همه چیز از یه ماموریت شروع شد...از همون شبی که چهره جذابشو دیدم! و زندگی ناجوانمردانه روی مدار دلتنگی ثابت موند! میدونی بدتر از تحمل دلتنگی چی میتونه باشه؟؟اینکه به چشم خودت،عذاب کشیدنش رو ببینی...اون موقعست که حاضری از خودت و زندگیت بگذری و دست به هرکاری بزنی تا نجاتش بدی....

ژانر : عاشقانه، تخیلی، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۲۶ دقیقه

مطالعه آنلاین بی تاب سند
نویسنده : میم.گل

ژانر : #عاشقانه #جنایی #تخیلی

خلاصه :

همه چیز از یه ماموریت شروع شد...از همون شبی که چهره جذابشو دیدم! و زندگی ناجوانمردانه روی مدار دلتنگی ثابت موند!

میدونی بدتر از تحمل دلتنگی چی میتونه باشه؟؟اینکه به چشم خودت،عذاب کشیدنش رو ببینی...اون موقعست که حاضری از خودت و زندگیت بگذری و دست به هرکاری بزنی تا نجاتش بدی....

بازم یه روز جمعه ی دیگه...وای که چقدر دلم براش تنگ شده.وارد گوگل شدم و آدرس مورد نظرمو وارد کردم.چت روم مورد علاقم....رفتم تو کلبه همیشگی و منتظرش شدم.تو این فاصله خودمو خدمتتون معرفی میکنم.اسم من واهیلا به معنی بی تاب،بی قرار با ریشه گلیکیهستش البته خودم دوسش ندارم.آخه هرکس اسممو میشنوه با تعجب نگاه میکنه خب حقم دارن آخه من خودم تاحالا کسیو ندیدم اسمش مثل من باشه وقتیم از مامان می پرسم چرا اسممو گذاشتین واهیلا میگه دنبال اسم گیلکی میگشتیم این بهترینش بود....بگذریم16 سالمه و اهل رشتم...با اینکه جاده هاش خرابه بعضیاشونم بی اعصابن ولی مردمش خون گرمن و آب و هواشم عالیه.من تک فرزندم.اما فکر نمیکنم که لوس یا خل دیوونه باشم:)...مثل همیشه ناخودآگاه هماهنگ بودیم...من اول شروع کردم:

_سلاااااااام عزیزم

_سلاااام عشقمممم خوبیی؟؟کی اومدی؟

_ ده دقیقست.مرسیی تو خوبی؟؟

_فدات...این هفته چیکار کردی؟

_هیچی کار خاصی نبود منتظر آخرهفته بودیم دیگه...فقط اینکه مسابقه رو بردیم:)

_آفریییین خیلی عالیههه

_تو چه خبر

_هیچی باو...عاشق شدم....

_ وا عاشقکی؟

_تواین فیلم کره ای یه دکتر هست انقدرررر جذابه دوست دارم برم خواستگاریش.......

_بنظرت میشه؟؟

_ووییییی این که من برم خواستگاریش ومزدوج بشیم؟؟؟

_نه عزیزم.....اینکه خدا به تو یه عقل درست وحسابی بده به منم یه پول گنده

_خف کار کن بابا.....منو بگو از عشق دیرینم برای یه انتر سخن میگم

_اوفففففف توادم نمیشی

-مودونم

حرفامون که تموم شد گوشی رو سریع بردم گذاشتم شارژ اووف ما چقدر حرف میزنیم که شارژم تموم شده..

_واهییییییل

اوه اوه شانس آوردم گوشی کنارم نیستا وگرنه الان دوساعت جلسه پند و اندرز داشتیم

_بله مامان جان؟

_بیا خاله داره سفره ناهار پهن میکنه کمک کن

_باشه الان

ما تقریبا همه آخر هفته ها میریم خونه مادرجون چون پدربزرگ و مادربزرگ پدریم فوت کردن..همین یه مادرجونو دارم که آقاجونم تو جنگ شهید شده بود.اه چقد ناراحتم که زود تموم شد آخرهفته انگار همین دیروز بودا اومدیم خونه مادرجون...ای وای خاک تو سرم خو معلومه همین دیروز بود بسلامتی عقلمو از دست دادم.

_به چی لبخند ژکوند میزنی؟

_هیچی مامان

_خب این دیسو بگیر دیگه دستم شکست....بعد زیر لب گفت:یه بچه داشتیم اینم خنگ شد رفت

_عه اصلا ندیدم بده ببرم..

بعدشم یه لبخند دندون نما زدم و در رفتم.بعد از نهار یه بالشتک و پتومسافرتی برداشتم و نزدیک در هال دراز کشیدم و رفتم تو فکر...الان ما توی بهمن هستیم...یعنی حدود یک ساله که من با حامد دوستم..یه ساله که واسم مهم شده و از اول مهر که مدرسه ها شروع شد و تصمیم گرفتیم فقط آخرهفته ها حرف بزنیم همش منتظرم...فکرم شدید درگیرش شده...من اینو نمیخواستم..وقتی دوران راهنمایی با یکی دوست شدم و مادرم فهمید و گوشیمو گرفت..وقتی بعد از 6 ماه بهش پیام دادم محل سگ بهم نزاشت..اینا خیلی عذابم دادن..من یه دختر شکننده بودم و خب اولین باری بود که با یه پسر دوست شدم و دقیقا تو زمانی که دل بستگی خیلی زیاده..خندم میگیره..چقد خر بودما آخه واقعا چی کم داشتم رفتم دوست شدم..بعدش دیگه تصمیم گرفتم به هیچکس دل نبندم و با هیچکی دوست نشم که تا حدودی هم موفق بودم...تا اینکه پارسال یه پسری اومد چت روم که همسن خودم بود و حسابی شوخ...خب به عنوان یه دوست معمولی قبولش داشتم..اهل تهران بود و واقعا نسبت به پسرای هم سن و سالش بیشتر میفهمید..انگار شعور ذاتی داشت.خلاصه اینکه اونجا با دختری آشنا شد که عید بعد از اینکه رفت مسافرت و برگشت دید ای دل غافل دختره تو همون چت روم با یه پسره دیگه دوست شده.وای که بیچاره چقدر ناراحت بود...من رفتم کنارش کمکش کردم رو پای خودش وایسه طرفشو گرفتم که خودم گرفتار شدم...بعد از یه مدت که ما کلی صمیمی شدیم نشستم یه ذره فکر کردم گفتم آخه منکه آدم دم دمی مزاجی هستم...تازه فقط16 سالمه عین خرا رفتم عاشق یکی شدم آخه مگه من الاغ به خودم قول نداده بودم دور دوستیو خط بکشم...همیشه به این فکر میکنم که وقتی هیچ نقطه مشترکی به جز علاقه بین خودمون نمیتونم پیدا کنم خب بهتره بیشتر نمونم که بعد عذابش بیشتر باشه..مثلا اون تهرانه من رشتم اون خانوادشم به خانواده من نمیخورد...اصلا همه اینا به کنار از خودم مطمئن نبودم..چون من به این معتقدم حداقل تا وقتی با کسی دوستیم باید بهش وفادار باشیم دیگه...ولی من همش دنبال آزادی هستم چطور باهاش میمونم آخه....اینقدر فکر و خیال کردم که خوابم برد...به یکباره دیدم زمین و زمان داره زیر و رو میشه با ترس چشامو وا کردم دیدم افراد خانواده هرکدوم دارن یه طرف میرن.پرسیدم

_چی شدههه زلزله اومدههه؟؟وااای ماماااان

_یامان بیشور چرا داد میزنی پتو رو جمع کن برو لباس بپوش عمه خانوم از خونه عمو داره میاد.

من بدون معطلی حرف مامانو گوش کردم خونه عمو یه ویلایی بود که هروقت از تهران میومدن اونجا بودن و عمه خانوم هم از 10 باری که اونا میمومدن یه بار همراهشون میومد...ایشون بزرگ خاندان پدربزرگم هستن..و از نظر ایشون ماها شلخته ترین و بی ایمان ترین آدمای خاندانیم.خب چیکار کنیم فقط روزای تعطیلو میایم اینجا اونم به مرتب بودن همه چیز فکر کنیم؟!مادربزرگمم که بیچاره پیر شده نمیتونه زیاد کار کنه.خلاصه رفتم یه لباس مثلا آراسته و با حجاب پوشیدم اومدم بیرون.همینکه خاله آخرین آشغال ریخته روی کاناپه رو برد آشپزخونه زنگو زدن و ما همگی یه لبخند برای این دقتمون زدیم.

