پله هاي حياط دانشگاه رو تند تند دوتا يکي کردم و بالا رفتم. وقتي جلوي در ورودي رسيدم نفس عميقي کشيدم و قدم برداشم.توي راهرو دنبال کلاس مي گشتم. از يکي از کلاس ها سروصدا و هيايوي زيادي بيرون مي اومد. خودشه همين کلاسه... لبخندي زدم و آروم دستگيره ي در رو به سمت پايين فشار دادم. لحظه اي سروصدا خوابيد ولي بعد دوباره کلاس پر شد از صحبت هاي دختر و پسر ها...

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۵ دقیقه

مطالعه آنلاین به من بگو کي هستم?(جلد دوم ملورين)
نویسنده: نفیسه نوروزی

ژانر : اجتماعی ، عاشقانه

#Prt1

پله هاي حياط دانشگاه رو تند تند دوتا يکي کردم و بالا رفتم. وقتي جلوي در ورودي رسيدم نفس عميقي کشيدم و قدم برداشم.توي راهرو دنبال کلاس مي گشتم.

از يکي از کلاس ها سروصدا و هيايوي زيادي بيرون مي اومد.

خودشه همين کلاسه...

لبخندي زدم و آروم دستگيره ي در رو به سمت پايين فشار دادم.

لحظه اي سروصدا خوابيد ولي بعد دوباره کلاس پر شد از صحبت هاي دختر و پسر ها...

کلاس رو از نظر گذروندم.

پنج تا دختر دور هم يه گوشه از کلاس نشسته بودن، صحبت مي کردن و بلند بلند مي خنديدن.

يکم اونطرف تر چند تا پسر و دوتا دختر باهم بحث و صحبت مي کردن.

دسته کيفم رو روي شونم مرتب کردم و به سمت اون پنج تا دختر رفتم.

-سلام

دختري که چشم هاي سبز خوشرنگي داشت و به نظر خيبي شيک پوش به نظر مي رسيد.

لبخندي زد و گفت-سلام...بيا اينجا بشين

اين رو گفت و به صندلي کناريش اشاره کرد.

تشکر کردم و کنارش نشستم.

يکي از دختر ها که موهاش رو از مغنعش بيرون داده بود و مانتوي کوتاهي داشت گفت:-اسمت چيه؟

-نيسا، نيسا نادري

دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت:

-خوشبختم نيسا من هم ژينوس حيدري هستم...به دختر کنارم اشاره کرد:

-اين مهلا مولايي

ببعد به يکي ديگه از دختر ها که اونم چهره شوخ طبع و مهربوني داشت اشاره کرد:

-نگار عباس زاده

به دونفر ديگه اشاره کرد و گفت:

-مهسا و شيدا سلطاني هم دختر عمو هستن...

به تک تکشون دست دادم.

گرم صحبت بوديم.

مهلا از همه مهربون تر بود و کلا ازش خوشم مي اومد و خيلي باهم گرم گرفته بوديم.

بعد از چند دقيقه استاد اومد و جلسه ي اول بيشتر به معرفي بچه ها و صحبت هاي متفرقه گذشت.

بعد از کلاس مهلا شمارم رو گرفت که فردا چون مسيرمون يکيه خودش بياد دنبالم.

خوشبختانه کلاس هامون تقريبا همش مشترک بود جز يکي دوتا که ساعت کلاس هامون فرق مي کرد.

بعد از خداحافظي با مهلا به سمت در خروجي راه افتادم که ماشين نياسان رو ديدم.

از دور براش دست تکون کردم و با قدم هاي بلند به سمتش رفتم.

در جلو رو باز کردم و نشستم.

گونه نياسان رو بوسيدم و گفتم:

-سلام بر خان داداش گلم

لپم رو کشيد و گفت:

-چي شده شيطون؟کبکت خروس ميخونه باز

بلند خنديدم و رو بهش کردم.

