همه چیز از شب مرموز و ترسناک شروع شد. از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق. آتشی ‌که به پا شد و قتل‌عامی دردناک… پروای‌ای که از دل مهر و محبت به قعر جهنم ِسرد و بی‌روح فرو آمد و مردی که مردانه ایستاد پای عزت او… تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسم‌خورده و کینه‌توز.

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۵ ساعت و ۵۴ دقیقه

مطالعه آنلاین تکاور
نویسنده : کلثوم حسینی

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

همه چیز از شب مرموز و ترسناک شروع شد. از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق.

آتشی ‌که به پا شد و قتل‌عامی دردناک…

پروای‌ای که از دل مهر و محبت به قعر جهنم ِسرد و بی‌روح فرو آمد و مردی که مردانه ایستاد پای عزت او…

تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسم‌خورده و کینه‌توز.

از میان چاله و چوله‌های آسفالت با نفس‌نفس‌زدن‌های پی‌در پی و چشمان دو دو زده با دزدکی چشم چرخاندن در کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها می‌دود...

نفس برایش نمانده، نای دودیدن ندارد؛ ترسیده و با تنی منقبض‌شده از واهمه؛ بند کوله‌پشتی‌اش را محکم می‌چسبد.

یک غفلت برابر با تباهی کاملش است، نمی‌خواهد آقاجانش را در تنگ‌نا و ذلت بکشاند‌. اما آن‌ها؛ آن صدای رعب‌آور و کلفت که در پشت‌خط بد و بیراه رکیکی بار آقاجانش کرده؛ مشخص می‌کرد که به هیچ عنوان شوخی در کارش نبود و نیست.

با همان چشمان عسلی‌اش دیده بود. آقاجانش با تمام سماجت‌هایش در پشت خط، خطاب به فرد ناشناش تا چه حد لغز خواند و بعدش...

اما آن چیزی که برایش مُسجل بود؛ بالارفتن ِ فشار آقاجان و دست از کار افتاده و چروکیده‌‌اش می‌بود. با حس خفگی روی قلب نیمه‌کاره‌اش نشست. چشم‌های کم‌سو با آن عینک گرد‌اش خود به خود روی هم قرار گرفت و جیغ بلند مامان بود و...

- بگیرینش.. اون‌هاش... همون مانتوی مدرسه‌ایه... بجنب همونی که کیفش‌و چسبیده...

نفس در سینه‌اش با فریاد رعب‌آور کلفت مرد از پشت سرش؛ خفناک محبوس می‌شود..‌. با منگی و ترس تشدید شده سرکی به پشت سرش می‌اندازد. از دیدن یک ون مشکی و دو سوار کلاه برسر روی موتور سیکلت؛ خون در رگ‌هایش منجمد می‌شود... دو پا دارد، دوتای دیگر از فرط وحشت قرض می‌گیرد و با تمام توان چنان می‌دود. قفسه‌سینه‌اش علاوه بر سوزش سینه‌اش؛ خشک‌شدن بی‌حد گلو و حلقومش را حس می‌کند.

سایه‌های شوم مرگ بالای جسم نحیف‌اش چنبره زده است و هر آن میان ردای سیاهش، تمام و کمال می‌‌بلعید.

دانه‌های درشت عرق از تیره پشتش رد می‌شود تا ستون فقراتش می‌رسد در نهایت روی لبه‌‌شلوار پارچه‌ایش می‌رسد... کش ِ شلوار مدرسه‌ایش؛ اذیتش می‌کرد و تنگی بیش‌از حد شلوار هم مانع بزرگی برای دودیدن با گام‌های بلند و تند می‌بود.

مقنعه سرمه‌ایش؛ مدام در اثر وزش باد و سرعت بی‌حدش؛ جلوی صورت ملتهبش می‌رسید و جلوی نگاه به جلوی پایش را می‌گرفت اما آن خلاف‌کاران قصد کوتاه آمدن نداشتند... باید جان‌اش را نجات می‌داد وگرنه...

با فکر بعدش؛ توان بیشتری به جانش ترزیق می‌شود و تندتر از قبل می‌دود. سر چهارراه کنار دکه‌ای کنار نبش می‌ایستد و با خستگی و عطش؛ تندتر زدن طپش قلب ترسیده‌اش بنای چاق‌کردن دم و بازدم ریه و قلبش می‌کند.

نفس‌زنان دستان ظریف و کوچکش را بند کمر تکیه می‌زند و با چهره عرق کرده و جمع‌شده به اطراف چشم می‌دوزد.

شلوغی و ازدحام حتی با تردد عابران از پل عابرپیاده؛ قدری خیالش را راحت می‌کند.غرق فکر ناشیانه خم می‌شود تا بند ِکفش‌ کتانی‌اش را ببندد که یک دفعه با صدای جیغ لاستیک و ترمز بدی جلوی پاهایش؛ از غفلت و غیرمنتظره سرش را بلند می‌کند. دو دست قدرتمند و پهن ترسناکی به سرعت و شتابان از شانه‌های نحیفش می‌گیرد و او را با خشونت و وحشیانه به داخل ون می‌اندازد...

- ولم کنید... کمک... یکی ... یکی کمک...

جیغ بلند و فریاد" کمک" اش مصادف می‌شود با ضربه مهلکی به پشت گردن‌ش؛ و صدای کلفت ترسناکی که خرسناک غرش می‌کند.

« بالاخره موش کوچولوی فضول افتاد تو تِله»

***

صدای خش‌خش ِ ضعیفی به گوشش می‌رسد. جسم نحیف‌اش به کناری غلت می‌خورد.

تخت ِ زوار در رفته کنج اتاقک نه‌متری ساده بی‌وسایل انباشته بود. موکت کهنه‌ای که از فرط گرد وغبار رویش؛ بوی خاک می‌داد.

پروا، با کشیدن بینی‌اش برای دم عمیقاش؛ بوی نا و رطوبت زیر شامه‌اش می‌دمد . شوکه با گشودن یک‌هوی چشم‌های خمار از خواب‌اش؛ در وهله اول سقف کدر و بی‌رنگی با نمای ابزار ساده معماری؛ با منگی کمی هوشیار می‌شود.

چنان روی تخت نیمه‌خیز می‌شود. یک‌هو صدای قلنچ شکسته شدن ِ مهرهای کمرش را می‌شنود.

چهره‌اش از یک‌هو برخاستن‌اش درهم و سخت مچاله می‌شود و زیرلب با خود وحشت زده ناله می‌کند.

- کجام خدایا؟!

هراسیده ‌خواست که دست چپ‌ش را تکان دهد. متوجه دستبندفلزی قفل‌شده دور مچ دستش می‌شود.

ترسیده با چشمان وق‌زده و نفس حبس شده در سینه‌اش؛ با دست آزادش به جان دستبندفلزی می‌افتد به امید رهایی...

- بازشو... بازشو... تورو خدا...

پیش خودش داغان خدا را صدا می‌زند و با عرق شُره کرده روی پیشانی‌اش؛ باز تقلا می‌کند تا از بند اسارت رها شود. مادامی که نیامده‌ بودند سراغ‌اش.

وقتی خسته و بی‌حال از ناکامی‌ دست از تقلا می‌کشد؛ بی‌رمق با تشویش و نگرانی نگاهش را به اطراف اتاق می‌گرداند.

اتاق! برخلاف تمام سریال و فیلم‌ها؛ به خاطر لامپ زرد مات بالای سرش؛ فضای اتاق نیمه‌روشن به فضای کدر و عجیبی فرو رفته است. حتی هوای تازه و اکسیژن هم در اتاق نمی‌وزد‌ تا بلکه نفسی تازه کند. متعجب به تنها تختی که رویش چمبره‌زده هاج واج زل می‌زند.

تخت فنری با تشک‌چه رنگ و رفته‌ی بدون لحاف، همین!

گردن ظریفش را از روی شانه چرخاند که نگاهش روی تخته‌چوب‌های بسته روی درز پنجره و کیب‌شدن تمام پنجره به صورت ضربدری؛ آه از نهادش برخاست. حتی روزنه بیرونی که ممکن بود راه گریز یا محل مستقرش را نشان می‌داد را هم با هوشیاری مطلق بسته بودند.

نه از کمد خبری بود نه حتی درزی از پنجره اتاق!

حالا فقط خدا می‌دانست چه سرانجامی در انتظارش‌ست. این‌که آن مرد چه چیزی از او می‌خواست...؟

مثانه‌اش از پُربودن فشار می‌آورد. پاهایش را جمع‌تر توی شکم می‌پیچد، مثل مار به خود چنبره می‌زند.

خدا خدا می‌کرد، دل در دلش نمی‌بود. در با صدای قیژ و خفیفی ازهم باز می‌شود و مردی با بُریدگی بزرگی از چانه تا گردن کلفت سیاهش به چشم می‌خورد، سنگین و پر سرصدا کنار درگاه ظاهر می‌شود.

لحن خشن و کلفت مرد، لرز به جان دخترک می‌اندازد: موش با پای خودش افتاد تو حلبی، گرخیدی نه؟

برق از سرش می‌پرد و هراسان قالب تهی می‌کند. مرد دو گام بلند و سنگین برمی‌دارد طوری که رعب و وحشت را در دل پروا می‌افکند. برق شئی لای دست خالکوبی‌شده‌اش به تیله‌ی عسلی می‌تابد.

در دستان مرد؛ اسلحه براقی سیاه به چشم می‌خورد! سنکوپ شده و ترسیده وا می‌رود. نالان و تاسیان پلک روی هم می‌گذارد.

خیسی بین پاهایش، شلوار مدرسه‌ایش را نم‌دار می‌کند. آزرده و دل‌چرکین سرش را پایین می‌اندازد و خود را برای مرگ‌ زودهنگام‌، ضعف‌کرده و تهی از هر حسی آماده می‌کند.

مرد ساچمه تفنگ کمری‌اش را می‌کشد و با جدیت و مصرانه به طرف پروا می‌گیرد.

نفس در سینه دخترک محبوس می‌شود، پلک چشم‌اش می‌پرد و عرق از روی تیره پشتش می‌خزد.

و پروا لرزیده با دندان‌های چفت شده و تنی چمبره زده؛ هرلحظه آماده کشیدن ماشه آن لعنتی است.

یک دفعه صدای نهیب" بنگ" در فضای خفقان آور می‌پیچد...

خنده رعب‌آور و ترسناکی پشت بندش در فضای هولناک اتاق اکو می‌شود. پروا با تنی سِرشده و خشک‌مانده به سختی گردن‌اش را بالا می‌‌گیرد و چشم‌هایش را از فرط تعجب با واهمه یک‌دفعه ازهم باز می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زمخت و کلفت مرد؛ رعشه‌ای روی تن نحیف دخترک می‌اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« پسندیدی ‌کوچولو... این بازی که توش پا گذاشتی؛ ته‌اش قبرستونه!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شصت‌اش را با حرکت ترسناکی زیر گردن‌اش می‌کشد و ادای بُریدن یا همان تمام کردن را نشان می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا با چشم‌های عسلی‌اش درحالی که از خیسی شلوارش؛ ناراحت، عصبی و معذب می‌بود؛ به زحمت بریده بریده می‌پرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مـ... من‌که بهتون همه مدارکی رو که ‌خواستین‌و دادم، دیگه چرا من‌و... این‌جا آوردین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بلند و هیستیریک مرد، غرور دخترانه‌اش را هدف می‌گیرد اما خود را از تک و تا نمی‌اندازد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه چی، آقاجونم رو تهدید می‌کردید؟ گفتید اگه مدارک رو بدم، ما رو به حال خودمون می‌ذارید‌‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده یک‌باره با حالت مشمئزکننده‌ای از روی لبان مرد پر می‌کشد وقتی با لحن دهشتناکی کلفت غرش می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابات باس تاوان پس بده، سرشاخ شدن با ما؛ عاقبت خوشی واسه‌ش نداره... این سر قصه درازه. خود بابات امشب‌ ملتطفت می‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندپهلو بودن جمله رعب‌انگیز مرد با آن دندان‌های زرد و حفره‌های سیاه توی دندا‌ن‌هایش؛ دلهره پروا را تشدید می‌کند وقتی با لکنت و طپش قلب می پرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- م... مگه آقاجونم... چی‌... چی کار کرده.‌.‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مرد سر ِ اسلحه کمری‌اش را به طرف‌ش می‌گیرد و با تفریح و لذت از هراس و لرزیدن پروا؛ ترسناک لب باز می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه بمب... یه بمب ساعتی توی خونه بابات جاساز شده اگه نتونست همه اون چی رو که می‌خوایم واسمون برسونه؛ اون‌وقت خودش، مامانت حتی اون داداش ِعزیزبابات همین امشب باهم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معنادار مکث می‌کند و با چشمان تهدیدآور و تیره‌اش باز همان علامت زیر گردن بُریدن را نشان‌اش می‌دهد با هق هق دخترک، خنده مرد هم اوج می‌گیرد‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌های پروا در جا گرد و درشت می‌شوند با هراس و دلهره حتی وحشت آمیخته با نگرانی‌اش ادغام می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توروخدا دیگه... دیگه به مامان وداداش‌م چی‌کار دارین‌‌‌‌... به‌خدا اونا بی‌گناه‌ان توی این جریان‌... من... من نمی‌دونم چی‌شده ولی، ولی آقاجونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عربده بلند مرد؛ در و دیوارهای اتاق متروک را هم می‌لرزاند، چه رسد دل دخترک لرزان و وحشت‌زده مقابلش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گاله رو بکش ضعیفه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت‌اشاره‌اش را به طرف دخترک هراسیده با خونسردی می‌گیرد و با لحن خاص و معناداری ادامه می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگران خودت باش، تو‌ام قرار نی خوش‌مرگ بمیری؛ واسه توام، نقشه‌ها دارم کوچولو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و چنان با لذت از فکر مسموم‌اش ریسه می‌رود که بند بند وجود تن دخترک؛ از وحشت عاقبت‌ دهشتناکش؛ روی لرزه می‌رود و چمبره زده در خود؛ ماتم‌زده و ناامید پلک روی هم می‌گذارد و در دل؛ خدا را به تمام اعتقادات‌ش و مقدساتش قسم می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد که از دیدن ِ تن منقبض شده دخترک و بوی عرق نشات گرفته از ترس‌ش کیفور می‌شود با طعنه و گام‌های بلند به طرف تخت فنری او نزدیک می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تفریح نگاه بی‌پروایش را به چهره وحشت‌زده دخترک نحیف مقابلش سُوق می‌‌دهد، بازیگوش با لذت جزء جزء اجزای صورت زردکرده‌اش را می‌کاود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌های عسلی شناور در نم‌زدن‌های پی‌درپی؛ ابروان پهن با حاشیه‌های ریزش، بینی باریک استخوانی اما... نگاهش روی لبان دخترک استوپ می‌کند. تفریح‌وار میخ ِ لبان نیمه‌باز برجسته که از فرط ترس؛ مدام با لرزش آهسته تکان می‌خورد. گونه‌های سرخ‌‌ از فرط ترس، خشم و حجب را نادید می‌گیرد و با بی‌تابی دست دراز می‌کند که ری‌اکشن زهرکرده دخترک؛ متعاقب جیغ‌هراسان پروا از ته‌ خنجره‌اش در فضای خفقان اتاق اکو می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت ِ دستی که روی لبان ِ لرزان دخترک کوبیده می‌شود؛ "هین" بلند و ترسیده‌اش جو سهمگین را می‌شکند اما شیار‌ باریکه خون از گوشه لب دخترک؛ مرد درشت اندام با غضب نگاهش می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه نشی... گِل می‌گیرمش، ملتفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا ترسیده و مطیع تند به معنی موافقت سری می‌جنباند و نگاه اشک‌آلودش روی دست ِ مرد تلاقی می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد خونسردانه تیزی چاقویش را به طرف صورت زردکرده‌اش می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه‌بار دیگه زر بزنی، اون‌وقت رو قبله می‌فرستمت سینه قبرستون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا مطیعانه با هوشیاری سری تکان می‌دهد. سرش را پایین می‌اندازد و واهمه‌وار به طول زنجیر وصل ِ دستبند دور مچ دستش خیره می‌شود که ردیف دندان‌های یک دست زرد و خراب مرد؛ مقابل صورت مبهوت‌ش قرار می‌گیرد‌. با صدای کلفت و هیکل فوق ترسناک‌ش را کشیده به رخ پروا می‌کشاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا نیم‌ساعت دیگه، معلوم می‌شه که مرتیکه جون بچه‌ش واسش مهمه یا جون همکاراش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برق از سرش می‌پرد با لکنت و بریده لب از لب باز می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مـ... منظورتون... چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد ناشناس با سر ِتیزی چاقو، با لذت لای دندان‌اش را تمیز می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پهه! نمی‌دونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا خیره و درمانده از وحشت و حیرانی میخ اوست که با لحن ترسناکی می‌غرد: بابات، محموله میلیاردی مارو لو داد؛ رئیس ما رو انداخته تو بد هچلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیبک گلوی پروا سخت تکان می‌خورد و مصرانه می‌خواهد بیشتر از همیشه در جریان کارها باشد. لحظه‌ای بدون مکث می‌پرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون من چه ربطی به همکارای بابام داره؟ رییس‌تون که آزاده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاسخ مرد؛ موی تن ِ دخترک را سیخ کرده و حس ِ پرتاب شدن از پرتگاهی را به جان‌ش ترزیق می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو برگه آس ِ باباتی، صد البته طرف معامله رییس‌مون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا زار و داغان رنگ به رنگ می‌شود. نگاه مشمئزکننده مرد روی تن نحیف او با برق زننده و رضایت‌بخشی می‌گردد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جوون! ته این ماجرا، تو جایزه منی کوچولو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس زبانش را با شهوت روی لب قیری‌اش می‌کشد و بلند قهقه خرناسی می‌کشد‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هراسان پاهای لرزان‌اش را قریبانه بیشتر درون شکم‌اش جمع می‌کند و دستان یخ‌زده‌اش را دور زانوهایش حلقه می‌کند؛ چنبره زده با سرگردانی نگاهش را جهت مخالف به چشمان ترسناک مرد متمایل می‌‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانه‌های درشت عرق از روی تیره کمرش سرازیر می‌شود، درون‌اش ملتهب از وحشت و با سردی دستان و سوزن‌سوزن شدن پاهایش مغایرت دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد یک دفعه ساکت می‌شود و بعد با خیرگی به تماشا‌کردن با لذت و آتش هوس ادامه می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا در دل" خدا" را با عجز و التماس صدا می‌زند. این وضعیت برایش دشوار و مهلک است. حتی نمی‌خواهد یک دقیقه بیشتر در این دخمه متروک بماند اما... اما خوب می‌داند این مرد برایش خواب‌های بدی دیده است. خواب‌هایی که بوی بدبختی، تباهی و ذلت می‌دادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس بدبختی در ذهن و فلاکت در اطرافش احاطه شده است.حتی نمی‌دانست چه عاقبتی در انتظارش هست که بتواند خود را آماده‌اش کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در و دیوار اتاق قطعاً کابوس وحشتناک شب‌هایش خواهد شد. مگر نه این‌که پانزده‌سال در ناز و نعمت در پر قو بزرگ شده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر نه این‌که می‌خواست کمکی برای آقاجان‌ش شود، آقاجانی که از بچگی قیم‌ خودش و سایه سر مادرش شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجانی که برخلاف فاصله سنی؛ با ریحانه جوان‌ عقد کرد و حاصل ثمره ازدواج‌اشان؛ برادر کوچک‌ترش پوریا می‌بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست که از خون‌ ِ آقاجانش نبود اما آقاجانش آن‌قد برایش زحمت می‌‌کشید و محبت بی‌ریا همواره نثارش می‌‌کرد که هیچ‌وقت طعم ِ ناپدری بودن‌اش را حتی حس نکرده بود اما حالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شک به دلش می‌جهد؛ نکند آقاجانش برای صلاح و جان همکاران‌ش؛ او را قربانی و فدا کند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره پروا یک نفر می‌بود و همکاران آقاجانش بالای پنجاه‌نفر؛ که در افشای محموله همگی‌اشان باهم همکاری کرده بودند و با ضبط تمامی محموله به رئیس ِتبهکاران رسیدند و به دستور سرهنگ جوزانی مافوق آقاجانش؛ سردسته تبهکاران همگی دستگیر شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا اوضاع فرق می‌کند؛ آقاجانش باید بین جان او و جان همکاران‌ش یکی را انتخاب کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا می‌ترسید با این‌که به شدت از این گروکشی بیزار بود اما نگران‌ بود که نکند؛ در حین نوجوانی مورد غضب مرد مقابلش قرار گیرد و در نهایت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعشه‌ وحشت‌آلودی از تن‌اش رد می‌شود که از چشم تیزبین مرد دور نمی‌ماند. اما دخترک به زحمت لب از لب باز کرد: نمی‌خوام این‌جا بمونم، بذار من برم توروخدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌تونم یه کاری برات بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا به شنیده‌‌ گوش‌هایش شک دارد که با گیجی و متحیر می‌پرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه‌کاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد نوک چاقو را از لاله گوش تا بالای چانه‌ خود بالا می‌کشد و با خونسردی لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابات حتی اگر نیاد، زیاد توفیری نداره اما ته‌اش نمی‌تونه جنازه دخترش رو زیارت کنه چون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کف دستش را با هیجان باز و بسته می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بمب! پودر می‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا با چشم‌های حدقه زده و مردمک بیرون‌زده سنکوپ می‌کند اما مرد بی‌اهمیت با رضایت از گوشه چشم خیره‌اش می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه نمی‌‌خوای بمب بترکه و بلا سر بابات و مامان جونت نیاو؛ باس بابات‌و راضی ‌کنی، کله‌شق بازی بزاره کنار... متلفتی دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا صامت و صاف سر جنباند. مرد نوک تیزی را سمتش گرفت: آها تموم اسناد و مدارک رو رد کنه این‌طرف... بی‌کم و کاست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیز و محکم نوک تیزی را روی گونه دخترک کوبید که پوست لطیفش کمی خراشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا حیران محکم چشم روی هم فشرد و دندان سابید تا ناله نکند. سوزش پوستش را حس می‌کرد اما با توجه حساسیت آقاجانش به انجام‌وظیفه و سوگند کارش؛ مردد با تردید دهان باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد حین بلند شدن از جلوی پای او، کنایه‌آمیز نیشخندی می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه عین بابات خرلجباز نیستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک باره بی‌فوت وقت بلند داد می‌کشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی یکی‌ بیاد این‌طرف، یالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌گام‌های سنگین و هماهنگ بدون عجله شخص مخاطب؛ در فضای اتاق رعب‌انگیز اکو ‌می‌اندازد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا با ترس سرش را پایین می‌اندازد. پشت هم مدام دم و بازدم می‌کشد تا ضربان تند شده قلبش را آرام کند اما از شنیدن خش خش زنجیری، هراسان و دلواپس گردن‌اش را بالا می‌آورد. دمغ و بی‌حال به درگاه چشم می‌دوزد که پسر قدبلندی با هیبت در کنار چارچوب در ظاهر می‌شود: چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه منگ و خشک شده پروا روی تیپ عجیب و قریب پسر دودو می‌زند. چقد هیبت و پوشش، ترسناکش کرده با آن همه زنجیر روی شلوار زاپ‌دارش چه می‌کرد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست اهمیت ندهد و به فکر بدبختی خودش باشد اما وقتی نصف صورت پسر هم دیده نمی‌شد. با تعجب و گیجی سرتاپایش را کاوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تی‌شرت بلندی که کلاهش تا روی پیشانی‌اش را پوشانده؛ بازوهای قطور از زیر تی‌شرت و از آثار خالکوبی و تتو اژدهای پیچ در پیچ خودنمایی می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزاق دهانش را تلخ فرو داد: خدایا کمکم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک پارچه مشکی تا روی تیغه بینی‌اش بالا کشانده بود که او را خاص‌تر و عجیب‌تر از یک خلافکار معمولی نشان می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بی‌توجه به نگاه هراسیده و گنگ دخترک؛ صامت و خونسردانه به سیروس زل زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیروس با لحن خبیثانه‌ای رو به او با ابرو به دخترک اشاره کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره امیریل در هاله‌ای از نور به تیرگی می‌زند؛ فک زاویه‌دارش کمی فشرده می‌شود و سپس رعب‌آور سنگین و شمرده به طرف پروا گام برمی‌دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه دو دو زده پروا روی استایل خاص و مد غربی او استوپ می‌شود؛ خالکوبی‌های پسر مقابلش را ترسناک و مرموز نشان می‌داد اما با جدیت و کنجکاوی حینی که چشم‌هایش را ریز‌تر می‌کند به دنبال چشم‌های او می‌گردد که زیر کلاه تی‌شرت ماهرانه پنهان شده، چشم‌هایش را می‌دید متوجه می‌شد چه نیت پشت آن‌ها خوابیده بود. به لطف پیگیری‌های خودش در پروندهای پدرش؛ عکس خلافکاران زیادی را دیده بود با آن چشم‌های خاص و کدر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«این قاتل منه، اومده کارمم‌و تموم کنه؟!«

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل نامحسوس حرکات کنجکاوانه پروا را زیر نظر می‌گیرد و با زدن پوزخند محوی؛ تک‌کلید دور گردن‌اش را با دست راستش می‌کشد و مقابل چشمان تیز و ریزبین پروا، یک پایش را روی تخت فنری می‌گذارد و بی‌اعتنا به هرم تندشده از فرط ترس دخترک؛ مچ دست ِ دخترک را می‌گیرد. گویا جریان برق را به پروا وصل کرده‌اند که چنان از جا می‌پرد و ناگهان و بی‌اراده دستش را عقب می‌کشد اما نگاه مرموزانه سیروس روی حرکاتش زوم می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل بی‌توجه کلید را لای قفل دستبدفلزی می‌چرخاند و با صدای آهسته‌ای دستبد به آرامی از دور دست دخترک مبهوت باز می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا هاج‌ واج حینی که مچ‌دستش را مالش می‌دهد؛ ناخودآگاه نفس عمیقی می‌کشد. رایحه عجیبی زیر بینی‌اش می‌پیچد؛ رایحه‌ای که تا حال همچین بویی را در تمام زندگی‌اش حتی نه‌بویده‌ بود نه حتی شنیده! سرد و منجمدکننده انگار که در سرزمین یخ‌زده‌ای پا گذاشته‌ بود، ناشناخته و ترسناک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب اتوماتیک وار چشمان عسلی اش روی لبان چفت شده مردانه‌اش میخکوب می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رد تیزی زیر چانه دقیقاً میان وسط فرورفتگی چانه‌ پسرمقابل؛ توجه‌اش را جلب می‌کند. گردن‌‌ش را بالاتر می‌آورد به بینی‌استخوانی‌اش می‌رسد؛ برعکس بقیه؛ نه ته‌ریش دارد نه حتی شش تیغه‌است. نگاهش پیش‌روی می‌کند که لحن خشک و سرد امیریل زمزمه‌وار می‌شنود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیکارش کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیروس با خیرگی به پروا؛ موشکافانه و تیزشده براندازش می‌کند.‌ ناگهان از ذهن‌اش فکر فاسدی رد می‌شود این‌که این دختربچه مدرسه؛ زیادی خواستنی و شیرین است برای بازی غیرعادلانه‌اشان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هو با خنده خبیثانه‌ای که کل شانه‌هایش همزمان تکان تکان می‌خورد؛ دهشتناک لب می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پهه، خیلی کارا ازت بر می‌آد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندش قهقه سرخوشانه‌اس سر می‌دهد. گردن امیریل به طرفش کج می‌شود و نگاه حدقه زده پروا پس از شنیدن جمله؛ روی گردن امیریل سنکوپ می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردنی که زنجیر چرمی با پلاک شیشه‌ای از دایره شکل شیر، به دور گردن‌ مردانه‌اش چشمک می‌زد. حتی پشت تا زیر لاله گوشش؛ طرح خالکوبی تیغ و شیر هم در تیراس نگاهش قرار داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هو در دل‌ش درمانده فریاد می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" من‌و می‌کشه به‌خدا می‌کشه؟!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن خشک امیریل خنثی در فضای خفقان، بی‌روح می‌پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان چی‌کارش کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه لب سیروس حرصی بالا می‌رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از یه‌ساعت؛ یه چهل‌ دیقه‌ای مونده، اون ماسک‌ماسکت‌و ور دار بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل با بی‌تفاوتی از جایش بلند می‌شود و بدون حرف اضافه از اتاقک خارج می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حین ماساژ دادن مچ‌دستش؛ نگاه پروا هم به دنبالش کشیده می‌شود اما سیروس زمخت صدایش می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی کوچولو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیده گردن‌اش بی‌اختیار به طرف‌ش متمایل می‌شود که سر اسلحه کمری دوباره به طرفش نشانه می‌گیرد و حین ناباوری درجا سنکوپ می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی‌کار می‌کنی...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما سیرویس بی‌اهمیت به وحشت دخترک؛ منتظر می‌ماند. ثانیه‌ها به شمارش تندی بدل می‌شود و امیریل با تلفن ماهواره‌ای دوباره داخل اتاق می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسردانه حینی که شماره پدر پروا را می‌‌گیرد؛ به طرف دخترک لرزانی که به سختی روی پاهایش بند می‌بود؛ ریلکس نزدیک می‌شود و سر ِ تلفن را به طرف پروا می‌گیرد و بدون ملاحظه دستور می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زر اضافه بزنی فاتحه‌ت خونده‌ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو دو زدگی و بلع ِ مداومت بزاق دهانش؛ تلفن بی‌سیم مشکی را دو دستی با لرزش چنگ می‌زند. امیریل عقب می‌ایستد و مصرانه حینی که چهار انگشتش را دورن جیب شلوارش فرو می‌کند و با جفت شصت‌هایش؛ طرح جیب مخفی‌اش را لمس می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان آب‌آورده پروا به زحمت از او کنده می‌شود در ری‌اکشن مرگ‌باری؛ از شنیدن صدای آقاجانش؛ مبهوت با بُهت پچ می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقاجون...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آقاجانش لرزان و بریده به راحتی به گوش سیروس می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پروا...! باباجان‌... خودتی بابا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزاق دهانش را به زحمت می‌بلعد و همزمان داغان و تحلیل‌رفته پشت دست عرق نشسته روی پیشانی‌اش را پس می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقاجون، خودمم، اونا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیروس بی‌محابا بلند می‌غرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زر اضافه موقوف! بنال...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگردان و عاجز با درماندگی نالان می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقاجون... اینا چی می‌خوان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی از پشت خط به گوشش نمی‌رسد. متعجب و گیج پچ پچ می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقاجون...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض خش‌دار پدر دم گوشش طنین می‌اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پروا بابا، ببخش... ببخش دخترم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان تهی می‌شود و جا می‌خورد که لبان‌ش بی‌اراده از هم فاصله می‌گیرند و عاجزانه آنی التماس‌وار لب می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقاجون...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خش خشی به گوش هنگ کرده‌اش می‌رسد و لحن پرعجز پدر از قعر چاه داغان می‌آید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست من نیست جان‌بابا... هیچ کارای از دست من برنمی‌آد، من... من... شرمنده‌ام باباجـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره اشکی از زیر مژگان فرو رفته‌اش با درد سرازیر می‌شود؛ آه از نهادش برمی‌خیزد و لبان‌ش میان دندان‌هایش محاصره می‌شوند که تلفن به شدت از میان دستش کشیده می‌شود و غرش سیروس؛ برق از سر و تن‌اش از جا می‌پراند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس نمی‌خوای جون دخترت‌و نجات بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناباورانه تحلیل می‌رود، پاهایش نمی‌توانند وزن‌‌ تن‌اش را تاب آوردند که بی‌اراده روی زمین زانو می‌زند و سرش با هق‌هق خفه‌ای میان دستانش چنگ می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل با اخم نگاهش می‌کند اما فریاد بلند سیروس با کشیدن ماشه؛ تیله‌های سیاهش را در قاب یخی به طرف مرد افسارپاره کرده می‌کشاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو به گور بابات خندیدی زپرتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن جدی و اتمام آخر پدر دخترک را که می‌شنود؛ از تاسف و افسوس پوزخند می‌زند. صدای شلیک و رهاشدن گلوله می‌پیچد متعاقب آن بوی باروت در فضای سنگین و دلهره‌آور پخش می‌شود اما... جیغ از ته خنجره دردآور و نالان دخترک؛ هوشیارش می‌کند ... از میان بازوی دخترک چنبره زده از اصابت گلوله با بازویش؛ شیار خون آستین فرم مدرسه‌ایش را از خون آلوده می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل غضبناک کلاه‌اش را پس می‌زند و ناراضی زیرلب می‌غرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب نیست، بد شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروا بی‌حال مثل مار به خود می‌پیچد از فرط سوزش بازویش؛ رنگ به رو ندارد و مدام لب‌هایش را زیر دندان‌هایش می‌گزد تا لب به ناله باز نکند. اما درد لعنتی و سوزش عجیبی؛ تمام ته‌مانده انرژی‌اش را می‌گیرد و کم کم پلک‌هایش روی هم بسته می‌شود. گام‌های بلندی در میان تاریکی و تاردیدگی متوجه نزدیک شدن پسری می‌شود که خیلی محو و تار از پشت پرده اشک می‌بیند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل جلوی پای او، رو زانو می‌نشیند و با احتیاط شانه‌اش را آهسته تکان می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی، زنده‌ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضعف و عاجز بی‌اراده نجوا می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تورو به خدا کمکم کن. من‌و بکش... بکش‌و راحتم کن»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم‌های درهم تنیده امیریل به وضوح پیوند کورتری پیدا می‌کنند. قهقه شیطانی از پشت سرش؛ دندان‌هایش را روی هم می‌فشارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« پاشو پسر، باس شیخ رو خبر کنی، این‌جا یه عروسک منتظرشه...»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامحسوس جیب مخفی‌اش را لمس می‌کند و زیرچشمی به صورت بی‌روح دخترک زل می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حفظ اخم و جذبه‌اش، دو انگشتش را زیر بینی‌ پروا نگه می‌دارد. مکث‌کرده از هرم نفس‌ش؛ با اطمینان دستمال نخی را از جیب تی‌شرتش بیرون می‌آورد. مقابل چشمان باریک‌شده مرموزی بی‌اعتنا دور بازوی دخترک را با همان دستمال می‌بندد و با یک حرکت؛ پروا را بلند می‌کند به قصد خارج شدن از اتاق به طرف درب می‌رود که صدای خشمگین مرد مانع‌اش می‌شود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل خونسرد و بی‌تفاوت در میان درگاه بم و ملاحظه‌گر جواب می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیهوشه؛ می‌برم گلوله رو در بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند بدی می‌زند و با گام بلندی خود را به امیریل می‌رساند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با اجازه کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خود را نمی‌بازد و ریلکس با چشمان یخی‌اش به چهره برافروخته سیروس چشم می‌دوزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من از کسی اجازه نمی‌گیرم، فراموش نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت دست سیروس با تحقیر و حقارت روی سینه‌اش کوبیده می‌شود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز دخالت کردی! آویزه گوشت کن الانش تو چشم رئیس هنوز یه پادوئی؟ کسی که پشیزی حسابت نمی‌کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل از تک و تا نمی‌افتد؛ جسورانه زبان در دهان می‌چرخاند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یادت نره، اگه تو دست راست رئیسی؛ منم جانشین‌شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه سیروس کدر و تیره می‌شود؛ خط و نشان کشیده از جلوی راه امیریل کنار می‌رود اما زهر کلامش را به خورد ِپسرک یکه‌تاز می‌‌رساند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بشین سرجات جانشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اعتنا یا حتی اهمیتی؛ بدون مکث گام‌های بلند و اقتدار برمی‌دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون آنکه حتی نگاهی به دخترک در میان بازوان‌اش بیندازد؛ مستقیم و قدم‌های محکم راهروی باریک را رد می‌کند و مقابل پله‌های منتهی به سالن دراندشت این ویلای متروک؛ مکث‌کنان دندان روی هم کیب می‌کند و با ریزبینی به افراد آماده باش داخل سالن فکر می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان‌های که از سیروس حرف‌شنوی دارند و دستور می‌گیرند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش به دور دست‌ها شناور می‌شوند. ناله خفیف دخترک؛ هوشیارش می‌کند. گردن‌ش را به طرفش مایل می‌کند که دست سالم پروا یقه تی‌شرت‌ش را چنگ می‌زند و با داغانی و مشقت در دنیای از کابوس و هذیان ؛صورتش میان سینه و گردن‌ مردانه‌ فرو می‌کند و هرم داغ و کش‌دارش فوت می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آقاجون...»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل میان اخم و جدیت از گنگی و استهزا نگاهش می‌کند. گردن‌ش روی دستان تنومندش رها می‌شود و چیزی در دل مردانه‌اش فرو می‌ریزد‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دختر، چشم‌های آشنایی داشت اما با ناله پروا، بی‌اراده قدم‌هایش تند و بلند برداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترحم، دلسوزی، ناراحتی، خشم و در نهایت غیرت؛ غیورانه از فکرش می‌گذرد." این دختر زیادی بچه‌ست برای بازی ناعادلانه و دنیای بی‌رحمی تبهکاران"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف کلافه و بلندی می‌کشد و با عزم استوار از پله‌های زوار در رفته لمینات راسخ قدم برمی‌دارد. به نظرش آمد چهره دخترک خصوصا عسلی چشمانش برای او آشناست، کمی فکر کرد اما به خاطر نیاورد دختر را کجا دیده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هر گام ِمحکم و نیرومندی که برمی‌دارد، نگاه و صورت تمام افراد باند به طرف پله‌ها منتهی می‌شود و همگی‌اشان از دیدن دخترک روی دستان جانشین رئیساشان؛ جا می‌خوردند اما با نگاه یخی و فوق سنگین ِ امیریل؛ جرات مداخله یا خیرگی ازشان سلب می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل مطمئن و با اطمینان به طرف یکی از اتاق‌ها گام برمی‌دارد و همزمان رو به مرد نگران با چشم اشاره می‌کند تا همراهش شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس در سینه همه افراد حبس بود و پاهایش هم در عرض شانه باز؛ و هرلحظه منتظر فرمان و دستور بودند. سیروس از بالای پله‌ها شاکی می‌غرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا از هیچ‌کس در نمی‌آمد و تمام افراد با ترس آشکاری به او و صورت کبود از خشم‌ش چشم می‌دوزند. بی‌محابا بلندتر از معقول تیز عربده می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه کرین! کجا رفت پسره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد کله تاس با هیکل درشت اندام با دو گام بلند زیر پله‌ها می‌ایستد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربان، رفت تو اتاق خودش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس‌های سیروس تند و عمیق می‌‌کشد ؛ نشان از خشم و عصبانیت‌ش دارد، وقتی پره‌های بینی‌اش همواره باز و تند بسته می‌شوند و صدایش کلفت‌تر و خرناس‌تر با غضب‌ می‌توپد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رئیس کجاست؟ باس روشنش ‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان مرد بدون مکث پاسخ می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طبقه بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیروس با غیظ و فکر کینه‌توزانه‌اش پوزخند بدی می‌زند و با فکر این‌که می‌تواند دخل ِ امیریل را با این سرپیچی و امتناع از دستورش؛ وجه‌اش را پیش رئیس خراب کند؛ با لزوم و ترفند برای نابودی پسرک پرمدعا را به خاک یکسان کند. درحینی که لبخند خبیثانه‌اش از روی صورت کریه‌اش کنار نمی‌رود به طرف تراس با سماجت راه می‌افتد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی که مدت‌هاست برای برکناری جانشینی امیریل و عزل او نقشه و برنامه‌ریزی کرده بود را باید اجرا کند، باید تمام امور و امتیاز جانشین و بعدش؛ رئیس کل باند تبهکاران منطقه خودشان شوند. چیزی که سالهاست آرزوی دیرینه‌اش بود و حالا.. خیره به نقطه‌کوری، خبیثانه لاله گوشش را می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل با جدیت دخترک را روی کاناپه پهن و راحتی به آهستگی می‌گذارد و سپس با اخم‌ رو به همان مرد نگران می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زخمش رو ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد با استرس و نگرانی یک نگاه به بازوی خون‌آلود دخترک می‌اندازد و همزمان با لحنی که نگرانی درون‌ش دخیل‌‌ست، دلواپس سری می‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه ولی قبلش مطمئنی شر نمی‌شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم‌های تنیده درهم با زدن ِ پوزخندی محو می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تر نزن کی شر می‌کنه..‌. مهرداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرق ریزی روی پیشانی مهرداد می‌نشیند، دوراندیش با احتیاط زمزمه می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌دونی که سیروس یه افعیه. و تشنه به‌ خونت... چرا خلاف میلش رفتار می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر ابهت دست به سینه با سر و تحکم اشاره‌ای به پروا می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خون‌ریزی داره، ببندش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌های سبز مهرداد روی جسم چنبره زده دخترک و چهره جمع‌شده‌اش استوپ می‌کند. امیریل زبان روی لب‌هایش می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تیرخورده، الان بیهوشه پس کارت‌و بکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره مهرداد سخت و فشرده می‌شود با دلهره محل زخم را بررسی می‌کند. اما با معاینه زخم و محل تیرخوردگی؛ افسوس‌گونه نچ‌بلندی می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نشدنیه... باید جراحی بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل صامت و منقطع پلک می‌بندد و در نهایت با گوشه شصتش؛ متفکرانه کنج شقیقه‌اش را می‌خاراند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه‌جوری اون گلوله رو در بیار بقیه‌ش زیاد سخت نیست، تا به‌هوش نیومده؛ درش بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد عصبی با دستمال خون‌آلود ساعد پروا را تمیز می‌کند اما با غضب حرص می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست من نیست که، می‌گم زخمش عمیقه و اگه به استخونش رسیده باشه، چی؟ بعدشم این‌جا نه داروی بیهوشی هست نه بقیه چیزا که بتونم اون گلوله رو در بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل کلافه و سرگردان نگاهش را به سقف می‌دهد. مستاصل جفت دستانش را پشت گردنش می‌گذارد و میخ سقف مکث‌وار خیره می‌شود که در آنی لحن مهرداد با تردید و مردد به گوشش می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکی هست که کارش اینه، منتهی نمی‌دونم قبول کنه بیاد این‌جا یا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل با تبسم لب باز می‌‌کند و سریع جواب می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خبرش ‌کن، قبول نکرد قیمت بالاتر بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد زیرچشمی اوضاع دخترک را برانداز می‌کند اما با علم ِ سرسخت‌بودن آن شخص؛ می‌گوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه باز قبول نکنه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب امیریل؛ او را مبهوت و خشکش می‌‌کند وقتی که تحکم‌آمیز و آمرانه می‌توپد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- او‌ن‌وقت مجبوری به زور بیاریش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد متعجب نیم‌نگاهی به چشمان بسته دخترک می‌اندازد و بعد رو به او باتردید و محتاط می‌پرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا واست مهمه، جون این دختره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل از گوشه چشم به صورت پروا چشم می‌دوزد اما جوابش؛ بنزین روی باروت است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سیروس می‌خوادش ولی نمی‌ذارم این بچه؛ بازیچه اون خوک کثیف بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد با استیصال دستش را بند کمرش می‌زند با سگگ کمربندش ور می‌رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه چی می‌خوادش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلخ و سرد نیشخندی می‌زند و پوزخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تقاص کار پدر رو از دخترش می‌گیره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برق از سر مهرداد می‌پرد و بُهت زده زیرلب با خود نجوا می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی سیروس می‌خواد این دختره رو به...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قفسه سینه امیریل سخت و خشمگین تکان می‌خورد، کف دستش را نشان رفیق‌اش می‌دهد تا مانع جمله او شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌ذارم... یارو رو خبرش کن تا این بچه از دست نرفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد بدون مخالفت این بار با شتاب گوشی‌اش را در می‌آورد و مشغول شماره‌گیری می‌شود که بعد بوق ممتد صدای ملیح و طنازی از پشت خط شنیده می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه با صراحت نگاه یخی و جدی‌اش را از صورت موذیانه سیروس می‌گیرد و با تاسف بدون آن‌که کلامی به زبان آورد؛ با مفصل انگشتش دو ضربه محکم به درب اتاق می‌نوازد که پشت بندش صدای رسای رئیس صریحانه به گوش می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکش زاویه پیدا می‌کند و نگاه تیز و کدری حواله سیروس می‌فرستد، همزمان که دستگیره در را لمس می‌کند؛ سرد لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این‌طوری بی‌حساب نمی‌شیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیوند میان ابروان هشتی سیروس چنان درهم گره می‌خوردند که سفیدی چشمان‌اش محو و تیله قهوه‌‌ایش تیره‌تر از همیشه تهدیدوار زوم نیم‌رخ پسرک جوان می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل با چهره ناخوانا با ری‌اکشن خنثی وارد تنها اتاق مرفه و مناسب ویلای متروکه می‌شود که در نگاه اول؛ پرده کرکره‌ای کشیده روی پنجره مات، تاریکی و دِم اتاق توجه‌اش را جلب می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق سراسر در تاریکی و خفگی بدون ذره‌ای نور و هوای تازه بود و هیچ منبع از سیستم سرمایشی یا گرمایشی هم وجود نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی نا خیلی کم زیر بینی‌اش می‌نوازد اما با صدای خشک و سنگین مرد نشسته روی مبل قدیمی؛ گردن‌اش را سمت او جلب می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توضیح بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون مقدمه می‌گوید، طوری که نه سوالی بود نه حتی خبری؛ تنها فرد منفعل و اتمام‌شونده برای بحث داغ پیش رو... این‌که باز کارشکنی و سرپیچی کردن را باید پای عواقبش بماند، حتی اگر جانشین هم باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل پلک محکمی روی هم می‌زند و با شصت؛ کلافه شقیقه‌اش را لمس می‌کند. درمانده و سرگردان مردمک لای چشم می‌گرداند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادتی که همیشه برای فکر کردن و خریدن زمان برای پاسخ منطقی به‌کار می‌برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه بی‌فروغ رئیس روی او سنگین وزن‌ پیدا می‌کند. موهای یک دست سفید و چروک‌شدگی پوست تیره‌اش در نگاه یخی امیریل پررنگ و باملاحظه گردش می‌روند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقتدار و اُبهت امیریل ذره‌ای برای مرد جدی منتظر پاسخ؛ اهمیتی چندانی ندارد. او فقط منتظر یک جواب قانع‌کننده است. جوابی که امیریل را از اتهام‌ها و سرزنش‌ها مبرا و تبرئه کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌صبرانه دست روی زانویش می‌فشارد و سخت ادا می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌شنوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل نفس عمیق و کش‌داری می‌کشد و سربه ‌زیر در ذهن مشغول حاشیه و مقدمه‌سازی می‌شود که صدای توبیخ‌گر رئیس مته روی خشخاش می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا برکنارت نکردم حقیقت‌و بگو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون دخترو بسپرش به من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل عجولانه و با قاطعیت گفت؛ چیزی که ته مصلحت و دوراندیشی‌اش بعد از کلنجاررفتن با خودش بود را عیان کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه توده‌ای خالی از هرحسی‌اش را به صورت خنثی رئیس سوق می‌دهد که مرد قاطع و باتحکم می‌گوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ رد و نشونی به جا نذار، زنده ببینمش، با دستای خودم می‌کشمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستان ظریف و سفید با مشقت و سرسختی تیر به وسیله انبر مخصوص پزشکی از بازوی پروا بیرون می‌کشد و پروا؛ در بیهوشی بی‌خبر از همه جا و مکان، با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد مستاصل با کلافگی طول و عرض اتاق بهم‌ریخته را قدم‌رو متر می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلشوره دارد برای رفیق بچگی‌اش اما به تصمیم‌هایش اطمینان و ایمان داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها نگرانی‌اش؛ کینه قدیمی بر سر تصاحب قدرت باند و جانشینی بعد رئیس است که او را آشفته و دلهره‌وار به هر سو می‌کشاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل با تمام جوان بودن و کله پربادش؛ خیرخواه‌تر از سیروس بی‌رحم و بدطینت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی رئیس هم این را می‌دانست که از ازل بین سیروس و امیریل تقابل برای فرمانروایی بعد او؛ آن دو را مقابل هم شورانده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره فرمان‌روایی در منطقه خاورمیانه کم رویایی نبود که به‌واسطه یک رفقات دیرینه فراموش سیروس شود. سیروسی که در جاه‌طلبی در صدر لیست تبهکاران می‌بود‌ و از قتل‌عام بی‌گناهان هیچ ابایی نداشت درست نقطه عطف امیریل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوف تموم شد، بیا مهرداد، بیا این گازاستریل رو بریزش رو زخم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای گوهر؛ رزیزنت بخش جراحی؛ تکان خفیقی می‌خورد و با درماندگی قوطی سبزرنگ بتادین را برمی‌دارد و بی‌حواس حجم زیادی را روی بازوی عریان پروا می‌ریزد که جیغ خفه گوهر دم گوشش بلند می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی‌کار می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد مات با دهان نیمه باز نگاه گیجی نثارش می‌کند که گوهر؛ پشت چشم‌غره کنان لب می‌گزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین همه جارو به گند کشیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد کلافه و پریشان سر تکان می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معذرت، حواسم نبود... گلوله رو در آوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوهر با اخم دوباره چشم غره می‌رود و بتادین را می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو مثلاً موندی کمک دست من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهان مهرداد باز نشده به سرعت نور بسته می‌شود، وقتی گوهر بی‌حوصله دستی در هوا می‌تکاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌خواد کمک کنی، برو یه دست لباس واسه این بچه پیدا کن، ببین چه‌جوری مانتوش‌و کثیف کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد غیظ می‌کند‌ و با مشت به لبه مبل می‌کوبد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من از کدوم قبرستونی لباس بیارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوهر حین بخیه زدن؛ بی‌توجه به خودخوری او، عصبی چینی به بینی‌اش می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم، تازه براش یه آنتی‌بوتیک هم می‌زنم باید یه مدت استراحت کنه و از بازوشم کار نکشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سکوت مهرداد و جو سنگین یک باره گویا چیزی یادش می‌آید که متعجب با گنگی سرش را بالا می‌گیرد و بدون مقدمه می‌پرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آ راستی... چرا گلوله خورده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای کم‌حجم مردانه‌اش میان پنجه اسیر می‌شوند و با درماندگی به صورت کنجکاو گوهر چشم می‌دوزد که اخم ظریفی از استفهام روی پیشانی کشیده گوهر نقوش می‌بندد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک کلام، ختم کلام رسا و صریح می‌گوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سیروس زده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوهر وا می‌رود، لب‌های رژ‌خورده‌اش از هم فاصله می‌گیرند و به زحمت با ناباوری می‌نالد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای من، چرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد تنها نگاهش می‌کند، دختری را که از سیروس ضربه مهلکی خورده بود اما عزمش را جمع کرد و برای فرار از سرنوشت شوم و تاریک؛ به رئیس پناه برد و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا می‌خواهد دهان باز کند، چم و علت این مهلکه را جویا شود؛ یک دفعه درب به شدت باز می‌شود و چهره برافروخته امیریل در درگاه ظاهر می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد و گوهر چنان جا می‌خوردند که صدایشان در نطقه خفه می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل نگاه خون‌آلود و جدی‌اش را از قیافه مات و مبهوت آن‌ها می‌گیرد و مصرانه همان نگاه رگه‌خونی‌اش را به صورت آرام و مظلوم پروا سُر می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز لرزی به جانش می‌نشیند که بی‌اعتنا به طرف دخترک بیهوش؛ رعب انگیز گام برمی‌دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نوع نفس کشیدن و رگ متورم سبز شقیقه‌اش؛ مهرداد نگران‌تر شد. تا حال هیچ‌وقت امیریل را این‌گونه نیافته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک چیزی با ذهنیاتش تداخل داشت، این‌که امیریل مقابلش؛ امیریل همیشگی نبود. به ابد نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر موذیانه و دهشتناکی از پس ِفکرش رد می‌شود؛ این‌که امیریل امروز و حالا زیادی خطرناک و عبوس به نظر می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته پسر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای سرزنش‌گر و لحن آشفته‌ گوهر؛ منگ و گیج سرش را به طرف آن‌ها می‌چرخاند که از دیدن واکنش غیرمنتظره امیریل شوکه می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امیریل! زخمش هنوز بخیه نخورده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما امیریل بی‌توجه به حضور مهرداد؛ تند و پرتحکم رو به گوهر ناراضی و عصبی؛ بی‌پروا می‌غرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منتظر چی؟ بجنب کارت‌و بکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوهر باز هم پشت چشم نازک می‌کند با اخم واگویه می‌گوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امون می‌دادی، کارم رو داشتم انجام می‌دادم... بعدشم دختره رو بزار سرجاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل جسم پروا را روی دستان‌ش جابه جا کرده و با غضب چشم ریز می‌کند و در یک حرکت حساب نشده مچ ظریف گوهر را چنگ می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاریت نباشه مادمازل، همین‌جوری زود سر و ته‌ش رو بزن که اون روی سگم بالا نیومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوهر دندان قروچه‌ای از خشم می‌کند اما از رو نمی‌رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توام بهتره اون روی من‌و بالا نیاری وگرنه راپورت رو به رئیست می‌دم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد رخ به رخش مات لب از لب باز می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گوهر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نگاه توده‌ای امیریل در آنی تغییر حالت می‌دهد و حالت اپسیلونی می‌شوند. طوری که خط و نگاهش را هیچ فردی قادر به خواندش نیست. درست ناخوانا و مرموز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که این‌طور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد مستاصل گوشه لبش را می‌جوئید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بس کنین سرجدتون... بابا اون دختره بیچاره از دست رفت... نفله شد، امیریل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلک آرامی روی هم می‌گذارد. گوهر نفسش را با حرص فوت می‌کند و مچ دستش را از پنجه مردانه‌اش رها می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل صریح یک کلام آمرانه می‌گوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخیه‌‌اش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوهرپوزخندی می‌زند اما دست مهرداد روی بازوی امیریل می‌نشیند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بذار رو مبل تا بخیه‌ ‌کنه، این‌طوری وایستاده که نمی‌شه، مرد حسابی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت بحث و جدل ندارد، بنابراین بی‌مخالفت پروا را دوباره روی همان مبل قرار می‌دهد و بدون فوت وقت و تلف کردن؛ سریع شماره‌‌ای را می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید کاری کند قبل از آن‌که خیلی دیر شود و پشیمان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خارج شدن امیریل، نگاه نگران مهرداد بازهم به قوت باقی پشت سرش طی می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما گوهر با عزم راسخ بدون رغبت با دستان لرزشی از حرص؛ مشغول بخیه‌کردن محل زخم و برش عمیق‌ش می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرق نشسته روی پیشانی‌اش؛ با وجود این‌که تمام سعی‌اش برای تمرکز و تسلط برای دقت در کار به کار می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه‌ای؛ بالاخره سر ِ نخ جذب گوشتی را گره می‌زند و با قیچی مخصوص بقیه نخ را می‌بُرد؛ نفس آسوده‌ای از سر رضایت کارش می‌کشد که مهرداد با دو دلی می‌پرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تموم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوهر بعد از تمیز کردن محل جراحت و شکافت با رد ِ بخیه؛ پانسمان کردن با گاز استریل و ضدعفونی‌کننده؛ دستکش‌های سفید اما کثیف را از انگشتانش بیرون می‌کشد و همزمان نیم‌نگاهی حواله مهرداد عجول می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، ولی ممکنه چرک کنه یا حتی عفونت، باید ببرینش بیمارستان... من تا اون‌جای که از توانم برمی‌اومد؛ انجام دادم بقیه‌اش با خودتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیریل بی‌محابا مداخله می‌کند، جوری که گوهر متحیر خشک می‌ماند از نرمال نبودن‌اش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزت زیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد مصلحت‌آمیز وسط می‌پرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه امیریل، کار ِ گوهر هنوز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عربده بلند امیریل؛ هردو جا را از جا می‌پراند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بزن به چاک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم‌های گوهر درهم می‌شوند و با انگشت اشاره به طرف‌ش قدم برمی‌دارد که امیریل مهلت هیچ اعتراضی نمی‌دهد و کوبنده و مقتدر می‌غرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سکوت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد با سرگردانی و حیرت نگاهش می‌کند، نگران است و بی‌تاب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی‌شده امیریل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما مرد جوان با رگ‌برجسته گردن‌اش؛ به راحتی تن مچاله دخترک را از روی مبل برمی‌دارد و بی‌آن‌که نیم‌نگاهی حواله چشمان وق‌زده کند؛ بدون مکث با قاطعیت می‌گوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ‌کس دنبالم نمی‌آد، بفهمم کسی تعقیبم کرده؛ مستقیم می‌فرسمتش سینه قبرستون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس با گام‌های بلند به طرف خروجی تند و کوبنده راه می‌افتد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام افراد مسلح ویلا؛ از جلوی راهش کنار می‌روند اما قهقه شیطانی سیروس از پشت سرش؛ خط‌خطی روی اعصاب تحریک‌شده‌اش می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« یادت نره چه قولی دادی جانشین!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمسخر و کنایه در جمله‌اش هویدا می‌بود اما امیریل تنها پوزخند محوی می‌زند و در دل طعنه می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" به خواب ببینی، جای من‌و بگیری... شده دستم به خون بی‌گناه آلوده بشه!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنده اتومبیلش را محکم می‌کشد و بی‌ملاحظه به حضور دخترک خمیده روی صندلی عقب؛ تلفن هوشمندش را از کنار جیب شلوارش بیرون می‌آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حینی که تندتند شماره‌ای می‌گرفت، نیم‌نگاهی از آینه مقابلش به پشت سرش؛ به جاده خاکی و وهم‌آور می‌اندازد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نوک پا به پدال می‌کوبد و مدام دندان روی هم می‌سابد که بالاخره صدای جدی سرد مردی در پشت خط؛ هوشیارش می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند و بی‌وقفه با قاطعیت زمزمه می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومدم جاده فرعی یه کیلومتری بهشت، منتظرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نفس عمیق مرد واضح می‌شنود و سوالی که خوره جانش می‌شود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای چی همچین کاری می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه و درمانده با غیظ پنجه‌ای مابین موهای بلند و حالت‌دارش می‌کشد و حجم زیاد تار پشت سرش را سر انگشتانش چنگ می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم... نمی‌دونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد پشت خط مکث معناداری می‌کند که اخم‌آلود با تحکم می‌پرسد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه نمی‌آی ، ردش کنم بره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مژده

    ۲۷ ساله 00

    خیلی مزخرف بود همش از ی جایی به جایی دیگه می رسید فقط کشش داده بودن

    ۳ ماه پیش
  • ستاره

    00

    ایراد داشت . اولی اینکه خیلی غلط املایی داشت .دومی اینکه خیلی به نثر ادبی نوشته شده بود و واقعا گاهی جا ها روی مخ آدم بود و سومی اینکه پروا شخصیت خیلی ضعیفی داشت نسبت به ۸ سال آموزش .

    ۴ ماه پیش
  • محمدی

    ۱۹ ساله 00

    رمان خیلی خوبی بود ولی فصل دوم هم بزارید

    ۵ ماه پیش
  • سارا

    00

    عالیییی،خیلی قشنگ بود.

    ۵ ماه پیش
  • آرام

    ۲۰ ساله 10

    این رمان عالیه لطفاً یه چندتا رمان عالی که تو این برنامه هست بهم بگین من تازه نصب کردم

    ۹ ماه پیش
  • سلام رمان منفی چهار

    ۲۵ ساله 00

    واقعا مجموعه رمانی خوبی داره این برنامه من که راضیم

    ۹ ماه پیش
  • ماهی

    00

    سلام من این رمان هارو به تازگی خوندم و عالییی بودن افسانه ای از چمروش _رفاقت ممنوع_تکنیک های مخ زنی _ قبلاً هم رمان های مگس_طالع دریا _منفی چهار_ در همسایگی گودزیلا_اسطوره و....

    ۵ ماه پیش
  • کوثر

    00

    بنظرم میتونست خیلی بهتر باشه قسمت های مبهم داشت و بهشون جوابی داده نشد تا آخر رمان و این اصلا جالب نیست

    ۷ ماه پیش
  • محدثه

    50

    سلام اومدم بگم تا قسمت دو بیشتر نتونستم بخونم چرا چون خیلییی با ادبیاتت قلمبه سلمبه بود مثلا میخاست طرف دوقدم راه بره نویسنده میگه با قدم های استوار و گام های رستاخیزش در آن زمین سرد وبی روح قدمبرداشت

    ۸ ماه پیش
  • کالی

    ۱۹ ساله 00

    اتفاقا این از استعداد نویسندس

    ۸ ماه پیش
  • محدثه

    00

    نه من قلم قوی هم دیدم خیلی ساله رمان میخونم این از حدش زیادی کلمات کتابی به کار برده به هر حال سلیقه ایه 🤷🏻 ♀️

    ۸ ماه پیش
  • محسن

    ۴۱ ساله 10

    هشت سال رفته بود ترکیه ک تو کل داستان ده تا لگدم نزنه؟؟ حداقل یه ذره ازتوانایی هاش استفاده میکرد تورمان. هرکی ازراه رسیدمث سگ زدش 🤣🤣🤣

    ۸ ماه پیش
  • سمیرا

    ۴۴ ساله 00

    اوایلش کمی کسل کننده بودولی بعدش عالی شد،قلم خوبی داشت👍👍

    ۸ ماه پیش
  • نگار

    10

    خیلی عالی بود ممنون از نویسنده

    ۸ ماه پیش
  • مریم

    ۳۱ ساله 10

    عالی

    ۸ ماه پیش
  • علی میرزایی

    00

    رمان تکاورعالی بود

    ۸ ماه پیش
  • اکرم

    ۳۴ ساله 00

    خوب بود .دست نویسنده و قلم قوی اش پرتکرار.

    ۹ ماه پیش
  • melika

    ۱۸ ساله 00

    موندم وقتی بلد نیستید رمان بنویسید چرا.... طرف بهش میگه طلاق میخام بعد واسش نازو عشوه میاد اینم شد رمان الکی نظر ندید بگید خوبه حتما بار اولته ک رمان میخونی برای کسایی ک رمان عالی خوندن اینو پبشنهاد ن

    ۹ ماه پیش
  • تت

    00

    عالی

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.