درو باز کردیم و دیدیم بله عمه خانوم و پسرا و دختراش با همسراشون و نوه ها و نتیجه ها که اصن نمیتونم نام ببرم اومدن داخل...اولین کاری که کرد گوشه حیاطو نگاه کرد وای خاک بر سرم اون همه رخت و لباس کهنه اون کنار چیکار میکنه.هیچی دیگه یه چش غره زدو اومد داخل یه سلام بلند گفت ما همه جوابشو دادیم رفت پیش مادرجونو روبوسی کرد و کنارش نشست._خب رقیه خانوم کارا خوب پیش میره؟

_الحمد لله.شما خوب ایسید؟(مادربزرگم یکم فارسی حرف زدنش مشکل داره بیشتر گیلکی صحبت میکنه)

_قربون شما ممنون.سمیه جان اون هدیه رو بیار

دخترش سمیه خانوم هدیه رو آورد که ما همه میدونستیم مثل همیشه روسریه ولی خب هرچه از دوست رسد نکوست دیگه نه؟!خلاصه مادرجون کلی تشکر کرد.من گفتم _عمه خانوم دخترعمه شادی اینا نیومدن؟

_نه آقا سامان کارای شرکتش زیاد بود نشد بیان.

آها پس بگو چرا نیومدن..آخه اونا نصفه عمرشونو میومدن اینجا..دوتا دختر دارن به اسم لاله که دانشجوی پزشکیه و نگار که همسن منه و دوست صمیمیم از یک سالگی...با اینکه کلا با این خاندان راحت نیستم ولی دخترعمه شادی رو دوست دارم.هعی دلم برای نگار تنگ شده یادش بخیر تابستون رفته بودیم چندتا گروه تلگرام وای وای چقدر ما دعوا راه مینداختیم بچه های گپ میوفتادن به جون هم ما هرهر میخندیدیم بهشون...اصن تابستونا و عیدا من و نگار و لاله و مهسا دخترعموم که همسن لاله هستش همش باهمیم.بقیه جوونا زیاد صمیمی نمیشن...با این دوتا خواهرم صمیمی شدنمون یه جورایی تقدیر بود.

عمه بزرگمون که میخواستن حرف بزنن همه ساکت شدن

_رقیه جان ایندفعه اومدم اینجا تا سهم ارثیه از اون زمین همتون که دست من مونده بود بهتون برگردونم..نمیدونم چقدر زنده باشم

_این چه حرفی ایسه خاخور جان زنده بیبی تی سایه امی سره جور(این چ حرفیه خواهر زنده باشی سایت بالاسرمون)

_ممنون پیش بقیه هم میخوام برم ولی چون شما سید خدا هستی و احترامت واجبه همیشه اول باید بیایم پیش شما.

خب بحمدالله ایندفعه بخیر گذشت و به قصد نصیحت کردن خانواده ما نیومده بودن.وقتی همشون رفتن همه ترکیدم از خنده.خاله میمینت در اتاقشو قفل کرده بود کلیدم گذاشته بود جیبش که اعجوبه های عمه خانوم نرن داخلش بعد شلم شوربا رو ببینن ضایع شیم..خاله لیلی(سومین خاله)دم اتاق کوچولو نشسته بود که کسی نره.خاله گلابم نتونسته بود روسری پیدا کنه چادر گل گلی مادرجونو گذاشته بود سرش...سیما (دخترخاله بزرگم)هم که ملیکا دخترکوچولو و نازشو نگه داشته بود.اینگونه شد که کلا من و مامان و پیمان برادر سیما که دوسال ازم کوچیکتره)و سارا (دختر خاله لیلی که سوم ابتداییه پذیرایی کردیم پذیرایی به کنار رفتم نشستم رو مبل حس کردم دارن بهم آمپول میزنن از ترس تا موقع رفتنشون پانشدم که نبینن شاید چیز ضایعی باشه وقتی بلند شدم دیدم نشستم رو عروسک ملیکا که یه شیشه شیر دستشه آخ ای خدا اینو چرا ندیدیم ووویی داغون شدم.

غروب بابا اومد دنبالمون برگشتیم خونه.بعد از اینکه با حامد چت کردم و کلی فکر و خیالای همیشگی گرفتم خوابیدم..

