هوتن کیانمهر بعد از بیست سال، تو یه اتفاق غیر منتظره عمه اش رو پیدا می‌کنه؛ در حالی که با مرگ دست به گریبانه! و دختر عمه ای که تنهای تنهاست و حاضر به کمک گرفتن از فامیل تازه پیدا شده نیست؛ ولی هوتن که یه فرد غیرمعمولی، با توانایی ماوراالطبیعه است، کارها جبران ناپذیری رو برای بدست آوردن اعتماد دختر عمش انجام می‌ده و…

ژانر : عاشقانه، تخیلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۹ دقیقه

مطالعه آنلاین دیده ی دل
نویسنده : samira

ژانر: #تخیلی #عاشقانه

خلاصه:

هوتن کیانمهر بعد از بیست سال، تو یه اتفاق غیر منتظره عمه اش رو پیدا می‌کنه؛ در حالی که با مرگ دست به گریبانه! و دختر عمه ای که تنهای تنهاست و حاضر به کمک گرفتن از فامیل تازه پیدا شده نیست؛ ولی هوتن که یه فرد غیرمعمولی، با توانایی ماوراالطبیعه است، کارها جبران ناپذیری رو برای بدست آوردن اعتماد دختر عمش انجام می‌ده و…

به نام او

با یاری و کمک خداوند شروع میکنم

مقدمه :

جدال بین خیر و شر هیچگاه پایان نمی‌پذیرد و درون هر خیری شری و درون هر شری خیری هست.

پس از هر سیاهی، سفیدی خود رو نمایان می‌سازد

و پس از هر جدالی, عشق خدایی به وجود میاد که از هر آلودگی پاک و مبراست.

و همین عشق، عشق زمینی را بوجود می‌آورد که تحسین زمین و آسمانیان را بر می‌انگیزد!

- تو رو خدا اقا...خواهش می‌کنم ..هرکاری بگید می‎کنم... تو رو به هر چی می پرستید... کمکم کنید... ای خدا...

با صدای که از بیرون میومد، سر از پرونده روی میز برداشتم و عمیقا به فکر فرو رفتم.

از پشت میز بلند شدم، به طرف در اتاق قدم برداشتم.

با هر قدمی که برمی‌داشتم ذهنم اشفته تر می‌شد، منشی نیم ساعتی می‌شد که رفته بود و در واحد بسته بود، ولی صداها اینقدر بلند بود که تا اتاقم می اومد.

در رو باز کردم، جز دختری با شانه های افتاده که به طرف آسانسور میرفت؛ کسی داخل راهرو نبود.

احتمالا موضوع باز کمک گرفتن بیماران از دکتر واحد روبرویی بود.

دکتری که مهارتی ستودنی در جراحی مغز و اعصاب داشت، ولی متاسفانه پول براش مهمتر از جون آدمها بود.

دختر سوار آسانسور شد، ولی در لحظه آخر چشمم به چشمانی افتاد که در ذهنم رخنه کرد. خاطراتی از گذشته برام زنده شد...این دختر کی بود؟

- سلام آقای دکتر!

با صدای منشی اقای دکتر مغز، به خودم اومدم، به طرفش برگشتم.

- سلام خانم.

لبخندی بهم زد و گفت:

- خوبید؟ اتفاقی افتاده اینجا وایسادید؟

بهترین فرصت بود، تا اطلاعاتی راجع به این اتفاق ازش بگیرم.

- نخیر، به خاطر سر و صدایی که توی راهرو بود بیرون اومدم.

- آهان بله متاسفانه یکم وضع متشنج شد.

- چرا؟ موضوع چی بود ؟

با نگاهی نافذ بهش چشم دوختم.

-همراه یکی از بیماران دکتر بود، پول عمل جراحیشون زیاد می‌شه، سراغ دکتر اومده بود بلکه تخفیف بگیره؛ ولی شما که می‌دونید ... متاسفانه نتونستند کاری از پیش ببرند.

با ناراحتی سرش رو تکون داد.

_دلم براش می‌سوزه، بیچاره هیچ کس رو نداره! فقط همین یه مادر کور، اونم با یه تومور توی سرش داره.

کمی تحت تاثیر قرار گرفتم، با خونسردی و نگاه نافذ گفتم:

- لطف کنید اسم و آدرس دختر و بیمارستان رو بهم بدید.

کمی با شک نگاهم کرد، ولی سرش رو تکون داد و گفت:

- ببخشید ولی من نمی‌تونم، کار درستی نیست آدرس رو بهتون بدم، ممکنه بعدا شاکی بشن که چرا آدرس رو دادم.

چند لحظه ای به چشمانش نگاه کردم، با صدای بمی گفت:

- آدرس اون خانم رو بدید، قصدم کمک کردن به ایشونه، مطمئن باشید هیچ کس از شما شاکی نمی‌شه.

دختر چند لحظه ای نگاهم کرد و درهمون حالت گفت:« باشه.»

دوباره در مطب رو باز کرد و رفت داخل.

چند دقیقه بعد با یه کاغذ توی دستش بیرون اومد و کاغذ رو به طرفم گرفت و گفت:

- اگه می تونید کمکشون کنید، دختر خیلی خوبیه، خیلی وقته این مشکل رو دارند، کسی رو ندارند که کمکشون کنه.

