باغ متروکه‌ی نزدیک کلبه.... مدت هاست کسی به اونجا سر نمی زنه. هرچی زمان بیشتری می گذره سارینا درباره اون باغ و افرادش کنجکاو تر می شه. تا اینکه بالاخره از بین حصار های اونجا عبور می کنه، ولی چی در پشت حصار های خار دار انتظارش و می کشه...؟

ژانر : تخیلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۰ دقیقه

مطالعه آنلاین باغ خون آشام
نویسنده : تارا.ح

ژانر : #تخیلی

خلاصه :

باغ متروکه‌ی نزدیک کلبه.... مدت هاست کسی به اونجا سر نمی زنه. هرچی زمان بیشتری می گذره سارینا درباره اون باغ و افرادش کنجکاو تر می شه. تا اینکه بالاخره از بین حصار های اونجا عبور می کنه، ولی چی در پشت حصار های خار دار انتظارش و می کشه...؟

فصل اول

جاده تاریک

من‌ بهش می گفتم باغ خون آشام . می پرسید چرا؟

خب...سادست...اونجا همیشه نیمه تاریک بود . شاخه های تنومند درختان گردویی که دور تا دور باغ رو فرا گرفته بودند سایه بر محیط دلنواز اون می انداختند . شاید اگه شراره های طلایی خورشید راه خودشون رو از میان برگ های سبز می یافتند ، قابل تحمل تر می شد .

هروقت گوشه درخت آلو‌ی قرمز ، از لا به‌ لا ی سیم های خار دار به اون قسمت تاریک خیره می شدم ، شبح هایی رو می دیدم که روی زمین به صورت مارپیچ می خزیدند...تا اینکه بالاخره وارد اون باغ عجیب غریب شدم...

پدر خیلی دورتر از باغ خون آشام ها کار می کرد .

اممم...من به اونجا میگم باغ خوناشام .

دستش رو سایبان چشم های عسلیش کرد .دوباره با همون بیل زوار در رفته به جان زمین افتاد . موهای خاکستری‌ش که تار های سفیدی بین شون خود نمایی می کرد ، مدام جلو چشماش رو می گرفت. هرچند که موهای قرمز بیشتر بهش میومد.

پرسید به کجا؟

خب باغ همسایه رو میگم دیگه .

نگاه دقیقی به همون سمت انداخت .

ادامه دادم عجیب نیست ؟

و قبل از اینکه بابا حرفی بزنه گفتم اینکه اونا هیچ وقت اینجا نیستن و حتی برای چیدن میوه هاشون هم نمیان . چرا؟؟

نگاه تاسف باری بهم انداخت و با خنده مشغول کارش شد . همین باعث شد چروک های روی صورتش بیشتر به چشم بیاد . والدین من سختی زیادی رو متحمل شدن پس وجود چروک های روی صورتش تو این سن کم چندان عجیب نیست، هست؟

پدر می گفت که از نظرش صاحبان باغ همسایه آدم های معمولی هستن ، این رو فقط تو چندتا دیدار برای انتقال آب به زمین های پر از علف هرزش متوجه شده بود ، ولی من نظری متفاوت داشتم .

اونها هرگز به باغ سر نمی زدن با این حال اونجا همه جور میوه ای بود ، در حالی که پدر صبح تا شب برای ثمره دادن این درخت ها کار می کنه . شاید اونها فقط تظاهر به عادی بودن می کنن ، یعنی منظورم اینه که شاید با قدرت جادویی مثل رویش گیاهان از راه دور یا توانایی نامرئی شدن متولد شدن...در این صورت دونستن این موضوع توسط بقیه می تونه براشون دردسر ساز باشه .

با صدای مادر دست از افکار بی سرو ته‌م کشیدم .

فکر نمی کنی فضولی تو حریم دیگران بی تربیتیه؟

لپ هام رو باد کردم و لب هام رو جلو آوردم .

ببخشید... ولی اینجا فضای بازه.

ولی این به این معنی نیست که اجازه داری تو زمین های همسایه ها ول بگردی و اگه دقت کنی می بینی که اینجا حصار داره پس تو حق نداری به اون قسمت ها سرک بکشی. حالا هم بیا و به من تو جمع کردن وسایل کمک کن .

اون زن خیلی حساس و مقرراتیه و همیشه همه چی باید سر وقت انجام بشه. برگشت و به سمت خونه‌ی آجری کوچکمون حرکت کرد . جای خوب و دنجیه ، یه زمین چهل متری . سقف صافی داشت و فقط یه طبقه بود . از همون طبقه هم به سقف پله می خورد . در هر حال ظاهر چندان دلفریبی نداشت و داخلش قابل تحمل بود .

دنبالش دویدم .

چی ؟ چرا ؟ داریم میریم؟

آره دو روزی میشه اینجاییم، دیگه وقتشه برگردیم خونه.

بعد هم از چندشش بین ابروهاش چین انداخت . اون واقعا از باغ و امثال اون متنفره. موهای قهوه ایش رو از جلو چشم هاش کنار زد و مشغول تمیز کردن داخل شد . من هم روی یکی از صندلی ها نشستم و اون رو تماشا کردم.

آه...اینطوری که حوصلم سر میره.

کمی به اطراف نگاه کردم ولی هیچ چیز سرگرم کننده ای نبود .

چشم های مشکیش رو به من دوخت .

من گفتم بیای کمک اما نمی خواد بری بهتره.

از پنجره سورنا رو دیدم که داشت با قیافه ای بشاش آب بازی می کرد .

نقشه شومی که به ذهنم رسید، تصمیم داشتم عملی کنم .

مادر متعجب به من خیره شد . احتمالا فکر می کرد دیگه پاک عقلم رو از دست دادم.

به چی می خندی سارینا؟

لب هام بی اختیار خودم کش اومده بودن و وقتی اینطوری می شد ، افکار توی ذهنم لو می رفت .

