داستان رمان دقیقا ادامه جلد اوله محیطش با محیط جلد اول کمی متفاوت تره که امیدوارم این جلدوهم عین جلد اول دوست داشته باشید

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۲ دقیقه

مطالعه آنلاین برج زهرمار و دخترشیطون بلا جلد دوم
نویسنده : کیانا بهمن زاد

ژانر : #طنز #عاشقانه #کلکلی

خلاصه :

داستان رمان دقیقا ادامه جلد اوله محیطش با محیط جلد اول کمی متفاوت تره که امیدوارم این جلدوهم عین جلد اول دوست داشته باشید

به خواسته کاربران عزیز که درخواست جلد دوم این رمانو داده بودن شکرخدا تونستم داستانی هم برای جلد دومش خلق کنم نمیخواستم جلد دومی داشته باشه اما خب چون خیلیا این پیشنهادو داده بودن تصمیم گرفتم که این کارو بکنم اگه جلد اول این رمانو نخوندید این جلدو اصلا نخونید چون چیزی متوجه نمیشید داستان رمان دقیقا ادامه جلد اوله محیطش با محیط جلد اول کمی متفاوت تره که امیدوارم این جلدوهم عین جلد اول دوست داشته باشید

خلاصه کوتاهی از جلد اول:

آرام که از پدرش متنفر و مدام ازش درحال فرار بود به طور اتفاقی با آرسام آشنا میشه آرسام هم مردی بود که شخصیتش دقیقا مخالف آرام شیطون بود اما خب برحسب اتفاقاتی آرام به آرسام پیشنهاد یه ازدواج سوری میده تا بتونه از دست پدرش راحت بشه آرسام هم که هدفش ضربه زدن به پدر آرام بود این پیشنهادو قبول میکنه (علت تنفر توی جلد اول هست)با نقشه های آرام و آرسام ضربه بزرگی به پدر آرام زده میشه طوری که با اونهمه ظرری که سر شرکتش میاد سکته میکنه و خونه نشین میشه در این بین هم آرسام و آرام دلشونو بهم میبازن و تصمیم میگیرن ازدواج سوریشونو عاشقانه ابدی ادامه بدن در این بین دختری که عاشق آرسامه(آرمیتا)و معشوقه اول آرسام محسوب میشد اما بهش خیانت میکنه و به آمریکا میره به ایران برمیگرده و سرراه آرسام قرار میگیره باهاش حرف میزنه و از عشقش به آرسام میگه اونم پسش میزنه به خاطرهمین آرمیتا نقشه ای میکشه که با یه تصادف کاری کنه آرسامو از آرام دور کنه توی تصادف آرسام حافظشو از دست میده خبر مرگ آرسام باعث افسردگی آرام میشه تا اینکه بعد از دوسال به زور کیانا(همسرامیر)که به یه جشن تولد میره متوجه آرسام میشه اما اون دیگه آرسام نبود اشکان پاکنژاد بود آرام تلاش زیادی برای اینکه اشکان باور کنه که آرسامه میکنه اما وقتی سردی اونو میبینه و اینکه با آرمیتا نامزدی کرده پاشو عقب میکشه اما یکهو اتفاقی که نباید بیفته می افته:)

گفتن او عشق من نیست

اما من باور نکردم

گفتن در جست و جوی عشقت نباش

اما من تسلیم نشدم

حکم فراموش شدنت قابل امضا نبود

هضم نبودنهایت قابل انکار نبود

جنگیدمو ماندم تا شاید روزی پیدا شوی

پیدا کردنت زمان برد اما پیدا شدنت سخت ماند

و این بود سرانجام عشقمون یکی بود دیگریم هست اما روزگاری برای ما نبود:)

(آرام)

_من رئیس این خراب شده هستم یا نیستم؟

امیر_بلا به دور این چه حرفیه خانوم مدیر عامل شکسته نفسی میفرمایید

یاشار_یکم آرومتر آرام الان شهرداری باور میکنه شرکتمون خراب شدس میاد باقی مونده هاشو جمع میکنه بدبخت میشیم

_بسه...بســـــــــــــه...اینقدر روی اعصاب من راه نرید... وقتی من یه چیزی بهتون میگم باید بگید چشم وقتی میگم خودتونو بندازید تو دریا نباید حرف بشنوم فقط اطاعت

محکم کوبیدم رو میز و از شدت خشم نفس نفس زدم یکهو امیر از سرجاش بلند شد به سمت در خروجی رفت که با خشم به سمتش اشاره کردمو داد زدم:

_کجا سرتو انداختی پایین میری؟

امیر_دارم میرم شنا یاد بگیرم این آرسام خدا بیامرز همش بهم میگفت بدبخت شنا یاد بگیر بدرد میخوره یه همچین روزاییرو میدید زیادم بیراه نمیگفت

دستمو به شقیقه هام گرفتمو روی صندلی ریاستم آوار شدم آرنجمو روی میز گذاشتمو سرمو بین دستام گرفتم چشمامو روی هم بستمو ناله ای کردم نمیفهمه من الان خیلی جدیم نباید باهام شوخی کنه اونوقت دست از مسخره بازی کردن برنمیداره:/

امیر_من نمیفهمم این همه اعصاب خوردی برای شیرینیه؟

با حرص سرمو از بین دستام بلند کردمو بهش نگاه کردم که دستی به سرش کشیدو پوفی کرد وقتی فهمید همچنان نگاه خونخوارم روشه دستی به کتش کشیدو چشم غره ای به یاشار رفت

امیر_یه چیزی بنال تا حلقه آویزمون نکرده

یاشار_من کاری ندارم بهت گفتم این از شوهرش سخت گیرتره نمیتونیم از پسش بربیاییم تو گفتی یه دختربچس میتونیم راضیش کنیم

امیر یکم هول کرد هنوز وسط اتاق ایستاده بود سریع به سمتم برگشت ابروی راستمو بالا دادمو بهش نگاه کردم اونم درحالیکه کم کم داشت کلافه میشد دستی توی موهاش کشید

امیر_اینطوری نگام نکن...خب صف نون خامه ای شلوغ بود حالا چی میشه ایشون به جای نون خامه ای نخودی بخوری؟

_نخودی؟نخووووووودی امیـــــــــــــــر؟

امیر_جیغ نزن آرام...ای بابا تموم مردونگیم رفت زیرسوال

_امروز باید کل سهام شرکتو به آرسام منتقل کنم اونوقت جلوی اونهمه مهمونو وکیل من نخودی بذارم؟اینا بدرک اصلا آرسام نخودی دوست داره تو رفتی نخودی خریدی؟

امیر_وقتی سهامو منتفل کردیم خودم دستشو میگیرم میبرم تو شیرینی فروشی یه نون خامه ای براش میگیرم الانم نیازی نیست اینهمه حرص بخوری باور کن نخودی خیلی به صرفه تره من از الان تصمیم گرفتم برای مهمونایی که میان خونمون فقط نخودی بگیرم

امیر یکم آب برام ریخت و به سمتم اومد پشت میز نشسته بودم و داشتم با حرص به جا چسبی مشکی رنگی که روی میزم بود نگاه میکردم امیر یکم از میز فاصله گرفت دستشو حسابی کش آوردو لیوانو جلوم گذاشت که باعث شد سوالی از این رفتارش سرمو بالا بیارم

امیر_چیه؟خب تو الان خطرناکی نباید نزدیکت شد این آبو بخور یکم آروم شی

در اتاق که باز شد به سمتش برگشتم با دیدن آرسام که اتو کشیده و مرتب وارد اتاق شد یکم جا خوردمو سریع از روی صندلی بلند شدم آرسام مثل همیشه جذاب و جدی وسط اتاق ایستاد روبه یاشار ابرویی بالا انداخت

آرسام_شما که هنوز اینجایید نباید الان تو دفتر حقوقی باشید؟

یاشار_باز امیر دست گل به آب داده داریم حرص خوردن خانوم مدیرعاملو کنترل میکنیم

آرسام به امیر نگاه منظورداری کرد که سریع به سمتش رفتم نباید آرسام چیزی از ماجرای شیرینی ها میفهمید وگرنه شر میشد روی این جور چیزا خیلی حساس بود

_بهتر نیست منو تو بریم؟اونام خودشون میان هیم؟

آرسام_آرام من بازم میگم من هیچی از این چیزایی که تو میگی یادم نمیاد...اصلا نمیفهمم چه طور میشه من رئیس این شرکت بزرگ باشم

هوفی کشیدمو نگاهمو ازش گرفتم آرسام هنوز کامل حافظشو به دست نیاورده بود یا بهتر بگیم اصلا به دست نیاورده بود:/ اون روز توی قبرستون هم که یکهو اونطوری صدام زد ماجرا داشت که الان اصلا وقتش نیست

آرسام_میوه چی خریدید؟

امیر_موز،پرتغال،لیمو،خیار،سیب

آرسام_خوبه...شیرینی هم که قرار بود نون خامه ای باشه میمونه سر نوشیدنی که فکر کنم به تفاوق رسیدیم قهوه باشه

یاشار_قهوه؟امیر نفهم تو به من گفتی...

امیر سریع جستی زدو به سمت یاشار رفت دستشو روی دهنش گذاشت و یه چیزی یواشکی در گوشش گفت که اونم چشماش گرد شدو به امیر نگاه کرد و این وسط فقط منو شوهرم نامحرم بودیم:/امیدوارم فقط گند دیگه ای نزده باشه به سمت آرسام برگشتم که مشکوک داشت به اون دوتا نگاه میکرد چه قدر خوشحال بودم که همسرم کنارم بود الان به معنی واقعی داشتم نفس میکشیدم دستمو توی بازوی آرسام حلقه کردم که توجهشو بهم داد نیمچه لبخند مردونه ای روی لباش نشست که تموم دنیای من بود

_آقاییم بریم؟

آرسام_بریم عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_سگ شدناشون فقط برای ماست،ببین چه طوری باهم حرف میزنن،ای خیر نبینین یه دفعه به من نگفت عزیزم،الانم که حافظه درست و حسابیم نداره نمیتونه با من یکم خوب حرف بزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام بی توجه به غرغرهای امیر سری تکون دادو درو برام باز کرد که باعث شد ازش خارج بشم بعد خودش به سمت امیر برگشت و با لحن جدی روبهش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_تو اتاق حقوقی میبینمتون...شب یادتون نره بیایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_وقتی قراره شام مفت بهم برسه مگه میشه یادم بره حتما میاییم خیالت راحت اصلا از همون عصرونه منو همسر عزیزم خونتونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام سری به نشونه تایید تکون دادو از اتاق خارج شد دستمو توی بازوش حلقه کردم و باهم به سمت اتاق حقوقی که محل قرارمون با وکیل ها بود رفتیم توی این دوسال چون خبر مرگ آرسام پخش شده بود همه فکر میکردن دور از جونش مرده اما اینکه امروز یکهویی سروکلش توی شرکت پیدا شد و همه مطلع شدن که آرسام زندس جا خوردن حتی برای بعضیا هنوز قابل هضم نبود حق داشتن ما خودمون هنوز هضمش نکرده بودیم پسرا سهام آرسامو به اسم من زده بودن و الان که آرسام خودش زنده بد اما از اینهمه سهام و ثروتی که داره هیچ خبری نداشت باید بهش برمی گردوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_اینهمه عجله لازم بود آرام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره عزیزم،باید کم کم خودتو با شرایط وقف بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_اما منکه به شما گفتم هنوز چیزی یادم نمیاد و اصلا نمیدونم باید چی کار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرسام جان امیرو یاشار کنارتن کمکت میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_همین بیشتر نگرانم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ای کردم که باعث شد خودشم لبخند مردونه دندون نمایی بزنه که جذابیت مردونش چندبرابر شد باهم وارد اتاق شدیم هردومون کنارهم پشت میز نشستیم به سمتش برگشتم و بهش خیره شدم چه قدر دلتنگش بودم درسته دیروز تا خود صبح تو بغلش بودمو خودمو بهش چسبونده بودم اما هنوز دلتنگش بودم تمام این دوسالی که من فقط وقت کشی کردم اون زنده بود و من بی خبر از این موضوع برای نبودش ماتم گرفته بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_چیه شیطون بلا؟الان وقت این نگاهاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی زدم که حالت چشماش تغییر کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی دوست دارم آرسام...خیلی خوشحالم که خدا تورو بازم بهم برگردوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_با اینکه حافظم برنگشته و حتی تورو کامل نمیشناسم اما نسبت بهت حس خوب و قشنگی دارم که دلم نمیخواد از دستش بدم خوشحالم که همسری مثل تو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_حافظت برگرده اصلا اینو نمیگی آخه خاطرات اوایل ازدواجتو فراموش کردی الان هردوتون گرمید به خصوص آرام بذار یه مدت بگذره از این حرفت پشیمون میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ به امیر نگاه کردم که همراهه یاشار زدن زیر خنده آرسام هم اولش تک خنده کوتاه مردونه ای کرد بعد به سمت من برگشت خودشو به سمتم کش آوردو روی سرمو بوسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_میدونم همشو برام تعریف کرده اما هنوزم دوسش دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای قدمهای چندنفر به اون سمت برگشتیم با دیدن وکیل ها هردومون از سرجامون بلند شدیم باهاشون سلام علیک کردیم و هممون دور میز نشستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل_هنوزم باورم نمیشه شما زنده هستین،وقتی بهم خبردادن گفتم تا با چشم خودم نبینم باور نمیکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_ایشون همیشه زنده هستن جناب وکیل،توی این دوسالی که فوت شده بودن من یکی به شخصه مدام یادوخاطرشون توی قلبم زنده بود همیشه سر پروژه ها اینکه الان میرم شرکت و ایشون باز غر میزنن که چرا هنوز فلان کارو نکردی درخاطرم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل تک خنده ای کردو پرونده جلوی دستشو باز کرد پوفی کشیدم این امیر نمیتونست یه دقیقه اون دهنشو ببنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل_خب همه کاغذبازی ها برای اینکه سهام هشتاد درصدی شرکت به اسمتون برگرده آمادس فقط میمونه سر امضای طرفین و شهادت آقایون راد و وکیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر وقتی اسمش وسط اومد یکم راست شدو سینشو جلو داد یکم خم شد با لحنی که منو آرسامو خودش بتونیم بشنویم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_ آرسام همونطور که گفتم اگه میخوایی شهادت بدم و پای اون برگرو امضا کنم باید یه ده درصد از سهمتو بهم بدی یادت که نرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام ریلکس یکم خودشو عین امیر کش آوردو کنار گوشش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_شمام که هنوز یادت نرفته بهتون گفتم غلط کردی عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر با حرص بهش نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_این جور مواقع عزیزم میشم پسره گند دماغه بیشعور...آقا کجارو امضا کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار که کنار دستم نشسته بود به سمتم برگشتو سوالی بهم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_همه هشتاد درصدو میخوایی برگردونی؟ولی ده درصدش که برای خودت بود آرسام قبل از این ماجراها بهت داده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ششش نمیخوام چیزی بفهمه قرار بود بین منو تو امیر بمونه یاشار،حرفی نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از امضای یاشار و امیر پرونده به سمت من هدایت شدم بهش نگاه کردمو نفس عمیقی کشیدم به سمت آرسام برگشتم که داشت بهم نگاه میکرد لبخند خاطرجمعی بهش زدم که اونم خودکارشو بهم داد برگرو که امضا کردم یاشار یه چندتا برگه دیگه جلو دست منو آرسام گذاشت که همزمان باهم امضا میکردیم همون لحظه خدمه شرکت اومدن و وسایل پذیراییرو روی میز چیدن اما منو آرسام فقط توجهمون فعلا روی برگه ها بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_اینجارو تو باید امضا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه یه لحظه صبر کن اینو امضا کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار امضآها که تموم شد امیر شروع کرد به دست زدن پشت سرشم یاشار و دو وکیلمون هم دست زدن همراهه آرسام لبخندی به روی هم زدیم و به همه نگاه کردیم برگشتمون همانا و چشممون به وسایل پذیرایی افتادن همانا آرسام با تعجب به سمت امیر برگشت امیرهم که هنوز لبخند گنده روی لباشو حفظ کرده بود سریع جعبه نخودی هارو برداشت و به سمت وکیلهامون رفت اوناهم حسابی جا خورده بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_بفرمایید دهنتونو شیرین کنید،به خاطراین نخودی خریدیم که فقط دهنتون شیرین بشه نه شکمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام آرنج راستشو روی میز گذاشت سری به نشونه تاسف تکون دادو سرشو پایین انداخت و چشماشو بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_وای خدا آبرومون رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_هنوز مونده جناب رئیس ایندفعه من پشت توام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از تعارف کردن نخودی امیر به سمت سینی که فنجون های طلایی خوشگلی توش بود رفت به سمت وکیل ها گرفت نمیتونستم محتویات توشو ببینم اما نگران بودم چون یاشار هم از این موضوع زیاد راضی نبود آرسام منتظر داشت به اونا نگاه میکرد وکیل ها با دیدن محتویات داخل لیوان چشماشون گرد شد به سمت هم برگشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_نخودی باعث تشنگی آدم میشه خواستید بازم هست خودم شخصا براتون سرو میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد به سمت ما اومد و فنجونارو جلو دستمون گذاشت با دیدن محتویات داخلش چشمام تا آخرین حد ممکن گرد شد به سمت آرسام برگشتم ببینم اون حالتش چه طوریه که دیدم با لبای بهم فشرده داره زیرچشمی به امیر که سعی میکرد خودشو بیخیال نشون بده نگاه میکنه سعی کردم لبخندی برای حفظ ظاهر بزنم به سمتشون برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی عذر میخوام ازتون...امروز شوخ طبعی آقای راد گل کرده الان براتون قهوه سفارش میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل_نه نیازی نیست بعد از شنیدن زنده بودن آقای تهرانی دیدن این چیزا دیگه عجیب نیست ما دیگه رفع زحمت کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل ها که بلند شدن هممون از سرجامون بلند شدیم به نشونه احترام بدرقشون کردیم همنیکه از اتاق بیرون رفتن و یاشار درو بست به سمت امیر برگشتیم که اونم سریع موبایلشو از توی جیبش درآوردو کنار گوشش گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_جانم کیانا؟...باشه قربونت برم الان سریع میام...چشم چشم حتما...کاری نداری؟...مراقب خودتو عشقمون باش خدافس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه با حرص بهش نگاه کردم با لحن معنی داری به موبایلش اشاره کردمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همسرتون بودن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_ایم بله...دستور داد که فورا برگردم خونه میخواد برای امشب لباس بخره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_اول حساب این آبروریزی که راه انداختیرو پس میدی بعد هرجا خواستی میری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_آبروریزی؟نه بابا چه آبروریزی نباید که همیشه قهوه سرو بشه یه بار بذار آب باشه خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_که آب باشه آره؟نخودی این وسط چی میگفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_نمیدونم من زبون نخودیهارو اصلا نمیفهمم اما زبون این نگاه تورو میفهمم به خاطرهمین ترجیح میدم زودتر این اتاقو ترک کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام و یاشار به سمت امیر رفتن که اونم عقب رفت همون لحظه دوید تا میزارو دور بزنه بیاد طرف در که آرسام و امیر نقششو خوندن و از دو طرف گیرش انداختن امیر با حرص پوفی کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_اونا نخودی خوردن کتکشو من باید بخورم،به جون خودم نمیذارم یکیتون نخودی بخوره اون جعبرو برمیدارم میبرم خونه با کیانا میشینیم میخوریم...لطفا آروم بزنید چون درد داره...من نحیفم...به این هیکلم نگاه نکنید از این آرام ضعیف ترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند بی صدایی روی لبام نقش بست و به اون سه تا که داشتن باهم بحث میکردنو بینش امیرو هم میزدن نگاه کردم خدایا شکرت که زندگیم باز پر از خنده و هیجان شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آرسام)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پامو روی هم انداختم و به کیانا خیره شدم اونم همینطور همه به خونه ای که آرام میگفت خونه مشترک منوتوهه اما هنوز چیزی ازش به یاد نمیآوردم اومده بودن هرچی تلاش میکردم نمیشد چیزی درباره اون تصادفو به خاطر بیارم حتی ماجراهای قبلشو اما از زندگیم راضی بودن دوست های خوب و موفقی داشتم و اضافه کنم یه همسر وفادار و شیطون کیانا یه ابروشو بالا داد که منم همون کارو کردم دست به سینه روبه روم نشسته بود با شنیدن صدای اعتراض آرام از توی آشپزخونه سوالی به اون سمت برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دست نزن پسره موزی ای بابا کیانا این شوهرتو صدا بزن داره دیوونم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_بیا و خوبی کن داشت میسوخت دختره لجباز،بیا سوخت،به جان خودم اگه من اینو گردن بگیرم اه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد از آشپزخونه بیرون اومد یاشار و کیانا ریزریز خندیدن اما من نگاهم جدی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا اینقدر زنمو اذیت میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_چرا زن تو اینقدر منو اذیت میکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چون حقته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر هم شونه ای بالا انداختو با لحن بیخیالی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_خب اونم حقشه دارم حقشو میدم که ناحقی نشه این وسط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم جروبحث با این پسره بی فایده بود طبق اطلاعاتی که بهم داده شده بود کیانا همسر امیر بود این وسط فقط یاشار مجرد بود که همش سرشم توی موبایلش بود دوباره نگاهم پی کیانا رفت اونم همینطور هردومون باز بهم خیره شدیم که باعث شد امیر سوالی بهمون نگاه کنه بعد وقتی دید منو کیانا اصلا قصد گرفتن نگاهمونو از هم نداریم با صدای بلندی که آرام بتونه بشنوه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_ای آرام بی خبر که داری مرغ سرخ میکنی بیا ببین چه خبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا به سمت امیر برگشت امیر هم خودشو به کیانا نزدیک تر کرد دستشو روی پشتی مبل گذاشتو یکم به سمت کیانا خم شد که اونم یکم صورتشو عقب برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_چرا به مرد مردم خیره میشی؟نمیگی شوهرم غیرتیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_برو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر چشماش گرد شد با همون حالتش به سمت من برگشت و به کیانا اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_جون من جوابشو شنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام از آشپزخونه بیرون اومد به سمت من اومدو کنارم نشست بعد سوالی به هممون نگاه کرد یاشار که سرش توی موبایلش بود اما مخاطبش آرام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_من گشنمه آرام هر بحثی که یکی از گوینده هاش امیر باشه چیزی جز چرتوپرت نیست برو غذاتو درست کن وقتتو الکی هدر نده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_مرغو گذاشتم توی سرخ کن برنج هم که داره دم میکشه داشتید درباره چی حرف میزدید؟از چی بی خبرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا بلند شد به سمتم اومد روی میز عسلی روبه روم نشست که باعث شد یکم جا بخورم دستشو زیر چونش گذاشت بعد بهم خیره شد همزمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_میخوام ببینم کسی که میمیره بعد از دوسال یکهو زنده میشه قیافش چه تغییرایی میکنه،راستشو بگو آرسام بهشتو دیدی یا جهنمو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_صد در صد جهنمو دیده فقط به خاطراینکه به من خیانت کرد رفت زن گرفت و از اونورم قدر منو اصلا نمیدونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام زد زیر خنده کیانا هم خندید اما یاشار با یه لبخند که داشت به موبایلش نگاه میکرد سری به نشونه تاسف تکون داد شنیده بودم که قبل از اینکه متاهل بشیم امیر خودشو عشق من میدونست:/اون موقع که داشتن برام تعریف میکردن دلم میخواست همون مرده بودم:/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچ کدومشو،من که نمرده بودم فقط تصادف کردم همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_راستی آرسام من هنوز تو کف یه چیز موندم تو که حافظت برنگشته چه طور آرامو به یاد آوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من آرامو به یاد نیاوردم حتی هنوز یادم نیست که آرام همسرمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام یکم نگاهشو ازم گرفت دستی به موهاش کشید بهش نگاه کردم نمیتونستم بهش دروغ بگم اما هنوز واقعا به یادش نمیتونستم بیارم کیانا آهانی گفت بلند شدو کنار امیر نشست یه سیب از روی میز برداشت و شروع کرد به پوست کندن یاشار موبایلشو کنار گذاشت و مشکوک بهم خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_درسته حواسم به موبایلم بود اما حرفارو خوب شنیدم،چه طور نتونستی زنتو به یاد بیاری درحالیکه دیروز رفتی بهشت زهرا و اونو صدا زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو دست کیانا بود که وقتی سیب و پوست کند یه قاچشو به امیر داد بقیشم قاچ کرد و بلند شد نفری یه قاچ بهمون داد امیر که معلوم بود هنوز تو کف حرفام مونده اصلا چیزی نمیگفت اما به سمت کیانا برگشت و با لحنی که شوخو شیطون نبود بهش گفت که یکی دیگه پوست بکنه به سمت آرام برگشتم که با ناراحتی سرش پایین بود به آرومی دستمو سمت سرش بردم که به سمتم چرخید چشمای خوشگلش ناراحت و حتی بغض دار بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باهم دربارش حرف زده بودیم علت این ناراحتیتو نمیفهمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_اگه هیچ وقت نتونی گذشتتو به یاد بیاری چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گذشتمو میخوام چی کار بذار به یادش نیارم همینکه کنار خونوادمم برام کافیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام اشک تو چشماش حلقه زدو نگاهشو ازم گرفت امیرو یاشار هم یکم صورتاشون توهم بود و ناراحت بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_به یاد میاره نگران نباش،آرسام راست میگه همینکه کنارمونه بزرگترین شانسمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_اما من فقط به این نمیتونم راضی باشم...من عشق همسرمو میخوام همون آرسام گذشته من سردی توی چشماشو حس میکنم دست خودشم نیست وقتی دختریرو به یاد نمیاره چه طور میتونه دوسش داشته باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من ازت فرصت خواستم آرام،گفتم بهم وقت بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_یه طورایی اینجوری به خودت بفهمونش که با آرسام وارد یه رابطه دیگه شدید رابطه ای که جدیده و باید دوباره عشق توش پایه گذاری بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_دارید درباره آرسام حرف میزنید،خودتونم به حرفایی که میزنید اعتقاد ندارید هیچ کدومتون نمیتونید درکم کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_من درک میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان هممون به سمت کیانا برگشتیم اما اون با غم به سمت امیر برگشت بعد به سمت آرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_سخته،برای یه زن خیلی سخته،خودمو جات میذارم نمیتونم تحمل کنم اما همه ما هستیم بهش کمک میکنیم دیدی که دکتر خوشبین بود گفت خودش بخواد و ماهم کمکش کنیم حافظش برمیگرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام پوفی کشید اشکاشو با دست پاک کرد یه دستمال کاغذی از روی میز برداشتم صورتشو به نرمی به سمت خودم برگردوندم به چشمای اشکیش که داشت اذیتم میکرد نگاه کردم درحالیکه به آرومی چشماشو پاک میکردم که هم اذیت نشه و هم آرایشش خراب نشه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وقتی گریه میکنی اذیت میشم،گریه نکن لطفا،من تمام سعیمو میکنم آرام بهت قول دادم قول یه مرد قوله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_اینم نشونه اول،میبینی داره کم کم راه می افته آرسام گذشته هم با دیدن چشمات اذیت میشد پس زیادم نسبت بهت بی حس نیست آرام زیاد سختش نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام بینیشو بالا کشیدو سری به نشونه تایید تکون داد بلند شدم به سمت آشپزخونه رفتم تا یه لیوان آب براش بیارم وقتی از یخچال یه لیوان آب براش ریختم به سمت سالن برگشتمو لیوانو به سمتش گرفتم تشکری کردو آروم مشغول آب خوردنش شد منم همونطور دست به سینه ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_نمیخوایی تعریف کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تعریف میکنم میبینید که فعلا حال آرام زیاد خوب نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_نه من خوبم تعریف کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_من به غذا یه سر میزنم تو تعریف کن آرسام یکمم بلند تا بتونم تو آشپزخونه بشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونه باشه تکون دادم سرجای قبلیم کنار آرام جا گرفتمو یکم اخم کردم انگار که توی گذشته فرو رفته باشم شروع کردم به تعریف کردن همه ماجرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا اینجاشو همتون میدونید که من تصادف کردم و وقتی بهوش اومدم یه دختروپسر بالا سرم بودن که خودشونو آرمیتا و رضا معرفی کردن باهم خواهربرادر بودن و آرمیتا بهم گفت که قرار بوده باهاش ازدواج کنم من چیزی از گذشتم به یادم نمی اومد اما وقتی همش آرمیتا باهام بود درباره یه سری علایق که توی خودم میدیدم حرف میزد میفهمیدم که داره حقیقتو میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرام نگاه کردم که با غم داشت بهم نگاه میکرد همه سکوت کرده بودنو جدی داشتن بهمون نگاه میکردن کیانا هم که کارش تموم شده بود وارد سالن شدو به جمعمون ملحق شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی خدا شاهده یه بار با آرمیتا کاری نکردیم آرام اون بود که مدام بغلم میکرد منم حسی بهش نداشتم اولش هیچ کاری نمیکردم اما وقتی دلخور شدناشو میدیدم از روی اجبار منم دستمو دورش حلقه میکردم فقط همین تمام نزدیک شدنای منو آرمیتا فقط همین بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام چشماشو روی هم بست که باعث شد سیل اشکاش روون بشه احساس میکردم قلبمو دارن چنگ میزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بهم فشار میآورد که باید زودتر عقدش کنم شناسناممو بهم نشون داد اشکان پاکنژاد بودم همش عقب انداختم بهش گفتم که اجازه بده اول حافظمو به یاد بیارم بعد اما همش ساز مخالف زد حتی سرشم باهام دعوا و قهر میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_دختره عوضی،اگه دستم بهش نرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_متاسفانه فعلا دستمون بهش نمیرسه از ایران خارج شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ازش یه سال وقت خواستم هرکار میکردم نمیتونستم بهش عشق بورزم چون واقعا بهش حسی نداشتم خب برام خیلی سخت بود با یه همچین کسی ازدواج کنم اون جشن تولدیم که گرفته بودیم دوماه قبلش نامزد کردیم چون میدیدم من حافظم برنمیگرده و از اینورم آرمیتا داره خیلی اذیت میشه به خاطرهمین کوتاه اومدم وقتی شمآهارو دیدم حسی بهتون نداشتم اما با دیدن آرام فقط یه حس مثل اینکه یه جا دیدمش بهم دست داد اما بازم برام مهم نبود آرمیتا بعد از رفتن شما پاشو تو یه کفش کرد که توی همین هفته عروسی کنیم قرار بود یه ماه دیگه عروسی کنیم و رسما عقدش کنم اما خب این اتفاقا افتادو میتونم بگم خوشبختانه نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_این وسط یه چیز میمونه...از کجا فهمیدی آرام واقعا زنته وقتی به یادش نمیاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون روز که آرام اومد و بهم گفت که دیگه نمیخواد دوروبرم باشه و من اشکانم نه آرسام لرزشی توی تنم ایجاد شد اون چشمای مظلومو اشکی نمیتونست دروغ و حیله ای توش باشه اما بازم نمیدونستم چی کار کنم وقتی روبه روم ایستاد اون علامتو روی قفسه سینم کشید یه حس بهم میگفت که تهشو من باید ادامه بدم به خاطرهمین دستمو روی انتهای خط ضربان شکلی که کیانا کشیده بود بردم و انتهاشو ادامه دادم این حرکتم باعث شد آرام بشکنه و سریع از خونه بزنه بیرون با رفتنش آرمیتا خواست باهام حرف بزنه اما من نذاشتم سریع به سمت اتاقم رفتم اونقدر حالم داغون و کلافه بودم که اعصابم دست خودم نبود تصمیم گرفتم هم برای نجات خودم و هم برای آروم کردن آرام که با این واقعیت کنار بیاد اون روز آرمیتارو عقد کنم و یه هفته بعدش ازدواج کنیمو بریم انگلیس آخه برناممون همین بود وقتی از اتاقم بیرون اومدم متوجه حرفای آرمیتا و رضا شدم اونجا بود که همه چی تغییر کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_واقعا میخواستی عقدش کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره میخواستم عقدش کنم تا هم خودمو آرمیتارو نجات بدم و هم اینکه آرام دیگه دروبرم نباشه تا باور کنه من اشکانم نه آرسام اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرام نگاه کردم که اشک تو چشماش حلقه زده بود به مبل تکیه داده بودو داشت به میز روبه روش نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_چی شنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرمیتا به رضا گفت که باید یه کاری کنه زودتر عقدش کنم بریم انگلیس میگفت اگه من حافظم برگرده یا اون دختره که منظورش آرام بود موفق بشه حس های منو نسبت به خودش برگردونه این وسط تمام نقشه های آرمیتا بهم میخوره رضا هم گفت که دلم برای آرام میسوزه که شوهرشو میبینه اما نمیتونه کاری کنه و باید به این دروغا باور کنه از اونجا بود که فهمیدم تمام حرفایی که توی این دوسال شنیدم دروغ بوده و حرفای آرام که توی اون چند روز شنیدم عین واقعیت بوده اما ساده از کنارشون گذشتم خودمو بهشون نشون دادم با دیدنم جا خوردن سرد به آرمیتا نگاه کردم به سمتم اومد تا برام توضیح بده اما من یه سیلی بهش زدم و گفتم حالم ازت بهم میخوره و از خونه زدم بیرون به سمت بهشت زهرا رفتم یه بار همراهه آرام رفته بودیم روی قبرم تا بهم نشونش بده وقتی اونجا رفتم متوجه آرام شدم که داشت بین اشکاش با خنده برای کسی که اون زیر خوابیده بود حرف میزد از اینکه اونجا میدیدمش خیلی خوشحال بودم به خاطرهمین صداش زدم و الانم پیش شمام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_هوف خدا چه رحمیم بهمون کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_به منم عین آرمیتا حس داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه گفتم که با وجود اینکه چیزی یادم نمیاد بودن تورو میتونم تحمل کنم و بهت عشق بورزم اما آرمیتا برام اینطوری نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_خب بهتره این بحث دیگه تموم بشه بریم شاممونو بخوریم مهم اینه همه چی به خیروخوشی تموم شده همین...من میرم غذارو بکشم آرام جون با اجازت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_منم میام کمکت کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_منم میرم دستامو بشورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با یه بهونه بلند شدن و منو آرامو تنها گذاشتن آرام بینیشو بالا کشیدو بهم نگاه کرد یکم بهم نزدیک شد دستامو به آرومی گرفت که باعث شد به نرمی دستای کوچولوی دخترونشو توی دستای بزرگ مردونم بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_قول بده دیگه تنهام نمیذاری آرسام،هیچ وقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قول میدم آرام من همیشه کنارتم فقط لطفا این شرایطو یکم تحمل کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام به آرومی توی آغوشم خزید بغلش کردمو به خودم فشردمش با آرامش چشمامو بستم و سرشو به خودم کمی فشردم وقتی بغلش میکردم به معنی واقعی حس آرامش بهم تزریق میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_تحمل میکنم،تحمل میکنم تو فقط باش فقط همینو ازت میخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام مظلومانه سرشو از توی آغوشم بالا گرفت که با یه لبخند محو بهش نگاه کردم خم شدم نوک بینیشو بوسیدم که چشماشو بستو لبخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_دیشب وقت نشد اما فکر کنم امشب بشه...میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورشو که گرفتم تک خنده مردونه ای کردم خم شدم سرمو بین موهاش مخفی کردمو باز خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه عزیزم...میشه...بعد از رفتن مهمونامون میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_قول دادیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قول دادم آرامم بوس آقاتو بده بریم آشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام خودشو بالا کشیدو گونمو بوسید چشمکی بهم زدو خودش زودتر ازم جدا شدو به سمت آشپزخونه رفت دستمو به آرومی روی گونم گذاشتم چشمامو بستم کاش حافظم برمیگشت اینطوری زندگی کردن خیلی سخت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(یه سال بعد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آرام)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو جلو دهنم گذاشتم تا صدای گریم بالا نره خواستم از ماشین پیاده بشم که یاشار فورا ریموتو زد در قفل شد عصبی به سمتش برگشتمو سرش داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز کن در لعنتیــــــــــــــرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_آروم باش آرام قرار نبود اینطوری کنی گفتم حالش خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنترل اشکام دست خودم نبود محکم کوبیدم روی داشبورد حتی کنترل صدامم از دستم در رفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اونبارم همینو گفتید...درو باز کن میخوام برم ببینمش بازش نکنی به خدا شیشرو میشکونـــــم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار کلافه پوفی کشید ریموتو زد که سریع از ماشین پیاده شدم به سمت بیمارستان دویدم هرکی که چشمش بهم میخورد فکر میکرد دیوونه شدم سرووضعم اصلا درست نبود وقتی بهم خبردادن نفهمیدم چه طوری به یه مانتو وشال چنگ زدم اومدم بیرون نمیخواستم باز اتفاقات گذشته برام تکرار بشه اینبار اتفاقی براش می افتاد خودمو میکشتم سریع وارد بیمارستان شدم عین دیوونه ها دنبال پذیرش گشتم همینکه دیدمش به سمتش هجوم بردم مردم بهم نگاه میکردن بعضیا دلشون برام میسوخت بعضیا سری به نشونه تاسف تکون میدادنو بعضیا مسخرم میکردن اما من به هیچکدوم توجهی نداشتم مهم اوضاع شوهرم بود که باید سریع ازش سردرمیآوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم ببخشید...آقای تهرانی...آرسام تهرانی...یه ساعت پیش تصادف کردن...اتاقش کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم پرستار توی کامپیوترش سرچ کرد کلافه منتظرش بودم تا جواب بده دستی به چشمام کشیدم و با استرس بهش نگاه کردم اشکام تندتند روی گونم میچکید فکر اینکه آرساممو از دست بدم داشت دیوونم میکرد همون لحظه یاشار پیداش شد دستمو گرفتو منو دنبال خودش کشوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_بدو من بلدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالش پا به پاش دویدم به طبقه سوم رفتیم وارد سالن اتآقا که شدم چشمم به کیانا افتاد که داشت از آب سردکن آب میخورد سریع به سمتش دویدم با دیدن من آب پرید تو گلوشو یکم سرفه کرد روبه روش با استرس ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کیانا...کیانا آرسام کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_اونجاست...تو اون اتاق...این چه سرووضعیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بقیه حرفاش گوش ندادم یعنی چی سرووضعم؟مگه تو این شرایط باید حسابی به خودم میرسیدم بعد می اومدم؟با ترس سریع دستگیررو پایین کشیدم وارد اتاق شدم امیر که کنار آرسام بود همزمان باهم به سمتم برگشتن با دیدنش که روی تخت نشسته بودو به بالشش که پشتش بود تکیه داده بود اشکام بدتر سرازیر شدن نگاهم پی باندای دور سرش رفت دستمو جلوی دهنم گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_آرام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش رفتم خودمو تو بغلش انداختم دستاش دورم حلقه شد محکم دستامو دورش گرفتمو با صدای بلندی زدم زیر گریه چه قدر خوشحال بودم که زنده بود که سالم بود که چیزیش نشده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه...چیزیت...میشد...خودمو..میکشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_آروم باش...نشنوم این حرفو...نگفتن که مردم گفتن تصادف کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا گرفتم که دستاشو دور صورتم گذاشت اشکام حسابی سرازیر شد آرسام تو اون حالت با انگشت های شصتش اشکامو پاک کرد امیر همراهه کیانا و یاشار از اتاق بیرون رفتن و حالا منو آرسام باهم تنها بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرسام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_آرام بهت گفتم اون اتفاقا دیگه تکرار نمیشه نباید برای هر چیزی اینطوری داغون بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخوام دوباره از دستت بدم چرا نمیفهمی؟اون دفعه هم تصادف کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_الان زندم...ببین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالیکه به شدت گریه میکردمو اشک میریختم دستمو سمت سرش بردم که آرسام تک خنده آرومی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سرت...سرت چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_نگران نباش یه ضربه کوچولو بود میبینی که خوبم فراموشیم باز نگرفتم تورو یادم میاد آرام رستگار همسر آقا آرسام تهرانی بزرگ که الان باید آقاشو بغل کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دستاشو از هم باز کرد سریع دوباره بغلش کردمو توی آغوشش خزیدم با تمام وجود نفس عمیقی توی آغوشش کشیدمو بوی تنشو توی بینیم پر کردم چشمامو روی هم بسته بودمو با آرامش نفس میکشیدم با نوازش های آرسام اشکام بند اومده بود به آرومی پاهامو بالا آوردم آرسام هم یکم خودشو کنار کشید تا روی تخت جا بگیرم همونطور که نشسته بودو تکیش به بالشش بود منم کنارش توی آغوشش بودمو پاهامو توی خودم جمع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_گربه کوچولوم این چه شلواریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شلوار گلگلی صورتیم اهمیت ندادم و همچنان سرمو توی آغوشش پنهون کردم بینیمو بالا کشیدم با صدایی که تحت تاثیر گریه کردنم بود با تخسی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همینیکه هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام مردونه خندید و منو بیشتر به خودش فشار داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_میدونستی داشتم به تو فکر میکردم تصادف کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو از توی آغوشش بیرون آوردم با تعجب بهش نگاه کردم که لبخندی زدو اشکامو باز پاک کرد موهامو مرتب کردو به آرومی شالمو روی سرم جلو کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_داشتم به این فکر میکردم حالا که حافظم برنمیگرده مهم نیست مهم اینه که توی این یه سال باز من عاشقت شدم دوست دارم نفسم بهت بنده تموم زندگیم شدی دیگه چه لزومی داره گذشتمو به یاد بیارم؟میخواستم وقتی برمیگردم خونه باهم درباره یه چیزی حرف بزنم مثلا اینکه جمعمون سه نفره بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنگ بهش خیره شدم آرسام به آرومی خم شد اروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_دلم بچه میخواد دخترپسرش فرقی نداره فقط از تو باشه برای من کافیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتامون مقابل هم قرار گرفت اشکام باز سرازیر شدن بعد از اون خبر وحشتناک که سه سال پیش بهم دادن اینطوری ضعیف شده بودم هر اتفاقی زود اینطوری اشکمو درمیآورد به خصوص اگه مربوط به آرسام میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقام بچه میخواد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_آره یه دختر که اسمشو بذاریم رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه نگفتی دخترپسرش فرقی نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_بازم میگم اما دختر دوست دارم پسرم باشه اشکالی نداره فقط داشته باشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه بچه که هرشب گریه کنه نذاره بخوابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_من دربست در اختیار خودشو مامانش هستم بذار گریه کنه ناز کش داره خب باهم نازشو میکشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بین خودمون میخوابونیمش...نظرت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام حالت چهرش تغییر کرد یکم راست شدو ازم فاصله گرفت که باعث شد بهش توجه کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_نه دیگه نشد،شما بغلم نباشی من خوابم نمیبره میذاریمش اونور یعنی تو میایی وسط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امکان داره قل بخوره آرسام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_کنارش بالشت میذاریم فکر نکنم نوزاد قل بخوره آرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ای کردم باز توی آغوشش خزیدمو چشمامو روی هم بستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه بچه دار بشم چی برام میخری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_طلا؟ماشین؟خونه؟ترشی؟کاکائو؟بخوایی صدتا بوست میکنم...کدومش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم سرمو بالا گرفتمو بهش نگاه کردم یه ابروم بالا پرید روی زانوهام ایستادم که آرسام به تخت تکیه داد کمی سرشو بالا گرفت تا بتونه منو ببینه دستمو روی شونه هاش گذاشتم منتظر بهم خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صدتا بوس؟واقعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_آره باهم میشماریم صدتا بوست میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب اگه به این زودیا بچه دار شدیم باید دوتاشو انتخاب کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام مردونه خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بدجنسی ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_و اگه الان بچه دار بشم باید سه تاشو انتخاب کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام باز خندیدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_باشه حرفی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکهو چشماش گرد شد انگار تازه معنی حرفمو فهمیده باشه جا خورد با دهن باز بهم نگاه کرد که ابروهامو شیطونی بالا دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صدتابوس...ترشی...کاکائو...همین الان میری برام تهیشون میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_شوخی میکنی دیگه؟درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی زانوهام پایین اومدم بهش تکیه دادم اما آرسام همچنان با چشمای گرد شده داشت بهم نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوم خب نمیدونم شاید جواب آزمایشی که امروز صبح گرفتم الکی باشه شایدم خواب دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به در نگاه کردم که بسته بود راحت روی پاهاش دراز کشیدمو دستامو از هم باز کردم درحالیکه به سقف اتاق خیره شده بودم عین دیوونه ها دستامو توی هوا تکون دادمو شروع کردم به خوندن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اتل متل توتوله...آرسام جونم چه جوره...آرسامی بابا میشه...آرام خوشبخت میشه...اتل متل یه بچه...یه بچه کلوچه...مامانی قربون بره...بابایی خیره میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام نذاشت بقیشو ادامه بدم منو نشوندو بهم خیره شد هنوز نتونسته بود باور کنه به خاطرهمین با صدای بلندی خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_ببین اصلا شوخی بامزه ای نیست آرام...اینا شوخی بردار نیست عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شوخی نیست باور کن...من باردارم...میخواستم برای امشب تدارکات بچینم خیلی رمانتیک بهت خبر بدم اما خب این تصادف لعنتی همه چیرو بهم ریخت اینطوری بهت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام اولش کوپ کرد بعد دستی به موهاش کشیدو به شکمم نگاه کرد چشماش سوالی شد دستی به لباش کشید تا خندشو پنهون کنه با ذوق داشتم بهش نگاه میکردم نگاهشو که بالا آورد با دیدن صورتم خندید هردو دستاشو توی موهاش فرو بردو باز خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_وای باورم نمیشه خدا...باورم نمیشه دارم بابا میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق خندیدم اشکای شوقم سرازیر شدن باورم نمیشد تا این حد خوشحال بشه وای خدا نگاش کن آرسام منو محکم به خودش چسبوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_اتل متل توتوله...فسقلی مادر میشه...من قربون هردوتون بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا گرفتم که خم شد چشمامو روی هم بستم با بوسه ای که آرسام مهمونم کرد لبخند گنده ای روی لبام نشوندم آرسام که ازم جدا شد اینبار من اونو بوسیدم پیشونیمو بهش چسبوندم دستشو روی شکمم گذاشتو لبخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_شب از خجالت هردوتون درمیام الان جاش نیست برنامه های رمانتیکتو کنسل نکنی من عصر مرخص میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس باید برگردم خونه کلی کار دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام چشماش درخشید با ذوق باز خندید که در اتاق باز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_ما این بیرون از نگرانی داریم سکته میکنیم این دوتا هرهرهر دارن میخندن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_خوبی آرسام؟امیر میگفت سرت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضربه آرومی که امیر به شونه یاشار زد یاشار سکوت کرد مشکوک بهشون نگاه کردم به سمت آرسام برگشتم که دیدم چشم غره ای به یاشار رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سرت؟