سری تکون دادم کاغذ رو گرفتم، با حالت عادی گفتم:

- اگه کاری از دستم بر بیاد براشون انجام می‌دم ... لطف کردید آدرس رو دادید ...

- خدا نگهدارتون...

خداحافظی آرومی کرد و رفت.

به سمت واحد خودم برگشتم و در همون حال، کاغذ رو هم می خوندم.

نام بیمار:" مهربانو کیانمهر".

مهر بانو، چند بار اسم رو تکرار کردم، یعنی خودش بود؟!

اگه خودش باشه، چطور به بقیه خبر بدم اونم با وضعی که داره.

چند لحظه ای چشمام رو بستم و سعی کردم تمرکز کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی زود بازشون کردم، اتفاقات خوبی تو راه نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می تونستم طوفانی که توی راهه رو حس کنم ، ولی مجبور بودم به وظایفم عمل کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس کتم رو برداشتم، بعد از خاموش کردن چراغ ها از مطب بیرون اومدم، باید به بیمارستان سر می‌زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه بیمارستان دور بود، مطمئنا با ترافیک آخر شب یک ساعتی رو باید بیرون می‌گذروندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه خاموش سیستم رو زدم، نیاز به آرامش داشتم، نمی‌خواستم هیچ صدایی دور و برم باشه. حتی شیشه های ماشین رو هم باز نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه همه چیز حقیقت داشته باشه، چطور باید به پدر خبر می‌دادم، همین کلافه ام کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش همه این حس هایی رو که داشتم ،اشتباه باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی متاسفانه توی این 31 سال زندگیم همشون به حقیقت پیوستند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره درست بعد از یک ساعت به بیمارستان رسیدم. به سختی جای پارک پیدا کردم. به وسیله کارت شناسایی که داشتم، راحت از نگهبانی رد شدم و به طرف اطلاعات رفتم تا بتونم اتاق و بخش مورد نظرم رو پیدا کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اتاق 314 طبقه سوم بخش جراحی زنان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف آسانسور رفتم ،خوشبختانه این موقع شب اروم بود، راحت تا طبقه سوم رفتم و اتاق 314 پیداش کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی هرچه جلوتر می‌رفتم، هاله های تاریکی بیشتری می‌دیدم، حس های که برام آشنا تر می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه اتاق چهار تخته که سه تا از تخت ها پر بود؛ یکی از تخت ها که برای من خیلی آزار دهنده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم جلوتر رفتم، زنی رو دیدم که چشماش بسته بود، ولی چهره اش نشان از یه اشنایی دور بود، به سختی نفس می کشید و درد کشیدنش کاملا معلوم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مونده بودم چی‌کار کنم، اصلا حرفی بزنم یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاری داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای اروم دختری برگشتم، همون دختر توی ساختمون بود، چشمان قرمز و پف آلودش، نشون از گریه کردنش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا با شمام چرا این‌جوری نگاه می‌کنید؟ کاری داشتید این‌جا اومدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداش، مادرش هم بیدار شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نازگل اومدی مامان جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنارم گذشت، نزدیک تخت مادرش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، اره قربونت برم تازه رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم دستش رو گرفت، به نرمی بوسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم چرا این‌قدر دیر کردی نگرانت شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان جان نگران نشو خیابون‌ها شلوغ بود، تا با اتوبوس بیام طول کشید. خوبی قربونت بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره عزیزم خوبم ... هی! کی می‌شه راحت بشم، توام از این عذاب خلاص بشی؟! چند ساله پاسوز منی، تو اصلا جوونی نکردی ...نازگل من نگرانتم، تو این شهر بزرگ چطور می‌خوای زندگی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمع شدن اشک رو تو چشمای دختر دیدم، ولی اجازه نداد که بریزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ مامان باز شروع نکن دیگه ... تو هم خیلی زود حالت خوب می‌شه، دکتر به این عمل خیلی امیدواره دوباره چشمات می‌بینه، حالت خوب خوب می‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌دونم که نمی‌شه ولی ... ناز گل کسی این‌جاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازگل به طرفم برگشت، انگار تازه یادش اومد منم این‌جام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره مامان جون یه اقا هستند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا !؟با ما کار داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نازگل دوباره به طرفم برگشت و سوالی نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قدم به جلو برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن چند لحظه سکوت کرد، به فکر فرو رفت انگار اونم چیزی آشنا حس کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جلوتر بیا می‌خوام بهتر صدات رو بشنوم ،تو کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره یه قدم دیگه جلو رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوتن هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت نگاهش کردم، می‌خواستم عکس العملش رو از شنیدن این اسم ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم به عمد فامیلیم رو نگفتم، چون مطمئنا من رو می‌شناخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند بار اسمم رو زیر لب تکرار کرد، نم اشک رو توی چشماش دیدم و فهمیدم که من رو شناخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ضعیف و لرزانی پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با من و دخترم کاری داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب پس نمی‌خواست دخترش من رو بشناسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ولی... نگاهی به نازگل کردم، راستش باید با خودتون حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تغییر چهره نازگل رو دیدم، یکم از خشم قرمز شد و با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌شه حال مادرم خوب نیست نیاز به استراحت دارند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نازگل عزیزم لطفا یکم ما رو تنها بذار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی مامان جون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم من حالم خوبه، میخوام ببینم این آقا با من چی‌کار داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازگل روش رو به طرف من گرفت، بازم هم با همون حرص ولی صدای خیلی آرومی که مادرش نشنوه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالش زیاد خوب نیست، نباید ناراحت و هیجان زده بشه خواهش می‌کنم رعایت کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله آخر رو با بغض گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم مطمئن باشید، ناراحتشون نمی‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتن نازگل از اتاق به تخت نزدیک شدم، درست کنارش ایستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشبختانه دوتا بیمار دیگه خواب بودند و همراهاشون با گوشیهاشون مشغول بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صورت مهربانو نگاه کردم، نمی دونم چه حسی باید بهش داشته باشم، حس یه غریبه یا حس یه فامیل نزدیک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوتن ... خودتی مگه نه؟ هوتن کیانهمر نوه ارشد خاندان کیانهمر و پسر محمد ارسلان ...درسته نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه حرفاش بوی ناراحتی و دلخوری می‌داد، فقط تونستم سکوت کنم، به احترام این زن زخم دیده که سرنوشت باهاش بد بازی کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اومدی؟ اصلا چطور پیدامون کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم خون سردیم رو حفظ کنم، نباید کاری می کردم اونم احساساتی بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی اتفاقی پیش یکی از اشناها اسمتون رو دیدم و اون اسم من رو تا این‌جا رسوند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی خواستم اشاره به دخترش و التماسش به دکتر بکنم، بهتر بود این موضوع همیشه برای من بمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پدر خیلی دنبالتون گشت، ولی متاسفانه نتونست پیداتون کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پدرم و پدرت خیلی عذابم دادن نمی‌دونم می‌تونم ببخشمشون یا نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو همه این سال ها خوشبخت بودین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی سکوت کرد، ولی لبخندی روی لب داشت که من جواب سوالم رو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره خیلی مگه می‌شه ادم با داشتن کسی مثل کیوان بد باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس به پاس همین خوشبختی، ببخشید کسایی رو باهاتون بد کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازهم سکوت کرد، معلوم بود که بخشیده ولی نمی خواست بروز بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوتن؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنیدن اسمم، اونم از طرف مهربانو دلم رو لرزوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم اتفاقات خوبی در انتظارمون نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره اسمم رو با بغض گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو حرکت داد، انگار دنبال چیزی می‌گشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دستت رو به من بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو جلو بردم، دستهای سردش رو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوتن من خیلی می ترسم... می‌دونم مرگم نزدیکه ولی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسش تنگ شد، دستش رو نوازش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آروم باشید، یه موقع دیگه حرف می‌زنیم یکم استراحت کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بریده بریده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه معلوم نیست تا کی زنده ام، نمی‌خوام حالا که یه آشنا پیدا کردم، از دستش بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی متاثر شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش می‌تونستم کمکش کنم؛ ولی متاسفانه با خواست خدا، هیچ نیروی نمی‌تونست مقابله کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من در خدمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوتن ... تو رو خدا صداقانه جواب بده....میشه به پدرت اعتماد کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرجام خشک شدم، انتظار این حرف رو نداشتم، منظورش از این حرف چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم، نمی دونم می تونستم بگم قابل اعتماده یا نه من زیاد نمی‌شناختمش. شناخت من از اون محدود به چند سال قبل بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نتونستی بگی نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واقعا نمی دونم من خیلی باهاش در ارتباط نبودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک از چشماش سرازیر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون و پدرم خیلی اذیتمون کردند، چطور انتظار داری ببخشمشون، وقتی خودت حتی نمی‌تونی بگی که قابل اعتماده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس زدنش بیشتر شد، صورتش سیاه شد و شروع به سرفه کردن، کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم‌زمان نازگل داخل اومد، با دیدن مادرش خودش رو به سرعت به تخت رسوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت به من نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی‌کارش کردی؟ مگه نگفتم بهت مریضه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان تو رو خدا آروم باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه بالای تخت رو زد، بعد چند دقیقه یه پرستار اومد، خیلی آروم فقط اکسیژن بهش وصل کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که مهربانو هنوز هم سرفه می‌کرد، از خونسردی پرستار ناراحت شدم، بیمار داشت از سرفه خفه می‌شد و اونو دست به جیب فقط ماسک اکسیژن رو وصل کرد، کنارش زدم و خودم رو به مهربانو رسوندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین‌طور که دستش رو می‌گرفتم. سرم رو نزدیک بردم و خیلی آروم براش حرف زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند ثانیه سرفه اش آروم شد، تونست راحت نفس بکشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو یکم فاصله دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته اون من رو نمی‌دید، ولی به چشماش زل زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما استراحت کنید من فردا بازم میام باهم حرف بزنیم باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه رو تاکیدی گفتم، که بهتر اثر کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی سرش و تکون داد و به سختی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منتظرت می‌مونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب اومدم و در برابر چشمان متعجب پرستار و نازگل خداحافظی ارومی گفتم ،از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم به طرف درخروجی بیمارستان می‌رفتم که کسی صدام کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا...آقا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به عقب برگشتم؛ نازگل بود که صدام می‌کردم، نفس زنان خودش رو به من رسوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظرم موندم تنفسش رو عادی کنه وسوالی بهش نگاه کردم؟ ولی اون عکس العملی نشون نداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروم رو بالا دادم، این‌بار پرسیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم با من کاری داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟ ... شما کی هستید ؟ ... با مادرم چی‌کار داشتید؟ ... چی بهش گفتید که حالش بد شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون‌طور داشت پشت سر هم حرف می‌زد؛ کمی منتظر موندم تا حرفاش تموم بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با خون‌سردی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه مادرتون صلاح بدونه، خودش بهتون می‌گه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهرش قرمز شد، با عصبانیت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چی؟ من میگم حال مادرم خوب نیست، رعایت حالش رو بکنید، بعد شما چیزی بهش می‌گید که حالش بدتر می‌شه؛ از منم انتظار دارید هیچی بهتون نگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من از شما هیچ انتظاری ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهرش بهت زده شد، دهنش رو باز کرد چیزی بگه ولی همین‌طوری فقط نگاه کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم خیلی عادی برگشت، به طرف ساختمون بیمارستان رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این حرکتش جا خوردم، انتظار داشتم بازم داد بکشه ولی بدون هیچی حرفی رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید خانم؟ دختر خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا به صدا زدن‌ هام توجی نمی‌کرد، مجبور شدم اسمش رو بگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم نازگل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد ولی برنگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو بهش رسوندم، روبروش ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در مورد وضعیت مادرتون یکم توضیح بدید، چه اتفاقی براشون افتاده ؟ پدرتون کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهم نگاه کرد ،ولی در کمال خون‌سردی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر نکنم به شما ربطی داشته باشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از کنارم گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این حرکتش باز هم متعجب شدم، ولی منم در کمال خون‌سردی مثل خودش مجبور شدم از نقطه ضعفش استفاده کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم برای درمان مادرتون نیاز به کمک دارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همزمان ابروم رو بالا دادم؛ نمی‌خواستم از این حرف استفاده کنم، ولی تنها راهی که می‌تونستم ازش حرف بکشم همین بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفم برگشت، چشماش از نم اشک خیس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درسته ما به کمک احتیاج داریم، ولی مطمئن باشید من برای زنده موندن مادرم از نامردها کمک نمی‌گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکی از چشمش پایین اومد، اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قدم بهش نزدیک شدم، در حالی که سعی می کردم لحنم پر از آرامش و اعتماد باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نامرد نیستم، قصدم فقط کمک کردنه، بهم اعتماد کنید، من خیلی آشناتر از اونی هستم که فکر می کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازم نپرسید چون باید مادرتون بهتون بگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی منم هر کاری از دستم بر بیاد، براتون انجام می‌دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در ازای این کمک چی می‌خواید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی، مطمئن باشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی شما حاضرید چهل میلیون بدید، هیچی هم از من نخواید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه به چشماش نگاه کردم، می‌دونستم این حرفش از کجا نشات می‌گیره؛ حق هم داشت. متاسفانه دنیا خیلی بی رحم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله حاضرم بدم، هیچی چیزی هم از شما نمی‌خوام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازهم به چشماش نگاه کردم، تا حرفم رو باور کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار از هردو چشمش اشک اومد، روی نیکمتی نشست اجازه دادم کمی با خودش خلوت کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه ای گذشت من هم به طرفش رفتم، با فاصله ازش روی نیکمت نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن خیلی ارومی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای من تعریف کنید برای مادرتون چه اتفاقی افتاده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی سکوت کرد ،به درخت روبروش زل زد، انگار می خواست همه چیز رو به خاطرش بیاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همه چیز از پنج سال پیش شروع شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روز پنج شنبه قرار بود، برای عروسی دختر دوست بابا بریم، همگیمون حاضر شده بودیم که لحظه آخر دوستم زنگ زد، کتابش رو گم کرده بود و داشت می‌ اومد ازم امانت بگیره، اخه شنبه امتحان میان ترم داشتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نزدیک خرداد بود، ماهم سال نهایی، بهترین دوستم بود، نتونستم بهش بگم داریم میریم بیرون، گفتم بیاد ازم بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونشون از ما دور بود، تا برسه یه نیم ساعتی طول می‌کشید، مامان اینا هم عجله داشتند برای همین اونا رفتند، من خونه موندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز که اومد دیگه نذاشتم بره، قرار شد باهم درس بخونیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا عصر درس خوندیم، بعد رفتن ساناز برای خودم شامی تدارک دیدم، خانوادم بعد از شام قرار بود بیان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی هر چی منتظر شدم، نیومدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اینجای حرفش که رسید سکوت کرد. بغضش رو قورت داد، دوباره شروع به حرف زدن کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ازنگرانی همش به ساعت نگاه می‌کردم، زیرلب هی "امن یجیب" می خوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا ساعت یک شب هر چقدر بهشون زنگ می‌زدم بر نمی‌داشتن، دیگه مطمئن شده بودم. اتفاقی افتاده، چون سابقه نداشت هم‌زمان هیچ کدومشون به تلفن جواب ندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینکه ساعت 1:30 نصف شب تلفن خونه زنگ خورد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه آقایی اسمو فامیلمون رو پرسید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه بزرگتری تو خونه هست بهش بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پورخندی رو لبش شکل گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیچاره نمی‌دونست ما کسی رو تو این دنیا نداریم چه برسه به بزرگتر! دیگه هر اتفاقی که افتاده بود، باید محکم می‌موندم، بنابراین بهش گفتم هر اتفاقی افتاده به خودم بگید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم آدرس یه بیمارستان رو بهم داد، با آژانش خودم رو به بیمارستان رسوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اطلاعات که پرسیدم من رو به طرف آی سی یو راهنمایی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه داشت گریه می‌کرد و حرفاش رو با هق هق می‌گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- -تو آی سی یو چند دقیقه ای سرگردون از این طرف به اون طرف می‌رفتم، نمی‌دونستم چی‌کار کنم، هیچی جایی رو هم بلد نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره یه نفر از آی سی یو بیرون اومد؛ بهش گفتم:"به من زنگ زدن که خانوادم اینجان من حالا چیکار کنم؟"