آرمین پسری جسور با خانواده اش که شرایط اقتصادی شان زیاد مطلوب نیست زندگی میکند و در این اثنا به دختری به نام طناز دل میبازد که از خانواده ای مرفه نشین است و با ناپدری و مادری خوشگذران زندگی میکند که قصد مهاجرت دارند...آرمین تحمل دوری از طناز را ندارد و از خانواده میخواهد تا به خواستگاری وی بروند اما ...

ژانر : عاشقانه، طنز، درام

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۳۹ دقیقه

مطالعه آنلاین آخرین قرار
نویسنده : مائده حاج خضر

ژانر : #عاشقانه #طنز #درام

خلاصه:

آرمین پسری جسور با خانواده اش که شرایط اقتصادی شان زیاد مطلوب نیست زندگی میکند و در این اثنا به دختری به نام طناز دل میبازد که از خانواده ای مرفه نشین است و با ناپدری و مادری خوشگذران زندگی میکند که قصد مهاجرت دارند...آرمین تحمل دوری از طناز را ندارد و از خانواده میخواهد تا به خواستگاری وی بروند اما ...

دستامو به تکه پارچه ای که روی کاپوت افتاده بود مالیدم و غر زدم: اح لعنتی تمیز نمیشه!

صادق لباس فرمشو درآورد و درهمون حال گفت: صد بار بهت گفتم دستکش بپوش!

_عادت ندارم بابا! میخوام خفه بشم انگار!

_مشکل اینه که زن نداری! وگرنه دستکش که هیچی !مثل من لباس کار هم میپوشیدی...

_چه ربطی داره!

خندید: ربطش به اینه که وقتی رفتی خونه خانم گیر میده که چرا انقدر بوی گیریس و روغن ماشین میدی! اینه که باید از اینجا تر و تمیز برم! الانم دارم میرم یه دوش بگیرم.

_برو بابا توهم... زن ذلیل!

با خنده زد روی شونم: تو رو هم میبینیم آقا آرمین!

_بیا برو دوشتو بگیر!

صادق رفت بیرون و اینبار حسام اومد:عه! هنوز نرفتی آرمین؟

_دارم میرم!

_با چی اومدی گاراژ؟

_موتور

بشکنی زد: ای ول!بزن بریم!

نیش خندی زدم: کجا؟! باز میخوای بری سر قرار!؟ چرا ماشین خوشگله رو نمیبری؟!

_نه بابا قرار کجا بود! ماشین خوشگله که پیش آقا پلیسه هست!

_عه! چرا؟!

_دیشب یه غلطی کردیم با بهرام کورس بستیم. پلیس وظیفه شناس افتاد دنبالمون.

خندیدم: دمش گرم!

_ماشین دوتامونم توقیف کرد

زدم زیر خنده: خاک تو سر جفتتون!

_مرض ! فقط حاجی نفهمه!

_حالا کدوم گوری میخوای بری؟

_بابا گشنمه! بریم یه وری یه چیزی بخورم !

به لباسام اشاره کردم: با این وضع؟!

_بیا برو سریع یه دوش بگیر.من لباس دارم تو کمد بردار بپوش

_باشه

_یالا بپر

تا صادق اومد بیرون سریع پریدم یه دوش گرفتم .

همینطور که یه دست از لباسای حسام رو میپوشیدم رو بهش حسام گفتم: تو که اینجا همه جهازت تکمیله !یه سشوار هم بیار بزار!

غر زد: دیگه چیزی لازم نداری ؟! یالا بابا مردم از گشنگی!

_یعنی هرکی تو رو ببینه عمرا باورش بشه توی تعمیرگاه ماشین کار میکنی! یه لکه رو لباسات نیست!

_چون من کار نمیکنم !فقط وقت میگذرونم تا شب بشه و پدر گرامی گیر نده بگه تو علافی و اهل کار نیستی و فلان ...

خندیدم: چقدرم که علاف نیستی!همش میپیچونی میری ددر!

خندید: تو هم که اصلا دنبال من راه نیفتی؟!

رفتم سمت موتور: بیا... بیا سوارشو...زر زر نکن! حالا چی میخوای کوفت کنی؟

خواستم سربه سرش بزارم: فلافل خوبه؟

نشست پشت سرم: نه بابا فلافل چیه! برو یه رستوران درست حسابی!

