مستر لاو به قلم مائده بانو
نیاز دختری پر شر و شور که از دیوار راست بالا میرفت و حتی فکرش رو هم نمیکرد یه روز عاشق بشه، مست چشم های پسری خونسرد و آروم شد. پسری که یه روز دشمنش بود و دلش میخواست سر به تنش نباشه؛ اما پسر داستان آیا جذب دختر شیطون قصه میشه یا نه؟ دشمنیِ شیرینشون تبدیل میشه به یه عشق آتیشی یا نه؟ در بین راه کلی اتفاق با مزه مییفته که بهتره خودتون بخونیدش.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۳۱ دقیقه
_ اوم... یعنی چیزه... می دونین؟ یعنی این که حرص زیادی واسهتون خوب نیست.
عمه اعصاب خوردیش رو با یه اخم غلیظ روی من خالی کرد. البته با اون حرفی که زدم حق داشت.
مامان بار دیگه به نشانه ی ناراضی بودن از من چشم هاش رو صد و هشتاد درجه توی کاسه چرخوند.
وا! خب مگه من چی گفتم؟ عجب بدبختی داریم خداوکیلی.
*****
با صدای آلارم گوشیم ازخواب ناز بعد از ظهرم پریدم. خمیازهی بلند بالایی کشیدم که دهنم اندازهی سه متر باز شد.
گوشیم رو خاموش کردم و از جام بلند شدم. ساعت چهار و نیم بود. خب پس وقت کافی دارم که یه تیپ خفن بزنم. با یه آرایش خیلی ملیح بیخیال صورتم شدم.
خط چشم کوتاه و نازکم به چشم های سبز تیله ایم حالت داده بود. یه رژ خیلی کم رنگ هم کشیدم روی لب هام و از آیینه دل کندم.
_ خب، حالا چی بپوشم؟
این سوالیه که همهی دخترها وقتی میخوان برن بیرون از خودشون، در، دیوار، مامان، ددی، آبجی، داداش، همسایه پایینی، بالایی و هر کس دیگه ای که سر راهشون سبز بشه می پرسن. از توی کمدم خبر داشتم، واسهی همین بسم اللهی گفتم و در کمد رو باز کردم.
با حجوم تموم لباس هایی که توی کمد انداخته بودم چند قدم به عقب رفتم.
یا حضرت عباس! حالا تموم لباس ها روی زمین پهن شده بود، به جز اون مانتوهایی که خیلی دوستشون داشتم و آویزونشون کرده بودم. سرم رو خاروندم و از بین لباس هایی که روی زمین پهن شده بودن یه شلوار اسلش مشکی با یه مانتوی لی انتخاب کردم و پوشیدم. خداروشکر توی این مبحث اصلاً حوصلهی فکر کردن نداشتم. موهام رو دم اسبی بستم و یه شال مشکی هم انداختم. حالا یکی بیاد جوراب من رو پیدا کنه. تموم سوراخ سمبه های اتاقم رو گشتم؛ ولی نبود. ای خدا! خم شدم و زیر تختم رو نگاه کردم.
آخیش ایناهاش!
از زیر تخت کشیدمش بیرون. اوه اوه! چه بوی گندی هم میده! با وسواس پوشیدم و با برداشتن سوئیچ و کیفم بالاخره از اتاق اومدم بیرون. کفش اسپورت طرح لی رو هم به پام کردم و از خونه زدم بیرون.
یک ساعتی می شد که توی ترافیک گیر کرده بودم.
دیگه واقعاً حوصلهام داشت سر میرفت.
با صدای زنگ گوشیم نگاهم رو از خیابون گرفتم و نقطه ی اتصال رو لمس کردم.
_ ها؟ چته؟ بنال زود.
_ زهرمار بیشعور پلشت. کدوم گوری تشریف داری؟ یابو شب شد ها.
_ بابا دهنت کف نکنه؟ این قدر کربن دی اکسید تولید نکن مشنگ. توی ترافیک گیر کردم.
_ هوف، از دست تو نیاز. خبر مرگت فقط.
_ خفه شو بابا.
گوشی رو قطع کردم و با بی حوصلگی زل زدم به ماشین های جلو.
بعد از نیم ساعت بالاخره رسیدم جلوی رستوران.
سوتی کشیدم و گفتم:
_ اوه لالا! بابا ایول. این جا چه خفنه خدایی!
خواستم ماشین رو پارک کنم که یهو حس کردم یه چیز محکم خورد به ماشین.
یا جد حضرت سجاد! پس این دیگه چی بود؟
از آیینه نگاه کردم به مازراتی مشکی رنگ پشتم.
ناخودآگاه اخم هام رفت توی هم. مردک مرفه، نشونت میدم.
سرم رو از شیشه بردم بیرون و گفتم:
_ هوی مگه کوری جقله؟ زدی ماشینم رو داغون کردی ها. هوی میمون، با توام. نه، مثل این که طرف کر و لاله.
خواستم قفل فرمون رو بردارم برم پایین که یه پسر خونسرد از ماشین پیاده شد.
اوه مای گاد. اعوذُ به الله مِنَ الآدمِ خوشگل.
بارالهی! آیا این جا بهشت است؟ یا این یک حوری؟
خدایا به این ها قیافه میدی، به من هم قیافه میدی.
با دیدنش به خودم اومدم. آب دهنم رو قورت دادم تا جلوش تته پته نکنم.
_ یالله. یا پول من رو میدی یا زنگ می زنم پلیس بیاد.
دستش رو برد توی جیبش و شیش تا تراول صد تومنی داد دستم و با لحن بدی گفت:
_ این پول واسهی ماشینت خیلی زیاده؛ ولی این رو میدم بری کلاس یه کم ادبیات یاد بگیری.
این رو گفت و رفت. وایسا ببینم! این با من بود؟ با عصبانیت از ماشین پیاده شدم و با دو خودم رو بهش رسوندم.
پول هارو پرت کردم توی صورتش و گفتم:
_ واسهی من کلاس نذار. من خودم استاد کلاس گذاشتنم، بیا این هم پولت.
ریموت رو زدم و با اعصابی خورد وارد رستوران شدم. با دیدن دلسا و مژگان انگار تموم اعصاب خوردی هام رو یادم رفت.
بدون توجه به سکوتی که فضا رو پر کرده بود داد زدم.
_ به سلام! رفقای خل و چل من.
با نگاه خیرهی گارسونی که داشت چرخ میز رو میگردوند، سرم رو پایین انداختم و رفتم پیششون. الکی مثلاً که خجالت کشیدم.
نشستم پشت میز و گفتم:
_ اه، بابا این تهران هم با این ترافیکش مارو به صد روش سامورایی نمود. چه وضعشه بابا؟
دلسا خندید و گفت:
_ حرص نخور بچه، چه خبر؟
_ هیچ، سلامتی رهبر معظم انقلاب اسلامی. تو چه طوری مُژی؟
مژی با غیض گفت :
_ زهرمار و مژی.
گارسون که اومد سر میز هرسه تامون ترجیح دادیم خفه خون بگیریم.
_ چی میل دارین؟
هرسه تامون کباب برگ سفارش دادیم. خداوکیلی عجب رستوران شیک و مجللی بود!
خیره شدم به دهن نیمه باز دلسا.
سارینا
00بدک نبود ولی خیلی ضعیف بود و کاملا خلاصه شده بود پیشنهاد می کنم حتما رمان مگس،در همسایگی گودزیلا و تا ابد باهم را ببینید
۱ ماه پیشM.sh
۲۵ ساله 30رمان های زیادی خواندم و نکته مهم احترام بود به هر نژادی ملیتی و غیره و افغان ها اگر کارگرن یا هر چیز به قول خودتون دنبال نون حلال اند اگر احترام بلد بودید رمان زیبای بود اما حیف ...
۱ ماه پیشزهرا
۱۹ ساله 01.هیچ محتوای خاصی نداره .تنها نقطه قوت این رمان بخش های فانشه که اون هم انقد توش فحش و از الفاظ حال به هم زن استفاده میکنه که من رو از خوندن این رمان منصرف کرده.
۳ ماه پیشزهرا
20هرکسی لایغ افغان بودن نیست
۳ ماه پیشزهرا
30سلام مائده خانم تو خودت تاحالا از همون ایران رفتی بیرون زندگی دیگرادیدی یانه که افغانی چجوری زندگی میکنن داخل ایران که هستی تاحال دیدی یک افغانی به پیش تو دسته خو به گدایی دراز کرده
۳ ماه پیشفاطمه
51اولا وقتی داشتم میخوندم متوجه شدم نویسنده از لفظ افغانی به عنوان فحش استفاده کرد کار درستی نبود اصلا دوما رمان تکراریه و مسخره من خوشم نیومد نه از رمان نه از افکار نویسنده و طرز فکرش
۳ ماه پیشمریم
90من نمیدونم چرا تو همه ی رمانا پسرا هیکلاشون ورزشیهه و قدشون بلده ولی باشگاه نمیرن
۸ ماه پیشمریمی
۱۸ ساله 00موافقم 😂
۳ ماه پیشرز
۱۶ ساله 20خوب بود ولی بخاطر رمان های زیادی که خوندم و شباهت داستانا به هم زیادی قابل پیش بینی بود
۴ ماه پیشعارف
20من یه رمان اسمش رونمیدونم اگه میدونین لطفا بگین(پسره اسمش رویین و خیلی خشنه جوری که داخل پایگاه صداش میکردن هیلتربعددخترداستان اهنگ سازه و میره وسط جنگل خونه میسازه دقیقاروبه رو خونه رویین اسم دختره د
۹ ماه پیشاسم رمان کاژه
۱۴ ساله 20عالی بود
۵ ماه پیشFATI
۱۹ ساله 41همون اول که شروع کردم به خوندن متوجه شدم خیلییییی ضعیفه رمان اصلا نپسندیدم
۵ ماه پیشحوریه کریمی
13واقعا رمان خیلی خوبیه و پیشنهاد میکنم بخونیدش
۷ ماه پیشیکتا
۲۰ ساله 81هیچکس از هیچ شخصی برتر نیست مگر در شعور و شخصیت که البته شعور و شخصیت شما با این رمان مشخص شد ...!!
۸ ماه پیشندا
40اغا چرا وقتی همه مشگلات تموم میشه باید رمان تموم میشه اونم نصفه نه از پدر و مادر اشوان گفت نه از صحبت های پدر و مادرش واقعا هیچی به هیچی لطفا بیشتر بگین دیگه اه اه ولی ممنون بابت زحمتت نویسنده🌷🌷
۸ ماه پیش.
۰ ساله 30سلام اگه کسی رمان های خفن میشناسه اونم توی ژانذ های عاشقانه-طنز ممنون میشم بگه یه نمم صحنه داشته باشه
۸ ماه پیش
فاطی
00سلام مائده خانم خسته نباشید بابت رمان ولی جمله هایی که کاربردن اصلا خوب نبود. دنیای رمان میشه رمان جدید بزارید چند نفر باشند مثل رمان کلاهداری یا تابد باهم .