داستان درباره ی دختر پولداری به اسم اِلین وقتی میبینه مجبوره با ماکان که علاقه ای بهش نداره ازدواج کنه از خونه فرار می کنه و به عنوان پرستار تو خونه ای مشغول به کار میشه که باعث آشنا شدنش با حامین میشه ولی ماکان به این راحتی نمیتونه ازش بگذره و …پایان خوش…

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۳۲ دقیقه

مطالعه آنلاین آدم دزدی به بهانه عشق
نویسنده : natanayel

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

داستان درباره ی دختر پولداری به اسم اِلین وقتی میبینه مجبوره با ماکان که علاقه ای بهش نداره ازدواج کنه از خونه فرار می کنه و به عنوان پرستار تو خونه ای مشغول به کار میشه که باعث آشنا شدنش با حامین میشه ولی ماکان به این راحتی نمیتونه ازش بگذره و …پایان خوش…

انقدر اعصبانی بودم که نمی دونستم چه جوری حرصم و خالی کنم . آدم انقدر از خود راضی و پرو.

در حالی که به چشمای سبزش که داشت از شیطنت برق میزد خیره شده بودم گفتم :

- ببین ماکان نمیدونم چه جوری بهت بگم ، فکر نمیکنم دختر دور و بر تو کم باشه پس واست چیزی عوض نمیشه من نباشم چون حتما یکی و پیدا میکنی بهتر باشه به نظر خودت از من

- در این حرفت که شکی نیست .

بعد در حالی که به چشمام خیره شده بود گفت : ولی تشخیص این قضیه به خودم مربوطه

یعنی دلم میخواست ناخونامو تو چشماش فرو کنم

- باشه درست میگی ، پس تشخیص اینکه کی واسه من مناسب هم فکر کنم به خودم مربوط باشه

بعد هم یه پوزخند زدم و خواستم برم که یکدفعه کشیده شدم عقب ، احمق اونقدر بازومو محکم گرفته بود که دستم درد گرفت ، در حالی که چشماشو باریک کرده بود گفت:

- ولی تو هم کوچولو تر از این حرفا هستی که تشخیص بدی چی واست خوبه چی بد پس مواظب حرفات باش

دستو ول کرد و در حالی که سر شو به نشونه احترام خم میکرد رفت

خدایا من از دست این آدم پرو چیکار کنم عجب شانسی دارم من ،باید بازم حتما با بابا صحبت کنم این جوری نمیشه

داشتم همینجوری زیر لب غر غر میکردم میرفتم که یکدفعه خوردم به چیزی سرم بلند کردم دیدم سیاوش با خنده داره بهم نگاه میکنه

- میشه نیشتو ببندی و بگی به چی داری میخندی ؟

- به قیافت

- مگه قیافه من چه شکلیه ؟

- شکل خاصی نیست فقط وقتی که حرص می خوری بامزه میشی

- سیاوش به خدا حوصله ندارم یه بلایی سرت میارما

در حالی که داشت با خنده نگام میکرد گفت نه بابا خشنم که شدی ، بزار به عمو بگم با این دختر تربیت کردنش

با حرص یه مشت کوبیدم تو دلش و گفتم : حقته

در حالی که مشتمو میگرفت تو دستش گفت : چی شده باز چرا آمپر چسبوندی

- از دست این ماکان گفتم امروز با خودش حرف بزنم ولی بدتر شد پسره پرو و ع*و*ض*ی یه جوری برخورد میکنه انگار من بچه 2 سالم که هیچی حالیم نیست

- نیستی ؟؟!!!

- سیـــاوش

در حالی که میخندید گفت : جانم ،اینقدر حرص نخور یه بلایی سرت میاد میوفتی رو دست ما

- میگی چیکار کنم ؟

- خیلی سخت میگیری به خدا الین بچه به این خوبی ، خوشگلی ، خوش تیپی ، پولداری ،مشکلت چیه ؟

- خوب بابا بسته چه تبلیغی هم میکنه واسه دوستش . همش تقصیر تو

- وا به من چه ربطی داره مگه من کف دستمو بو کرده بودم آقا از تو خوشش میاد

- آره خیلی خوشش میاد فقط میخواد سر به تن من نباشه

- انقدر عجله نکن یه کم صبر من تا ببینیم چیکار میشه کرد فعلا من عجله دارم باید برم

داشتم بهش نگاه میکرد که با عجله از پله ها پایین میرفت یکدفعه یه چیزی یادم افتاد

- راستی سیاوش دیشب نیلوفر بهم زنگ زد

از همون جا با تعجب گفت : چیکار داشت

رفتم طرفش تو پله ها نشستم و گفتم :

مگه من بنگاه خیریم که همه دوست دخترات شماره منو دارن هر مشکلیم پیش میاد اول از همه زنگ میزنن به من ؟میگه : زیر سرت بلند شده میخواست واسش آماره تینا رو در بیارم میگفت تو فیسبوک شنیدم زیاد خود شیرینی میکنه واست میخواستم بگم خبر نداری اونم ول کرده رفته سراغ یکی دیگه

در حالی که میخندید کنارم نشست و گفت : تو چی گفتی بهش ؟

گفتم حالا آدم تر از این سیاوش نبود که به خاطر این اعصابتو خورد میکنی. خیلی ناراحت بود میگفت دوست داره . به خدا مردم چقدر میتونن بد سلیقه باشن

- اینو که راست میگی واقعا کی فکرشو میکرد یه نفرم پیدا بشه از تو خوشش بیاد اونم یکی مثل ماکان

تا این و گفت بدو رفت سمت در گفتم : پامو کوبیدم زمین و گفتم دارم واست

- اینقدر حرص نخور یه فکری میکنیم حالا در مورد نیلو هم کاری نکن تا صحبت کنیم راجعبش

ناراحت همون جا نشستم که بازم در و باز کرد سرش و از در آورد تو گفت :

حرص نخور الین .عاشقـتم بچه

دوباره رفت. زیر لب گفت خیلی خلی و بلند شدم برم تو اتاقم

گوشیم تو جیبم لرزید اس ام داشتم یه شماره نا آشنا بود همون جوری که راه میرفتم شروع کردم به خوندن

- زیاد تلاش نکن کوچولو ،با بابات صحبت میکنم هفته دیگه میام خدمت خانواده واسه صحبتای اولیه .گفتم این خبر خوش بهت بدم خوب بخوابی عزیزم شب خوش ، ماکان

دهنم باز موند من چیکار کنم از دست این بشر یه جیغ زدم : اه لعنتی می کشمت

- با کی هستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نظرت با کی میتونم باشم مامان ؟ خستم کرده ماکان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز چی شده آخه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اعصاب منو خورد کرده بهش میگم بیخیال من بشو میگه میخوام بیام صحبتای اولیه رو بکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا با خودت این کارو میکنی . لجبازی نکن بشین منطقی راجع بهش فکر کن همه دلشون میخواد همچین خواستگاری داشته باشن اونوقت تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست با سر برم تو دیوار چرا هیچکس منو درک نمیکرد مگه زور بود ، مگه من چند سالم بود که..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای مامان تو هم که حرف بقیه رو میزنی بابا من از این پسر متنفرم ، کاراش حرصم میده چون فکر مینه پول داره قیافه داره دیگه حرف حرف اونه ، اصلا این پسره مشکوکه از کاراش سر در نمیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه رو پسر مردم عیب نذار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی دلم میخواست خودمو بزنم از حرصم .دسته مامانو گرفتم نشوندمش رو مبل و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا من باید چوب کارای آروین و بخورم دلیل نمیشه چون اون با یه آدمه غریبه ازدواج کرده و شما راضی نیستین من تاوان پس بدم ، مادر من تقصیر خودتون بود پسر تونو انقدر لوس کردین که هر کاری دلش خواسته تا الان کرده . چون زنش دلش میخواست بره خارج اینم رفت پشت سرشم نگاه نکرد ، خوب به من چه ربطی داره . تازه مگه ماکان حالا خیلی آشناست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخود این حرفا رو نزن . باز میدونیم این کی هست ، چیکارست، از چه خانواده ای هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستن تحمل کنم پریدم وسط حرف مامان گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان مگه من چند سالمه حالا زوده واسه ازدواج من ، قول میدم اگر خواستم ازدواج کنم بدون رضایت شما هیچ کاری نکنم . مامان جونم با بابا صحبت میکنی ؟ من از این پسره متنفرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای لیلا که گفت تلفن با مامان کار داره حرفام قطع شد ، اه شانس منه تازه داشتم مامان و تحت تاثیر قرار میدادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بلند شد و گفت باید حالا فکر کنم و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم درد گرفته بود بلند شدم برم حمام تا یکم اروم بشم. داشتم موهامو خشک میکردم که دیدم موبایلم زنگ میزنه نگاه کردم دیدم فرنوش جواب دادم و گفتم : سلام بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانم بد اخلاق ، خوبی ؟ زن داییم خوبه ؟دایی خوبه ؟ خودت خوبی ؟ چه خبرا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای چقدر حرف میزنی همه خوبن کارتو بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بد اخلاق ، بیا دنبالم میخوام برم خرید تنهام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حوصله ندارم به خدا باشه واسه یه روز دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرف بیخود نزن نیم ساعت دیگه اینجا باش و قطع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب گیری گرفتار شدم . یه نگاه به خودم تو آینه کردم دیدم صورتم چقدر بی حال .برم بیرون شاید یکم روحیم عوض بشه . یکم آرایش کردم موهامو کج ریختم تو صورتم . مانتو جدیدی که خریده بودم و تنم کردم زدم بیرون از خونه. مثل همیشه یه آهنگ غمگین گذاشتم و با آخرین سرعت رفتم خونه عمه وقتی رسیدم یه تک زدم بیاد بیرون کلی منتظر شدم تا اومد . خوشگل شده بود موهای بلندش و ریخته بود دورش یه شالم شل انداخته بود رو سرش تا نشست تو ماشین شروع کردم به غر زدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه وقت اومدن حالا هم نمیومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب بابا حالا خوبـی شما ؟ چرا دوباره پاچه میگیری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا حوصله داری ؟ کجا برم حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بد اخلاق نمیدونم هر جا خودت میدونی برو میخوام کیف و کفش بخرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم و دوباره پامو گذاشتم رو گاز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون جور که داشتم تو پاساژ با فرنوش قدم میزدم همه اتفاقها رو واسش تعریف کردم .یه ذره جدی نگام کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب چرا حرص میخوری عزیزم به جای این کارا بیا واسش توضیح بده من یه دختر عمه دارم خانم ، خوشگل تر از من ، از هر انگشتش یه هنر میریزه بیا برو اونو بگیر هم خدا راضی باشه هم خلق خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم تو سرش و گفتم تو آدم نمیشی ؟ حیف من که دارم با تو درد دل میکنم بی لیاقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون جور که روسریشو درست میکرد چپ چپ نگام کرد و گفت : وحشی ، ولی بی شوخی این فکر نکنم به این زودی بی خیالت بشه ، به نظر من باید زود تر دست به کار بشی دایی رو راضی کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودمم تو همین فکرم تورو خدا واسم دعا کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه حالا آقا ماکان و بیخیال شو حواستو جمع کن درست نظر بده میخوام مثلا خرید کنما . اصلا دل به کار نمیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت. خیلی خل بود ولی با همه خل بودنش عاشقش بودم مثل خواهر بود واسم ، از بچگی با هم بزرگ شده بوده بودیم ، یا اون همیشه خونه ما بود یا من خونه عمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی خرید کردن فرنوش و گذاشتم خونه عمه و برگشتم خونه خودمون ، همین که پامو گذاشتم تو خونه یاد بدبختیام افتادم ، خبری از مامان نبود که لیلا گفت رفته خونه مامان بزرگم ، همون جوری با لباس رفتم افتادم رو تخت و رفتم تو فکر ناخودآگاه به آشنایم با ماکان فکرکردم . همش تقصیر سیاوش وگرنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو واسه سالگرد ازدواجشون مهمونی گرفته بود . منم دستم در رفته بود ، فرنوشم با دانشگاه رفته بود کاشان ، بهترین بهانه واسه پیچوندن بود که نرم مهمونی چون نه حوصله زن عموم رو داشتم نه سحر دختر عموم رو . مامان رو راضی کردم که با این وضعیت دستم نمیتونم بیام . مامان بعد کلی غرغر راضی شد و بعد کلی سفارش رفتن. خونه عمو با خونه ما دو تا خیابون فاصله داشت یه ربع بعد سیاوش زنگ زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به سیاوش خان عمو ، خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زهر انار ببند نیشتو ! چرا نیمدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بچه پرو شیطونه میگه .. وضعیتدست منو میدونی که به خدا تو این وضعیت اصلا حوصله ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخود بهانه الکی نیار ، من نیم ساعت دیگه دم در منتظرتم وای به حالت اگه دیر کنی دیگه نه من نه تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا این چرا گوشیو قطع کرد،هر چی هم زنگ زدم جواب نداد دیگه ، با کلی غرغر بلند شدم حاضر شدم یه لباس مشکی ساده تنم کردم یه آرایشه ملایمم کردم وقت نداشتم بخوام بیشتر از این وسواس بزارم و با صدای زنگ مانتو رو تنم کردم یه شالم سر کردم رفتم پایین . بچه پرو نشسته تو ماشین پایینم نمیاد در و باز کردمو نشستم هم زمان شروع کردم به غرغر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خجالت نمیکشی بچه پرو نشستی تو ماشین پایین نمیای ؟ آدم جلو یه خانم متشخص و خوشگل تا کمر باید تعظیم کنه اون وقت تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی با دیدن امیر پشت ماشین دهنم همینجوری باز موند ،عجب ضایع بازی در آوردم این اینجا چیکار میکرد ؟؟!!! امیر دوست صمیمی سیاوش بود ، از خجالت رنگم پرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-س سلام آقا امیر خوبید ؟ شما اینجا چیکار میکنید ؟ قرار بود سیاوش بیاد دنبالم و تو رو خدا ببخشید من فکر کردم سیاوشه !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر که سعی میکرد جلو لبخند شو بگیره گفت : سلام الین خانم سیاوش یه کاری واسش پیش اومد منو فرستاد . منو سیاوش نداریم که !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند زدم و چیزی نگفتم . اونم بعد از اینکه از یه لبخند دخترکش راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم هر چی فحش بود به سیاوش دادم . خیلی ضایع بازی در آوردم . زیر چشمی یه نگاه به امیر کردم که خیلی خونسرد داشت رانندگی میکرد . چه تیپی هم زده بود . کت شلوارش خیلی خوشگل بود و بهش میومد . خیلی خوشم میومد ازش بچه خوبی بود ، به سیاوش دلقک نمیومد از این دوستا داشته باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فکر بودم همینجوری هم نگاش میکردم که دیدم یهو با یه لبخند برگشت طرفمو و گفت رسیدیم الین خانم !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی دلم میخواست تو اون لحظه آب بشم از خجالت نفهمیدم چه جوری از ماشین پیاده شدم و تشکر کردم ، الان پسره با خودش میگه دختره یه تختش کم بود.. نفهمیدم چه جوری رفتم داخل خونه . همین درو باز کردم زن عمو دیدم . تا منو دید اومد به استقبالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به الین خانم خوبی خانمی ؟ اگه نمیومدی کلی از دستت ناراحت میشدم . به عموت گفتم اتفاقا ، کم پیدایی خبری ازت نیست ، دلم واست تنگ شده بود ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام زن عمو خوبی؟ دستم درد میکرد وگرنه مگه میشه شما مهمونی بگیری من اولین نفر نیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فدات بشم ، برو بالا تو اتاق سیاوش لباستو عوض کن بیا تا به سحر بگم اومدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم نگفتی هم نگفتا اصلا حوصله لوس بازیا سحر و نداشتم ، اسم سیاوش اومد دباره یاده سوتی که جلو امیر دادم افتادم بااعصابانیت در اتاق و باز کردم و رفتم تو ، همون جوری که مانتو در میوردم بلند بلند با خودم غر میزدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سیاوش احمق . یکی دیگه رو میخواد بفرسته دنباله من به خودم نمیگه اینجوری ضایع بازی در نیارم حالا اون به جهنم من چرا مثل منگلا به پسر مردم زل زده بودم چه جوری دیگه روم میشه بهش نگاه بکنم . حالا این زن عمو ما بعد 30 سال سالگرد نمیگرفت نمیشد ؟!! هر چند انوقت چه جوری پز بده . این همه خرج دکوراسیون جدید کرده یه جوری باید به همه نشون بده دیگه . آخه آدم اینقدر ظاهر بین . حالا انگار ما وضع مالی مون بده که .. ای خدا اصلا حوصله سحر ندارم شروع کنه دوباره از اون دوست پسر آنتیکش تعریف کنه . دوره زمونه بر عکس شده همه پسرا خرج دخترا می کنن، اون وقت دختر عمو ما داره خرج پسره پرو رو میده تازه کلی پزم میده ، همزمان رژ لبم رو هم داشتم تمدید میکردم و حرص میخوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای یه نفر حس کردم قلبم یه لحظه از زدن وایساد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر یه نفس بگیر خسته نشدی انقدر یه نفس غر زدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم پشت سرمو نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مرد تو تاریکی تراس وایستاده بود چیزی از قیافش معلوم نبود . با فندکش سیگارش رو روشن کرد و نور فندک کمی صورتشو روشن کرد تو اون تاریکی چشماش مثل چشم گربه برق میزد اومد جلوتر و تو اتاق وایستاد . تازه تونستم ببینمش . یه پسر قد بلند هیکلی. یه کت شلوار مشکی خوش دوخت تنش بود با یک پیرهن سفید یه پاپیون خوشگلم زده بود .صورت سبزه ای داشت یه جور اخمی تو ابروهاش بود که صورتشو جذاب کرده بود. تا به حال ندیده بودمش . اونم که فهمیده بود دارم براندازش میکنم با یه پوزخند داشت نگام میکرد ،از ترس و عصبانیت کف دستم عرق کرده بود . یکدفعه به خودم اومدم و با لحن خشنی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما کی هستی اینجا چیکار میکنید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم من باید از شما بپرسم این سوال رو . من اینجا بودم که شما اومدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفت شدید، پسره پرو !! طلبکارم بود !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم : شما نباید یه جوری حضورتون اعلام میکردین ؟ باید حتما تو تاریکی به حرفای من یواشکی گوش میکردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که روی مبل مینشست یه لبخند که بیشتر شباهت به پوزخند داشت زد و گفت : شرمنده آخه من تا حالا کسی و ندیده بودم با خودش حرف بزنه تازه داشتم از صحبتات استفاده میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی بی ادبی اگه من میخواستم لباس عوض کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکدفعه فهمیدم چه سوتی بدی دادم و از خجالت بقیه حرفم و خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که با شیطنت نگام میکرد گفت : من مشکلی با این قضیه نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی دلم میخواست با ناخونام چشماشو از کاسه در بیارم که اونجوری با تمسخر و پرویی نگام نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیدونم کی هستی ولی شما یه آدم بی ادب، بی فرهنگ ، بی بی بی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کلمه یی تو ذهنم نیمد بگم که باعث شد لبخندش به خنده ای بلند تبدیل بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد اومد روبه روم وایستاد . نا خود آگاه یه قدم رفتم عقب چسبیدم به آینه ، اون یه قدم دیگه اومد جلو دولا شد و زل زد تو چشمامو . نفسای داغش به صورتم میخورد. بوی عطر تلخش تو بینیم پیچید .صدای ضربان قلبم و میشنیدم .چشماش سبز تیره بود .یه برق خاصی داشت ، یه جور جذبه آدم ناخودآگاه ازش میترسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت : من ماکانم ، ماکان فرهمند . این اسم و خوب یادت بمونه ، چون از این به بعد زیاد میشنوی این اسمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری که نگاش داشت رو اجزای صورتم میچرخید گفت : در ضمن من هر چیزی رو که بخوام به راحتی به دست میارم لازم نیست بخوام یواشکی از چیزی استفاده ببرم کوچولو !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دستشو آورد جلو .داشتم از ترس سکته میزدم . دستشو برد کنارم و سیگارشو تو جاسیگاری رو میز کنار آینه خاموش کرد .دوباره یه لبخند شیطنت آمیز زد و رفت رو مبل دوباره نشست . احساس میکردم دیگه هیچ حسی توی تنم نیست. خودم و به زور جمع و جور کردم . رفتم سمت وسایلم . کیفم و برداشتم .رفتم سمت در . قبل از این که در باز کنم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در برابر آدم بی ادبی مثل شما ساکت باشم و حرفی نزنم بهتر چون من مثل شما نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه نگاش کنم در رو باز کردم و رفتم بیرون ، نفهمیدم چه جوری خودم و تو اتاق سحر انداختم و دستم و رو قلبم گذاشتم یکم که تنفسم عادی شد یه نگاه تو آینه به خودم کردم رنگم بدجوری پریده بود یکم رژ گونه زدم و لباسمو مرتب کردم رفتم پایین . میترسیدم یهو تو این اتاقم بیاد . سریع از راهرو رد شدم رفتم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر رو از دور دیدم رفتم طرفش . حس میکردم هنوز دستام داره میلرزه . سرم سنگین شده بود . از پشت زدم رو شونه سحر و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خوشگل خانم چطوری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام الی جونم . خوبی ؟ خجالت نمیکشی آخر همه میای ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوفت صدبار بهت گفتم اسم منو اینجوری صدا نکنه آدم نمیشی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری که داشت می خندید گفت : دوست دارم این جوری صدات کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پرویی دیگه چیکارت کنم .کی اومده کی نیمده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه اومدن بچه ها اونطرف سالن نشستن برو اونجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم طرف جایی که سحر گفته بود بچه های عمه هام و عموهام پیش همه دیگه نشسته بودن و حرف میزدن با هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام میبینم باز چشم منو دور دیدن دارین غیبت منو میکنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی پسر عمه سوزانم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام الین خانم خوبی شما ؟ حالا چرا فکر میکنی اینقدر مهمی که بخواییم راجع به تو حرف بزنیم . ما حرفای مهمتر از این داریم که بزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پرینوش ، خواهر فرنوش یدونه زد تو سرش و گفت : خوب حالا حرفا مهم تو رو هم دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد جلو ب*غ*لم کرد و یواش زیر گوشم گفت : نتونستی در بری نه؟ مجبور شدی بیای ؟ بزار به فرنوش بگم کلی بهت میخندیم با هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره تقصیر این سیاوش مسخره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه شیرینی برداشتم و نشستم پیش مریم ، سپنتا رو از ب*غ*لش گرفتم و محکم فشارش دادم به خودم . خیلی بامزه شده بود .یه ذره بچه یه تیپی زده بود که آدم دلش میخواست درسته بخورش مریم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این مانی نمیزاره آدم درست حال و احوال کنه که ، خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی بگم که دیگه داداش تو دیگه. خوبم. عمه اینا کجان ندیدمشون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست مبلهای کنار پرده رونشون داد و گفت : اونجا نشستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دور عمه هام و دیدم که کنار مامانیم نشسته بودن . یکم با دختر عمو وپسر عموهامم احوال پرسی کردم و بلند شدم رفتم طرف عمه هام . از پشت مامانی ب*غ*ل کردم . گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مامان بزرگ خودم خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین جوری که ب*و*سم میکرد گفت : سلام الین خانم خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم مامان جونم دلم واست تنگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از سر زدنت به من معلومه چقدر دلتنگمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانی به خدا هر روز هفته کلاس دارم وقت ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه ستاره وسوزان و ساغر و ب*غ*ل کردم و کلی قربون صدقه شون رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانو دیدم که پیش زن عمو مژگان وایساده داره با لبخند نگام میکنه. منم یه لبخند بهش زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه عمه ستاره. یکم درد میکنه ولی چیز زیاد مهمی نیستی داره خوب میشه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا خیلی بهت رحم کرد دختر خوب ، بیشتر مواظب خودت باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق عمه هام بودن خیلی دوسشون داشتم .ولی با عمو هام زیاد راحت نبودم . شاید به خاطر اخلاق زن عموهام بود . نمیشد زیاد با اخلاقاشون کنار اومد .دو تا زن عمو هام با هم خواهر بودن . خیلی حساس بودن . به زمین و زمان گیر میدادن . همون جوری که داشتم با عمه ستاره حرف میزدم سنگینی نگاهی و رو خودم احساس کردم .سرم رو بلند کردم دیدم ماکان همون جوری که داره با عمو حرف میزنه نگام میکنه . تا فهمید متوجه نگاهش شدم یه پوزخند زد وسرشو یکم به علامت آشنایی واسم خم کرد بعد هم روشو کرد طرف عمو و شروع کرد باهاش حرف زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس میکردم دستام داره یخ میزنه . آدم مگه اینقدر پرو میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یواش از عمه پرسیدم بدون اینکه تابلو بازی در بیاره ببینه کیه که داره با عمو حرف میزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه یه نگاه اون سمت کرد و گفت:اون ماکان پسر دایی زن عموت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست زمین دهن باز کنه من محو بشم از روی زمین ، یعنی ماکان پسر دایی زن عمو بود ومن داشتم اونجوری راجع به زن عمو صحبت می کردم !!!! ای خدا من چرا اینجوری شدم امروز همش خرابکاری میکنم !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا من تا حالا ندیدمش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه انگلیس درس میخونده الان چند ساله اومده ، این چند وقتم تهران نبوده با یکی از دوستاش شریکی تو اصفهان کارخونه زده بوده ، بیشتر اونجا بوده . ولی مثل اینکه دیگه کارش آورده تهران . اینم آخرین اطلاعات . بعدم خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم : عمـه ، همینجوری پرسیدم آخه قیافش واسم آشنا نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا باید چیکار میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال خسته شدم از فکرو خیال به جهنم بزار هر فکری که دلش میخواد بکنه راجعبم ،واسه اینکه از فکرو خیال بیام بیرون رفتم سمت بچه ها ،همین که نشستم پیش گیلدا سرو کله سیاوش پیدا شد دلم میخواست سرشو از تنش جدا کنم . شروع کردم بهش چپ چپ نگاه کردن. یه نگاه به من کرد. قیافش و یه جور بامزه ای مظلوم کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه مگه عمو بهت غذا نمیده که با چشمات درسته داری قورتم میدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم اومد با خونسردی تمام پیشم نشست و یه خیار برداشت و شروع کرد به خوردن ، آروم کنار گوشش گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی روت زیاد تو خجالت نمیکشی یکی دیگه رو به جا خودت میفرستی دنبالم خبرم بهم نمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بد به فکرت بودم بیا و خوبی کن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بلند گفت : با خودم گفتم کسی که نمیاد دختر عمو های منو بگیره بیچاره عمو های من چه گ*ن*ا*هی کردن تا کی باید خرج شما ها رو بدن ؟ گفتم شاید اینجوری خدا یه مرحمتی به عموم بکنه یه نفرم از تو خوشش بیاد عموم یه نفسی بکشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا حرفش تموم شد منو گیلدا و گلاره شروع کردیم به زدنش . اونم همینجوری که میخندید فرار کرد بدبخت خبر نداره باکاری که من کردم امیر تا چند روز روحیش از یادآوری کارام شاد میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم با گلاره حرف میزدم که بازسنگینی نگاهی رو رو خودم حس کردم تا سرمو بلند کردم نگاهم تو نگاه ماکان قفل شد.این بار ولی نگاهش انقدر طولانی شد که من کم آوردم و سرم و انداختم پایین ، ای خدا این چی میخواد از جون من ؟زیر نگاهش احساس ناراحتی می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین جوری که داشتم فکر میکردم یکدفعه یکی دستمو گرفت و از جا بلندم کرد نگاه کردم دیدم سیاوش. دستمو کشید با خودش برد جایی که جونها داشتن میر*ق*صیدن ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای سیاوش اصلا حسش نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی به حرفم گوش نکرد و منو برد وسط جمعیت و خودشم شروع کرد خیلی آروم روبه روم ر*ق*صیدن ، عاشق مدل ر*ق*صیدنش بودم ، خیلی مردونه و قشنگ میر*ق*صید. گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الین جونم باز کن اون اخمای خوشگلتو، باور کن کاری واسم پیش اومد نتونستم خبرت کنم ،باشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر قیافش خواستنی شده بود که ناخودآگاه لبخند زدم ، مثل داداشم دوسش داشتم .تا دید دارم میخندم لپم وکشید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربون او دهن گشادت بشم من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جیغ زدم و از پهلوش نیشگون گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز من به تو رو دادم پرو شدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که دستمو میگرفت با خنده منو کشید سمت خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ب*غ*لش اومدم بیرون وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی بدی کجای دهن من گشاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بابا خانم لب غنچه ای ،خوبه عزیز دلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت ، خیلی رو داشت . یکدفه آهنگ تموم شد و یه آهنگ ملایم پخش شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم به سیاوش گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خسته شدم دیگه من میرم بشینم تو هم تلاشت وبکن مخ یکی و بزنی این وسط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چشمکم واسش زدم . اونم یه ب*و*س واسم فرستادو خندید و رفت سمت آتنا ، دختر دوست عمو تا باهاش بر*ق*صه . داشتم از تو جمعیت میومدم بیرون که یکدفعه خوردم به یه نفر سرمو گرفتم بالا تا ازش معذرت خواهی کنم که دیدم ماکان داره با شیطنت نگام میکنه ، این دیگه اینجا چیکار میکنه ؟!!! خواستم بی تفاوت از کنارش رد بشم که یکدفعه دستم رو گرفت و شروع کرد آروم با آهنگ تکون خوردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوکه شدم مخم هنگ کرد یه آن .این الان چیکار کرد؟پسره پرو به چه حقی این کارو کرد . دستمو گذاشتم رو سینش و خواستم ازش جدا بشم که محکمتر گرفتم.از فشاری که بهم آورد کمرم درد گرفتم. دستمم تیر کشید ، آروم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلوم هست چه غلطی داری میکنی . ولم کن برم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا ؟ مگه جات بده ؟ وقتی با سیاوشی اینجوری بی قراری نمی کنی چرا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت نگاش کردم احساس کردم برعکس حرفاش که با شوخیه ، چشماش خیلی عصبانی و قرمزبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره تلاش کردم از ب*غ*لش بیام بیرون هم زمان هم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تو هیچ ربطی نداره من با کی راحتم و با کی نیستم ، فهمیدی؟ !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره شروع کردم به تلاش کردن ، ولی هر کاری کردم نتونستم دستاشو باز کنم واز حلقه دستش بیام بیرون. از بس گنده بود. اونم همینجوری داشت با لبخند به تلاشم نگام می کرد ، انگار داشت یه فیلم کمدی میدید ، سرش و آورد پایین کنار گوشم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیاد تلاش نکن کوچولو خسته میشی ، از این به بعد هم ، همه کارات به من مربوط میشه فهمیدی ؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس هاش که به گوشم خورد قلقلکم اومد باعث شد گردنم وجمع کنم سمت شونم و لرزیدموسرمو کشیدم عقب با عصابانیت نگاش کردم که دیدم با لذت داره نگام میکنه . گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چیکاره منی که واسه من تعیین تکلیف میکنی ؟بابامی ؟ داداشمی ؟ چیکارمی ،هان ؟ من هر کاری میکنم به خودم مربوطه آقا پسر ، پس کم تو کار من فضولی کن ، تو هم فهمیدی یا نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو گرفتم بالا و با یه لبخند روکم کنی بهش زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا جملم تموم شد دستمو کشید وبردم طرف راهرویی که پشت سرمون بود یه نگاه به اطراف کرد بعد در اتاق باز کرد و منو کشید تو اتاق و درم بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم از ترس بند اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس میکردم هیچ حسی توی تنم نیست. منو محکم کوبید به دیوار که یه جیغ زدم که با دستش محکم جلو دهنم و گرفت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدات در بیاد همین جا خفت میکنم فهمیدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس داشتم میمردم .اتقدر دهنم و محکم فشار میداد که داشتم خفه میشدم . با صدای خفه ای که سعی میکرد جلوی بلندیشو بگیره کناره گوشم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فهمیدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادام که یعنی آره . دستشو برداشت انگار اکسیژن با شدت وارد ریم شد . چند تا نفس عمیق کشیدم تا حالم عادی شد .آخه من درست نمیتونست با بینیم نفس بکشم . به خودم اومدم با دست کوبیدم تو سینش و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته وحشی ؟ برو اون طرف خفم کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی با اون هیکل گندش یه سانتم از جاش تکون نخورد. دوتا دستمو گرفت باز کرد و گذاشت رو دیوار. دیگه نمیتونستم از جام تکون بخورم . سرش و آورد جلو ،نفساش میخورد به صورتم . چشماش از عصبانیت قرمز شد بود .با آبروهای گره خورده گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داشتی واسه خودت یه چیزایی میگفتی دوباره بگو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس و عصبانیت داشت اشکم در میومد . چونم داشت میلرزید سعی کردم بغضم و قورت بدم .با صدایی که میلرزید گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی از جون من میخوای ؟ به تو جه ربطی داره آخه کارای من ؟ اگه یه نفر دیده باشه که دوتایی اومدیم تو اتاق میدونی چی میشه. چه فکرایی میکنن راجع به ما ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت :کوچولو سر به سر من نزار. وگرنه بد میبینی . در ضمن من بدمم نمیاد فکر بد کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا چه گیری گرفتار شدم داشت مچ دستم میشکست از بس فشارش میداد. هیچ کس تا حالا با من اینجوری برخورد نکرده بود .سعی کردم دستمو از تو دستش بیارم بیرون ولی فایده نداشت .دیگه داشت اشکام میومد پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره پرو من دلم هر کاری که بخواد میکنم . من اصلا تو رو نمیشناسم که بخوام بهت جواب پس بدم .تو فکر کردی من بی کس و کارم که هر چی دلت میخواد میگی؟ به بابام میگم پدرت و در بیاره . بزار به سیاوش بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری داشتم واسه خودم حرف میزدم که با صدای خندش حرفم یادم رفت .با تعجب بهش نگاه کردم. همون جوری که داشت میخندید دستامو ول کرد چونم گرفت سرمو آورد بالا .داشتم دیگه سکته میکرد م ، نفس های عصبیش داشت به لبام میخورد. زل زد تو چشمام و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من هر کاری که بخوام میکنم. منو از بابات نترسون . چون خودم میخوام باهاش صحبت کنم . میدونی واسه چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب سرمو به معنی نه تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه این که یه کاری کنم از این به بعد مجبور باشی فقط به من جواب پس بدی. واسه این که مال من بشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه دستش و گذاشت رو دیوار کنار سرم با جدیت نگام کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه این که از این بعد فقط تو مال من باشی و هر کسی جرات نداشته باشه نزدیکت بیاد کوچولو ، از این به بعد جای تو فقط اینجاست نه سیاوش و نه کس دیگه ای. اینو یادت نره کوچولو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم ولم کرد . کت شلوارش و صاف کرد ، یه چشمکم واسم زد و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بدنم تحمل وزنم و نداشت همون جا رو زمین نشستم و زدم زیر گریه . این چی میگفت الان ؟ یعنی چی منو مال خودش کنه . مگه من عروسکم که هیچ اختیاری از خودم نداشته باشه فقط تصمیم اون مهم باشه . این از کجا پیداش شد . اصلا اسم منو میدونه چیه ؟آخه چی از جون من میخواد ؟ یکم گریه کردم تا آروم شدم . ولی احساس میکردم فشارم بدجور پایین . دست و پام داشت یخ میزد .به زور بلند شدم از جام . تو آینه خودمو نگاه کردم قیافم وحشتناک شده بود . تنها شانسی که آوردم تو اتاق عمو و زن عمو بود . با کلی عذاب وجدان به لوازم آریش رو میز دستبرد زدم و یکم قیافم رو روبه راه کرد . لباسمو مرتب کردم و از اتاق اومدم بیرون . دیدم عمو علی داره میاد این طرف یکم خودم جمع وجور کردم و رفتم طرفش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عمو جونم خوبی ؟سالگرد ازدواجتون مبارک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دختر عمو، خوبی الین ؟ مرسی ممنون .ایشالا عرسیت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی عمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا چیکار میکنی ؟ چرا رنگ وروت پریده ؟ چشمات چرا قرمز ؟حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم عمو ، یکم سرم درد میکنه .اومدم تو اتاق یکم دراز بکشم شاید بهتر بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان چطوری؟ قرص خوردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخوردم ولی بهتر شدم مرسی عمو. من دیگه میرم پیش بقیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه گلم . به خدمتکار میگم یه مسکنم واست بیاره برو گلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم ب*و*سم کرد و رفت تو اتاق. شانس آوردم اگه 10 دقیقه پیش میومد چه فکری راجع به من میکرد واقعا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پیش پرینوش نشستم ، گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو کجا بودی کلی دنبالت گشتم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو اتاق بودم . سرم درد میکرد گفتم یکم دراز بکشم شاید بهتر بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی بهترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بابام سرمو بلند کردم ولی از چیزی که دیدم هنگ کردم ، این اینجا چیکار میکرد . ماکان کنار بابا وایساده بود داشت با اون لبخند مسخرش نگام میکرد . با دلهره از جام بلند شدم و با پاهایی لرزون رفتم کنارشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام الین خانم خوبی دختر بابا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم بابایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام .خوبی شما ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای سلامش با عصبانیت نگاش کردم و زیر لب یه سلام دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین میگه خوبی شما انگار نه انگار تا یه ربع پیش داشت خفم میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا گفت : الین جان ایشون آقا ماکان ، پسر دایی زن عموهات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماکان گفت : از آشنایی باهاتون خوشبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر این بشر پرو بود .منم با بی حالی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم همینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چه فکری تو سرش بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو اومد بابا رو صدا کرد و بردش طرف چند تا از دوستاش، یه نگاه به ماکان کردم که دیدم هنوز داره با اون لبخند مسخرش نگام میکنه . با عصبانیت نگاش کردم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منظورت از این کارا چیه ؟ جی از جون من میخوای ؟ من که با تو کاری ندارم چرا دست از سر من بر نمی داری ؟همش میای جلوی چشمم امشب ، خسته شدم از دستت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خونسردی نگام کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- متاسفم چون از این به بعد من همیشه جلوی چشماتم کوچولو ، پس بهتره به بودنم عادت کنی !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم رفت.ای خدا من تحمل این همه استرس و با هم نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نمیتونستم رو پام وایستم احتیاج به تنهایی داشتم . یه جایی که دور از چشمای ماکان که بتونم یکم آروم بشم رفتم سمت مامان و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم:مامان من خیلی حالم بده از سر درد دارم میمیرم هر چی تحملم کردم بهتر نشدم ، من برم خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زشت تا اینجا اومدی واسه شام نمونی عموت ناراحت میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من خودم یه جوری بعدا از دل عمو در میارم برم؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلی اصرار بالاخره مامان و راضی کردم که برم. رفتم از مامانی و عمه ها خداحافظی کردم و توضیح دادم و رفتم. به عمو و زن عمو هم قول دادم تو اولین فرست یه شب برم اونجا و امشب رو جبران کنم . با آژانس برگشتم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدم خونه رفتم یه دوش گرفتم تا یکم آروم بشم ولی فایده ای نداشت . نمیدونم چرا همش دلشوره داشتم . قیافه ماکان و اون لبخند مسخرش از یادم نمیرفت . آخر هم بدون اینکه شام بخورم دو تا آرام بخش خوردم و خوابیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا دو سه هفته هیچ خبری نبود ، منم خیالم راحت شده بود، کمتر به او ن شب فکر میکردم ،تا اینکه یه شب بابا اومد خونه و گفت که ماکان از من خواستگاری کرده .بابا که اینو گفت احساس کردم دنیا رو سرم خراب شد و مگه همچین چیزی هم آخه ممکنه ؟ چرا باید این کارو بکنه ؟اصلا مگه منو چند بار دیده یا میشناسه ؟ تازه فهمیدم که تو این مدت آقا بیکار نبوده و به اسم اینکه میخواد یه رستوران بزنه به بهانه نقشه ساختمان و طراحی داخلی و این حرفا به بابا نزدیک شده و یه جورایی خودش و تو دل بابا جا کرده !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی قضیه رو فهمیدم بدون هیچ فکری گفتم : نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی از فکر این که بخوام با ماکان ازدواج کنم منو به مرز سکته میرسوند ، ولی بابا قانع نشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت : دلیل میخوام وگرنه جوابمو قبول نمیکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی آخه واسه بابا چه دلیلی می آوردم ؟ بابا بعده قضیه آروین چشمش ترسیده بود میگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این پسر و میشناسم . عموت از اخلاق و شخصیتش کلی تعریف میکنه . خوش قیافه و پولدارم هست ، دیگه چی میخوای؟ نمیدونم تو این مدت چه جوری رو بابا تاثیر گذاشته بود که بابا همش ازش طرفداری میکرد ، دیدم فایده نداره گفتم بزار با خودش صحبت کنم . که این روشم امروز نتیجه نداد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زود کلاس داشتم ولی به خاطر قرصایی که خورده بودم خواب موندم ، سال آخر مهندسی برق الکترونیک میخوندم . یه جورایی عاشق رشتم بودم ،با اینکه همه میگفتن به درد پسرا میخوره ، ولی من این حرف و قبول نداشتم . هول هوا حاضر شدم. وقت واسه آرایش نداشتم .یه پنکیک با یه روژ لب ملایم زدم و با آخرین سرعت رفتم دانشگاه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آزمایشگاه مدار 3 داشتم. تا پشت در کلاس رسیدم دیگه نفسم بالا نمیومد . در زدم و رفتم تو بعد کلی معذرت خواهی استاد اجازه داد بشینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم محیا واسم جا نگه داشته ، رفتم نشستم. استاد توضیحات مدار و داده بود . رفتم وسایل آزمایشو تحویل گرفتم . محیا هم یکم بهم توضیح داد. شروع کردم به وصل کردن .کارم تموم شد ولی مدار جواب نمیداد .نمیدونم مشکلش چی بود . محیا هم سر در نیاورد. آخر محیا خداحافظی کرد و رفت ، گفت نامزدش منتظرش بیرون. دیگه داشتم دیونه میشدم . همینجوری داشتم با سیما کلنجار میرفتم که با صدای سلام یکی پریدم بالا . نگاه کردم دیدم امیر علی یکی از شاگردای زرنگ کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید خانم فرزام نمیخواستم بترسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم . حواس خودم یکم پرت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکلی پیش اومده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ، مدارم جواب نمیده .کلافه شدم یه نگاه به استاد کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مدار من جواب داده ، یکم اینو تغییر بدید و همین و نشون استاد بدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خوشحالی یه لبخند زدم که فکر کنم تموم دندونام معلوم شد .اومدم تشکر کنم که دیدم داره با لبخند نگام میکنه. الان با خودش میگه دختره چقدر سر خوشه . لبخندمو جمع کردم و یکم ناز کردم ،فقط یکما !!! چون مدار خودم واقعا کلافم کرده بود . مدارو گرفتم . گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من کتابخونه کار دارم شما برید از رو گزارش کارو دستور آزمایش من کپی بگیر برای خودتون من 15 دقیقه دیگه دم در دانشگاهم . بهم پس بدین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلی تشکر برگه رو ازش گرفتم .اونم بردبورد وسایل منو برداشت تا تحویل آزمایشگاه بده به جا وسایل خودش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت و احتیاط یکم مدارودستکاری کردم . بعد هم تحویل استاد دادم . استاد تست کرد و فوری مدار جواب داد . یه ذوقی کرد انگار واقعا کار خودم بوده . بعد هم با سرعت وسایلو تحویل دادم و رفتم انتشارات ، ولی یه صف بود به چه عظمتی، باز آخر ترم بود و شلوغی صف کپی . یه نگاه به ساعت کردم دیدم وقت ندارم . گفتم ولش کن حالا یکی و پیدا میکنم ازش میگیرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس نداشتم دیگه ، رفتم جلو در دانشکاه و منتظرش شدم .اومد .گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کپی گرفتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موضوع رو گفتم . گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بریم سر خیابون کپی بگیرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم بد فکری نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم :شما دیرتون نمیشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت :خودم پیشنهاد دادم وکاری ندارم بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم برم طرف ماشینم که گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا با ماشین من بریم . برمیگردونمت اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه منتظر نظر من باشه رفت ، دیدم رفت سمت یه کوپه مشکی و سوار شد .اصلا فکر نمیکردم که وضع مالیشون خوب باشه .تیپ خیلی ساده ای داشت . فکر خوبی بود دیگه این همه راه تا پارکینگ نمیرفتم .اونقدر دیر اومده بودم جلوی دانشگاه جا نبود واسه پارک ماشین . منم رفتم سوار شدم و حرکت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت: چی شده امروز با دوستتون نبودین جای تعجب داشت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهشاد فردا عروسی داداششه سرش شلوغ بود نتونست بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما تک فرزند هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ، یه برادرم دارم که ازدواج کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به سلامتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حرفی نزد ولی احساس میکرد کلافه . انگار یه چیزی میخواست بگه ولی مردد بود ، منم حرفی نزدم دیگه . جلوی مغازه نگه داشت ، منم پیاده شدم رفتم کپی گرفتم و برگشتم .دور زد اومد سمت دانشگاه ، جلوی پارکینگ نگه داشت . ازش کلی تشکر کردم تا خواستم پیاده بشم که صدام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم فرزام میتونم ازتون یه خواهشی بکنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینم خل بود .این همه وقت ساکت بود تا خواستم پیاده بشم تازه یادش افتاده حرف بزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بستم. تیکه دادم به صندلی و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم ، اگه کاری از دستم بر بیاد انجام میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه دستی تو موهاش کشید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم فقط شما میتونید کمکم کنید .راستش ازتون میخواستم اگر امکان داره ...چه جوری بگم اگر ممکنه با مهشاد صحبت کنید ، ببینید نظرش راجع من چیه . راستش یه جورایی ترسیدم خودم باهاش صحبت کنم ، بد باهام برخورد کنه گفتم از شما کمک بخوام . این کار و میکنید واسم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما ، رو کمک من حساب کنید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا لطف میکنید در حقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم .بازم ممنون .خبرتون میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم کاری نکردم ، پس خبر با شما .خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوشحال شدم ، امیرعلی واقعا جون خوبی بود .باید فوری این خبرو به مهشاد میدادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری که تو فکر بودم میرفتم سمت ماشینم تو پارکینگ که یکدفعه یکی دستمو گرفت ومنو کشید بین دوتا ماشین و کوبید به ون پشت سرم !!! دهنم باز مونده بود .انقدر سریع اتفاق افتاد که کاملا شکه شدم. تا سرمو بالا گرفتم ببینم چه خبر شده قیافه عصبانی ماکان و دیدم . اومدم اعتراض کنم که در ماشین باز کرد و منو هل داد رو صندلی ماشین خودشم فوری سوار شد. داشتم سکته میزدم .به زور خودمو تو صندلی بالا کشیدم وبا صدایی که به خودمم به زور شنیدم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلوم هست چیکار میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا محلم نداد و همون جوری با ابرو های گره خورده به رانندگیش ادامه داد ، انگار نه انگار که من حرف زدم .اعصابم خورد شد .چی از جون من میخواست ؟ اصلا فکرم کار نمیکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا داری منو می بری؟ بزار من برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم سکوت . هیچی نمیگفت .شیشه ها ماشینم دودی بود سرو صدا هم میکردم کسی نمیفهمید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیمو از تو کیفم در آوردمو گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان زنگ میزنم به پل ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشت حرفم تموم بشه گوشیمو با شدت از دستم گرفت و پرت کرد صندلی عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواستم جلو این غول بیابونی گریه کنم ولی اشکام میومد. دست خودمم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اینجوری میکنی وحشی ؟ صبر کن به بابا بگم میدونه باهات چیکار کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم هیچ عکس العملی نشون نداد فقط یه پوزخند زد . از ترس دستام داشت میلرزید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین و جلو یه خونه ویلایی نگه داشت و با ریموت درو باز کرد و م*س*تقیم رفت تو پارکینگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم میمردم از ترس. اگه بلایی سرم میورد چی ؟ دیگه هیچ کاری از دستم بر نمیومد .ماشین وپارک کرد . پیاده شد اومد در سمت منو باز کرد. از ترس چسبیده بودم به صندلی ، وقتی دید پیاده نمیشم مچ دستمو گرفت و منو پیدا کرد. اونقدر دستم و فشار میداد که مچ دستم و داشت میشکست . حس کردم آخرین شانسی که دارم الان دارم . بلند جیغ زدم ولی دستشو فوری گذاشت رو دهنم و منو مثل پر کاه از زمین بلند کرد و رفت داخل ساختمون . هر چی تلاش میکرد دستشو از رو دهنم بردارم یا خودمو از تو ب*غ*لش بکشم بیرون فایده نداشت .منو برد تو ساختمون و در باز کرد . دستشو که بر داشت در وباز کنه شروع کردم به جیغ زدن ولی هیچ اهمیتی نداد ، انگار فقط نمیخواست صدام تو حیاط بپیچه . درو قفل کرد و کلید و گذاشت تو جیبش . منو برد انداخت رو کاناپه تو سالن . رفت نشست رو مبل رو به رو من و یه سیگار روشن کرد . کلافه یه دست کشید تو موهاش و زل زد بهم. هنوز داشتم نفس نفس میزدم . از بس جیغ زده بودم ته گلوم میسوخت . با صدایی که دورگه شده بود گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون کی بود که باهاش بودی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی ندادم . بلند داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهت میگم این کی بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صدای دادش خودمو تو مبل جمع کرده بودم . نمیخواستم خودمو ضعیف نششون بدم . ولی فکر این که الان تو خونه به این بزرگی منو این روانی تنهاییم تمام انرژی بدنم و از بین میبرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم :یکی از همکلاسیام بود !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو ماشینش چیکار میکردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس ما رو دیده بود با هم . ولی این جلو در دانشگاه ما چیکار میکرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخواستم برم از روی جزوش کپی کنم . مگه من باید واسه همه کارام بهت جواب پس بدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی کاش این حرف و نمیزدم ، انگار یهو آتیش گرفت با سرعت اومد سمتم ، بازومو گرفت بلندم کرد و تو چشمام نگاه کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه نگفتم از این به بعد همه کارای تو به من مربوط میشه ؟ هان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا این چرا اینقدر آتیشی بود !!!با عصبانیت داشت نگام میکرد. انقدر چشماش جذبه داشت که نمیتونستم نگاهم واز چشماش بگیرم . تو همون حال هم داشتم فکر میکردم چقدر این چشما با این ابروهای گره خورده تو هم خوشگله . یه سبز تیره خوشرنگ که به خاطر ناراحتی رگه رگه های قرمز هم توش معلوم شده بود ، با دادش نگام و از چشماش گرفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگفتم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو بگی . مگه هر حرفی تو بزنی من باید گوش کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه حرکت مقنعه ام رو از سرم در آورد . موهامو که از پشت بسته بودم گرفت تو مشتش و موهامو کشید عقب ، بدجور سرم درد گرفت. پوست سرم داشت میسوخت . لباش و چسبوند به گوشم آروم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه بار دیگه بگو چی گفتی !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشم داشت از حرارت نفسش میسوخت .ضربان قلبم رفته بود بالا . با ناله گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولن کن موهامو کندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نفس عمیق کشید و موهامو ول کرد ، پرت میشم رو کاناپه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قراره چه خبری رو بهش بدی هان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ خبری !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره اومد طرفم . از ترس خودمو جمع کردم تو مبل .دستاشو دوطرفم بالای مبل گذاشت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من گوشام درازه که این جواب وتحویلم میدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش با صورتم یکم فاصله داشت . از ترس نفس نفس میزدم .سرمو تا جایی که جا داشت تو گردنم فرو کردم که چشمای عصبانیش و نبینم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از دوستم خوشش اومده .روش نمیشد بهش بگه از من خواست باهاش صحبت کنم . منم گفتم باهاش حرف میزنم جواب و بهش میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به تو جه ربطی داره ؟ مگه چیکارشی؟ دیگه نبینم از این کارا بکنی . از صد قدمی هیچ پسری رد نمیشی وگرنه من میدونم با تو . تو صاحب داری پس خوب حواستو جمع کن . بعد سرش آوررد روی موهام و یه نفس عمیق کشید ، نفسش که موهامو و کف سرم میخورد مسیوزندم . یکم مکث کرد وبعد رفت نشست رو مبل و با لذت نگام کرد.چشماش برق میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون جور که گریه میکردم با ترس گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من مگه کیف و کفشم که صاحب داشته باشم ؟ من اصلا تو رو نمیشناسم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین که من میشناسمت کافیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا .این دیگه کیه ؟ هنوز حس میکردم پوست سرم داره میسوزه. نمیخواستم گریه کنم. الان وقت گریه کردن نبود باید جلوی این اشکای لعنتی رو میگرفتم .باید جلوش قوی بودم وگرنه لهم میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو هم منو نمیشناسی ؟ مگه چند بار همدیگر و دیدیم ؟ چی از من میدونی اصلا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم زیر لب . جوری که به زور شنیدم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی میشناسمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کردم. اینم روانی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دوست ندارم اصلا این واست مهم نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو تو هم گره کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- علاقه مند میشی کم کم بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی شدم دیگه .بلند داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی داری میگی واسه خودت ؟ من آدمم ، واسه خودت تصمیم میگیری که علاقه مند میشم ؟ تو کی هستی که واسه آینده و سرنوشت من تصمیم میگیری ؟من نمیخوام اینجوری ازدواج کنم .من دلم میخواد عاشق بشم ، بعد ازدواج کنم . دلم میخواد خودم واسه آیندم تصمیم بگیرم ، مگه الان عصر حجره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دادی که زد دهنم همون جوری باز بود . از رو مبل بلند شد . اومد طرفم بازومو گرفت بلند کرد.چونم و گرفت و با صدایی دو رگه گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو. هر چی هیچی نمیگم واسه خودت میگی و میری ؟ تو فقط باید عاشق من بشی .میفهمی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رگهای گردنش از عصبانیت زده بود بیرون ، صورتش قرمز شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو مال منی .فقط من . حق نداری به کسی نزدیک بشی وگرنه من میدونم . تو سهم منی پس بیخود دست و پا نزن چون آخرش سهم خودمی ، نفس هاش به لبام میخورد . همینجوری داشت نگام میکرد. ته چشماش یه چیزی بود که درک نمیکرد. یه جور محبت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه محبت ؟این غول بیابونی مگه این چیزا هم حالیش میشه غیر زورگویی !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون جوری که داشت نگام میکرد اومد سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این داشت چه غلطی میکرد الان ؟دستامو روی سینش گذاشتم و هلش دادم عقب از جاش تکون نخورد ولی باعث شد به خودش بیاد. یه پوزخند زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به زودی مال من میشی . جسمت . روحت .همه چیزی که مربوط به تو میشه . اون وقت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مکث کرد. انگشت شستشو رو لبم کشید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه جلومو بگیره کوچولو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم ولم کرد. پاهام دیگه تحمل وزن بدنم و نداشت ، همون جا روی زمین زانو زدم .تازه داشتم میفهمیدم با چه کسی طرفم .سرم داشت گیج میرفت ، با تمام جونی که واسم مونده بود گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمیتونم . چرا نمیفمی ؟ من دوست ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه واسم اهمیت نداشت گریه ام رو ببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این همه دختر. چرا من ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقابلم نشست دست سردمو گرفت تو دستاش . حتی توان اینو نداشتم که دستم از تو دستش بیرون بکشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این جوری نکن با خودت . دیونم نکن . بفهم .نمیتونم ازت بگذرم .این خواستن مال امروز ودیروز نیست .نمیزارم مال کس دیگه ای بشی .نمیزارم دست کسی بهت بخوره . نباید فکر کس دیگه ای بیاد تو ذهنت . من دست نمیکشم ازت .پس بهتره خودت و اذیت نکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو گرفت بالا . چشمای اونم برق میزد. نمیدونم از نم اشک بود یا..سرش و آورد جلو و تو یه لحظه پیشونیم سوخت .تا بخوام کاری بکنم از جاش بلند شد و پشت بهم وایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس میکرد تمام تنم داره آتیش میگیره . دیگه هیچ توانی نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم ساکت بود بعد گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شنیدم داری سعی میکنی نظر باباتو عوض کنی .خواستم بدونی زیاد تلاش نکن . من کارمو خوب بلدم . حالا هم تا نظرم عوض نشده حاضر شو برسونمت خونه .بهتره یه آب به صورتت بزنی رنگت خیلی پریده. دستشویی اون در رو به رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و رفت سمت یه در و رفت تو و درم بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور دستمو گرفتم به مبل از جام بلند شدم .باید هر چی زودتر از این خونه بیرون میرفتم . رفتم سمت دستشویی . خودمو که تو آینه دیدم از دیدن رنگ وروی خودم وحشت کردم .چشمام از بس گریه کرده بودم پف کرده بود . شیره آبو باز کردم و صورتمو گرفتم زیر آب . با همون دستای خیسم موهامو که اون وحشی چنگ زده بود و باز شده بود و محکم بستم . اینجوری یکم بهتر شدم . برگشتم تو سالن . مقنعه ام و سرم کردم . که دیدم از اتاق اومد بیرون و اومد طرفم یکم نگام کرد که سرمو انداختم پایین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت: بیا بریم عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش زودتر رفت و قفل در و باز کرد . کیفم و برداشتم و دنبالش رفتم سوار ماشین شدم . بدون هیچ حرفی در وباز کرد و رفت بیرون .چشمامو بستم . بعد چند لحظه صدای بابک جهانبخش تو ماشین پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوچه به کوچه، خونه به خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالت گشتم، من دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه به سایه دنبالت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما گم شدی دورت بگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون میبارید، چشمام نمیدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم یه لحظه صداتو نشنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هم میریزه، تموم دنیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی تو نیستی، من خیلی تنهام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریَه م میگیره وقتی که حرفام از یادت میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادت میافتم، یادت میافتم، بارون میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جایی نمیرم، وای چه دلگیرم، از دنیا سیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیتو میمیرم، بیتو میمیرم، بیتو میمیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو بستم، خستهٔ خستَه م

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عکسات اینجا تنها نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو رو ندارم، هِی بد میارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم گرفته از روزگارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریَه م میگیره وقتی که حرفام از یادت میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.