رمان آخرین تکشاخ ایرانی (جلد دوم) به قلم یاسمین فرح زاد
بعد مدتی برادر روسلا از کانادا برمیگرده درحالی که زخمی شده و بهترین دوستشو از دست داده… اما درباره اتفاق مرموزی که برای خودش و مهدی اونجا افتاده چیزی به خواهرش نمیگه… بعد از چند روز که اوضاع خوب بوده کسی به اسم بزرگمهر اونارو تهدید میکنه که امیرحسین چیزیو داره که متعلق به اونه اونا فرار میکنن اما… پایان خوش
ژانر : عاشقانه، طنز، تخیلی، هیجانی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۴۹ دقیقه
ژانر: #تخیلی #عاشقانه #طنز #هیجانی
خلاصه :
بعد مدتی برادر روسلا از کانادا برمیگرده درحالی که زخمی شده و بهترین دوستشو از دست داده… اما درباره اتفاق مرموزی که برای خودش و مهدی اونجا افتاده چیزی به خواهرش نمیگه… بعد از چند روز که اوضاع خوب بوده کسی به اسم بزرگمهر اونارو تهدید میکنه که امیرحسین چیزیو داره که متعلق به اونه اونا فرار میکنن اما…
پایان خوش
همه چیز از یه افسانه محلی شروع شد
افسانه ای که در قعر غاری رو دیوار ها به زبان رمزی حک شده بود
و من آلن فِرسیدو این افسانه رو رمزگشایی کردم
با فهمیدن این افسانه پی به دنیایی بردم که خارج از دنیای ماست
فهمیدم مردمش در سرزمینی غنی از هرچیزی زندگی میکنن
مردم انها هر وقت که بخواهن وارد دنیای ما میشن اما هیچ کس نباید بداند که انها از ما نیستن
مگر این که کسی از دنیای ما دروازه را باز کند
اولش فکر میکردم این فقط یه داستانه اما زمانی همه چیز عوض شد که من با شخصی از دروازه عبور کرده بود ملاقات کردم
با اینکه حاضرنشد بهم کمک کنه
اما من تونستم با درک دنیای تبدیلشوندگان و کمکشون دروازه رو پیدا کنم
و این شروع داستان من بود
فصل دوم اخرین تکشاخ ایرانی:دروازه گمشده
با عجله از خونه زدم بیرون وسط راه دو دفعه نزدیک بود با دیوار یکی بشم
وسایلمو گذاشتم رو صندلی استارت و زدم با سرعت به سمت شرکت حرکت کردم
خاک توسرم کنن نزدیک هشت و نیم بود و من بدبخت باید هشت اونجا میبودم
صبح دیر از خواب بیدار شدم همشم تقصیر این مهتاب خانوم جوگیره
کل دیشب داشت وسایل هایی که جدید خرید بود نشونم میداد
شوهر ندید است دیگه
جلوی شرکت نگهداشتم ساعت یک روب نه بود
+وای مهتاب اخراج بشم کشتمت
تا وارد سالن شدم منشی با دیدنم از جاش بلند شد
+وای ببخشید ...میدونم چقدر دیر کردم
خانم محبی با خنده گفت:خانم رادمنش نگران نباشید رئیس هنوز نیومده
نیومده؟زهرمار ...مردم تا رسیدم +جدی؟خب خیالم راحت شد اروم رفتم تو اتاقم درو بستم کیفمو پرت کردم رو میز خودمو ولو کردم رو صندلی
اول صبحی کلی کالری سوزوندم
سیستم روشن کردمو شروع کردم
مشغول کارام بودم که فاطمه مثل گاو امد تو اتاق
+تو در زدنم بلد نیستی خدایی؟
فاطمه خندون امد کنارم و چندتا پرونده گذاشت رو میزم
_برو بابا روسلا اتاق منو تو نداریم که
+بله چه خودشم تحویل میگیره ...حالا اینا چیه اوردی؟
_قرار داد جدیدی که بستیم...خانم محبی گفت وارد سیستم کنی....خر شانس رئیس
امروز نیومد
یه نگاه به پرونده ها کردم
+ یه این بارو شانش اوردما ....باشه حله
فاطمه سری تکون داد و رفت بیرون منم مشغول کارام شدم تقریبا تا ساعت چهار یه ریز کار کردم وقتی پرونده ها تموم شد وسایلمو جمع کردم و از جام بلند شدم و رفتم بیرون
خانم محبی ام داشت میرفت +من دارم میرم...خداحافظ
محبی دستی برام تکون داد :خدافظ عزیزم
تو راه برگشت به خونه یکم میوه خریدم وقتی رسیدم خونه با دیدن ماشین عمه فرخنده اخم هام رفت توهم همینو کم داشتم
عمه فرخنده به همراه مهتاب و البته ارمین تو حال نشسته بودن
سلامی کردم
ارمین و مهتاب از جاشون بلند شدن
مهتاب امد سمتم :سلام ابجی....بده من تو سنگین بلند نباید کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه: چرا؟ حالا پهلوش یه زخم کوچیک برداشت فلج که نشده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی وقته اینجوری باهام حرف میزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمین:مامان...زشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه روشو کرد اون طرف با مهتاب رفتیم تو اشپزخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روسلا ببخشید ...ازحرفاش ناراحت نشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زوری زدم:نه بابا نشدم توبرو پیش مهمونا میام منم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتاب یکم نگاهم کرد و رفت اینکه گفتم ناراحت نشدم دروغ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه بعد از اینکه فهمید من فامیلی اصلیمو تو شناسنامم زدم رفتارش با من بدتر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو شستم برگشتم تو هال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه با دیدنم رو کرد سمت ارمین:پسرم با مهتاب بروپایین ...یه چند دقیقه دیگه منم میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمین نگاهی به من کرد و اروم بلند شد مهتابم همراهش رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رفتن اونا عمه امد جلوم ایستاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باید باهم دیگه صحبت کنیم ...باید بعضی چیزارو برات روشن کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بفرماید گوش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه دستی به روسریش زد :ببینم خودت میدونی که مهتاب ارمین دارن ازدواج میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir....به زودیم براشون میخوام یه جشن کوچیک بگیرم ....اما بی تعارف میگم که حضورت تو اون جشن برای من دردسره ....مگه قرار نبود دیگه اینجا زندگی نکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پایین چه طور میتونست انقدر نسبت به کسی که یه عمر به چشم برادرزاده بهش نگاه کرده انقدر بد حرف بزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+من..میخوام برم ...اما بابا اجازه نمیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هه برادر من عقلش کمه ....نترس من خودمم بهش میگم ...دوست ندارم باعث ابروریزی بشی اما خودتم پافشاری کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان سرم پایین عمه بدون هیچ حرف دیگه ای از خونه رفت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رفتنش سر بلند کردمو زل زدم به در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناراحت بودم عمه خیلی وقته گیر داده میگه از اینجا برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش یه جوراییم حق با اون بودمن دختر واقعی این خانواده نیستم کلا اضافیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاق و خودمو تو تخت پرت کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم رفت سمت گذشته زمانی که زخمی شدم و رفتم بیمارستان ...وقتی که حافظمو دوباره به دست اوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیمو برداشتم و برای بار هزاروم به امیرحسین زنگ زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تلفن مشترک مورد نظر خاموش میباشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوف تو اون صدات ...یک ماه تنها چیزی که میشنومم همینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتونم به این موضوع فکر نکنم که شاید امیرحسین دیگه برنگرده ...بعد از مرخصی از بیمارستانم یک هفته بعدش امیرحسین و مهدی رفتن کانادا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم تا وقتی که اونجاست جاش امنه قرار بود بعد از سه ماه برگردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما الان چهارماه نیم که گذشته و من هنوز منتظرم که بهم یه زنگ بزنه ...انقدر ناراحت بودم که برای منحرف کردن ذهنم رفتم تو یه شرکت مشغول کار شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما نمیتونم بهش فکر نکنم... شاید واقعا دیگه برنگردن ....یانکنه اتفاقی براشون افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نیم ساعتی همون جوری روتخت فکر کردم حرف های عمه اذیتم میکرد این جوری نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و لباسمو عوض کردم از خونه زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اولین بنگاهی که رسیدم زدم تو ترمز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلی فک زدن دیدم خونه ها زیادی بزرگن یک خوابه ام برای من کافی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر این بنگاه و اون بنگاه رفتم که دیدم ساعت نزدیک هشته!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید برمیگشتم خونه فردا دوباره میرم میگردم ...با رسیدنم به خونه دیدم ماشین بابا جلوی دره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورودم سریع امد جلوم از قیافش معلوم بود حسابی نگرانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روسلا...تا این وقت شب کجا بودی چرا بهم زنگ نزدی ...اصلا چرا گوشیت خاموشه +علک سلام باباجان...شرمنده شارژ گوشیم تموم شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دستی به گردنش کشید:نباید به من خبر میدادی؟نگران شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+شرمنده ....مهتاب نیومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا همون طور که سمت اشپزخونه میرفت گفت:نه امشب خونه عمش میمونه ...برو لباس عوض کن یه چیزی باهم بخوریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه ای گفتمو رفتم تو اتاق بابا در جریان اینکه عمه بهم چیا گفته نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفعلا نمیخوام بدونه دارم دنبال خونه میگردم وگرنه یه دعوای درست حسابی راه میندازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم تو اشپزخونه سفره رو چیدیم و مشغول غذا شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگفتی کجا رفته بودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که برای خودم برنج میکشیدم "رفتم پول به حساب یکی از دوستام واریز کنم اما عابربانک پیدا نکردم رفتم بانک" یعنی چرت گفتما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا مشکوک نگاهم کرد ولی چیزی نگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به بابا کردم ...بهزاد فرهمند ...کسی که منو بزرگ کرد از پدر هیچ چیزی کم نداشت منو به اندازه مهتاب دوست داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ وقت فرق بینمون نزاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی چند وقت پیش با وجود اعتراض های شدید عمه و خانوادش ویلایی که تو شمال داشت به نام من زد و خونه اینجارو به نام مهتاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دختر به چی زل زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ها...اها نه هیچی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خودن غذا سفره رو جمع کردم و ظرفارم شستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روسلا بیا کارت دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم کنارش رو مبل نشستم"جانم ..میشنوم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیزی شده؟چرا انقدر ناراحتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم:دوست پسرم ولم کرده شکست عشقی خوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااخم نگاهم کرد"جدی گفتم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ چیزی نشده ...چی باید میشد؟من خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عمت بهت چیزی گفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو زدم به اون راه کوسن مبل برداشتم گرفتم بغلم:نه اون بدبخت با من کاری نداره چیزی نگفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم فقط دلمو شکونده چیزی نیست که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه....میگم خبری از برادرت نداری؟زنگی چیزی بهت نزده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخداگاه بغض کردم از جام بلند شدم و رفتم سمت اشپزخونه نمیخواستم اشکمو ببینه"راستش نه خبر ندارم...فک کنم کارش خیلی طول کشیده"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا تو سکوت نگاهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خودمو سرگرم چایی درست کردن کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب وقتی رفتم تو تخت خواب بغضم ترکید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم براش تنگ شده بود بعد شانزده سال برادرتو پیدا کنی و بعدش دوباره گمش کنی سخته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید انقدری که من دوسش دارم اون نداشت شب با هزار بدبختی خودمو خوابوندم نباید فردا دوباره دیر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir)بهزاد(
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای کاش ازش نمیپرسیدم وقتی گفتم خبری از برادرت داری یانه حس کردم ناراحت شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز روز واقعا چرتی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون همه اتفاق داریم به راحتی زندگیمون میکنیم بدون دردسر بدون استرس از انجمن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مرگ بهمن خیلی چیزا عوض شد...اما منم درگیری های جدید پیدا کردم...مهتاب داره ازدواج میکنه براش خوشحالم ارمین پسر خوبیه اما فقط نگران روسلام میدونم دلش خونه اما صداش درنمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین روزام که فرخنده شده کاسه داغتر از اش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیر داده میگه روسلا نباید با ما زندگی کنه اون نگران ابروشه من نگران دخترمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم فرخنده بهش چیزی گفته ...نتونستم از زیر زبونش بکشم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکای ساعت دوازده بالاخره خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir)روسلا(
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح زودتر از همیشه بلند شدم چشام به خاطر دیشب پوف کرده بود رفتم دستشویی و چند دفعه صورتمو شستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رفتم بیرون بابا نبود همیشه زودتر میرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبحونه مختصری خوردم لباس پوشیدم و رفتم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز باید موقع برگشت بازم سر به بنگاه بزنم اگر بتونم یه خونه یک خوابه جمع و جور پیدا کنم خیلی خوب بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رسیدنم به شرکت همزمان فاطمه ام رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تازگی باهاش اشنا شده بودم دختره بامزه و خوبی بود تو این یک ماه خیلی باهم جور شده بودیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گذشتم چیزی نمیدونست درواقعه اصلا نمیدونه من چیم میترسم اگر بدونه تیمارستان معرفیم می کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به به صبحتون بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سلام عزیزم صبح توام بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه عجب زود رسیدی شما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم ساختگی نگاهش کردم:برو بابا من همیشه زود میام حالا یه دیروز رو خواب موندما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه بابا نزن ولی ...انگار دیشبم نخوابیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که از به سمت اتاقم میرفتم گفتم"کی گفته؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراهم امد تو اتاق و دم در ایستاد:کسی نگفته از چشمای پوف کردت فهمیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اره یه جورایی دیرخوابیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامد رو به روی میزم ایستاد و دستشو زد به کمرش:ببین ..خر خودتی چرا گریه کردی ؟چیزی شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و گفتم :نه چیزی نشده به خاطر دیرخوابیدنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه نگو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حالت قهر رفت سمت در اتاق که یهو یاد یک چیزی افتادم ..بابای فاطمه بنگاه دار بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+فاطمه یه لحظه صبر کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوم چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+میگم ..تو بابات بنگاهداره دیگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره چه طور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+میشه یه زحمت برام بکشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه نگاهم کرد:تو جون بخواه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+میشه ازش بخوای یک خونه یه خوابه برام پیدا کنه؟زیاد بزرگ نباشه پولم کمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاش گرد شد:برای خودت میخوای؟ +چشاتو جمع کن اره برای خودم میخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه من میگم بهش خبرشو امشب میدم بهت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالبخند گفتم:دست درد نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و رفت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه اهل فضولی نبود این اخلاقشو خیلی دوست داشتم هرکس دیگه ای بود الان تا ته جریان رو درنمیاورد ول کن نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خسته شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو راه برگشت بازم به یکی دوتا بنگاهی سر زدم حالا شاید باباش نتونه چیزی پیدا کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکیای خونه بودم که بابا بهم زنگ زد و گفت خونه عمه دعوتیم و خودشم خونه عمه است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداشتم برم اما مجبور بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون نزدیک خونه بودم اول رفتم خونه دیر بود اگر میخواستم برم حموم دوش بگیرم برای همین سریع لباس عوض کردم و عطر زدم امدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه عمه خیلی دور نبود بعد از اینکه ارمان تو انجمن مشغول به کارشد عمه فرخند ام از شمال امد تهران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی خونه ترمز کردم همزمان که پیاده شدم یه ماشین دیگم جلوم پارک کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن ارمان استرس گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمان با دیدنم امد سمتم و با خوشرویی احوال پرسی کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلم برات تنگ شده بود دختر دایی عزیزم مشتاق دیدار... یه وقت سر به ما نزنیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین نمیدونه مادرش سایه منو باتیر میزنه +همچنین...خیلی کار داشتم شرمنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله درجریانم که مشغول به کار شدی ...شرکته خوب هست حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که اروم اروم سمت در میرفتیم گفتم:خداروشکر خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورودمون فکم چسبید به زمین چقدر مهمونا زیاد بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم شام خانوادگیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمان با یه ببخشید رفت قاطی مهمونا با دیدن بابا رفتم کنارش نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سلام بابا ...چقدر شلوغه فکر کردم فقط خودمونیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام عزیزم...فرخندس دیگه فامیل های دورمون دعوت کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir11
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه همراه یه خانم دیگه امدن سمت ما به احترامشون بلند شدم که کنارمون نشستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه با اخم اشکاری بهم نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ملیحه جون داداشمو که میشناسی بهزاد هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون خانومه ابراز خوشبختی کرد و بعد رو کرد سمت من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماشالله ...شمام دخترشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامدم حرفی بزنم که عمه سریع گفت:نه بهزاد فقط یدونه دختر داره ایشون دختر یکی از دوستانم هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگم ناراحت نشدم دروغ گفتم بابا باعصبانیت داشت به عمه نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون خانوم به گرمی دستمو فشرد:خوشبختم عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+همچنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه که با دیدن قیافه بابا فهمید اوضاع خرابه با اون خانومه خواست بره که بابا بهش اشاره کرد:فرخنده باید باهم حرف بزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اخه داداش الان مهمونا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفشو قطع کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم باید حرف بزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنان باعصبانیت گفت که ترسیدم از جام بلند شدم که بابا دست عمه رو گرفت رفتن سمت اتاقی ،ارمان که انگار دیده بود چیشده سریع خودشو بهم رسوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمان:روسلا چیشده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+هیچی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان وقت توضیح دادن بود اخه، از کنارش رد شدم و دویدم سمت اتاقی که بابا رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جلوی در که رسیدم صدای داد و بیداد بابا بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:به چه حقی او چرندیات گفتی ...خجالت بکش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه حرفشو قطع کرد:توقع نداری که ابرومو تو کل فامیل ببرم؟اصلا کی گفته این دختره باید تو مراسم های ما شرکت کنه دلم نمیخواد کسی دربارش بدونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوب که چی؟اون دخترمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه تحمل نکردم درو باز کردم و رفتم سمت بابا:بابا تروخدا بسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه:بیا تو کار بزرگترام که دخالت میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار بابا عصبی امد دادی بزنه سریع گفتم:بابا تروخدا بسته ...امروز روز مهمی برای مهتابه خرابش نکن چیزی نشده که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با چشم های به خون نشسته نگاهش میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه روشو کرد اونطرف:اره همه چیزیو به خاطر این دختره بی کس و کار خراب کن "و رفت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا عصبی دستمو گرفت :برمیگردیم خونه الان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در دستمو از دستش کشیدم بیرون:بابا گوش کن من برمیگردم شما باید اینجا باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نخیرم لازم نکرده من یه دقیقه دیگه اینجا نمیمونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم داشت میشکست لبخند زوری زدم:بابا این مهمونی واسه مهتابه تروخدا خرابش نکن من نباشم چیزی نمیشه اما تو نباشی ...برامون حرف درمیارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا عصبی گفت:حرف مردم برام مهم نیست که من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفشو قطع کردم:اما برای زندگی مهتاب که هنوز شروعم نشده مهمه ...خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا چشاشو بست بالاخره نرم شد:من میرم خونه اتفاقا خیلیم خستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر نموندم چی میگه چون اگه یکم دیگه میموندم اشکم درمیامد سریع امدم بیرون و برای مهتاب اس زدم شرمنده سرم دردمیکرد امدم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو راه اشکم جاری شد به خونه که رسیدم مستقیم رفتم حموم زیر دوش سعی کردم فکرمو ازاد کنم اما نمیشد دیگه جدی جدی باید زندگیمو ازشون جدا میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حموم امدم بیرون حوصله خشک کردن موهامو نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن اس ام اس فاطمه خوشحال شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوشته بود باباش برام یه خونه پیدا کرده نگاهی به ادرسش کردم یکم از اینجا دور بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتر... هرچی دور باشم بهتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به ساعت کردم نزدیک هفت بود دیر بود اگه بخوام برم خونه رو ببینم حوصله ام نداشتم پس رو تخت دراز کشیدم و اهنگ گوش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا ساعت ده فقط اهنگ گوش کردم اما حواسم به اهنگ نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرق خاطراتم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو جام ،جا به جا شدم دستمو گذاشتم رو پهلوم هنوزم بعضی وقتا تیر میکشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای در اهنگ خاموش کردم و سریع خودمو زدم به خواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاقم باز شد فکر میکنم بابا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامد کنار تختم نشست دستی به صورتم کشید و رفت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق که بست از جام بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره دراز کشیدم باید بهش بگم خونه گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کلی به خونه انداختم همون جوری بود که میخواستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمع و جور و کوچیک ،خودمم زیاد وسایل نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قابل پسندتون هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو کردم سمت صاحب خونه:بله ...عالیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب خداروشکر...پس اگر مشکلی نیست راجب بقیه چیزاش صحبت کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم:حتما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزودتر از چیزی که فکرشو میکردم خونه رو اجاره کردم و قرار شد اثاث ببرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا وقتی فهمید حسابی عصبانی شد بماند که باهام یه دعوای حسابی راه انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست اخرم باهام قهر کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتابم از دستم کفری بود اما بازم دلش طاقت نیاورد امد کمکم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسیله زیادی نداشتم با پول خودم یکم خرتو پرت خریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی جالب بود که ارمین و ارمانم امدن ولی وقتی دیدمشون از تعجب شاخ دراوردم هر کدومشون برام چیزی خریده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی خجالت زده شدم البته خرد خرد پول چیزایی که خریده بودنو بهشون برگردوندم اصلا دوست نداشتم کسی برام خرج کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی مهتابم برام کلی چیز میز خرید از مبل بگیر تا تخت که فکر میکنم کار بابا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه خونه رو یه روزه پر کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هفته از اثاث کشی گذشت مهتاب هر روز بهم یا زنگ میزد یا میامد پیشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا هنوز باهام قهر بود کلی دلم براش خیلی تنگ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طوری واسه خودم داشت تلوزیون بالاپایین میکردم که با صدای زنگ در از جا پریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع مانتو و روسریمو سرم کردم رفتمم بیرون اما با دیدن بابا اشک تو چشام جمع شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش دوتا پلاستیک بودو اصلا نگاهمم نمیکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو سمتم دراز کرد :اینارو بگیر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلاستیک هارو ازش گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوش غذا و یکمم میوه بود بدون هیچ حرفی برگشت داشت میرفت که پلاستیک هارو گذاشتم زمین دویدم سمتش و محکم بغلش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خیلی دلم برات تنگ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفت کم کم دستشو گذاشت رو سرم و منو به خودش فشورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند کردم و زل زدم تو چشاش:خونه دخترت نمیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشونیمو بوسید :هنوز از دستت ناراحتم اما دلتنگی نزاشت که دیدنت نیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی بهش زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو گرفتم و بردمش سمت خونه پلاستیک هارو بردم اشپزخونه و سریع یه چایی درست کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا وسط خونه ایستاده بود و داشت همه چی با دقت نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دوتا استکان چایی برگشتم پیشش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیزی اینجا لازم نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+با لبخند نگاهش کردم :نه ...همه چی خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا استکان چایشو برداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نمیزد اما من دلم براش تنگ شده بود فقط دلم میخواست نگاهش کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن چایی خیلی پیشم نموند موقع رفتن ازش خواستم حداقل بهم زنگ بزنه که فقط با نگاهش جوابمو داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم ازم ناراحته اما خب همین که امد یعنی میشه یه کاریش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز بعد از امدن بابا همه چی تقریبا خوب بود من شرکت میرفتم و باباهم یخش باز شد حداقل روزی یک دفعه رو زنگ میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیاد خونشون نمیرفتم چون اکثرا عمه اونجا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت نزدیک های نه شب بود چند روزی تعطیل بویدم منم یکی از پرونده هامو اورده بودم خونه داشتم روش کار میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم بدجور هوای مهتاب کرده بود خواستم بهش زنگ بزنم اما پشیمون شدم پاشدم لباس پوشیدم ،میرم یه سرخونه باباروهم میبینم خدارو چه دیدی شامم خراب میشم اونجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدم تو راه تو فکر بودم این چند وقت بابا بهم زنگ نزده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رسیدنم به خونه کلید داشتم پس بدون زنگ زدن رفتم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار کسی خونه نبود اروم بابا رو صدا کردم اما با نزدیک شدن به اتاق، صدای بلنده عمه نظرمو جلب کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادم فضولی نیستم اما صداشون انقدر بلند بود که میتونستم راحت بشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم برگردم برم بیرون که با شنیدن اسمم سر راه متوقف شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهزاد انگار حالیت نیست روسلا چقدر برات دردسر درست کرده ... کم باعث شد بدبختی بکشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با صدای بلندی گفت:بدبختیش واسه من بوده تودردت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_درد من چیه؟درد من تویی..داداشمی دلم برات میسوزه هنوز یادم نرفته پسرم به خاطر اون گیر این انجمنیای عوضی افتاد ...خود تو نزدیک بود به خاطرش بمیری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بسه فرخنده ...بسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نخیر بس نیست این دختره باتو هیچ نسبتی نداره اصلا نباید چیزی به نامش میزدی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع که گفتی یه دخترو به فرزندخوندگی قبول کردی باید جلوتو میگرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه الان انقدر به خاطرش اذیت نشی ....وقتی شناسنامشو عوض کرد راهش ازت جدا شد اون دختر تو نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفاش منو داشت اتیش میزد حق با اون بود راست میگفت فقط براش دردسر درست کرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمت در که با دیدن مهتاب گریم بیشتر شد خواست بیاد طرفم که گفتم :هیس بعدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کسی نگو اینجا بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز اونا داشتن باهم بحث میکردن سوار ماشین شدم با سرعت رانندگی میکردم تو حال خودم نبودم اگر همچنان به رانندگی ادامه میدادم قطعا تصادف میکردم پس کنار جاده زدم کنار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو گذاشتم رو فرمون اشکام سرازیر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای بی کسیم ...برای اینکه بازم تنها شده بودم برای همه چیز دلم گرفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم مدام زنگ میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به صفحش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irده تا تماس بی پاسخ از بابا داشتم حتما مهتاب بهش گفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم نمیخواست باکسی حرف بزنم ضبط ماشین روشن کردم وگوشامو سپردم به اهنگ که باز گوشیم زنگ خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی گوشیم سوخت با عصبانیت گوشیمو برداشتم اما شماره ناشناس بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کردم نمیخواستم جواب بدم اما یه ریز زنگ میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره دکمه اتصال زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بله؟...الووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی نیامد یه نگاه به صفحه گوشی کردم هنوز وصل بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+الووو...بفرماید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روسلا..؟خودتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کردم ...صداش چقدر اشنابود یکم به مخم فشار اوردم این صدارو کجا شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جیغ گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+مهدی؟؟؟.........خودتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده ای کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دختر چرا جیغ میکشی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهول کرده بودم نمیدونستم چی بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+کجایی...این همه وقت معلوم هست کجا رفتید ؟چرا جواب گوشی نمیدادید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روسلا یه لحظه صبر کن ...گوش کن چی میگم من برات توضیح میدم اما باید الان ببینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بگو کجا بیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فرودگاه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع استارت زدم :یه رب دیگه اونجام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیابونا خلوت بود منم بااخرین سرعت میروندم اصلا توقع نداشتم مهدی باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این یک ماه کلا از برگشتشون ناامید شده بودم ،اشکامو پاک کردم انگار خدا جواب گریه هامو داد انقدر خوشحال بودم که حد نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی فرودگاه ....نگه داشتم نمیدونستم کجا برم کیفمو برداشتم رفتم داخل یه نگاه به لیست پروازا کردم وا فرودگاه اینجا فرودگاه داخلیه ،اینا از کانادا مگه نیومدن؟نکنه اشتباه ادرس داده ،تا شماره مهدی رو گرفتم صدام کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست پشت سرم نزدیک سرویس بهداشتی ایستاده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگش شده بود گچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمتش به جرعت میگم هیچ تغییری تو این مدت نکرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهاشو یه وری ژل زده بود و روی لباسش سویشرت مشکیش خیلی بهش میامد +سلام......حالت خوبه چرا مثل گچ سفید شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو کنار در دستشویی گذاشت انگار حالش بده _سلام...چیزی نیست هواپیما بهم نساخته برای هم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجملش تموم نشده بود که حالش بد شد دوید سمت دستشویی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم برم تو دیدم نوشته دستشویی مردونه خاک تو سرت نکن ،خلوت بود بیخیال شدم رفتم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی تا تونست )گلاب به روتون(بالا اورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه طوری که نگرانش شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گذاشتم پشتش و یکم ماساژ دادم که برگشت یه جوری نگاهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از یه چند دقیقه حالش بهتر شد و امدیم بیرون شانس اوردم کسی دستشویی نیومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم کنارش نشستم دل تو دلم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+مهدی...بهتری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط سرتکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم مکث کردم:امیرحسین کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جور که چشاش بسته بود گفت :تو جیبمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+کوفته جدی گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و یکم تو جاش جا به جاشد یه نگاه به ساعتش کرد که نزدیک یازده شب بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تا چند ساعت دیگه میبینش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از جاش بلند شد :بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالی نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اردک دنبالش راه افتادم فکر کردم میره بیرون اما رفت قسمتی که سوار هواپیما میشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل این که رد بشه از لباسش گرفتم +مهدی چیکار میکنی اینجا چه خبره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچی میخوام بدزمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا تو بیا به خدا بهت توضیح میدم باید باهم جایی بریم مگه نمیخوای امیرحسین ببینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اره میخوام اما کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنم واموند:جان؟قشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی استین لباسمو گرفت منو برد جلو :اره قشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+مهدی مثل ادم بگو چیشده وگرنه من نمیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به گردنش کشید :امیرحسین حالش خوب نیست ...یکم قفسه سینش ضرب دیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرم ترکید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+برای چی چرا ضربه دیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تورا میشه حرف بزنیم؟اینجا نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خیله خب ...اما باچی قرار بریم الان که پروازی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم سرشو برد نزدیک گوشم:واسه ادم های معمولی نه نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگرفتم چی گفت فقط دنبالش رفتم از یه در رد شدیم . فقط چند نفر همراهمون رد شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هواپیما کوچیک تر بود خیلی کوچیک یعنی اصلا هواپیما نبود باکمی دقت پی بردم که من خیلی خنگم جِت شخصی بود اصلا هواپیما نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی از پله ها گرفت رفت بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
_چرا ماتت برده بیا سوارشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف رفتم بالا شاید کلا ده تا صندلی داشت تاحالا جت شخصی ندیده بودم چقدر شیکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی نزدیک ترین صندلی نشست منم رفتم جلوش نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه خانم جوون امد نزدیکمون :چیزی میل دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی:نه.... فعلا نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم یه نگاه به مهماندار کردم و گفتم :یکم اب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمی گفت رفت خیلی حس فضولیم داشت قلقلکم میداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+این جت شخصیه کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی سرشو به صندلی تکیه داد:واسه انجمن... وقتی خبر دادم امدم ایران و باید سریع برم تهران برام فرستادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب پس بهتر یه توضیح کامل درباره این مدت که ناپدید شده بودید بگی... اول چرا گوشیتون جواب نمیدادید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی تو جاش نیم خیز شد :چون انتن نداشتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا مگه میشه الان تو کویر لوتم انتن هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+کجا بودید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون دنیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشام گرد شد کیفمو برداشتم کوبیدم تو سینش:منو مسخره میکنی؟چرا امیرحسین اسیب دیده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی خندید که اون مهماندار با یک لیوان اب برگشت داشت باتعجب بهم نگاه میکرد حقم داشت بدبخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اروم باش .بابا برات توضیح میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم از ابو خوردم :میشنوم..از اول بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir21
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما که رفتیم کانادا مستقیم رفتیم پیش تنها دوستی که اونجا داشتیم ....سه ماه که گذشت قصد برگشتن داشتیم بیشتر ازهمه امیرحسین مشتاق برگشتن بود ،اماره اینجارو از فرهاد میگرفتیم اوضاع اروم شده بود ...اما درست لحظه ای که داشتیم برمیگشتیم با کسی اشنا شدیم که باعث شد وارد جریان خطرناکی بشیم تو این جریان خطرناک رو پروژه حساسی کار میکردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اینجا که رسید مکث کرد همچین داشت تعریف میکرد انگار داره داستان جنایی تعریف میکنه +خب ...بعدش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی زل زد تو چشمام:خلاصش میشه وقتی امیرحسین اسیب دید برگشتیم تموم شد رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفاش شکه شدم ،گند زدی تو پایان داستانت که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی ادامه داد:درهرحال برای درمان امیرحسین رفت قشم میخواست حالش خوب شد بیاد تهران اما زیادی طول کشید منم ترجیح دادم تورو ببرم پیشش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ببینم چه جور پروژه ای بوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی دوباره به صندلی تکیه داد:راستش نمیتونم بگم ...نپرس هرچی بود تموم شد رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخواست بگه هرچند توضیح هاتی ام که داد خیلی گنگ و پیچ در پیچ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینکه چه اتفاقی افتاده نگرانم نمیکرد نگران امیرحسین بودم ... نمیتونستم درک کنم یکم جریان مشکوک بود و البته فوق العاده غیر عادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم ساعتی بود که پرواز کرده بودیم تازه یادم افتاد که به هیچ کس نگفتم امدم یعنی برگردم بابا زندم نمیزاره از پنجره داشتم بیرون نگاه میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی که خوابش برده بود سرمو به صندلی تکیه دادم چشامو بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چقدر خوابیده بودم که با صدای مهدی از خواب بیدارشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روسلا ..هی بلند شو رسیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواب الو نگاهش کردم :هوووم ساعت چنده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به ساعتش کرد:نزدیک دوعه صبحه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوساعت تو راه بودیم از جام بلند شدم خیلی خوابم میامد اما همین که پامو از هواپیما گذاشتم بیرون کلا خوابم پرید یعنی یخ کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسطای پاییز بودیم ولی قشم سرد بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir