو تصادفی پسر وشوهرش فوت کردند، خودش متاسفانه بینایی چشماش رو از دست داده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای داد مادر چشم از پدر گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای خدای من، محمد دیدی چه به روزش اومده؟! پنج ساله خواهرت عزادار و تنهاست، ما ازش بی خبریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدت گریش زیاد شد، یه لیوان اب ریختم، سعی کردم کمی بخوره ولی طوری هق هق می کرد که نتونست بخوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاتون با دیدن مادرتو اون وضعیت سریع به طرفمون اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاتون :«خدامرگم بده چی شده؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاتون به مادرم کمک کنید بره تو اتاقش، منم چند دقیقه دیگه میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاتون زیر بازوی مادر رو گرفت و به طرف اتاق خوابشون تو طبقه دوم رفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت پدر چرخیدم، چشماش از فشار عصبی قرمز شده و دستش روی قلبش بود. دستم رو روی شونش گذاشتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیدی چی شد؟ بیست سال خواهرم رو ندیدم حالا که پیداش کردم تو اون وضعیته و من دارم با خوشی زندگی میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنج ساله سخت مریضه، منِ بی غیرت ازش بی خبرم! من با خانوادم، پاره تنم، چیکار کردم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هاش از شدت غصه لرزید، اولین بار بود گریش رو میدیم، کمی ازش فاصله گرفتم تا راحتتر بارغصش رو کم کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف پنجره سراسری و شیشه ای سالن رفتم، که باغ به خوبی ازش دیده میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر فکرهای خودم غرق بودم که حضور پدر رو کنار خودم حس کردم، اونم هم مثل من به منظره روبرو خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهربانو سوگلی خونه بود، همه از کوچک و بزرگ دوستش داشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی به خوندن و نوشتن علاقه داشت، همین باعث شد که از ما جدا بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنظراتش رفتارش مثل اصیل زاده ها نبود، ما خاندانمون خیلی بزرگ بود و حساس روی بعضی اصول،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلاقه ای که به درس خوندن داشت، باعث شد پدر رو راضی کنم که براش معلم سرخونه بگیره تا به چیزی که میخواد برسه، دوست داشت معلم بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چندی، گشتیم که فرد مورد اعتمادی پیدا کنیم، بالاخره کیوان رو پیدا کردیم، یه جوون روستایی که تونسته بود خودش رو بالا بکشه و معلم سرخونه بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهفته ای سه روز خونه می اومد تا به مهربانو درس بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوون خوب و سربه زیری بود، هیچ حرکت بدی ازش ندیده بودیم، حد خودش رو میدونست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع ها هم مهربانو زیاد خواستگار داشت، چهرش هم زیبا و خواستنی بود، موهای بلند و چشمهای سیاهش همه رو جذب خودش میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتار و اخلاقشم با همه خوب بود، انگار اون دختر بلد نبود عصبی و ناراحت بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجونم اصرار داشت زودتر ازدواج کنه، ولی مهربانو زیر بار نمیرفت، چون منم طرفدار مهربانو بودم، آقاجون نمی تونست کاری بکنه. من و مهربانو رابطه خیلی خوبی داشتیم، همیشه حامی اون بودم. تا وقتی که ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامین نوه خان عمو از مهربانو خواستگاری کرد، تازه از خارج برگشته بود و خواستگار مهربانو بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون و پدر بزرگ و خان عمو هم اصرار داشتند، زودتر این ازدواج سربگیره، حتی منم موافق این وصلت بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر خوب و تحصیلکرده ای بود، حتی قبول کرد مهربانو به تحصیلش ادامه بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی مهربانو به شدت مخالفش بود، به هیچ عنوان زیر بار ازدواج نمیرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اینکه یه روز سراغش رفتم، ازش دلیل مخالفتش رو پرسیدم، اونم گفت هنوز نمیخواد ازدواج کنه و از خونه به این زودی بره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی من حرفش رو باور نکردم، اصرار کردم دلیل واقعیش رو بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهربانو با خجالت زیاد گفت که کیوان رو دوست داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی این حرف رو شنیدم، سیلی محکمی به صورتش زدم، بهش گفتم:«این فکر رو از سرت بیرون و خودت رو برای عروسی با امین حاضر کن!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیوان اصلا در حد و اندازه خاندان ما نبود، اگه این وصلت سر میگرفت همه آبرو خاندان به باد میرفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی مهربانو گوش نکرد، فرداش کیوان نمیدونم با چه جراتی خواستگاری اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون وقتی ماجرا رو شنید، با عصبانیت داد زد از خونه من بیرون برو، من حتی جنازه دخترم رو دوش تو نمیذارم ! تو یه پاپتی به چه جراتی اومدی خواستگاری دختری که گل سرسبد یه خاندان بزرگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی کیوان حرکتی نکرد، بازهم روی حرفش اصرار کرد، گفت با تمام قلب و جونش عاشق مهربانو است!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم نتوستنم عصبانیتم رو کنترل کنم، شروع به کتک زدنش کردم، ولی اون هیچ دفاعی از خودش نکرد، تا اینکه مهربانو خودش رو انداخت جلو تا سپر بلای کیوان بشه! ولی من مهربانو رو هم کتک زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخر سر اصلان عموت اومد، مهربانو رو از زیر دستم نجات داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلان فرد خنثی خونه بود ،اصلا خودش رو قاطی این چیزها نمیکرد، همیشه بیننده ماجراها بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز هم تنها کاری که از دستش بر می اومد گریه کردن بود، زنها حق اظهار نظر تو هیچ کاری رو نداشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی ماهرخ مادرت طرفدار سرسخت مهربانو بود، حتی سر این موضوع یه ماه تموم با من حرف نزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد اینکه کیوان رو از خونه بیرون انداختند، آقاجون گفت مقدمات عروسی مهربانو با امین رو آماده کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی باید منتظر میموندیم، تا زخمای کتکی که بهش زدم، کمی بهتربشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روزی ازاون ماجرا گذشت، مهربانو از اتاقش بیرون نمیاومد، حق رفتن به بیرون خونه رو هم نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کیوان هم خبری نبود، تا اینکه یه روز صبح ماهرخ نامه ای بهم داد، که از اتاق مهربانو پیدا کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اون نامه مهربانو نوشته بود، هیچ وقت من و آقاجون رو بخاطر کاری که باهاش کردیم نمیبخشه، و برای همیشه از خونه رفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدها، بعد از فوت آقاجونم فهمیدم، ماهرخ به مهربانو کمک کرده، تا از خونه فرار کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون نمیتونست ببینه مهربانو کسی رو دوست داره و ما به زور مجبورش می کنیم با یکی دیگه ازدواج کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارانا
۱۵ ساله 00واقعا عالی بود 👍 ولی اخرش رو باید یکم بهتر تموم میکردی
۵ ماه پیشماریه
۲۱ ساله 00کاش پایان خوش داشت و جلد دوم بیارین
۶ ماه پیشنا شناس
۲۸ ساله 00چخبره همه رمانه رو گند زدن رمان اون نویسنده ای رو بزارین که رمانش کامل باشه ومعلوم باشه چی ب چیه 😠😠
۶ ماه پیشلیلی
۱۹ ساله 20خیلی قشنگ بود ولی آخرش باید یه جور دیگه تموم میشد
۱ سال پیشغزل
۱۶ ساله 00تر زدی آخر این چی بود دیگه تو خماری ولمون کردی معلوم نشود آخرش چی شود اصلا
۲ سال پیشامیلییت
10خوشم نیمد
۲ سال پیشدیار
00خوب بود،ولی از پایان باز خوشم نمی آید..........
۲ سال پیشممد
۱۷ ساله 10دلم میخواد سره نویسنده رو بگیرم فقط بکوبم به دیوار آخر رمان حتی تا لحظه آخر هم قشنگ بود روی ده کلمه آخر گندش کردی
۲ سال پیشالینا
10خیلی بد بود ..آخرشم مضخرف تموم شد .. جلد دوم هم داره؟؟
۴ سال پیشجر
00زارت چر اینطو شد😐خیلی چرت تمام شد
۳ سال پیشسوزان
۱۴ ساله 42خیلی آخرش چرت بود کی فصل دوم رو میزاری نویسنده همش ما توی خماری میزاری آدمو اه اه اه😡😡😡😡
۴ سال پیشنازنین
۱۵ ساله 10خیلی قشنگ بود ولی اخرش یکم زود تموم شد کلا قشنگ بود ممنون نویسنده ی عزیز زحمت کشیدی
۳ سال پیشفرشته
00خیلی چرت بود
۳ سال پیشغزل
10همین بود اخرررش؟ 😑😑
۴ سال پیشFafa
۱۴ ساله 00چجوری رمانم رو برای برنامه بفرستم؟
۴ سال پیش
شروق
۱۹ ساله 00خوب بود ولی آخرش باید یه جور دیگه تموم میشد...