_وای که چقد سخته کله سحر مجبور شی از خواب پاشی این چه زندگیه اه خسته شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که غرغر میکردم رفتم دسشویی لباس پوشیدم با سرویس رفتم مدرسه بازم که امتحان داریم من نخوندم خسته نباشم واقعا.قبل از کلاس امتحانو خوندم شانس آوردم سخت نگرفت.روشنک دوست صمیمیمه واقعا عاشقشم خیلی دوسش دارم ولی نمیگم...کلا مدلم اینه که احساساتمو زیاد بروز نمیدم با هیچکیم صمیمی نمیشم اصن یه گند دماغی هستم اونورش ناپیدا...اونم میدونه چقد دوسش دارم چون ثابت میکنم همیشه.خلاصه مدرسه که تموم شد ساعت2وقتی رسیدم خونه عین جت نهار خوردم لباس پوشیدم ساعت 3 کلاسم شروع میشه دیگه با سلام صلوات که برسم رفتم دیدم ای وای بدبخت شدم رفت.مربی اومده بچه هام دارن گرم میکنن...پاورچین پاورچین میخواستم رد شم برم تو رختکن که یهو پخش زمین شدم.وای آخ چه بد زد دماغم ماماااان. برگشتم سمتش و با دهن گشاد خندیدم گفتم_عه وا سلام سونی جون خوبید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرض سونی جون بازم که دیرکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب مدرسه داشتم آخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یا این ساعتو انتخاب نکن یا ناهار کوفت نکن صدبار بهت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه ببخشید میشه لباس عوض کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو عوض کن بیا تنبیه داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس نگاش کردم که راهشو گرفت و رفت پیش بچه ها.ای بابا خو حالا یه بار...چمیدونم چندبار دیر اومدم دیگه درک نمیکننا...منکه هنوز نشستم اه.آروم آروم بلند شدم آخه بگو اینم فنه من میخوام یاد بگیرم همه آدمای اینجا خطرناکن از جمله مربی.رفتم لباس عوض کردم و فکر کردم به این چند ماه...حسابش از دستم در رفته که چندبار رفتیم اردو کوچکترین تعطیلی و حتی بیشتر آخر هفته ها درگیر بودیم...واقعا خسته شدم از اینهمه تمرین.رفتم با مظلوم ترین حالت ممکن کنار بقیه وایسادم.تا میخواستم گرم کنم صدام زد _بیا اینجا ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای به خشکی شانس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیزی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خانوم من چیزی نگفتم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره مشخصه. همه خوب گوش کنید امروز بجای حریف تمرینیاتون(مجسمه های اسنفجی)همه به واهیل ضربه میزنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چی چی گفت؟یا خدا با وحشت برگشتم سمتش.بچه ها هم همه با ترحم نگام میکردن.یادمه یه بار به یکی از بچه ها همین تنبیهو داد بدبخت یه هفته بخاطر شکستگی دندش بیمارستان بستری بود.گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه خانوم توروخدا این خیلی سنگینه واسه 5 دقیقه دیر کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اولین بارت نیست چنددفعه اخطار داده بودم.حالا حرف نباشه همه به صف شید توهم جلوشون بایست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی اون یک ساعت رسما نابود شدم.هرکسی هم که لطف میکرد آروم میزد 30 تا شنا تنبیهش بود.هرچی فن کاراته و تکواندو بلد بودن سر من بدبخت خالی کردن البته تقصیر بچه ها نبودا اجازه نداشتن کمکم کنن.وقتی گفت کافیه انگار دنیا رو بهم دادن همونجا افتادم.همه بدنم کبود شده بود.حالا با این وضع چجوری برم مدرسه.یهو حس کردم قلبم وایساد جیغ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت_چه مرگته وایسا یخ گذاشتم رو صورتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی خانوم همه جای بدنم همینطوریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو مدرسه فقط صورتتو می بینن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آها پس بگو فقط به فکر خودشونن که لو نرن اصلا ب فکر من بدبخت نیستن آش و لاش شدم.وقتی برگشتم خونه ساعت 6 بود.مجبور بودم ظاهرسازی کنم چون من با کلی التماس مامان بابا رو راضیشون کرده بودم اجازه بدن تو این جمع وارد بشم اگه احساس میکردن دارم اذیت میشم مطمئنم دیگه نمیزاشتن ادامه بدم..خوب یادمه اولای مهر بود دوتا ماشین معمولی با چندتا خانوم و آقای کاملا عادی اومدن دم خونه با خانوادم حرف زدن خودشونو معرفی کردن از پلیس فتا اومدن بودن با همکاری اینترپل و حزب الله و سازمان مبارزه با هک چندتا از کشور ها مثلNCIانگلستان.همه اینا رو هم ثابت کردن واقعا با مدارکی که داشتن و اطلاعات بابا هم درباره این سازمانا زیاد بود میدونست اونا واقعین.خلاصه میگم.گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اولین دلیل ما برای انتخاب دخترتون بخاطر سوابق بسیار درخشان و تلاش بی نظیرشما برای کشور و حس انسان دوستیتونه...دومین دلیل اینه که تو تست هوش همگانی ایران دخترتون 97درصد درست زده هوشش بالاست نمراتش عالیه و استخون بندی قوی داره.. بخاطر همین از شما میخوایم که اجازه بدید تو یه ماموریت سری به عنوان شخصیت های اول شرکت کنه و این کارم مستلزم تمرینای شدید و اطلاعات بالاست که تا موقع اعزام بهش یاد میدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باباپرسید_اعزام به کجا؟اصلا ما چرا باید اعتماد کنیم و دختر دسته گلمونو به دست شما بسپریم؟این چه ماموریتیه که شما فقط با چندنفر به طور کاملا عادی اومدید من از کجا بدونم بچم امنیت داره؟نه متاسفم امکان نداره قبول کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به کانادا بدون هویت و مخفیانه به عنوان دانشجو..اونجا دخترتون میتونه بدون تلاش تو بهترین دانشگاه کانادا درس بخونه و بهترین مسکن و بادیگاردها تا آخرعمر براش فراهم میشه و این همه موقعیت خوب با یه سری کارا امکان داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه کارهایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_موفق شدن توی تمرینا و امتحانات تا 6 ماه دیگه یعنی وقتی17 سالش شد و اگه موفق شد که از بین 10 نفر گیلان که ما انتخاب کردیم بهترین باشه، میره تهران تا طی چندماه با بقیه نفرات برتر استان های دیگه مقایسه بشه و بهترینشون انتخاب شه.از ایران فقط یک نفر انتخاب میشه...این هم بگیم که ممکنه خطرات زیادی داشته باشه اما دنیا رو نجات میده.کشورهای بزرگ دنیا باهم متحد شدن که این گروهک رو شکست بدن.در واقع کسی که بتونه به کشور کانادا بره محافظت از اون کشور رو در مقابله با گروهک برعهده داره.اگر میخواستن آشکار اینکارو بکنن سخت نبود اما حالا میخوان مخفیانه باشه پس نمیتونن آدمای خودشون که هویت مشخصی دارن انتخاب کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون ماموریت فقط همینقدر به مامان بابا گفتن که کار من مبارزه زیرپوستی با یک گروهک مخفیانه هست و هم باید عملی آموزش ببینم برای دفاع،هم کتاب ها و قوانینی رو که به من یاد میدن از بر باشم و فول کامپیوتر و فضای مجازی باشم تا هک ها رو کنترل کنم.هرچقدر اطمینان دادن مامان بابا حاضر نشدن جون دخترشونو بزارن کف دستشون ولی من عاشق این کار بودم..عاشق قهرمان شدن پولدار شدن معروف شدن و البته تحصیل تو بهترین دانشگاه کانادا...چی از این بهتر که هم دنیا رو نجات بدم هم خودم موفق بشم؟بعد از یک هفته اصرار و التماس و از مزایای این کار گفتن بالاخره راضی شدن.ولی گفتن اگه هروقت احساس کنن دارم داغون میشم قید همه چیزو میزنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح به سختی با صدای مامان جونم از خواب پاشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختر چته چرا صورتتو جمع کردی اصن چرا دیشب زود خوابیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی مامان باشگاه یکم بهم فشار اومد عضلاتم گرفته خسته بودم زود خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس پوشیدم و رفتم مدرسه.همینکه روشنک منو دید گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز رفتی باشگاه این زنه اذیتت کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقد بده حتی نزدیک ترین دوستتم ندونه دردت چیه..اون فقط میدونه من میرم بهترین باشگاه بدنسازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره دیگه خیر نبینه ببین چجور داغونم کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا بیا بشین اونجا وایساده داره زر زر میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جای کمک کردنته عوضی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لطفمه زبونمو چرخوندم گفتم بیا بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا ما همینطور عشق و علاقمونو بروز میدیم.فوش که اصلا انگار به جای عزیزم گفتنمونه.بعد از اینکه شیمی و ریاضی و زبان فارسی رو تحمل کردم با خستگی رفتم خونه غذا خوردم کارای کلاس زبانو انجام دادم ساعت 4 حرکت کردم دوساعت بعد که تموم شد داشتم با دوستم سارا برمیگشتم که متوجه شدم با ماشین همیشگی دنبالمن.سارا خونشون نزدیک تر بود.ازش خدافظی کردم و برگشتم سمت اون که اشاره زد.با عجله رفتم سمت ماشین نشستم و گاز داد.نه من سلام گفتم نه اون...از اول سال دیگه عادی شده واسم.برگشت سمتم یه بسته بهم داد که تو کیفم جامیشد خداروشکر.گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینا رو بخون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیگفتی نمیدونستما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهم انداخت که رسما خفه شدم.رسیدم خونه بعد از سلام گفتن اول رفتم اتاقم بسته رو باز کردم مثل همیشه یه رم 16 گیگ و یه کتاب قوانین به زبان انگلیسی بود.اوف چاره ای نداشتم فقط 2 ماه فرصت خوندن و رفتن به سایت و امتحان دادن اینا دارم.