رمان به کدامین گناه به قلم فاطمه رسولی
نفس دختری که برای انتقام خون خانوادش میخواد خودشو به پسر کسی که خانوادش و کشته نزدیک کنه و اتفاقاتی میوفته که...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه
تند پریدم تو ماشین و یه بوق برا مش رجب زدم که درو باز کنه
پامو گذاشتم رو پدالو تا اخرش گاز دادم
داشتم با سرعت میرفتم که یهو نفهمیدم
چیشد چراغ قرمز شد
خواستم ترمز کنم که دیگه کار از کار گذشته بود زده بودم به ماشین جلویی که یه بوگاتی بود
اوه اوه فک کنم داغون شد یه نگاه به ساعت کردم که دیگه دیدم فایده نداره از کلاس عقب افتادم رفتنم فایده نداره
همبنجوری داشتم باخودم کل کل میکردم که دیدم یکی محکم داره میکوبه به شیشه
شیشه رو کشیدم پایین
دیدم یه مرد عینک افتابی زده بود به چشمش
گفتم: چته یارو
شیشه ماشینمو داغون کردی
عینکشو از چشش برداشت اوه اوه چه قیافه جذاب و خشنی همینجوری داشتم قیافش و آنالیز میکردم
که با دادی که زد فک کنم گوشم کر شد
پسره:بیا پایین ببینم زدی ماشینمو داغون کردی طلبکارم هستی
اوهووو دیگه داشت خیلی پرو میشد خواستم برم پایین که صدای بوق پشت سری و شنیدم فهمیدم چراغ سبز شده
اون پسره گفت برو جلوتر پارک کن منم بدون حرف ماشین و بردم جلو تر و پارک کردم
رفتم پایین گفت مگه کوری جلوتو نمیبینی
گفتم اوی اقا مواظب حرف زدنت باش چیزی بهت نمیگم پرونشوها
انگار خیلی عصبانی شد وای دیگه باید اشهدمو بخونم چشاش سرخ شده بود
ولی نباید بفهمه ترسیدم گفت
عه پس اینجوریه اره؟
زل زدم توصورتش و گفتم اره اینجوریه
دیدم گوشیشو در اورد گفت الان که زنگ زدم پلیس اومد و ماشینت و برد میفهمی یعنی چی
وای یعنی چی این یارو دیوونستا
گفتم ای بابا اقا چکارمیکنی من خسارتتو میدم بگو چقد باید پرداخت کنم
یه پوزخندزد و گفت تومیخوای به من خسارت بدی؟
تعجب کردم خب اره دیگه من خسارت ندم کی بده؟
ببین دختر جون من خودم پلیسم
خسارتیم ازت نمیخوام معذرت خواهی کن و برو پی کارت
چشام از تعجب گرد شد...
یعنی چی چیشد؟؟این پلیسه؟
باخودم گفتم نه بابا نفس این داره اینجوری میگه تورو بترسونه هه الان میدونم چجوری ضایعش کنم
یه پوزخند بهش زدم و رفتم نزدیکش
دیدم تعجب کرده از این حرکتم
گفتم:خب اقای پلیس میتونم کارتتونو ببینم
گفتم الانه که ضایع شه داشتم با
همون پوزخندم نگاش میکردم که دیدم
فاطی
۱۵ ساله 00خیلی خیلی خوبه من که شیفته این رمان شدم بار سومه که میخونم
۳ ماه پیشسپیده
۱۶ ساله 00عالی بود واقعا حرف نداشت
۴ ماه پیشجعفری
10رمان خوبی بود ولی نفس نباید با پسر قاتل خانوادش زندگی میکرد بنظرم آخرش مزخرف شده چطور تونست با کسی زندگی کنه که پدرش خانوادش کشته آوارش کرده
۱ سال پیشنفس
۱۶ ساله 00خب بین پدرش خودش ک نقشی نداشته
۷ ماه پیشایلا
۱۹ ساله 00رومانی قشنگی بود جذب کننده بود ممنون از نویسنده فقط دلم برا ارشام سوخت ولی رومانش قشنک تمام شد😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
۷ ماه پیشمم
۱۶ ساله 00افتضاح
۹ ماه پیشنفس
۲۵ ساله 00لطفا رمان اجبار دوستداشتنی بانید
۹ ماه پیشمهتابم
۲۳ ساله 10لطفا چند تا رمان خیلی خیلی عالی معروفی کنید رمان ها خیلی تکراری شدن...
۱۲ ماه پیششقایق
11رمان های میم مودب پور بخون بامداد خمار دایی جان ناپلئون اینها نویسنده هایی دارند که خیلی قلم قوی دارند من هر کتابی رو نمی خوام رمان های زرد امروزی اصلا قشنگ نیستن
۹ ماه پیشOmoli
۱۷ ساله 10رمان خوبی بود اما بعضی از جاها کمی نقص داشت رمان دیاکو .عروس 18ساله واگر چه اجبار بود رو بخونید نسبتا خوبن البته همه ی رمان ها نقص دارند
۱۰ ماه پیشمحبوب
00چرا موقع رمان نوشتن مغزتونو بکار نمیگیرید.خیلی چیزا و اتفاقات واقعا خارج از عقل بود
۱۰ ماه پیشنیلوفر
۲۸ ساله 00شروع رمان تکراری بود ولی بعد خوب شد نقاظ ضعف خیلی داشت در کل خوب بود
۱۰ ماه پیشواقعا عالی بود ممنون
00مرسی واقعا عالی بود ممنونم از نویسندش
۱ سال پیشSara
10خیییلی قشنگ بود🫠🫠
۱ سال پیشماه
30همینکه دیدم میگه پورشه و بوگاتی و آرشام راد دیگه نخوندم! اینا واسه عهد بودن لطفا یه رمان قوی!!! بنویسید
۱ سال پیشrogg
۱۵ ساله 00خوب بود ولی کاش با ارشام دوست میشد هرچی باشه آراد پسر قاتل خانوادشه؛
۱ سال پیش
فرانک
00چقد با خودش حرف میزد😐👎🏻 ماشین پورشم!!!؟ اخه چه فازیه حتما باید تاکید کنه رو چیزایی که خیلی از نظر مخاطب مهم نیستن و خسته میکنن آدمو من خوشم نیومد پارت یکش رو خوندم ولش کردم تهش قابل حدصه😏