هیچی. من رفتم .

مراقب باش ، خراب کاری هم نکن .

سعی می کنم.

آروم و با احتیاط بهش نزدیک شدم . کنار یکی از جریان های آب ایستاده بود . دور و اطرافش مملو از سبزه ها بلندی بود که تا کمرش می رسید که این مقدار برای من تا روی رانم بود .

دستش و توی آب فرو برده بود و شعری زیر لب زمزمه می کرد .

همینطور که پیش می رفتم ، عنکبوت نسبتا بزرگی از جلو پام برداشتم. پشت سرش ایستادم .

عنکبوت رو از بالای سرش جلوی چشم هاش گرفتم‌ و کنار گوشش جیغ کوتاهی زدم . با دیدن عنکبوت در نزدیکی خودش هول کرد و همین باعث شد تعادلش رو از دست بده و بیفته تو آب .

رو به روی برادر ۱۰ سالم که حالا مثل موش آب کشیده تو آب دست و پا می زد ، ایستادم . لبخند بزرگی زدم‌ .

دندون هاش رو بهم فشرد.

بازم تو؟

شانه بالا انداختم .

دیدم داری تو هپروت غرق میشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو به سمتم دراز کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمک کن بیام بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که تو بعدا مثل خودت خیسم کنی ؟نه ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش و کشید بالا. دست ها و لباساش گلی شده و قطرات آب از موهای نارنجی‌ش چکه می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما هردو مثل پدر موهای نارنجی فر و صورت کک و مکی داریم و چشم های من سبز و سورنا مشکیه درست عین مامان . بینی من بر خلاف سورنا که حالت تقریبا گرد داره ، کشیده و نوک بالاست و البته من رنگ پوستی سفید تر و صورت گرد تری نسبت به برادرم دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای فریاد مامان بلند شد سورنا؟؟ اوه خدای من شما بازم با هم دعوا کردین... متاسفم ولی لباس دیگه ای نداری تا عوض کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا ناراحت نالید همش تقصیره اینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با سر به من اشاره کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با همون ابرو های درهم و چهره عصبانی ما رو زیر نگاه سرزنش بارش گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برید خرت و پرت هاتون رو جمع کنید، تا بعدا غر نزنید که وسایلمون موند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو باهم گفتیم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زودتر از سورنا داخل خونه رفتم و کوله‌م و برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو برگردوندم که مامان رو جلوی درگاه آشپزخونه دیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من حاضرم بریم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس برو بشین تو ماشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی خارج شدم پدر همه بیل و کلنگ هاشو توی ماشین می چپوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما کجا قراره بشینیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلومه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما با نگاهی به داخل ماشین منظورم و فهمید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید خب یه کم فشرده تر می نشینین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها لبخند کجی در پاسخش زدم که دندان های کج و کولم رو به نمایش گذاشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اینکه چرا ماشین رو آوردی داخل باغ؟شاید نتونی ببریش بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله سرش رو برام تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی خواد نگران باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه بالا انداختم. در ماشین رو باز کردم و وسایلم رو داخلش پرت کردم .بقیه هم بعد من نشستن .بابا ماشین رو روشن و بعد هم آینه رو تنظیم کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترجیح دادم به جای اینکه سر به سر برادر کودنم بذارم ، آهنگ گوش بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هندزفری مشکی رو از جیبم برداشتم . مشغول باز کردن سیم های پیچ در پیچ هندزفری شدم ولی وقتی به نتیجه نرسیدم، بالاخره بیخیال شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم رو پر صدا بیرون دادم . به بیرون از پنجره نگاه کردم . مسیری که بابا داشت می روند کاملا برام ناشناس بود ، با تردید صداش زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا؟ اینجا کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه نتونستم ماشین و از جاده همیشگی بیرون بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک نگاهش کردم، نکنه آدم فضایی ها جای خودشون رو با بابا عوض کردن و اون رو یه جایی گیر انداختن شایدم بدتر کشتنش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افکار پوچ رو کنار گذاشتم که چشمم ناخودآگاه به آینه جلویی که ،بیرون پنجره پشتی و نیمی از صورتم رو نمایش می داد، خورد. با دیدن دو جسم سرخ سریع به عقب برگشتم . دو چشم خونین خیره من شدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس در سینه‌م حبس شد و عرق سردی رو پشت کمرم حس کردم . همزمان با برق زدن و ناپدید شدن اونها ماشین از حرکت ایستاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورود به باغ عجیب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندون هام به هم برخورد می کردن هم از سرما و هم از...ترس‌. با توقف ماشین بخاری هم خراب شده بود .با اینکه اوایل شهریور بود ولی هوا شب ها به نسبت روز ها خیلی خنک بود. انگار همه چیز دست به دست هم داده بودن تا امشب رو به وحشتناک ترین شب عمرم تبدیل کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز اون چه که در آینه دیده بودم باور نمی کردم . تنها دو گوی سرخ در تاریکی بودن که در یک چشم به هم زدن نا پدید شده بودن...همین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایدم چراغ های جلوی یه ماشین بوده باشه که به رنگ قرمزه ولی داخل باغ خون آشام؟! زمین اون باغ از بقیه بزرگتره،دور اونجا کامل حصار کشیده شده و کسی نمی تونه با ماشین وارد اونجا بشه مگر اینکه از در بزرگ قهوه ای رنگ که حالا از شدت کثیفی مشکی بود، رد شده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و منگ به اطرافم نگاه می کردم. وقتی دوباره اون دو جسم سرخ رو پیدا نکردم پیاده شدم تا بیرون دنبالش بگردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مامان اومد که فریاد زد سارینا برگرد. کجا داری میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندش صدای سورنا بلند شد بالاخره عقلش و از دست داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس به شوخی بی مزش خندید . دیوانه وار به اطراف نگاه کردم دریغ از هیچ سرنخی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی هیچ نتیجه ای به خانوادم که کنار یه درخت بزرگ ایستاده بودن ، نزدیک شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان ، بابا شما هم دیدین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر حرفم رو قطع کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان نه سارینا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره به بحث با پدر پرداخت‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار هردو با هم گفتند الان نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد ، از من و سورنا که کنار درخت ایستاده بودیم دور شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مدتی هردو به سمت ما می اومدن. از قیافه های هردو خشم و نارضایتی می بارید. بابا شروع به صحبت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها ماشین کار نمی کنه، برای همین شما و مادرتون برمی گردین خونه‌ی توی باغ و من همین جا کنار ماشین می مونم تا فردا یه نفر مکانیک پیداکنم ، اگه تونستم خودم تعمیر کنم، منم میام و فردا حرکت می کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا نالان گفت ولی من که لباس ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به اون پرسیدم ولی چطور برگردیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا طوری به من نگاه کرد که انگار مترسک سخنگو دیده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب...معلومه پیاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهان...ولی بابا اگه وسط راه آدم خوار هایی باشن ما رو بخورن چی؟ من مطمئنم یه چیزی دیدم، اونجا تو جنگل...چرا الان زنگ نمی زنین یکی بیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان درحالی که بعضی از وسایل هارو در دست داشت گفت بس کن سارینا. قوه‌ی تخیل بالای تو رو تحسین می کنم ولی این حجم خیال پردازی دردسر سازه ،واقعیت با اون چیزی که فکر می کنی خیلی متفاوته . به نظرم باید بیشتر با بچه های دیگه وقت بگذرونی و برای آیندت تلاش کنی .در ضمن اینجا تلفن آنتن نداره. حالا هم بیا وسایلت رو بردار تا راه بیوفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی به کل فراموش کرده بودم که اینجا به خاطر امکانات کمی که داره به قیمت ناچیزی به پدر فروخته شده ،در واقع سرش کلاه گذاشتن .حتی تنها همسایه ما صاحبان باغ خون آشام هستن و باقی زمین ها رو کسی نمی خره‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کولم رو برداشتم و با سورنا و مادر هم قدم شدم،خوشبختانه راه خیلی طولانی رو دور نشده بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هر قدمی که برمی داشتیم شاخه ها زیر کفشامون خرد می شدن . تمام حواسم رو داده بودم به صداهایی که از هر جهت می اومدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یکباره جسم سردی رو دو طرف گردنم حس کردم. جیغ بلندی کشیدم و به سرعت به عقب برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا شکمش را گرفته و خم شده بود، و قهقهه می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت سرش داد زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای مارمولک...اون چی بود گذاشتی رو گردنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که می خندید گفت وای قیا...قیافت خیلی خنده داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورناااا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه بابا بی جنبه...دستم بود . اونقدر غرق چرندیات تو مخت بودی که ندیدی دستم رو توی آب فرو کردم. اینم تلافیه عصر که منو پرت کردی تو رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب؟؟ کدوم آب؟؟به چاله ها نگاه ها کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته!!هنوز مقداری آب خشک نشده ، در چاله ها مونده بود. آب سرد موتور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصی نگاهش کردم و به راهم ادامه دادم. از مادر عقب مونده بودم، برای همین دویدم تا بهش برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه رسیدیم، روی کاناپه سمت راست ولو شدم‌.‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا که منو رو کاناپه دید، عصبانی گفت امشب من رو زمین نمی خوابم...زود باش پاشو،جای منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به من چه می خواستی زود تر میومدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کل یه کاناپه سمت راست و یکی سمت چپ قرار داره . وقتایی که تو باغ می مونیم، گاهی ما روشون می خوابیم و گاهی هم مامان و بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نالید مامان؟؟ من می خواستم رو کاناپه بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر کلافه گفت بس کنین. من رو زمین می خوابم. خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جناب مارمولک هم با نارضایتی سرش رو تکون داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل شب این ور و اون ور تکون می خوردم. با صداهایی که از بیرون می شنیدم، نمی تونستم چشم رو هم بذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا؟ بیداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در جاش تکون خورد ولی جواب نداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکی خودتو به خواب نزن...می دونم نخوابیدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به من چرخید و در حالی که سعی می کرد صداش خواب آلود باشه گفت اگه بذاری می ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه صدای ترسناک دیگه ای اومد و حرفش رو نا تمام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا تو هم شنیدی؟؟ صدای جیغ یه...یه زن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا لحن بی تفاوت به خود گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه...خیالاتی شدی. شایدم داری داستان سر هم می کنی . من که چیزی نمی شنوم . می خوام بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم داره فقط وانمود می کنه . اونم می شنید، وگرنه تا الان خواب هفت پادشاه رو می دید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایدم راست میگه و بخاطر عدم حضور پدر می ترسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا صبح بیدار بودم، تا اینکه کسی به در کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر لای یکی از چشم هاش رو باز کرد. بعد با صدای گرفته اش گفت سارینا درو باز می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و درو باز کردم . پدر خودش را به داخل پرت کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای...هوا خیلی سرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر در جاش نشست و پرسید چه خبر؟ تونستی درستش کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر کنار مادر زیر پتو خزید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زود مکانیک آوردم . کمی ماشین رو دستکاری کرد ولی کار نکرد. حداقل یه روز طول‌میکشه تا تعمیر بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این یعنی یه روز دیگه هم باید این مکان رو تحمل کنم . در همین لحظه سورنا هم داخل شد. مگه کجا رفته بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی که تو ذهنم بود رو مامان به زبون آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما خواب بودین . منم حوصلم سر رفت، برای همین بین درخت ها می گشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از صبحانه مامان برای قدم زدن رفت و منم دنبالش راه افتادم. همون طور که اون برگ درخت ها رو بررسی می کرد ، من پر چانگی می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان؟مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیشب تو هم صدای جیغ رو شنیدی؟ مثل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه شدم اصلا به من گوش نمی کنه. زیر لب زمزمه کرد این درختا باز مرض گرفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نالیدم مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر جاش ایستاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا؟ تو صدای جیغ نشنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت و به راهش ادامه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این که میگی جیغ یه زن بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام برقی زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره آره تو هم شنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی تفاوت گفت البته که نه . اون صدایی که میگی مال روباهه. احتمالا روباه قرمز . یه جایی خونده بودم . گفتم که کمتر رویاپردازی کن عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو روی شانه‌م گذاشت و دو تیله مشکیش رو دلسوزانه به من دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارینا می خوای بریم دکتر؟ تو دیگه داری زیاده روی می کنی؟ با اینکه پونزده سالته ولی عین بچه های دو ساله رفتار می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که خیلی عصبانی و دلخور بودم ،جواب دادم من حالم خوبه. فقط اینکه ترسیدم. نگران نباش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نا مطمئن سر تکان داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی مثل زوزه باد از داخل باغ توجهم رو جلب کرد. به مادر نگاه کردم که ببینم اونم شنیده یا نه، ولی از من خیلی دور شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسی من رو به اونجا‌ می کشید و من حتی در برابر این احساس مقاومت نکردم. از زیر حصار تیغ دار محتاطانه رد شدم. موهام به خار های روی حصار گیر می کرد و مدام باید گره اونا رو باز می کردم . به هر سختی بود از زیر حصار ها و شاخ و برگ های آلوی قرمز به اون طرف خزیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس هام رو تکون دادم. کمی جلوتر رفتم. داخل برخلاف اونطرف، کاملا ساکت بود. گاهی هم آواز پرنده ها در فضا طنین می انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی؟سلام؟کسی اینجا نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نشنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید سرخود وارد باغچه‌‌ی شما شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم صدایی نیومد. جرئت پیدا کردم و تا قسمت های تاریک تر پیش رفتم. تا چشم کار می کرد، چمن و علف خشک بود، به جز درخت های گردو و بوته های گل که دور تا دور باغ رو محاصره کرده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اواسط باغ میله هایی قرار داشتن که پیچک های سمجی دورش پیچیده بودن . پیچک ها تا بالا رفته و سقفی بر اون محیط ساخته بودن،مثل راهنمای ورود به یه درگاه. هرچی به اونجا نزدیک تر می شدم، روشنایی کمتری می تابید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم به جلو برداشتم که ناگهان صدای خرد شدن چوب ها اومد. آب دهانم رو به سختی قورت دادم. قلبم دیوانه وار می کوبید . تا به خودم بیام خرگوش ریزه ای از بین پام عبور کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم و دادم بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه...فقط یه خرگوش کوچولو بود اما...اینجا که خرگوش نداشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قدم هایی از پشت سرم اومد اما تا خواستم برگردم ، یه جسم تیز از دو طرف پای چپم رو شکافت‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوزش عمیقی ابتدا در پا و بعد در بدنم پیچید و روی زمین سقوط کردم. تنها در لحظه آخر هیبت تار مردی رو دیدم و سپس تاریکی منو در برگرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل سوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملاقات با کلاه پوش ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو یه جای تاریک گیر افتاده بودم. هرچقدر دست و پا می زدم نمی تونستم حرکت کنم. تا چشم کار می کرد سیاهی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخصی رو در نزدیکی خودم احساس می کردم ولی توان برگشتن نداشتم. بارها و بارها جیغ زدم ولی کسی به کمک نیومد. انگار فقط من بودم و اون سایه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره های مایع خنکی روی صورتم فرود اومدن و ناگهان حجم زیادی از اون به بدنم هجوم آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد زدم و درجا نشستم. چهره کنجکاو سورنا در چند سانتی متری صورتم قرار داشت. نفس راحتی کشیدم . همش خواب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا ابرو در هم کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه خبرته؟ اینجا رو گذاشتی رو سرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور برم رو از نظر گذروندم. چطور ممکنه؟ من تو باغ خودمون، دقیقا همون جایی که از مامان جدا شدم، رو زمین دراز کش بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از موها و لباس هام آب می چکید اما اهمیت ندادم. بعد ها حسابش رو می رسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم من...باغ...اونطرف...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو منو آوردی اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به من چشم دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالت خوبه؟ سرت به جایی خورده؟ تو اینجا خواب بودی و پشت سر هم جیغ و داد راه انداخته بودی. منم با صدای تو اینجا کشیده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم بدون اینکه به من توجهی کنه ، برگشت به خونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی زمین بلند شدم و دستی به لباسام کشیدم. مادر کمی دورتر از من روی حصیر نشسته بود و ما رو برای ناهار صدا می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هیجان به او نزدیک شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان؟مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اثر دویدن نفس نفس می زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارینا! چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من...من...اونجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کرد منو آروم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارینا یه لحظه نفس بکش و شمرده شمرده حرف بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای مکث کردم، یعنی حرفام رو باور میکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب، من رفتم اونجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به باغ کناری اشاره کردم، اما تا خواستم ادامه بدم مامان اخم هاش رو درهم کشید و حرف منو قطع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چی کار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما مامان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی گفت دفعه آخریه که بهت هشدار میدم به حریم کسی بی اجازه وارد نشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ادامه داد برو پدرتو برای ناهار صدا کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم هرچقدر هم اصرار کنم، گوش نمیده. در نهایت این من بودم که تسلیم شدم. نفس عمیقی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار در قهوه ای. زود باش چقدر کند عمل می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوان دوان دنبال پدر رفتم . در تمام راه یه سوال فقط در ذهنم بالا و پایین می شد. اینکه پدر اونجا چی کار می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آشکار شدن پیکر پدرم و دو سایه‌ی دیگه تعداد این سوالات بیشتر هم شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار بابا ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از اون ها خیلی جوان بود، شاید فقط چند سال بزرگتر از من و دیگری سنش کمی بیشتر به نظر می رسید. چیزی که از ظاهر اون دو نفر توی ذوق می زد، کلاه های لبه دار و تیره ای بود که به سر داشتن و روی چشم ها و گوش هاشون رو می پوشاند. همه موهاشون رو داخل کلاه فرو کرده بودن. چشم های براقی که داشتن حتی از زیر ماسک هم آدم رو جذب می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که تو چهره اونا دقیق شده بودم، نگاه سرد یکی از اون ها منو غافلگیر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان سرگیجه گرفتم. حس کردم، قبلا هم با این چشم ها برخورد داشتم اما مطمئن بودم اون اشخاص رو تا به حال ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به خودم اومدم که اونها رفته بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبال پدر به باغ خودمون دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا؟اونا کی بودن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خند‌ید، سپس رو به من لبخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا همسایه ما هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا فریاد زدم چی؟ مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک تای ابروش رو بالا داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس حق با من بود اونا غیر عادین. اگه می دونستم قطعا یه روز دیگرو برای سرک کشیدن انتخاب می کردم. اونا حتما منو دیدن و حتی شاید منتظرن تا تنها گیرم بیارن و شکنجم بدن . البته همه اینا ساخته ذهن منه ، وگرنه قبلا هم می تونستن حسابم رو برسن ولی به هر حال من هنوز نمی دونم اونا چه موجوداتی هستن. آخه چرا باید کسی صورتش بپوشونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که هنوز در شوک ملاقات با اونها بودم، به پدر گفتم چرا کلاه سرشون بود؟ از خورشید می ترسن یا از ما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر شانه بالا انداخت‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم. چرا نمی ری از خودشون بپرسی، من الان خیلی گشنمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا باورم نمی شه که پدر تا این حد نسبت به این موضوع بی تفاوت باشه. تنها از یه چیز مطمئنم اونم اینکه اونا کلاه پوش هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع ناهار بابا اعلام کرد که امروز بالاخره برمی گردیم شهر. مادر و سورنا از خوشحالی نزدیک بود بال در بیارن ولی یه چیزی این وسط منو اذیت می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه بدون پیدا کردن هیچ پاسخی از اینجا برم، باعث میشه فکر کنم احمقم. من کاملا مطمئن بودم ، اون چشم ها و صداها توهم نبودن یا حتی گزش پاهام و اون سایه تار، اگرچه ردی از زخم در نزدیکی قوزک پام مشاهده نمی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار تصمیم گرفتم عصر قبل از رفتن، دوباره به اونجا سر بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بند کفشامو محکم و کلاه روی سرم رو تنظیم کردم. انتظار داشتم برخلاف صبح اون دو مرد رو هم ببینم و حتی فکر می کردم این دفعه دیگه کارم تمومه ، اما باز هم تصوراتم اشتباه از آب دراومده بود. در واقع کسی اونجا نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به مکانی که بی هوش شده بودم، برگشتم. آهسته قدم برمی داشتم تا مبادا کسی متوجه بشه. با این حال در سکوت باغ حتی صدای ضربان قلبم هم در فضا طنین می انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل مجسمه ها همونجا ایستاده بودم. انگار منتظر بودم تا دوباره کسی یا چیزی به من علامت بده و منو به سمت خودش بکشه. وقتی چیزی دستگیرم نشد، از زیر پیچک هایی که مثل سقف ساخته شده بودن، گذشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور به جلو راهنمایی می شدم تا اینکه به کنده درختی رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل کنده سوراخ بزرگی وجود داشت و باقی مونده پل سنگی روش آوار بود . گودال به شدت تاریک بود و به نظر می رسید انتها نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت کنده درخت، تلی از هیزم قرار داشت. اطراف هیزم ها مجسمه هایی از آدم های جورواجور که قسمتی از هر کدوم شکسته بود، قرار داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصور اینکه اونها انسان هایی باشن که به سنگ تبدیل شدن، لرزی بر اندامم می انداخت. اما افرادی از یه گروه بودن که شاید دچار طلسم یا نفرین خاصی شدن. قد همه اونها بلند بود و پیکر لاغری داشتن. گوش هاشون...!! اونا حالت عجیبی داشتن. مرد ها زره هایی مشابه با نشان هایی که روی اونها طرح یه برگ طلایی بود، به تن داشتن. این نشان روی تیر و کمان هاشون هم قابل تشخیص بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس زن ها هم مشابه لباس آقایون بود با این تفاوت که نگین رنگینی روی پیشونی هر کدوم وجود داشت. افراد چهره های وحشت زده شون رو بهم دوخته بودن و از حالت تهاجمی اونها فهمیدن اینکه از دست کسی یا چیزی فرار می کردن، سخت نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها چیزی که توجه منو بیشتر به خودش جلب می کرد ، حتی بیشتر از شکل گوش ها، کمان های اونا بود که همچنان می درخشیدند و کمترین تغییری نکردن . به نظر جادویی می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای از فکر خودم خندم گرفت، اما نمی تونستم جلوی وسوسه‌م برای لمس اون سلاح ها رو بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت گودال