سرت چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام خواست چیزی بگه که امیر سریع به حرف اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_منظورش همین باندا و ضربه کوچولوییه که سرش خورده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_راست میگه اونو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک به همشون نگاه کردم کیانا هم مشکوک میزد اما رو لباش لبخند بود آرسام با یه ذوق مردونه خاصی به سمت اون سه تا برگشتو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_اینا به کنار...عمو شدنتون مبارک و اضافه کنم خاله شدنتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به کیانا اشاره کرد کیانا جا خورد اما امیرو یاشار که معلوم بود خنگ تر از این حرفان پوفی کشیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_عمو کیلویی چنده؟نمیخوام صدسال عمو بشم همش باید شیرخشک بخرم پوشک بخرم بآقالیلی بخرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_امیر...گفت عمو نگفت بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_بابا؟یعنی چی؟یعنی یه نفر عمو بشه این کارارو نمیکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_نه عزیزم اینا وظیفه پدر بچس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_پس عزیزم ما فعلا بچه دار نشیم که اصلا به جیب شوهرت نمیاد من فکر میکردم پول شیرخشک و اینارو عموهاش که یاشارو آرسام باشه میدن خب حالا این وسط کی بچه دار شده که من عمو شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد مشکوک به سمت یاشار برگشت که باعث شد چشماش گرد بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_من همش به اینا میگفتم که تو مشکوک میزنی سرت یه مدته توی موبایله نگو داشتی یه کارایی میکردی بچه دار شدی؟ای جانم مبارکه عزیزم وقت زایمانت خودم میام پیشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار با حرص بهش نگاه کرد امیر با لحن مسخره ای به سمت منو آرسام که با تعجب و لبخند داشتیم بهش نگاه میکردیم برگشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_خب تمام قوانین فیزیک و پزشکی میره زیرسوال اگه یاشار حامله باشه میاییم سر تو که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکهو ساکت شد ابرویی بالا داد به سمت کیانا و یاشار برگشت که با ذوق داشتن لبخند میزدن امیر دستی پشت گردنش کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_غیرممکنه از طرف آرسام من عمو بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممکنه امیرجون ممکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر به سمتم برگشت دستاشو توی جیبش فرو برد یه نگاه بهمون کرد بعد یه دستشو از توی جیبش درآوردو به آرسام اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_تو؟...بچه؟...من...عمو؟...خاله شدن کیانا...این یعنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان که چشماش گرد شد زد زیر خنده همراهه آرسام با خنده بهم نگاه کردیم و شونه ای بالا انداختیم الان تازه دوهزاریش افتاد امیر با یاشار دست داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_آقا مبارک باشه...قدمش پر از خیروبرکتو پول برای عموهاش...قربونش برم انشالله به خودم بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_دیوونه باید با آرسام دست بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_نه این یاشار خودمون نماینده آرسامه...با آرسام دست بدم باید سکه رو سر خودشو زنش بریزم خودت که از وضعیت جیبم خبر داری عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به سمت منو آرسام اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_این بارو خسیس بازیرو میذارم کنار بیا بغلم داداش انقدر که خوشحالم انگار خودم دارم بابا میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی تخت آرسام بلند شدم امیرو آرسام همو بغل کردن آرسام چشمکی بهم زدو خندید یاشار هم به سمتشون رفت کیانا به سمتم اومد همو محکم بغل کردیم با ذوق همو فشار دادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا_خیلی خوشحال شدم خیلی زیاد مامان کوچولو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایشالله برای خودت عزیزم ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان همراهه کیانا به سمت اون سه تا برگشتیم که داشتن سربه سر هم میذاشتن یاشار کنار تخت آرسام ایستاده بودو امیر هم روی تخت نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_خب باید یه شیرینی خیلی مفصل بهمون بدی آرسام منم کل شرکتو شیرینی میدم که بچه جناب رئیس به دنیا اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_آره امیرجان آرسام هم از همون نخودی ها به خوردت میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_باشه منم به همه شرکت نخودی میدم میگم رئیس خسیس تشریف دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی خب حالا باشه بهتون شیرینی میدم حالا تو بلند شو یه جعبه شیرینی بخر بین پرسونل بیمارستان پخش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_پرسیدن میگم به سلامتی تصادف آقای تهرانیه که یکهو اون بین بچه دار هم شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام دستشو بالا برد تا امیرو بزنه که امیر خندیدو ازش فاصله گرفت چشمش که به من افتاد به سمتم اومد روبه روم ایستاد دست به بغل بهم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_من الان عموش میشم یا دایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هرکدوم که خودت دوست داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_خب ترجیح میدم دایی باشه چون الان میخوام بغلت کنم بچلونمت فسقلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گرد شد همون لحظه خم شد محکم منو بغل کرد طوری که پاهام از روی زمین بلند شد آرسام و کیانا و یاشار هرسه تاشون با صدای بلندی خندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_خیلی خوشحالم...باور کنید نمیتونم اندازشو بگم...از همین الان میگم این بچه دوماد یا عروس خودمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_تو که هنوز چیزی نداری کو بچت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_اقدام میکنیم رفیق...اقدام میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام_زنمو خفه کردی بذارش زمین به بچم فشار میاد...د دارم میگم بذارش زمین امیر به خدا بلند میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر منو روی زمین گذاشت همراهه بچه ها خندیدیم اما آرسام و امیر نخندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_ندید بدید بدبخت...ببین هنوز هیچی نشده چه بچم بچمی میکنه بذار به دنیا بیاد مدام در رفت و آمد پوشک و صف شیرخشک باشی دنیا دستت میاد جناب پدر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آرسام)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار که ایستاد به سمتش برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون که منو رسوندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_این چه حرفیه وظیفس داداش...کمکی چیزی لازم بود من هستم حالا امیرم متاهله شاید یکم سرش شلوغ باشه این وسط من مجردم میتونم درخدمتتون باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو روی شونش گذاشتمو فشار خفیفی بهش دادم که لبخند مردونه ای تحویلم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همیشه روتون حساب کردم تا همینجاشم مدیونتونم که توی این دوسال هوای آرامو داشتین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار_قرار نبود دیگه این بحثو بکنی رفیق پیاده شو که خانومت منتظرته خودتم دل تو دلت نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده مردونه ای کردمو گلو شیرینی که خریده بودمو دستم گرفتم ازش خدافسی کردمو از ماشین پیاده شدم از بیمارستان که مرخص شدم یاشار گفت که منو میرسونه اینطوری امیرو کیانا هم باهم برگشتن خونه امیر اونقدر هیجان گرفته بود که کل بیمارستانو شیرینی داد از اینکه خدا باز روشو به سمتم کرده بود خوشحال بودم از اینکه یه عمر دوباره بهم داده بود از اینکه یه همچین خونواده ای که حالا داشت سه نفره میشد بهم عطا کرده بود حسابی مدیونش بودم مخلصتم خدا مسیر سنگ فرش شده باغو طی کردم نزدیک ورودی اصلی در بودم که موبایلم زنگ خورد از توی جیبم درش آوردم امیر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله امیر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_بله و زهرهلاهل جناب پدر...بگو جانم...زنگیدم بگم شتر سر ببرم یا گاو یا گوسفند اینجا اسب هم دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امیر دارم میرم خونه پیش آرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_بله خب وقتی آرام خانوم باشن امیر فراموش میشود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شوخیرو بذار کنار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_نه به خدا شوخی نمیکنم همراهه یاشار تصمیم گرفتیم قربونی بدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو که نمیخوایی مهمونی بدی؟نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_درست در اشتباهی عزیزم تو قراره مهمونی بودی که قربونیش پای ماست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخوام زیاد شلوغش کنم امیر...بذار به دنیا بیاد یه مهمونی بزرگ میدیم هنوز جنسیتشم مشخص نشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_من این حرفا حالیم نیست به منشیمون اطلاع دادم که به همه شرکت ها و شرکامون ایمیل بده برای هفته بعد دعوتشون کنه یه تالار میگیریم چون دعوتیمون زیاده برای کور شدن چشم حسود هم امروز کلی صدقه دادم باید دنیا بفهمه من دارم عمو میشم و تهرانی بزرگ بچه دار شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیتونستم از پسش بربیام از طرفی به همه خبرداده بود پس دیگه چاره ای نداشتیم به خاطرهمین باشه ای گفتمو بعد از یکم حرف زدن تماسو قطع کردم موبایلو توی جیبم برگردوندم و به سمت در رفتم توی در کلید انداختم و وارد خونه شدم بوی یاسمین کل خونرو پر کرده بود با لذت نفس عمیقی کشیدم عاشق بوی یاسمین بودم صدای تق تق کفشایی که بهم نزدیک میشد باعث شد به سمتش برگردم با دیدن آرام که لباس قرمز زیبایی تنش بودو خرامان خرامان به سمتم می اومد لبخند عمیقی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_خوش اومدی عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه روم که ایستاد دستشو روی لبه های کتم گرفت با وجود کفشای پاشنه بلندی که پاش بود قدش هنوز بهم نرسیده بود به خاطرهمین روی پاهاش یکم بلند شد و بوسه ریزی تحویلم اما ازم فاصله نگرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بهتر از این نمیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام گلو شیرینیرو از دستم گرفت با لبخند به دسته گلش نگاهی کرد اما من فقط محو اون صورت نازی که حالا یه آرایش مورد پسند من روی صورتش بود شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_برای من خریدی؟...ممنونم چه خوشگله همون گلاییه که خیلی دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم غلیظ تر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تازه شیرینیشم شکلاتیه خیسه از اون مدلایی که روشون توت فرنگی هم هست توت فرنگی روش خیلی مهمه یادمه یه بار شکلات خیس خریده بودم چون روش توت فرنگی نداشت مجبورم کردی برم عوضش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام با صدای بلندی خندید حتی صدای خندش با دلبری خاصی بود که قلب بی تاب منو بی تاب تر از هر موقع دیگه ای میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_آره توت فرنگی خیلی مهمه...ولی وایسا ببینم اینکه خاطره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام لرزید یه قدم ازم فاصله گرفت اما من اون کسری فاصلرو جبران کردم روبه روش ایستادم یه دستمو روی کمرش گذاشتمو به خودم چسبوندمش اشک توی چشمای نازش حلقه زد با یه لبخند آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ضربه کار خودشو کرد نفس آرسام...حافظم برگشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم تر شدم طوری که فاصله بین صورتمون یه میل هم نبود با لحن پچ پچ مانندی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان شدنت مبارک عروسکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و این حرف کافی بود تا همون یه میل فاصله بین صورتامون هم از بین بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(هفت ماه بعد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی شرکت نشسته بودمو داشتم کارامو میکردم از اینور پروژه هایی که دستمون بود از یه طرف هم ماجرای بچه دار شدنم از این یکی طرف هم عقد یاشار:/اینهمه ازدواج نکرد دقیقا موقعی که سر هممون شلوغه تصمیم گرفت که ازدواج کنه شکرخدا توی این شش ماه اتفاق بدی نیفتاده بود فقط همه چی باهم رخ میداد بهونه گیری های آرام تمومی نداشت حتی یه شب منو از خونه بیرون کرد میگفت میخوام تو خونه تنها باشم:/منم با این قدوهیکلم تا صبح تو ماشین موندم یکم عصبی تر شده بود بدجورم زودرنج یه بار بهش گفتم چرا برنجت اینطوری شده جلوی خودم ظرفمو برداشت ریخت تو قابلمه گفت حق نداری غذا بخوری خلاصه این مدت خیلی سختی کشیده بودم کیانا میگفت اینا عوارض حاملگیه والا اگه من از این عوارضش خبرداشتم شاید یه تصمیم دیگه میگرفتم در اتاقم که باز شد سرمو بالا گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب شد اومدی گلنار...اینارم بده به بایگانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلنار_باشه آقا آرسام...فقط اینارم آوردم یه نگاهیش بکنید به یاشارو امیرم نشون دادم گفتن تاییدیه نهاییرو باید شما بکنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه هارو ازش گرفتمو یکم بهش نگاه کردم همزمان که داشتم بررسیش میکردم بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقاش لازم نیست...میتونی همون آرسام صدام بزنی با کیانا هیچ فرقی نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه هارو به سمتش گرفتم که لبخند ریزه میزه دخترونه ای بهم زد گلنار سه ماهی میشد که با یاشار عقد کرده بود کارمند شرکت خودمون بود یه دختر باهوش و آروم که اصلا به خونواده پر جنب و جوش و شیطون ما نمی اومد چون فقط گلنار بود که بینمون آرومو بی صدا بود هرچند یاشار هم پسر آرومی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلنار_باشه پس من اینارو تایید کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوهوم...قرار نبود امروز همراهه دخترا برید خرید؟تعجب کردم تو شرکتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلنار_خب من این مدت یکم زیادی مرخصی گرفتم ترجیح دادم من نرم کیانا و آرام خودشون رفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرخصی نیازی نیست توهم جزوی از این خونواده ای میخوایی الانم میتونی بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلنار_کارامو بکنم شاید رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه هرجور راحتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتن گلنار یکم اخم کردمو خودکارمو روی میز ول کردم آرمیتا انگار آب شده بود رفته تو زمین که البته از این موضوع خیلی خوشحال بودم نمیخواستم دیگه دوروبر خودم و زندگیم ببینمش به خصوص الانکه داشتم صاحب بچه میشدم اما میخواستم پیداش کنم یه درسی بهش بدم که حساب کار دستش بیاد دوسال از عمرمو به خاطر حماقت ها و عشق مسخره اون هدر دادم اصلا اگه من اون تصادفو نمیکردم و اون ضربه به سرم وارد نمیشد و حافظم برنمیگشت چه طوری میخواستم به زندگی ادامه بدم که هیچی از گذشتش یادم نبود گاهی اوقات زندگی بدون گذشته حتی اگرهم زیاد خوشایند نباشه سخت و طاقت فرسا میشد عین اون یه سالی که کنار آرام بودم و چیزی از گذشتم یادم نمی اومد موبایلم که زنگ خورد به سمتش برگشتم آرام بود بسم اللهی گفتمو تماسو برقرار کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جانم خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_سلام شوهرپرمشغلم...شرکتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس کجا باشم عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_خوبه منم اومدم خرید،دارم خرتوپرت میخرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونم،اس ام اساش داره برام میاد این قیمتایی که داره از حسابم کسر میشه نشونه اینکه خرتوپرت میگیری نیستا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام خندید که باعث شد لبخند مردونه ای بزنم وقتی اینطوری بود دوست داشتنی تر بود تا اون آرام لجبازو عصبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_آقایی عزیزم قفونت بشم الهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شده باز آرام؟حساب که هنوز خالی نشده پول بخوایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_نه بحث پول نیست میگم نمیشه توهم بیایی؟باور کن منو کیانا مردیم از خستگی خواهش میکنم مرد عزیزو گرامیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خریدای سنگینو بذارید برای دفعه ای که باهم میریم سیسمونی بخریم خریدای سبکو بکنید خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_ای بابا آرسام خب همون خریدای سبک میشه لباس و کلی خرتوپرت دیگه که رفته رفته رو هم زیاد میشه سنگین میشه میخوام برای پسرم کلی ماشین بخرم بیا نظر بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی توی موهام کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرام لطفا یکم شرایطمو درک کن خیلی از کارام عقب افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام از کوره در رفت با حرص غر زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_اصلا به جهنم نمیایی پسره بیشعور به جای اینکه خودت باهام بیایی بریم خرید با کیانا تنهایی اومدم اصلا من خرم که مادر بچه تو شدم که باید اینطوری تنهایی براش خرید کنم حتما دو روز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی خب...خیلی خب...کافیه آرام...میام..میام...آدرسو بفرست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام که به هدفش رسیده بود لحنش تغییر کرد با خوشحالی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_ایول آقایی خودم...میدونستم که میتونم روت همیشه حساب کنم عزیزم...الان لوکیشینو برات میفرستم میبوسمت بابای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی صندلیم بلند شدم دستی به لبه های کتم کشیدمو مرتبش کردم هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه دیگه حکایت منه آخه بگو چیت کم بود که بچه خواستی یا یه کم قبلتر اینکه زن گرفتی:/لوکیشین محل آرام که برام ارسال شد با سرعت به اون سمت روندم نمیخواستم غرغرهای آرامو سر اینکه چرا دیر کردم تحمل کنم به خاطرهمین ترجیح میدادم که زودتر برسم به مجتمع طبقاتی که رسیدم ماشینو توی پارکینگ پارک کردم پیاده شدمو سوار آسانسور شدم همزمان یه تماس با آرام گرفتم که گفت طبقه دوم هستیم توی اسباب بازی فروشی وارد طبقه دوم که شدم مغازه اسباب بازیرو پیدا کردم خواستم به سمتش برم که یکهو در باز شد توقع داشتم آرام و کیانا بیان بیرون اما یه عروسک خرسی سفید بزرگ اندازه قدوهیکل خودم ازش بیرون اومد چشمام چهارتا شد قدمی عقب گذاشتم و با تعجب به پشت خرسه نگاه کردم پسرجوونی درحالیکه کمر خرسرو به زحمت نگه داشته بود بیرون اومد پشت سرشم آرام و کیانا با قیافه های شادو خندون بیرون اومدن پسره درحال نصف شدن بود بدبخت،آرام تا منو دید با دست به من اشاره کردو روبه پسره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_دستتون درد نکنه آقامون خودشون تشریف آوردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره با یه مکافاتی از زیر اون عروسک پشمالو نگاهی به من انداخت انگار میخواست تخمین بزنه تا مقصد چه قدر راه مونده چند قدم به سمتم اومد دهن باز کردم چیزی بگم که یکهو خودمو زیر یه عروسک که چه عرض کنم دست غول هفتصد متریرو هم از پشت بسته بود به خودم اومدم و سریع دو طرف عروسکو گرفتم که زمین نیفته خدا وکیلی اینو خریدن الان؟من فکر میکردم دوربین مخفیه این که اندازه منه:/زیادی بزرگ بود جوری که نمیتونستم جلومو ببینم آرام که کنار دستم ایستاد با ذوق بچگونه ای بهم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرام این چیه خریدی؟مگه بچه هرکوله که بخواد با این بازی کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام همونطور که نگاه مشتاقش بین منو خرسه که بغلم بود در گردش بود لبخند دندون نمایی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام_عزیزم بچه توهه قطعا هیکلش اندازه تو میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص بهش نگاه کردم که ابروهاشو برام بالا پایین کرد کیانا که شاهد همه ماجرا بود خندش گرفته بود روبه من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    00

    رمان قشنگی بود. ممنون از نویسنده محترم..

    ۴ روز پیش
  • M.s.sh

    ۱۸ ساله 00

    جدی این رمان و نوشتی ؟ نویسنده گرامی چجوری عاشق هم بودن بعد فهمیدن خواهر برادرن اینقدر راحت باهاش کنار اومدن ؟ اصن حس میکنم رمان تخیلی خودندم 🙄

    ۱ هفته پیش
  • مهراد

    ۲۶ ساله 00

    عالی بود شیطون بازیهای امیر و دوس داشتم

    ۲ هفته پیش
  • هستی

    ۱۲ ساله 00

    عالی بود :))) یکم باید صحنه سانسور دار میداشت ! ای کاش جلد ۳ هم میداشت :( واقعا لذت بردم دست نویسنده درد نکنه؛)) :)(:

    ۱ ماه پیش
  • Seti Soltani

    ۱۵ ساله 00

    رمان خیلی خیلی خیلی قشنگ و جذابی بود امیدوارم جلد سوم هم بنویسی لطفاً 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍 🌹🌹🌹🌹🌹

    ۴ ماه پیش
  • دلی

    ۱۷ ساله 00

    رمان خیلی خوبی بود و اینکه وقتی آرمیتا با آرتام روبه روشد و آرتام بهش گف مامان من کلی اشک ریختم واقعا احساساتی بود

    ۴ ماه پیش
  • Maedeh

    ۱۶ ساله 00

    با سلام و تشکر از نویسنده رومان ،رومان عالی بود خیلی ممنونم واقعا خوب بود

    ۴ ماه پیش
  • تنفر

    ۹۹ ساله 00

    اخه این چی بود عزیززززززززززززممممم چرا باید ارمین دزدیده میشد اینم طرز تفکره اخه؟!!!! من چقد عر زدم سر اینا!

    ۴ ماه پیش
  • حدیث

    ۱۶ ساله 00

    دوستان کسی جلد اولش رو داره؟

    ۴ ماه پیش
  • حدیث

    ۱۶ ساله 00

    اخه یعنی چی ادامش کو پس چرا اینطوری شد؟ چرا فوت کرد☹️

    ۴ ماه پیش
  • Aynaz

    00

    کاشکی فصل سوم هم داشت اما اینیکی بچشون به راحتی به عشقش میرسید

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه

    ۲۳ ساله 00

    عالی بود ولی کاش بد بعد بچه سومی 😂وازدواج ارتاتموم میشد

    ۴ ماه پیش
  • AVA

    00

    آخرش خداروشکر قشنگ تموم شد اما خیلی حرص خوردم تا تموم شه توروخدا دیگه رمان این مدلی ننویسید

    ۵ ماه پیش
  • ..

    00

    عالی بود

    ۶ ماه پیش
  • مهسا

    00

    سلام واقعا عالی بود من لذت بردم از نویسنده این رمان ممنونم

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.