داستان درمورد پسری به اسم سعید که جز بچه های انقلابی هستش و عاشق دختر یکی از تیمسار های ارتش میشه و ...

ژانر : عاشقانه، مذهبی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۵۹ دقیقه

مطالعه آنلاین تندیسگر عشق
نویسنده : monika

ژانر : #عاشقانه #مذهبی

خلاصه :

داستان درمورد پسری به اسم سعید که جز بچه های انقلابی هستش و عاشق دختر یکی از تیمسار های ارتش میشه و ...

*به نام خداوند نون و قلم خداوند آزادی و عشق و غم*

مقدمه

سلام دوستان

چند وقت پیش از یه دوستی خاطره خیلی کوتاهی از شهیدی شنیدم که عاشقانه ی خیلی قشنگی داشت..(متاسفانه اسم شهید اصلا یادم نیست به همین خاطر خودم یه اسم وفامیل گذاشتم)....تیکه هایی از داستان هم بر مبنای روایتی است از یک راوی ...

بر اساس اون داستان و اضافه شدن شخصیت های جدید داستان ادامه پیدا میکنه.

داستان تو دو زمان هست سال 1357و1393

امیدوارم خوشتون بیاد...

*هرگونه تشابه اسمی زاده فکر نویسنده است *

والطَیِباتُ و الطَیِبینَ والطَیبونَ الطَیبات

وزنان پاک برای مردان پاک ومردان پاک برای زنان پاک

سوره نور...آیه 26

****

لذت دنیا...

داشتن کسی ست

که دوست داشتن را بلد است.

به همین سادگی...!

این روزها

گفتن دوستت دارم! انقدر ساده است که میشود انرا از هر رهگذری شنید!

اما فهمش...

یکی از سخت ترین کارهای دنیاست

سخت است اما زیبا!

زیباست

برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی

تا بفهمی و بفهمانی...

هر دوره گردی لیلی نیست...

هر رهگذری مجنون...

و تو شریک زندگی هر کسی نخواهی شد!

تا بفهمی و بفهمانی...

اگر کسی امد و هم نشینت شد

در چشمانش باید

رد اسمان رد خدا باشد

و باید برایش

از من گذشت

تا به

ما رسید... ( فریدون مشیری)

***

*سال93*

پشت پنجره ایستاده است

چشم های درشت و زیبایش از شادی میدرخشد

به استخر بزرگ و پرآب درون حیاط چشم میدوزد،نگاهش را تا درخت کنار باغچه امتداد میدهد

نسیم پاییزی پرده سفید پنجره را روی او میلغزاند.

عطر گل های یاس مشامش را پر میکند

صدای آیفون در عمارت میپیچد و او به سمت آیفون میرود..مادر وپدر را که میبیند در را باز میکند وبه سمت در ورودی میدود.

مادر و پدر هردو وارد خانه میشوند و مهرسا خودش را از پدرش آویزان میکند که صدای داریوش بلند میشود

-خجالت نمیکشی؟؟؟مثلا بزرگ شدی و 22سالته

به خشک بودن پدر عادت دارد ولی اورا باز هم دوست دارد و دلش برای اوتنگ میشود

-سلام ..دلم براتون تنگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه پدر را میبوسد و پدرش هم با همان جدیت همیشگی گونه اش را میبوسد و بدون هیچ حرفی به طرف پذیرایی میرود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت مادرش میرود...مادر اما با محبت تر نسبت به پدر او را درآغوش میگیرد و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام مامان جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسپس گونه مادر راهم میبوسد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دانشگاه خوب پیش میره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یاد شیطنت هایش با بچه های اکیپشان که می افتد لبخندی میزند و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عالی مامان..عالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر با لحنی کمی نگران میپرسد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تنهایی که تو خونه نمیترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانه اش ،خانه زیبایی بود که پدرش بعد قبولی در دانشگاه اصفهان آن هم دندانپزشکی برایش خریده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش هرچقدر محبت خرجش نمی کند در عوض اورا از لحاظ مالی بی نیاز کرده است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سوال مادرش پاسخ میدهد و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مامان جان...نشاط هم هست بنده خدا به اصرار من از خوابگاه اومد بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر باخیالی آسوده گفت :خوب خداروشکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای داریوش (پدرش) که رو به مادر میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهه بهش گفتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو به سمت او برمیگردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار مهرسا میپرسد:_جایی میخواین برین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر باهمان صدای جدی و استوارش میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برای 6ماه میخوایم بریم فرانسه واسه کار همیشگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واو مبهوت به قیافه پدری که آسوده همچنان به تلویزیون نگاه میکند مینگرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یاد کودکی اش می افتد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازهمان کودکی پدرش مهروعطوفت نداشت اما مادرش کمی ...فقط کمی بهتر از او بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالحن دلخوری رو به مادرش میگوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا کی میخواین برین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه که از لحن مهرسا فهمید او دلخور است میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسفردا پروازمونه...دلخور نشو مامان جان خودت که بهتر میدونی کار بابات حساب کتاب نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یاد کار پدرش می افتد...همیشه به هواپیماهایی که او سوارشان میشد حسودی میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی آنها هم سهم بیشتری از پدرش داشتند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتخارهای پدرش در خلبانی آنقدر زیادبود که هر3،4سال یکبار برای آموزش از او دعوت میکردند که به کشور های مختلف برود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پدر ومادرش نگاه میکند و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل همیشه..خوش بگذره .پس منم برای فردا بلیط برگشتمو اوکی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مادرش که میگوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا مگه راه قرض داری ؟امروز اومدی فردا میخوای بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به او مینگرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی ساختگی میگوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب شما که پسفردا میخواین برین من بمونم چیکار؟درضمن الان فرجه های امتحاناست منم قرار نبود زیاد بمونم..فقط اومده بودم شمارو بببینم و برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش مادر چیزی نمیگوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زینب خانوم که به مادرش میگوید شام حاضر است به سمت او برمیگردد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرزنی زحمتکش که از همان سال های کودکی اش در خانه آنها زندگی میکرد و محبتی را که پدرو مادرش خرجش نمیکردند به او هدیه میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اورا به اندازه پدر ومادرش بلکه حتی بیشتر دوست میداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یاد روزی که برای ثبت نام و ادامه تحصیل به اصفهان میرفت می افتد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو همدیگر را در آغوش گرفته ومیگریستند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به حال مدت زیادی از او دور نمانده بود مگر یک هفته تا دوهفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اکنون 7سال....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*سال57*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقابل آینه می ایستد.آینه هم اورا زیباتر می نمایاند چشم هایی درشت ومژگانی بلند چون سایبانی بر روی چشمها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خود را تصور میکند در کت وشلوار دامادی وگل میخکی قرمز به سینه و دختری که دوش به دوش او ایستاده در لباس عروسی با تور های سفید که با چشمان مشکی گیرایش اورا مینگرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وباخود میگوید:-یعنی میشه الهه ی من بشی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق باز میشود ،صدای خشک لولا ها اورااز رویاخارج می سازد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای منصور در اتاق میپیچد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سعید ! کی میری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید با دست پاچگی جواب میدهد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت5

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منصور سرتا پای او را برانداز میکند،پشت چشم نازک کرده ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه کردی داداش ..حالا اسمش چی بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید سرش را از شرم پایین می اندازد..آرام جواب میدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهه ..الهه رضایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منصور چشم هایش را گردکرده و زیر لب کلماتی نامفهموم زمزمه میکندواز اتاق بیرون میرود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید روی صندلی داخل اتاق میشیند وسر را میان دو دست میگیرد :«اگه از من خوشش نیاد چی ؟اگه منو مسخره کنه چی ؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دختر رویاهایش بعید نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر تیمسار رضایی کجا و او کجا؟؟میدانست که اصلا بهم نمیخورند اما مگر دلِ زبان نفهمش میفهمید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دیروز فکر میکند..که چگونه با کلی عرق شرم وخجالت از او خواست که همراه او به پارک سر خیابان بیاید تا بتواند بعد 6ماه بی قراری حرفش را به او بزند و او خیلی آسوده وبی خجالت درخواستش را قبول کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مادرش هنوز هیچی نگفته بود واین هم او را ناراحت میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت مینگرد ...ساعت 4:30دقیقه را نشان میدهد سریع بلند میشود وجلوی آینه می ایستد برای بار آخر خود را درون آینه مینگرد و با عجله به سمت در میرود وخارج میشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منصور را میبیند که جلوی رادیو بزرگی نشسته واعلامیه های امام را میخواند..سرش را به نشانه خداحافظی تکان می دهد و میرود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک پارک که میرسد دلشوره ای عجیب به سراغش می آید..از آنهایی که موقع پخش اعلامیه به سراغش می آمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم به درون پارک میگذارد و دختری را با کت ودامنی کوتاه وموهایی که آزادانه دورش ریخته است میبیند ...سرش را پایین میاندازد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استغفرالله ی میگوید وبه سمت او قدم برمیدارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه تا اورا میبیند بلند میشود وسلام میکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او هم همانطور سر به زیر سلام میکند که خنده دختر را بلند میکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب سرش را بالا میاورد ومیگوید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیز خنده داری گفتم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه در حالی که سعی دارد خنده اش را مهار کند میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه .ببخشید .خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید از احساس صمیمیتی که الهه با او دارد مبهوت می ماند و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون..شما خوبین ؟ببخشید مزاحمتون شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه به او مینگرد ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم ..فقط سریعتر حرفتو بگو که با بچه ها تو کاباره قرار دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آنی سرش را بالا می اورد..کاباره؟؟؟مگر جای زنان فاحشه نیست ؟؟الهه اش آنجا چه میخواهد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی بین ابروانش مینشیند اما چیزی نمیگوید وحرفش را شروع میکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش الهه خانوم من ..من چند وقته که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را پایین میاندازد ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عاشقتون شدم و میخواستم اگه ..اگه اجازه بدین با خانواده خدمت برسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه اما گویی جوکی مضحک شنیده باشد میخندد که اینبار سعید عصبانی نگاهش میکند که او میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید ..راستش فکر نمیکردم که بخوای همچین حرفی بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نظرتون در مورد من چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه با بی خیالی میگوید :-نظر خواصی ندارم ولی رو پیشنهادت فکر میکنم وخبرشو بهت میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید سرش را بلند میکند وبه الهه ای که بی پروا به او مینگرد نگاه میکند و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون...مزاحمتون نمیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش...پس فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسپس از روی نیمکت بلند میشود و به سمت درب خروجی پارک میرود وسعید مبهوت از رفتار دختر را آنجا رها میکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جایش بلند میشود وبا قدم هایی سست به سمت خانه میرود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خانه که میشود ،بوی چای فضای خانه را پر کرده..وارد آشپزخانه میشود .مادرش را میبیند درحال چای ریختن، استکانهای پاشنه طلایی کمر باریک ،درون سینی میناکاری شده به نقش طاووس نشسته است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگینی نگاهی را برخود احساس میکند .سرش را بالا می آورد مادر را میبیند که به ذل زده است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر وقتی نگاه سعید را میبیند میگوید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشده گل پسر؟آشفته ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به دل نگرانی های مادر میزند و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست مامان..اوضاع رو که میبینید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر لبخندی میزند و میگوید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگران نباش پسرکم ...جاالحق وضحق الباطل ...حق می آید وباطل نابود میشود...پیام قرانه مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را به لیوان های کمر باریک میدوزد ...روی دیدن مادر را ندارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطور توانسته به مادرش نگوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*سال93*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بانشستن هواپیما در فرودگاه اصفهان احساس خوبی به او دست میدهد ...به سمت تحویل بار میرود وساکش را تحویل میگیرد وبعد از گرفتن تاکسی به سمت خانه ی زیبایش راه می افتد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید را در قفل در میچرخاند و وارد خانه میشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشاط با دیدنش جیغ میکشد وبه سمتش می آید ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام چه زود اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ماهان از داخل اتاق می آید که میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیه نشاط؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشاط هم با صدای بلند میگوید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرساست عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اخم مهرسا نگاهی میکند و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خدا تازه اومده از وقتی فهمید تو رفتی ومن تنهام گفت که بریم خونه پیش مامانش اینا ولی من دلم نمیخواست واسه همین گفتم نمیام اونم گفت که حالا که تو نمیای من میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر آبروی منو نکردی؟من میدونم شما زن وشوهرین همسایه ها هم میدونن؟نمیگن تو خونه 2تا دختر یه پسر چیکار میکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترکش هایی که مهرسا به سمت نشاط نشانه رفته بود زیاد بود و اینها هیچکدام به ماهان بد بخت ربطی نداشت چرا که آن قبل تر هم نیز آمده بود...درواقع مهرسا دلش از کسان دیگری پر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کسانی مثل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر و مادر پر مهرش !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به نشاط که عذر خواهی میکرد وارد اتاقش شد ودر را محکم کوبید...چراغ اتاق را روشن نکرد وهمانطور با لباس خود را بر روی تخت انداخت وبه اتفاقات گذشته فکر کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه برای پدر ومادرش مزاحمی بیش نیست ...به یاد جر وبحثش با نشاط می افتد،زیاده روی کرده بود...این را خوب میدانست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنجشنبه است .هوا از همان خروس خوان سحر مه آلود و سرد است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشاط به دانشگاه رفته وطی نامه ای که بر یخچال چسبانده اعلام کرده که شب به خانه نمی آید وبه خانه مادرشوهرش میرود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واین یعنی قهر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاضر میشود وبا سرعت به سمت دانشگاه میراند.جلو درب دانشگاه مثل همیشه به حجابش گیر میدهند ولی او بی اعتنا به نگهبانی وارد پارکینگ وسپس حیاط دانشکده میشود.از دور ساسان ورضا را میبند به سمت آن دو میرود ،آنها هم وقتی مهرسا را میبینند به سمت او می آیند و سلام میکنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رضا که قیافه پریشان مهرسا را میبیند برادرانه میپرسد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهرسای من چشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا سرش را بالا می آورد و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رضا الان حوصله جواب دادن ندارم بعد دانشگاه با ماهان ونشاط بیاین کافی شاپ همیشگی واز پیش آن دو دور میشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالن دانشکده که میشود با مردی که دفعه اول او را در پایگاه بسیج دانشکده دیده است رو به رو میشود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوایل آن را امل خطاب میکرد اما اکنون بعد از گذشت 3ماه دیگر حتی نمیتواند نگاهش کند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیداند چه چیزیست که وقتی به او مینگرد کوبش قلبش صد برابر میشود و گونه هایش رنگ میگیرند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز هم مثل همه روز ها بی اعتنا به او از کنارش میگذرد...به تازگی فهمیده است که بخاطر کسالت استاد آناتومی این درس را به او سپرده اند به عنوان استاد یار!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او بی صبرانه منتظر ترم جدید است تا با او کلاس بردارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ذهره یکی از بچه های پزشکی به سمت او برمیگردد وسلام میکند وذهره خطاب به او میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا اومدی دانشکده ؟مگه فرجه هاتون نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خود می اندیشد واقعا برای چه آمده است ؟؟؟او هیچ کلاسی ندارد وهمه کلاس هایش به اتمام رسیده اما رضا وساسان وبقیه که یک درس را افتاده اند امروز کلاس داشتند که البته آنها هم آخرین جلسه شان بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینطوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سالن خارج میشود وبه سمت مسیر نا معلومی راه میرود سرش را که بلند میکند خود را جلوی نماز خانه میبند..باز هم کوبش قلبش شروع میشود چرا که اوراهم درحالی که آب از دست وصورتش میچکد میبیند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویش را به طرف دیگری برمیگرداند تا اومتوجه خیرگی نگاهش نشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی برمیگردد اثری از او نیست آهی از ته دل میکشد و راه آمده را برمیگردد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خود می اندیشد که چند دفعه نماز خوانده است ؟؟یادش نمی آید شاید به تعداد انگشتان دست هم نشود اما اورا هر روز میبیند که بعد صدای اذان به نماز خانه میرود ونماز میخواند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*سال57*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزها از پی هم میگذرند و دل عاشق سعید هر روز بی قرار تر برای دیدن یار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز هم مانند این چند هفته گذشته با یارش قرار دارد..با یاری که به احترام او روسری سر میکند.قضیه را با مادرش در میان نگذاشته است اما قصد دارد طی همین چند روز بگوید تا به خواستگاریش برود انطور که معلوم است الهه ام راضی است زیرا وقتی حرفش را به میان میاورد چیزی نمیگوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر از کاباره رفتن و نوشیدنی غیر مجاز خوردنش خبری نیست.واینها همهه دل عاشق سعید را بیقرار تر میکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

20دی است واو سخت مشغول پخش کردن اعلامیه های امام است امروز هم به بهانه کاری توانسته چند ساعتی را از بچه ها دور بماند.با صدای الهه به سمت او بازمیگردد هنوز هم شرم وحیای خاص خودش را دارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد کلی تمرین کردن اورا از سوم شخص جمع به دوم شخص مفرد تبدیل کرده است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی تو خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را به علامت مثبت تکان میدهد ..ناگهان دستش گرم میشود انقدر گرم که احساس سوزش میکند انگار که درون کوره آتش است نگاهی به دستش میکند و دستان ظریف الهه را میبیند که بر روی دست اوست .سریع دستش را بیرون میکشد که الهه با ناراحتی به او میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا اینطور میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید خیلی جدی به او میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوز نامحرمیم الهه جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه خنده ای میکند ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایناهمش مسخره بازیه..مگه چهارتا کلمه عربی چیکار میخواد بکنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید باز هم مبهوت این بی اعتنایی او به دین میشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یک ساعتی راه رفتن به درخواست الهه به قهوه خانه ای میروند و در آنجا قهوه ای میخورند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای الهه که اورا خطاب میکند به سمتش برمیگردد و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین سعید راستش یه چند وقته اوضاع کشور ریخته به هم وخوب برای منم امنیت نداره زیاد بیرون باشم بابا هم اجازه نمیده اینکه میخواستم بگم تا چند وقت شاید نتونیم همو ببینیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس سعید بند می آید فکرش راهم نمیتواند بکند ولی بخاطر سلامتی الهه اش چیزی نمیگوید و فقط اهی میکشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکری به ذهنش میرسد وان رابه زبان می آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهه خانوم میشه من گاهی اوقات که دلم تنگ میشه نامه بنویسم وبیارم برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه با لبخندی که گوشه لبش است میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره ..میتونی بیای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از آن روز دیگر یارش را ندیدو هر 3روز یکبار به خانه شان میرفت و نامه اش را به او میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه رفته است و امام پیغام آمدن داده است ..مردم با شور وشوق بیشتری در تظاهرات شرکت میکنندوسعید سرش بسیار شلوغ است طوری که 1هفته است نه خبری از یار دارد و نه نامه ای برایش نوشته است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزی که مجسمه شاه را پایین انداخته است را خوب بخاطردارد با شور وشوقی وصف ناپذیر با بچه ها مجسمه را به پایین پرتاب کردند نیروهای امنیتی به آنها حمله کردند ودر این میان پدر الهه را هم دیده بود ،او بود که دستور حمله را داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا نمیدانست چطور عاشق دختری شده است که نه دین میداند چیست ونه امام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مسلم یکی از بچه ها به سمت او برمیگردد ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم مسلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجایی رفیق ؟ده بار صدات کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید حواسم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بدو بیا امشب نوبت توعه که اعلامیه بخونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت رادیو میرود وشروع به خواندن اعلامیه میکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسم الله الرحمن الرحیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم ایران پایداری واستقامت کنید که پیروزی نزدیک است و.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روح الله موسوی الخمینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتمام اعلامیه سریع پیچ رادیو را می بندد تا شناسایی نشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فرط خستگی روی پا نمیتواند بایستد چراکه بیش از 48ساعت است که نخوابیده است به اصرار بچه ها به خانه میرود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خانه میشود پدرو مادر را میبیند وبه آنها سلام میکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش هم بی قراریش را فهمیده بود ولی دندان بر جگرش گذاشته بودتا خودش مقر بیاید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خوردن مختصر شامی که مادرش تدارک دیده بود به اتاقش میرود ودراز میکشد وبه خود می اندیشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه تقریبا 8ماه است گرفتار عشقی نامعلوم شده..عشقی که جانش را هم بخواطر او حاضر است فدا کند...عشقی که به خاطرش کلی درد را تحمل کرده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*سال93*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امتحاناتش را یکی یکی داده است وامروز آخرینش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سردرد شدید از جلسه امتحان بیرون می آید ومحمد صدرا همان فرمانده ی بسیجی که اورا اُمل خوانده است را میبنید که جلو درب دانشگاه با دختری چادری در حال خندیدن است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر قیافه اش دلنشین میشود وقتی میخندد تابه حال اورا با خنده ندیده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت آن دختر میچرخد یعنی که میتواند باشد ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ار آقای فرمانده بعید است دوست دختر داشته باشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بافکری که به ذهنش خطور میکند قلبش تیر میکشد و این نشانه عمق افتضاح ماجراست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او عاشق مردی شده است که تا به حال یک کلام هم با او حرف نزده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای عجیبی است نه به بعضی از پسر های دانشگاه که برای او له له میزندد و نه به او که کل توجهش تا به حال به او یک نیم نگاه بوده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای رضا به سمت او برمیگردد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم چی توش دیدی که عاشقش شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت به او نگاه میکند و با لکنت زبانی که از او بعید بود میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ن ..ن نه اشتباه میکنی من فقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو خودتو سیاه کن بچه ...من دل عاشقارو خوب میشناسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا سرش را پایین می اندازد گویی خجالت کشیده است با صدای خنده رضا سرش را بلند میکند و میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت به خودت بخند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش هم از طرزحرف زدنش خنده اش میگیرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو با هم میخندند ،باهمان خنده به سمت در برمیگردد ناگهان با او چشم تو چشم میشود وپوزخندش را میبیند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفری میشود وبا خود میگوید چطور او میتواند بخندد من نمیتوانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از آمدن بچه ها همه به کافی شاپ همیشگی میروند چند وقتی است که دیگر آن مهرسا ی سابق نیست و همه این را خوب فهمیده اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند وقتیست گروهشان کلا عوض شده...به رضایی مینگرد که دزدکی به پایگاه بسیج میرود تا کسی از بچه ها اورا نبیند ومسخره اش نکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همه ی محافظه کاری هایش اما مهرسا اورا دیده است اما به رویش نیاورده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نشاط که میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه خبر خوش دارم براتون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا با خنده میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکنه خاله شدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده جمعشان بلند میشود ونشاط کفری به او مینگرد ونشگونی از او میگیردومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت ..نخیرم ...میخواستم بگم ...بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای عصبانی ساسان بلند میشود که میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون بکن دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان میخندد ومیگوید بذار من بگم نشاط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها اخر هفته عروسیمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وهمه مات به آن دو نگاه میکنند ناگهان مهرسا جیغی میکشد ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاک تو سرتون الان باید بگین ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب میخواستیم سورپرایزتون کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سورپرایز بخوره تو سرم...لباسو چیکار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه از نگرانی که در صدای مهرسا بود خنده ای میکنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن قهوه وسانشاین و.. از کافی شاپ بیرون می آیند وهرکس به سمت خانه خود میرود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشاط ومهرسا هم به پیشنهاد مهرسا به بازار میروند برای خرید لباس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود دوساعت است که از این مغازه به ان مغازه میروند وچیزی چشم مهرسا را نمیگیرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که این موضوع ناله نشاط را بلند کرده است .وارد آخرین مزون میشوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسی گلبهی نگاهش را جذب میکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسی که اگر چه کمی پوشیده است اما تن پوش زیبایی دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان را انتخاب میکند و داخل اتاق پرو میرود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس را میپوشد ولبخندی از سر رضایت بر لبانش می نشیند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت فروشنده میرود وکیف وکفش ستش رانیز خریداری میکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتمام خرید به خانه برمیگردند واز فرط خستگی هردو به خواب میروند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ گوشی از خواب برمیخیزد وتلفنش را جواب میدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام مامان جان خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام مامان .ممنون شما خوبین ؟بابا خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره عزیزم ماهم خوبیم ..جات خالی اومدیم دیسکو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی میزند...شاید پدرش به تازگی تدریس ر**ق*ص انجام میدهد که انها در آنجا هستند.!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوش بگذره مامانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی عزیزم.خوب پولی چیزی لازم نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مامان همه چی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب خدارشکر..کاری نداری مامان جان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه سلام برسون .فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بای عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از اتمام تماس به سمت روشویی میرود و دست وصورتش رامیشوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای خنده ی بلند نشاط از اتاق بیرون می آید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان را میبنید که روی او خیمه زده وقلقلکش میدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشاط تا اورا میبیند به او میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستم به دامنت مهرسا ...نجاتم بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده به آن دو نگاه میکند که ماهان میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حق نداری جلو بیای این دعوای زن وشوهریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ههه.چه دعوای قشنگی کاش همه دعوا ها مانند این بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت آشپزخانه میرود تا صحنه مثبت 18نبیند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه که سکوت داخل خانه حکم فرما شده با صدای بلند میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگر کارای منافی عفتتون تموم شد من بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده ماهان بلند میشود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حال میشود نشاط سرش را از خجالت پایین انداخته مهرسا با خنده میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاک تو سرتون یک 3،4روز دیگه صبر کنین ها میرین خونه خودتون بعد هر شکری که خواستین میتونین بخورین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشاط با حرص سرش را بلند میکند ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توروهم میبنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا با خنده رو به اومیگوید تو لطفا ساکت باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشاط جیغی میکشد وبا دو به سمت اتاقش میرود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا رو به ماهان میگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داداش یکم مراعات کن دیگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم ..این یکی حقش بود..داشتم ادبش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا ابروهایش را بالا می اندازد ..هیچ چیزشان به آدمیزاد نرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه اعتراف به عشقشان که در بیمارستان بود ونه عقدشان که در کنار دریا..!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*سال57*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز بعد 14روز بالاخره وقت کرد نامه ای بنویسد تا برای الهه ببرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشور شوق تیپی مناسب زد و به سمت خانه آنها رفت زنگ در را زد درب حیاط باز شد وزنی با لباسی نیمه عریان به دیدن او امد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید سرش را نداخت پایین واستغفرالله گفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن رو به رویش قرار گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاری داشتین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ب.ببله ...الهه خانوم هستن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن پوزخندی به جوانک روبه رویش زد وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با الهه چیکار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من سعیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده زن بلند میشود و میگوید پس سعید تویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تحقیر سرتاپای اورا بررسی میکند ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهه نیستش مثل هر سه شنبه با دوستاش رفتن کاباره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید به آنی سرش را بلند میکند ومیگوید کاباره ؟مگه هنوز میره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن با حیرت نگاهش میکند ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه قرار بود نره ؟اون هر سه شنبه میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسعید بخاطر اورد آن سه شنبه ای را که قرار بود با هم به پارک بروند ولی الهه گفته بود کلاس دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را تکان داد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی میاد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وقتایی که میره کاباره شبش خونه دوستاش میمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسعید با حیرت به این خانواده بی غیرت نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما شما میدونید که با کی رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن با پوزخند گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه جوون ؟متحیری؟این چیزا که خیلی عادیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعیددیگر چیزی نگفت یعنی چیزی نداشت که بگوید نامه اش را به آن زن داد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ..پس اینو بدین به الهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن پوزخندی زد و نامه را گرفت وبدون خداحافظی دررابست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید منگ بود چیزی نمیفهمید تا خانه را بدون سوار شدن بر ماشینی پیاده رفته بود آن هم زیر آن باران شدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف های آن زن در گوشش زنگ میزد ...معنی آنها را خوب میفهمید این یعنی که الهه اش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواست به این موضوع فکر کند .با سیلی که محمد به گوشش زد به خودش آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آنها نگاه کرد که همه نگران به او چشم میدوزند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امشب قرار بود بعد حکومت نظامی به خیابان ها بروند واعلامیه پخش کنن اما مگر او میتوانست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به درخواست بچه ها به خانه رفت مادر تا قیافه داغون آن را دید به صورتش زد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِوا خاک برسرم...این چه سر و وضعیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعیدلبخندی درمانده زد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست عزیز دلم ...سرما خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبدون هیچ حرف دیگری وارد خانه شد وبه اتاقش رفت وخوابید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما هیچ نفهمید که تاصبح مادرش بالای سرش بود وپاشویه اش میکرد ...با یک دست قرآن ودست دیگر دستمال که بر سر صورتش میمالید تا تبش پایین بیاید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر تنها چیزی که از هزیون هایش فهمید یک اسم بود آن هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*سال93*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امشب عروسی نشاط و ماهان است و همه سرشان شلوغ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرکس به دنبال کاریست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساسان ماشین را گل فروشی برده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان دنبال گل عروس وآتلیه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا ونشاط هردو به آرایشگاه رفتند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما رضا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل ودماغ ندارد به تازگی با عقایدی آشنا شده است که حسابی اورا تحت تاثیر قرار داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کسانی آشنا شده است که طبق گفته محمد صدرا جانشان را کف دستشان گرفتند و برای دفاع از ناموس ووطن به جبهه های جنگ رفتند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واو با خود فکر میکند مگر میشود کسی از جانش هم بگذرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ گوشی اش به خود می آید وجواب میدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم مهرسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رضاجونممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی این چنین صدایش میزند قطعا چیزی میخواهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخنده میگوید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جونم ؟چی میخوای باز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا هم خنده اش میگیرد ومیگوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میای دنبالم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آرایشگاه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اهوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم کی بیام ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یک ساعت دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربونت پس فعلا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قطع شدن تماس به سمت حمام میرود و علارقم میل باطنیش به خود میرسد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو درب ارایشگاه منتظر مهرسا ایستاده است ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درب ارایشگاه باز میشود و مهرسا با همان لباسی که میخواهد در باغ بپوشد بیرون می آید اطراف را نگاه میکند ووقتی کسی را نمیبیند سریع خودش را به ماشین رضا میرساند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رضا با تحیر به او نگاه میکند فوق العاده شده بودبا آن لباس گلبهی اش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یاد عقایدجدیدش که می افتد سرش را به زیر می اندازد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا که سر به زیر افتاده رضا را میبیند متعجب میشود ومیگوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه .خوشگل شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرساا از این تعریف خشک وخالی کمی دلخور میشود اما هیچ نمی گوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به باغ میرسند صدای آهنگ همه جارا فرا گرفته هردوباهم وارد میشوند و نشاط وماهان را میبینند که وسط پیست ر**ق*ص باهم میرقصند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسا سریع شال سرش را برمیدارد وهمراه کیفش به سمت جمعیت میرود ...رضا هم همراهی اش میکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پدر ومادر نشاط وماهان که میرسند هردو سلام میکندد وسپس به سمت عروس دامادی که رقصشان تمام شده میروند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشاط تاارو را میبیند به سمتش میرود هردو هم را در آغوش میگیرند وبه درخواست نشاط به پیست میروند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیست خالی میشود وهردو ماهرانه میرقصند که باعث تحصین همگان میشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ان ر**ق*ص زیبا درخواست های زیادی به مهرسا میشود که به جز دوتا از آنها همه را رد میکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • عاطفه

    00

    خیلی رمان خوب وجذاب وعالی بودای کاش توی زندگی واقعی هم یکی باشه بعضی از آدمهاروعوض کنه وبه راه بیاره من خیلی دوست داشتم اله عشق وعاقبت سعیدرومیفهمیدممنون اجرتون باشهدافوق اُلعاده بود

    ۱۹ ساعت پیش
  • سلام

    00

    خیلی عالی و خواندنی بود . به نظرم اگه باعث تغییر مهرسا سعید معرفی میشد و تغییر الهه را هم بهمراه داشت خیلی جذابتر میشد.

    ۳ هفته پیش
  • شوکا

    ۱۲ ساله 00

    خیلی قشنگ بود مخصوصا برای سال 93

    ۴ هفته پیش
  • Soha

    ۲۰ ساله 00

    فقط میتون، بگم عالی بود🥲دلم میخواد برم طلائیه

    ۱ ماه پیش
  • مریم

    00

    خیلی رمان خوبی بود ممنون از نویسنده عزیز عالی بود

    ۲ ماه پیش
  • کرمی

    ۱۶ ساله 00

    خیلیییییییییییی قشنگ بود بهرین رمانی بود که خوندم دست نویسنده درد نکنه💞

    ۲ ماه پیش
  • مهدی

    00

    رمان پرواز را به خاطر بسپار و اسوه نجابتو حتما بخونید دیدتون نسبت به آدما عوض میشه که از روی ظاهر آدمارو قضاوت نکنیم

    ۲ ماه پیش
  • امیر

    ۴۵ ساله 6-5

    عالی بود خدایا همه ما را به راه راست هدایت کن با تشکر ار نویسنده وسایت رمان

    ۳ ماه پیش
  • مریم

    00

    احتمالا مامان مهریسا که اسمش الهه بود؛همون الهه ی داستان سعید نیست؟

    ۴ ماه پیش
  • زهرا

    ۲۲ ساله 00

    بنظرم وسط این همه رمان آبکی و بی قید و بند، نویسنده باالهامی که از روایتگری طلائیه گرفته بود داستان قشنگی رو رقم زد من راضی بودم ممنون

    ۵ ماه پیش
  • J.n

    ۳۰ ساله 00

    اصلا از برنامه راضی نیستم همش تبلیغات بعدشم نصفه رمان گذاشتید.الکی دانلود کردم

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه حسینی

    ۲۵ ساله 00

    واقعا زیبا بود من تاحالا راهیان نور نرفتم اما با خوندن این رومان دلم هوا کردبرم عجیبه ولی آدم دلش یجوری برای شهدا تنگ میشه که انگار سالهات میشناسی شون ممنونم از نویسنده خیلی زیبا بود اجرتون با شهدا

    ۵ ماه پیش
  • مهدیه

    00

    باسلام.از این که این رمان زیباوجذاب رادرلیست رمانهاتون قرار دادید،بسیارممنونم.عالی بود.

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    رمان خوبی بودنویسنده منم راحلال کنه آخه کجانوشته راضی نیستن منم رمان راخوندم

    ۷ ماه پیش
  • جواد

    00

    تشکراز نویسنده محترم جالب بود و ایده گرفته از واقعیات زندگی سپاسگذارم

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.