رمان یهویی عاشقت شدم به قلم barannn
این رمان پر از اتفاقات یهوییه یهویی دیدن. یهویی عاشق شدن. تصمیم یهویی. رفتن یهویی. تصادف یهویی و خیلی اتفاقات یهویی دیگه باران دختریه که با یه پسر به نام محمد آشنا میشه و کم کم بهش دلبسته میشه فارغ از اینکه محمد هیچ حسی نسبت بهش نداره بعد از کلی اتفاق که میفته محمد میره سربازی و باران تا یک سال و نیم از محمد خبری پیدا نمیکنه ...
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۴۲ دقیقه
ژانر : #عاشقانه
خلاصه :
این رمان پر از اتفاقات یهوییه یهویی دیدن. یهویی عاشق شدن. تصمیم یهویی. رفتن یهویی. تصادف یهویی و خیلی اتفاقات یهویی دیگه باران دختریه که با یه پسر به نام محمد آشنا میشه و کم کم بهش دلبسته میشه فارغ از اینکه محمد هیچ حسی نسبت بهش نداره بعد از کلی اتفاق که میفته محمد میره سربازی و باران تا یک سال و نیم از محمد خبری پیدا نمیکنه ...
مقدمه
وقتی کسی رو دوست داشته باشی
تمام زندگیت میشه اون...
وقتایی که گریه میکنه باهاش گریه میکنی
وقتایی که میخنده انگار تمام دنیا رو بهت دادن...
وقتایی که باهات قهر کرده حاضری هر کاری کنی
تا زودتر باهات آشتی کنه...
لحظه هایی که ازت دوره,سخت ترین لحظات زندگیته...
دیگه به کسی غیر از اون لبخند نمیزنی...
تو بغل کسی نمیری..
دستاتو تو دستای هیچکس غیر از اون گره نمیکنی...
تو چشمای هیچکس خیره نمیشی...
تنهایی هاتو با کسی غیر از اون شریک نمیشی
- به خدا اگه یه قدم دیگه بیای جلو یکی میزنم پس کله ات...
جلوتر اومد ... عقب تر رفتم ، یا خدا یعنی الان چیکار میتونم بکنم؟دوباره گفتم:
- ببین من باهات شوخی ندارماااا
لبخندش پررنگ تر شد ..... دستش رو بلند کرد و سرم و نشونه گرفت ،
- کاری نکن جیغ بکشم ... بابا خوابه بیدار میشه هم من هم تو رو اتیش می زنه عین بچه ی ادم برو پی کار خودت بردیا
+نه من تا تو رو نکشتم دست بردار نیستم
_نه بردیا تو رو خدا.....
نزاشت بقیه حرفمو بزنم و شیر آبو باز کرد،اونقدر فشار اب زیاد بود که کلا خیس اب شدم، به خودم نگاهی انداختم ، شده بودم یه موش اب کشیده ...بردیا هم روبه روم بود و داشت بهم میخندید
عصبی بودم خیلی زیـــــــــاد ..با تمام توانم جیغ کشیدم و بعد با مایع ضرفشویی دوییدم دنبالش...درست پشت سرش بودم ،پس الان بهترین فرصت بود، جعبه مایع رو فشار دادم و همه اش دقیقا خورد به لباس بردیا
بابا:بستونــــــــــه
با صدایه بابا هر دو مون سرجامون ایستادیم
بردیا بدبخت که دیگه نزدیک بود سکته رو بزنه که بابا دوباره گفت:+الان دارین ماشینو میشورین دیگه درسته؟
بردیا اروم گفت:+ببخشید
بابا:صبر کنین از دریا برگردیم اونوقت حساب جفتتون رو میرسم
_دریا؟
بابا:+سریع برین اماده بشین تا یک ساعته دیگه سمیرا میاد دنبالتون
همینطور که میپریدم بالا و خوشحالی میکردم بابا داد زد:+مگه نگفتم برین لباساتون رو بپوشین
بدجور زد تو ذوقم ولی بیخیال ،با بردیا خواستیم بریم که جلویه بردیا رو گرفت و گفت:+تو یکی تا پنج دقیقه دیگه اینجا باش تا با هم ماشینو بشوریم
به زور اب دهنشو قورت داد و گفت:+چشم
و بعد دویید سمت اتاقش ، منم رفتم سمت اتاق خودم
الان دقیقا من چی بپوشم خوبه؟مثلا قراره با خاله اینا بریم دریا بعد هرچی این کمدم رو اینور و اونور میکنم یه مانتو که بتونم بپوشم پیدا نمیکنم، بالاخره بعد از کلی اینور و اونور کردن کمدم
لباس سیاهم که خیلی ساده بود و بلندیش تایه وجب بالای زانوم میرسید با یه تور سیاه برای روش
ویه روسری و شلوار ستش رو انتخاب کردم که بپوشم ...لباسایی رو هم که خیس بودن انداختم تویه حموم که شسته بشن و بعدتویه آینه به خودم نگاهی انداختم.... کلا قیافم در حد متوسط بود
چشمایی قهوه ای تیره که مایل به سیاه بودن (هروقت تعجب میکردم ده برابر میشدن و اگه به یکی زل میزدم ،سرم داد میزد و میگفت طلبکارانه نگام نکن خیلی بی ریختی یعنی کلا مردم نثبت بهم لطف دارن)بینیم کوچولو و خوش فرم لبایی متوسط که نه بزرگ و نه کوچیک بودن که رنگشم مایل به صورتی بود
ولی همیشه مجبور بودم یه رژ صورتی روش بکشم چون در غیر این صورت لبمو گاز میگرفتم
(اقا کلا بگم من متوسطم بامن جر و بحث هم نکنید )
رنگ پوستمم که دس رو دل خودم نزارم که خونه.منم مثل اکثر جنوبیا سبزه ام البته خیلی بامهر و تودل برو ام که اینو همه بهم میگن
(اعتماد به سقفم تو حلق هرکسی که دشمنه)
خب دست از برانداز کردن خودم برداشتم و رفتم تویه اتاق نشینمن نشستم رویه زمین ، اخـــــیش بخدا هیچی این زمین سفت و نرم ما نمیشه (به کسی نگینا ولی ما هنوز مبل نگرفتیم دلیلش هم که بهتره از بابام بپرسین اخه هر چیز بدرد نخوری میخره الا همین مبل)
تلفن زنگ خورد دویدم سمتش آخه یه علاقه خاصی به جواب دادن تلفن دارم مخصوصا تلفن پسر داییم.
دیدم خاله است گفت یه مشکل کوچولو براش پیش اومده یک ساعت دیگه میاد.
واااااای چ خبره حالا من تویه این یک ساعت چیکارکنم؟
تویه فصل امتحانا بودیم و چون شنبه امتحان زبان داشتیم نیازی به خوندن نمیدیدم اخه انگلیسی رو خوب بلد بودم ،مامانم هم که شکرخدا
(کلا خیلی آدم شکرگذاریم کلی خداروشکر میکنم روزانه، البته برایه بدبختیام)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قول خودش موبایلمو قایم کرده بودن که منم شکر خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(ببینید دوباره خداروشکر کردم هنوز 1 دقیقه نشده ها)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم موبایلم کجاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان که رفته بود خونه بابازرگم ، بابا و بردیا هم مشغول شستن ماشین بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعه راستی یادم رفت بگم ما یه خانواده چهار نفره هستیم که شامل خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداداشم که بردیاست و حدودا 2 سال باهم تفاوت سنی داریم اون 16 سالشه ومن 18
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیا کلا شبیه به مامانه، قدش که فک کنم 160باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرم صورتش گرده ، بینی که خیلی بهش میاد عمل کرده باشه ولی مادر زادی اینجوریه،دقیقا این ویژگیش به مامان رفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام هم که اقا علی هستن ایشونم 185 قدشونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتی بیضی شکل و قشنگ داره ،چشماشون هم متوسطه یعنی نه درشته و نه کوچولو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ته ریش رویه صورتشونه ،یه کوچولو هم موهاشون سفید شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم اذره ، قدش 168 صورتی جوگندمی و چشمایی قهموه ای داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(کلا ما چش رنگی نیستیم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهاش سیاهه اخلاقش هم که بماااااااند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم آروم رفتم سمت اشپزخونه و سریع رفتم سمت کابینتی که بالایه سینک ضرفشویی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرش رو باز کردم و موبایلم رو از توش در اورد و بعد اروم درش رو بستم ،در اخر از اشپزخونه خارج شدم ،پله ها رو یکی یکی طی کردم و بعد سریع رفتم تویه اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رویه صندلی که کنار میز ارایشم بود،اخـــــــــــــــــــــــیش اخرش به موبایلم رسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب سریه روشنش کردم بعد از روشن شدن اولین حرکت سر زدن به فضایه مجازی بود ،خب پستام که هرکدوم صدتا لایک خوردن فالوورام هم که نهصدتا شده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمال تعجب دیدم یه پیام هم دارم ،(کلا کسی به من پیام نمیده اگه دیدم یکی پیام داده حتما خبریه :) )سریع بازش کردم و دیدم محمده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیامو باز کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"کجایی؟ سلام خوبی؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(محمد یکی از کاربرایه فضا مجازیه که تازگیا تویه یه جر و بحث که از چیپس و پفک و نماز شروع شد باهاش اشنا شدم و خودم اون بحثو شروع کردم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن همیشه به فزایه مجازی زیاد سر میزدم ولی خداییش تا به حال با هیچ پسری صحبت نکرده بودم اخه دوس نداشتم خودمو درگیرشون کنم (این یه مورد فک کنم خاص باشه .نخیرم اصلا خیلی بیجا میکنه که خاص باشه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلی کلنجار رفتن باخودم که ببینم پیامشو جواب بدم یا نه جواب دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام.خونه ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خبری اذت نبود کجا بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای حالا چی بگم؟ نمیتونم بهش بگم که مامان اینا موبایلمو گرفتن آخه زشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فصل افتحاناست گرفتار درس خوندنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(چه دروغی گفتم من ولی اشکال نداره گردن خودش)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب چخبر امتحانات رو خوب میدی؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خداروشکر هی میگذرونیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...........+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir........._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.........+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم یه چهل و پنج دقیقه ای رو داشتیم صحبت میکردم که دیدم الانه که خاله اینا بیان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرایه اینکه مثلا یکم کلاس بزارم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_محمد من بادوستام باید برم بیرون .اخر شب اگه شد میام بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سریع موبایلمو خاموش کردم و رفتم گذاشتم سرجاش اخه اگه وامیستادم تا اون خداحافظی کنه مطمعن بودم،دوباره جوابشو میدادم و موندگار میشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب یبار دیگه خودمو جلویه آینه چک کردم و بعد رفتم تویه حیاط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز کفشمو نپوشیده بودم که خاله اینا اومدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(خداروشکر سریع خداحافظی کردمـــا)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتفاق بابا و بردیا رفتیم در حیاط و سوار ماشین شدیم،منو بردیا و خاله و اریان پشت نشسته بودیم و بابا و سهیل جلو که سهیل راننده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله ام اسمش سمیراست ،حدودا 27 سالشه، صورتی سفید و چشمایی درشت و کشیده داره ، موهاشم که زرده البته رنگ کرده است..قدش هم که فک کنم 175 باشه ...اسم همسرش سهیله اونم حدودا 30 سالش میشه ،صورتی سفید و موهایی قهوه ای داره که مادر زادی اینجوریه و 4 سال میشه که با خاله سمیرا ازدواج کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاصل این ازدواج یه پسر کوچولو خوشگل به اسم آریانه،این اریان ما 3 سالشه و دقیقا 1 سال بعد از ازدواج خاله و سهیل بدنیا اومده....صورتی کوچولو و سفید داره و موهایی قهوه ای چشماش هم که ابیه ،کلا به باباش شبیهه ...من موندم این بزرگ شه چی میشه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلی سلام و علیک راه افتادیم،هیچکس چیزی نمیگفت و منم واقعا حوصله ام داشت سر میرفت ،تا دریا هم که حدودا یه 20 کیلومتری راه بود،کلا من هیچوقت نمیدونم که مثلا یک کیلومتر چقدره و همیشه کیلومتر ور دقیقه در نظر میگیرم یعنی 20 کیلومتر رو میگم 20 دقیقه ، الانم که کیلومتر خونه تا دریا رو گفتم از رویه تابلو خوندم،شروع کردم به صحبت با خاله شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاله حواست هست هنوز شیرینیای منو ندادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نه ...چه شیرینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عه یادت رفت....شیرینی تولد عمو سهیل و شیرینی ماشینتون دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اهــــــــا الان یادم افتاد...خب اینکه دارم میبرمت دریا یه شیرینی و شیرینی دوم هم که سوپرایزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ جـــــــــــــــــــــــون سوپرایز اصلا کلا من علاقه خاصی به غافلگیر شدن دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه خاله.. جون من سریع بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+البته اگه بابات اجازه بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاله تو بگو بابام اجازه میده مگه نه بابایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بابام نگها کردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزرشکــــــــــــــــــــــ یعنی نشندیده که الان میگه چی !.خواستم جوابشو بدم که خاله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+میخوام باران رو ببرم یه سفر شیراز بعدشم اهواز .و همون شهرهایه دور اطرافش یه هفته برش میگردونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اخ جون سفــر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(18 سالمه ولی بعضی وقتا یه رفتارای بچه گونه از خودم در میارم ولی البته فقط جاهایی که صلاح میدونم و در حظور بقیه رفتارم خوبه وصدام کاملا بچه گونه اس به طوری که اگه کسی بشنوه میگه این دختره12سالشه نه18ولی خداروشکر پشت تلفن صدام یکم بهتره)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا _نه نمیشه من اجازه نمیدم دخترم بامردم بره بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دهن باز و چشمایی پر از تعجب نگاهش کردم و بعد نگاهی ملتمسانه به خاله، با نگاهم ازش خواستم که بابا رو راضی به رفتن به این سفر کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله:+ماکه هرکسی نیستم، ناسلامتی من خاله اش هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا هم خیلی ریلکس گفت:-درسته خالش هستید ولی من دخترم رو دست کسی نمیسپارم مسعولیت داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک بود اشکم در بیاد یکی نیس بهش بگه اخه منم مسافرت دوست دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شونه ای بالا انداخت و اروم گفت:+ شرمنده کاری نمیتونم بکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بابا مسافرتم هم خراب شد چون اعصاب نداشتم سرم رو به شیشه تکیه دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irام پی تریم رو از تویه جیب کیفم در آوردمو هندزفریم زدم به گوشم چشمام رو بستم و اهنگ درد عمیق از احسان خواجه امیری پخش شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا درد عمیق دل من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دیدی مردم که چه کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو پیش غرورم نشستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو زخمای قلبم رو بستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو زخمای قلبم رو بستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکل رفتن این روزگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو تو گریه تنها نزار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو از ادما پس بگیر منو دست خودم نسپار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو دست خودم نسپار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجز تو هیشکی مهربون نبود با هجوم این درد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگی منو از عشق من راحت جدا کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هنوز همون درد دیروزم آدمه همیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیشکی مثل من عاشقت نبود عاشقت نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو که میدونی دنیا چه رسم تلخی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز هر چی که میترسی اونو سرت میاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا زدم دنیا رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس کشیدم تو باد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوای تو اینجا بود منو نجاتم میداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجز تو هیشکی مهربون نبود با هجوم این درد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگی منو از عشق من راحت جدا کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هنوز همون درد دیروزم آدمه همیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیشکی مثل من عاشقت نبود عاشقت نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم خوابم رفته بود که با صدای خاله مثل برق زده ها پریدم که سرم خورد به سقف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آخ سرم..آقایه آینده ام کجایی که خانمت ناقص شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله با خنده گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+موقع دردت هم از شوخیات دست بر نمیداری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشین پیدا شدم و با دیدن اون جمعیت دهنم ده متر باز شد و به زمین چسبید همینطور که تو فکر جمعیت بودم و هنوز یکم خوابالو بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهویی نمیدونم پام پشت چی رفت که باکله رفتم تویه زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آخ پـام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه اطرافیان زدن زیر خنده حتی خاله و بابا اینا هم داشتن میخندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای رو آب بخندین بی ادبــــــــــوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(تیکه کلامم اینه که به اخر هر کلمه یه "و" بچسبونم مثل بی ادب که میشه بی ادبو البته این تیکه کلام اصلیمه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جایی که هرهر بخندین حداقل میومدین کمکم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع بلند شدم و یه دستی به لباسام کشدیم و رفتم پیش خاله اینا نشستم همینطور اونا مشغول حرف زدن بودن منم نگاهشون میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرش رو کنار دریا رویه ماسه ها پهن کرده بودن ،وقتی به رو به رو خیره میشدی دریا رو به روت بود و واقعا حس خوبی داشت، کنارمون چندین خانواده بودن و همشون مشغول بگو و بخند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همدیگه بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگتر ها مشغول با هم صحبت میکردن و منم واقعا حوصله ام داشت سر میرفت برایه همین از بابا اجازه گرفتم که یه سر برم اون طرفا یه دور بزنم ، حدودا چند متر از ما دورتر یه سکو خیلی بزرگ بود که به دریا راه داشت و از روش میشد از بالا دریا رو دید..رفتم طرف اون سکو و اروم اروم ازش بالا رفتم و بعد تا اخر سکو رو راه رفتم ،وقتی به انتها رسیدم همونجا نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدریا رو خیلی دوست داشتم و واقعا فکر نکنم کسی باشه که از دریا بدش بیاد...چشمامو بستم که به دریا فکر کنم اما یهویی ذهنم رفت طرف محمد و به ذهنم اجازه دادم که بهش فکر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اینکه چطور اشنا شدیم و اون چطور ادمی میتونست باشه؟رفتارش، طرز تفکر و کلی چیزایه دیگه...یه لحظه قلبم تیر کشید ،خیلی درد داشت و با دستم محکم فشارش دادم که از دردش کم شه ولی نشد ،به اجبار از جام بلند شدم و لبه سکو رو گرفتم،یکم که جلوتر رفتم دیگه نتونستم ادامه بدم و افتادم،یه پسره اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خانم چیشده به کمک احتیاج ندارین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه متشکرم گفتم و خودم بلند شدم رفتم سمت بابا اینا نشستم ،هنوز مشغول صحبت در مورد ماشین بودن و منم ترجیح دادم در مورد درد قلبم چیزی نگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو متوجه نبودن بردیا و اریان شدم که وقتی از خاله پرسیدم به پارکی که پشت سرمون بود اشاره کرد و اونا رو اونجا دیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن شام که کوکو سبزی بود رفتیم خونه خیلی خسته بودم خواستم بخوابم که یادم افتاد به محمد قول داده بودم بهش پیام بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا اخه الان چه وقت قول دادن بود ....وای دوباره قلبم تیر کشید چرا من اینجوری شدم درد معدم کم بود که اینم بیاد روش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود 5 سال پیش حالم بد میشه و میبرنم دکتر و دکترا میگن آپاندیسم مشکل پیدا کرده و باید درش بیارن من خیلی گریه میکنم ولی به زور میبرنم تویه اتاق عمل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای باورتون نمیشه چقدر اتاق عملا خوشگل بودن و چون داییم یکی از پرسنل های اونجا بود اجازه دادن یکم اتاقا رو نگاه کنم و بعدش رفتم رویه تخت دکتر جراح آقای مهمان نواز بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جایه اینکه بیاد منو عمل کنه رفته بود یجا نشسته بود وسرش رو کرده بود تویه موبایلش منم یکم غر غر کردم و یکم کل کل کردیم که هنوزکه هنوزه هم وقتی همومیبینم باهم نمیسازیم.. منو بیهوش کردن ...مامان میگه وقتی از اتاق عمل اوردنم بیرون خون بالا میاوردی که دکترا گفتن همزمان با در اوردن آپاندیس معده ام رو هم شستشو دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش دکتر یه قرص اشتباهی میده و باعث درد کلیه ام هم میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(خداشانس بده این همه درد باهم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبر کردم تا همه بخوابن و بعد بتونم برم سراغ موبایلم،بعد از نیم ساعت از اتاقم خارج شدم ،همه تویه اتاقاشون بودن ،اروم اروم از پله ها رفتم پایین و بعد به سویه اشپزخونه،مثله دفعه قبل از کابینت بالایه ظرفشویی موبایلمو برداشتم و بعد دوباره رفتم سمت اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلمو روشن کردم و بعد از روشن کردن سریع به فضایه مجازی سر زدم ..دوتا پیام از محمد داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه بسلامت+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز برنگشتی نصفه شبه ها+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگا به ساعت انداختم، ساعت 2 و 30 بود سریع جوابشو دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام تازه برگشتم _
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir5دقیقه نشده بود که جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان که نصف شبه الان برگشتی؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب آره با دوستام دریا بودیم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااین وقت شب؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم زشته بعد میگه مگه خانواده نداره که گذاشتن تا این موقع شب دخترشون بیرونه برایه همین گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه مامان اینا هم بودن_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاها خوش گذشت ؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی بدک نبود_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلی صحبت کردیم که بالاخره گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خوابم میاد تو خوابت نمیاد؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه میشه یکم دیگه بمونید؟_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم همینطور مشغول صحبت شدیم،موضوع صحبتامون یا درمورد ترس از مار بود و یا جن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اینکه دیگه دم دمایه صبح بود قرار شد بخوابه منم خوابم میومد،دوباره رفتم موبایلمو گذاشتم سر جاش و اومدم خوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزها همینطور میگذشتن تا اینکه یه هفته فهمیدم اینترنتم داره تموم میشه.. کلی ناراحت شدم و بعدش تصمیم گرفتم که شب به محمد موضوع رو بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه که خوابیدن باز رفتم سمت موبایلم مثل همیشه حدودا تا صبح صحبت کردیم و زمانی که مامانم خواست صدام بزنه که بلد شم اماده شم برم مدرسه من موبایلمو سریع گذاشتم زیربالشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو به خواب زدم و وقتی الکی مثلا مامانم بیدارم کرد لباسام رو پوشیدم و دوباره مشغول حرف زدن شدم هنوز 30 دقیقه مونده بود تا برم مدرسه برایه همین گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_محمد شرمنده ولی دیگه باید خداحافظی کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی دریافت نکردم که چند دقیقه بعد جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+محمدخوابید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم _پس الان کی بود جواب منو داد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+من روحش هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب بزن پس کله اش تا بیدار بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعه چیکارش داری بزار بخوابه+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب باشه فقط بهش بگو اگه من دیگه نیومدم تقصیر خودشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اخه چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چون دیگه نمیتونم بیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+چرانمیتونی بیای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اخه اینترنتم داره تموم میشه و بابامم میگه چون کسی استفاده نمیکنه شارژ نمیکنم اخه نمیدونه موبایلم پیشمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااای چه سوتی دادم خدا کنه حواسش به جمله اخریم نباشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب چیکار کنیم حالا من تازه داشتم بهت عادت میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این حرفش تعجب کردم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب تو این سه ماه اخیر تعداد استفاده من از اینترنت زیاد بوده برایه همین متاسفانه داره به پایان میرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ببین من هرکاری بخوای میکنم برات ولی بمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا میگم قبلا استفاده زیاد بوده ، الانم متاسفانه دیگه نمیشه کاریش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب پس حالا چیکار کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم فکر کردم تنها راهش شماره بود ولی اون شمارشو نمیداد منم غرورم اجازه نمیداد که بگم نمیدونم چیشد که گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه راهی هست راستش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+چیه بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب راستش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب بگو دیگه راستش چی .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببین میگم فقط فکر بد نکنیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نه خب بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببین بخدا من دختر بدی نیستم و اولین باره که دارم میگما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمم تعجب کرده بودم چرا این حرفو زدم چرا غرورم رو شکستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(غرورم رو شکستم بخاطر کسی که بعد ها مثله چی از اینکه باهاش صحبت کردم پشیمون میشم .. هه به قولا قسمت روزگاره)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+باشه فکر بد نمیکنم تو بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسترس داشتم ولی گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_محمد میشه شمارتو بدی من بهت پیام بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخیش راحت شدم و بهش گفتم ولی خیلی سخت بود خدا کنه نه الان و نه بعدها از این حرفم پشیمون نشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چندتا علامت تعجب فرستاد منم گفتم وای الانه که فکر بد کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_محمد بخدا من دختر بدی نیستم این اولین باره این حرفو زدم خودمم نمیدونم چجوری تونستم بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نه من فکر بدی نکردم فقط تعجب کردم از اینکه اینو گفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب اگه نمیخوای نده اجبار که نیس درضمن خودت گفتی دوس داری باهام صحبت کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+باشه چرا حالا عصبی میشی اینم شمارم 0938.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بقیه شمارشو داد منم اونو یادداشت کردم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اشکال نداره فقط بهتون پیام بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا چقد یهو رسمی شدم باهاش به هربیخیال به پسرا رو ندی بهتره یهوی جو میگرتشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نه اشکال نداره برعکس خوشحال میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه پس من تونستم بهتون پیام میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+پس من منتظرتونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(حرفی که من تازگیا بهش میزنم الان دیگه من منتظرشم نه اون منتظر من..هه انتظار )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه من دیگه باید برم مدرسه امتحان دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+مگه امروز امتحان داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره زیست امتحان دارین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+چیزیم خوندی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره .خب دیگه خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر جواب نموندم چون میدونستم اگه منتظر بمونم دوباره جوابشو میدم و سرویس میره و جامیمونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع رفتم موبایلمو گذاشتم سرجاش و رفتم مدرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم چرا وقتی به یادش میفتادم لبخند مینشست رویه لبام و خوشحال بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلا فکر کردن بهش مایه ی خوشحالیم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز واقعا امتحانم رو خوب دادم و بعد راهی خونه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدودا ساعت 10 شب بود که بردیا رفت بیرون بابا هم که سرکار بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان هم تویه حیاط با مشتریاش نشسته بود آخه مامانم خیاطه (عاشق این مشتریایه مامانم ، اخر شب یادشون میفته خیاطیتم وجود داره ).یعنی بهترین فرصت بود برایه حرف زدن با محمد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع موبایلمو برداشتم بهش پیام داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خوبید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه گذشت تا جوابمو داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سلام از صبح منتظرت بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواااااا این از کجا فهمید.. چشام به جای چهارتا دوازده تا شد و با تعجب ازش پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از کجا فهمیدی که منم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب از دستختت فهمیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عه مگه معلومه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اره خیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شانس اوردی اینترنتم تموم نشده ولی فعلا از اومدن به فضایه مجازی خبری نیست اخه میترسم زود تموم شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+باشه خب امتحانت چطور بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای عااااااااالی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی دوس داشتم بدونم همزمان با من با کی صحبت میکنه برایه همین گفتم یه عکس از صفحه بگیره بفرسته خودمم همینکارو کردم ولی اون از پیامایه خودمون عکس گرفت و فرست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبر کن بینم این دختره کیه پشت صفحه؟ ( اگه متوجه نشدید بدونید همون والیپر خودمون بوده)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_محمد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+جانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ جون بهم گفت جانم ...چقدر خرکیف شدم من .واخ خجالت بکش دختر خودتو جمع و جور کن بینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این دختره کیه رو صفحه پشت پیاما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+این بهاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهار کیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+دوس دختر قبلیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واقعا مگه تو دوس دختر دااشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره اسمش بهار بود ولی رفت هنوز بیادشم و برایه همین اینو گذاشتم و هیچوقت عوضش نمیکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه بگم ناراحت نشدم دروغ گفتم ولی خیلی جالب بود یه پسر هنوز به یاد دوس دختر قبلیش باشه.. همینطور که تو فکر بودم یهو اینترنتم تموم شد منم تمام پیاما رو حذف کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداداشم یهویی رسید و موبایلمو ازم گرفت نتونستم شمارشو حذف کنم و اونم شماره محمد رو برداشت و موبایلمم گرفت ولی خداروشکر به مامان چیزی نگفت در عوض ازم پول گرفت بی ادبو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه موبایل زاپاس داشتم ولی کو شماره محمد؟یهو یادم اومد که شمارشو تویه یه دفتر نوشتم ولی هرچی گشتم پیداش نکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود یک ساعت داشتم دنبالش میگشتم که پیداش کردم و حفظش کردم و بدون اینکه بردیا متوجه بشه مشغول پیام دادن بهش شدم و ازش عذر خواهی کردم و گفتم که دیگه نمیتونم بهش پام بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ناراحت شد و گفت که فقط در حد حرف زدنه که خب چه اشکال داره بمونم و بایدبهش پیام بدم منم که میدیدم راه دیگه ای ندارم قبول کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(حال چو زیبا شد که دیدی خودت مانع رفتنم شدی )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره ذهنم رفت سمت بهار برایه همین ازش پرسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا بهار رفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+گفته بودم بی پولی بده..بهار منو ول کرد و رفت سراغ یه پسر پولدارتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هنوز دوسش داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اره دوسش دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه برگرده قبول میکنـی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اره چون دوسش دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم گرفت نه برایه اینکه محمد اونو دوس داره و منتظرشه بلکه برایه اینکه چطور تونسته بخاطر پول اینکارو کنه واقعا چه ادمایی پیدا میشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واقعا چه ادمایی پیدا میشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اره درسته خیلی ببخشیدا ولی حاضرن بخاطر پول خودشون رو به فنا بدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش رو خوب فهمیدم همچین ادمایی زیاد پیدا میشدن البته همه اینا بخاطر اینه که جامعه یکم روشون فشار اورده ..از رویه حسرت اهی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بهار پدر نداره برایه همین رفته با یکی دیگه دوس شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش خودم فکر کردم الان حتما خیلی ناراحته برایه همین بحث رو کاملا عوض کردم و در مورد مشتریای مامان صحبت کردم که فکر کنم یکم جو عوض شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یعنی خدایی من تو کف این مردم موندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ خخخ چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این مشتریایه مامان نصفه شب اومدن خونه ما برا خیاطی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+مگه مامانت خیاطه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حدودا تا ساعت 01 داشتیم صحبت میکردیم که بعدش خداحافظی کرد و هر دو خوابیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(البته اونو نمیدونما شاید نخوابیده باشه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چند روزی همینطوری گذشت تا اینکه یه روز با مامان اینا رفتیم خونه خاله وقتی به محمد گفتم اونم گفت که خونه خالشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(وای چه وجه مشترکی) .حدودا اخر شب بود که امیر خواست سمین رو برسونه خونشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(سمین پسر داییم و امیر پسر خالمه)منم الکی باهاشون تا سرکوچه رفتم تو راه برگشت بودم که یهو یه ماشین کنارم ایستاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروغ چرا خیلی ترسیدم فک کنم پارس بود ماشینه البته اگه اشتباه نکنم اخه من اسم ماشینا رو خوب بلد نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(واقعا خجالت داره ها 18سالت باشه اسم ماشینی رو بلد نباشی )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم از ترسیده بودم یکم تند رفتم که یهو یه صدای اشنا بهم گفت وایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی صداش اشنا بود برگشتم ببینم کیه که دیدم یه پسر جوون به ماشینش تکیه داده ولی کاملا نتونستم تو اون تاریکی تشخیص بدم که کیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره اومد جلوم منم ناخواسته یه قدم به عقب برگشتم که گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.ببخشید قصد مزاحمت ندارم فقط میخواستم بدونم این نزدیکیا یه فروشگاه نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه این چی میگفت الان مثلا از ماشینش پیاده شده و منو ترسونده که اینو بهم بگه؟ با صورتی پر ازتعجب گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بلـــــــــــــــــه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند تحویلم دادو اروم گفت هیچی و رفت این دیگه کی بود مشکل داشتا اروم گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدایا تمام مریضا رو شفا بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو برگشت سمتم و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+چیزی گفتین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا مرگش بده از کجا شنید منکه اروم گفتم به تقلید از خودش اروم گفتم هیچی ولی نزاشتم جواب بده و پا به فرار گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دیدم ازش دور شدم ایستادم به نفس نفس زدن افتاده بودم هووووووف این روانی دیگه کی بود صبر کن ببینم این چقد شبیه محمد بود چهره اش رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا تو ذهنم مجسم کردم و گذاشتم کنار محمد اصلا کلا شبیه محمد بود ولی اون کجا و اینجا کجا.یکی محکم به پیشونیم زدم که دردم اومد ولی واقعا خاک بر سرش که نشناختمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(کلا اگه توجه کرده باشین به جای خودم به دیگران توهین میکنم برعکسما)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع موبایلمو برداشتم زنگ زدم بهش اخ جون باز این اهنگ پیشوازه عاشقش بودم داشتم باهاش همخونی میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق مث دیدن راه درست و دوراهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق مث توکه تو تاریکیا مث ماهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق مث شوری اشک رو لب که قشنگه هرازگاهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق مث زهره و طعم عسل مث جونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق مث .........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو یکم مکث کردم دیدم خواننده نمیخونه وا چرا اینجوری وای نکنه..... دوباره زدم به پیشونی خودم فک کنم تو این مدت که داشتم میخوندم جواب داده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیشدچرا صدات قطع شد؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی ادبو چرا نگفتی جواب دادی؟_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب داشتی میخوندی منم خواستم ببینم چجوری میخونی+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا نکه قناریم بااین صدای گوش خراش خوشگلم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوونه ای تو..+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگم کچل یه چیزی بگم راستشو میگی_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستشو بگیا_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشد.حالا تو بگو+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(یکی از خصلت هاش اینه که بجای باشه میگه باشد)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه پیش کجا بودیـــــــــــــــــــــ؟_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بودی رو با لحن بچه گانه ای کشیدم که خندید و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب تو خیابون بودم؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه منکه چند لحظه پیش باهات صحبت کردم نگفتی خونه خاله اتی ؟_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب اومدم بیرون+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب توکه اومدی بیرون سر راهت یه دخترو ندیدی و ازش ادرس یه فروشگاه نپرسیدی؟_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره تو از کجا میدونی؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره تو از کجا میدونی؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب اون من بودم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم خندید داشت هرسم در میومد این چرا جواب سربالا میداد با هرس گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا میخندی؟_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم میدونستم تو بودی خواستم اذیتت کنم اخه دختر خوب کیو دیدی نصف شب تنها تویه کوچه رد شه نمیگی یکی میاد اذیتت میکنه+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا که تو اذیتم کرد حالا تو اینجا چیکار_...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزاشت حرفمو کامل بزنم و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب نتونستم بهت بگم همه چیو که نباید گفت +
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا بهم برخورد اصلا ازش انتظار همچین برخوردیو نداشتم ناخوداگاه یه اشک از گوشه چشمم چکید ایندفعه خاک بر سر خودم که الکی گریم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتفاقی افتاد ببخشید اگه ناراحتت کردم+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_.نه بابا ناراحت نشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم از کجا فهمید گریه کردم که گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران تو گریه کردی؟+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir. ن بابا گریه کجا بود منو گریه اصلا بهم نمیایم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب باشه. نمیخوای بری خونه نصف شبه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به اطرافم انداختم با کمال تعجب دیدم که خونه خالم اینا یکم جلوتره برا همین گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن رسیدم کاری نداری.؟_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه عزیزم بسلامت +
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گفتن این کلمه اش کلی خوشحال شدم و خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه خاله ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز پامو داخل نزاشته بودم که یهو با صدای خاله از ترس یه جیغ کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای خاله شمایید از ترس مردمـــــــــا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خشک جواب داد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجا بودی نصف شب+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم _رفته بودم گل بچینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرس بگو کجا بودی نمیخواد مزه بریزی +
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب امیر رفت سمین رو برسونه منم تا سر کوچه باهاشون رفتم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس با کی داشتی حرف میزدی+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای این از کجا شنیده بود البته انتظار خاصی هم از صدام نمیره آخه از بس بلنده فک کنم تمام همسایه ها شنیده بودن و منم برااینکه خاله رو بپیچونم گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی خاله اینقد که من از کوچه های تاریک میترسم از شما نمیترسم برا همین با خودم صحبت میکنم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمپایی که دستش بودو انداخت سمتم که یه جاخالی دادم و سریع رفتم تو خونه با ورود من همه نگاه ها چرخید سمتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعمشون گرم بودا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردا کنار هم نشسته بودن زنا هم یکم انورتر منم با صدای بلند گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای جعمتون جعمه فقط گلتون کمه که اومد_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو خاله وارد خونه شد منم سریع دوییدم و رفتم پشت دایی قایم شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای دایی دستم به دامنت کمکم کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یه نگاهی بهش انداختمو گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه ببخشید دستم به شلوارت اخه تو دامن نداری _
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرفم همه زدن زیر خنده و دایی گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالحق که اتیش پاره ای حالا بگو ببینم چیکار کردی که داری از دست خواهر ما فرار میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب از بیرون که اومدم گیر داد گفت داشتی با کی صحبت میکردی منم گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاله اینقد که من از شما میترسم از کوچه های تاریک نمیترسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرایه همین داشتم با خودم حرف میزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای شیطون حالا از خاله ات عذر خواهی کن ببینم+
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم رفتم جلو خاله و یه تعظیم کوچولو کردم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله جون ببخشید اون شکر خورد_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم آشپزخونه یه سیب برداشتم و اومدم دیدم همه با هم مشغول صحبتن رفتم کنار زندایی و ازش خواهش کردم محمد رو بده به من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقد این محمد کوچولو خوشگل بود یکم که عمیق نگاهش کردم دیدم یه شباهتی به محمد خومون داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنخیرم اصلا نداره خودش شبیه خودش باشه پسره دروغگو سرمو تکون دادم که اصلا بهش فکر نکنم و مشغول بازی با محمد کوچولو شدم یعنی من عاشق بچه هام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر همسایمون برهان هر روز میبینمش و کلی لپاشو میکشم وای که چقد کیف میده کلا رابطه ام با پسرایه _7 سال خوبه(منفیه هفت سال)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریان رو که دیگه نگید عشق اولمه یعنی اینقد که من این بشر رو دوست دارم هیچکسو دوس ندارم برا همین خاله ام میگه تا یه هفته تو رو نمیبینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرکیو که میبینه بهش میگه ابجی مانا (منو مانا صدا میزنه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدودا بعد از اذون صبح بود که همگی خوابیدیم وای که چقد خسته ام بود صبح هم باید میرفتم رستوران کمک دایی اینا کار کنم آخ که چقد خوشحال بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که داشتم با خودم به رستوران و چند ساعت بعد فکر میکردم پلکام سنگین شدن و خوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت حدودا ۴بعد از ظهر بود که کارمون تویه رستوران تموم شد روز پرکار و سختی بود مخصوصا سروکله زدن با گارسون (علی پسر داییم) از همه بیشتر سخت بود،خیلی دیر به دیر کارشو انجام میداد بعضی وقتا هم من مجبور میشدم غذای مشتریا رو ببرم اونایی که مشتری همیشگی بودن همش میپرسیدن:+توکی هستی تازه اومدی؟ منم باید به تک تکشون میگفتم :-نه من فقط یه امروز رو جایه گارسون اینجا هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیاد کار کرده بودم برای همین از دایی اینا خواستم سر راه منو برسونن ایستگاه تا برم خونه یه دوش بگیرم بعدش برم پیششون خونه خالم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستگاه که پیاده شدم خواستم برم بلیط بگیرم یهو موبایلم زنگ خورد دیدم محمده خیلی تعجب کردم آخه این اولین باری بود که اون بهم زنگ میزد،سریع جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir