اِما دختر موقرمز داستانه که سرگرم پرداخت بدهی های پدر بزرگشه... با شروع به کار کردنش تو یه کافه در وسط پارک، کم کم با یه بادکنک فروش مرموز رو به رو میشه بادکنک فروشی که کسی زیاد باهاش همکلام نمیشه و شایعه های خوبی درموردش پخش نشده و رویارویی عجیب اِما با بادکنک فروش مرموز، شروع داستان اونها رو رقم میزنه.

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۲۰ دقیقه

مطالعه آنلاین بادکنک قرمز
نویسنده : هلن ابراهیمی آذر

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

اِما دختر موقرمز داستانه که سرگرم پرداخت بدهی های پدر بزرگشه... با شروع به کار کردنش تو یه کافه در وسط پارک، کم کم با یه بادکنک فروش مرموز رو به رو میشه بادکنک فروشی که کسی زیاد باهاش همکلام نمیشه و شایعه های خوبی درموردش پخش نشده و رویارویی عجیب اِما با بادکنک فروش مرموز، شروع داستان اونها رو رقم میزنه.

مقدمه:

داستان بادکنک قرمز روایتی عجیب و متفاوت است

نه از آن روایت های طنز در دنیای پر از تجملات و زیبایی ها

قرار است در این داستان پایین برویم

خیلی پایین

قرار است از مشکل ها و سختی های پایین شهر بخوانیم

اینجا خبر از ماشین های مدل بالا و پسر های پولدار و خوش تیپ نیست

خبر از دخترهایی با زیبایی ماورایی نیست

اینجا همان جاییست که کمتر به آن اشاره میشود و از نگاه ها محو است

جایی تاریک و سرد با بوی سیگار و درد های از دست دادن و حسرت به دست آوردن

و چه حسرت پوچی!

داستان در مورد دختریست که تلاش میکند

دخترک این داستان شیطنتی ندارد و همواره به دنبال حل مشکلاتش است

دختری که گاهی کم می آورد و گریه میکند گاهی که کم اتفاق می افتد لبخند میزند و روزی میرسد که دلش میلرزد

با یک نگاه عجیب و مردی عجیب تر

مردی با قهقهه های ترسناک و پر درد و عجیب آهنگ آرامش بخشش همان قهقهه ها میشود و بوی مورد علاقه اش عطر بی عطر پسرک دیوانه ...

خسته دستی بر روی پیشانی ام کشیدم و بی حوصله قدم هایم را سمت خانه برداشتم

باز هم نیمه شب بود و گمان می کنم باز هم نگرانش کرده باشم

دلم نمیخواست فرشته ی صورت چروک و زیبا لبخند این روز هایم را ناراحت کنم اما متاسفانه هنوز آنقدر خوشبخت نشده بودم که بخواهم گوشی بخرم و او را از نگرانی در آورم

نگاهم را به در باز شده ی خانه دوختم

این روز ها قفلش خراب شده بود و چه کسی پول داشت تا درستش کند؟

من یکی که نداشتم... دلم سوخت

نه برای خودم

برای پیرزن داخل که حتی در این سن که بی دفاع و ناتوان است دری در خانه ندارد که حداقل کاملا بسته شود

حالا نه آنکه از دزدی بترسم که بخواهد چیزی بدزدد

احتمالا دزد بیچاره وقتی وارد شود دلش به حالمان بسوزد و کمی هم کمکمان کند

از دزد نمیترسیدم از مرد های نامرد میترسیدم همان هایی که شبانه مست میگردند و هر کثافت کاری که خواستند را میکنند و در روز غیبشان میزند

داخل شدم و در را کوبیدم... بسته نشد

اصلا انگار این در برای پیاده روی روی اعصاب نداشته ام ساخته شده بود

آجری آوردم و چسپاندم به در تا حداقل انقدر آشکارا شب و روز باز نباشد

از حیاط کوچک عبور کردم و وارد سالن شدم

از این خانه بدم می آمد اما به قول نینا جان باید ممنون خدا می بودیم که حداقل سقفی بالای سرمان داشتیم البته آن هم اگر روزی هوس خراب شدن روی سرمان را نکند

انگار من اصلا آدمی درست برای شکر گذاری نبودم

با دیدن هیکل جمع شده و روی کاناپه اش وپلک های بسته اش لبخند محوی زدم

چقدر خوابالود بود این زن!

جمع شدن بدنش نشان از این می داد که سردش است

خب حق داشت بیچاره

خانه که کلنگی بود و از هر سوراخش هوای سرد داخل میشد

از کمبود گاز هم که نگویم بهتر است

پتویی را از اتاق برداشتم و روی تنش انداختم و آرام بوسه ای بر پیشانی اش نشاندم

برق ها را خاموش کردم و به اتاق خودم رفتم

به دلایل مذکور کت قرمز رنگم را در نیاوردم تا سردم نشود و سرما نخورم که بعدش حسابی از مخارج عقب بی افتم

روی تخت خواب دراز کشیده و نگاهم را به سقف دوختم

صدای ترق تروقش نشان از این می داد به اندازه کافی فرسوده است و هر لحظه ممکن است در هم بشکند و خدا می داند قرار است چه بیاید برسر من

یاد روز های گذشته افتادم

راستش من یادم نمی آید در طول عمر بیست و چند ساله ام تا به حال پولدار و بی دغدغه بوده بشم اما قبل ها حداقل در این حد وضعیت فلاکت بار نبود

روز هایی که کنار پدر بزرگ چشم سبز و مادر بزرگ موطلایی ام زندگی میکردم شاید کمی شاد تر بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما وقتی پدر بزرگ به خاطر بدهی هایش فرار کرد و کلا غیبش زد همان شادی اندک هم پر کشید و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مادر بزرگ و ضربه ای که خورد نگویم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن زمان ها جوان تر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادم است عشقی که به پدر بزرگ داشت زبان زد بود اما پدر بزرگ قدرنشناسی کرد و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قمار کرد و هر بار خواست وضعیت را خوب کند بدترش کرد تا بدهی هایش رفته رفته بالا رفت و مجبور شد تا نکشنش پا به فرار بگذارد و مارا جا بگذارد همراه چندین نامرد طلبکار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز جلوی در خانه طلبکاری می آمد و به هزار گونه تهدید میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندتایی درکِمان کردند و بیخیال پولشان شدند اما در عوض بقیه تا بن جانت با تهدید هایشان عذابت می دادند و تا عمل به تهدیدات ناجوان مردانیشان پیش میرفتند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سال هاست که دست از درس خواندن کشیده و کار میکنم و بدهی ها را میدهم به امید این که بیخیال شوند و بروند رد کارشان و تقریبا داشتم همه را تسویه میکردم ولی در مقابل، همراه مادر بزگ داریم یکی از افتضاح ترین نوع های زندگی را، عمر میکنیم و کی قرار است کمی هم که شده خوشبخت شویم را خدا میداند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به موجود کوچک که ورجه وورجه کنان به سوراخی رفت افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم موش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید اگر مانند دیگر دختر ها بودم الان باید جیغ جیغ میکردم اما من سال هاست با این جانوران چندش و گه گاهی دوست داشتنی زندگی میکنم البته نه از روی علاقه، از روی اجبار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بار ها مسمومشان میکردیم و میکشتیمشان و هزار جور سم برای کشتنشان استفاده میکردیم اما باز هم مثل اول برمیگشتند و انگار لشکر کشی میکردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادم است من قدیم ها حتی از سوسک و موش میترسیدم اما این روزها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امان از این روز ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه سرگردانم را اطراف چرخاندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر منِ بخت برگشته از کجا کار پیدا میکردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر رسما پایی برای گشتن برایم نمانده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صبح مشغول پیدا کردن کار هستم اما این ها حتی برای خدمتکاری هم مدرک تحصیلی میخواستند و من هم که انقدر با سواد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی نیست بگوید مدرکم به چه دردتان میخورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر قرار است با آن خانه یتان را تمیز کنم شل مغر ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشنه و گرسنه روی یکی از صندلی های پارک نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظهر بود و خورشید عمود میتابید و انگار دلش میخواست با این گرمای روی اعصابش سربه سرم بگذارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اواخر پاییز است آخر... این گرما چیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به دکه ی ساندویچ فروشی افتاد و دهنم آب افتاد اما پولی در جیب نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارونه آویزانم میکردند قرانی پول پیدا نمیکردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا حالا ها وقت هوس کردن نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی از خستگی ام که در رفت از جا بلند شدم و راه سنگ فرش ها را برای خروج از پارک طی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم کامل خارج میشدم که گفتگوی دو مرد کناری ام نا خود آگاه توجه م را جلب کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوش تیز کردم تا دقیق تر مکالمه ی بینشان را بشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببرشون ولی من خیلی زود کسی رو میخوام که جلو در با لباسای خرس و پاندا و اینا تبلیغ کنه برای کافه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فعلا کسی رو سراغ ندارم ولی فرصت بده جورش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد دومی جعبه ای بزرگ را از دیگری گرفت و به سوی ماشینی که در خارج از پارک بود رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردد بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم بروم و بگویم من حاضرم این کار را بکنم و از طرفی هم از نظر کار بسیار مسخره و پوچی می آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما منی که در به در دنبال کار بودم را چه به این حرف ها و ادا ها!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من مجبور بودم برای ادامه ی حیاتم هم که شده دست بجنبانم و هرکاری که شده را قبول کنم و نگذارم از دستم رود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس پا تند کردم و مسیر رسیدن به مرد را طی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد جعبه را در صندوق گذاشت و قبل از اینکه سوار ماشینش شود صدایش زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقا یه لحظه وایسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد سمتم برگشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردی میانسال و عینکی با موهای قهوه ای رنگی که دانه دانه موهای سفید در آن به وضوع دیده میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی نگاهم کرد و گفت: بله دختر خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی گرفتم و گفتم: راستش من ناخواسته متوجه ی مکالمه ی بین شما و اون یکی آقا شدم. گفتید به کسی نیاز دارید که جلوی در لباس های تبلیغاتی بپوشه واسه کافه تبلیغ کنه درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج نگاهم کرد و سر تکان داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب اگه مشکلی نداشته باشه من میتونم این کار رو انجام بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب گفت: تو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به معنی مثبت سر تکان دادم که مرد بعد از مکثی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه دخترم میدونی که هوا سرده و کمتر دخترا ازین کار ها انجام میدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غم جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من واقعا به این کار نیاز دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم نمیخواست دلش بسوزد و یا ترحم کند فقط من بودم منی که به شدت به کار نیاز داشتم حتی مضحک ترین کارها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس باید حداقل تا کاری بهتر پیدا میکردم انقدر دست و بالم تنگ نباشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد لبخندی زد و گفت: باشه حالا که خودت میخوای منم به اون دوستم میگم ببینم چی میگه شمارت رو بده که بهت خبر بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام لب زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من گوشی ندارم ولی میتونید با تلفن منزل تماس بگیرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید احمقانه ترین جمله ی عمرش را شنید ولی سعی کرد تعجب و بهتش را از دیده نهان کند و اما نهان نمیشد این حجم از ترحم و تعجب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم شماره را گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفته بودم از ترحم بیزارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی متاسفانه اکثر اوقات به دلیل این وضعیت نا به سامان زندگی ام تحقیر و یا مورد ترحم قرار میگرفتم و این برایم بسی زجر آور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد با صدایی آرام پرسید: اسمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اِما... اِما هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد سر تکان داد و خداحافظی کرد و سوار ماشینش شده و لحظاتی بعد پس از وارد شدن به پیچ خیابان از دیدم محو شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کم جانی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گمان میکنم اینبار کاری پیدا کرده باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهی خانه شدم و مسیر دور و درازش را با خستگی طی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به در خانه رسیدم انگار که به کاخ سفیدم رسیده باشم ذوق کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خستگی به کجایم رسانده که این خانه کلنگیِ پر از موش و جانور و سوراخ سنبه برایم کاخ سفید گشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را هل دادم که به راحتی باز شد همانطور که گفتم قفلش خراب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل شدم و بی رمق خودم را به در سالن رسانده و وارد سالن شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوای داخل کمی فقط کمی بیشتر از بیرون گرم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای به هم خوردن بشقاب ها و قاشق ها از آشپزخانه نشان از حضورش در آنجا میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی جلوتر رفتم تا همه ی آشپزخانه جلوی دیدگانم قرار گیرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدسم درست بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانده بودم با کدام مواد غذایی سوپ درست کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی بر لب نشاندم و با صدای بلندی گفتم: سلام مامان نینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت به سمتم و لب خندی زد و گفت: سلام دخترم خوبی؟ خسته نباشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که به سمت قابلمه ی سوپ روی گاز میرفتم جوابش را دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی... خودت خوبی؟... چه بویی راه انداختیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رنگ غم گرفت و درکش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همانطور که پیشبینی میکردم نصف موادی را که نداشتیم را از سوپ کم کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی از این همه بدبختی خنده ام میگرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشود گفت داستان زندگی من طنزی تلخ بود که باید تجربه اش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه غم گرفته اش گویای همه چیز بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم رفته رفته محو شد و بغض کردم و اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه... در مقابل این پیرزن پر از درد نباید گریه میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش پر از درد بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضم را قورت دادم و باز هم لبخند زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه دروغ ها که نمیگفتند این لبخند های ظاهری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم را در آغوش تپلش پرت کردم و سرم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نینا جون نبینم ناراحت بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بغض کرده و گرفته اش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همه ش به خاطر منه... نتونستم به خوبی بزرگت کنم. کل عمرت درد کشیدی دخترم و وقتی باید جوونی کنی و درس بخونی در به در دنبال کار میگردی تا بدهی های پدربزرگت رو بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آغوشش جدا شدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیخیال نینا... تو که تقصیری نداری تازشم امروز کار پیدا کردم قرار نیست که همیشه این شکلی بمونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کاش واقعا همینطور میبود که میگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و دستی به موهای تازه بلند شده ام کشید و پر غم لب زد: آخ دختر مو قرمز بیچاره ی من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن سوپ که صرفا برای گرسنه نبودنمان بود به سوی اتاقم رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاقی نه صورتی و نه بنفش، پر وسیله های کهنه و رنگارنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون عروسک و بدون لوازم آرایشی که برای هر دختری ضروریست البته از نظر دختران دیگر وگرنه من را چه به آرایش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقابل آینه کوچک چسپیده به در حمام قرار گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ام خسته و از بی خوابی چشمانم به قرمزی میزدند وموهای قرمز رنگم آشفته صورتم را قاب گرفته بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادم است سالها قبل با خود عهد کرده بودم بزرگ که شدم حتما موهای قرمز رنگم را رنگ بزنم و حالا که بزرگ شده ام حتی نمیتوانم درست حسابی به این رویای بچگی فکر بکنم چه برسد به انجامش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته نه آنکه کار سخت و پیچیده ای باشد فقط دغدغه های بیشمارم فرصت فکر به این چیز ها را از من گرفته اند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا انگار این دغدغه ها فرصت زندگی را هم از من گرفته اند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه روی تخت خواب دراز کشیدم و چیزی نگذشت که به دنیای مشکی رنگ خواب فرو رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکان خوردن بازویم و صدا زدن اسمم توسط مادر بزرگ چشم باز کردم و چند باری پلک زدم تا تصویر واضعی از اطرافم داشته باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج نگاهش کردم که به آرامی گفت: اِما بلند شو یکی زنگ زده میخواد در مورد کارِت