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی به من نگاه کرد، گفت چند لحظه منتظر بمونم، دوباره به آی سی یو برگشت، ولی یه دقیقه بعدش با دکتر بیرون اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر به طرفم اومد و ازم پرسید چه نسبتی باهاشون دارم. گفتم:" همه زندگیم و همه کس کارم هستند."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدت گریش بیشتر شد، دستاشو رو صورتش گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آروم باشید، یکم منتظر بمونید برم براتون آب بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازگل سکوت کرد، از بوفه بیمارستان بطری آبی خریدم، دوباره پیشش برگشتم. بطری رو باز کردم و بهش گفتم کمی بخوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جرعه از آب رو خورد، همون‌طور تو دستش نگه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گریه ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دکتر گفت خانواده ام یه تصادف سخت کردند، به حدی که پدرم و برادرم همون‌جا تموم کردند و مادرم بشدت حالش بده، امیدی به زنده موندش نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اینجای داستان غم انگیزش که رسید، با صدای بلند گریه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه تنهاش گذاشتم، تا خودش رو اروم کنه احتمالا تا حالا نتونسته بود به این راحتی گریه کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند دقیقه اشکاش رو پاک کرد، دوباره کمی آب خورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید من باید به مامان سر بزنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم‌زمان از روی نیمکت بلند شد، من هم بلند شدم روبروش ایستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از این که با من حرف زدید ممنونم. می‌دونم خسته اید استراحت کنید. من فردا ساعت 11 دوباره برمی‌گردم ،که باهم حرف بزنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم این پا و اون پا کرد ،انگار می خواست چیزی بگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه حرفی دارید راحت باشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب شما تو حرفی که گفتین، اووم یعنی در مورد حرفی که می‌خواستید.... ببخشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو پایین انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه منظورتون راجع به کمک کردن به مادرتونه مطمئن باشید، هر کاری از دستم بربیاد می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا میام و دقیق تر دربارش حرف می‌زنیم باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشماش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، ازتون ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش می‌کنم خدانگهدارتون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف درخروجی به راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرم درگیر سختی های دختر 16 ساله ای بود که تحملشون کرده بود، مطمئنا کسی نمی‌تونست درکش کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موضوع مهمتر این بود، که قرار بود بازهم سختی بکشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو جلوی عمارت نگه داشتم و پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول خواستم به طرف ساختمون خودم برم، ولی پشیمون شدم بهتر بود از حال پدر با خبر می‌شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنج پله کوتاه جلوی ساختمون بالا رفتم، زنگ در ورودی رو زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس خاتون در رو با خوش رویی برام باز کرد، احترام زیادی براش قائل بودم، از وقتی یادمه همیشه کنار خانواده ما بود، به اندازه مادرم زحمت کشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام پسرم خوش آمدی، خسته نباشی مادر جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خاتون ممنون، شما خوبید؟ درد کمرتون بهتر شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره مادر بعد از دکتری که من رو بردی خیلی بهتر شدم، خدا عمر با عزت بده بهت مادر جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به روش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادر و پدر تو سالن هستند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله پسرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سالن بزرگ خونه گذشتم، به سمت راست که اتاق نشیمن کوچک بود، رفتم. این‌جا رو فقط برای مواقعی که خانواده تنها بودن و مهمون غریبه نداشتیم استفاده می‌کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست کنار این اتاق نشیمن یه سالن بزرگ بود، میز غذاخوری مهمونی هم اون‌جا بود، در سال حدود سه چهار بار ازش استفاده می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده برای صرف غذا از میز کوچیکی که کنار اشپزخونه بود، استفاده می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اطاق نشیمن شدم، دو دست مبل راحتی با بالشهای بزرگی که روی زمین حکم تزیین رو داشت، توی نگاه اول جلب نظر می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دوشون روی مبل نشسته بودن و به سریالی که از تلویزیون پخش می‌شد نگاه می‌کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آرومی سلام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر:«سلام پسرم خسته نباشی، امروز دیر کردی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر هم جواب سلامم رو به آرومی داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاری برام پیش اومد ،چند ساعتی بیشتر موندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر:«شام که نخوردی؟ بزار بگم برات آماده کنند!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم‌زمان با حرفش به طرف آشپزخونه رفت، روی مبل روبرویی پدر نشستم، به چهره اش دقت کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای کنار شقیقه اش بیشتر سفید بود، ریش پروفسوری سفیدش، بعضی جاها با مشکی هم قاطی شده بود، ولی همچنان چشمای قهوه ای رنگش درخشندگیش رو حفظ کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما دیگه از اون خودخواهی و تکبر گذشته خبری نبود. بر خلاف گذشته که همه کارهاش رو با زور و قدرت پیش می‌برد، الان با حرف زدن و منطق مشکلات رو حل می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد حرف مهربانو در مورد اعتماد نسبت به پدر افتادم، شاید اگه ده سال پیش این سوال رو ازم می پرسید، میگفتم قابل اعتماد نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی به این مرد پیر میشه اعتماد کرد، با این فکر لبخند خیلی کمرنگی روی لبم نشست، هم‌زمان با برگشتن پدر به سمت من شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه خبر پسر جان، کارها خوب پیش میره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله خدا رو شکر، همه چیز روبه راهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو تکون داد، باز توجهش رو به برنامه تلوزیون داد، ولی معلوم بود فکرش رو یه چیزی مشغول کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی توی چهرش دقیق شدم، دلیل ذهن مشوشش رو فهمیدم، ولی کمی صبر کردم خودش به زبون بیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوتن ... دیشب باز خواب مهربانو رو دیدم، فکر می‌کنم اتفاقی براشون افتاده، این مدت فقط خوابش رو می بینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان بهترین موقعیت بود، تا تکلیف یه سری مسائل معلوم بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنابراین با لحن جدی پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پدر؛ از کاری که با مهربانو کردید پشیمونید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش به طرفم برگشت، دو ثانیه به چشمام نگاه کرد، ولی مسیر نگاهش رو سمت دیگه برد. می‌دونستم نمی‌تونه به چشمام خیره بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت دو دقیقه ای سالن رو فرا گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر پا به سالن گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوتن جان غذات آماده است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم ،به طرف خروجی نشیمن رفتم ،ولی صداش رو شنیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره پشیمونم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی روی لبم اومد، به قیافه متعجب مادر نگاه کردم، بهش گفتم همراه من بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر میز نشستم، شروع به غذا خوردن کردم مادر هم همراهم بود، می دونست تا آخر غذا حرفی نمی‌زنم پس اون هم ساکت و منتظر نشسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از تموم شدن غذا همون‌جا نشستم، به چهره مهربون مادرم نگاه کردم، اخلاقش درست بر عکس پدر بود؛ یه زن مهربون و خانواده دوست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره بسیار دلنشینی داشت رنگ چشماش سبز کمرنگ بود، با بینی و لبهای کوچیک ولی کسی از خانواده رنگ چشماش رو به ارث نبرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادر می‌خواستم یه چیزی بهتون بگم، ولی باید قول بدید آرامش خودتون رو حفظ کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر ابروهاش رو از نگرانی درهم کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای اتفاقی برای کسی افتاده، هدا و هومن حالشون خوبه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله نگران نباشید، حال اونا خوبه موضوع یه چیزه دیگه است ... راستش من امروز کسی رو دیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو سکوت کمی به دستهاش که با نگرانی درهم گره میزد نگاه کردم، خبر داشتم چقدر مهربانو رو دوست داره، همیشه از نبودنش ناراحت بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من امروز مهربانو رو دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه مبهوت به من نگاه کرد، انگار حرف اشتباهی شنیده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی رو؟ مهربانو ... مهربانوی خودمون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک هاش از چشمهاش سرازیر شد، مادرم با قلب مهربانش زود تحت تاثیرقرار می‌گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی خودش رو به جلو خم کرد، دستام رو محکم گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطمئنی خودش بود؟ اصلا باهاش حرف زدی؟ حالش چطور بود؟ خوب بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو با مهربانی نوازش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادرجون اروم باشید، تا بهتون بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکاش رو پاک کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ارومم عزیزم تو بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشماش نگاه کردم، سعی کردم طوری بگم که هول نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش یکم تو وضعیت خوبی نبود، سلامتیش یکم مشکل داره و تو بیمارستانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی مریضه؟ وای خدای من؟ چه مریضی داره... کدوم بیمارستانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ام از ناراحتی درهم رفت، نمی‌دونستم چطور براش اون همه مشکلی رو که داشت،توضیح بدم. با ناراحتی صداش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر با چشمای اشکی بهم نگاه کرد، انگار خودش حدس زد بیماری مهربانو سخته، دوباره اشکاش از گوشه چشاش جاری شد، با صدای ارومی در حد زمزمه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زنده است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی از جاش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو بریم دیدنش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو گرفتم، سعی کردم با کلماتم ارومش کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادر جون بشینید من تازه از پیششون اومدم، نیاز به استراحت دارن فردا می‌برمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای پدر هر دومون به پشت سر چرخیدیم، با دیدن چهره ی نگرانش فهمیدم همه حرفامون رو شنیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای لرزونی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه اتفاقی براش افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس حبس شدم رو بیرون فرستادم، انگار باید همه چیز رو توضیح می‌دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهتره بشینیم و حرف بزنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر هم به طرف ما اومد، روی صندلی کنار مادر نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دوشون مضطرب بودند، این رو از دستهای گره شده پدر و دستهای مادر که دامن رو تو مشتش گرفته، نشون می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن ارومی شروع به تعریف داستان کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امروز تو ساختمون مطب به طور اتفاقی دختری رو دیدم، که به نظرم اشنا اومد، برای بیماری مادرش از یکی از دکترها درخواست کمک داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از منشی دکتر ادرسش رو پیدا کردم، وقتی فهمیدم اسم مادرش مهربانو کیانمهره، کنجکاو شدم ببینمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بیمارستان رفتم ... خود مهربانو بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر به ارومی گریه می‌کرد، پدر به دستهاش خیره شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر:«مشکلش چیه؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی سکوت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چهره مادر نگاه کردم، که با چشمای نگرانی بهم نگاه می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تومور مغزی داره و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای گریه مادر بلند شد، پدر دستش رو به طرف صورتش برد و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر:« و چی مادر، مگه بازم ادامه داره؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهربونی به چهرش نگاه کردم، چی باید بهشون می گفتم که امیدی به زنده موندنش نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار به صورت پر چروک پدر خیره شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پنج سال پیش تو تصادفی پسر وشوهرش فوت کردند، خودش متاسفانه بینایی چشماش رو از دست داده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای داد مادر چشم از پدر گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای خدای من، محمد دیدی چه به روزش اومده؟! پنج ساله خواهرت عزادار و تنهاست، ما ازش بی خبریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدت گریش زیاد شد، یه لیوان اب ریختم، سعی کردم کمی بخوره ولی طوری هق هق می کرد که نتونست بخوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاتون با دیدن مادرتو اون وضعیت سریع به طرفمون اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاتون :«خدامرگم بده چی شده؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاتون به مادرم کمک کنید بره تو اتاقش، منم چند دقیقه دیگه میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاتون زیر بازوی مادر رو گرفت و به طرف اتاق خوابشون تو طبقه دوم رفتند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت پدر چرخیدم، چشماش از فشار عصبی قرمز شده و دستش روی قلبش بود. دستم رو روی شونش گذاشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیدی چی شد؟ بیست سال خواهرم رو ندیدم حالا که پیداش کردم تو اون وضعیته و من دارم با خوشی زندگی می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج ساله سخت مریضه، منِ بی غیرت ازش بی خبرم! من با خانوادم، پاره تنم، چی‌کار کردم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هاش از شدت غصه لرزید، اولین بار بود گریش رو می‌دیم، کمی ازش فاصله گرفتم تا راحت‌تر بارغصش رو کم کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف پنجره سراسری و شیشه ای سالن رفتم، که باغ به خوبی ازش دیده می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در فکرهای خودم غرق بودم که حضور پدر رو کنار خودم حس کردم، اونم هم مثل من به منظره روبرو خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهربانو سوگلی خونه بود، همه از کوچک و بزرگ دوستش داشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی به خوندن و نوشتن علاقه داشت، همین باعث شد که از ما جدا بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نظراتش رفتارش مثل اصیل زاده ها نبود، ما خاندانمون خیلی بزرگ بود و حساس روی بعضی اصول،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علاقه ای که به درس خوندن داشت، باعث شد پدر رو راضی کنم که براش معلم سرخونه بگیره تا به چیزی که می‌خواد برسه، دوست داشت معلم بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چندی، گشتیم که فرد مورد اعتمادی پیدا کنیم، بالاخره کیوان رو پیدا کردیم، یه جوون روستایی که تونسته بود خودش رو بالا بکشه و معلم سرخونه بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هفته ای سه روز خونه می‌ اومد تا به مهربانو درس بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوون خوب و سربه زیری بود، هیچ حرکت بدی ازش ندیده بودیم، حد خودش رو می‌دونست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع ها هم مهربانو زیاد خواستگار داشت، چهرش هم زیبا و خواستنی بود، موهای بلند و چشمهای سیاهش همه رو جذب خودش می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتار و اخلاقشم با همه خوب بود، انگار اون دختر بلد نبود عصبی و ناراحت بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجونم اصرار داشت زودتر ازدواج کنه، ولی مهربانو زیر بار نمی‌رفت، چون منم طرف‌دار مهربانو بودم، آقاجون نمی تونست کاری بکنه. من و مهربانو رابطه خیلی خوبی داشتیم، همیشه حامی اون بودم. تا وقتی که ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین نوه خان عمو از مهربانو خواستگاری کرد، تازه از خارج برگشته بود و خواستگار مهربانو بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجون و پدر بزرگ و خان عمو هم اصرار داشتند، زودتر این ازدواج سربگیره، حتی منم موافق این وصلت بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر خوب و تحصیلکرده ای بود، حتی قبول کرد مهربانو به تحصیلش ادامه بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی مهربانو به شدت مخالفش بود، به هیچ عنوان زیر بار ازدواج نمی‌رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینکه یه روز سراغش رفتم، ازش دلیل مخالفتش رو پرسیدم، اونم گفت هنوز نمی‌خواد ازدواج کنه و از خونه به این زودی بره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی من حرفش رو باور نکردم، اصرار کردم دلیل واقعیش رو بگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهربانو با خجالت زیاد گفت که کیوان رو دوست داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی این حرف رو شنیدم، سیلی محکمی به صورتش زدم، بهش گفتم:«این فکر رو از سرت بیرون و خودت رو برای عروسی با امین حاضر کن!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوان اصلا در حد و اندازه خاندان ما نبود، اگه این وصلت سر می‌گرفت همه آبرو خاندان به باد می‌رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی مهربانو گوش نکرد، فرداش کیوان نمی‌دونم با چه جراتی خواستگاری اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجون وقتی ماجرا رو شنید، با عصبانیت داد زد از خونه من بیرون برو، من حتی جنازه دخترم رو دوش تو نمی‌ذارم ! تو یه پاپتی به چه جراتی اومدی خواستگاری دختری که گل سرسبد یه خاندان بزرگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی کیوان حرکتی نکرد، بازهم روی حرفش اصرار کرد، گفت با تمام قلب و جونش عاشق مهربانو است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم نتوستنم عصبانیتم رو کنترل کنم، شروع به کتک زدنش کردم، ولی اون هیچ دفاعی از خودش نکرد، تا این‌که مهربانو خودش رو انداخت جلو تا سپر بلای کیوان بشه! ولی من مهربانو رو هم کتک زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخر سر اصلان عموت اومد، مهربانو رو از زیر دستم نجات داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلان فرد خنثی خونه بود ،اصلا خودش رو قاطی این چیزها نمی‌کرد، همیشه بیننده ماجراها بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیز هم تنها کاری که از دستش بر می‌ اومد گریه کردن بود، زنها حق اظهار نظر تو هیچ کاری رو نداشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی ماهرخ مادرت طرف‌دار سرسخت مهربانو بود، حتی سر این موضوع یه ماه تموم با من حرف نزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد اینکه کیوان رو از خونه بیرون انداختند، آقاجون گفت مقدمات عروسی مهربانو با امین رو آماده کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی باید منتظر می‌موندیم، تا زخمای کتکی که بهش زدم، کمی بهتربشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند روزی ازاون ماجرا گذشت، مهربانو از اتاقش بیرون نمی‌اومد، حق رفتن به بیرون خونه رو هم نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کیوان هم خبری نبود، تا اینکه یه روز صبح ماهرخ نامه ای بهم داد، که از اتاق مهربانو پیدا کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اون نامه مهربانو نوشته بود، هیچ وقت من و آقاجون رو بخاطر کاری که باهاش کردیم نمی‌بخشه، و برای همیشه از خونه رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدها، بعد از فوت آقاجونم فهمیدم، ماهرخ به مهربانو کمک کرده، تا از خونه فرار کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون نمی‌تونست ببینه مهربانو کسی رو دوست داره و ما به زور مجبورش می کنیم با یکی دیگه ازدواج کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • شروق