سخت تر از همه این چیزا پنهون کردن همه چیز از خانوادمه.هرچند خودم خواستم.بیخیال بغضم شدمو رفتم یه دوش گرفتم برگشتم مامان بابا رو دیدم دارن حرف میزنن.بابا که منو دید گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا_سلام دخترم عافیت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام مرسی بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا_لباستو بپوش بریم بیرون دور بزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من نمیام خیلی خستم درس فردا رو نخوندم خوابم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان گفت_تو که همیشه نمیای چرا آخه پس ماهم نمیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان اذیت نکن بخاطر من نمونید خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_میتونی بمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس پوشیدنو من به این فکر کردم که واقعا از اول سال چقدر بیرون رفتنم کم شده.اونا هفته ای حداقل دوبار میرن گردش و کل گیلانو میگردن ولی من از هر10بار فقط2 بار باهاشون میرم.همیشه بهونه میارم.واقعا اصلی ترین دلیلم خستگی بخاطر مدرسه و کلاس زبان و باشگاست ولی باید تنها باشم تا بتونم راحت تر وظایفمو بخونم یاد بگیرم اگه امتحانامو که مربوط به اون اطلاعاته خوب ندم تنبیه میشم.یه بار یادمه تنبیهم این بود که 500 تا شنا برم....واقعا خیلی سخت بود تازه گفتن این از آسوناشه.مامان اینا که خدافظی کردن رفتم سراغ بسته و رم رو زدم به گوشیم دیدم ایندفه روش های شلیک رو نوشتن پس عملی هم هست امتحان ایندفعه.کلی ذوق مرگ شدم آرزوم بود یاد بگیرم چطوری شلیک کنم.با دقت حدود یک شیشم از رم رو خوندم دیدم ساعت 11 شده خسته بودم.خوابیدم و نفهمیدم مامان بابا کی برگشتن.صبح با برخورد به یه چیز پاشدم وااااییییی داغون شدم این چی بود ای وای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واهیل چی شدی مامان؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با وحشت اومده بود اتاقم.چشماش شده بود اندازه نعلبکی اوخی نازی.یکم دقت کردم دیدم ای بابا چجوری از تخت افتادم پایین آخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی مامان افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلم ترکید دختر.پاشو دیرت شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم مدرسه اووو چه بند و بساطی چقدر شلوغه اینجا حتما بازم تو آمفی تئاتر برنامه داریم.اول رفتم دفتر از ناظم پرسیدم زنگ چندمه که گفت اول .ایول فیزیک پر. با کلی خرکیف بازی منو روشنک رفتیم نشستیم تو سالن.بعد از صحبت درباره مسائل درسی که البته ما رو پشیمون کرد از خوشحال شدن رفتیم ادبیاتو تحمل کردیم بعدشم عربی و معارف که تو کلاس معارف فکرم پی همه چیز می رفت.هرچند میخواستم فرار کنم ولی نمیشد...منو حامد بهم نمیرسیم...حداقل الان وقتش نیست به این چیزا فکر کنیم.شاید یه روزی بعد از برگشتنم و بعد از ماموریت بهش رسیدم...دوسش دارم.خیلی زیاد.ولی زندگیمون دوتا راه متفاوت داره....ما دعوا زیاد گرفتیم...هربار اون بیشتر از من عذاب کشید...چون من سنگدل...نمیدونم شاید از نظر دیگران سنگدلم..ولی از نظر خودم واقعیتو قبول میکنم و قلبمو میندازم دور...اصلا این یکی از دلالیه که برای اون ماموریت انتخاب شدم.اما حامد خیلی احساساتیه.یه جورایی انگار من پسرم اون دختره.ولی چاره چیه نمیشه فرار کرد که.باید آخر هفته بهش بگم...ایندفعه کاملا جدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که فکر میکردم یه دفعه روشنک زد بهم برگشتم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره زد به معلم که داشت با خشم منو نگاه میکرد.یه لبخند دندون نما زدم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حواست اینجاست خانوم امیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله خانوم هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چش غره زد و درسشو ادامه داد و من جون کندم تا دقت کنم و حواسم نره جای دیگه.بعد از مدرسه با سرویس رفتم خونه بدون نهار لباس پوشیدم مامان که منو دید گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا ناهار بخور اول کجا میری گشنت میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه تو مدرسه ساندویچ خریدم دیرم میشه خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه منتظر جواب باشم در خونه رو بستمو دویدم.وقتی رسیدم پنج دقیقه به 3 بود.اوف خداروشکر واقعا.رفتم سریع رختکن بچه ها که منو دیدن اول مطمئن شدن سالمم بعد زدن زیر خنده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چتونه خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی گفت _خیلی عجیبه سر موقع رسیدی واهیل حتما سونی شاخ در میاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دوباره زدن زیر خنده.اصلانم خنده دار نیست تموم این مدت قیافم پوکرفیس بود.وقتی سونی منو دید اونم کلی تعجب کرد و خندید دلم میخواست خفش کنم ایش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه این جلسه رو چندتا حرکت کنگفو یادمون داد و زد داغونمون کرد با اون تمرینای بدنسازی رفتم نشستم گوشه سالن یه بتری آب کامل رو خوردم چون در طول اون 2ساعت اجازه آب خوردن نمیده همه هلاک میشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیق میکشیدم و به این فکر میکردم که آینده ما ده نفر چی میخواد بشه.تا حالا از مهرماه 5 ماه آموزش فشرده هرروز داشتم که خدا میدونه چجوری از مامانم اینا دور موندم که نفهمن چی میشکم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم رفتم لباس پوشیدم هندزفری گذاشتم تو گوشم و زیربارون تا خونه قدم زدم.شب بعد از خوندن درسام زود خوابیدم سه شنبه هم با مدرسه کلاس زبان گذشت چهارشنبه بعد از باشگاه که برگشتم خونه مامان اینا بازم میخواستن برن بیرونو از من خواستن باهاشون برم که بازم نرفتم.نشستم نوشته های اون رم رو خوندم.پنجشنبه ظهر بعد از ناهار رفتم سایت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام عشق من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام عزیزم خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی فدات تو خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون باید باهات حرف بزنم حامد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب باشه بگو عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا حالا چندبار بهت گفتم باید جدا شیم.ایندفعه حرفم جدیه..دیگه نمیخوام چیزی بگی که پشیمونم کنی.ازت خواهش میکنم درک کن.ما بهم نمیخوریم.یه روزی بالاخره تموم میشه..بهتره زودتر تموم شه تا بیشتر وابسته نشیم.من نمیتونم ادامه بدم.من اصلا از اولشم هزار بار گفتم من اصلا روحیاتم با دوستی سازگار نیست.منو ببخش حامد.درسته سخته واسه هردومون.ولی خوب میشیم مطمئنم.دوستت دارم.مواظب خودت باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی میگی واهیل ازت خواهش میکنم وایسا بزار حرف بزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدافظت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نموندم حرفاشو ببینم و حتی به قلبم گوش نکردم..مطمئن بودم اگه میموندم حتما پشیمونم میکرد...اشک ریختم و تو دلم براش آرزوی خوشبختی کردم.غصه خوردم و دعا کردم ازم متنفر شه.چقدر سخت بود من عاشقش بودم.ولی مگه مهمه؟اگه من دلبستگی داشته باشم برام دردسر میشه.ممکنه دشمنام ازش برای فشار آوردن به من استفاده کنن...اینو تاحالا هزار بار بهم گفتن تو کتابا خوندم.اگه حامد میدونست من کارم چیه حتما مخالفت میکرد.اون شب تا نزدیک صبح آهنگ گوش دادم و گریه کردم..شمارشم گذاشتم تو لیست رد گوشیم...پیاماشم نخونده حذف کردم.با خودم عهد بستم فراموشش کنم...پاک ترین پسری رو که تا حالا دیدم..مهربون ترین...وای خدا چقدر خوب بود.چقدر دلم براش تنگ میشه..ولی مگه مهمه؟من بخاطر خودش رفتم بخاطر هردومون.نفهمیدم کی خوابم برد صبح مامان مجبورم کرد باهاشون برم خونه مادرجون...خیلی داغون بودم همه اهل خانواده می پرسیدن چته.منم میگفتم خستم.هفته سختی داشتم و از این چرت و پرتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا که رفتم باشگاه گاهی اینقدر تو فکر میرفتم که حریفم یهو میزد ناکارم میکرد.سونی صدام زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واهیل بیا اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کار خوبی کردی تمومش کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوستیت رو با حامد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشای از حدقه در اومده نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نگو که نمیدونستی ما از همه حرفا و کارات خبر داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگه دیگه میدونستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونستم حواسم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه الان دلتنگ بشی بهتر از اینه که بعدا نگران جونش باشی...آینده تو که معلوم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درسته خودمم بهش فک کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شش ماه گذشته و من اون روز جلو آینه نشستم به خودم نگاه کردم...صورتم کمی گرد و سفید و چشم و ابرو و موهام مشکی هستن.ابروهام خوش حالتن و هشتی ملایمی دارن..لبام قلوه ای و دماغم عملیه.روی لپام هم چال دارم..خیلی لاغر نیستم ولی خب چاقم نیستم..قدم هم 170 ..وایییی چه عضلات قوی ای دارمااا چقدر گنده شدم چقدر پخته تر شدم..صورتم یکم داغون بود..حس می کردم مثل بقیه هم سن و سالام طراوت نداره...