کلاه کاسکت رو گذاشتم سرم وگازشو گرفتم و گفتم :بزن بریم

با حسام رفتیم داخل رستوران.

در رو که باز کردیم حسام غر زد: اوه! چقدر شلوغه!

نگاهی انداختم: آره!میخوای بریم جای دیگه؟

نگاهی چرخوند: بیا این دخترا بلند شدن...بریم سریع بشینیم جاشون

دوتا دختر از پشت یکی از میزها بلند شدن و رفتن سمت صندوق تازه حساب کنن!

رفتیم سر میزشون نشستیم.

روی میز یه پیتزای نیمه خورده باقی مونده بود .

حسام عین قحطی زده ها نشست و مشغول خوردن تکه های پیتزا شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول با تعجب نگاهش کردم و بعد زدم زیر خنده:چه غلطی میکنی حسام؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهن پر گفت: نمیبینی؟! دارم غذا میخورم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده: باید یه فیلم بگیرم ازت بزارم پیجت ،اون فالوورات روی واقعیتو ببینن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو عمودی آورد بالا :جون مادرت نکن این کارو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غذای دست خورده آخه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برنج خورشت که نیست دهنی بشه! پیتزاس! اون نوشابه رو بده من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو با تاسف نمایشی تکون داد:نچ نچ نچ...ببین چطور نعمت خدارو حروم میکنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قوطی نصفه نوشابه رو دادم دستش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشابه رو یه نفس سر کشید: آخیش! معدم داشت سوراخ میشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتمو جمع کردم: چقدر چرکی حسام ! از نوشابه دهنی هم نمیگذری!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند پر شیطنتی زد: اتفاقا خیلی خوشمزه بود! طعم رژلب میداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رد رژروی دهانه قوطی اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالمو بهم زدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو تا حالت بهم نخورده دوتا ساندویچ سفارش بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم قربان! نوشیدنی ؟سیب؟سالاد؟ چیز دیگه ای میل دارید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نوشابه نخر دیگه الان خوردم! دوغ بخر! دوغ برای سلامتی بهتره! سالاد و سیب زمینی هم میخوام....اوووم...قارچ هم بگیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم ! امری ؟! فرمایشی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه ! یالا گشنمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشدم: ای کوفت بخوری که همیشه دهن گشادت درحال جنبیدنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پیش صندوق و سفارش رو ثبت کردم. توی اون همهمه و شلوغی رستوران نگاهم به حسام بود که داشت با دوتا دختر کل کل میکرد! رسید سفارش رو چپوندم توی جیب پیراهنم و فتم سمتشون. دیدم حسام داره پرروبازی درمیاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سریع سمتشون و رو به حسام گفتم: چه خبره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دخترا چرخید سمتم: دوست گدا گشنتون باقی غذامونو خورد! به جای عذرخواهی هم طلبکاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جعبه مقوایی توی دست دوستش اشاره کرد: ما جعبه گرفته بودیم که باقی غذامونو ببریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به دختره انداختم. چه چشمایی داشت! نگاه خمارش آدمو میخکوب میکرد .موهای موج دارش، صورت برنزشو قاب گرفته بودن. صداش چه ظریف بود! حتی طرز حرف زدنش...آهنگ صداش جذاب بود....خدایا چی ساختی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم فقط سکوت کنم و اون غر بزنه اما باید چیزی میگفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه!...خب حالا که چیزی نشده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام با اخم گفت: مواظب حرف زدنت باش دختر خانم ! گدا گشنه چیه!؟ من گشنم بود ولی گدا نیستم! دیدم غذاتونو نخوردین منم گفتم اصراف نشه! بعدم من نمیتونم صبر کنم تا سفارشم آماده بشه مشکل معده دارم! شما گدا گشنه اید که واسه خاطر یه تکه پیتزا برگشتین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری که همراه دختر برنزه بود با اخم رو به حسام گفت: تو مشکل عقلی داری نه معده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر برنزه: این پیتزا رو هم میخواستم ببرم واسه گربم که تو زحمتشو کشیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل کل داشت تبدیل میشد به دعوا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم میانجی گری کنم: خب هرچی میخواین سفارش بدین من حساب میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره برنزه پوزخندی زد: اوه!چه لارژ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام اعتراض کرد: چی چیو حساب میکنم!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر اخمو گفت: لازم نکرده! بده به این دوست گشنت بخوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر برنزه دست دوست اخموشو گرفت و گفت: بیا بریم دنیا !دهن به دهن این لات و لوتا میزاری که چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم برخورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم: لات و لوت چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود از رستوران رفتن بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم رو به حسام گفتم: میمردی جلوی اون شکمتو میگرفتی؟! هرچی دلش خواست بارمون کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گشنم بود خب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حناق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که به حسام میتوپیدم نشستم روی صندلی .احساس کردم یه چیزی زیر پامه.نگاه کردم دیدم یه کارته.عکس دختر برنزه روش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه! این کارت یکی از دختراس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام با شیطنت گفت: عه! کارت بانکیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خره! کارت دانشجوییه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند خبیثی زد: خوبه! گم و گورش کن تا حالش جابیاد! اصلا بده بندازمش تو سطل زباله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پا شدم: نه بابا توهم! دیوونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم بیرون رستوران. دیدم دخترا سوار یه پراید هاچ بک شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا زدم: خانم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کارت نگاه کردم. نوشته بود طناز سعادت. چه اسم خوشگلی داشت. اسمش واقعا برازندش بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا من به خوشگلیای طناز فکر کنم اونا ماشینشونو به حرکت دراوردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم سریع پریدم ترک موتور و کلاه کاسکتمو زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام اومد از رستوران بیرون و متعجب :کجا میری تو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان برمیگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گازشو گرفتم و افتادم دنبال پراید هاچ بک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی بوق و چراغ میزدم بلکه وایسن فایده نداشت! تازه بیشتر گاز میداد! نگاهی به کارت انداختم .طناز سعادت. فرزند محمود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم: خانم سعادت؟...طناز سعادت؟... طناز خانم؟....طناز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه های ماشین بالا بود و عمرا صدامو نمیشنیدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیچیدن توی کوچه فرعی! انگار داشتن فرار میکردن یا خودشونو گم و گور میکردن! بعد از کلی تعقیب و گریز ایستادن توی یه کوچه بن بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود از ماشین پیاده شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز اسپری دستش بود .اول متوجه نشدم چرا اسپری دستشه! اما وقتی دیدم دوستش ،دنیا،با قفل فرمون داره میاد سمتم ،دوهزاریم افتاد که اینم اسپری خوشبو کننده نیست! حتما اسپری فلفله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا قفل فرمونو کوبوند توی چراغ عقب موتور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم:چکار میکینی دیوونه!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز جیغ زد: اگه مزاحم بشی این اسپریو خالی میکنم تو چشمات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا چرا اینطورین! فرصت حرف زدن نمیدادن بهم! منم گفتم به جهنم ! بزار بدون کارت بمونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع موتورو سر و ته کردم و از کوچه زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم عجب دیوونه هایین اینا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادق و حسام حسابی برام دست گرفته بودن از صبح و داشتن بهم میخندیدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام زد توی سرم:احمق! حالا فکر کردی میری کارتو میدی به دختره ، اونم میاد ازت تشکر میکنه میگه آقا آرمین بیا بغلم یه ماچت کنم! چقدر تو جوانمردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادق و حسام زدن زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم خندم گرفته بود: نه خیر مسخره! تقصیر توهه! با این آبروریزیت! چراغ موتورمم خرد کردن لامصبا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادق میون خنده گفت:حتما فکر کردن مزاحمی! ترسیدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره خودمم همین فکرو کردم. ولی خب مهلت ندادن حرف بزنم! از ترس جونم کلاهمم برنداشتم که یه وقت قفل فرمونو نکوبونن تو سرم! فقط گازشو گرفتم و در رفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام درحالی که میخندید : یعنی اون صحنه خوراک استوری بود ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میون حرف حسام ، امین سرکی کشید داخل سوله و داد زد: حسام! حاجی داره میاد آمارتو بگیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام سریع رفت سمت میز ابزار چند تا پیچ گوشتی و آچار آلن برداشت و داد زد: باشه امین دمت گرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادق خندید: حداقل لباستو یکم روغنی کن بابات باورش بشه داشتی کار میکردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام سریع گفت: نه نه نه نه! اینا مارکن! میدونی چند تومن برام آب خوردن!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم: تو غلط کردی با لباس مارک دار اومدی سر کار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه صادق لبخند خبیثی زدیم و با دستای روغنی رفتیم سراغ حسام و حسابی دستامونو با لباسای مارک دارش تمیز کردیم و خندیدیم و اصلا به اعتراضش توجهی نکردیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولش به خاطر برخورد بد دخترا تصمیم گرفتم کارت رو بندازم دور اما هر بار به کارت و اسم طناز نگاه میکردم چهره لوندش جلوی چشمم جون میگرفت و یه چیزی ته دلم قلقلکم میداد که به بهانه تحویل دادن کارت یه بار دیگه ببینمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید باهاش یه قرار میگذاشتم اما هیچ شماره و آدرس دقیقی ازش نداشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح رفتم دم دانشگاه تا شاید لا به لای دانشجوها ببینمش اما توی اون شلوغ پلوغی معلوم نبود کی به کیه! اصلا معلوم نیست این دختر چه روز و ساعتی کلاس داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم باید گاراژ باشم.نمیتونم که یه لنگه پا بایستم اینجا تا ببینم کی پیداش میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید یه جوری شمارشو گیر بیارم. چیزی به ذهنم رسید. سریع رفتم توی هال .تلفن خونه رو برداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسمین رفت سمت اتاقم. حواسش به من نبود که اومدم توی هال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در زد: آرمین بیا شام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی بی سیم رو برداشتم و رفتم پشت سرش : اومدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا پرید و چرخید سمتم: وای !اینجایی!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شماره 118 رو گرفتم: باسلام! شما با مرکز اطلاعات تلفنی 118 تما گرفته اید ...لطفا چند لحظه منتظر بمانید(آهنگ انتظار)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسمین رفت سمت آشپزخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای غرغرای بابا میومد: برای من یه قاشق بیار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسمین خندید: آخه کی لازانیا رو با قاشق میخوره بابا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: اصلا باید برای بابات همون برنج و خورشت ظهر رو گرم میکردیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا باز غر زد: چرا سبزی خوردن نگذاشتین روی میز!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: تو هم که باید با همه چی سبزی خوردن بخوری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره به اپراتور وصل شد: پاسخگوی 258 بفرمایید...سلام مرادی هستم .پاسخگوی شماره 258 درخدمتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام.خسته نباشید. شماره تلفن منزل...آقای محمود سعادت رو میخوام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آدرس منزلشون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آدرس دقیقی ازشون ندارم...ولی منطقه کیانپارس باید باشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیدوار بودم نگه آدرس دقیقتری بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند ثانیه گفت: یادداشت بفرمایید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیشب چند بار با شماره ای که از118 گرفتم تلفن کردم. هر بار یه مرد گوشی رو برمیداشت. احتمالا بابای طنازه. البته اگه این شماره تلفن، واقعا مربوط بشه به خونه محمود سعادت ، پدر طناز! و این فقط یه تشابه اسمی نباشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میتونستم از هویت محمود سعادت مطمین بشم و راحت باهاش یه قرار بگذارم و کارت دخترش رو بهش بدم و قال قضیه رو بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما یه مرضی افتاده بود به جونم که خود طناز رو ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش خوشم اومده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو شستم و خواستم برم با حسام و صادق و بقیه بچه ها ناهار بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز سرمون شلوغ بود و باید یه سره میموندیم گاراژ.اینه که ناهار سفارش دادیم تا همینجا بخوریم و زود برگردیم سر کارمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه برم واسه ناهار، با گوشیم شماره خونه سعادت رو گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.چند تا بوق خورد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دعا دعا میکردم اینبار خودش برداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن چند بوق بلاخره صدای لوندش توی گوشم پیچید.خودش بود!لبخند به لبم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام...طناز خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش رنگ تعجب گرفت:شما؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرمینم...توی رستوران همدیگه رو دیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفت:یادت نیست؟!...رستوران فست پیت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای اغوا کنندش گفت:خب که چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میخوام ببینمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مزاحم نشو آقا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صبر کن!تند نرو!خیلی زود قضاوت میکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس واسه چی زنگ زدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه کارت دانشجویی گم نکردی احیانا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی سکوت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کارتت پیش منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با طلبکاری گفت:کارتم دست تو چکار میکنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زنگ زدم یه قرار بگذاریم که کارتو بدم بهت.اون روز هم با موتور افتادم دنبالتون که کارت رو بدم که اون بلا رو سر موتورم درآوردین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار خندش گرفته بود: اون موتور سوار با کلاه کاسکت مشکی شما بودی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشیدا ولی با این کلاهت شکل دزدا شده بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی ممنون! از این به بعد جرات نمیکنم کلاه بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شماره خونه رو از کجا گیر آوردی!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو فک کن از تو لپ لپ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندش گرفته بود اما جلوی خودشو میگرفت. جوووون! تو فقط بخند دلم آب شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه قرار بگذاریم؟...همون فست پیت...هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کمی سکوت بلاخره گفت:باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست همینطوری بشینم روی صندلی و دستامو بگذارم زیر چونم و ساعتها نگاهش کنم. چی توی وجودش داشت که انقدر منو جذب خودش میکرد ! خودمم نمیفهمیدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دسته ای از موهای حالت دارش رو فرو کرد زیر شالش اما باز عین فنر پریدن بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معذب بود زیر نگاهم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اجبار نگاهمو ازش گرفتم و دست کردم توی جیبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت رو بیرون کشیدم و گذاشتمش روی میز:اینم کارتتون خانم دانشجو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت رو برداشت: مرسی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست کرد توی کیفشو یه دفترچه کوچک با جلد گل گلی و یه خودکار گذاشت جلوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بنویس.....یه شماره کارت ...و مبلغ خسارت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و دفترچه رو سر دادم سمتش: بردار دفتچتو! برگه هاش حروم میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره دفترچه رو هل داد سمت من: نمیشه که! چراغ موتورت داغون شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم باز دفترچه رو پس بزنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز هم همزمان خواست دفترچه رو سر بده سمت من .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمون به هم خورد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخن های بلندش پوست دستمو خراشوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گفت: آخ ببخشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم: عیبی نداره! چیزی نشد! با این ناخنهای بلند خودتو زخم و زار نکنی دختر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به دستش انداخت: چند وقته میخوام برم ریموو کنم....ازشون خسته شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم: چکار کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید: یعنی ناخنهامو دربیارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجبم بیشتر شد: ناخنهاتو دربیاری!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندش بیشتر شد: ناخنهام مصنوعیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهان ! بابا فارسی حرف بزن بفهمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز داشت میخندید. دلم زیر و رو میشد با خنده هاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی به ذهنم رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفترچه رو کشیدم سمت خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز با کنایه گفت:چی شد نظرت عوض شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی زدم:آره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل دفترچه نوشتم:.....0916 .آرمین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفترچه رو گرفتم سمتش :بیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی انداخت. اول تعجب کرد بعد لبخندی زد:خب که چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی زدم:که بهم زنگ بزنی!...ممکنه بازم چیزی جا بزاری!...کارتی...کیفی...قلبی...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ابروهای بالا پریده خندید: خیلی پر رویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو روز بعد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شماره روی گوشیم نگاه کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناشناس بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احتمال میدادم طناز باشه. یه جورایی امیدوار بودم .سریع تماس رو برقرار کردم:جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.صدای دیوونه کنندش رو که شنیدم لبخند به لبم اومد:سلام طناز خانم !خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم خوبم! ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بخند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی پررویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینو که قبلا هم گفته بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه باید تاکید میکردم! خودتو تحویل میگیری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیگه چه کنیم! شما که حال مارو نمیپرسی!...چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی!...میگم من هنوز واسه چراغ موتورت عذاب وجدان دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم: بیخیال بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه بزاری ببرمش یه تعمیرگاه راحت ترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم بلندتر شد: اولا واسه یه تعویض لامپ کسی نمیره تعمیرگاه ! دوما اینی که داری باهاش صحبت میکنی خودش تعمیرکار ماشینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفت: جدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه جالب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیروز افتخار ندادی سوار موتور بشی برسونمت! اگر میومدی میدیدی خودم چراغ خریدم و انداختم رو موتور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با طلبکاری گفت: سوار موتور بشم من؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره مگه چشه؟! یعنی از پراید کمتره!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوتاه خندید: پراید مال من نبود!...ولی ...بدمم نمیاد یه بار سوار موتور بشم. فکر کنم خیلی هیجان داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که درش خنده موج میزد: حالا یه فرصت دیگه بهت میدم...قول بده از دستش ندی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:چقدر تو پر رویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:میخوای فردا بیام دنبالت برسونمت دانشگاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا دانشگاه کجا بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی چی؟...مگه دانشجو نیستی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس اون کارت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انصراف دادم...دوماهه...اون کارت هم باطل شده...فقط همینطور مونده بود توی کیف پولم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی شیطونی زدم: پس از اول واسه خاطر دیدن روی ماه خودم اومدی سر قرار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید..میدونستم چی میخواد بگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو با خنده همزمان گفتیم: چقدر تو پررویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ماه بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در زدم: حسام !خوبی؟!از صبح اون تویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد از دستشویی بیرون. رنگش حسابی پریده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالت اصلا خوب نیست ها! بیا ببرمت دکتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو به نشونه نه تکون داد و دوباره رفت توی دستشویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه مرگته آخه؟! نمیخوای زنگ بزنم به حاجی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت بالا میاورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم: معلوم هست چه زهرماری خوردی!؟ نکنه بازم با این سامی و بهرام رفتی پارتی! احمق ! آخرش چیز خورت کردن!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد بیرون: بابا چته شلوغش میکنی! پارتی کدومه! من دیگه بعد ا ز اون جریان گ...وه بخورم با اینا برم جایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی تازه کرد: تو مثلا رفیقمی درموردم اینطوری فکر میکنی وای به حال بابام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اتفاقا چون رفیقتم میگم دور این دوتا الدنگ رو خط بکش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به خدا خیلی وقته دورشونو خط کشیدم. مشکل از معدمه. مثل همیشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب چرا عین آدم نمیری درمان کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیحالی گفت: منو که میشناسی از دکتر فراریم! اهل قرص و دارو خوردن هم نیستم! میرم خونه یه چایی نبات میخورم خوب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونست ادامه بده باز رفت دستشویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فایده نداره! باید ببرمت بیمارستان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادم افتاد قرار بوده برم دنبال طناز یه دوری بزنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گوشیمو دراوردم و بهش تلفن زدم: سلام عزیزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام آرمین پس کجایی؟! من آمادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شرمنده ! من باید حسام رو ببرم بیمارستان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چش شده مگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم حالش خیلی بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی خب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه دیگه...پیش میاد...میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میخوای برو بیمارستان نور. دختر خالم اونجا کار میکنه...توی آزمایشگاه...سفارش میکنم کارتونو زود راه بندازه...اصلا خودم الان راه میفتم میام اونجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم: کلک دلت تنگ شده ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید: بدجنس نشو آرمین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی همین مدت کوتاه به قدری با هم صمیمی شده بودیم که راحت احساساتمونو نسبت به هم بروز میدادیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام از دستشویی اومد بیرون. نزدیک بود بیفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گرفتم: طناز جان پس من میبینمت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه فعلا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام رو سوار موتور کردم و گازشو گرفتم. تا بیمارستان فاصله زیادی نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام رو رسوندم بیمارستان.آب زیادی از بدنش رفته بود. سریع بهش سرم زدن و کلی هم آمپول خالی کردن داخلش. چند تا هم آزمایش گرفتن که باید منتظر جوابش میموندیم.انگار آمپولها اثر آرامبخش داشتن چون خوابش برد! از اتاقش زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز تازه رسید. با لبخند اومد سمتم: سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانووووم. ببخشید دیگه امروز بدقول شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا پیش میاد. حال دوستت چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فکر کنم بهتره. از صبح رنگش پریده بود ! تازه داره خون میاد زیر پوستش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی خب...بریم جواب آزمایششو بگیریم. دختر خالم گفت آمادست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:مطمینی؟!به این زودی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید: بله دیگه! گفتم کار شما رو سفارشی راه بندازه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم: مرسی سرعت عمل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادیم سمت آزمایشگاه .