    ۱۹ ساله 00

    خوب بود ولی آخرش باید یه جور دیگه تموم میشد...

    ۲ ماه پیش
  • بارانا

    ۱۵ ساله 00

    واقعا عالی بود 👍 ولی اخرش رو باید یکم بهتر تموم میکردی

    ۵ ماه پیش
  • ماریه

    ۲۱ ساله 00

    کاش پایان خوش داشت و جلد دوم بیارین

    ۶ ماه پیش
  • نا شناس

    ۲۸ ساله 00

    چخبره همه رمانه رو گند زدن رمان اون نویسنده ای رو بزارین که رمانش کامل باشه ومعلوم باشه چی ب چیه 😠😠

    ۶ ماه پیش
  • لیلی

    ۱۹ ساله 20

    خیلی قشنگ بود ولی آخرش باید یه جور دیگه تموم میشد

    ۱ سال پیش
  • غزل

    ۱۶ ساله 00

    تر زدی آخر این چی بود دیگه تو خماری ولمون کردی معلوم نشود آخرش چی شود اصلا

    ۲ سال پیش
  • امیلییت

    10

    خوشم نیمد

    ۲ سال پیش
  • دیار

    00

    خوب بود،ولی از پایان باز خوشم نمی آید..........

    ۲ سال پیش
  • ممد

    ۱۷ ساله 10

    دلم میخواد سره نویسنده رو بگیرم فقط بکوبم به دیوار آخر رمان حتی تا لحظه آخر هم قشنگ بود روی ده کلمه آخر گندش کردی

    ۲ سال پیش
  • الینا

    10

    خیلی بد بود ..آخرشم مضخرف تموم شد .. جلد دوم هم داره؟؟

    ۴ سال پیش
  • جر

    00

    زارت چر اینطو شد😐خیلی چرت تمام شد

    ۳ سال پیش
  • سوزان

    ۱۴ ساله 42

    خیلی آخرش چرت بود کی فصل دوم رو میزاری نویسنده همش ما توی خماری میزاری آدمو اه اه اه😡😡😡😡

    ۴ سال پیش
  • نازنین

    ۱۵ ساله 10

    خیلی قشنگ بود ولی اخرش یکم زود تموم شد کلا قشنگ بود ممنون نویسنده ی عزیز زحمت کشیدی

    ۳ سال پیش
  • فرشته

    00

    خیلی چرت بود

    ۳ سال پیش
  • غزل

    10

    همین بود اخرررش؟ 😑😑

    ۴ سال پیش
  • Fafa

    ۱۴ ساله 00

    چجوری رمانم رو برای برنامه بفرستم؟

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.