باهات حرف بزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فکر کردم که با یاد آوری امروز و آن مرد در پارک آهانی گفتم و از جا بلند شدم و خودم را به تلفن خانه رساندم و آن را به گوشم چسپاندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام اِما برای کار زنگ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام... بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اِما میتونی از فردا کارتو شروع کنی. از ساعت 10 صبح کارت شروع میشه. فردا بیا همون پارک جزئیات بیشتر رو بهت میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع جواب دادم: باشه ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و پس از خداحافظی تلفن را قطع کرد و من خوشحال از تلفن دور شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر بزرگ هم با لبخند نگاهم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان تنها نگرانی ام حقوقش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به موهایم کشیدم و وارد پارک شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرار بود مرد را همین دور و اطراف ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی چرخاندم با دیدنش که کنار درختی ایستاده بود به همان طرف حرکت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی نزدیکش شدم صدایش زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتم برگشت و با دیدنم لبخندی زد و گفت: سلام اِما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام آقای...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جِیسون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشوختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ منم همینطور. همراهم بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سرش به راه افتادم همانطور که راه میرفتیم شروع کرد به توضیح دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همونطور که میدونی کارت سخت نیست در واقع هر روز میای و لباس های حیوانات رو میپوشی و تابلویی که بهت میدن رو دستت میگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید مضخرف ترین شغلی بود که میتوانست وجود داشته باشد و متاسفانه برای من انتخواب دیگری وجود نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهانم را قورت دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کافه دقیقا کجاست آقای جیسون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که دستانش را در جیب کت مشکی رنگش میگذاشت گفت: کمی جلوتر بریم پیداش میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفتم و چند قدمی دیگر که جلو رفتیم کافه ی بزرگی را دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس قرار بود اینجا باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه مرد وارد کافه شدیم و از دری سمت راست وارد اتاقی شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردی که داخل بود کمی نگاهمان کرد و خیره به من و خطاب به آقای جیسون گفت: پیداش کردی جیسون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیسون سر تکان داد و مردی که کت شلواری خوش دوخت تن داشت و هم سن آقای جیسون میبود بر اندازم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نگاهش هیچ خوشم نمی آمد اما سعی کردم بیخیال باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد متعجب گفت: این که دختره. یعنی میتونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه بگذارم جیسون چیزی بگوید جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله میتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد خیره ام شد و بعد از چندی سر تکان داد و گفت: خوبه میتونه کارشو شروع کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جیسون لبخندی زد و رو به من گفت: پس مبارکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیسون رو به مرد که انگار رئیس اینجا بود گفت:مایک فعلا اون یکی لباسو آماده نکردم همون لباس پاندا رو بده تن کنه.. من دیگه میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد مایک نام سر تکان داد و بعد از خداحافظی سرسری، جیسون از کافه بیرون رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او که رفت مایک گفت: اسمت چی بود دختر خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی جابه جا شدم و گفتم: اِما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی چرخانش نشست و گفت: اوکی اما. میتونی کارتو شروع کنی. به السا میگم همه چیو بهت بگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همان لحظه السا را صدا زد که دختری بیست و چند ساله وارد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله آقای مایک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایک به من اشاره کرد: لباس های پاندا رو بهش بده و برای کارش راهنماییش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

السا سر تکان داد و رو به من با لبخند زیبایی که چال گونه اش را نمایان میکرد گفت: بیا تا همه چیو بهت بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان دادم و زیر نگاه مایک از اتاق بیرون زده و همراه السا به اتاقکی کوچک که ته راهرو بود رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

السا در حالی که روی جعبه ای بزرگ خم شده بود و داشت زیر و رویش میکرد گفت: راستی اسمت چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال گفتم :اِما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسی پشمی و سیاه سفید را بیرون آورد و گفت: منم السام. خوشبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و با لبخند لباس را سمتم گرفت: بیا بگیر بپوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس را گرفته و کتم را بیرون آوردم و آن را روی شلوار چسپان و تاپم پوشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاه جدا گانه اش را برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

السا بر اندازم کرد و گفت: چه کیوت شدی اِما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و با لبی کج شده از حرص گفتم: مضحک شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کمرنگی بر پیشانی اش نشاند و گفت: نه بابا اینطور نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال گفتم: بیخیال بقیه ش رو بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان داد و با لبخند گفت: دنبالم بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالش رفتم از گوشه ی راهرو تابلویی سفید و نسبتا بزرگ برداشت و سمتم گرفت: اینو بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست دیگرم تابلو را گرفتم و خوشبختانه آنچنان زیاد سنگین نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاه پاندا را از دستم گرفت و روی سرم گذاشت و صورتم به داخل کلاه بزرگ فرو رفت و فقط از دو سوراخی که مقابل چشمانم بود بیرون را میدیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که مرا سمت بیرون میراند گفت: خب پاندا خانم کارت شروع شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب گفتم: باید کجا بایستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه بالا انداخت: نمیدونم هر کجا که خواستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرف با دست بای بای کرد و از من دور شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و تابلو به دست از کافه خارج شدم و کمی جلو تر تابلو را بالا آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حداقلش این بود که این کلاه نمیگذاشت چهره ام دیده شود و جای شُکرش باقی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله و پکر ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه کار آسانی بود اما فوق العاده حوصله سر بر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آن سمت مردی آمد که چرخ دستی کوچکی را جلو میراند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این طرف وسط پارک بود و من جلوی کافه ایستاده بودم و روبروی من، آن طرفِ راه سنگ فرشی شده مرد ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماسکی از مشکی بر صورت داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسرد چرخ دستی سفید رنگش را از حرکت ایستاند و از یک نایلون بادکنک های قرمز رنگی بیرون آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادکنک ها را روی چرخ دستی گذاشت و با دستگاه کوچکی شروع کرد به باد کردن آنها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کمال آرامش انها را گره زد و دانه دانه نخ هایی به آنها آویزان کرد و در آخر همه را به چرخ دستی اش بست و دست زیر چانه گذاشته و خیره ام شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهش رسما موچم را گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل شده به این طرف و آن طرف خیره شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا چرا هل شده ام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او که اصلا نمیتواند بداند حتی زن هستم یا مرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی از حالت هل شده ام بیرون آمدم و نفس عمیقی کشیدم و تابلو را بالا تر بردم و سعی کردم حتی زیر چشمی هم نگاهش نکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام باش اِما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همانگونه تابلو به دست ایستاده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعضی ها که رد میشدند لبخند میدند و مانده بودم کجای این قیافه خنده داشت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نا خودآگاه باز هم نگاهم به آن پسر و یا شاید مرد افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرکی کوچک همراه مادرش داشت از او بادکنک میخرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد یک بادکنک برداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت پسر کوچک خم شد و بادکنک را پشتش برد و اینبار که دستش را جلوی پسرک گرفت در دستانش گل رز قرمز رنگی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم گرد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان چه اتفاقی افتاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جادو کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر کوچک متعجب لبخندی زد و همراه مادرش با لبخند از او بادکنکی خریدند و او گفت: براتون آرزوی خوشبختی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مادر و پسر لبخند زنان از آنجا دور شدند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالب اینجا بود که فقط قرمز رنگ میفروخت نه رنگ دیگری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای دختری جوان در کنارم نگاه از او و چرخ دستی اش گرفتم و نگاهم را به دختر جوان روبرویم که بور بود و موهای بلوندش از او چهره ای زیبا ساخته بود دوختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت: میشه باهم سلفی بگیریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشد این خاطره را هم به این روز افتضاح اضافه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس سر تکان دادم و او گوشی اش را از جیب بیرون آورد و من با چهره ی پشمالوی پاندایی ام با او سلفی گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از چند عکس گوشی اش را در جیب گذاشت و با تشکر نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنونم آقا پسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سپس رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا پسر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من کی تغییر جنسیت داده بودم و نمی دانستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای رفتم و نگاه شاکی ام را از دختری که داشت دور میشد گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای السا سمت عقب برگشتم و نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما امروز برا رئیس یه مشکلی پیش اومده میخواد کافه رو ببنده. بیا کارمون تموم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه زود تمام شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی از حقوق هم کم میکرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگران و کلافه داخل کافه شدم و لباس پاندا را همانجا در آوردم و کت خودم را تن کردم و بعد از اتاقک بیرون رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدانستم مایک حقوقمان را میدهد یا نه که با حرف السا فهمیدم قرار نیست از حقوق کسر شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

السا دستم را کشید و با هم به اتاق مایک یا همان رئیس رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی کارکنان شانه به شانه هم ایستاده بودند و من کنار السا ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایک بسته ای پول در آورد و به هر یک حقوقش را داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدانستم حقوق من هر روز چقدر است قبلا جیسون گفته بود اما وقتی مایک ریزبینانه نگاهم کرد و دوبرابر حقوقم را داد تعجب کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاه گرد شده ام نگاهش کردم و گفتم: ولی این حقوق من نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی بر لب نشاند و من چرا از لبخندش هیچ خوشم نیامد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همان لبخند گفت: اولین روز کاریته ازم قبولش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیتوانستم این کارش را یک امر خیر در نظر بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی نگاه عجیبش این اجازه را به من نمیداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه آنکه علم غیب داشته باشم اما از رفتار و نوع نگاهش معلوم بود قصد خیری ندارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید همینجا دمش را قیچی میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم در هم کشیدم و پول اضافه را جدا کرده و سمتش گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همان حال با لحن جدی گفتم: ممنونم آقای مایک ولی من برای صدقه اینجا نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش محو شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمید اصلا از آنها نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کرد نشان ندهد چقدر به غرورش برخورده است و سر تکان داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میتونید برید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بیرون زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس میکردم کمی زیاده روی کرده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید منظور بدی نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان دادم تا از شر افکارم رها شوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا که دیگر حرف را زده بودم نمیشد کاری اش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ها وقتی بیشتر شناختمش سعی میکنم از دل پیرمرد بیچاره در بیاورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستانم موهایم را کمی صاف کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آن کلاه پاندا که سرم گذاشته بودم موهایم الکتریسیته پیدا کرده و سیخ سیخ در هوا بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی که موهایم مرتب شدند از کافه بیرون زدم و گیره ی موهایم را از جیب شلوارم بیرون آوردم و خواستم آن را به موهایم بزنم که یک لحظه از دستم سر خورد و افتاد روی زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خم شدم که آن را بردارم زنی از کنارم گذشت و پاشنه اش به آن خورد و گیره چند متری آن طرف تر افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم به زن که بیخیال گذشت نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت گیره رفتم که همان لحظه پسری با اسکیت از آنجا گذشت که چرخ اسکیت به گیره خورد و گیره باز هم کمی آن طرف تر پرت شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست تخته اسکیتش را در کله اش خورد کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لجوجانه سمت گیره رفتم که متوجه شدم دقیقا به زیر چرخ دستی آن مرد افتاده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی متوجه نشده بودم چقدر به این مرد عجیب نزدیک شده ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف ایستادم و نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم بی اعتنا باشم به ظاهر متفاوتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی دیگر نزدیک شدم و او انگار اصلا منی نباشد داشت چرخ دستی اش را مرتب میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرفه ای کردم بلکه متوجه شود اما هیچ واکنشی نشان نداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواست روی اعصابم یورتمه برود و یا کر بود را نمیدانم ولی حرصم را حسابی در آورده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی دیگر نزدیک شدم و با صدای جدی گفتم: گیره م زیر چرخ دستیتون افتاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم هیچ نکرد و هیچ نگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار حرصی شده و با صدای بالاتری گفتم: میشه گیره ی موهام رو بهم بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کمال خونسردی، مختصر و ساده جوابم را داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهت زده نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی زیر چرخ دستی توئه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که یکی از بادکنک ها را گره میزد گفت: خب برش دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی عمیق کشیدم تا حداقل به فحش نبندمش این پسر بیشعور را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه سمت چرخ دستی رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متاسفانه دقیق کنار کفش پسر هم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه خم شدم و دستم را سمت گیره بردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن را در مشت گرفته و همان لحظه که خواستم کامل بلند شوم سرم محکم به لبه ی چرخ دستی خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از درد آخی گفتم که صدای خنده اش بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را به سرم گرفته و کامل بلند شدم و متعجب نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از عمد این کار را کرده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطعا همینطور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرخ دستی را تکان داده بود و طوری تنظیم کرده بود که وقتی بلند شوم کله ام به آن بخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاکی نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده اش بلند شده و تمام نشدنی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر کم کم داشتم از صدای قهقهه اش میترسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همانطور که تلاش می کرد خنده اش را کنترل کند میان خنده هایش گفت: شرمنده..نم..نمیتونم...خودمو..کنترل کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خندید و بعد از چند لحظه ناگهان خنده اش قطح شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره ام شد و با لحنی که هیچ اثری از خنده و شوخی نداشت گفت: آخه زیاد از وقتی که از تیمارستان بیرون اومدم نمیگذره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبهوت شده به نگاه براق شده اش نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و ترسیده گفتم: تو دیوونه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سریع پشتم را کردم و از آنجا با قدم هایی تند دور شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک دیوانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدن به کوچه تاریک و تنگ خانه یمان به آن پسر و خنده ی دیوانه وارش فکر کردم اما همینکه رسیدم تصمیم گرفتم حتی دیگر لحظه ای هم به او فکر نکنم و بیخیالش شده در را باز کردم و داخل حیاط شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای در، مامان نینا از در سالن بیرون آمد و وقتی مرا دید لبخندی زد و گفت: خوش اومدی اِما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و در حالی که پایم را بلند کرده و سعی میکردم کفشم را از پا در آورم گفتم: ممنون نینا خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش عمق گرفت و تا خواست چیزی بگوید چهره اش متعجب شد و گیج گفت: اِما اون بادکنک چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم: بادکنک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و برگشتم پشت سرم که بادکنک قرمز رنگی را بالای سرم دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخی به آن وصل بود که انتهایش دور کمر من پیچیده شده شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهت زده نالیدم: این دیگه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخ را پاره کردم و از دور کمرم جدایش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چگونه تا الان متوجه اش نشده بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه ی کاغذی کوچک وصل شده به بادکنک شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دراز کرده و از بادکنک جدایش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک جمله در آن نوشته شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"براتون آرزوی خوشبختی میکنم"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متفکر لب زدم: پسره پاک عقلشو از دست داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا چه طور متوجه اش نشده بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه پلک هایم را روی هم فشردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید بیخیال میشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه منتظرم را به السا دوختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت الان می آید و یک ساعت است اینجا معطلم کرده است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیر سرش فقط رفته بود لباسی که امروز قرار بود بپوشمش را بیاورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه ای کشیدم و نگاه خوابالودم را به اطراف دوختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله وارد کافه شد سمتم آمد و جعبه را سمتم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_متاسفم دیر کردم یه جای دوختش باز شده بود تا جیسون درستش کرد زمان برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه را گرفتم و سری تکان دادم و به همان اتاقک در گوشه ی راهرو رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه را باز کرده و به لباس امروزم نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عالی است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز قرار است زنبور بشوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص لبخندی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه مسخره بود این شغل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس زرد و مشکی زنبوری را تن کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این یکی هم کلاهش جدا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهایم را با کش یشمی رنگم بستم و کلاه را روی سرم گذاشتم و تابلوای که در آن اسم کافه با فونتی زیبا و تزئین شده نوشته شده بود را برداشتم و از کافه بیرون رفتم و دقیقا مانند دیروز جلوی کافه ایستادم و تابلو را بالا گرفتم و اینگونه شد که دومین روز شغل شریف و دوست داشتنی ام آغاز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقایقی بعد دیدمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی دور بود و چرخ دستی اش را هل میداد و به سوی محلی که دیروز آنجا بادکنک میفروخت می آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم کمترین توجه را به او داشته باشم و تقریبا موفق هم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به دست های قفل شده ی دختران و پسران جوان که وارد کافه میشدند خیره بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند ها و خنده هایشان با همدیگر برایم جالب بود و زیبا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم شاید دلم میخواست همینقدر بی دغدغه باشم و یا حداقل بیخیال دغدغه هایم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما گمان کنم این آرزو را هم مانند دیگر آرزو هایم باید در سیاهچاله ی دلم خاک میکردم و دلم چه گورستانی شده بود از آرزو های مرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی عمیق کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال شدن را یاد گرفته بودم و هر گاه که یاد آرزویی در دلم زنده میشد خیلی به کارم می آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای نگاهم به او افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار داشت باز هم حقه ای پیاده میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری همراه پدرش خیره ی نمایشش با بادکنک بودند و متاسفانه نگاه مرا هم خیره ی خودش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادکنکی بدون باد و خالی را در دست گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوراخش را گرفت و آویزان نگهش داشت و دست دیگرش را زیر بادکنک خالی از هوا قرار داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کف دست آزادش را صاف کرد که بادکنک خود به خود بزرگ شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم گرد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال دستش را مشت کرد که اینبار بادکنک خالی شد و مچاله شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه دست از روی سوراخش بردارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چگونه با حرکت دستش بدون هیچ هوایی بادکنک کوچک و بزرگ میشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک عجیب غریب داشت چه میکرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار دستش را زود زود مشت و باز میکرد و با حرکت دستش خود به خود بادکنک بزرگ و کوچک میشد و چرا حرکات بادکنک شبیه ضربان قلب بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر بخواهم اعتراف کنم نمایشش جالب و زیبا بود و نمیشد به این راحتی بیخیالش شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گروهی دیگر هم دورش جمع شدند و او اینبار بادکنک را کمی باد کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.