-والا من هميشه کبکم خروس ميخونه

بلند تر از من خنديد و گفت:

-خدايي اين رو راست گفتي...حالا بگو ببينم اولين روز دانشکده چطور بود؟

-عالي

ماشين رو به حرکت در آورد و گفت:

-يه خبر خوب واست دارم

-چه خبري

نياسان- اينجوري که نميشه...حدس بزن

-نياسان اذيت نکن ديگه بگو

بلند خنديد وپشت چراغ قرمز توقف کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نياسان-نميدونم خدا توي خلقت تو از چه چيزي استفاده کرده که انقد عجول شدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتي به بازوش زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت بگو ديگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نياسان-باشه بابا چرا ميزني...عمو شهروين و خاله ملورينت دارن ميان تهران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذوق زده دست هام رو به هم کوبيدم و با جيغ بنفشي از خوشحالي کشيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نياسان گوشاش رو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خبرته دختر کر شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذوق زده نگاش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کي ميان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نياسان-فکر کنم الان خونه باشن ديگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام برقي زد و روي صندلي ماشين بالا و پايين پريدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تورو خدا تند تر برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نياسان تک خنده اي کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه هنوز دوماه پيش اينجا بودنا...کم کم داره حسوديم ميشه به شهروين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قيافم رو مثل گربه شرک کردم که سرش رو با خنده تکوني داد وسرعتش رو بيشتر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#prt2

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوي در خونه که رسيديم فورا از ماشين پايين پريدم و با کليد توي کيفم در حياط رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دويدم توي حياط... روي سنگ فرش شروع به دويدن کردم، باد صورتم رو نوازش مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوي در ورودي که رسيدم در باز شد و چهره ي مهربون عمو شهروين توي چهارچوب در نمايان شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو توي بغلش انداختم و دست هام رو محکم دورش قفل کردم. از روي زمين بلندم کرد و بردم توي خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از وقتي يادمه هروقت عمو شهروين رو مي ديدم همينطوري مي پريدم توي بغلش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رو روي زمين گذاشت و گونم رو بوسيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو شهروين-چطوري موش موشي عمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو براش لوس کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا که عموي خوشتيپم اومده عالي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي خنده ي خاله ملورين باعث شد سرم رو به سمت راست بچرخونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين با خنده- انقد نمک نريز دختر، بيا اينجا ببينمت...دلم واست يه ذره شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي بغلش فشردم و بعد از خودش جدام کرد. لبخند مهربوني به صورتم پاشيد و گونم رو بوسيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطراف رو نگاه کردم. خبري از آرنيکا نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب رو به خاله ملورين کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس آرنيکا کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين- تو ماشين خوابش برده بود بيدارش نکرديم، عمو شهروين گذاشتش توي اتاق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کيفم رو روي مبل انداختم و به سمت اتاق مهان رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق رو آروم باز کردم و پا ورچين پا ورچين به سمت تخت رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل يه فرشته ي کوچولو آروم خوابيده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاي آبي خوش رنگش رو بسته بود و به خواب عميقي فرو رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهار سالش بود ولي خيلي شيطون و بامزه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاي دريايي و دماغ کوچيکش مثل خاله ملورين بود ولي لب ها و حرکات و رفتارش با عمو شهروين مو نمي زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين نمي تونست بچه دار بشه ولي بعد از چند سال بلاخره آرنيکا کوچولو اومد توي زندگيشون و رنگ و بوي تازه اي به اون ويلاي بزرگ داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونش رو اروم بوسيدم و از اتاق بيرون اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاقم رفتم،مانتو و شلوارم رو با يه دست تاپ و شلوارک راحتي عوض کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توي سرويس اتاقم و آبي به دست و صورتم زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق که بيرون اومدم، زن داداش و آرتان هم اومده بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتان با ديدنم به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کيف برزگش روي دوشش بود و از خودش بزرگتر بود، همين قيافش رو بامزه کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم و بوسيدمش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتان-سلا عمه جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عزيزدلم مدرسه خوب بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاش برقي زود و با خوشحالي گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهوم، کلي دوست خفن پيدا کردم عمه نيسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند زدم زير خنده و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز اين کلمه ي خفن رو از کجا يادگرفتي تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده رو به زن داداش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا دو هفته ديگه با اين کلمه پدرمون رو درمياره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرميس(زن داداش) درحالي که داشت به سمت اتاق خواب مي رفت خنديد و رو به من کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرميس- خدا به خير کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو شهروين- اگه وراجي هات تموم شد بيا اينجا کنار من بشين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم رو واسش در آوردم و به سمتش رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل بچه ها روي زانوش نشستم و مثل گربه شرک نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمو شهروين من بستني ميخوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي بسته شدن در و بعدش صداي نياسان از پشت سرم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نياسان- پاشو خرس گنده، پاي رفقم رو شکستي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکلکي براش در اوردم و خودم رو روي مبل کنار عمو شهروين انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو شهروين با ديدن نياسان بلند شد و محکم بغلش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلي تره خورد کردن براي هم، بلاخره دوتاشون رضايت دادن بشينن. عمو شهروين دوباره سر جاش نشست و رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دانشگاه چطور بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه روز اول خوب بود ولي زياد استاد ها درس ندادن امروز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين- به جاش از دوسه روز ديگه بايد به قول خودمون خر خوني کني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم زير خنده و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسوزه پدر تجربه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکي بهم زد بعد بلندشد و به سمت آشپزخونه رفت تا به آرميس کمک کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره مظلوم به عمو شهروين نگاه کردم که با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا بستني رو از من نگيري بيخيال نميشي نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام رو بالا انداختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا ماشينو از پارکينگ درميارم اماده باشيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالپريدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برم اماده بشم که صداي شاکيِ آرنيکا رو از پشت سرم شنيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرنيکا-پس من چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرخيدم و بهش نگاه کردم که دستاش رو به کمرش زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا اقا من چند بار بهت گفتم براي من بستني توت فرگني بخل هي دفتي باشه فلدا سرما خولدي...بعد به من اشاره کرد و گفت: حالا ميخواي بلا اين تانوم(خانوم) بستني بخلي؟ نميگي دختل نازي مثل منم دلش بستني توت فرگني ميخواد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين حرفش بلند زديم زير خنده. عاشق شيرين زبونياش بودم. خاله ملورين از پيشخوان آشپزخونه به ما نگاه کرد و با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آرنيکا، مامان باز که تو شاکي شدي دخملم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرنيکا- از اين بابا اقا بپرس همش بلا همه بستني توت فرگني ميخله برا من نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه طاقت نياورم، به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نيسا فداي تو بشه وروجک اصلا بستني منم مال تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونم رو ناز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه تو مهلبوني دوناه دالي بستنيت بلا خودت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم بوسيدمش و با خنده به سمت اتاقم رفتم. اون روزعموشهروي؛ من، آرنيکا و آرتان رو بيرون برد و واسه ي هممون بستني خريد. درسته ديگه بزرگ شدم ولي بستني هايي که عمو شهروين بخره يه چيز ديگست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#prt3

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي ويلاي عمو شهروين بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين لباس عروس تنش بود و با عمو شهروين توي نور کم خونه درحال رقصيدن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه اي ايستاده بودم و با لبخند نگاهشون مي کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس و شوهرش عمو وهرام هم بودن. نياسان دوربين کوچيکي توي دستش بود و با لبخند فيلم مي گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرميس آروم دست مي زد و بهشون زل زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هواي خونه خيلي سنگين بود. دلشوره داشتم و انگار از چيزي ميترسيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقي کشيدم. هواي بوي وحشت مي داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان کل خونه به رنگ قرمز در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه مرد غريبه که چهره ي ترسناکي داشت و بين زمين و هوا معلق بود، از در خونه اومد تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي خنده هاي بلندش توي سرم اکو مي شد و لرزه به تنم مي انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاي آتشينش به من خيره شده بود و لبخند چندش آورش به قلبم نيزه هايي از وحست و هراس پرتاب مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو بالا آورد و به من اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده هاي بلند شيطانيش تبديل به قهقه هاي عذاب آور شد و محو شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس هام تند شده بود و از ترس حالت تهوع داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس چيز لزج و چندش آوري که بين پاهام در جريان بود به پايين نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کف اتاق قرمز شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون! کف خونه پر از خون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحشت زده جيغ بنفشي کشيدم و از خواب پريدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس نفس مي زدم و اشک هام روي گونم مي غلطيدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و چهره ي نگران عمو شهروين و پشت سرش نياسان، خاله ملورين و آرميس نمايان شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست و پاهام مي لرزيد و حالت تهوع داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو شهروين با نگراني اومد توي اتاق که ديگه طاقت نياوردم. از تخت پايين پريدم و به سمت دستشويي دويدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل محتويات معدم رو بالا آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس اون خون ها امگار توي خواب نبود. خيلي واقعي بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس به پاهام نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرمز بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس جيغ کشيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموشهروين با مشت به در مي زد و ازم مي خواست در رو باز کنم ولي انقدر وحشت زده بودم که حتي نمي تونستم تکون بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره به خودم اومدم و با چشم هاي اشکي در رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو شهروين نفس نفس مي زد و خيلي نگران بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين با نگراني- چي شده نيسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست هاي لرزون به پاهام اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پاهام نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اثري از خون نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم گيج رفت و در حال افتادن بودم که يه نفر مانعم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخرين چيزي که ديدم چشم هاي نگران عمو شهروين بود و بعد سياهي مطلق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#prt4

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس سوزشي توي دستم از خواب بيدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي اتام بودم و سوزن سُرم توي دستم خودنمايي مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سُرم بالاي سرم آويزون بود و قطره هاي آب يکي يکي چکه مي کردن، از توي شيلنگ باريک عبور مي کردن و پر تکاپو به بدن خستم تزريق مي شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتفاقات ديشب يکي يکي يادم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم نميدونم چه اتفاقي واسم افتاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يک کابوس باعث اين حال بدم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ياد پاهاي خونيم افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما يه توهم بوده...اره توهم بود چون خواب آشفته ديدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واي اين خواب هرلحظه بيشتر و بيشتر عذابم مي داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين خواب چند وقت بود شده بود سوهان روحم ولي اين دفعه فرق مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چيز واقعي تر از يک خواب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين خواب واقعا ناآشنا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درکش سخت بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي در سرم رو به سمت چپ چرخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن داداش درحالي که يه سيني توي دستش بود، اومد توي اتاق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ديدن چشم هاي بازم لبخند پر رنگي زد و به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيني رو روي پاتختي گذاشت و خودش روي تخت کنار نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو از دور صورتم جمع کرد و با همون آرامش هميشگيش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلاخره به هوش اومدي نيسا جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو توي بغلش انداختم و سرم رو روي سينش گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم اشک مي ريختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش موهام رو نوازش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن داداش- نميخواي بهم بگي چي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش جدا شدم و با چشم هاي اشکي بهش خيره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلي دوستش داشتم. واقعا که جاي مادر رو واسم پر کرده بود. با تمام شيطنت هام همبشه هوامو داشت و چيزي کم نميذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره اشک هاي مزاحم رو آروم از روي گونم پاک کردم و شروع کردم به تعريف کردن تموم خوابم و اين که چند وقته همش اين خواب رو مي بينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي حرف هام تموم شد بارقه هاي نگراني رو توي چهرش ديدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگض پريده بود و انگار چيزي رو مخفي مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست و پاش رو گم کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند دقيقه به خودش اومد و سيني رو روي تخت گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن داداش- بيا عزيزم اينو بخور يکم حالت بهتر ميشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيم نگاهي به سيني کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرمه سبزي...غذاي موردعلاقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيني رو گذاشت و خواست بره که صداش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زن داداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن داداش- جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چيزي رو از من پنهون مي کنين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگش به وضوح پريد ولي خودش رو نباخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه چي رو مخغي کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-احساس مي کنم چيزي هست که دارين ازم مخفي ميکنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه گلم هيچي نيست. غذات رو بخور از دهن ميافته. يه ساعت ديگه دکتر مياد و سُرم رو از دستت بيرون مياره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله ي کنجکاوي نداشتم پس بيخيال شدم و با لبخند ازش تشکر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از تموم شدن غذام، عموشهروين و خاله ملورين اومدن و حالم رو پرسيدن و عمو شهروين ازم خواست خوابم رو بدون جا انداختن چيزي واسش تعريف کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميدونستم يه چيزي رو ازم مخفي ميکنن ولي اون چي بود رو نمي تونستم بفهمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز هرکاري کردم همه طفره رفتن ولي از چهره تک تکشون بي قراري و نگراني مشهود بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت پنچ عصر بود که ديگه کلاس هام تموم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا فوق العاده خوب بود و احساس خوبي بهم مي داد. صداي هياهوي دخترو پسر ها توي حياط دانشکده پيچيده بود و نيسم خنکي لابه لاي شاخه هاي سرسبز درخت ها بازي مي کرد و گه گاهي با شاخه هاي بيد مجنون توي حياط به رقص و سرور مي پرداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهلا داشتيم صحبت مي کرديم و به سمت ماشين مي رفتيم که خاله آبديس رو ديدم. بيرون دانشکده ايستاده بود و واسم دست بلند کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مهلا خداحافظي کردم و با قدم هاي بلند به سمت در بزرگ خروجي رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ديدنم محکم بغلم کرد و گونم رو بوسيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خاله آبديس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس-سلام نيسا کوچولوي خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندخنديدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کنم بايد يه تجديدي توي اين کلمه ي کوچولو بکني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خنديد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درسته ديگه خرس گنده شدي ولي واسه من همون نيسا کوچولويي فسقل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونش رو بوسيدم و چشمکي بهش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اونطرف خيابون که ماشينش پارک شده بود اشاره کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بدو بريم که کلي کار داريم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم که دستم رو کشيد و به سمت ماشينش رفتيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار شديم و استارت زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بين ماشين ها رد مي شد و خيابون ها رو زيرپا مي گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه مي کردم که توقف کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روبه رو نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«سالن تخصصي آتريسا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز بهش زل زده بودم که بي توجه به من پياده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#prt5

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشين پياده شدم و مثل عروسک هاي کوکي دمبال خاله آبديس راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتيم توي سالن...زياد شلوغ نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيمين خانوم آرايشگر و يکي از دوستاي خاله آبديس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس و زن داداش مشتري هميشگي سيمين خانوم بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه طاقت نياوردم و رو به خاله گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا اومديم اينجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس- هيس بيا بشين اينجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين رو گفت، دستم رو کشيد و به زور روي صندلي نشوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيمين خانوم به سمتمون اومد و بعد از سلام و احوال پرسي مختصري به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو شونه زد و با بابليس يکم حالت داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه آرايش دخترونه ي خيلي قشنگ واسم کرد و يه ريسه که گل هاي صورتي خوشگلي داشت روي پيشونيم بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا بهم مي اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس که يه خانوم ديگه موهاش رو شينيون کرده و خيلي شيک آرايشش کرده بود، به سمتم اومد و رو به روم ايستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يکم بهم زل زد و يهو بغلم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس- فدات شم خيلي ماه شدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زدم و ازش جدا شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما هم همينطور ولي نگفتين اينجا چه خبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يکم فکر کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-يه مهموني دعوتيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش زل زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهموني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله- يکي از فاميلاي دوره تو نميشناسيش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه مهموني هول هولکي بود اين مهموني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس پيراهن عروسکي قرمز رنگي رو به سمتم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله- اين رو بپوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولي من خونه لباس داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله- اين خيلي نازه واسه تو خريدمش بپوش ببينم بهت مياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس واقعا شيکي بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستش گرفتم و توي اتاق پرو پوشيدمش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي تنم واقعا قشنگ بود و با رنگ سفيد پوستم تضاد جالبي ايجاد کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس در رو باز کرد و نگاهي بهم انداخت و لبخند رضايتي به سليقه ي محشرش زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش يه لباس زرشکي رنگ بلند پوشيده بود که واقعا خاص و قشنگش کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلي تره خورد کردن براي هم سوار ماشين شديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هشت شب بود ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس با سرعت مي روند و بعد از تقريبا نيم ساعت، خارج از شهر جلوي باغ بزرگي نگهداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از پياده شدن گوشيش رو چک کرد و توي کيفش انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باغ رو که باز کرديم همه جا تاريک بود.خواستم عقب گرد کنم و برگردم که يهو خاله آبديس هلم داد توي باغ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسيدمو خواستم به سمت در باغ بدوم که يهو همه جا روشن شد و صداي دست و سوت جمعيت بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم هاي گشاد شده و دهن باز به جمعيت روبه روم خيره شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بودن...از عمو وهرام و فاميل هاي دور و نزديک گرفته تا همه ي بچه هاي کلاس و دوستام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز توي شُک بودم که خاله ملورين درحالي که کيک بزرگ و شيک رو روي يه ميز چرخدار خيلي قشنگ مياورد ، از بين جمعيت بيرون اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کيک شکلاتي همون کيکي که عاشقش بودم با تزئين خامه و شکلات، روش بيست تا شمع طلاي رنگ گذاشته بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي تولدت مبارک توي گوشم پيچيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تولدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز تولدمه واي اصلا يادم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق جلو رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين- اول آرزو کن بعد فوت کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زدم و چشمام رو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه آرزويي داشتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزويي که از بچگي داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بفهمم مادر و پدرم کي بودن و چرا هيچکس راجبشون بهم چيزي نميگه؟ راستي من کي هستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزوم همين بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه نفر به من بگه کي هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو باز کردم و شعما رو فوت کردم که بادست و جيغ جمعيت همراه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#prt6

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي دونستم اين همه تشريفات کار عمو شهروينه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرسال خودش واسم جشن مي گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو پشتم کشيد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تولدت مبارک وروجک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي به مهربونيش زدم و دستش رو بوسيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمي کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين چه کاريه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از پدرم واسم عزيزتري عمو شهروين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو از توي صورتم کنار زد و لبخند دلنشيني به روم پاشيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن داداش اومد جلو و بغلم کرد و تولدم رو تبريک گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين دستم رو گرفت و برد توي اتاق تا مانتو و شالم رو دربيارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو جلوي آينه مرتب کردم و با خاله ملورين از اتاق بيرون اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي بلند آهنگ توي باغ پيچيده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر و پسر ها مي رقصيدن و بزرگ تر ها گوشه و کتار ايستاده بودن و گروه گروه مشغول صحبت کردن بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين من رو وسط کشيد و با هم شروع کرديم به رقصيدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يکم که رقصيديم، زن داداش و خاله آبديس هم اومدن و بهمون ملحق شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديجي از همه خواست بشينن تا کيک رو ببرم و هديه ها رو بدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي مبل تکي سلطنتي که جلوي ميز کوچيکي گذاشته بودن،نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوبت رقص چاقو بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين هميشه توي رقص چاقو هممون رو قافل گير مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم دنبالش مي گشتم که بلاخره پيداش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت به سمتم مي اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس هندي خيلي خوشگلي به رنگ آبي تنش کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پابند نقره ايش توي پاش مي درخشيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ لباسش با چشم هاي آبيش مطابقت خاصي داشت و توجه پير و جوون رو به خودش جلب مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه زنجير نقره اي با نگين هاي آبي روي پيشوني و لابه لاي موهاش خودنمايي مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد به رقصيدن و همه رو شگفت زده کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا زيبا بود. حاضرم قسم بخورم زني به زيبايي خاله ملورين اصلا نديده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموشهروين واقعا حق داشت عاشقانه بپرستتش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ تموم شد و خاله ملورين با لبخند چاقو رو به سمتم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقو رو ازش گرفتم و کيک رو بريدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهلا به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهلا-تولدت مبارک نيسا جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسي خواهري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو وهرام کنارم اومد و آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا اين کادوها رو باز کن ديگه مردم از فضولي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خنديدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم.راستي من آرتان و آرميتان رو نديدم کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو وهرام-همينجان يه گوشه دارن با بچه ها بازي ميکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس يکي يکي اسم روي کادو ها رو خوند و داد من باز کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کادوي خودي ها رو گذاشت اخر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهلا يه ساعت لوکس طلايي واسم خريده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ملورين و عمو شهروين يه ست طلاي سفيد دخترونه خريده بودن که واقعا خاص و قشنگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو وهرام طبق معمول هر سال با اون هديه هاي عجيب غريبش قافلگيرم مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه خرس عروسکي صورتي خريده بود. انقدر بزرگ بود که يک نفري نميتونستم بلندش کنم ولي خيلي بامزه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله آبديس يه توگردني تک طلا واسم خريده بود خيلي ظريف و قشنگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخر از همه نوبت رسيد به نياسان و زن داداش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به جعبه ي خيلي کوچيک رو به روم نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اندازه يه جعبه کبريت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برداشتمش و بازش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداي من سويچ ماشين بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نياسان دستم رو گرفت و به پشت باغ برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقيه هم دنبالمون اومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت باغ يه فراري مشکي پارک شده بود که دورش يه پاپيون بزرگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ديدنش دهنم باز موند و صداي دست و جيغ بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من عاشق فراري مشکي بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو محکم انداختم توي بغل نياسان و جيغ زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عاشقتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#prt7

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر و صداي آرنيکا از خواب بيدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيم نگاهي به ساعت ديواري فانتزي کوچيک روي ديوار انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت ده صبح بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلي کسل بودم. بلند شدم و به سمت سرويس اتاقم رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي آينه به خودم نگاه کردم. آرايش صورتم پخش شده بود و موهام ژوليده...چشم هام پف کرده بود. وضعيتم واقعا مسخره شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توي حموم و يه دوش سريع گرفتم تا آرايش پخش شده ي روي سرم و موهاي ژوليدم يکم سر و سامون بگيره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حموم که بيرون اومدم، يه دست تي شرت و شلوارک پوشيدم. موهام رو يکم با حوله خشک کردم و کلاه تي شرتم رو همونجوري سرم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به سمت کادوهايي که روي زمين پخش شده بود افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتشون رفتم و روي زمين نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرسي که عمو وهرام واسم خريده بود رو خواستم بغل کنم که خندم گرفت. نميتونستم بلندش کنم اينجوري...بي خيالش شدم و يکي يکي کادوها رو نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زير کادوها يه جعبه ي کوچيک کادوپيچ شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يکم باخودم فکر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي من که همه ي کادوها رو باز کردم، اين از کجا اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب توي دستم گرفتمش و تکونش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدايي نمي داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روش رو با دقت نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"از طرف شايان براي نيساي زيبايم"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شايان ديگه کي بود. اصلا همچين شخصي رو نمي شناختم ولي اسمش به شدت آشنا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه اي بالا انداختم و با دقت اون کادوي مرموز رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه جعبه ي چوبي بود که به رنگ قرمز بود. قرمز زننده اي که چشمم رو مي زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در جعبه رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه عروسک اندازه ي کف دست بود، بامزه بود ولي حس خوبي نسبت بهش نداشتم. گرمايي عجيب ازش به دستم تزريق مي شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاي سرخش رعشه به دلم مي انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهاي طلاييش چهرش رو جالب کرده بود و لباس تور توريش خيلي زيبا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتي اين عروسک هم واسم آشنا بود امگار جايي ديده بودمش...قديمي به نظر مي رسيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي نياسان از افکار مشوشم بيرون کشيده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نياسان_ نيسا هنوز خوابي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاک بلند شدم، عروسک رو روي تخت انداختم و درحالي که به سمت در مي رفتم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بيدارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#Prt8

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بيرون اومدم و به همه سلام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي آشپزخونه روي صندلي کنار آرنيکا که خالي بود نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو شهروين- نيسا بلاخره توام سحرخيز شدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرميس با خنده رو به عمو شهروين کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.