آکرولیزیانا گرهٔ محکم و عجیبیه که هفت تا زندگی مختلف رو به هم پیوند میزنه. زندگی‌ پروای دیوونه و سرخوش رو که تموم زندگیش توی فسیل‌ها و آرزوهای بزرگ و کارهای بی‌محاباش در کنار خونوادهٔ پرجمعیتش خلاصه شده؛ زندگی مهرانا دختر ترسوی محافظه کاری که همیشه فرار رو برقرار ترجیح میده و دنبال راه فراری برای مشکلاتش از جنس شوهره؛ زندگی تاریک لاوینی که دنیاش رو توی آینه‌ای می‌بینه که فقط چهرهٔ پر از نقاب خودش رو منعکس می‌کنه و توی اعماق قلبش فارغ از دوست داشتن بقیه‌ست؛ زندگی پر از کینه و نفرت جاوید پسر زخم‌خورده‌ای از پایین شهر رو که دنبال پر کردن حفره‌های خالی توی قلبشه؛ نیوان یه پسر متقلب و شیاد و در عین حال الکی خوش و بی‌هدفه که هیچ دست‌آویزی برای چسبیدن به زندگی نداره و عمرش رو صرف کارهای بیهوده می‌کنه و دایمون یه کرم کتاب خالی از انرژیِ که توی جمع و دور از کتاب‌هاش لال و فلج میشه اما نفر هفتم کیه؟ یه پسر گمشده توی زمان که مدت‌هاست راهش به دنیای واقعی رو گم کرده و توی مختصات بی‌ حد و مرزی از ناهنجاری آکرولیزیانا گیر افتاده. همهٔ این شخصیت‌ها و احساسات مبهم و بی‌تعادل به واسطهٔ آکرولیزیانا دور هم جمع میشن و به دنیای ناشناخته‌ای که توی زمانی بی‌نهایت قرار داره فرستاده میشن. اما در واقع این سفر تفریحی به ظاهر طنز و پر از هیجان که تو ذهن پروا سوژهٔ سرخوشی و دیوونه‌بازیِ برای این هفت نفر یه جنگه! توی دنیایی از چیزهای ماوراءطبیعی با نمادهایی کهنه از زمان‌‌های دور و انسان‌های نخستین که بهای پیروزی در برابرشون چیزی جز تلاش برای زنده موندن با احساسات و قلبشون نیست! کلید خروج از آکرولیزیانا، در پس آزمون‌های مختلفی پنهون شده که هر کدومشون دنیایی از هیجان و ماجراهای جالب رو در پی دارن...

ژانر : عاشقانه، طنز، تخیلی، ماجراجویی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۷ ساعت و ۱۳ دقیقه

مطالعه آنلاین آکرولیزیانا - آفلاین
نویسنده : Fatemeh_destroyer

ژانر : #عاشقانه #طنز #تخیلی #ماجراجویی

خلاصه :

آکرولیزیانا گرهٔ محکم و عجیبیه که هفت تا زندگی مختلف رو به هم پیوند میزنه.

زندگی‌ پروای دیوونه و سرخوش رو که تموم زندگیش توی فسیل‌ها و آرزوهای بزرگ و کارهای بی‌محاباش در کنار خونوادهٔ پرجمعیتش خلاصه شده؛ زندگی مهرانا دختر ترسوی محافظه کاری که همیشه فرار رو برقرار ترجیح میده و دنبال راه فراری برای مشکلاتش از جنس شوهره؛ زندگی تاریک لاوینی که دنیاش رو توی آینه‌ای می‌بینه که فقط چهرهٔ پر از نقاب خودش رو منعکس می‌کنه و توی اعماق قلبش فارغ از دوست داشتن بقیه‌ست؛ زندگی پر از کینه و نفرت جاوید پسر زخم‌خورده‌ای از پایین شهر رو که دنبال پر کردن حفره‌های خالی توی قلبشه؛ نیوان یه پسر متقلب و شیاد و در عین حال الکی خوش و بی‌هدفه که هیچ دست‌آویزی برای چسبیدن به زندگی نداره و عمرش رو صرف کارهای بیهوده می‌کنه و دایمون یه کرم کتاب خالی از انرژیِ که توی جمع و دور از کتاب‌هاش لال و فلج میشه اما نفر هفتم کیه؟ یه پسر گمشده توی زمان که مدت‌هاست راهش به دنیای واقعی رو گم کرده و توی مختصات بی‌ حد و مرزی از ناهنجاری آکرولیزیانا گیر افتاده.

همهٔ این شخصیت‌ها و احساسات مبهم و بی‌تعادل به واسطهٔ آکرولیزیانا دور هم جمع میشن و به دنیای ناشناخته‌ای که توی زمانی بی‌نهایت قرار داره فرستاده میشن.

اما در واقع این سفر تفریحی به ظاهر طنز و پر از هیجان که تو ذهن پروا سوژهٔ سرخوشی و دیوونه‌بازیِ برای این هفت نفر یه جنگه!

توی دنیایی از چیزهای ماوراءطبیعی با نمادهایی کهنه از زمان‌‌های دور و انسان‌های نخستین که بهای پیروزی در برابرشون چیزی جز تلاش برای زنده موندن با احساسات و قلبشون نیست!

کلید خروج از آکرولیزیانا، در پس آزمون‌های مختلفی پنهون شده که هر کدومشون دنیایی از هیجان و ماجراهای جالب رو در پی دارن...

- خدایا من و از این جهنم دره نجات بده، قول میدم بعدش دربست سگ درگاه علی شم!

روزی دوازده‌تا آیت‌الکرسی می‌خونم، پونصد تا شکلات نذر می‌کنم، پیاده تا شاه عبدالعزیم سینه میزنم، از اون‌جا میرم کربلا خاک می‌خورم‌، اون کیف نقره‌ایه رم میدم کبری! تو رو خدا من و نخور.

با تأسف به سمتش چرخیدم و خاک‌ بر سری نثارش کردم.

بعدش لنگ‌هام رو جمع کردم و دست‌هام رو بردم بالا.

- خدایا دروغ میگه، همه‌اش اداست! پاش و از این‌ در بذاره بیرون دوباره میره پی مفسدی! به‌خاطر دوزار پول میزنه به پشم‌های مردم که موجب تحریک نامحرم‌ها شن!‌ نبودی ببینی همین چن دیقه پیش چه‌طور جلو اصغر قر کمر میومد.

داشتم ناله می‌کردم که دستش رو مشت کرد و کوبید روی دماغم، جیغ بلندی کشیدم و بی‌هوا به پشت افتادم که با شتاب دستش و جلوی دهنم فشار داد و با حرص گفت: ببند در این گالهٔ بی‌چاک و بسته‌ات رو، آبرومون و بردی.