از خود اون خوفناک تر و سرد تر بود. طوری که انگار این مجسمه ها بودن که سرما تولید می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا خیلی مشکوکه ولی من به طرز عجیبی هیجان زدم و نمی تونم ازش دل بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمزمه هایی که از دریچه سیاه خارج شد، مانع از پیشروی من شد. روی زانو خم شدم. سعی کردم ازش سر در بیارم. با دستم اون سیاهی رو لمس کردم و بازم به نتیجه نرسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستام برای بلند شدن کمک گرفتم اما مایع لیز و چسبناکی روی زمین مانع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لغزیدم و قبل از اینکه دیر بشه محکم علف های هرز رو چسبیدم. تا کمر در گودال فرو رفتم. به نظر می رسید که حدسم درست از آب در اومده و انتهایی نداره. علف ها از خاک بیرون اومدن و من دیوانه وار به اونها چنگ می زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در نهایت این سیاه چاله بود که پیروزی رو ازآن خود کرد و من رو به درون خود کشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل چهارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرار از موجودات خاکستری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا جایی که در توانم بود، می دویدم. صدای نفسام اکو می شد. سخت تلاش می کردم تا دوباره به باغ بابام که روزها آرزوی نابودیش رو داشتم برگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر جام ایستادم. خم شدم و دستم رو روی زانو های خستم گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچقدر بیشتر تقلا می کردم، بیشتر به این نتیجه می رسیدم که اینجا گیر افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فضای تیره ای به جلو حرکت می کردم. البته فکر می کنم که به جلو می رفتم. زمان و مکان از دستم در رفته بود و در خلا بودم. زیر پاهام سطح سختی رو حس می کردم ولی وقتی که می خواستم لمسش کنم، کاملا خالی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه از پیدا کردن راه نجات نا امید شده بودم که ناگهان نوری در دل تاریکی درخشید. به سمتش رفتم. هر قدر می دویدم هم اصلا بهش نزدیک نمی شدم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست زمانی که از داشتم جا می زدم، نیرویی از اون روشنایی دایره مانند منو به سمت خودش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ته دل فریاد زدم. لحظه ای بعد آسمان شکافت و من درحال سقوط بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم. هر لحظه منتظر بودم تا به زمین برخورد کنم و متلاشی شم. وقتی اتفاقی نیوفتاد به آرامی پلکام رو از هم گشودم. در فاصله‌ی دو ، سه سانتی متری از زمین رو هوا معلق بودم. هاله ای از نور طلایی اطرافم رو فرا گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روم یه زن میانسال ایستاد. آهسته منو گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمین. اخم غلیظی روی پیشونیش نشسته بود. ردای بلند سبز و کلاه نوک تیزی به همون رنگ رو سرش بود، درست مثل جادوگرای توی کارتون ها. با صدای سرد و جیغ مانندی شروع به صحبت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دیگه کی هستی؟ قیافت به اِلفا نمی خوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صورتم دقیق شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته، تو هم یه آدم مزاحمی. بگو به ببینم چطور وارد اینجا شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محیط برام ناشناس بود. من تو باغ بودم و الان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان من کجام؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم مونده بود، گریه‌م بگیره. نه می دونستم کجام و نه اینکه چه مدت تو تاریکی گیر افتادم. چرا همه چی یه دفعه عجیب شد یا اون نور اطرافم چی بود؟ تمام این سوالات تو ذهنم رژه می رفتن و من جوابی واسه هیچکدوم نداشتم. تنها آرزو می کردم برگردم پیش خانوادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینم یه تختش کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنه برگشت بره که از پشت لباسش رو چسبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه صبر کن. ببخشید خانم من گم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرد نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب به من چه؟ هر طور پیدات شده همونطوری برگرد. همین الانم خیلی در حقت لطف کردم که نذاشتم پخش زمین بشی، و گرنه باید نعشت و از اینجا جمع می کردن. خیلی خوش شانسی بچه. برو...برو من دنبال دردسر نمی گردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ردا رو از دستم کشید و به راهش ادامه داد. بلند شدم. خیلی زود خودمو بهش رسوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر تند راه میری. تو نجاتم دادی؟ ولی چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت قدم هاش افزود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو نه شما. بهت ادب یاد ندادن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب بهش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متاسفم. تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی دهنم رو با دست گرفتم. چشماش رو کلافه چرخوند ولی چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هاله‌ی طلایی رو دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به موهای مشکی بلندش تابی داد‌ و با غرور سرش رو بالا گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته، خودم درستش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری که انگار حرف خنده داری زده باشه، خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که ته مایه های خنده تو لحنم بود، گفتم مطمئنا همینطوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن کنجکاوی به خودم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه تو جادوگری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندش لبخند مسخره ای زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته که نیستم. من ساحره‌م.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند بار پشت سر هم پلک زدم. تصمیم گرفتم به این بازی ادامه بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا مگه فرقی هم میکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طوری که انگار بهش توهین شده باشه، خودشو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرق ندارن؟! واقعا که. اصلا تو چیزی درباره ساحره ها می دونی؟! ساحره ها کسایی هستن که با جادو متولد میشن ولی جادوگرا جادو رو بعد ها فرا می گیرن. بین این دو تا خیلی فرق هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظر می رسید خیلی جدی گرفته. اون حتی از منم خیال پرداز تره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها به گفتن آهان بسنده کردم. اون که فهمید من جدی نمی گیرم، حرصی از من جدا شد و به راه خودش ادامه داد. با اینکه این روزا چیزای عجیبِ زیادی دیدم، ولی این یکی دیگه زیاده روی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه، صبر کن. تو باید کمکم کنی برگردم خونه. من نمی دونم کجام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی نیم نگاهی به عقب نینداخت. به یکباره روی دستاش برق زد و جلوی چشمای متعجب من ناپدید شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به طرفین تکون دادم. دست راستم رو روی پیشونیم گذاشتم و همونجا نشستم. اشکام روی گونم چکید. این ممکن نیست. یعنی این واقعیت داره؟ چه بلایی سرم اومده؟ اینجا چه خبره؟ شاید...شاید دارم خواب می بینم...آره درسته...مثل همین چند ساعت پیش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم به خودم مسلط باشم که تقریبا موفق هم شدم. مدتی بعد سرمو که تا الان روی زانوهام بود، بلند کردم و اطرافم رو وارسی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو‌به‌روم چمنزار وسیعی قرار داشت که با جنگل های هولناکی احاطه شده بود. من دقیقا وسط اون نشسته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهای بی رمقم رو به کار انداختم و از جا بلند شدم. هوا رو به تاریکیه و من هنوز به خونه برنگشتم. با نزدیک شدن به شب، از سمت راستم، درون جنگل صداهایی مشابه پچ پچ کردن اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صداها نزدیک تر شدم. داخل جنگل از ظاهرش ترسناک تر بود. فرشی از برگ های خشک روی زمین رو پوشانده بودن. بوی نا مطبوع و حال بهم زنی سر تا سرش رو فرا گرفته بود. دستمو روی بینی‌م گذاشتم و اولین قدم رو به داخل جنگل برداشتم. سیل عظیمی از احساسات منفی به صورتم هجوم آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخت ها به داخل جنگل خم شده بودن. شاخه هاشون درون خاک فرو رفته بود. هیچ شباهتی به درخت های معمولی نداشتن. شک ندارم اگه شاخه ها پوشیده از برگ بودن، دلنشین تر می بود، اما فعلا فقط باعث رعب و وحشت می شدن، به ویژه در این لحظه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور به جلو پیش می رفتم که یه دفعه زیر پام خالی شد. چشمامو بستم‌ و صدایی ناله مانند از بین لبام خارج شد. همین که پلک گشودم، خودم رو داخل تور قدیمی و رنگ رو رفته ای ، آویزون به یکی از شاخه ها پیدا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز از شوک در نیومده بودم که از درون سایه ها موجوداتی شنل پوش که کلاه شنلشون روی شانه هاشون بود و صورت های استخوانی‌شون دیده می شد، بیرون اومدن‌. چشم های سرخ بدون مردمک شون لرز به تنم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه‌ مشابه هم بودن و گوش های نوک تیز، پوست خاکستری و بینی های دراز و خمیده داشتند. قدشون نسبت به یه انسان معمولی کوتاه تر و نسبت به یک کوتوله بلند تر بود که حدس می زدم به خاطر پیکر لاغرشون اینطور به نظر میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن من توی تله همه‌ی اونا قهقهه سر دادن. همین باعث شد دندون‌ها و دهان کثیف اونها نمایان بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معده‌م در هم می پیچید و حالت تهوع بهم دست داد. وحشت زده به اون موجودات چندآور که تور رو از درخت باز می کردن، نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم از ترس بند اومده بود. منو بدون اینکه تور رو از دست و پام جدا کنن داخل سبد پرت کردن. از داخل سبد بوی تفعن و خون به مشام می رسید. مشت های ضعیفم به دیواره های سبد فرود می اومدن اما سرگیجه و سردرد هوشیاریم رو ازم گرفته بود. لجوجانه چشمام رو باز نگه می داشتم. در آخر نتونستم تحمل کنم و بی خبری منو در آغوش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتی بود که از خواب بیدار شدم. پلکام همچنان سنگین بود و از هم باز نمی شد. حس می کردم ‌بدن رو به جسم سختی مثل چوب یا آهن در ارتفاع بستن. مچ دست ها و پاهام می سوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره موفق شدم، چشم باز کنم. تعداد قابل توجهی از موجودات داخل جنگل گروه گروه دور هم جمع شدن. دو طرفم، دو نفر دیگه مثل من به چوب بسته شده بودن ولی وضع اونا از من وخیم تر بود. خون از سرو روشون چکه می کرد. طوری که زیر پای اون دوتا مقدار زیادی خون جمع شده بود. اون موجودات مدام دور ما هیزم خالی می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی فکر اینکه قراره ما رو بسوزونن هم مو به تنم سیخ می کرد. خودمو چند بار تکون دادم ولی دریغ از اندکی تغییر. اونقدری محکم بسته بودن که مچم قرمز شده بود. مثل اینکه به آخر خط رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگینی نگاهی رو روی خودم احساس کردم. هرچی به اطراف چشم چرخوندم، کسی رو ندیدم. صدای بوق مانندی از سمت دیگر محوطه به گوش رسید. اکثر خاکستری ها به اونجا دویدن اما نگهبان های مراقب ما از جای خود تکون نخوردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهار تا تیر به نگهبان ها پرتاب شد. لحظه ای بعد اون موجودات بدترکیب بی هوش بودن. صدای سوتی از پشت ستون دراومد و پسری رو‌به‌روم ظاهر شد. بیشتر که دقت کردم دیدم گوشای اونم بلند و تیزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتش رو روی دهانش به علامت سکوت گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن آرومی گفت الان میارمت پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشو از ستون‌بالا کشید. طناب دور بدنم رو باز کرد. بعد منو سفت چسبید، جوری که حس کردم استخونام خرد شدن. گفت منو محکم بگیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام رو دور کمرش حلقه کردم. ستونو رها کرد و هردو پریدیم پایین. منو روی زمین گذاشت. آب دهانم رو پر صدا قورت دادم. قلبم با شدت خودش رو به قفسه سینم می کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ زدم مگه دیوونه ای؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین توجه اون موجودات رو به ما جلب کرد. بی مکث دستم رو گرفت و منو دنبال خودش به جنگل کشید‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم پس اون دوتا چی؟ اونا موندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطعا تا الان مردن. فقط بدو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا فقط چند قدم از ما دور بودن. با تمام قدرت می دویدیم. حتی چند بار نزدیک بود به درخت برخورد کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره چند تا توپ عجیب از داخل کیفی که به کمرش بسته بود در آورد و به سمت خاکستری ها پرتاب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این سرگرمشون میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دود رنگی فضا رو پرکرد. مه غلیظی جلوی دید خاکستری ها رو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پسره هم فرصت رو غنیمت شمرد. منو پشت یکی از درخت ها کشید و هردو داخل گودال نه چندان عمیقی مخفی شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل پنجم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الف ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسام تند شده بود. خواستم نفس عمیقی بکشم که قرار گرفتن دستی روی دهانم منو وادار به سکوت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چهره فرد کنارم خیره شدم. قطرات عرق از پیشونیش سر می خوردن. چند نوار از موهای نقره ای رنگش به صورتش چسبیده بود. چشم های طوسیش رو ریز کرده بود و بیرون گودال رو زیر نظر گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو که برداشت، انگار دنیا رو بهم دادن. با دو زانو روی زمین فرود اومدم. سرفه می کردم. گلوم به شدت می سوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو چرخوند. جلو روم یه تونل طویل بود. بلند شدم. با توپ پر سمت پسره برگشتم ولی دیدم اون از منم عصبانی تره. بیشتر که دقت کردم، دیدم مثل خرگوش دربرابر روباه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا چه غلطی می کنی؟ من تو رو بی خود از درگاه دور نکردم که الان رو به روم ببینمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کردم الانه که از حرص از کلش دود بلند بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشماش زل زدم. هر چقدر بیشتر توجه می کنم بیشتر به نظرم آشنا میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تای ابروش رو داد بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادت نمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فشاری به شقیقه هام وارد کردم. البته...چطور فراموش کردم، چشمایی رو که امروز مدام دور سرم چرخ می خوردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره من تو رو دیدم...وقتی داشتین با پدر حرف می زدین و حتی قبل از بیهوش شدنم تو باغ متروکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تغییری تو چهره عبوسش به وجود نیومد. من طوری که کشف مهمی کرده باشم، با پیروزی بالا پایین پریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدسم درست بود، شما آدمای معمولی نیستین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرین، اصلا تحت تاثیر قرار گرفتم خانم نابغه!حالا بگو چطور اومدی اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اون لحظه در اوج انفجار بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تو ربطی ندا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه جدی‌ش مانع از ادامه حرفم شد. نفسمو کلافه بیرون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اون گودال عجیبه لیز خوردم. حالا شد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش از هم باز شدن و جای خودشون رو به تعجب دادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر می کردم آدما نمی تونن اون رو ببینن یا واردش بشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرفش بیشتر شبیه زمزمه بود. مثل اینکه با خودش حرف می زد. دوباره صورتش جدی شد. من که از این همه بی ثباتی حوصلم سر رفته بود گفتم حالا چطوری برگردم خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی تونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم رنگم پرید. به زحمت آب دهانم رو قورت دادم. نکنه اینم هوس کباب آدمیزاد کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها تونستم به زور چند کلمه رو به زبون بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا...نشه...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی خواست جواب بده ولی قیافه وحشت زدم نظرش رو تغییر داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشه چون دروازه ها بستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج شده بودم. نه می دونستم کجام، نه از خانوادم خبر داشتم و نه می دونستم این شخص و اون موجودات کیَن یا چیَن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش رشته افکارم رو پاره کرد. بی توجه زمزمه کردم هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالم بیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دنبال خودش داخل تونل کشید. منگ تر از اونی بودم که دارم چی کار می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به گوشاش خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو...الفی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین...بی تربیت تر از اونی بود که بشه دو کلام باهاش معاشرت کرد ولی من از رو نرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول همه اسمت چیه؟ من اسمم ساریناست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین گاو سرشو انداخته بود پایین و می رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرژان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهانم رو باز کردم تا سوال بعدی رو بپرسم که پیش دستی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون موجودات خاکستری گابلین هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنجکاو تر شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا؟ پس زیاد زیر نور خورشید خوابیدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با افسوس ادامه دادم رنگاشون به کل پریده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه این گابلین ها گوشتخوارن. در ضمن براشون فرقی هم نداره چه جور گوشتی باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن ترسناکی زمزمه کرد ولی گوشت انسان رو ترجیح میدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندش قهقهه زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرز سردی سر تا سر بدنم رو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی عادی ادامه داد چون گوشتخوارن تفاوت هایی هم با گابلین های سبز دارن. مثلا دندونای تیز و پوست خاکستریشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس اطراف رو می پاییدم که مبادا یکی از اونا دوباره پیداش بشه. از پشت چیزی روی کمرم حرکت کردم. جیغ زدم. چرخیدم و با تمام توان کوبیدم فرق سر اون موجود خیر ندیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد آرژان در اومد. لبم رو گاز گرفتم. امیدوارم بتونم جون سالم به در ببرم. دستشو به سرش گرفته بود و نفس نفس می زد. اوایل فکر کردم از درده ولی بعد فهمیدم علتش عصبانیته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دندون نمایی زدم و سعی کردم قضیه رو جمع و جور کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عه...تو بودی؟ من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو که می ترسی چرا خودتو پرت می کنی تو درگاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کوره در رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب من چه بدونم تو مرض روانی داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفت فقط دندوناش رو می سایید. احتمالا تا فردا دندون سالم براش باقی نمونه. جلوتر راه افتاد. مدتی در سکوت گذشت تا اینکه دوباره به حرف اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.