دنیام رو غم برداشته...ولی تو اومدی هربار که نگاهت میکردم خیال میکردم به ابلیس نگاه میکنم،ولی زمان بهم فهموند که تو...فرشته ای نه من...تو کنارم بودی که همه منو فرشته ی موطلایی خطاب میکردند...
من گیلدا فروزش...روزی با هزاران آرزو برای ساختن زندگی دوباره از شهر شعر و غزل به شهرنکبت و سیاهی یعنی تهران پا گذاشتم
من،گیلدا دختر خورشید،بی پدر و مادر ،بی حتی ذره ای محبت پدری با به تهران آمدنم پا بهدنیای کثیف تر از قبلم گذاشتم...شکستم،سوختم،متنفر شدم و...
پایان خوش


143
100,955 تعداد بازدید
46 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۴۳ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آتنا

    ۱۶ ساله 00

    رمان جالب و قشنگی بود و آموزنده هم بود ممنون از نویسنده عزیز بابت داستان خوبش

    ۳ هفته پیش
  • حنا

    00

    خیلی عالی بود

    ۱ ماه پیش
  • ریحانه

    ۱۵ ساله 00

    خیلی قشنگ بود

    ۲ ماه پیش
  • فریباسادات

    00

    عالی عزیزم تشکر

    ۲ ماه پیش
  • عالی

    00

    عالی

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • سپیده

    ۳۰ ساله 00

    رمانِ زیبایی بود.ممنون از نویسنده ی محترم

    ۱۰ ماه پیش
  • فریده

    ۳۰ ساله 00

    عالی بود و دقیقا داستان زندگی آورده بود و دختران چقد آذین میشن وقتی کسی پشتون نباشه مثل پدر گیلدا میتونس درکش کنه

    ۱۰ ماه پیش
  • الهه

    ۳۵ ساله 00

    واقعا زیبا بود

    ۱۰ ماه پیش
  • سلطان غم

    20

    رمان خوبی بود ارزش خوندن داره

    ۱۱ ماه پیش
  • محمد

    00

    عالی ❤️

    ۱ سال پیش
  • رفیعی

    00

    خوب بود

    ۱ سال پیش
  • اسما

    ۱۸ ساله 00

    200

    ۱ سال پیش
  • Mousavi

    20

    باورم نمیشه، آدم تا اید حد بدبخ!؟ ولی در کل قشنگ بود

    ۱ سال پیش
  • سحر 34

    00

    قشنگ بود دوسش داشتم

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.