رمان سودا به قلم آزاده انصاری
من سودا هستم
دختر یکی یه دونه آرسین خان. وکالت قبول شدم و راهی تهران شدم. برای خرج تحصیلم وارد کارخونه ای شدم که صاحبش یه پسر عیاش و خوش گذرون بود. تو یه نگاه دلش رو بردم. غافل از اینکه اون، پسرِ دشمنِ خونی بابامه.
بابام وقتی متوجه این رابطه میشه کاری میکنه که با بچه ی تو شکمم از کشور فراری بشم. سالها بعد وقتی عشقم منو بچه بغل توی یه کشور غریب دید کاری کرد که...
سرگذشتی پر فراز و نشیب از سرنوشت دو جوانی که نسبت خونی باهم داشتند اما از جبر روزگار دور از هم افتاده بودند
تخمین مدت زمان مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
محیا
در پارت 1500عالییبببببییی
۱ ماه پیشنفس
در پارت 1100خوب
۲ ماه پیشنفس
در پارت 1000عالیه🤗🦋
۲ ماه پیشنازی
در پارت 100عالی
۲ ماه پیشعلی
در پارت 500عالی
۳ ماه پیشمریم نوری
در پارت 300خوب بود
۵ ماه پیشاسرا
00سلام این رمان تموم شد یاهنوز
۹ ماه پیشزهرا رهنورد
در پارت 300عالیه
۹ ماه پیشخوب بود
در پارت 2000خوب بوذ
۱۰ ماه پیشعلی
در پارت 100رمان سودا
۱۱ ماه پیشنازنین
در پارت 1500خیلی کوتاه بود ولی پارت 15 عالی بود
۱۱ ماه پیشترنم
در پارت 400عالی
۱۱ ماه پیشخیلی خوبهههه
۱۳ ساله در پارت 1300خیلی خوبههه
۱۱ ماه پیشمریم
در پارت 100عالییییییی
۱۱ ماه پیش
رها
در پارت 300عالی بود