ولی خب چه کنیم دیگه اینم از سختیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واهیل بیا دیگه دیرشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستیم بریم نتایج رو بگیریم اینکه کی اول شد.برای اینکه داستان مخفیانه ما لو نره همون پسر اخموعه یه روز اومد بهم گفت یه قرعه کشی میزارن برای فلان برند و بعد مثلا از بین شما،نه نفر موتور سیکلت می برن و یه نفر ماشین که اون کسیه که میره تهران.مطمئنم مامان دوست داشت موتور ببرم.ولی بابا بین دوراهی بود هم میخواست پیشرفت کنم هم میخواست خطری تهدیدم نکنه.اما خودم آرزوم بود ماشین ببرم تا یه آینده ی شیرین بسازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اومدم مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم دیدم هرکی یه طرف نشسته ضایع نشه.ماهم یه گوشه نشستیم و یه مرده اومد با کلی تعریف از یه برند بالاخره قدم رو چشم ما گذاشت اون چرخونک بی صاحابو چرخوند.استرس داشتم..گفت اول نه نفری ک موتور بردن میگه.وقتی جزء 5 نفر اول نبودم کمکم لبخندم نمایان شد نفر ششم،هفتم،هشتم،وای فقط منو و لعیا مونده بودیم هردوتا یه چش غره بهم رفتیم.با کلی آرامش که حرص مارو دربیارن نفر نهمو گفتن و اون کسی نبود جز لعیا.قیافش داغون بود دلم براش سوخت.اما من خوشحال بودم..کم نبود که..اینهمه مدت درد کشیدم غصه خوردم چندبار بستری شدم پوست استخون شدم البته با عضله:)....مامان باباهم خوشحال بودن.تقریبا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بالا و جایزه نفر دهم ماشین رو گرفتم و از اون بالا به آدمایی که یه سال باهاشون همراهی کردم نگاه کردم.فک کردم الان همه یه لبخند آرامش بخش بهم میزنن ولی نه لبخند نه هیچی مثل همیشه چوب خشک منو نگاه میکردن مرده شور نبرده ها.اییش...با هیچکدوم این دخترام دوست نبودم براشون ناراحت باشم!به جهنم چیکار کنم دارن گریه میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی در گوشم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ده روز وقت دارید وسایلتونو جمع کنید و به همه بگید برای بابات(بابام نظامی هستش)انتقالی فوری زدن به تهران.سعادت آباد..کوچه...پلاک.... خونه شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم سریع غیب شد منم اطلاعاتو به مامان بابا دادم خب یکم ناراحت شدن...یکم که نه واقعا تحملم حدی داشت..ولی خب راضی شدن که باید جامونو عوض کنیم...ده روزه باروبندیلو جمع کردم و بعداز کلی خدافظی از خانواده ها و البته گریه کردن منو روشنک تو بغل هم و دوستای دیگم رفتیم تهران.خوبه حداقل اینجا میتونستم نگارو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای که چقد خوبه آدم سعادت آباد زندگی کنه ها.بعد از اینکه با سوییچ ماشینی که برده بودم مثلا، در خونه رو باز کردم دهن هرسه تامون باز موند..وای چقد قشنگههههه.یه ویلای خیلی بزرگ با یه حیاط خیلی بزرگتررررر.همه جاهم گلکاری شده رفتیم بالا دیدم همه جا مبله اصلا عالی هیچی کم نداشت...تو اون لحظه مطمئنم خانوادم ازم ممنون بودن که این زندگی رو براشون به وجود آوردم...یعنی همه دخترای استانای دیگه هم این امکانات براشون فراهم شده؟وای چه جلب...رفتم اتاقا رو دیدم یه خوشگلشو که ست آبی بود انتخاب کردم ایول تختشم دونفرس من آرزو داشتم رو تخت دونفره بخوابم قشنگ بتونم غلت بزنم...رو یخچال آدرس یه مدرسه و فرودگاه مهرآباد نوشته شده بود با علامت سازمان متوجه شدم ینی چی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با بابا به همون آدرس رفتم.بله چقدر عالی از بهترین مدارس تهرانه حتما.رفتیم داخل گفتم از طرف آقای پارسی اومدم برای ثبت نام...خودشون فهمیدن و منو ثبت نام کردن. قرار شد از فرداش برم مدرسه.وای چقدر سخت بود با کسایی که نمیشناسم همکلاسی باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا هم رفت محل کار جدیدشو ببینه.از بابا خدافظی کردم و میخواستم خودم برگردم..دیگه بهم اعتماد کاملا داشتن و تازه اینم میدونستن همیشه سازمان مواظبم هست .هرچند آدرس زیاد بلد نبودم ولی یه سال میشد داشتم آموزش می دیدم و حافظه هم از مباحثی بود که باهام کار کردن پس باید با یه بار رفتن یه راه یاد میگرفتم دوباره برگردم...نهایتشم اگه نتونستم آژانس میگرفتم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هندزفری گذاشتم تو گوشم و با آرامش قدم زدم.تلفنم زنگ خورد با هندزفری که زیر مقنعم بود جواب دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جانم مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجایی کارتون تموم نشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا من رفتم مدرسمو دیدم.باباهم رفت محل کارشو ببینه من دارم برمیگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خاک به سرم اجازه داد تنهایی برگردی تو این شهر غریب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این چه حرفیه خب شهر غریبه من که راه و چاهو میدونم عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه یکی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره عزیزش میدونه عشقشو کجا پیدا کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم به خودش اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان جان بعدا زنگ میزنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه منتظر جواب نشدم قطع کردم.برگشتم به یه پسری که بی شباهت به جوجه تیغی نبود نگاه کردم تا ببینم میخواد چیکار کنه..کمکم اومد جلو دستشو گذاشت رو گونم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چطوری خوشگله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبم مرسی عزییییییییییزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین حین عزیزم گفتن همزمان دستشو پیچوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه غلطی میکنی وحشییی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیگه مزاحم نشیا؟باشه عوضی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه باشه ولم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدهمینطور که میرفت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_معلوم نیست چه جونوریه خطرناک شدن این دخترا جدیدا.بدبخت شوهرش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم و راه افتادم..خیلی سخت بود یکی دوبار خیابونا رو رفتم و برگشتم ولی بالاخره رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وووویییی خداروشکر هورااا رسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگو زدم و در باز شد.رفتم داخل تا رسیدن به در ورودی قر دادم و شعر خوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مست مستم واااای جامو ببر بالاااا بسپر به دست باااااد می پرسم کن تو عالم مستییییی امشب شب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه به "یلداست" آخرش نرسیدم دیدم یکی دیگه تو خونس.یه خانوم حدودا پنجاه ساله...بسم الله الرحمن الرحیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شماااا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانم من شهربانو هستم با شوهرم نادر و با یکی به اسم فرنگیس خدمتکارتون هستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همینجوری اومدید خدمتکار شدید؟مامانمم شما رو راه داد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از طرف آقای پارسی اومدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آها متوجه شدم خوش اومدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنونم.بفرمایید لباستونو عوص کنید اگر شستنی بود بزارید میشورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لطف میکنی شهربانوخانوم.مامانم کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وظیفس.خانوم اتاقشون هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بالا اول به مامان سلام گفتم بعد رفتم لباس عوض کردم.اون روز رو کاملا استراحت کردیم.تو اتاقم یه برنامه به دیوار زده بود که راحت شدم فهمیدم کارای هفتگیم چیه دیگه.وااای چقد تمریییین عین روزای اول شدیده مطمئنم...فقط حتما ایندفعه بدتر از قبل!نگران نمره هام نبودم چون اونا مجبوربودن کاری کنن نمره هام همیشه بالا باشه.تنها چیزی که مهم بود زبان انگلیسی بود که باید فول میشدم.صبح فرنگیس بیدارم کرد.یه خانوم حدودا چهل ساله بود تشکر کردم و لباس پوشیدم برنامه هفتگیو که دیروز از مدیر گرفته بودم مرتب کردم.وارد مدرسه که شدم همه یه جور عجیب غریب نگام میکردن..احتمالا بخاطر تازه واردیمه..اما بعضیاشون درشت تر بودن تقریبا فهمیدم اونا منتخبین بقیه استانا هستن...در طول روز تو درس بهترین بودن تو زنگ ورزش که دیگه صدالبته..آخه نمیدونم چرا هممونو تو یه کلاس گذاشتن...همش بهم پوزخند میزدن.حس میکردم کم داشتم از اونا واقعا.ولی اصلا نشون نمیدادم و رفته بودم تو فاز سگ اخلاقیم البته دوست داشتم این اخلاقمو، همه دردا رو قایم میکرد...بعد از مدرسه به سرویس گفتم نمیام خودم رفتم...تو راه ماشین همیشگی رو دیدم پریدم سمتش.نشستم برگشتم بازم بدون سلام یه لیست بهم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینا دیگه چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لیست جاهایی که باید طی دوماه آینده بری و ببینی چجور جاهایی هستن آدمای مشکوکو پیدا کنی و راجبشون تحقیق کنی.اگر ربطی به گروهک داشتن بهمون اطلاع میدی...اینم سیمکارت جدیدت بخاطر دک کردن اون پسره حامد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظی نکردم و پیاده شدم.توراه چندتا از اون دخترا رو دیدم احتمالا خونشون همینجاهاست...رفتم تو خونه عطر غذا پیچیده بود گشنه هم بودم سریع لباس عوض کردم یه سلام بلند گفتم نشستم سر میز ناهار اینقد خوردم که حس میکردم دارم میترکم.قاشق آخرو که گذاشتم دهنم به سرفه افتادم..خاک بر سرم تمرین ساعت چند بووود؟؟ 4 ؟؟؟تا جنوب تهران باید برم؟یا خود خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع تشکر کردم عین جت لباس پوشیدم رفتم..وقتی رسیدم 4 و دو دقیقه بود.خاک تو مخ بی عقلم اصلا رشتم مشکل داشتم با ساعت.رفتم داخل همه به صف بودن آماده برای تمرین.غیبت منو حس کرده بودن.رفتم جلو با ترس و لرز گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_س لام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت نگاهم کرد.وااایییی چه جلادیه ده برابر از سونی بدتره کههههه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو لباس فرم تو رختکن هست بپوش سریع بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو رختکن وای چه خوشگل بودن لباسا...یه ست بلور شلوار ورزشی کاملا آبی..سریع پوشیدم اومدم بیرون اشاره زد برم پیشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بهم گفتن تو شلخته ترین فرد گروه بودی و واقعا برام عجیبه که اومدی به این مرحله...ولی اینجا از این خبرا نیست..عین آدم رفتار میکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشماش زل زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی من به جز دیرکردن کاری نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمونش استفاده از توانایی هایی که آموزش دیدی در مکان عمومی اونم برای دک کردن لات بی سر و پاست.واقعا احمقی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم نگاهش کردم خواستم برگردم برم که دیدم دوتا خانوم قوی هیکل به زور منو بردن طبقه زیرزمین چقدرم وحشتناک بود.هی میگفتم چیکار میکنید این چه وضعیه اصن اهمیت نمیدادن.دست و پامو به یه چهارچوب وسط اتاق بستن.اون زنه اومد با یه چیز شبیه کمربند سمتم.گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تازه اولشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب نداد و شروع کرد به شلاق زدن...وای حس میکردم هرلحظه میرم اون دنیا برمیگردم.جیغ هایی که من میزدم...نمیدونم چرا تمومش نمیکرد...حس میکردم دخترای دیگه نشستن به جیغای من گوش میکنن فقط...نمیدونم چقدر گذشت که اومد جلوم موهامو کشید که سرم بیاد بالا.گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخرین بارت باشه زبونتو برای من دراز میکنی...آخرین بارت باشه دیر میکنی و آخرین بارت باشه قدرتتو بی جا استفاده میکنی...یه تنبیه واسه همه اینا کمه...ولی چون تازه شروع کردی تخفیف قائل شدم فقط 05 ضربه زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من واقعا 50 ضربه شلاق خورده بودم؟حس میکردم خون بالا میارم...روی دماغم و کمرم خون رو حس میکردم.کمکم داشتم بیهوش میشدم ولی متوجه شدم منو با همون چهارچوب دارن می برن پیش بقیه طبقه بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس سرمای زیادی چشامو وا کردم.هنوز همونجام؟کی آب ریخت؟همون زنه روبروم وایساده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دستاشو باز کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دستامو باز کردن افتادم زمین و کمرم تیر کشید..خیلی درد داشتم حس میکردم فشارم پایینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو گذاشتن رو تخت و بردن تو یه اتاقی...انگار بهداری بود...زخم هامو یه مرده بود که بخیه زد و پانسمان کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اولا تو اینهمه آموزش دیدی باید تحمل زیادی داشته باشی.مرده شور کسی رو ببره که به شماها آموزش داده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفته بود خیلی داشت توهین میکرد اینهمه تلاش کرده بودم همه رو برده بود زیرسوال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوما خوب گوش کن ببین چی میگم.عید داره میاد...15 روز عید شما 10نفر به منظور اردو به عنوان بهترین دانش آموزای مدرسه با من میاین جایی..خانوادتون میدونن اونجا آموزشم داریم.تو هم که درستم ضعیفه باید خودمون نمره بالا برات رد کنیم...آموزش هایی که از حالا به بعد می بینید دیگه مثل قبل نیست و البته بدتر از ایندفعست..پس خوب با پدرمادرت خدافظی کن شاید رفتی اون دنیا...تو اون 15 روز احتمالا 2نفر حذف میشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که از ته چاه درمیومد گفتم_باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا برو گمشو لباستو بپوش برو خونه...مارو هم معطل کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جوری حرف میزد انگار خودم خواستم اینطوری بشم...خو انتر خودت این بلا رو سرم آوردی...خیلی آروم و سلانه سلانه رفتم سمت رختکن با احتیاط لباس پوشیدم رفتم بیرون بابا اومده بود دنبالم چقدر ازش ممنون بودم.نمیدونستم میدونه یا نه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام باباجون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام عزیزم مربیت گفت خیلی خسته شدی زیاد تمرین کردی دیگه خودم اومدم دنبالت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره تمرینا از این به بعد زیاده دستت درد نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش میکنم دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی صبح داشتم لباس می پوشیدم دیگه گریه میکردم واقعا...طاقتم تموم شده بود اصلا رو پام نمیتوستم وایسم.رفتم مدرسه بدون استثناء همه دخترا یجوری نگاهم میکردن.انگار میخواستن ببینن حالم چطوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم دیدم یکی از دختراست.فکر کنم اسمش نیلوفر بود.با خستگی بهش نگاه کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بزار کمکت کنم بری تو کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخواد خودم میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوش نداد من چی میگم اومد دستمو گرفت.ولی ذوق کردم چون اگه دستمو نمیگرفت همونجا میوفتادم.بچه های دیگه هی می پرسیدن این دختره چشه همون که تازه اومده فلان فلان...دیگه منم نمیتونستم ظاهرسازی کنم داشتم میمردم.نیلوفرم جاشو عوض کرد اومد کنارم نشست.خوشحال بودم حداقل بین اونهمه گند دماغ خوش اخلاق ترینش قصد دوستی با منو داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از کجا اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رشت..تو چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من همین تهرانم.فقط جامو عوض کردم.حالت خیلی بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حس میکنم مفصلای کمرم آسیب دیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اشکال نداره خوب میشی تا خودشون اجازه ندن نباید دکتر بیمارستان بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونم.ممنون که کمک کردی بهم نیلو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش میکنم واهیل وقتی دوستیم وظیفمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و سرم و گذاشتم رو میز چشمامو بستم تا یه ذره زمان بگذره.بعداز ظهر به مامان گفتم نمیرم کلاس زبان..فکر میکرد تمرین دیروز خیلی خستم کرد.از قیافم داغونی می بارید این شد که دیگه قبول کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فرنگیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با جعبه کمک های اولیه میای اتاقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هول گفت_چیزیتون شده خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا بیا دیگه ازم حرف نگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم خانوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم اتاق دمر دراز کشیدم.درسته هیچکس نباید میدونست ولی فرنگیس اشکال نداشت..چون یه جایی از کتابایی که دادن نوشته بود خدمتکار محرم اسراره اگه بشه بهش اعتماد کرد.صدای در زدن اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا تو.میشه لطفا خیلی آروم لباسمو بکشی بالا.فقط آروم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد کاری که گفتم رو انجام داد.با وحشت بهم خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای خانوم چی شده خاک به سرم باید به گیلدا خانوم بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه به مادرم نه به پدرم و حتی نه به شهربانو و نادر چیزی نمیگی...فقط میخوام اون درو قفل کنی و بیای این باندا رو بکنی یکم بتادین بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه خانوم این کار من نیست که دکتر باید باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حرف منو گوش کن لطفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی نشستم اومد آروم آروم باند ها رو از دور کمرم باز کرد.خیلی درد داشت انگار رفته بودن تو گوشتم.قیافش واقعا خنده دار بود انگار جن دیده.ولی من دیگه نمیتونستم حرف بزنم تو اون موقعیت.وقتی بتادین میریخت رو زخمام یه پارچه گذاشتم رو دهنم از ته قلبم جیغ میزدم خیلی وحشتناک بود.جالب بود برام که کسی نیومد داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چطور شد که مامان صدامو نشنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم به من گفتن اتاقای اینجا عایق صداست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوختم و تحمل کردم حس میکردم هرلحظه امکان داره بیهوش بشم.تموم که شد چندتا نفس عمیق کشیدم.به فرنگیس گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه لیوان آبمیوه لطفا برام بیار.به مامانم بگو خستم ناهار نمیخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن آبمیوه خوابیدم تا صبح فردا...یکی دوبار مامان بابا اومدن تو اتاق گفتن چته منم همش گفتم تمرینا سنگینه باید آمادگی داشته باشم و از این چرت و پرتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندهفته سرموقع رفتم و هیچ خطایی نکردم که تنبیه نشم..کمرم دیگه خوب شد فقط یکم علامت مونده بود.عید داشت میومد حس میکردم بدترین عید عمرم میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز جلسه داشتیم.مطمئنم درباره اردوی مسخرشونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام نیلوجونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام واهیل گلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار هم نشستیم.جالبه برام تا حالا حتی یه کلمه هم با بقیه حرف نزده بودم.فقط یادمه چندبار مجبورم کرد بگم بله خانوم.دیگه رفته بودم تو لاک جدی خودم.از قیافه و چشمم سردی می بارید.گرمی چشمام و حرفام فقط واسه نیلوفر و مامان بابا و فرنگیس بود.خیلی اذیت میشدم تمریناتش فوق سخت بود.مثلا مجبورمون میکرد 500 تا شنا بریم و اگرم بدنمون به زمین برخورد میکرد دوباره باید از اول شروع میکردیم...از فکرای چرت و پرت اومدم بیرون و توجه کردم به حرفای اون زنه که هنوزم اسمشو نمیدونم.درباره اردو و کارامون حرف میزد همچین که گفت ختم جلسه من اول برای نیلو به معنی خدافظی سری تکون دادم و زودتر از همه جلوی اون همه نگاه پاشدم بی توجه رفتم بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه با هندزفری راه افتادم...دلم از همه چی گرفته بود...از اینهمه غصه...دلم تنگ شده بود واسه شهرم واسه روشنک واسه آرامشی که داشتم....نمیدونم واقعا ارزش داشت اینهمه جنگیدن با خودت؟ مادرپدرم بخاطر من اومدن یه شهر دیگه زندگیشون راحت تر بود ولی پاره تنشون داشت عذاب میکشید. میدونستم خیلی ناراحتن...چقدر دلم برای حامد تنگ شده بود...آهنگی که یه بار پشت تلفن آخرای دوستیمون خوند پلی شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست...تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی...باید تورو میدا کنم تو با خودت هم دشمنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه...اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلگیرم از این شهر سرد...این کوچه های بی عبور...وقتی ب من فک میکنی...حس میکنم از راه دور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو می بره...عطرت داره از پیرهنی که جاگذاشتی می پره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید تورو پیدا کنم هرروز تنها تری نشی...راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی...محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ماه شد؟دوماه؟همش خواستم اشک نریزم ولی نشد.نشستم رو جدول کنار اتوبان اشکام ریختن...چندتا ماشین نگه داشتن ولی توجه نکردم...فقط و فقط حواسم به خاطراتم بود..یهو حس کردم یکی دستمو گرفت.دیدم یه پسره ی جوجه تیغی داره منو می بره سمت ماشینش.دستمو از دستش کشیدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا عزیزم بیا خوشگله بریم یه دوری بزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بمیر عوضی ولم کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همیشه همینطوری ناز میکنین شما دخترا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببند دهن گشادتو بو الکل خفم کرد الاغ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بریم بهت میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از دستش در رفتم دیگه نمیخواستم از تواناییم استفاده کنم میترسیدم ببینن واسم دردسر شه.دویدم تا در برم ازش اه کثافط همش با ماشین عین جت میومد.رفتم تو فرعی اونم اومد ای خدا چرا هرجا میرفتم میومد دیگه افتادم تو یه جوی آب که خیلی ارتفاع داشت کاملا خم شدم اونم از بغلم با سرعت رد شد...مچ پام رسما ترکید وااییی پر از آبم بود شلوارم خیس شد کاملا.ولی مانتومو کشیده بودم بالا خداروشکر.عوضی ببین باعث چقدر دردسر شد.پاشدم پریدم بیرون می لنگیدم راه میرفتم.اه لعنت به این زندگی آرامشم به من نیومده.تو کیفم آدرس بعدی رو نگاه کردم و گشتم.اه چقدر این شهر بزرگه.پام واقعا درد میکرد میخواستم آژانس بگیرم که دیدم ماشین همیشگی اونطرف خیابون چراغ میزنه.رفتم سوار شدم.پامو نگه داشتم یه ذره جابجاش کردم درد داشت ولی این دردا دیگه واسه من چیزی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچوقت نباید گریه کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این جزء قوانین نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قانون جدیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من به حرف تو بیخیال چیزی نمیشم.چرا اومدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیدم داری خودتو به کشتن میدی اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمکدون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا سوییچ ماشین اونور خیابونه...از این به بعد با این رفت و آمد کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون تشکر رفتم پایین اونور خیابون دیدم یه پرایده ولی خب بهتره از هیچیه.خیلی خداروشکر کردم که از 14 سالگی بابا بهم رانندگی یاد داد و راحت میتونستم بدون گواهینامه رانندگی کنم.نشستم رفتم به آدرس مورد نظر.یه خونه بود...کلی هم شلوغ پلوغ. هی وسایل میبردن داخل.رفتم پایین از یه خدمتکار پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید آقا امشب پارتی اینجاست دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله ولی باید دعوتنامه داشته باشید فکرم نکنم آدمی مثل شمارو راه بدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به قیافم اشاره کرد. لباسم خیلی درب و داغون بود ولی کم نیاوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همینطوری نظر بده میدونی من کیم اصلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم _امشب تورو نبینم که زندت نمیزارم.برو گمشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع با ترس نگام کرد و در رفت.حالا دعوتنامه از کجا بیارم.یه نیم ساعتی نشستم تو ماشین و خونه رو دید زدم.یهو دیدم یه خدمتکار یه بسته کارت دستشه دار میاد میاد بیرون...ایول همینه.پیاده شدم رفتم سمتش دویدم بهش برخوردم هردوتا افتادیم کارتا هم افتاد.سریع یکیشو گذاشتم لای کتاب توی دستم بلند شدم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقا خوبید؟ببخشید عجله داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حواستو جمع کن کوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفتم که ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشیدت بخوره تو سرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عوضی.بهش چش غره زدم راهمو گرفتم و رفتم سمت ماشین. دوباره حرکت کردم رفتم یه خیابون پایین تر کارتو وا کردم...جشن خوشامدگویی به پسر آقای کوروشی...خوشامدگویی؟احتمالا از خارج اومده بود دیگه...ساعت 6شده اوووف فقط دوساعت وقت داشتم چجوری حاضر میشدم!حالا شانس آوردم پارتی تو سعادت آباد بود.سریع گازشو گرفتم رفتم پاساژ اول یه لباس شب آبی ساده و شیک که آستین سه ربع بود و بلند بود انتخاب کردم. سایزمو پوشیدم تند تند خریدمش.کفش مشکلی مجلسی داشتم دیگه سریع رفتم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فرنگیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانم بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام مامان بابا کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانم رفتن آرایشگاه آقا هم سرکارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه بلدی موهامو درست کنی آرایشم کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_والا چی بگم خانوم خواهرم آرایشگره یه مدت کمکش میکردم تا حدودی بلدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه پس بیا بالا سریع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم زنگ زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فرید کیه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پرشیا مشکی همیشگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه تویی بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ساعت 7:45میام دنبالت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطع کرد!بسم الله این با من میاد؟ای خدا چقدر ازش بدم میاد.این یعنی به اون کارتی که دو ساعت واسه به دست آوردنش تلاش کردم نیازی نبود؟؟ای فلک...به فرنگیس گفتم مو مصنوعی واسم بزاره.هم نمیخواستم بخاطر حضورم در ایران بی حجاب باشم هم نمیخواستم با حجاب باشم بخاطر اینکه پارتیه.بعد از اینکه لباس پوشیدم یه نگاه کلی تو آینه کردم ووی چه لباس خوشگلی بود...پارچه ی براق ساده و پایین تنه کلوش تو تنم خیلی خوب نشسته بود...در عین سادگی خیلی قشنگ و شیک بود.در اتاقم زده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واهیل دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام مامان جون مبارکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی..کجا؟اینهمه تیپ زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماموریت ایندفعمه با فرید میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فرید کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همین پسره دیگه پرشیا داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آها باشه توروخدا مواظب خودت باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگرانی رو تو چشماش دیدم یه لبخند اطمینان بخش زدم بوسیدمش و خدافظی کردم.از فرنگیسم تشکر کردم که زنگ خورد.مانتو و کفشمو پوشیدم و با نفس عمیق رفتم بیرون..یه سوتی زدم واای چه تیپی زده این پسره چه ماشین خوشگلی بنز سفید همینطور دهنم باز بود که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منو ماشینمو خوردی بیا بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به حالت اولیه و سردم برگشتم و رفتم نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حواست باشه کسی که امشب به عنوان پسر آقای کوروشی میاد اسمش مهرانه و باید بهش نزدیک بشی کمکم باهاش دوست شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای نه این خیلی سخته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برای همین آخرین آدرس لیست بود...کارت خیلی مهمه از بقیه خیلی مهم تر...حواستو جمع کن.بقیه دخترا همه دوستی با این پسره جزء لیستشون بود ولی هیچکدوم نتونستن مخشو بزنن...دیگه آخرین نفری هرچند امیدی بهت نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چش غره ی غلیظی بهش زدم و تو دلم اداشو در آوردم.رسیدیم دستشو به سمتم آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دستمو بگیر تو امشب به عنوان همراه منی...من مدیرمالی شرکت کوروشی بزرگ هستم و توهم مالک شرکت گلها....چون تو دختر شریک قدیمی پدرم که ازت خبر نداشتیم هستی و پدرم وظیفش دونست اون شرکتو به تو بده و من میخوام بهت نزدیک شم مختو بزنم.فقط کاراتو سپردی به من چندوقت یه بار سرمیزنی به شرکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدیدا از اینهمه دروغ درحال شاخ درآوردن بودم_اوکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گذاشتم دستش و رفتم داخل.اوف چه خبر بود چه لباسایی پوشیده بودن ای خدا.خدمتکار اومد کنارمون مانتو و شالمو در اوردم دادم بهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چقدر راحتی...فکر نمیکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لباسم که پوشیدست موهامم کلاه گیسه...میخواستی با چادر بیام پارتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه...خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مونده بودم تو نظر بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میخوای برم تا این ماموریتو به آخر نرسونی و تنبیه شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تهدیدش رسما خفه شدم.چند دقیقه ای نشسته بودیم که یه نفر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم چقدر خوشگل بود.بدون اینکه ذوقی تو چشمام نشون بدم با خونسردی کامل از جام بلند شدم.فرید گفت_سلام من فرید کاویانی مدیرعامل شرکت پدرتون هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشبختم آقا فرید..خانوم زیبا کی هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایشون مالک شرکت گلها واهیلا امیری هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کامل خشکی گفتم_سلام خوشبختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جدا فکر نمیکردم اینقدر جوان باشید.ممنونم همچنین واهیلا خانوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه نشستم و یه شیرینی برداشتم.اونم بعد از چند کلمه حرف زدن با فرید رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این چه طرز برخورده بدتر فرار میکنه پسره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو از من نزدیک شدن به اون پسره رو میخوای منم نزدیک میشم لطفا تو کارام دخالت نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هه باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آهنگ آروم اسپانیایی تو سالن بلند شد.مهران اومد سمتمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_افتخار میدید واهیلا خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب... اینجا همه میخوان با من برقصن حاضرن خودشون بهم پیشنهاد بدن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوست ندارم بقیه فکر کنن چیزی بین ماست که شما با این غرورت اومدی درخواست رقص دادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رنگ تعجب گرفت..انگار باور نمیکرد من آرزوی دوست شدن باهاشو نداشته باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کسی این فکرو نمیکنه اصلا دلشون نمیخواد این فکرو بکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نداشتم.با متانت دستمو گذاشتم تو دستش رفتیم رو سن رقص..فریدم با دستای مشت کرده رفت بیرون و مهران پوزخند زد بهش...کمی باهاش رقصیدم که دیدم خندید .نگاهش کردم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واقعا معنی اسمت ینی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بی تاب و بی قرار...گیلکیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آها آره شما اهل گیلانی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کم حرفی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حرفی ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونستی برای چی فرید بهت نزدیک میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ذره فکر کردم اگه بگم نه میگه چرا و بو می بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حس میکنم دوسم داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جدا؟یه درصد فک نکردی شاید بخواد شرکت تورو که نصف دارایی باباشه از چنگت در بیاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان باید چیکار میکردم؟آها آها.شوکه نگاهش کردم.داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چییییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آروم تر میخوای بفهمه که میدونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی اون رفته بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نخیر خانوم داره بهمون نگاه میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقت کردم دیدم نشسته بهمون زل زده...چقدر حواس مهران جمعه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون تورو دوست نداره .اینا همش بازیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی واقعی میگفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه اشتباه میکنی...اینارو بهت گفتم گولشو نخوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رقصی که شخصا خیلی دوسش داشتم رفتم نشستم و یکم آب خوردم.خیلی جالب بود گیر نمیدادن به حجابا خب من مثلا عوامل دولت بودم خخخ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو از عوامل دولت نیستی.اگرم اول بشی از نیروهای کل کشورا میشی نه ایران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وویی بلندبلند فکر کردم.قیافشو انگارشکست خورده.نکنه عاشق من شده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو چرا رفتی بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه حالت سردی نگام کرد و با مسخرگی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نکنه انتظار داشتی ببینم عزیزدلمو برداشته باهاش برقصه من بخندم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره خب راست میگه دیگه.احتمالا فکرمو خوند ضایع شدم.یکی دوساعت گذشت بعداز شام هی مردمو نگاه میکردم اونم هی میگفت این چه وضعشه اومدی مخ اونو بزنی بقیه رو نگاه میکنی.هی رعایت منو بکن.هی ندید بدید از این مزخرفات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پاشو بریم دیگه آخرشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واستا ببینم چجوری قر میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بسه دیگه مردمو خوردی اه چقد ندید بدیدی تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای خدا آخه یه بشر چقد میتونه کنایه بزنه.دلم میخواد نگاه کنم.به تو چه اصن.از دست تو سرمو بکوبم به دیوار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم پایین بود همینطور یه بند غر میزدم و به طرف در بیرون میرفتیم که یهو خوردم به یه چیز سفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخخخخ از بس اعصابمو خورد میکنی خوردم به دیوار الان مردم هرهر بهم میخندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم دار میترکه از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چته خو روانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره زد به روبروم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هییی وای شمایید آقا مهران.ببخشید یکم سفتید.نه ینی منظورم اینه که...میدونید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو دیدم مهرانم ترکید.بین خنده هاش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اشکال نداره خودم اومدم سمتت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به دور و برم انداختم وا چرا اینجوری نگاه میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینا بخاطر برخورد ما اینطوری نگاه میکنن؟یا من مال باباشونو دزدیدم؟یا گناه کردم اشتباهی برخوردم به شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بخاطر خنده مهرانه...کم میخنده اونم اینطوری از نایاب ترین لحظه هاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانو نگاه کردم...آره خب خندش قشنگه ولی چرا نمیخنده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میتونم چندلحظه وقتتو بگیرم واهیلا جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حتما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو فرید گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.