رمان همخونه خون آشام (جلد دوم خون آشام ایرانی) به قلم محمدرضا عباس زاده
بعد از ماجراهای زیاد در زندگی ابگین شرقی ، سرانجام عقد کنان اردین و ابگین انجام میشه . اما ابگین به راز های وحشتناک در باره آدم های اطرافش پی می برد .رازهایی که موجب ماجراهایی شگفت انگیز و غافلگیر کننده برای دخترک هجده ساله و خون آشام می شود و حوادث خونباری را رقم می زند ....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۳۰ دقیقه
ارشیا گفت : -
نه عزیزم ...می ترسم با اون روحیه ی جَنگی و جُفتک پرونی ای که داری عروس گلم رو برای یه عمر از روابط زناشویی بیزار کنی -من این روحیه رو از شما به ارث بردم بابایی -فکر نکنم . نگاهی به اطراف خود کرد و چون مهناز رو دور و برش ندید گفت :
-این روحیه رو از مامان شیر میمون خورده ات به ارث بردی نه من ! بعد قیافه ای شش در چهار گرفت و ادامه داد :
-الان یه اپیدمی افتاده تو جون عروس و دومادها،هنوز مجلس شون به هفته نکشیده طلاق و طلاق کشی شروع می شه ، هردو تو راهرو دادگاه های خانواده قدم می زنن و برا هم شاخ و شونه می کشن . عروس و دومادی که تا یه هفته پیش عاشق و سیـ ـنه چاک هم بودن ، برا هم می مردن !
-خوب چرا پدر -شصت درصدش به خاطر عملیات حساس شب زفافه ! اردین دوباره گاله رو واکرد :
-یعنی این عملیات این قدر مهمه؟
-از مهم هم مهم تره ، بیشتر طلاق ها به خاطر بی اطلاعی عروس و دوماد از رابطه زناشوییه -میگی چه کنم پدرجون ؟
کم کم می ترسم به خدا ! ارشیا کله پرموشو خاروند و گفت : -من قبلا فکرشو کردم . برای این که امشب به بهترین نحو برگزار بشه و اتفاقی رخ نده ، دوتا از بهترین روان شناسان زناشویی رو با کلی خرج و مخارج اوردم شون . ده دفیقه با هرکدوم تون صحبت می کنن و راه های صحیح عملیات حساس ! شب زفاف رو یادتون میدن
-بابایی ، چرا این قدر پول خرج می کنی؟
قلبونت بلم !
-تا چشت دربیاد ، این همه پول خرج شیرینی و کباب و ارکستر و باند و این دم و دستگاه کردم ، این یه خرده هم روش . تو نمی دونی این روانشناسی قبل از ورود به حجله، چقدر مهمه ، یه عمر زندگی تو بیمه می کنه . -مرسی بابایی که به فکر منی -کوفت و بابایی ، بگو پدرجون -مرسی پدر جون دکتر مرد ، دست اردین رو گرفت و به اتاقی برد . دکتر خانوم هم که زنی سی و چند ساله و عینکی بود ، دست منو گرفت و با خود کشوندم تو یه اتاق دیگه ،روبروی همون اتاق ،در انتهای سالن . داشتم از وحشت می مردم . نکنه پدر اردین یه بوهایی برده ، این نقشه رو برای معاینه مجدد من کشیده . از این امل های عقب افتاده ، بعید نبود که شکاک و بدبین هم باشن ! افتادم روی مبل کنار اتاق . خانم دکتر ، با اون کفش های پاشنه بلند ، قد کشیده و مانتو اندامی کرم رنگش ، در اتاق رو محکم بست . از زیر عینک ذره بینی خود چشم غره ای به من رفت . با وقار و متانت روی مبل استیل روبروی من نشست . کیف سامسونت چرمی شو ،کنار دست اش گذاشت و سیـ ـگاری روشن کرد :
-چرا این قدر ترسیده ای دختر ؟
-هیچی ،
هول شب زفاف رو دارم -هول نداره که یه عملیات ساده اس برخلاف ریخت و قیافه مداد قورت داده و اتو کشیده اش ، صداش مهربون بود .دوباره، از زیر عینک نگاهی به من انداخت و گفت :
-میدونی نود درصد مشکلات زن و شوهرها تو جامعه ما چیه؟
-نه
- لذت نبردن از عملیات مهم زناشویی . اون وقت بهونه های الکی شروع میشه ، بعد هم جدایی . از هر چهار ازدواج تو ایرون یکی اش تو سال های اول ، به طلاق منجر میشه -اون سه تا -تو سال های دوم به بعد !