طناز جلوتر رفت و با دختری دست داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی همون نگاه اول به نظرم آشنا اومد! دختر خاله طناز همون دختریه که توی رستوران همراهش بود که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهم انداخت و سلام کرد. جوابشو دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی گوش طناز گفتم: این همون دوستت نیست که توی رستوران پاچمونو گرفت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز زد زیر خنده: آره خودشه! البته دختر خالمه ! دنیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا لبخند کجی زد و برگه آزمایش رو گرفت سمتم: این آزمایش مربوط به همون دوستتون نیست که غذای مونده مردمو میخوره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو با خنده خاروندم: چرا خودشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا: از انگلای رودش معلوم بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز صورتشو جمع کرد: عیییی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم زیر خنده: واقعا انقدر وضعش خرابه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا خندید: نه شوخی کردم! اما مشکل معدش جدیه. باید پیگیری کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_والا اهل دکتر رفتن نیست. من خیلی بهش میگم....گوش نمیده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا برگشت سمت آزمایشگاه: شما برید پیشش .من از مسوولم اجازه بگیرم، میام پیشتون تا این آقا رو شیرفهمش کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام چشماشو باز کرد ولی هنوز گیج بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم نزدیکش: بهتری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره...ولی چشمام تار میبینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عیبی نداره. دکتر گفت یکی از آمپولات عوارض داره...توضیح داد که نگران نشی ولی جنابعالی خوابیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه! عجب خوابی هم رفتم! دیشب تا حالا دارم فقط دل و روده بالا میارم. نتونستم بخوابم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا به حاجی نگفتی همون دیشب ببردت دکتر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو که منو میشناسی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله! اهل دکتر رفتن نیستی! اما جواب آزمایشت میگه مشکلت جدیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا وارد اتاق شد و حرف منو ادامه داد: بله آقای حسام قانع! مشکل معدتو جدی نگرفتی! مشخصه تبدیل به یه بیماری مزمن شده! اصلا اسم هلیکو باکتر تا حالا به گوشت خورده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام سریع توی جاش نشست: سلام خانم دکتر ! یعنی رفتنیم!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا با تعجب نگاهش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بگم این که دکتر نیست اما حسام تازه نطقش باز شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام :والا تا حالا دکتر خوب به تورم نخورده ! وگرنه درمان میکردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا با تعجب نگاهش کرد: دکتر خوب به تورم نخورده یعنی چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی دکتری به این خوبی مثل شما برام توضیح نداده! ماشالله به این اطلاعات! ماشالله به هوش و زکاوتت! ماشالله به...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قشنگ معلوم بود داره چرت و پرت میگه ! نمیدونم چه مرگش شده بود ! شایدم اثر داروها بود! فکر میکردم بفهمه این همون دختر توی رستورانه...اما انگار واقعا چشماش خیلی تار میدید! فعلا زبونش خوب کار میکرد! داشت مخ میزد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا خندش گرفته بود ولی جلوی خودشو میگرفت: من دکتر نییستم! توی آزمایشگاه کار میکنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام: والا از صد تا دکتر بیشتر قبولت دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام بالا پرید. رفتم تا بیشتر پیش نرفته دم گوشش بگم چه خبره اما میخواست منو دک کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب دیگه آرمین تو برو! طناز هم منتظرته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز پشت دره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب برید دیگه! مگه نمیخواستی ببریش بیرون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کی تو رو میرسونه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من فعلا کاردارم! باید با خانم دکتر صحبت کنم ببینم چه راه درمانی پیشنهاد میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز بعد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادق و سپهر و علیرضا روده بر شده بودن از خنده از دست این سوتی های حسام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقاب جوشکاری رو برداشتم: هی خواستم بهت حالی کنم این همون دختر توی رستورانه ولی جنابعالی داشتی سخنرانی میکردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام: سخنرانی ریاست جمهوری که نبود! میمردی یه ندا بدی؟! حرفمو قطع میکردی خب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادق میون خنده : خب حالا مگه چی شده انقدر نگرانی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام: بابا همون دیروز بهش شماره دادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هممون زدیم زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زر جوش و کاربیت رو گرفتم دستم: ولی یه چیزی این وسط عجیبه! تو تار میدیدی و این دختره رو نشناختی! من موندم دنیا که چشماش خوب میدید چرا از تو شماره گرفته!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر از چال اومد بیرون و خندید: دختره عاشق حسام شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اینکه تحفه ست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام لبخند دندون نمایی زد: آره دیگه !من به این خوشتیپی دلشو بردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گوشیش نگاهی انداخت : داره زنگ میزنه! برام نوبت دکتر گرفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم: خوبه دیگه! برو دکتر. انقدرم پیگیر کاراته! مگر این دختره دنیا از پس تو بربیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علیرضا: بابا این حسام فیلمشه! الکی میگه مثلا من خوشم نمیاد! نگاه کن چشماش چه برقی میزنه! از خداشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام لبخند شیطنت آمیزی زد:خب دیگه دوستان خسته نباشید! من برم که نوبت دکتر دارم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه طناز اومده بودیم خیابون گردی...اونم باموتور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی بیشتر گاز میدادم و سرعتمو بیشتر میکردم، طناز بیشتر بهم میچسبید و جیغ میکشید. دستاشو حلقه کرده بود دور کمرم و محکم چسبیده بود بهم. جیغ میزد و میخندید و ضربان قلب منو بالاتر میبرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده داد زدم: تاحالا موتور سوار نشده بودی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز با خنده داد زد : نه !خیلی با حاله آرمین...خیلی هیجان داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم: حالا کجاشو دیدی؟! بزار یه تیک آف بزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده جبغ زد: نه! صورتشو فرو کرد توی کمرم و محکم منو چسبید. دلم میخواست تا آخر عمر همین شکلی باقی بمونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز همه جوره پایه دیوونه بازیهای من بود. بدجوری خوش بودیم باهم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیک آفو که زدم ،هنوز چرخ جلوی موتور به زمین نرسیده بود، ماشین پلیس اومد جلوی راهم! سرعتمو سریع کم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک بود با موتور بخوریم بهشون و پودر بشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علامت ایست رو از پنجره ماشین نشونم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.داد زدم: بخشکی شانس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز تازه متوجه پلیس شده بود و با نگرانی گفت: وای!پلیسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم کنار. یکی از پلیسها از ماشین پیاده شد و اومد سمتمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و طناز هنوز سرجامون نشسته بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم به طناز گفتم : نگران هیچی نباش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلیس اومد سمتم: خیابون جای این حرکاته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی عادی گفتم: سلام خسته نباشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_علیک سلام ! کلاه کاسکت هم که نزدید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آه متاسفانه یادمون رفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هواسم به طناز بود که هی با اضطراب شالشو میکشید جلو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروشو داد بالا: که یادت رفته!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست به من و طناز اشاره کرد :نسبتتون باهم چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قلدری گفتم: نامزدمه! مشکلیه!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با نامزدت از این حرکات میزنی روی موتور ،نمیگی جونش به خطر میفته!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(نامزدت)رو با کنایه گفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این سوال و جوابها هم سوییچ موتور رو ازم گرفت و آب پاکی رو ریخت روی دستم: تشریف ببرید توی ماشین . با همکارم بیاید کلانتری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ناچار زنگ زدم به بابا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز هم با خونشون تماس گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی نگران بودم واسه طناز بد بشه و ترس داشتم که خانوادش چه عکس العملی نشون میدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا رسید و با اخمهای درهم کارهای منو پیگیری کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم با عصبانیت گفت :بفرما بریم خونه جناب مهندس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز پدر طناز نیومده بود !میخواستم بمونم تا اونم بیاد.از واکنشش میترسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم اگه با طناز برخورد بدی کرد ازش دفاع کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا هر لحظه بیشتر جری میشد: وایسادی که چی بشه!؟ راه بیفت دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد نزدیکتر و توی گوشم پچ پچ کنان: بهت قول میدم بابا ننه ای نداره که بیان دنبالش! فقط تو رو خر گیر آورده، چسبیده بهت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد: چه دروغایی برات بافته تا حالا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رفت توی هم و نفسمو فوت کردم بیرون: بابا! این چه طرز حرف زدن درمورد دختر مردمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا پوفی کشید: بمون تا زیر پات علف سبز بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت پاشد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده دقیقه ای گذشت تا اینکه سر و کله پدر طناز پیدا شد. مرد متشخصی به نظر میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتظار داشتم یکی بزنه توی گوشم! اما خیلی عادی باهام سلام کرد! حتی وقتی ازش خواستن اگه شکایتی علیه من داره تنظیم کنه ،گفت نه لازم نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارهای طناز رو انجام داد .درسته برخورد بدی نکرد اما نمیشد جلوش با طناز صحبت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس میکردم طناز جلوی پدرش خیلی معذبه. لحظه آخر که میخواست همراه پدرش بره ،نگاه نگرانمون بهم گره خورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی شماره طناز روبرای نهمین بار گرفتم. احتمال میدادم پدرش گوشیشو ازش گرفته و تنبیهش کرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.