اخمی نثارش کردم و بدون هشدار گاز محکمی از دستش گرفتم که به شدت ولم کرد و دستش رو توی بغلش گرفت.

در حالی که اشک توی چشم‌هاش جمع شده بود، با بغض گفت: بذار از این‌جا بریم بیرون، به زنجیر می‌کشمت سلیطهٔ وحشی!

هنوز جوابش رو نداده بودم که با یادآوری چیزی، سر جاش سیخ شد و با عجز به آسمون نگاه کرد.

- با این مفسدم قطع ارتباط می‌کنم، قول شرف میدم!

چینی به دماغم دادم و با دهن کجی گفتم: آخه تو شرف داری؟ غیرت داری؟ زنونگی داری؟ وجود داری؟ عقل داری؟ شعور داری؟ مغز داری؟ ‌لاأقل از داشته‌هات مایه بذار.

- خدا که مثل تو بخیل نیست.

لبخند ناموسی‌ای نثارش کردم و سرم رو تند تند تکون دادم.

- ‌بله بله ولی دور از جون آلزایمرم نداره! همین دو روز پیش در حالی که روی روشویی افتاده بودی و روحت پرپر میزد برای جهنم گفتی خدایا من و سالم به خونه برسون قول شرف میدم مسجد محله رو برق بندازم!

- خوشحال باش به وعده‌های اون شبم عمل نکردم وگرنه تورم می‌کشتم و با خون کثیفت دیوارهای مسجد رو رنگ می‌کردم، جسدتم لا به لای چادر نمازها مخفی می‌کردم.

با فکی افتاده و چشم‌هایی که طاقت بیشتر موندن توی کاسهٔ چشمم رو نداشتن، بهش نگاه کردم و با حیرت زمزمه کردم: پس برای همین توی فال تخم‌مرغی‌ای که ابتدایی گرفتیم، شغلت قاتل دراومد. نگو پتانسیلش و داری که من و به‌خاطر یه پارتی اسلامی جوون مرگ کنی.

دستش رو به علامت بزنم تو دهنت بالا برد و با غیظ گفت: پارتی اسلامی؟ اسلام بزنه تو کمرت کافر بی‌دین مفسد! مجبور شدم لباس‌های اون شبم رو به‌خاطر بوی قلیونشون آتیش بزنم.

کل دئوردورانت‌ها و اسپری بدنام انقدر فعالیت کردن که مچاله شدن!

تا یه هفته مثل یه آدم بی‌شش سرفه می‌کردم.

یه شبم نزدیک بود دهنم سرویس شه و از ترس روحم بپره.

نوک انگشتم رو با حالتی تحقیرآمیز به سرتاپاش کشیدم و با تأسف گفتم: دو تا پوک زدی نزدیک بود آتیشمون بزنی! به‌خاطر یه قطره آب انگور راه خونه رو ول کردی، جلوت و نگرفته بودم سر از جنگل درمی‌آوردی.

- ‌خب مگه معتاد صفرم؟ بدنم باهاشون نمی‌ساخت.

پوزخندی زدم و پای راستم و توی شکم کشیدم، سرم و روی زانوم گذاشتم و دستم رو دراز کردم.

با تعجب بهم نگاه می‌کرد که تلخ‌خندی زدم و چشم‌هام رو خمار کردم.

- بده قلیون و مشتی، امشب وقت مستیه!

دست دراز شده‌اش و روی بازوم کوبید و ژست تمسخرآمیزم رو بهم زد.

موهام رو توی شالم کردم و لب‌هام رو غنچه کردم.

- تو حس بودم هانی!

- مرده شور سواستفاده گرت رو ببرن‌! من کی از این اداها درآوردم؟

- بخوای فیلمشم نشونت میدم.

متقابلاً لب‌ و لوچه‌اش رو کج کرد و با لحنی تهدیدآمیز و نیمه متفکر گفت: روزنامهٔ دیروز رو خوندی؟

- مگه هشتاد سالمه روزنامه بخونم؟

- ولی من خوندم.

در حالی که از حرف عجیبش تعجب کرده بودم، با بی‌تفاوتی گفتم: خب؟

- هیچی یه دعوای ناموسی شده بود بین دو تا دختر.

- خب؟

- یکیشون اول سر اون یکی رو به یه سنگ کوبیده بود، بعد با چاقو جنازه‌اش رو تیکه تیکه کرده بود و آخرش هم باهاش آبگوشت درست کرده بود.

با همون دهن کج شده، گفتم: خب که چی؟

نگاهی به دورمون انداخت و کمی به سمتم متمایل شد، سرش رو زیر گوشم برد و نفسش و روی پوستم فوت کرد.

‌- ‌اگه بفهمم کوچک‌ترین فیلم یا عکسی از وقایع اون شب شوم ثبت شده، کاری می‌کنم خونوادت اون اتفاق رو به عنوان یه جوک تلقی کنن.

متقابلاً به سمتش چرخیدم و لبخند گشادی نثارش کردم.

- حیف که قبلش داداش‌هات مثل گوسفند سرت رو بریدن و زنده نیستی که از مرگ دلخراشم لذت ببری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی همون حالت عاشقانه به چشم‌های سرشار از ذوق و آرامشم خیره شد و زمزمه کرد: پروا میزنم پرپرت می‌کنما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ غلطی نمی‌کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو به جون مامان... نه نه، بگو به جون فسیل‌هام هیچ مدرکی از اون شب وجود نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو ازش فاصله دادم و با دلخوری دست‌هام رو توی هم گره زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه هیچ‌وقت جون فسیل‌های من و روی کفهٔ ترازو نذار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست حرفی بزنه که صدای گوش‌خراش و گرفته‌ای از پشت پرده، میون بر زد و تهدیدش رو توی نطفه خفه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم سلنا سوییفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق دستم رو بالا آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان میام حاجی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو توی کیفم انداختم و چهارزانو به سمت اتاق رفتم که توی چند قدمیمون بود، هنوز بهش نرسیده بودم که دست گرز مانند مهرانا دور مچ پام حلقه شد و عین پلاستیکی از سیب‌زمینی گندیده به عقب کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میری اسکل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نوبتمون رسیده دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه عاقل اندر سفیهانه‌ای به سرتاپام انداخت و با تمسخر گفت: تو سلنا سوییفتی؟ گراز بی‌عقل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره‌ای نثارش کردم و زیر لب غریدم: نمیشه که اسم واقعیمون رو بگم احمق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بدبینی به پردهٔ پوسیدهٔ دم اتاق نگاه کرد و با حرص عین گاو مسابقه غرید: خبر مرگت گفتی اطمینانیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی زانوهام بلند شدم و دستم و روی شونه‌اش کوبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی این دنیا نباید به هیچی اعتماد کرد، هانی‌!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند تمسخرآمیزی زد و انگشتش رو به سمتم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه دونه پرت و پلا هم از سلنا سوییفت بشنویم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌خیال کل کل شدم و با همون ذوق قبلی پرده رو کنار زدم و خوش خوشان رفتم تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که سرم به داخل اتاق رسید، یه لحظه کپ کردم و احساس کردم اومدم امامزاده!‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا هم که دنبالم اومده بود، با تعجب پره‌های دماغش رو گشاد کرد و زیرلب گفت: ‌بوی گلابه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خیر دخترم، عوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرف، با حالتی محتاط سر بلند کردم و به اطرافم نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من می‌دونستم یارو جنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو از گل‌های پرپرشده و رنگ و رو رفتهٔ فرش رد کردم تا به یه میز چوبی نسبتاً بلند رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روش یه کتاب قطور با چند تا خودکار و یه بستهٔ بزرگ مشکی به چشم می‌خورد، با دیدن تور سفیدی که از بالای سقف آویزون شده بود، دهنم کج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجایی حاجی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین‌جام دخترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شک به پرده نگاه کردم و گردن کشیدم تا شاید بتونم چیزی بیشتر از یه سایه رو از پشتش تشخیص بدم، هنوز تلاشم نتیجه نداده بود که مهرانا از پشت کیفم رو کشید و به عقب برگردوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره‌ای نثارش کردم و کمی جمع و جور نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردمک باریک شده‌ام رو به پرده دوختم و با تعجب گفتم‌: چرا رفتی اون پشت استتار کردی؟ ما که چشممون شور نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده که آدرسش رو به اسم حاج زینعلی گرفته بودم، چند تا سرفه کرد و با همون صدای کلفت و گوش‌خراش قبلیش گفت: ‌این پرده‌ها لازمن فرزندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه مکث کرد و بعد با جدیت گفت: چون نور روحانیت ممکنه چشم‌هاتون رو اذیت کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این‌ حرفش سریع گوش به زنگ شدم و قبل از این‌که مهرانا دهن باز کنه به عر زدن بلافاصله به سمتش برگشتم و نیشگونی از پاش گرفتم که حرف شومش رو توی نصفه خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخی گفت و مشغول مالیدن زانوش شد، توی همون حالت هم با تمسخر زیرلب گفت: می‌گفتی عینک آفتابی بزنیم لخت شیم تا برنزمون کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این‌ کارم خنده‌اش رو خورد و کبود شد، لبخند رضایت بخشی به چهرهٔ مچاله شده از دردش کردم و دوباره به سمت پرده برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله بله، کاملاً متوجه شدم. مرسی که مراعات می‌کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسیار خب، حالا مشکلت رو بگو دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت‌هام رو توی هم گره زدم و لب‌هام رو با ناراحتی آویزون کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طلسمم کردن حاجی، فکر کنم بختم رو بستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنش مشتاق شد و نیمه‌ای از دست‌هاش رو دیدم که لبهٔ میز پدیدار شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دقیق‌تر توضیح بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که اشک توی چشم‌هام جمع شده بود لگد نامحسوسی به مهرانا زدم و با اندوه گفتم: فکر کنم کار عمه سکینه‌ست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا این حرف و میزنی؟ عمه‌ها معمولاً خیلی برادرزاده هاشون رو دوست دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوک دماغم رو به شال مهرانا مالیدم و با ناراحتی گفتم‌: از مامانم بدش میاد، فکر کنم من و نفرین کرده تا بمونم رو دست مانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب این چه ربطی به عمه‌ات داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه تغییر تن صداش شدم اما به روم نیاوردم و با حالتی متفکر گفتم: خب این‌طوری مامانم حرص می‌خوره و ناراحت میشه، اون هم به هدفش می‌رسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی که به نظر گیج شده بود، بعد از چند دقیقه نفس عمیقی کشید و گفت: تا حالا چند تا خاستگار داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این‌که ربط سوالش به موضوع رو نفهمیده بودم، کش و قوسی به گردنم دادم و با غرور نیشم رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیست و چهارتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله سقلمهٔ مهرانا روی پام نشست و جیغ خانمان‌سوزی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همهٔ پیشنهاد دوستی‌های تو کوچه بازارم که ریختی رو صفحه! تو که می‌گفتی من اصن خیکی قلمبه رو جز ردهٔ نرها هم حساب نمی‌کنم، چه برسه به خاستگار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیظ به سمتش چرخیدم و حرصی گفتم: من تو رو هم آدم حساب نمی‌کنم اما به همه میگم دوست صمیمی‌می!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروش رو با حالت این تن بمیره شعر نگو بالا انداخت و زیرلب گفت: احیاناً به خاطر جلو افتادن نوبت ابروت تو آرایشگاهمون، چنین لطفی نمی‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز جوابش رو نداده بودم که صدای به شدت کلفت حاجی از پشت پرده بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم سوییت؟ لطفاً آروم باشید و به من گوش بدید، مشتری‌های دیگه‌ای هم هستن که توی نوبتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و رو به پرده بالا آوردم و با شتاب گفتم‌: یه دیقه وایسا حاجی. این داره به حسن نیت من توی دوستی توهین می‌کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس کلافه و بلندش رو شنیدم و بعد هم با صدایی که سعی می‌کرد عصبانیتش رو توی گوش‌خراشیش پنهون کنه، گفت: خانم محترم این‌جا جای دعوا نیست، مشکلتون رو بگید تا بنده حل کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعاً؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومه دیگه، بنده به دست طلا معروفم، هیچ عاجزی رو ناامید از خونه‌ام بیرون نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونهٔ فهمیدن تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این‌که به سمتش برگردم کشیده‌ٔ پدر و مادرداری به مهرانا زدم و کاملاً به سمتش چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ‌گوشم با شماست حاجی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم این حاجی لفظ مناسبی نیست که شما هی به کار می‌بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به استیصال توی لحنش، حق به جانب گفتم: مگه شما خونه خدا نرفتی که این بینش و بهت عطا کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بله، توی غار حرا بود که وحی بهم نازل شد و توانایی شفا و حل کردن مشکلات مردم رو بهم دست آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به زمزمهٔ ارواح خشتک ننه‌‌اته مهرانا شدم و با شوق گفتم: خب همینه دیگه حاجی! نمی‌تونم که بگم عمو یا دایی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بازم این لفظ یه جور کلمهٔ چاله میدونیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خندهٔ بلندی کردم و دستم رو توی هوا تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه حاجی، اون مشتیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف بلندش رو شنیدم و بعد هم با غیظ گفت: به هر حال من با حاج آقا راحت‌ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و با بی‌خیالی گفتم: اوکی، گرفتم... حله‌!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب خانم سوییت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرخوردگی میون حرفش پریدم و تقریباً جیغ زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سوییت نه سوئیفت! مثل تیلور سوئیفت! شما مگه ماهواره نمی‌بینی؟ خیلی مشهوره‌ها!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا برای اولین بار مراعات کرد و با کوبیدن کیفم توی صورتش، خنده‌های اسبیش رو مهار کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این چه حرفیه دختر جان؟ من مرد خدا ترسیم، از این آلات غربی و مایهٔ نفاق و دو دستگی تو خونه‌ام ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلاً شاید به‌خاطر همین ماهواره دیدنه که شوهر گیرت نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن تندش توی گوشم صدا داد و مردمکم رو تحریک کرد، انقدر که اشک توی چشم‌هام جمع شد و صدای لرزونم توی گلوم خفه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی بدجنسی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا آهی کشید و با تأشف سرم رو توی بغلش گرفت، از محبتش سوءاستفاده کردم مشغول پاک کردن نوک دماغم با شالش شدم، دستش رو دور کمرم حلقه کرد و خلاصه منم حسابی چلوندمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای محترم، حاجی، حاج آقا، مشتی هر خری که هستی، این چه وضع صحبت کردن با یه دختر دل‌شکستست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تشر عصبانی مهرانا احساس کردم کرک و پشم‌های گوشش سوختن و بیچاره چسیید به سقف؛ همین هم باعث لبخندم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ‌باشه خانم محترم! من معذرت، حالا لطفاً دوستتون رو آروم کنید تا کارتون و را بندازم برید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا رو خوش نمیاد بنده‌های خدا تو نوبتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا چشم غره‌ای نثارش کرد و دست از نوازش کمرم برداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو گلگلی، چیزی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بیشتر به شونه‌اش چسبوندم و با بغض گفتم: نیه!‌ هست... روحم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم عر می‌زدم که یهو رنگ نگاهش عوض شد و به شدت پرتم کرد اون‌ور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالت بکش شترمرغ بالغ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی کمرم رو مالیدم و شروع به پاک کردن اشک‌هام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارم که طول کشید، این‌بار حاجی با لحن ملایم‌تری گفت: بیا جلو دخترم تا فالت رو بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوک شال و از سوراخ‌های دماغم درآوردم و با بدبینی و کینه، زیرچشمی بهش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌خواد، خودم سر کوچه گرفتم گفت آیندهٔ درخشانی داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس برات یه دعا می‌نویسم که بدی به خورد هر پسری که دوست داشتی، حتماً بلافاصله عاشقت میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهنی کج شده و چشم‌هایی گرد کاملاً به سمتش چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من میگم شَلَم، شما برام داروی تنظیم گوارش می‌نویسی؟‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لحن متأسف گفتم: ضرب المثله حاجی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیمی از دست‌هاش رو دیدم که از زیر میز مشت شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منظورت و نمی‌فهمم دختر گل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن گل از جانبش نیشم باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرم مناظرهٔ علمی بودیم که مهرانا پیش دستی کرد و با حرص گفت: جناب حاجی این احمق شوهر نمی‌خواد، فکر می‌کنه بخت کاریش رو بستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق سر تکون دادم و انگشتم رو با حالتی تحسین‌آمیز به سمت مهرانا گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همینی که این گفت؛ سه ماهه دارم در به در دنبال کار می‌گردم. هیچی به هیچی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه سکوت برقرار شد، احساس می‌کردم نور روحانی حاجی داره از پشت پرده آتیش می‌گیره و بوی سوختنی میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کردم سکته کرده که با صدای از ته چاه دراومده‌ای گفت: چرا از اول این و نگفتی دختر خوب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم ذوق کردم و دستی به گونه‌هام کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم، منتهی شما انقدر فکرتون روی منکراته که متوجه عرایضم نشدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترجیح داد بیشتر باهام بحث نکنه و در حالی که از دستم کلافه شده بود، با غیظ گفت: بسیار خب، من همین الان برات یه دعا می‌نویسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس آسوده‌ای کشیدم و چهارزانو برگشتم پیش مهرانا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی گفتم موثره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در جواب ذوقم، حالت بی‌تفاوتی گرفت و با دهن کجی گفت: بزک نمیر بهار میاد! آخه چرا باید یه نفر انقدر احمق و بیکار باشه که بخت کاری تو رو ببنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو تا ابروم رو بالا کشیدم و پشت چشمی براش نازک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلیا هستن که چشم دیدن پولدار شدن من و ندارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، مهم‌ترین این دشمن‌ها هم رییس جمهور آمریکاست که می‌ترسه با سرکار رفتن توی رشتهٔ فسیل شناسی، تحریم‌ها رو برداری و اقتصاد ملت‌ها رو دگرگون کنی، شاید افغانستان رو هم به قطب امنیت جهانی تبدیل کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به پوزخند اعصاب خوردکن روی لبش گفتم: باش تا ببینی چه‌طور با فسیل‌هام دنیا رو گلگلی می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسش رو آه مانند بیرون داد و زانوهاش رو توی هم کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاک بر سر من که دنبال توی بی‌مغز راه افتادم توی یه خونهٔ بی‌در و پیکر، به دنبال رمالی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلک‌هاش و روی هم فشار داد و با اندوه ادامه داد: هر آنه که برادرهام سر برسن و خشتکم رو به جرم دعانویسی برای یافتن شوهر پاره کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله یه تشبیه زیبا به ذهنم رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم یکی از اعمال احتمالی داداش‌هاش رو یادآور بشم که صدای حاجی تو گوشم پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیاید جلو خانم سوییت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیش در راستای جر خوردنم و به روی مهرانا باز کردم و ابروهام رو بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از فردا فقط بخور و بخواب، خودم از چند روز دیگه خرجت و میدم جیگر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم لپش رو می‌کشیدم که تک سرفه‌ٔ حاجی باعث شد ازش جدا بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو بهش نزدیک کردم و کنار میزش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاغذ رنگ و رو رفته زردش رو تا کرد و دور یه نخ قرمز پیچوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره‌ای به نخ کردم و ذوق زده گفتم: از خون مفسدینه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟ این چه حرفیه؟ مگه شیطان پرستم که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشم رو بستم و بی‌حوصله گفتم: باشه حاجی قاطی نکن، شوخیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لطف کنید و دیگه با یه مرد خداشناس نشوخید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کلمهٔ آخری که استفاده کرد دوباره لبخند روی لبم اومد و گوشهٔ لبم رو گاز گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من آخرش این ادبیاتم رو جهانی می‌کنم؛ وایسید و بنگرید فقط!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این دعا رو ببر و بذار تو جیب هر کسی که می‌خوای استخدامت کنه‌، بعدش با خیال راحت برو خونه‌ات و منتظر باش تا خودش می‌فرسته دنبالت برای بهترین جایگاه و موقعیت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست‌هام رو تند تند جلوی دهنم گذاشتم و جیغ بی‌صدایی از سر خوشحالی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاغذ رو با حالتی بی‌ادبانه انداخت جلوم؛ توجهی نکردم و با آرامش مثل لمس یک جوجهٔ تازه از تخم دراومده، با احتیاط بلندش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم باهاش ارتباط چشمی بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگن فلفل نبین چه تیزه ببین چه ریزه ها! وقتی پولدار شدم قابت می‌گیرم میزنمت به دیوار دفترم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف‌های زیرلبیم تموم نشده بودن که ناگهان مشت مهرانا دورش پیچید و از دستم قابیدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌- یه ساعته داری چه شری دم گوش این کاغذ پر از چرت و پرت می‌خونی آخه؟ پاشو بریم ورپریده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرف با شتاب کیفش رو چنگ زد و بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز کامل نایستاده بود که سفت دستش و گرفتم و با خشونتی فیلم مانند روی زمین کوبیدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گشاد کردن پره‌های بینیم و ریز کردن چشم‌هام به علاوهٔ قولنج شکستن حالت مصممی گرفتم و تندی به سمت پرده و حاجی‌ای که قیافه‌اش رو نمی‌دیدم، چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حاجی شیر مادرت یه دعا کن من این و شوهر بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا چند ثانیه توی شوک موند؛ گردن کشید و حالت متعجبی تحویل قیافه جدیم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌های قهوه‌ای روشنش کم کم تیره شدن و با حالتی باباغوری دهن وا کرد؛ تندی دست به کار شدم و دهن باز شده‌اش رو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببند غار علیصدرو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونستم حاجی ها هم پوف می‌کشن و دست‌هاشون مشت میشه؛ شایدم گرمشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکر فیس و مطمئن به روبروم خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست‌های نیمه لرزونش و دور خودکار عجیب غریب سفیدش حلقه کرد و شروع به نوشتن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا از نگاه محو شده‌ام به حرکات سریع دست‌های حاجی که عین میگ میگ می‌نوشتن، سوءاستفاده کرد و گاز محکمی از دستم که دور دهنش بود، گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح احساس کردم کبود شدم و با رنگ پردهٔ روی حاجی ست کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنم قاطی کرده بود و نمی‌دونست چه‌طور به درد طاقت فرساش جواب بده که مهرانا یه تای ابروش رو بالا انداخت و با تأسفی آشکار از لا به لای دستم غرید: ول نمی‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشک به سمتش برگشتم و آهسته گفتم: قفل کردم وحشی بی‌آبرو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بردار تا قطعش نکردم سلیطه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروم رو بالا انداختم و با بی‌تفاوتی غیرعادی‌ای گفتم: عه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جان تو می‌کنم!‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند ناموسی‌ای نثارش کردم و سری به نشونهٔ اوکی تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من اول می‌کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله بعد از این حرف دستم رو از دهنش فاصله دادم، چند سانتی متر بیشتر فاصله نداده بودم که دوباره توی دهنش کوبیدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز اون واکنشی نشون نداده بود که خودم جیغ زدم و مثل کبوتر تیر خورده، دستم رو بالا گرفتم پرپر زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کبدم دهنت ناقصم کردی وحشی! من چه‌طور با این دست دایناسورهام رو ناز کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا پلک‌هاش رو با حرص روی هم فشار داد و سرش رو توی دست‌هاش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایا پشیمون شدم دعاهام رو پس می‌گیرم؛ این و غرق کن منم روش! اصلاً با هم بکشمون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرم گیس و گیس کشی بودیم که حاجی با بی‌حوصلگی گفت: این برگه رو بگیر باهاش شربت درست کن و بده به خورد هر کی که می‌خوای باهاش ازدواج کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا رو ول کردم و رفتم جلو برگه رو ازش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت مهرانا گرفتمش و چشمکی نثارش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از فردا خودت و اپیلاسیون کن که قراره عروسی شی گل نازم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم غره‌ برگه رو ازم گرفت و نگاهش رو برای اولین بار مستقیم به روبرو دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید من یه سوال دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابش یه لحن خسته و بی‌میل بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما که اسم من و نمی‌دونی، چه‌طور دعا می‌نویسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این یه کار روحانیه دخترم، نیاز به اطلاعات سطحی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا که معلوم بود ذره‌ای از حرف‌هاش تاثیر نگرفته، دست‌هاش رو توی سینه‌اش قفل کرد و با لحنی طلبکارانه گفت: شما که انقد خوب دعا می‌کنید چرا رییس جمهور نشدید؟ چطوره یه فکری به حال خودتون بکنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بهش بپرم اما جلوی خودم رو گرفتم؛ ثانیه‌ای فکر کردم و بعد در کمال تعجب دیدم بسی حق میگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالتی بادیگارد خشن‌وار جای دعاهای توی کیف مهرانا رو چک کردم و بعد با بدبینی به پرده نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چینی به دماغم دادم و با غیظ گفتم: حاجی شما خیلی سرد و عصبی‌ای، اصلاً آرامش نداری، اوایل گلگلی بودی، چرا یهو رفتی تو لاک؟ بقیه حاجی‌هایی که دیدم خیلی بامحبت تر و گرم‌تر بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این‌که به حرف‌هام توجه کنم‌، پشت چشمی براش نازک کردم و ادامه دادم: این خیلی کم لطفیه که نمی‌ذاری چهره‌ات رو ببینیم، نمیگی تو خماری می‌مونیم؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکری که به ذهنم رسید، انگشتم رو بالا گرفتم و با هیجان گفتم: فهمیدم، نکنه کچلی؟ آخه شنیدم کله‌های کچل خوب نور و منعکس می‌کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله بعد از این حرف چیزی که ساعت‌ها بود ذهنم رو مشغول کرده بود و جلوی خودم رو گرفته بودم که بیانش نکنم رو از دهنم ول کردم و با ذوق گفتم: ولی از حق نگذریم ساعت خیلی قشنگی دارید، مارکش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن لحن مرموزم، سریع دست مشت شده‌اش و از روی میزش پس کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی به مهرانا زدم و شیطون گفتم: بنده دقت کردم و دیدم که حلقه دستش نبید، نظرت چیه شربت و درس کنی بدیم به خورد خودش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص بهم نگریست، خواست حرفی بزنه که سکوت مشکوک حاجی شکسته شد و گویی پشم‌های توی گوشمون به رقص دراومدن و توی همون تکاپو سوختن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان شیهه‌ای کشید که پرده تکون خورد و جلو چش‌هامون قر ریزی به کمرش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ‌برید بیرون دخترهای بی‌ادب! بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنش چنان تند و عصبی بود که گرخیدم و دیوار رو بغل کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا با تعجب به پرده و دستی که در رو نشونه گرفته بود، نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز حرفی نزده بودیم که دوباره فریاد زد و با عصبانیت گفت: همین الان از خونه‌ام برید بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالتش طوری بود که مهرانا هم ترسید و بلند شد. تند تند دستم رو گرفت و با شتاب به سمت در کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد و فریادهاش همین که پامون رو از اتاق بیرون گذاشتیم، خوابیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌هوا دست مهرانا رو ول کردم و با احتیاط کله‌ام رو کردم تو اتاق؛ ‌آب دماغم رو با سر و صدا بالا کشیدم و جیغ زدم: پول دعای مهرانا رو ندادم و نمیدم چون بی‌ادبی! وقتی پولدار شم میام و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکون خوردن پرده، وحشت زده جیغ کشیدم و حرفم ناتموم موند؛ با کشیدن گوشهٔ مانتوی مهرانا تند تند به سمت در خروجی دوییدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین راه چن تا چک و لگد حوالی ملت در حال انتظار کردیم و با فلاکت خودمون رو به کفش‌ها رسوندیم؛ انقدر ترسیده بودیم که کفش‌هامون رو برداشتیم و تو کوچه پامون کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو به دیوار خشتی خونهٔ انتهای کوچه گرفتم و تند تند نفس کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هاعی نفس پر شدم! حاجی قبلیا از حرف‌هام ناراحت نمی‌شدن، چرا این پیرمرده این‌جوری کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرانا دست‌هاش رو از روی زانوهاش برداشت و صاف ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست لرزونش رو به سمتم گرفت و در حالی که نفس نفس می‌کشید، زیرلب گفت: خدا لعنتت کن... کنه! نذاشتی ماسکم رو بزنم... اگه یکی بشناستم چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان باید نگران چیزهای مهم‌تری باشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم‌هاش رو با بدبینی توی هم گره زد و با ترسی واضح گفت: مثلاً چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو ریز کردم و با یه جهش پریدم روش؛ نوک ناخن‌های درازم و روی گردن و پوست رنگ پریده‌اش کشیدم و با صدایی خفه گفتم: امشب و تصور کن هانی! بعد از مسواک زدن لباس خواب گل منگولیت رو پوشیدی و با ذوق خزیدی زیر پتوی گلگلیت، ناگهان صدایی از داخل کمد می‌شنوی، زیر تختت به خش خش میفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتم رو آهسته بالا بردم و در آخر همراه با نگاهم به افق سوق دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعدش یه موجود کچل از زیر تختت درمیاد که کله‌اش می‌درخشه. میگی عه این که حاجی خودمونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرفم نگاه وحشت زده‌اش از بین رفت و جاش رو به ملیون‌ها پوکر توی صورتش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توجهی نکردم و با همون صدای مخوف گفتم: حاجی به سمتت خم میشه و لبخند میزنه، طوری که بوی گلابش می‌پیچه تو دماغت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست‌هاش رو دور گردنت می‌پیچه‌‌‌‌، همون لحظه در باز میشه و جفت داداش‌هات میان تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی با نیروهای ماوراییش غیب میشه و تو می‌مونی با کوهی از بی‌ناموسی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و از دور گردنش باز کرد و با لگدی به اونور هدایتم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گمشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرف کیفش رو زیر بغلش زد و با سرعت جلوتر ازم راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و روی جای لگدش گذاشتم و لنگان لنگان دنبالش رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ترمز بریدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، نمی‌دونم چرا انقدر احمقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و از روی زانوم برداشتم و با دو خودم رو بهش رسوندم که با اخم به جلو نگاه می‌کرد و تند تند راه می‌رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم به خدا، منی که انقدر باهوشمم توش موندم! حالا زیاد فکرت و درگیرش نکن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به حرف‌هام، سرش رو به چپ و راست تکون داد و با عصبانیت گفت: هر چی می‌کشم از دست تو و بی‌فکری‌ها و کارهای خطرناک احمقانته! هر بار که پشت دستم و داغ می‌کنم، دوباره گولت و می‌خورم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دونه آدامس توی دهنم گذاشتم و با بی‌تفاوتی گفتم: خب حالا چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه عذاب وجدان گرفتی که یکی از بندگان مخلص و برگزیدهٔ خدا رو حرص دادیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت و به خریت نزن پروا، من کاملاً جدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهن کجی‌ای براش کردم و سرم رو تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتو‌!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به هر حال خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروم رو بالا انداختم و با تعجب بهش نگاه کردم که موهاش رو از توی صورتش کنار زد و دوباره ازم جلو افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کمی فاصله دنبالش رفتم و با بهت گفتم: الان قهر کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابم رو نداد که کم کم پوکر فیس شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کردی خیلی جذابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم جوابم رو نداد که حرصی شدم و بی‌توجه به بودنمون توی خیابون، جیغ زدم: اصلاً خاک بر سر من که به زندگی چرت مسخرهٔ توی ترسو، هیجان و صفا میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برو درت و بذار اصلاً، شمارمم از تو گوشیت حذف کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی تازه کردم و دوباره گفتم: برو با همون دخترخاله‌های تو دبه خیارشور چلغورت بگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم جوابم رو نمیده و با پای چلاق بهش نمیرسم برای همین وسط راه ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و روی دماغم کشید و با بغض صداش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان ایستاد و به سمتم چرخید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه؟ بس کن مظلوم نمایی رو! من دیگه باهات نمی‌گردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و به کیفش اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کلنگ بخت زنیم و بده حداقل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هاش با حیرت توی حدقه گرد شدن، اول تعجب کرد و بعد هم حرصی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست توی کیفش کرد و کاغذ رو به سمتم پرت کرد که مستقیم خورد تو سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخی گفتم و با نوازش توی کیفم گذاشتمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به مردمی که رد می‌شدن، انداختم و دهنم رو تا آخرین جایی که جا داشت، باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خلایق هر چه خلاقانه!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیمهٔ ضرب المثلم بودم که دهن بستم و با خودم دو دو تا چار تا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چی؟ الان چه ربطی داشت؟ چرا همچین جملهٔ مسخره‌ای انقدر معروف شده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهنی کج درحال تفکر بودم که صدای دلبرانه‌ای توی گوشم پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل مست شده‌ها لبخند زدم و با بو کشیدن جهت صدا رو دنبال کردم تا رسیدم به گوشهٔ پیاده رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق خم شدم و گردنم رو به سمتشون دراز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهرانا پیش مرگتون شه جیگرا! چنقده شماها نازید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خری خانم؟ دونه‌ای هشت تومن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت پسر بچه‌ای که کنار کارتونشون ایستاده بود، چرخیدم و با ذوق گفتم: آره، اون صورتی کمرنگه رو می‌خوام خیلی گلگلیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و دستش رو توی جوجه‌ها کرد، تا منتخبم رو در بیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت ذوق روی پاهام بند نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگن روزی که زیباست از آغازش پیداست دروغ نمیگن! پول رو از توی کیفم درآوردم و بهش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوجه رو توی یه باکس قهوه‌ای کوچیک گذاشت و به سمتم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگرانی گفتم: خفه نشه بچه‌ام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه مطمئنی نثارم کرد و با آرامش گفت: نترس، یه سوراخ داره که از توش نفس می‌کشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن سوراخ کوچیک بالای جعبه نفسی تازه کردم و با آرامش از دستش گرفتمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق جعبه رو بغل کردم و قدم‌هام رو به سمت ایستگاه اتوبوس تند کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجایی مهرانا خانم که ببینی چه زود برات جانشین پیدا کردم! دخترهٔ یوبس ترسوی بی‌ذوق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این به بعد با همین جوجه ادامه میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی تموم جنایت‌هام شریکش می‌کنم و طعم زندگی ماجرایی رو بهش می‌چشونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه داداش بزرگ‌تر هم نداره که بهش گیر بده، اصلاً خودم براش پدر و مادری می‌کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبهٔ جوجه‌ام و روی زمین گذاشتم و کلید رو از کیفم درآوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین دزدها با حالتی ظریف توی قفل چرخوندمش و آهسته در رو به عقب هول دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و با حالتی کارآگاه گجت وار سرم و توی خونه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو با دقت روی تک تک کاشی‌ها چرخوندم، از ماشین بابا رد کردم و موشکافانه بین تک تک درخت‌ها گردوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان چشمم به یه ماتحت بالا رفته افتاد که تا کمر توی خاک و گل‌ باغچه رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو ریز کردم و با دقت به تک تک اجزای بدنش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شلوار سبز و پیراهن دراز و گشادش گذشتم تا به موهای به هم ریخته‌اش رسیدم اما بازم نشناختمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتم رو با گیجی به شقیقه‌ام زدم و از همونجا داد زدم: هوووی بچه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدام عین جن زده ها سرجاش نیم خیز شد و ایستاد؛ دستش و سایبان پیشونیش کرد و با دقت به دور حیاط چرخوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و با حرص جیغ زدم: اینجام اسکل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صوت جیغم رو دنبال کرد و بهم رسید که چیزی جز یه کلهٔ آویزون از در نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها؟ چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌ادبی زیرلب نثارش کردم و دستم رو از پشت در درآوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت‌هام رو به سمت خودم جمع کردم و تند تند گفتم: بیا این‌جا توله سگ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به موهای تو چش و ابروش کشید و قری به گردنش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب‌هام و روی هم فشار دادم و زیرلب غریدم: می‌کشمت صامر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت خندید و با ذوق بالا بالا پرید: بکشش چون من نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب‌هام رو با حرص آویزون کردم و دستم مشت شده‌ام رو توی پیشونیم کوبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن مرموز و پر از خباثتی گفت: اگه گفتی کیم میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و خودم رو به در کوبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو بستم و تندی دهن باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوروش؟ احمد؟ کمال؟ پروانه؟ پرستو؟ شاپرک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه مگه من دخترم که اسمم پروانه یا شاپرک باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاه تمسخرآمیزی به سرتاپاش انداختم و با غیظ گفتم: وقتی موهای زرد فرفریت رو تو چش و چالت می‌اندازی و پیراهن صورتی و شلوارک سبز می‌پوشی کم از دخترا نداری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به تو چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت حرص و عصبانیت رو به انفجار بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا هم انقدر گرم بود که داشتم عین بستنی آب می‌شدم و شرشر از پیشونیم می‌ریختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌دونی اگه کوروش کبیر می‌تونست حرف بزنه چی می‌گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کنجکاوی گفت: نه، چی می‌گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌گفت از داشتن هم اسم بی‌تربیتی مثل تو بسیار بسی متأسفه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتم رو تهدیدآمیز بالا آوردم و شکم گنده‌اش رو نشونه گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عین بچه آدم میای یا بیام از گیس بکشمت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانیتم انقدر واقعی بود که دست از گل بازی برداشت و با دو به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا خودت نیومدی حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو از شکاف در درآوردم و وارد کوچه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جعبه جوجه‌ام اشاره کردم و حرصی گفتم: چون معذورم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرف جلوش روی زانوهام نشستم تا هم قدش شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحنی جدی و در عین حال شمرده گفتم: من میرم تو مامان و سرگرم می‌کنم؛ تو هم عین آدم و در کمال سکوت این جعبه رو می‌ذاری تو اتاقم! مامان نبینتت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردنش رو کج کرد و با بدجنسی گفت: چی گیر من میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم یکی بزنم تو دهنش اما نیمهٔ راه پشیمون شدم و دست مشت شده‌ام و روی شونه‌اش گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امشب می‌برمت پارک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط خودم و؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ولی اگه هر کدوم از اون سگ توله‌ها این جعبه رو ببینن، یه چک می‌خوری و به جات اونا رو می‌برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق سرش رو به نشونهٔ فهمیدن تکون داد و جعبه رو از روی زمین برداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی توشه پروا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه چیز بسیار آسیب‌پذیر، اگه مرده برسونیش اتاقم تورم باهاش دفن می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به تهدیدهام، کنارم زد و با عجله رفت تو خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی زانوهام بلند شدم و دنبالش رفتم تو حیاط و در رو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم‌زمان که به سمت خونه می‌رفتم، عرق‌ پیشونیم رو پاک کردم و شالم رو جلو کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری دعای حاجی پر از انرژی شدم و شروع به قر دادن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به مامان میگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای جدی و ظریفی که توی گوشم پیچید دست از رقصیدن برداشتم و به اطرافم نگاه کردم اما چیزی ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان گوشهٔ مانتوم کشیده شد و مجبور شدم به پایین نگاه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این‌جام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب‌هام رو با مسخرگی غنچه کردم و لپش رو کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ریز می‌بینمت جوجه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص لپش رو از حصار انگشت‌هام خارج کرد و مشغول مالیدنش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به درک! حالا چی می‌خوای بگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدم وقتی اومدی خونه شالت افتاده بود به مامان میگم اومدنی برای لیاکاری کشیدیش جلو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این‌که ذره ای از خونسردیم کم کنم، این‌بار چادر گلگلی چند وجبیش رو نشونه گرفتم و با سرخوشی گفتم: یه وقت با حاشا کردن ریاکاریم به زحمت نیفتی حشره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ زد و با عصبانیتی که اصلاً قیافه تپل و گوگولیش نمیومد، گفت: من پروانه‌ام نه حشره!‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پروانه هم یه جور حشره‌است دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس پروا چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم دوباره می‌رفتم که با شنیدن این حرفش، نیشم رو باز کردم و با ذوق به عقب برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پروا به جور گله! یه گل زیبا! یعنی خاص، شاخ‌، خوشگل، خوش‌برخورد، جذاب، خوش‌صدا، باهوش، عالم، دانا و بسیاری از صفات خوب که توی احمق نمی‌فهمیشون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرف با عجله رفتم تو خونه و در و بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله مشت‌های کوچیکش به در خوردن و جیغ زد: در و باز کن، دستم به دستگیره نمی‌رسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به زرزرهاش با خباثت قفل در و زدم، هنوز پام رو توی سالن نذاشته بودم که دوتا گلوله با سرعت برق و باد به هم لولیدن و در حالی که همدیگه رو می‌کشیدن افتادن جلوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این‌که از گیس و گیس کشی همیشگی‌شون تعجب کنم یکی یه لگد نثارشون کردم و مستقیم رفتم سمت کولر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتو و شال و کیفم رو با حالتی که مامان رو عصبانی کنه توی خونه پخش کردم و جلوی باد مستقیم کولر ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو بستم و دست‌هام رو با حالت پرواز باز کردم تا هوای خنک رو در آغوش بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پروا خدا پرپرت کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای پر از حرص و عصبانیت مامان، نیشم باز شد و چشمکی به کوروش زدم که تند تند از پشت مامان رو دور زد و از پله‌ها بالا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پیچیدنش تو راهرو نفس عمیقی کشیدم و با همون نیش در راستای جر خوردن به سمت مامان برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام جیگر، چه‌طوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به لبخند دندون‌نما و آغوش بازم که هر لحظه بهش نزدیک‌تر می‌شدن، دستکشش رو درآورد و کف دستش رو روی دهنش کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا من و بکشه از دست تو! چرا یه ذره درک و فهم و عقل و شعور نداری آخه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم اگه برم جلو با کفگیرش دهنم و صاف می‌کنه، برای همین دست‌هام رو توی هم قفل کردم و توی چند قدمیش ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا گل من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • حنا

    ۲۰ ساله 00

    فوق العاده بود به نظرم نمیشه ساخته ذهن باشه یه جور عجیبی واقعیه

    ۲ هفته پیش
  • برزه

    00

    رمان قشنگی بود ولی میتونست بهتر ازراین نوشته بشه.بعضی جاها باهم در تضاد بود و خلاف قبل بود و ای کاش برگشت به دنیای واقعی را بیشتر توضیح می داد.خیلی خلاصه و مبهم بود

    ۲ هفته پیش
  • زهره

    ۱۷ ساله 02

    در کل قشنگ بود و ایده ی جالبی بود ولی خب چند تا مسئله وجود داشت مثلا ، خیلی حرف بیخود و الکی میزدن رمان توی ۲۰ پارت راحت تموم میشد بدون حرفای اضافه و پایانش خیلی خیالی بود و ....

    ۳ هفته پیش
  • zahra

    ۱۸ ساله 00

    وسطاش خیلی خوب بود جوری که نمیشد از فکرش در بیای ولی اخرش زیاد جالب نبود

    ۴ هفته پیش
  • محدثه

    00

    در عرض دو روز تمومش کردم انقدر جذاب بود

    ۴ هفته پیش
  • زهرا

    ۲۱ ساله 00

    عالی عالی واقعا جالب بود

    ۴ هفته پیش
  • Hmyde

    00

    بدون وقفه خوندمش و لذت بردم عالی بود.

    ۱ ماه پیش
  • ،،،

    10

    خیلی قشنگ و عالی بود و از اون دسته از رمان هایی هست که از خوندنش سیر نمیشی🫴🫶

    ۱ ماه پیش
  • فریبا

    ۲۸ ساله 00

    مگه شهاب نمرده بود پس چجوری اینجا پیداش شد و به عنوان ناشر اومد؟؟؟

    ۱ ماه پیش
  • K

    00

    ژانر رمان تخیلیه و بچه ها به یه زمان دیگه منتقل شده شدن پس حتما یه جور تناسخ پیدا کرده

    ۱ ماه پیش
  • فزیبا

    ۲۸ ساله 00

    رمان قشنگی بود مرسی از نویسنده عزیز ولی ی جاهاییش ادم خسته میشد از خوندن و اینکه آخرش خیلی خوب تموم نشد اصلا از خانواده ها چیزی نوشته نشد واینکه پس پدر ایهام چیشد حداقل باید ایهام رو به پدرش میرسوند

    ۱ ماه پیش
  • نازنین

    ۱۸ ساله 00

    خیلی عالی بود

    ۱ ماه پیش
  • مرضیه

    00

    ممنون از نویسنده عالی بود

    ۲ ماه پیش
  • زینب

    10

    یکی از قشنگترین رمانایی که خوندم هنوز تو حس و حالشو دستت طلا با این قلمت نویسنده جون الانم که آنلاین خیانتکار عاشق رو میخونم خیلی قشنگه ایشالا زودتر بفهمم تهش چی میشه 😍

    ۲ ماه پیش
  • سمیرا

    10

    موضوعش جالب بود و کاملا حرفه ای نگارش شده بود

    ۳ ماه پیش
  • هاجر

    ۳۰ ساله 00

    یا ت بحث تکامل باید بعد بعدی رو ت دنیای واقعی هم نشون میداد میشد براش جلد ۲ ساخت و روی این موضوعات تمرکز کرد

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.