شکلات تلخ من

به قلم سوگل فتحی

عاشقانه

از اونجایی داستان ما شروع میشه که یه دختر شیطون مغرور که تو رشته ی روانشناسی تحصیل میکرد قدم در راه عاشقی میزاره دختری که قلبی سنگی داشت اما عشق غرور و سنگ رو نمیشناسه و.......


69
63,179 تعداد بازدید
41 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • غزل

    ۱۳ ساله 00

    عالی

    ۳ ماه پیش
  • نگار

    ۲۰ ساله 00

    خیلی رمان مزخرفی بود☹️

    ۷ ماه پیش
  • حدیثه ,

    00

    این رمان شکلات تلخ منی ک من خوندم اصلا هیچ ربطی با توضیحات و مقدمه رمان نداشت و حتی با نظرات هم متفاوت بود اما رمان خوبی بود

    ۸ ماه پیش
  • رقی

    ۱۴ ساله 11

    رمان خوبیع ولی چون بعضی قسمتاش کتابی نوشتع شدع باخال نیس

    ۱۲ ماه پیش
  • کیمیا

    00

    عالی اولین رمان عاشقانه ای بود که خوندم و اولین بار در گوشی ولی سمیر و بچش نباید میمرند حق شون و از اول با راشا ازدواج می کرد من جاش بودم یکم غرور را کنار میذاشتم خیلی گریه کردم ولی در آخر خیلی خوشحال

    ۱۲ ماه پیش
  • Zahra

    ۱۵ ساله 10

    ببینین اونایی که میگن خوب نیست از رمانای دیگه تقلید کردن چرت بود این چیزا خیلی حرفای مسخره ای بالاخره هر چه قدر هم تکراری باشه نویسنده وقت گذاشته نویسنده جون بنظرم خیلی عالی بود موفق باشی 🫂🦋💜

    ۱ سال پیش
  • ۱۷ ساله 00

    خیلییی چرت و مسخره بود همش تکراری بود در جواب حرف همه هم میگف اوکی😐

    ۱ سال پیش
  • یه خدابنده رمان خون

    ۱۳ ساله 10

    خوبه فقط خیلی میگه اوکی و در حواب بعضی از حرفا که میتونه حواب بیشتری بده فقط میگه باشه 😂

    ۱ سال پیش
  • بهار

    ۱۵ ساله 00

    عالی بود مرسی از رمان خوب تون

    ۱ سال پیش
  • بلا خانم

    31

    همش اوکی اوکی میگفتن ودختره هم همش قرمه سبزی می خورد وخط چشم می کشید با رژ قرمز میزد 😂

    ۲ سال پیش
  • یاسان

    ۸ ساله 00

    عالی👏👏👏👏

    ۲ سال پیش
  • فاطی

    40

    چرا رمان جدید نمیزارید،؟؟ 🤔🙄😶😑

    ۲ سال پیش
  • سمیرا

    ۲۱ ساله 21

    زندگی باسمیرشروع شدهی میگفت آقایی بازاون میگفت خانومی هی باردارمیشدن هی غذامیخوردن بعدیه دفعه ای سمیرمروبعدیک سال گذشت بعدراشااومدبازچاقوخورداین چه وضع ازرمان هست به نظرم اصلاخوب نبود

    ۲ سال پیش
  • سمیرا

    ۲۱ ساله 20

    خیلی سطحی نوشته بوددختره صبح بیدارمیشدسلام میکردغذامیخورددانشگاه میرفت شب میشدمیخوابیدصبح خواب داشت بازبیدارمیشداصلادرست توضیح نمیدادیه دفعه باخودش میگفت وای من عاشق شدم بعوزندگی باسمیرشروع شد

    ۲ سال پیش
  • یکتا

    ۳۶ ساله 30

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.