رمان آکرولیزیانا - آفلاین به قلم فاطمه عبدالله زاده
آکرولیزیانا گرهٔ محکم و عجیبیه که هفت تا زندگی مختلف رو به هم پیوند میزنه. زندگی پروای دیوونه و سرخوش رو که تموم زندگیش توی فسیلها و آرزوهای بزرگ و کارهای بیمحاباش در کنار خونوادهٔ پرجمعیتش خلاصه شده؛ زندگی مهرانا دختر ترسوی محافظه کاری که همیشه فرار رو برقرار ترجیح میده و دنبال راه فراری برای مشکلاتش از جنس شوهره؛ زندگی تاریک لاوینی که دنیاش رو توی آینهای میبینه که فقط چهرهٔ پر از نقاب خودش رو منعکس میکنه و توی اعماق قلبش فارغ از دوست داشتن بقیهست؛ زندگی پر از کینه و نفرت جاوید پسر زخمخوردهای از پایین شهر رو که دنبال پر کردن حفرههای خالی توی قلبشه؛ نیوان یه پسر متقلب و شیاد و در عین حال الکی خوش و بیهدفه که هیچ دستآویزی برای چسبیدن به زندگی نداره و عمرش رو صرف کارهای بیهوده میکنه و دایمون یه کرم کتاب خالی از انرژیِ که توی جمع و دور از کتابهاش لال و فلج میشه اما نفر هفتم کیه؟ یه پسر گمشده توی زمان که مدتهاست راهش به دنیای واقعی رو گم کرده و توی مختصات بی حد و مرزی از ناهنجاری آکرولیزیانا گیر افتاده. همهٔ این شخصیتها و احساسات مبهم و بیتعادل به واسطهٔ آکرولیزیانا دور هم جمع میشن و به دنیای ناشناختهای که توی زمانی بینهایت قرار داره فرستاده میشن. اما در واقع این سفر تفریحی به ظاهر طنز و پر از هیجان که تو ذهن پروا سوژهٔ سرخوشی و دیوونهبازیِ برای این هفت نفر یه جنگه! توی دنیایی از چیزهای ماوراءطبیعی با نمادهایی کهنه از زمانهای دور و انسانهای نخستین که بهای پیروزی در برابرشون چیزی جز تلاش برای زنده موندن با احساسات و قلبشون نیست! کلید خروج از آکرولیزیانا، در پس آزمونهای مختلفی پنهون شده که هر کدومشون دنیایی از هیجان و ماجراهای جالب رو در پی دارن...
ژانر : عاشقانه، طنز، تخیلی، ماجراجویی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۷ ساعت و ۱۳ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #طنز #تخیلی #ماجراجویی
خلاصه :
آکرولیزیانا گرهٔ محکم و عجیبیه که هفت تا زندگی مختلف رو به هم پیوند میزنه.
زندگی پروای دیوونه و سرخوش رو که تموم زندگیش توی فسیلها و آرزوهای بزرگ و کارهای بیمحاباش در کنار خونوادهٔ پرجمعیتش خلاصه شده؛ زندگی مهرانا دختر ترسوی محافظه کاری که همیشه فرار رو برقرار ترجیح میده و دنبال راه فراری برای مشکلاتش از جنس شوهره؛ زندگی تاریک لاوینی که دنیاش رو توی آینهای میبینه که فقط چهرهٔ پر از نقاب خودش رو منعکس میکنه و توی اعماق قلبش فارغ از دوست داشتن بقیهست؛ زندگی پر از کینه و نفرت جاوید پسر زخمخوردهای از پایین شهر رو که دنبال پر کردن حفرههای خالی توی قلبشه؛ نیوان یه پسر متقلب و شیاد و در عین حال الکی خوش و بیهدفه که هیچ دستآویزی برای چسبیدن به زندگی نداره و عمرش رو صرف کارهای بیهوده میکنه و دایمون یه کرم کتاب خالی از انرژیِ که توی جمع و دور از کتابهاش لال و فلج میشه اما نفر هفتم کیه؟ یه پسر گمشده توی زمان که مدتهاست راهش به دنیای واقعی رو گم کرده و توی مختصات بی حد و مرزی از ناهنجاری آکرولیزیانا گیر افتاده.
همهٔ این شخصیتها و احساسات مبهم و بیتعادل به واسطهٔ آکرولیزیانا دور هم جمع میشن و به دنیای ناشناختهای که توی زمانی بینهایت قرار داره فرستاده میشن.
اما در واقع این سفر تفریحی به ظاهر طنز و پر از هیجان که تو ذهن پروا سوژهٔ سرخوشی و دیوونهبازیِ برای این هفت نفر یه جنگه!
توی دنیایی از چیزهای ماوراءطبیعی با نمادهایی کهنه از زمانهای دور و انسانهای نخستین که بهای پیروزی در برابرشون چیزی جز تلاش برای زنده موندن با احساسات و قلبشون نیست!
کلید خروج از آکرولیزیانا، در پس آزمونهای مختلفی پنهون شده که هر کدومشون دنیایی از هیجان و ماجراهای جالب رو در پی دارن...
- خدایا من و از این جهنم دره نجات بده، قول میدم بعدش دربست سگ درگاه علی شم!
روزی دوازدهتا آیتالکرسی میخونم، پونصد تا شکلات نذر میکنم، پیاده تا شاه عبدالعزیم سینه میزنم، از اونجا میرم کربلا خاک میخورم، اون کیف نقرهایه رم میدم کبری! تو رو خدا من و نخور.
با تأسف به سمتش چرخیدم و خاک بر سری نثارش کردم.
بعدش لنگهام رو جمع کردم و دستهام رو بردم بالا.
- خدایا دروغ میگه، همهاش اداست! پاش و از این در بذاره بیرون دوباره میره پی مفسدی! بهخاطر دوزار پول میزنه به پشمهای مردم که موجب تحریک نامحرمها شن! نبودی ببینی همین چن دیقه پیش چهطور جلو اصغر قر کمر میومد.
داشتم ناله میکردم که دستش رو مشت کرد و کوبید روی دماغم، جیغ بلندی کشیدم و بیهوا به پشت افتادم که با شتاب دستش و جلوی دهنم فشار داد و با حرص گفت: ببند در این گالهٔ بیچاک و بستهات رو، آبرومون و بردی.
اخمی نثارش کردم و بدون هشدار گاز محکمی از دستش گرفتم که به شدت ولم کرد و دستش رو توی بغلش گرفت.
در حالی که اشک توی چشمهاش جمع شده بود، با بغض گفت: بذار از اینجا بریم بیرون، به زنجیر میکشمت سلیطهٔ وحشی!
هنوز جوابش رو نداده بودم که با یادآوری چیزی، سر جاش سیخ شد و با عجز به آسمون نگاه کرد.
- با این مفسدم قطع ارتباط میکنم، قول شرف میدم!
چینی به دماغم دادم و با دهن کجی گفتم: آخه تو شرف داری؟ غیرت داری؟ زنونگی داری؟ وجود داری؟ عقل داری؟ شعور داری؟ مغز داری؟ لاأقل از داشتههات مایه بذار.
- خدا که مثل تو بخیل نیست.
لبخند ناموسیای نثارش کردم و سرم رو تند تند تکون دادم.
- بله بله ولی دور از جون آلزایمرم نداره! همین دو روز پیش در حالی که روی روشویی افتاده بودی و روحت پرپر میزد برای جهنم گفتی خدایا من و سالم به خونه برسون قول شرف میدم مسجد محله رو برق بندازم!
- خوشحال باش به وعدههای اون شبم عمل نکردم وگرنه تورم میکشتم و با خون کثیفت دیوارهای مسجد رو رنگ میکردم، جسدتم لا به لای چادر نمازها مخفی میکردم.
با فکی افتاده و چشمهایی که طاقت بیشتر موندن توی کاسهٔ چشمم رو نداشتن، بهش نگاه کردم و با حیرت زمزمه کردم: پس برای همین توی فال تخممرغیای که ابتدایی گرفتیم، شغلت قاتل دراومد. نگو پتانسیلش و داری که من و بهخاطر یه پارتی اسلامی جوون مرگ کنی.
دستش رو به علامت بزنم تو دهنت بالا برد و با غیظ گفت: پارتی اسلامی؟ اسلام بزنه تو کمرت کافر بیدین مفسد! مجبور شدم لباسهای اون شبم رو بهخاطر بوی قلیونشون آتیش بزنم.
کل دئوردورانتها و اسپری بدنام انقدر فعالیت کردن که مچاله شدن!
تا یه هفته مثل یه آدم بیشش سرفه میکردم.
یه شبم نزدیک بود دهنم سرویس شه و از ترس روحم بپره.
نوک انگشتم رو با حالتی تحقیرآمیز به سرتاپاش کشیدم و با تأسف گفتم: دو تا پوک زدی نزدیک بود آتیشمون بزنی! بهخاطر یه قطره آب انگور راه خونه رو ول کردی، جلوت و نگرفته بودم سر از جنگل درمیآوردی.
- خب مگه معتاد صفرم؟ بدنم باهاشون نمیساخت.
پوزخندی زدم و پای راستم و توی شکم کشیدم، سرم و روی زانوم گذاشتم و دستم رو دراز کردم.
با تعجب بهم نگاه میکرد که تلخخندی زدم و چشمهام رو خمار کردم.
- بده قلیون و مشتی، امشب وقت مستیه!
دست دراز شدهاش و روی بازوم کوبید و ژست تمسخرآمیزم رو بهم زد.
موهام رو توی شالم کردم و لبهام رو غنچه کردم.
- تو حس بودم هانی!
- مرده شور سواستفاده گرت رو ببرن! من کی از این اداها درآوردم؟
- بخوای فیلمشم نشونت میدم.
متقابلاً لب و لوچهاش رو کج کرد و با لحنی تهدیدآمیز و نیمه متفکر گفت: روزنامهٔ دیروز رو خوندی؟
- مگه هشتاد سالمه روزنامه بخونم؟
- ولی من خوندم.
در حالی که از حرف عجیبش تعجب کرده بودم، با بیتفاوتی گفتم: خب؟
- هیچی یه دعوای ناموسی شده بود بین دو تا دختر.
- خب؟
- یکیشون اول سر اون یکی رو به یه سنگ کوبیده بود، بعد با چاقو جنازهاش رو تیکه تیکه کرده بود و آخرش هم باهاش آبگوشت درست کرده بود.
با همون دهن کج شده، گفتم: خب که چی؟
نگاهی به دورمون انداخت و کمی به سمتم متمایل شد، سرش رو زیر گوشم برد و نفسش و روی پوستم فوت کرد.
- اگه بفهمم کوچکترین فیلم یا عکسی از وقایع اون شب شوم ثبت شده، کاری میکنم خونوادت اون اتفاق رو به عنوان یه جوک تلقی کنن.
متقابلاً به سمتش چرخیدم و لبخند گشادی نثارش کردم.