-بله ،یه چیزایی دستگیرم شد روانشناس چشمای تنگ شو انداخت تو چشمای من و ادامه داد :
-علت همه هم، همین عدم رضایت زن یا مرده -خوب میگین چیکار کنیم ؟ -اموزش ببینین . پیش روانشناس و اهل فن برین -خوب ما اومدیم پیش تون دیگه، حالا راه درست شو بگو
-بله ، شما فیلم های اونجوری ماهواره یا دی وی دی رو دیدین ؟
-نه -راست شو بگو دخمل ، پیش قاضی و معلق بازی؟
-به جون مامانم اینا ندیدم ،من همه اش تو قبر ربودم ! به هر حال بیشتر زوج ها فکر می کنن ، کارهایی که تو اون فیلم ها میشه ، باید انجام بدن در حالی که اونا فیلمن و نمایش . اما عملیات زناشویی، واقعی و طبیعی هستن. -یعنی اون کارها قلابیه؟
-بله بدلیه . کلی روش صحنه سازی میشه . دارن فیلم شو بازی می کنن ،نه خودشو . اون وقت زن یا شوهر توقع دارن طرف مقابل شون، همون کارهارو انجام بده ، این استارت اختلاف و تنفره زن و شوهر از همدیگه اس ،در حالی که دین مون اسلام کلی حدیث و اداب مهم در این رابطه داره ،بیشتر عروس و دومادها توجه نمی کنن
-اینارو به اون اردین هم میگن ؟
-بله همکارم تو اون اتاق داره شیرفهمش می کنه!
-خیلی خوب شد -چطور؟
-همه اش فکر می کردم یه وخت اردین از من نخواد مثه اون فیلما ....
-شما که گفتین به جون مامانم اینا ندیدم
-مامانم خیلی وقته مرده خانوم جون. -خدا بیامرزدش
-مرسی
-غصه نخور من مثه مامانتم . مشکلی چیزی داشتی بگو در حالی که خانم دکتر در باره روش های رضایت دوطرفه عملیات جنگی !
می گفت تو این فکر بودم مشکل مو براش بگم یا نگم . اخرش لحن مهربون خانم دکتر ،مرجان سه کله ی اصل ، وادارم کرد مشکل مو بگم . با خجالت گفتم :
-ندارم من ... خانم دکتر از زیر عینک نگاهم کرد -چی رو ، مخ ات رو ؟
-نه اون اصل کاری رو -نه ؟!
-به جون مامانم اینا -تو که گفتی مامانت اینا مردن ؟
-این عادت زبونیمه -چطوری از دستش دادی ، چطور دلت اومد اون گوهر گران بهارو تباه کنی ، بی دین ، ....بی ایمان ! -
دیگه شد ، تو یه ندونم کاری.خودمم نیدونم چرا این جوری شد . گول رفیق ناباب رو خوردم ! -تو نمی دونستی که مهمترین و اصلی ترین سرمایه یه دختر همین چیز شه !
-چرا ، ولی شد دیگه . روم نمیشه براتون بگم چطوری شد که ای طوری شد ! - حتما حالا خیلی هم نگرانی -کاش فقط نگران بودم ، تو دلم اشوبه ، انگار تو شکمم جنگ جهانی سوم راه افتاده . از روی مبل بلند شد . جلو من با اون کفش های پاشنه بلند تق تق قدم زد .
صدای تق تق کفش هاش بدجوری تو مخم می کوبید . با خودم فکر کردم : -از دوستان و اشناهای ارشیاست . همین حالاست که در اتاق رو باز کنه و به همه بگه که چه عروسی دارن . عروس دست دوم،برباد داده !
نالیدم : -نه ، خانوم جون نه ، ابرومو نبرین با صدایی خشمگین غرید :
-بذار یه خرده فکر کنم . دارم تصمیم مهمی می گیرم . باید همه جوانب کار رو در نظر بگیرم بلند شدم و پاهاشو بغـ ـل کردم،زار زدم : -
خانوم جون رحم کنین ،انگار منم دختر شمام که به این دردسر افتاده، اگه برملا بشه ،آب میشم به خدا . جلو شهناز ، مهناز ، ارشیا ، افشین ، امید . اردین ،نه ....نه یهو دست های کشیده اش رفت لای موهای شینون شده و مسی رنگش و اونارو چنگ زد :
- تصمیم ام رو گرفتم . برو سر جات بشین!
تو دلم آشوب بود .یعنی چه تصمیمی گرفته ؟
عین محکومی که منتظر حکم قاضی هست ،به دهانش خیره شدم . گفت : -برا تنها دخترم سفارش داده بودم، از چین اوردن ، ولی خوب عروسی اون یه ماه دیگه است . میگم یکی دیگه شو بیارن ، فقط دلار رفته بالا قیمتش سه برابر شده -چی ؟قیمت چی سه برابر شده ؟
-پرده بکارت!
-مگه پرده بکارت هم فروشیه ؟
خندید : -تو دور و زمونه ما همه چی فروشیه ،حتی پرده بکارت . تعجب کردی ؟
-دارم شاخ در میارم ، همه چی شنیده بودم الا این موضوع . -تعجب نکن . چینی ها بعد از این که زن مصنوعی ساختن ،تخم مرغ مصنوعی هم ساختن ، بعدش رفتن و پرده بکارت مصنوعی ساختن...حالام دارن رو مرغ و خروس مصنوعی کار می کنن !چند ماه دیگه گوشت مرغ مصنوعی هم میاد تو ایرون موهامو چنگ زدم و گفتم : -وای از دست این چینی ها ، می ترسم فردا پس فردا روح و جن و خون اشام مصنوعی هم بسازن خانم دکتر سه کله ی اصل گفت :
-از این مارمولک ها هیچ کاری بعید نیس -حالا شما یکی شو دارین ؟
-اره ، یکی از اشناهام که رفته چین ، برام اورده . اخه دختر بی عقل منم نداره ،همه شو داده به باد ... -چی رو -همون که تو نداری. منم برا شب عروسی اش یکی خریدم گذاشتم کنار ، مثه جنابعالی ،شب زفاف اش تو عذاب و دلهره نباشه . خندیدم و گفتم :
-فکر کنم برا جهاز بعضی دخترا این یه قلم کالا هم اضافه بشه ،چه دنیایی شده سرخ شد و گفت : -متلک میگی ؟
منو زجر میدی ؟
-نه ، با این وضع خونه های مجردی و رابطه های نامشروع دخترو پسرا، حدس می زنم ، ولی خدا نکنه این جوری بشه دکتر سه کله با صدای غمگینی گفت : -شده دختر ، وضع خراب تر از اونیه که فکرشو می کردیم ،بیچاره پدر،مادرایی که دختر دارن... اب دهانم و قورت دادم و گفتم : -خوب حالا این بکارت مصنوعی چطوری کار می کنه ، یادم میدی ؟
خانم دکتر هرهر خندید . تو دلم گفتم الهی رو اب سدر و کافور بخندی : -چرا می خندین خانوم ، بدبختی یه دختر بیچاره خندیدن داره؟
-نه به کار خودم می خندم . مثلا اومدم راه و رسم زندگی درست و عملیات شب زفاف و یادت بدم ، دارم، راه و رسم دروغ و تقلب رو یادت میدم منم زدم زیر خنده : -خوب این طبیعیِ ...ما ایرونی هستیم دیگه .هه هه -هندونه -چرا ،اون وخت ؟
-مگه ما ایرونی ها چمونه؟ -بگو چمون نیست . همه دین و دنیامون شده پول . یه خرده تحت فشار و کمبود قرار گرفتیم ، ملت هول می زنن . مغازه دارها جنس هاشونو پنهون می کنن بلکه فردا دوبرابر بشه برفوشن ، مردم تا توی توالت و وان حمـ ـام شونو از روغن نباتی و برنج هندی پر کردن بلکه گرون تر بشه تو دل شون بگن خوب شد زودتر خریدیم ، زرنگی کردیم !ثانیه به ثانیه جنس هاگرون میشه ،همه تماشا می کنن و تو دل شون بد و بیراه میگن . یکی نیس بگه ممکنه من همکه دارم حرص می زنم، احتکار می کنم ،شاید تو این گرونی ها مقصر باشم ! -راس میگی به خدا -تازه ، بعضی روانشناس ها و استاد هامون هم درس تقلب و ریاکاری بهمون میدن !درس دروغ و ریاکاری ! با لب و لوچه اویزون منو نگاه می کرد . اما ،برای این که خودش رو نبازه ،یهو جدی شد : -ببند اون گاله رو ، وقت زیادی نداریم -چشم خانوم کیف سامسونت اش رو باز کرد و داخل اش رو گشت . کمی بعد از زیر آستر جاسازی شده کیف ، یه بسته کوچک پلاستیکی در اورد . -اینه ، برام از چین اوردن . خیلی گرونه -چطوری کار می کنه ؟ -میذاریش در محل مخصوص ! یه خرده خون مصنوعی داخلشه . بعد دوماد فکر می کنه داشتی ! به گردن بند ده میلیونی من نگاه کرد و گفت : -با گردنبندت معامله اش می کنم . از جام بلند شدم و رفتم روبروش ، دوبامبی زدم تو مخش: -یعنی خاک تو سر تو روانشناس و تحصیل کرده مملکت ، الگوی ما جوان ها ، خاک !
با چشمای گشاد و صورت سرخ اش منو نگاه کرد . دوباره زدم تو مخش با عصبانیت گفت :
ارسال نظر برای این رمان قفل شده است
ابگین
۱۸ ساله 100این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
Ana
۱۸ ساله 72من خوشم نیومد ولی ممنون از نویسنده اش من خودم چند تا رمان نوشتم و می دونم خیلی سخته پس دستت درد نکنه .
۴ سال پیشاا؟؟
۰۰ ساله 151خداییش چرا آخرش اینجوری شد پس آردین چی؟!آبجی شهنازش چی؟! اول اونارو نجات میداد بعد آدم میشد خب☹️💔
۴ سال پیشآیدا صفری
۱۵ ساله 20ببخشید جلد اولشو از کجا پیداکنم ؟
۴ سال پیشپری
231بد نبود ولی کاملاً مشخص بود که یه آقا نوشته. دل دخترا که خیابون نیست همه بیان و برن. درضمن آخرش اصلا خوب تموم نشد
۴ سال پیشستیلا
172ببین این حرف ام دیگه انقدر ظلم خیلی از نویسنده ها اقا هستن و قلم خوبی دارن بنابراین همه رو به یه چوب نباید زد. البته در اینکه خانم ها چون احساس قوی تری دارن قشنگ تر مینویسن جای بحثی وجود نداره
۴ سال پیشmohadeseh
121من با اینکه بلوچ نیستم ولی خدایی خیلی بهم برخورد و شدیدا تخیلی هم این جلد هم جلد اول خیلی بی سر ته اصلا پیشنهاد جالب برای خوندن نیست فقط از اینکه زیادی بی سر ته خنده اون میگیره
۴ سال پیشگل سرخ
510عالیییییییییی بوووووودممنون
۴ سال پیشآیهان
123واقعا افتضاح😒😒
۴ سال پیشHila
162اصلا جالب نبود، هر دفه عاشق یکی بشی، آخه مگه میشه، بعد آخرش رو حداقل باید ادامه میدادن خیلی بی سر و ته تموم شد😒
۴ سال پیشالنا
۱۶ ساله 120بقیش چی اون اول باید میرفت پیش اردین بعد شهناز و اینا رو نجات میداد بعدش زندگی قشنگی میساخت ماروهم تو خماری بقیش نمیزاشت ولی کاش ابنوس رو نمیکشتن
۴ سال پیشدلارام
۲۲ ساله 272مزخرف ترین رمانی بود که تابه حال دیدم بعدش کی به شما اجازه داده که به قوم بلوچ توحین بکنید کارتون واقعا مسخرس هیچ کدوم از اون حرفای که درباره بلوچا زدین حقیقت نداشت مزخرف مزخرف بدترین رمانی بود😒🤬🤬
۴ سال پیشدختر خشن
132خیلی بی خود تموم شد
۴ سال پیشQueeb
۱۶ ساله 184مزخرفترین رمان تخیلی بود که خوندم
۴ سال پیشخورشید
728خیلی زیبا و فوق العاده بود حتما بخونید عالیهههههههههه
۴ سال پیش
کاملیا
۱۳ ساله 00برو جست و جو بزن خون اشام ایرونی تو همین برنامه میاره