- حیف که قبلش داداشهات مثل گوسفند سرت رو بریدن و زنده نیستی که از مرگ دلخراشم لذت ببری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی همون حالت عاشقانه به چشمهای سرشار از ذوق و آرامشم خیره شد و زمزمه کرد: پروا میزنم پرپرت میکنما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ غلطی نمیکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگو به جون مامان... نه نه، بگو به جون فسیلهام هیچ مدرکی از اون شب وجود نداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو ازش فاصله دادم و با دلخوری دستهام رو توی هم گره زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه هیچوقت جون فسیلهای من و روی کفهٔ ترازو نذار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست حرفی بزنه که صدای گوشخراش و گرفتهای از پشت پرده، میون بر زد و تهدیدش رو توی نطفه خفه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم سلنا سوییفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق دستم رو بالا آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان میام حاجی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم رو توی کیفم انداختم و چهارزانو به سمت اتاق رفتم که توی چند قدمیمون بود، هنوز بهش نرسیده بودم که دست گرز مانند مهرانا دور مچ پام حلقه شد و عین پلاستیکی از سیبزمینی گندیده به عقب کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا میری اسکل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نوبتمون رسیده دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه عاقل اندر سفیهانهای به سرتاپام انداخت و با تمسخر گفت: تو سلنا سوییفتی؟ گراز بیعقل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غرهای نثارش کردم و زیر لب غریدم: نمیشه که اسم واقعیمون رو بگم احمق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بدبینی به پردهٔ پوسیدهٔ دم اتاق نگاه کرد و با حرص عین گاو مسابقه غرید: خبر مرگت گفتی اطمینانیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی زانوهام بلند شدم و دستم و روی شونهاش کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توی این دنیا نباید به هیچی اعتماد کرد، هانی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند تمسخرآمیزی زد و انگشتش رو به سمتم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه دونه پرت و پلا هم از سلنا سوییفت بشنویم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال کل کل شدم و با همون ذوق قبلی پرده رو کنار زدم و خوش خوشان رفتم تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که سرم به داخل اتاق رسید، یه لحظه کپ کردم و احساس کردم اومدم امامزاده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا هم که دنبالم اومده بود، با تعجب پرههای دماغش رو گشاد کرد و زیرلب گفت: بوی گلابه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خیر دخترم، عوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این حرف، با حالتی محتاط سر بلند کردم و به اطرافم نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن میدونستم یارو جنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو از گلهای پرپرشده و رنگ و رو رفتهٔ فرش رد کردم تا به یه میز چوبی نسبتاً بلند رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروش یه کتاب قطور با چند تا خودکار و یه بستهٔ بزرگ مشکی به چشم میخورد، با دیدن تور سفیدی که از بالای سقف آویزون شده بود، دهنم کج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجایی حاجی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همینجام دخترم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شک به پرده نگاه کردم و گردن کشیدم تا شاید بتونم چیزی بیشتر از یه سایه رو از پشتش تشخیص بدم، هنوز تلاشم نتیجه نداده بود که مهرانا از پشت کیفم رو کشید و به عقب برگردوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غرهای نثارش کردم و کمی جمع و جور نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردمک باریک شدهام رو به پرده دوختم و با تعجب گفتم: چرا رفتی اون پشت استتار کردی؟ ما که چشممون شور نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده که آدرسش رو به اسم حاج زینعلی گرفته بودم، چند تا سرفه کرد و با همون صدای کلفت و گوشخراش قبلیش گفت: این پردهها لازمن فرزندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیه مکث کرد و بعد با جدیت گفت: چون نور روحانیت ممکنه چشمهاتون رو اذیت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این حرفش سریع گوش به زنگ شدم و قبل از اینکه مهرانا دهن باز کنه به عر زدن بلافاصله به سمتش برگشتم و نیشگونی از پاش گرفتم که حرف شومش رو توی نصفه خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخی گفت و مشغول مالیدن زانوش شد، توی همون حالت هم با تمسخر زیرلب گفت: میگفتی عینک آفتابی بزنیم لخت شیم تا برنزمون کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این کارم خندهاش رو خورد و کبود شد، لبخند رضایت بخشی به چهرهٔ مچاله شده از دردش کردم و دوباره به سمت پرده برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله بله، کاملاً متوجه شدم. مرسی که مراعات میکنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بسیار خب، حالا مشکلت رو بگو دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتهام رو توی هم گره زدم و لبهام رو با ناراحتی آویزون کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- طلسمم کردن حاجی، فکر کنم بختم رو بستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنش مشتاق شد و نیمهای از دستهاش رو دیدم که لبهٔ میز پدیدار شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دقیقتر توضیح بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که اشک توی چشمهام جمع شده بود لگد نامحسوسی به مهرانا زدم و با اندوه گفتم: فکر کنم کار عمه سکینهست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا این حرف و میزنی؟ عمهها معمولاً خیلی برادرزاده هاشون رو دوست دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوک دماغم رو به شال مهرانا مالیدم و با ناراحتی گفتم: از مامانم بدش میاد، فکر کنم من و نفرین کرده تا بمونم رو دست مانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب این چه ربطی به عمهات داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه تغییر تن صداش شدم اما به روم نیاوردم و با حالتی متفکر گفتم: خب اینطوری مامانم حرص میخوره و ناراحت میشه، اون هم به هدفش میرسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی که به نظر گیج شده بود، بعد از چند دقیقه نفس عمیقی کشید و گفت: تا حالا چند تا خاستگار داشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه ربط سوالش به موضوع رو نفهمیده بودم، کش و قوسی به گردنم دادم و با غرور نیشم رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیست و چهارتا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله سقلمهٔ مهرانا روی پام نشست و جیغ خانمانسوزی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همهٔ پیشنهاد دوستیهای تو کوچه بازارم که ریختی رو صفحه! تو که میگفتی من اصن خیکی قلمبه رو جز ردهٔ نرها هم حساب نمیکنم، چه برسه به خاستگار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غیظ به سمتش چرخیدم و حرصی گفتم: من تو رو هم آدم حساب نمیکنم اما به همه میگم دوست صمیمیمی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای ابروش رو با حالت این تن بمیره شعر نگو بالا انداخت و زیرلب گفت: احیاناً به خاطر جلو افتادن نوبت ابروت تو آرایشگاهمون، چنین لطفی نمیکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز جوابش رو نداده بودم که صدای به شدت کلفت حاجی از پشت پرده بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم سوییت؟ لطفاً آروم باشید و به من گوش بدید، مشتریهای دیگهای هم هستن که توی نوبتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و رو به پرده بالا آوردم و با شتاب گفتم: یه دیقه وایسا حاجی. این داره به حسن نیت من توی دوستی توهین میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس کلافه و بلندش رو شنیدم و بعد هم با صدایی که سعی میکرد عصبانیتش رو توی گوشخراشیش پنهون کنه، گفت: خانم محترم اینجا جای دعوا نیست، مشکلتون رو بگید تا بنده حل کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعاً؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معلومه دیگه، بنده به دست طلا معروفم، هیچ عاجزی رو ناامید از خونهام بیرون نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به نشونهٔ فهمیدن تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه به سمتش برگردم کشیدهٔ پدر و مادرداری به مهرانا زدم و کاملاً به سمتش چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گوشم با شماست حاجی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم این حاجی لفظ مناسبی نیست که شما هی به کار میبری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به استیصال توی لحنش، حق به جانب گفتم: مگه شما خونه خدا نرفتی که این بینش و بهت عطا کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بله، توی غار حرا بود که وحی بهم نازل شد و توانایی شفا و حل کردن مشکلات مردم رو بهم دست آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به زمزمهٔ ارواح خشتک ننهاته مهرانا شدم و با شوق گفتم: خب همینه دیگه حاجی! نمیتونم که بگم عمو یا دایی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بازم این لفظ یه جور کلمهٔ چاله میدونیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خندهٔ بلندی کردم و دستم رو توی هوا تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه حاجی، اون مشتیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوف بلندش رو شنیدم و بعد هم با غیظ گفت: به هر حال من با حاج آقا راحتترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و با بیخیالی گفتم: اوکی، گرفتم... حله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب خانم سوییت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرخوردگی میون حرفش پریدم و تقریباً جیغ زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سوییت نه سوئیفت! مثل تیلور سوئیفت! شما مگه ماهواره نمیبینی؟ خیلی مشهورهها!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا برای اولین بار مراعات کرد و با کوبیدن کیفم توی صورتش، خندههای اسبیش رو مهار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چه حرفیه دختر جان؟ من مرد خدا ترسیم، از این آلات غربی و مایهٔ نفاق و دو دستگی تو خونهام ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلاً شاید بهخاطر همین ماهواره دیدنه که شوهر گیرت نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحن تندش توی گوشم صدا داد و مردمکم رو تحریک کرد، انقدر که اشک توی چشمهام جمع شد و صدای لرزونم توی گلوم خفه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی بدجنسی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا آهی کشید و با تأشف سرم رو توی بغلش گرفت، از محبتش سوءاستفاده کردم مشغول پاک کردن نوک دماغم با شالش شدم، دستش رو دور کمرم حلقه کرد و خلاصه منم حسابی چلوندمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای محترم، حاجی، حاج آقا، مشتی هر خری که هستی، این چه وضع صحبت کردن با یه دختر دلشکستست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تشر عصبانی مهرانا احساس کردم کرک و پشمهای گوشش سوختن و بیچاره چسیید به سقف؛ همین هم باعث لبخندم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه خانم محترم! من معذرت، حالا لطفاً دوستتون رو آروم کنید تا کارتون و را بندازم برید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا رو خوش نمیاد بندههای خدا تو نوبتن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا چشم غرهای نثارش کرد و دست از نوازش کمرم برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاشو گلگلی، چیزی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بیشتر به شونهاش چسبوندم و با بغض گفتم: نیه! هست... روحم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم عر میزدم که یهو رنگ نگاهش عوض شد و به شدت پرتم کرد اونور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خجالت بکش شترمرغ بالغ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی کمرم رو مالیدم و شروع به پاک کردن اشکهام کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارم که طول کشید، اینبار حاجی با لحن ملایمتری گفت: بیا جلو دخترم تا فالت رو بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوک شال و از سوراخهای دماغم درآوردم و با بدبینی و کینه، زیرچشمی بهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیخواد، خودم سر کوچه گرفتم گفت آیندهٔ درخشانی داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس برات یه دعا مینویسم که بدی به خورد هر پسری که دوست داشتی، حتماً بلافاصله عاشقت میشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دهنی کج شده و چشمهایی گرد کاملاً به سمتش چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میگم شَلَم، شما برام داروی تنظیم گوارش مینویسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون لحن متأسف گفتم: ضرب المثله حاجی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیمی از دستهاش رو دیدم که از زیر میز مشت شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورت و نمیفهمم دختر گل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن گل از جانبش نیشم باز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میتو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرگرم مناظرهٔ علمی بودیم که مهرانا پیش دستی کرد و با حرص گفت: جناب حاجی این احمق شوهر نمیخواد، فکر میکنه بخت کاریش رو بستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق سر تکون دادم و انگشتم رو با حالتی تحسینآمیز به سمت مهرانا گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همینی که این گفت؛ سه ماهه دارم در به در دنبال کار میگردم. هیچی به هیچی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیه سکوت برقرار شد، احساس میکردم نور روحانی حاجی داره از پشت پرده آتیش میگیره و بوی سوختنی میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم سکته کرده که با صدای از ته چاه دراومدهای گفت: چرا از اول این و نگفتی دختر خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم ذوق کردم و دستی به گونههام کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتم، منتهی شما انقدر فکرتون روی منکراته که متوجه عرایضم نشدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترجیح داد بیشتر باهام بحث نکنه و در حالی که از دستم کلافه شده بود، با غیظ گفت: بسیار خب، من همین الان برات یه دعا مینویسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس آسودهای کشیدم و چهارزانو برگشتم پیش مهرانا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیدی گفتم موثره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر جواب ذوقم، حالت بیتفاوتی گرفت و با دهن کجی گفت: بزک نمیر بهار میاد! آخه چرا باید یه نفر انقدر احمق و بیکار باشه که بخت کاری تو رو ببنده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو تا ابروم رو بالا کشیدم و پشت چشمی براش نازک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلیا هستن که چشم دیدن پولدار شدن من و ندارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره، مهمترین این دشمنها هم رییس جمهور آمریکاست که میترسه با سرکار رفتن توی رشتهٔ فسیل شناسی، تحریمها رو برداری و اقتصاد ملتها رو دگرگون کنی، شاید افغانستان رو هم به قطب امنیت جهانی تبدیل کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به پوزخند اعصاب خوردکن روی لبش گفتم: باش تا ببینی چهطور با فسیلهام دنیا رو گلگلی میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسش رو آه مانند بیرون داد و زانوهاش رو توی هم کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاک بر سر من که دنبال توی بیمغز راه افتادم توی یه خونهٔ بیدر و پیکر، به دنبال رمالی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلکهاش و روی هم فشار داد و با اندوه ادامه داد: هر آنه که برادرهام سر برسن و خشتکم رو به جرم دعانویسی برای یافتن شوهر پاره کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله یه تشبیه زیبا به ذهنم رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم یکی از اعمال احتمالی داداشهاش رو یادآور بشم که صدای حاجی تو گوشم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیاید جلو خانم سوییت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیش در راستای جر خوردنم و به روی مهرانا باز کردم و ابروهام رو بالا انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از فردا فقط بخور و بخواب، خودم از چند روز دیگه خرجت و میدم جیگر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم لپش رو میکشیدم که تک سرفهٔ حاجی باعث شد ازش جدا بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو بهش نزدیک کردم و کنار میزش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذ رنگ و رو رفته زردش رو تا کرد و دور یه نخ قرمز پیچوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشارهای به نخ کردم و ذوق زده گفتم: از خون مفسدینه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم؟ این چه حرفیه؟ مگه شیطان پرستم که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشم رو بستم و بیحوصله گفتم: باشه حاجی قاطی نکن، شوخیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لطف کنید و دیگه با یه مرد خداشناس نشوخید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کلمهٔ آخری که استفاده کرد دوباره لبخند روی لبم اومد و گوشهٔ لبم رو گاز گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن آخرش این ادبیاتم رو جهانی میکنم؛ وایسید و بنگرید فقط!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این دعا رو ببر و بذار تو جیب هر کسی که میخوای استخدامت کنه، بعدش با خیال راحت برو خونهات و منتظر باش تا خودش میفرسته دنبالت برای بهترین جایگاه و موقعیت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهام رو تند تند جلوی دهنم گذاشتم و جیغ بیصدایی از سر خوشحالی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذ رو با حالتی بیادبانه انداخت جلوم؛ توجهی نکردم و با آرامش مثل لمس یک جوجهٔ تازه از تخم دراومده، با احتیاط بلندش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم باهاش ارتباط چشمی بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میگن فلفل نبین چه تیزه ببین چه ریزه ها! وقتی پولدار شدم قابت میگیرم میزنمت به دیوار دفترم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفهای زیرلبیم تموم نشده بودن که ناگهان مشت مهرانا دورش پیچید و از دستم قابیدش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه ساعته داری چه شری دم گوش این کاغذ پر از چرت و پرت میخونی آخه؟ پاشو بریم ورپریده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این حرف با شتاب کیفش رو چنگ زد و بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز کامل نایستاده بود که سفت دستش و گرفتم و با خشونتی فیلم مانند روی زمین کوبیدمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گشاد کردن پرههای بینیم و ریز کردن چشمهام به علاوهٔ قولنج شکستن حالت مصممی گرفتم و تندی به سمت پرده و حاجیای که قیافهاش رو نمیدیدم، چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حاجی شیر مادرت یه دعا کن من این و شوهر بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا چند ثانیه توی شوک موند؛ گردن کشید و حالت متعجبی تحویل قیافه جدیم داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهای قهوهای روشنش کم کم تیره شدن و با حالتی باباغوری دهن وا کرد؛ تندی دست به کار شدم و دهن باز شدهاش رو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببند غار علیصدرو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم حاجی ها هم پوف میکشن و دستهاشون مشت میشه؛ شایدم گرمشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوکر فیس و مطمئن به روبروم خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهای نیمه لرزونش و دور خودکار عجیب غریب سفیدش حلقه کرد و شروع به نوشتن کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا از نگاه محو شدهام به حرکات سریع دستهای حاجی که عین میگ میگ مینوشتن، سوءاستفاده کرد و گاز محکمی از دستم که دور دهنش بود، گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه وضوح احساس کردم کبود شدم و با رنگ پردهٔ روی حاجی ست کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنم قاطی کرده بود و نمیدونست چهطور به درد طاقت فرساش جواب بده که مهرانا یه تای ابروش رو بالا انداخت و با تأسفی آشکار از لا به لای دستم غرید: ول نمیکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشک به سمتش برگشتم و آهسته گفتم: قفل کردم وحشی بیآبرو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بردار تا قطعش نکردم سلیطه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای ابروم رو بالا انداختم و با بیتفاوتی غیرعادیای گفتم: عه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به جان تو میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند ناموسیای نثارش کردم و سری به نشونهٔ اوکی تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی من اول میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله بعد از این حرف دستم رو از دهنش فاصله دادم، چند سانتی متر بیشتر فاصله نداده بودم که دوباره توی دهنش کوبیدمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز اون واکنشی نشون نداده بود که خودم جیغ زدم و مثل کبوتر تیر خورده، دستم رو بالا گرفتم پرپر زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کبدم دهنت ناقصم کردی وحشی! من چهطور با این دست دایناسورهام رو ناز کنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا پلکهاش رو با حرص روی هم فشار داد و سرش رو توی دستهاش گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدایا پشیمون شدم دعاهام رو پس میگیرم؛ این و غرق کن منم روش! اصلاً با هم بکشمون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرگرم گیس و گیس کشی بودیم که حاجی با بیحوصلگی گفت: این برگه رو بگیر باهاش شربت درست کن و بده به خورد هر کی که میخوای باهاش ازدواج کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا رو ول کردم و رفتم جلو برگه رو ازش گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت مهرانا گرفتمش و چشمکی نثارش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از فردا خودت و اپیلاسیون کن که قراره عروسی شی گل نازم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم غره برگه رو ازم گرفت و نگاهش رو برای اولین بار مستقیم به روبرو دوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید من یه سوال دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش یه لحن خسته و بیمیل بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما که اسم من و نمیدونی، چهطور دعا مینویسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این یه کار روحانیه دخترم، نیاز به اطلاعات سطحی نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا که معلوم بود ذرهای از حرفهاش تاثیر نگرفته، دستهاش رو توی سینهاش قفل کرد و با لحنی طلبکارانه گفت: شما که انقد خوب دعا میکنید چرا رییس جمهور نشدید؟ چطوره یه فکری به حال خودتون بکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بهش بپرم اما جلوی خودم رو گرفتم؛ ثانیهای فکر کردم و بعد در کمال تعجب دیدم بسی حق میگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالتی بادیگارد خشنوار جای دعاهای توی کیف مهرانا رو چک کردم و بعد با بدبینی به پرده نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچینی به دماغم دادم و با غیظ گفتم: حاجی شما خیلی سرد و عصبیای، اصلاً آرامش نداری، اوایل گلگلی بودی، چرا یهو رفتی تو لاک؟ بقیه حاجیهایی که دیدم خیلی بامحبت تر و گرمتر بودن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه به حرفهام توجه کنم، پشت چشمی براش نازک کردم و ادامه دادم: این خیلی کم لطفیه که نمیذاری چهرهات رو ببینیم، نمیگی تو خماری میمونیم؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فکری که به ذهنم رسید، انگشتم رو بالا گرفتم و با هیجان گفتم: فهمیدم، نکنه کچلی؟ آخه شنیدم کلههای کچل خوب نور و منعکس میکنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله بعد از این حرف چیزی که ساعتها بود ذهنم رو مشغول کرده بود و جلوی خودم رو گرفته بودم که بیانش نکنم رو از دهنم ول کردم و با ذوق گفتم: ولی از حق نگذریم ساعت خیلی قشنگی دارید، مارکش چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن لحن مرموزم، سریع دست مشت شدهاش و از روی میزش پس کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی به مهرانا زدم و شیطون گفتم: بنده دقت کردم و دیدم که حلقه دستش نبید، نظرت چیه شربت و درس کنی بدیم به خورد خودش؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص بهم نگریست، خواست حرفی بزنه که سکوت مشکوک حاجی شکسته شد و گویی پشمهای توی گوشمون به رقص دراومدن و توی همون تکاپو سوختن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنان شیههای کشید که پرده تکون خورد و جلو چشهامون قر ریزی به کمرش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برید بیرون دخترهای بیادب! بیرون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنش چنان تند و عصبی بود که گرخیدم و دیوار رو بغل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا با تعجب به پرده و دستی که در رو نشونه گرفته بود، نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز حرفی نزده بودیم که دوباره فریاد زد و با عصبانیت گفت: همین الان از خونهام برید بیرون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالتش طوری بود که مهرانا هم ترسید و بلند شد. تند تند دستم رو گرفت و با شتاب به سمت در کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد و فریادهاش همین که پامون رو از اتاق بیرون گذاشتیم، خوابیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیهوا دست مهرانا رو ول کردم و با احتیاط کلهام رو کردم تو اتاق؛ آب دماغم رو با سر و صدا بالا کشیدم و جیغ زدم: پول دعای مهرانا رو ندادم و نمیدم چون بیادبی! وقتی پولدار شم میام و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تکون خوردن پرده، وحشت زده جیغ کشیدم و حرفم ناتموم موند؛ با کشیدن گوشهٔ مانتوی مهرانا تند تند به سمت در خروجی دوییدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین راه چن تا چک و لگد حوالی ملت در حال انتظار کردیم و با فلاکت خودمون رو به کفشها رسوندیم؛ انقدر ترسیده بودیم که کفشهامون رو برداشتیم و تو کوچه پامون کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو به دیوار خشتی خونهٔ انتهای کوچه گرفتم و تند تند نفس کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هاعی نفس پر شدم! حاجی قبلیا از حرفهام ناراحت نمیشدن، چرا این پیرمرده اینجوری کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرانا دستهاش رو از روی زانوهاش برداشت و صاف ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست لرزونش رو به سمتم گرفت و در حالی که نفس نفس میکشید، زیرلب گفت: خدا لعنتت کن... کنه! نذاشتی ماسکم رو بزنم... اگه یکی بشناستم چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان باید نگران چیزهای مهمتری باشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمهاش رو با بدبینی توی هم گره زد و با ترسی واضح گفت: مثلاً چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهام رو ریز کردم و با یه جهش پریدم روش؛ نوک ناخنهای درازم و روی گردن و پوست رنگ پریدهاش کشیدم و با صدایی خفه گفتم: امشب و تصور کن هانی! بعد از مسواک زدن لباس خواب گل منگولیت رو پوشیدی و با ذوق خزیدی زیر پتوی گلگلیت، ناگهان صدایی از داخل کمد میشنوی، زیر تختت به خش خش میفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتم رو آهسته بالا بردم و در آخر همراه با نگاهم به افق سوق دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بعدش یه موجود کچل از زیر تختت درمیاد که کلهاش میدرخشه. میگی عه این که حاجی خودمونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این حرفم نگاه وحشت زدهاش از بین رفت و جاش رو به ملیونها پوکر توی صورتش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوجهی نکردم و با همون صدای مخوف گفتم: حاجی به سمتت خم میشه و لبخند میزنه، طوری که بوی گلابش میپیچه تو دماغت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهاش رو دور گردنت میپیچه، همون لحظه در باز میشه و جفت داداشهات میان تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی با نیروهای ماوراییش غیب میشه و تو میمونی با کوهی از بیناموسی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و از دور گردنش باز کرد و با لگدی به اونور هدایتم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گمشو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این حرف کیفش رو زیر بغلش زد و با سرعت جلوتر ازم راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و روی جای لگدش گذاشتم و لنگان لنگان دنبالش رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترمز بریدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه، نمیدونم چرا انقدر احمقم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و از روی زانوم برداشتم و با دو خودم رو بهش رسوندم که با اخم به جلو نگاه میکرد و تند تند راه میرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم به خدا، منی که انقدر باهوشمم توش موندم! حالا زیاد فکرت و درگیرش نکن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به حرفهام، سرش رو به چپ و راست تکون داد و با عصبانیت گفت: هر چی میکشم از دست تو و بیفکریها و کارهای خطرناک احمقانته! هر بار که پشت دستم و داغ میکنم، دوباره گولت و میخورم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دونه آدامس توی دهنم گذاشتم و با بیتفاوتی گفتم: خب حالا چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکنه عذاب وجدان گرفتی که یکی از بندگان مخلص و برگزیدهٔ خدا رو حرص دادیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودت و به خریت نزن پروا، من کاملاً جدیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن کجیای براش کردم و سرم رو تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میتو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به هر حال خداحافظ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای ابروم رو بالا انداختم و با تعجب بهش نگاه کردم که موهاش رو از توی صورتش کنار زد و دوباره ازم جلو افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمی فاصله دنبالش رفتم و با بهت گفتم: الان قهر کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابم رو نداد که کم کم پوکر فیس شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کردی خیلی جذابی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم جوابم رو نداد که حرصی شدم و بیتوجه به بودنمون توی خیابون، جیغ زدم: اصلاً خاک بر سر من که به زندگی چرت مسخرهٔ توی ترسو، هیجان و صفا میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرو درت و بذار اصلاً، شمارمم از تو گوشیت حذف کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی تازه کردم و دوباره گفتم: برو با همون دخترخالههای تو دبه خیارشور چلغورت بگرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم جوابم رو نمیده و با پای چلاق بهش نمیرسم برای همین وسط راه ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و روی دماغم کشید و با بغض صداش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان ایستاد و به سمتم چرخید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه؟ بس کن مظلوم نمایی رو! من دیگه باهات نمیگردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم و به کیفش اشاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کلنگ بخت زنیم و بده حداقل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهاش با حیرت توی حدقه گرد شدن، اول تعجب کرد و بعد هم حرصی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست توی کیفش کرد و کاغذ رو به سمتم پرت کرد که مستقیم خورد تو سرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخی گفتم و با نوازش توی کیفم گذاشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم نگاهی به مردمی که رد میشدن، انداختم و دهنم رو تا آخرین جایی که جا داشت، باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خلایق هر چه خلاقانه!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیمهٔ ضرب المثلم بودم که دهن بستم و با خودم دو دو تا چار تا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی چی؟ الان چه ربطی داشت؟ چرا همچین جملهٔ مسخرهای انقدر معروف شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دهنی کج درحال تفکر بودم که صدای دلبرانهای توی گوشم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل مست شدهها لبخند زدم و با بو کشیدن جهت صدا رو دنبال کردم تا رسیدم به گوشهٔ پیاده رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق خم شدم و گردنم رو به سمتشون دراز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهرانا پیش مرگتون شه جیگرا! چنقده شماها نازید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخری خانم؟ دونهای هشت تومن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت پسر بچهای که کنار کارتونشون ایستاده بود، چرخیدم و با ذوق گفتم: آره، اون صورتی کمرنگه رو میخوام خیلی گلگلیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و دستش رو توی جوجهها کرد، تا منتخبم رو در بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت ذوق روی پاهام بند نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگن روزی که زیباست از آغازش پیداست دروغ نمیگن! پول رو از توی کیفم درآوردم و بهش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوجه رو توی یه باکس قهوهای کوچیک گذاشت و به سمتم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگرانی گفتم: خفه نشه بچهام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه مطمئنی نثارم کرد و با آرامش گفت: نترس، یه سوراخ داره که از توش نفس میکشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن سوراخ کوچیک بالای جعبه نفسی تازه کردم و با آرامش از دستش گرفتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق جعبه رو بغل کردم و قدمهام رو به سمت ایستگاه اتوبوس تند کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجایی مهرانا خانم که ببینی چه زود برات جانشین پیدا کردم! دخترهٔ یوبس ترسوی بیذوق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این به بعد با همین جوجه ادامه میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی تموم جنایتهام شریکش میکنم و طعم زندگی ماجرایی رو بهش میچشونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه داداش بزرگتر هم نداره که بهش گیر بده، اصلاً خودم براش پدر و مادری میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبهٔ جوجهام و روی زمین گذاشتم و کلید رو از کیفم درآوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعین دزدها با حالتی ظریف توی قفل چرخوندمش و آهسته در رو به عقب هول دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و با حالتی کارآگاه گجت وار سرم و توی خونه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو با دقت روی تک تک کاشیها چرخوندم، از ماشین بابا رد کردم و موشکافانه بین تک تک درختها گردوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان چشمم به یه ماتحت بالا رفته افتاد که تا کمر توی خاک و گل باغچه رفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهام رو ریز کردم و با دقت به تک تک اجزای بدنش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شلوار سبز و پیراهن دراز و گشادش گذشتم تا به موهای به هم ریختهاش رسیدم اما بازم نشناختمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتم رو با گیجی به شقیقهام زدم و از همونجا داد زدم: هوووی بچه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدام عین جن زده ها سرجاش نیم خیز شد و ایستاد؛ دستش و سایبان پیشونیش کرد و با دقت به دور حیاط چرخوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم و با حرص جیغ زدم: اینجام اسکل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصوت جیغم رو دنبال کرد و بهم رسید که چیزی جز یه کلهٔ آویزون از در نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ها؟ چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیادبی زیرلب نثارش کردم و دستم رو از پشت در درآوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتهام رو به سمت خودم جمع کردم و تند تند گفتم: بیا اینجا توله سگ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهای تو چش و ابروش کشید و قری به گردنش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهام و روی هم فشار دادم و زیرلب غریدم: میکشمت صامر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت خندید و با ذوق بالا بالا پرید: بکشش چون من نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهام رو با حرص آویزون کردم و دستم مشت شدهام رو توی پیشونیم کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن مرموز و پر از خباثتی گفت: اگه گفتی کیم میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم و خودم رو به در کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهام رو بستم و تندی دهن باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کوروش؟ احمد؟ کمال؟ پروانه؟ پرستو؟ شاپرک؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه مگه من دخترم که اسمم پروانه یا شاپرک باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم نگاه تمسخرآمیزی به سرتاپاش انداختم و با غیظ گفتم: وقتی موهای زرد فرفریت رو تو چش و چالت میاندازی و پیراهن صورتی و شلوارک سبز میپوشی کم از دخترا نداری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به تو چه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت حرص و عصبانیت رو به انفجار بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا هم انقدر گرم بود که داشتم عین بستنی آب میشدم و شرشر از پیشونیم میریختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونی اگه کوروش کبیر میتونست حرف بزنه چی میگفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کنجکاوی گفت: نه، چی میگفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میگفت از داشتن هم اسم بیتربیتی مثل تو بسیار بسی متأسفه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتم رو تهدیدآمیز بالا آوردم و شکم گندهاش رو نشونه گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عین بچه آدم میای یا بیام از گیس بکشمت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانیتم انقدر واقعی بود که دست از گل بازی برداشت و با دو به سمتم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا خودت نیومدی حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو از شکاف در درآوردم و وارد کوچه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جعبه جوجهام اشاره کردم و حرصی گفتم: چون معذورم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این حرف جلوش روی زانوهام نشستم تا هم قدش شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحنی جدی و در عین حال شمرده گفتم: من میرم تو مامان و سرگرم میکنم؛ تو هم عین آدم و در کمال سکوت این جعبه رو میذاری تو اتاقم! مامان نبینتت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنش رو کج کرد و با بدجنسی گفت: چی گیر من میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم یکی بزنم تو دهنش اما نیمهٔ راه پشیمون شدم و دست مشت شدهام و روی شونهاش گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امشب میبرمت پارک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط خودم و؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله ولی اگه هر کدوم از اون سگ تولهها این جعبه رو ببینن، یه چک میخوری و به جات اونا رو میبرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق سرش رو به نشونهٔ فهمیدن تکون داد و جعبه رو از روی زمین برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی توشه پروا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه چیز بسیار آسیبپذیر، اگه مرده برسونیش اتاقم تورم باهاش دفن میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به تهدیدهام، کنارم زد و با عجله رفت تو خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی زانوهام بلند شدم و دنبالش رفتم تو حیاط و در رو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان که به سمت خونه میرفتم، عرق پیشونیم رو پاک کردم و شالم رو جلو کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری دعای حاجی پر از انرژی شدم و شروع به قر دادن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به مامان میگم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای جدی و ظریفی که توی گوشم پیچید دست از رقصیدن برداشتم و به اطرافم نگاه کردم اما چیزی ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان گوشهٔ مانتوم کشیده شد و مجبور شدم به پایین نگاه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهام رو با مسخرگی غنچه کردم و لپش رو کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ریز میبینمت جوجه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص لپش رو از حصار انگشتهام خارج کرد و مشغول مالیدنش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میگما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به درک! حالا چی میخوای بگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیدم وقتی اومدی خونه شالت افتاده بود به مامان میگم اومدنی برای لیاکاری کشیدیش جلو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه ذره ای از خونسردیم کم کنم، اینبار چادر گلگلی چند وجبیش رو نشونه گرفتم و با سرخوشی گفتم: یه وقت با حاشا کردن ریاکاریم به زحمت نیفتی حشره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ زد و با عصبانیتی که اصلاً قیافه تپل و گوگولیش نمیومد، گفت: من پروانهام نه حشره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پروانه هم یه جور حشرهاست دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس پروا چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم دوباره میرفتم که با شنیدن این حرفش، نیشم رو باز کردم و با ذوق به عقب برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پروا به جور گله! یه گل زیبا! یعنی خاص، شاخ، خوشگل، خوشبرخورد، جذاب، خوشصدا، باهوش، عالم، دانا و بسیاری از صفات خوب که توی احمق نمیفهمیشون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این حرف با عجله رفتم تو خونه و در و بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله مشتهای کوچیکش به در خوردن و جیغ زد: در و باز کن، دستم به دستگیره نمیرسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به زرزرهاش با خباثت قفل در و زدم، هنوز پام رو توی سالن نذاشته بودم که دوتا گلوله با سرعت برق و باد به هم لولیدن و در حالی که همدیگه رو میکشیدن افتادن جلوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه از گیس و گیس کشی همیشگیشون تعجب کنم یکی یه لگد نثارشون کردم و مستقیم رفتم سمت کولر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتو و شال و کیفم رو با حالتی که مامان رو عصبانی کنه توی خونه پخش کردم و جلوی باد مستقیم کولر ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهام رو بستم و دستهام رو با حالت پرواز باز کردم تا هوای خنک رو در آغوش بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پروا خدا پرپرت کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای پر از حرص و عصبانیت مامان، نیشم باز شد و چشمکی به کوروش زدم که تند تند از پشت مامان رو دور زد و از پلهها بالا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پیچیدنش تو راهرو نفس عمیقی کشیدم و با همون نیش در راستای جر خوردن به سمت مامان برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام جیگر، چهطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به لبخند دندوننما و آغوش بازم که هر لحظه بهش نزدیکتر میشدن، دستکشش رو درآورد و کف دستش رو روی دهنش کوبید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا من و بکشه از دست تو! چرا یه ذره درک و فهم و عقل و شعور نداری آخه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم اگه برم جلو با کفگیرش دهنم و صاف میکنه، برای همین دستهام رو توی هم قفل کردم و توی چند قدمیش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا گل من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir