داستان در مورد دختریه به نام پانیک که قراره واسه دانشگاهش بره شیراز … پانیک دختر شیطون و بازیگوش و حاضرجوابیه که با پسری به اسم رادوین اونجا آشنا میشه و اتفاقاتی این وسط صورت میگیره که باعث میشه این دوتا بهم پیوند بخورند

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۵۸ دقیقه

مطالعه آنلاین پانیک
نویسنده : Girl Night

ژانر : #عاشقانه

خلاصه:

داستان در مورد دختریه به نام پانیک که قراره واسه دانشگاهش بره شیراز … پانیک دختر شیطون و بازیگوش و حاضرجوابیه که با پسری به اسم رادوین اونجا آشنا میشه و اتفاقاتی این وسط صورت میگیره که باعث میشه این دوتا بهم پیوند بخورند

ساکم رو گذاشتم تو ماشین و از مامان و بابا خدافظی کردم راه افتادم سمت شیراز، یه هفته پیش با بابا اومده بودیم شیراز تا کارای دانشگاه و خونه رو درست کنیم چون من اصن علاقه ای به زندگی تو خوابگاه نداشتم برای همین تصمیم گرفتیم که یه خونه نقلی اینجا بخریم تا من بتونم راحت باشم ، رشته پرستاری قبول شده بودم چیزی که خیلی بهش علاقه داشتم وقتی هم خبر قبولیم رو به بابا دادم ، بابا هم به مناسبت قبولیم یه هیوندا آزرا سفید رنگ برام گرفت ، خب بیخیال این چیزا بریم سر بیو خودم ... من پانیک سعادت دختر آرمان سعادت و مریلا سعادت ، پدرم جراح عمومی و مادرم پزشک زنانه یه برادر بزرگتر از خودم به نام پارسا دارم که ازدواج کرده ، زنش دختر دوست بابام میشه اسمشم فریباهه یه دختر سه ساله هم دارن به نام نهال که عشق عمشه ، داداشم شرکت ساختمون سازی داره ، یه خواهر کوچکتر از خودمم دارم که دبیرستانه و داره درس میخونه ، از لحاظ ظاهر من و پارسا به مامان رفته بودیم ولی پانیذ به بابا رفته بود ، من صورتم کشیده و پوستم سفید بود چشمای درشت و قهوه ای رنگ داشتم که مژه های بلندم روش سایه انداخته بود بینیم خوش فرم و لبام قلوه ای صورتی رنگ بود ... موهام مشکی بود و تا بالای ب*ا*س*نم میرسید هیکلم صدقه سر ورزش کردن خوب و قشنگ بود .

باصدای زنگ گوشیم دست از تجزیه و تحلیل خودم برداشتم بابا بود ، جواب دادم

من : سلام بابایی

بابا : سلام دخترم کجایی؟

من : دشت ارژنم الان بابا

بابا : باشه دخترم مواظب خودت باش خیلی هم تند نرو

من : چشم نگران نباشید

بابا : کاری نداری عزیزم

من : نه بابا جون خدانگهدار

بابا : خدافظ دخترم

گوشی رو قطع کردم گذاشتم رو صندلی صدای آهنگ رو زیاد کردم و پام روفشردم رو گاز و همراه با آهنگ لب خونی میکردم

ما مال هم نیستیم

اشتباه میکردیم از اول

هر دومون اره اهل ریسکیم

به درد هم نمیخوردیم از اول

تو مال کی بودی

یا بگو دنبال چی بودی

از من دیوونه چی خواستی

تا کجا به خاطرت نرفتم

عشق منو داری یا نه

دنبال همه کاری با من

یا که هنو بازم قلبت گیرت

یا با یه اشاره فکرت میره

سرعت روی هفتاد هشتاد

موزیک میزارم مغزم رد داد

چرا هنو پی اسمت میرم

چرا نمیدونم اما گیرم

روی تو ، روی تو ، روی تو

شبا منمو این فکر لعنتی که تو کجاییو و دلم بیقراره

یکی تو رو داره

نمیدونم چرا خراب شد همه چی

هنوزم این جاده و خیابون تو رو یادم میاره

آهنگ روی تو از حمید امینی⇦

رسیدم شیراز خیلی شلوغ بود باز خوبه اینجا تهران نیس وگرنه یه ساعت میشد تا من برسم خونه ، خوبی خونه ای که گرفته بودیم این بود که مسیرش تا دانشگاه کم بود و پیاده هم میتونستم برم ، گشنم شده بود همینطور که داشتم رانندگی میکردم اینور و اونور روهم نگاه میکردم تا یه رستوران خوب پیدا کنم ، چشمم خورد به تابلو رستوران زیتون ، ماشین رو پارک کردم و رفتم داخل پشت یه میز نزدیک پنجره نشستم و منتظر شدم گارسون بیاد سفارشمو بگیره

گارسون : سلام خوش اومدید چی میل دارید ؟

من : سلام مرسی ، یه پرس جوجه کباب با مخلفاتش

گارسون : نوشابه ؟

من : نه دوغ لطفا

گارسون : چشم

بعد یه ربع غذام رو آووردن ، مشغول خوردن شدم با لذت غذامو داشتم میخوردم که چشمم خورد به میز جلوییم یه دختر و پسر باهم در حال بحث کردن بودن ، دختره از این دختر جغلا بود ولی پسره کاملا معلوم بود خیلی متشخصه ، پسره کلافه میزد دختره هم همینطور داشت تندتند حرف میزد یه پوزخند زدم و به خوردنم ادامه دادم که باصدای شکستن چیزی سرم رو بالا آووردم ، همه کاملا داشتن اونا رو نگاه میکردن دختره با یه حرکت کیفش رو برداشت و رفت پسره یه نگاه به دور برش کرد و نفسش رو فوت کرد بیرون و میز رو حساب کرد و رفت نگام سرخورد پایین گارسون داشت لیوان شکسته رو جمع میکرد ... عجب آدمایی پیدا میشنا میان بیرون باهم بحث میکنن خب برین خونتون دعوا کنین تا به این و اونم ضرر نرسونین ، پول میز رو حساب کردم و رفتم بیرون ، سوار ماشینم شدم حرکت کردم سمت خونه سرکوچه بودم که بایه ماشین شاخ به شاخ شدم چون کمربند نبسته بودم سرم خورد به فرمون خیلی درد گرفته بود نفسم رو با حرص فوت کردم بیرون و از ماشین پیاده شدم همراه بامن صاحب اون ماشین هم پیاده شد ناخوداگاه ابروهام رفت بالا همون پسری بود ک تو رستوران بود یه نگاه بهش انداختم صورتش گرد و پوستش سبزه روشن بود ، چون عینک رو چشماش بود نتونستم چشماش رو ببینم بینی استخونی و لبای قلوه ای متوسط ، یکم ته ریش هم روصورتش خودنمایی میکرد موهاش هم طلایی بود

باصداش به خودم اومدم

پسره : تموم شد؟

من : چی ؟

پسره : دید زدن من

اخمام رو کشیدم توهم خیلی پرو بود زده بود به ماشینم بعد طلبکارم هست

من : مالی نیستی که بخوام نگات کنم داشتم به این فکرمیکردم وقتی نمیتونی ببینی چرا میشینی پشت ماشین

پسره یه پوزخند زد که بیشتر حرصم گرفت عینکش رو از روچشماش برداشت با دیدن چشماش یه لحظه هنگ کردم چشمای درشت و کشیده به رنگ طوسی که رگه های عسلی توش بود و مژه های بلند و پرپشتش روش سایه انداخته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : به جای این حرفا بگید خسارتتون رو بدم ، خیلی کار دارم من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : لازم نیس پولتون رو به رخم بکشید یکم چشماتون رو باز میکردید این اتفاق نمیوفتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش از حاضر جوابیم رفت تو هم دست کرد تو جیبش دوتاکارت درآورد و به همراه سوییچ ماشینش داد دستم ، با دستش هلم داد کنار و خودش نشست پشت ماشینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : هی آقا معلومه داری چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : ماشینت رو میبرم درستش میکنم ایناهم پیش تو امانت ، شمارتو بده درست که شد بهت زنگ بزنم شمارم رو بهش دادم ، ماشین رو روشن کرد رفت ، یه نگاه به کارتا کردم اولیش کارت ملی بود دومیشم کارت خودش بود و شمارش روش نوشته شده بود آقای دکتررادوین رادمهر متخصص اطفال ، کارتا رو گذاشتم تو کیفم و نشستم پشت ماشینش ، عجب ماشینی داشتا یه خط هم برنداشته بود ، ماشین رو بردم تو پارکینگ و رفتم بالا ، ساکم که عقب ماشین بود پس باید همینطوری مینشستم تا اون آقا پیداش بشه ساعت 3 بعد از ظهر بود دکمه های مانتوم رو باز کردم و تلویزیون رو روشن کردم مشغول دیدن شدم ساعت 6 بود که گوشیم زنگ خورد با یه تکون از خواب پریدم معلوم نبود چقدر خوابیده بودم کمرم درد میکرد گوشیم رو که داشت خودش رو میکشت برداشتم شمار ناشناس بود خواستم قطع کنم که یادم افتاد ممکنه اون پسره باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : منم رادوین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بگم رادین کدوم خریه که یادم افتاد اسمش همین بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اها بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : ماشینتون رو درست کردم سرکوچه ای که باهم تصادف کردیم هستم اگه میشه آدرس خونتون رو بدین تا من ماشین رو بیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : آپارتمان لاله هستم طبقه 3 ماشبن رو بذارین تو پارکینگ بعدم بیاین بالا مدارکتون رو بگیرین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه ربع زنگ خونه به صدا در اومد درو باز کردم و مدارکش و سوییچ ماشینش رو گرفتم سمتش اونم سوییچ ماشینم رو بهم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : شد مثل اولش دیه نگران نباشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : افرین وظیفتو خوب انجام دادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : خیلی پرویی تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : شما هم خیلی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : خیلی چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : چمیدونم یه چی هستی دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : عوض تشکرته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خودت زدی خراب کردی خودتم باید درستش میکردی تشکر لازم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : بعله خدانگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : به سلامت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بستم ولی با یاد آوری ساکم که تو ماشینه نفسم رو با حرص فوت کردم و رفتم پایین ، با دیدنش تو پارکینگ اخمام رو کشیدم توهم اونم منو دید یه پوزخند اومد رو لباش که حرصم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : راضی به بدرقه نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : مهم نیستی که بدرقت کنم ، اومدم ساکم رو بردارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : بعله بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت ماشین و صندوق عقب رو باز کردم و ساکم رو برداشتم رفتم طرف آسانسور ، تو این مدت هم رادوین منو با نگاهش خورد ، ساکم رو گذاشتم تو اتاق و زیپش رو باز کردم و حولم رو از توش برداشتم ورفتم حمام یه دوش سریع گرفتم و اومدم بیرون ساعت یه ربع 7 بود فردا هم کلاس داشتم رفتم سراغ ساکم و لباسام رو تو کمد آویزون کردم بعدم رفتم سمت تخت تا سرم رسید به بالشت بیهوش شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای ساعت بیدار شدم سریع یه دوش گرفتم و یه صبحانه مختصر و مفید خوردم و آماده شدم رفتم پایین سوار ماشینم شدم یه نگاه تو آینه به خودم کردم مثل همیشه عالی شده بودم چقدر هم که من اعتماد به نفس داشتم خخخخ ، ماشین رو روشن کردم و حرکت کردم سمت دانشگاه پنج مین بعد جلو در دانشگاه بودم مطمعنا داخل جا واسه پارک نبود برای همین یه گوشه ماشین رو پارک کردم رفتم داخل چون قبلا واسه ثبت نام و این چیزا اومده بودم اینجا با محیط کامل آشنا شده بودم برای همین خیلی کنجکاو محیط اطرافم نبودم ، داشتم به شماره کلاسا نگاه میکردم تا کلاسمو پیدا کنم رسیدم بهش یه بسم الله گفتم و رفتم داخل کلاس پر بود از دانشجو های ترم اولی مثل خودم نصف بیشترکلاس پسرا بودن با اعتماد به نفس راه افتادم سمت اخر کلاس چون اصن میونه خوبی با ردیف های جلویی نداشتم اصن جلو نشستن واسه اون بچه درسخوناس ما بچه شیطونا باید عقب بشینم تا بتونیم کرم بریزیم ، اون عقب دوتا صندلی خالی بود نشستم رو یکیش و کیفم رو گذاشتم رو دسته صندلیم به کفشام خیره شده بودم که باصدای شاد یه دختری به خودم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره : سلام من نیلوفرم بچه ها بهم میگن نیلو دیدم تنها نشستی اینجا گفتم بیام یه حالی بهت بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی بهش زدم و درجوابش گفتم : سلام منم پانیکم ، لطف کردی واقعا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اره میدونم عزیزم من همیشه به همه لطف میکنم سایه لطف و عنایتم بالای سر همه هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خخخخ مرسی اعتماد به سقف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر نشست کنارم و پای راستش رو انداخت رو پای چپش دوتا دستش رو تو هم قفل کرد و به سمت جلو کشید یه لبخند به این کاراش زدم معلوم بود از این دختر شیطوناس خوشحال شدم که یه پایه پیدا کردم اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : چه کنیم دیه البته خیلی هم بالا نیستا ولی خب همینقدرم کافیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اعتماد به نفسم دیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اها خخخخ خوبه به همین قانع هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اره من کلا دختر قانعی هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جوابش رو بدم که استاد اومد با دیدنش ابروهام سه متر پرید بالا امکان نداشت اون استاد باشه اون که متخصص اطفال بود ... حالا اینارو بیخیال من که اونطوری جوابش رو دادم حتما اگه منو ببینه تصمیم میگیره منو بندازه وای خاک عالم دو دستی تو سرم حالا چه غلطی کنم همینطور داشتم بهش نگاه میکردم و تو ذهنم با خودم حرف میزدم که با ویشکونی که نیلوفر از رون پام گرفت آخم در اومد با اخم بهش نگاه کردم که با ابرو به جلو اشاره کرد منم سرم رو برگردونم که دیدم استاد یا همون رادوین داره با یه پوزخند نگام میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : اگه دید زدنتون تموم شد ما به کارمون برسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه های کلاس زدن زیر خنده اخمام رو کشیدم توهم عمرا میذاشتم این حرفش بدون جواب بمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اولا که مالی نیستین که بخوام بهتون نگاه کنم دوما که داشتم فکرمیکردم به جای اینکه استاد رو بفرستن یه بچه از دماغ فیل افتاده رو فرستادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین اخماش رو کشید توهم و گفت : من استادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : ولی من اینطور فکر نمیکنم چون یه استاد آدم متشخصیه ولی شما ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : زبون درازی داری خانم کوچولو مواظب باش همین زبونت کار دستت نده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : شما نگران خودتون باشین کاری به دیگران نداشته باشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : بسه دیه ، همین اول کار به همتون بگم کلاس من جای شوخی و مسخره بازی نیس هر هفته از مبحثی که درس میدم یه کوییز میگیرم درضمن هیچکس حق غیبت نداره ولی درصورتی که موجه باشه مشکلی نیس البته اونم فقط یه بار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این فکر کرده بود با بچه مدرسه ای طرفه جوری حرف میزنه انگار اون مدیره و ما دانش اموزشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر اروم کنار گوشم زمزمه کرد : دختر چه دل خجسته ای داری تو نگفتی این درس رو بندازتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : مهم نیس من به کسی اجازه نمیدم اینطوری باهام برخورد کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : شما صحیح فرمودین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لحن حرف زدنش خندم گرفت که با چشم غره رادوین خندم رو خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : خب من رادوین رادمهرم هم استاد درس ... هستم هم متخصص اطفال ، شماهم یکی یکی خودتون رو معرفی کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها شروع کردن به معرفی کردن خودشون تا رسید به نیلوفر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : نیلوفر سعیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : پانیک سعادت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار معرفی که تموم شد شروع کرد به درس دادن دو ساعت بدون استراحت درس داد دیگه مخم داشت ارور میداد که خسته نباشید گفت و از کلاس رفت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اووووف به قیافش نمیاد اینقدر عصاقورت داده باشه اصن نمیشه باهاش حرف زد ، تازه هم اینقدر تند تند درس داد که من هیچیش رو نفهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : هههه بیخیال پاشو بریم یه چیزی بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : وای نه توروخدا چیزمیزای دانشگاه اصن به درد نمیخوره بذار کلاس بعدی یه نیم دیگه شروع میشه بعد اون باهم میریم کافی شاب دلی از عزا در میاریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باشه خب حالا تا نیم ساعت دیگه چیکار کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : کار خاصی به نظرم نمیرسه ، وایسا ببنیم تو چرا اینقدر به استاده نگاه میکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خخخخ اخه نمیدونی که چیشده بود من با این قبلا تصادف کردم کلی هم بهش توهین کردم ، با حرفای امروزمم مطمعنم این درس رو میندازتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خدا خیرت بده دختر اصن تو کلت مغز نی ، حالا که امروز فهمیدی استاده نباید اینطوری پاچشو میگرفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : بیخیال مهم نیس اصن فوقش این درس رو دوباره برمیدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : بعله میگما اهل کجایی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : کازرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : عه واقعا منم همینطورعجب سعادتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : واییییی عالیه خیلی خوشحال شدم میگم اینجا تو خوابگاه هستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : نه بابا خوابگاه چی ، خوابگاه گیرم نیومد دنبال خونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اها حالا پیدا هم کردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : نچ ولی پیدا میکنم به امید خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : راستش نیلو من خونه دارم خودمم تنهام اگه دوست داری میتونی بیای با من همخونه بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : واقعا ؟! خب خداخیرت بده چرا زودتر نگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خب تو چیزی نگفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : بعله حالا خونه اجارش چقدره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اجاره نیس خریدم خونه کوچیکیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اووووف خوبه پس به سلامتی همینم خوبه که م*س*تقلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : چیکار میکنی حالا ؟؟ میای ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : باید با بابام صحبت کنم ببینم چی میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باشه عزیزم بیا شمارم رو ذخیره کن هروقت خواستی بیای بهم خبر بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : باشه بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمارم رو بهش گفتم ، یکم با هم مشغول حرف زدن شدیم که استاد بعدی هم اومد ، دو ساعت بدون وقفه درس داد من نمیدونم فکشون درد نمیگیره از بس حرف میزنن ، استاده که از کلاس رفت بیرون ماهم وسایلمون رو جمع کردیم رفتیم در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : ماشین داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اوهوم جلو در دانشگاه پارکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : چرا نیووردیش داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : فکر نکنم جای پارک باشه ها اونم با این ماشینای استادا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اوه یـــــِس بزن بریم یکم بگردیم تو اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : جایی رو بلدنیستم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : پس من بوقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خخخخ نمیدونم شاید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر مشت آرومی زد به بازوم منم یه زبون براش در آوردم رسیدیم به ماشین نیلوفر آب دهنش رو قورت داد و یه نگاه به من کرد یه نگاه به ماشین چند بار این کارش رو تکرار کرد من خونسرد دست به سینه تکیه داده بودم به ماشین و به حرکاتش نگاه میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : پانیک خودت نه ها ماشینت خیلی ج*ی*گ*ره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : عه یعنی من ج*ی*گ*ر نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : چرا هستی ولی ماشینت بیشتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : هههه بشین سوار بچه اینقدر اینجوری به ماشینم نگاه نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستیم داخل ماشین ، نیلوفر ادرس یه کافی شاپ رو داد باهم رفتیم اونجا هر دو بستنی سفارش دادیم ، خیلی خلوت بود و منم عاشق جا های خلوتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : میگم نیلو الان شب رو کجا میمونی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خونه داداشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام از تعجب رفت بالا خب وقتی داداشش اینجا خونه داشت دیگه چرا دنبال خونه بود همین سوال رو هم ازش پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : پس چرا دنبال خونه ای ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر نفسش رو مثل یه آه بیرون داد و گفت : زن داداشم خیلی راضی نیس من تو خونشون باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اها خب همین الان زنگ بزن به بابات باهاش صحبت کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیش رو برداشت و زنگ زد به باباش کلی در مورد من وخونه صحبت کرد و قرار شد داداشش بیاد خونه رو ببینه و اگه اون تایید کرد نیلوفر پیش من بمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : پانیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : راستش اگه قراره من بیام پیشت بهتره یه مبلغی به عنوان کرایه ازم بگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رو کشیدم توهم و گفتم : اصن حرفشم نزن نیلو مگه چیه که بخوام کرایه بگیرم نچ اصن فکرشو نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : آخه ببین من اینجوری راحت نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : فکر کن خونه داداشته نکنه اونجا هم میخواستی کرایه بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم یه لبخند زد که چالش معلوم شد ، نیلوفر دختر خوشکلی بود صورت گرد و سفید چشمای درشت و کشیده به رنگ مشکلی بینی قلمی که فکر کنم عملش کرده بود ولی خب مثل این عملیا نبود یعنی تو ذوق نمیزد برعکس خیلی هم بهش میومد لبای کوچیک و صورتی هیچ ارایشی هم رو صورتش نداشت یه دختر ساده و زیبا بود موهاش هم مشکی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : چرا بستنی هامون رو نمیارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که این حرفو زدم گارسون اومد و بستنی هامون رو گذاشت جلومون و یه نوش جون گفت و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : انگار فهمیدن تو عصبی شدی خخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اوپس اره اصن سرعت عمل ندارن باید یه گزارششون کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : ول کن بابا بخور که الان اب میشه بستنیمون رو خوردیم خواستم حساب کنم که نیلوفر زودتر از من دست به کار شد و رفت حساب کرد ، شوار ماشین شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خب بریم کجا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : بریم خونه داداشم من باهاش صحبت کنم تو هم ادرس خونت رو بعد اس کن واسم تا باهم بیایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باشه عزیزم آدرس رو بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدرسش رو داد بعد 45 مین رسیدیم دم خونه داداشش ازم خدافظی کرد و رفت منم سریع حرکت کردم سمت خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو پارک کردم رفتم داخل وسایلم رو گذاشتم رو مبل و سریع رفتم تو حمام یه دوش گرفتم اومدم بیرون حوله لباسیم رو پوشیدم و رفتم تو آشپز خونه که تلفن خونه زنگ خورد یه نگاه به شمارش کردم خونمون بود جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : سلام دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : سلام مامان گلم خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : مرسی عزیزم تو خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : ممنون خوبم راستش مامان میخواستم زنگ بزنم بهتون یه چیزی بگم که خودتون دیگه زنگ زدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با نگرانی گفت : چیزی شده عزیزم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نه مامان جان نگران نباشید ، راستش من تو دانشگاه یه دوستی پیدا کردم که از قضا همشهریم هستیم بعد دنبال خونه میگشت دختر خوبیم هست بهش گفتم بیاد پیش من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : باشه دخترم خونه خودته اگه خودت راضی ما حرفی نداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند زدم وگفتم : مرسی مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : خب گل دخترم کاری نداری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نه مامان جان به بقیه هم سلام برسونید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان : باشه عزیزم خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کردم خیلی گشنم بود ساعت سه بعد از ظهرم بود حوصله اینکه غذا بپزم رو نداشتم تلفن رو برداشتم و سفارش غذا دادم بعدم رفتم یه تاپ و شلوارک خرسی پوشیدم و منتظر غذام شدم ، بعد نیم ساعت غذام رو آوردن بوی پیتزا که به مشامم خورد اشتهام رو بیشتر کرد سریع پولش رو حساب کردم و نشستم رو مبل جلوی تلویزیون و روشنش کردم زدم کانال جم جونیور و مشغول دیدن برنامه کودک شدم در همون حال هم غذام رو خوردم پیتزام که تموم شد میخواستم برم بخوابم که زنگ خونه به صدا در اومد از ایفون نگاه کردم دیدم نیلوفر به همراه یه مرد و خانم دیگه پشت درن حدس زدم داداش و زنداداشش باشه درو زدم خودمم سریع یه مانتو باشلوا پوشیدم شالمم انداختم سرم رفتم جلو در همزمان با من اوناهم ازآسانسور بیرون اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : سلام عزیزم معرفی میکنم داداشم نیما سعیدی و زنداداشم سارا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهشون کردم زنداداشش باردار بود پس نیلوفر داشت عمه میشد اخ که چقدر فحش گیرش میومد خخخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اوه سلام خوشبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما : مرسی خانم ما واقعا شرمنده ایم این موقع مزاحم شدیم اما نیلوفر خیلی اصرار داشت که سریع بیایم اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نه بابا دشمنتون شرمنده خیلی هم خوب کردین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما : من مشکلی ندارم که خواهرم اینجا باشه اما خب نیلوفر گفت که شما گفتید کرایه لازم نیس بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : بله درست گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما : خب ما اینطوری راحت نیستیم اخه اینطوری هم اصن درست نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : بابا نیلوفرعین خواهرمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا : خب اگه اینطوریه که پس بیخیال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما یه چشم غره بهش رفت که سارا هم سرش رو کرد یه طرف دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اقانیما اصن به این چیزا فکر نکنید این خونه خودمه و کرایه ای لازم نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما : شرمنده واقعا از لطفتون ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یه خورده صحبت و چای خوردن بلند شدن رفتن قرار شد فردا وسایلش رو بیارن اینجا ، رفتم تواتاق و لباسام رو عوض کردم و گرفتم خوابیدم ساعت 7 بود که از خواب بیدارشدم حوصلم شدید سر رفته بود دلم بیرون میخواست گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به نیلوفر بعد دوتا بوق جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: جانم عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : سلام نیلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : سلام پانی خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : مرسی خوبم تو خوبی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خوبم فدات چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اره بیا بریم بیرون حوصلم سر رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : باشه من آماده میشم اومدی یه تک بنداز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : دمت گرم الان میام بابای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتو سرمه ای و شلوار جین مشکی با شال مشکی پوشیدم یه آرایش ملایم هم کردم و کفش اسپرت سرمه ایم رو پوشیدم و گوشیم رو گذاشتم تو جیبم ، سوار اسانسور شدم دکمه پارکینگ رو زدم سوار ماشین شدم راه افتادم سمت خونه نیلوفر رسیدم اونجا یه تک براش انداختم اومد پایین عجب تیپی هم زده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : سلام خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : سلام مرسی خوبم تو خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اره عالیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خداروشکر کلک چه تیپی زدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : چه کنیم دیگه باید خودم رو در حد تو کنم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خخخخخ نکبت تو از من ج*ی*گ*رتر شدی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خب حالا یه بار من ج*ی*گ*ر بشم اشکالی داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نچ اصلا عالی هم هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خب حالا بریم کجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نمیدونم ، همینجور میچرخیم دیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خب حداقل یه آهنگ بذار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خودت بذار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست برد سمت ضبط ماشین و روشنش کرد یه چندتا آهنگ رو رد کرد ، باشنیدن آهنگی که گذاشته شد جیغ خفیفی کشید با تعجب بهش نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : عاشق این آهنگــــــــــم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خل و چل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خودتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فقط عاشق اینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف قلبت و بدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکی بگم جدا شیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو بگی که نمیتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فقط عاشق اینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگی از همه بیزاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو سه روز پیدام نشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا ببینم چه حالی داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فقط عاشق اینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمری از خدا بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر زنده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به جای تو بمیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فقط عاشق اینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزایی که با تو تنهام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار و بار زندگیم و بزارم برای فردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فقط عاشق اینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از همه کلافم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشینم یه گوشه دنج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای تو را ببافم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق اون لحظه ام که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت پنجره بشینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواست به من نباشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دزدکی تو رو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به جای تو بمیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ الکی از سیاوش قمیشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : یکم آروم باش دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : وای پانی خیلی این اهنگو دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خدا شفات بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : پانی یه جا واسه شام نگه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : شکمت به کارافتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: اره چجورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : جای خوب بلدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : جای خوب چیه عزیزم یه پیتزا فروشی جایی نگه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به معنای باشه تکون دادم با دیدن اولین پیتزا فروشی ماشین رو پارک کردم باهم رفتیم داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : تو چی میخوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : پیتزا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : میرم سفارش بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم پشت میز و نیلوفرم رفت سفارش بده همینطور داشتم اطرافم رو نگاه میکردم که استاد یا همون رادوین رو دیدم به همراه یکی از دانشجوهای کلاسمون بود اسمش چی بود امممم اها یادم اومد مجید کامیاب ، انگاری هرجا من میرم اینم باید باشه با نشستن نیلوفر نگام رو ازشون گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: محو کجا بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : برنگردیا استاد و یه پسر دیگه پشتت وایسادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که نیلوفر خواست برگرده دستش رو گرفتم و یه چشم غره بهش رفتم اونم یه نیشخند بهم زد نفسم رو باحرص فوت کردم بیرون که دستش رو به علامت باشه بالا اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : حالا همراهش کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : فکرکنم مجید کامیاب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: عه همون پسر خرخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اره همون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : لابد دوستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : چیکارشون داری کی میارن پیتزامون رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : یه نیم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : امشب بیا پیش من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: چرا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : واسه مرز ارا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : عه باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : یه قر بده دلم واشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : نمیشه خواهر منکرات میان جمعمون میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اوه توهم که خیلی میترسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدجوابم رو بده که با صدای رادوین ساکت شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : سلام خانما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: سلام اقایون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : تقلید میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : تو فکرکن اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : باشه فکر میکنم ، میشه بشینیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : مگه جا نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : نچ متاسفانه همه جاهارو گرفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : عجب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : مرسی ، خب چه خبرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : سلامتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : استاد شما همیشه اینقدر ساکتین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : این موقع به دینا اومدن هم گریه نکرده واسه همین همه فکر میکردن مرده ولی وقتی اخماشو دیدن به زنده بودنش پی بردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدیم زیر خنده رادوین در حالی که میخندید یه پس سری محکم زد به مجید ، مجید هم با ناراحتی مصنوعی دستش رو گذاشت پشت سرش قیافش رو جوری کرد که مثلا داره گریه میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : نزن برادر نزن هرچی فسفره تو مغز من میسوزه اخر از دست تو ، من که میدونم تو حسودی نمیخوای کسی غیر خودت پزشک بشه نامرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : کم چرت و پرت بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : باشه سعی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : شماها غذا سفارش دادین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اوهوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: چرا نمیارن از نیم ساعتم گذشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید : اخی شکمت صداش در اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : مگه بده براتون اهنگ مجانی گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید اومد جوابش رو بده که گارسون پیتزامون رو اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : ببخشید مال ماروهم بیارید اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون : باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره رفت و دوتا پیتزا دیگه هم برداشت و اورد ، غذامون رو که خوردیم رادوین رفت تا حساب کنه منم همراهش رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : تو چرا اومدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اومدم حساب کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : لازم نکرده خودم حساب میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : ما مهمون شما نبودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : ولی ما اومدیم سر میز شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : آخه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین : ببخشید حساب ما چقدر میشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : میشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین حساب کرد و راه افتاد سمت در منم با اخمای توهم پشتش راه افتادم رسیدیم پیش بچه ها ازهم خدافظی کردیم و رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : میای پیش من یا میری خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : برم خونه بهتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر رو رسوندم خونشون و خودمم رفتم خونه ساعت 12 شب بود دیگه لباسم رو عوض کردم و گرفتم خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز قراره نیلوفر وسایلش رو بیاره اینجا و خوشبختانه امروز کلاس نداشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس با خیال راحت میتونستیم کارامون رو بکنیم ، وقتی نیلوفر همراه با وسایلش اومد باهم وسایلش رو چیدیم تو اتاق خیلی خوشحال بودم که دیگه تنها نیستم و از این بابات بیشتر خوشحال بودم که نیلوفر دختر خوبیه ، نیلوفر رفت حمام تا دوش بگیره منم رفتم تو اشپزخونه دوتا استکان چایی ریختم با یه ظرف بیسکوییت گذاشتم رو میز جلو مبل ، تلویزیون رو روشن کردم زدم کانال پی ام سی همون موقع نیلوفر هم لباس پوشیده از حمام اومد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نیلو بیا چایی ریختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : باشه الان میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاییمون رو که خوردیم لباس پوشیدیم تابریم واسه خونه خرید کنیم از هرچیزی که فکر کنی خریدیم و اخر کار با 6 تا پلاستیک برگشتیم خونه ، خیلی خسته بودم و بسیار هم گرسنه ساعت 6 عصر بود و ماهنوز ناهار هم نخورده بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : تن ماهی میخوری پانیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : وای اره قربون دستت درست کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : نوکر بابات غلام سیاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نوکر بابام جلوم نشسته الان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوسن رو مبل رو برداشت و پرت کرد طرفم که من جا خالی دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خیلی بیشعوری پانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : بیشعور چو بیشعور ببیند خوشش اید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: زبون دراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خووووودتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: مرض و خودتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نیلو جونم من که تورو خیلی دوست دارم توروخدا پاشو گشنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : باشه خر شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خربودی خخخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : یادت باشه گشنته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اره اره خخخخخ من تورو یه عالمه دوس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : تن ماهی خالی میخوری یا با لوبیا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اوکی یه نیم دیه حاضره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر رفت تو اشپز خونه منم رو مبل دراز کشیده بودم تو اینستا میچرخیدم که بعد نیم ساعت اومد صدام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : بیا بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : باشه اومدم اشپز باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اشپز خونه میز غدا داشت بهم چشمک میزد یه نگاه به نیلوفر انداختم یه نگاه به میز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اینا کار خودته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : پ ن پ کار مامانمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اوووف دخی عجب چیزی درست کردیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خو حالا جو نده یکم تن ماهیه که تزیین شده دیگه این همه جو دادن چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : خیلی بی ذوقی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: گمشو بیا بخوریم گشنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : شام بخوریم یا خجالت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : هردو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : بعله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شام رو که خوردیم نیلوفر گفت خستس و میره که بخوابه منم یکم تلویزیون نگاه کردم بعد رفتم خوابیدم اخه فردا کلاس داشتیم اونم با کیییی با رادوین پیییییف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدارشدم نیلوفر رو هم صدا زدم باهم صبحونه خوردیم بعد اماده شدیم رفتیم دانشگاه ، سرکلاس نشسته بودیم که رادوین اومد با یه سلام و علیک کوتاه شروع کرد به درس دادن بدون وقفه 2 ساعت فک زد من جاش خسته شدم خدا به فریادش برسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : بریم خونه پانیک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : اره دیگه کلاس هم نداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : دلم دوردور میخواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نخواد انگار زن حامله همش ویار دور دور میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : عه عه من کی گفتم بریم بیرون اینکه اولین باره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : دروغا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اصن هرچی وظیفته منو ببری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : کی این وظیفه رو به من واگذار کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر: من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : کاش برام مهم بود خخخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : اییییییی بیشعور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : سلامممم باشعور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : بیا بریم پانیک نخواستم بریم بیرون بیا بریم تا ابرومون نرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : من ابرو میبرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر بازوم روگرفت و منو همراه خودش کشید طرف در دانشگاه منم هی غر میزدم اونم اصن به خودش نمیگرفت دیدم این اهمیت نمیده منم ساکت شدم اونم که دید من ساکت شدم بازوم رو ول کرد چون خونه نزدیک دانشگاهه امروز رو پیاده اومده بودیم برای همین هم پیاده داشتیم بر میگشتیم ، بعد یه ربع رسیدم خونه لباسام رو عوض کردم رفتم سمت اشپزخونه نوبت من بود یه چی درست کنم تا این خندق بلا خالی نمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند تا سیب زمینی برداشتم و گذاشتم اب پز بشه تا کتلت درست کنم ، کتلتم رو سرخ کردم و گذاشتم رو میز گوجه و خیارشور هم خورد کرد و دوغ هم درست کردم بعد نیلو رو هم صدا کردم ، ناهار رو خوردیم ظرفای کثیف رو گذاشتم تو ماشین ظرف شویی تا شسته بشن بعدم رفتم خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 6 عصر بود که از خواب بیدارشدم رفتم دستشویی یه ابی به سر وصورتم زدم بعد رفتم تو اتاق نیلوفر مثل خرس خوابیده بود دستم رو گذاشتم رو بازوش و تکونش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نیلو ... نیلوخر ... نیلوو خرس ... نیلوووووو .... هووووی پاشووو خرس تنبل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر لای چشماش رو باز کرد با دیدن من دستش رو تو هوا تکون داد و باز گرفت خوابید ، به خرس قطبی گفته برو کنار من هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نیلو تا یه نیم دیگه اماده شدی که شدی نشدی خودم میرم تنهایی دور دور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفتم و از اتاقش اومدم بیرون ، رفتم تو اتاق خودم یه مانتو طلایی با شلوار جین مشکی و شال مشکی پوشیدم کیف مشکیم رو هم برداشتم گوشیم رو گذاشتم داخلش یه ارایش ملایم هم کردم از اتاق اومدم بیرون همزمان با من نیلوفرهم حاضر و اماده با یه لبخند از اتاقش اومد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : نیشتو ببند مگس نره توش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : نمیره تو نگران نباش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : والا اگه به خر تیتاب بدی هم اینقدر ذوق نمیکنه که تو با خبر دور دور کردن اینقدر ذوق کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی اروم زد تو سرم و همینطور که کفشاش رو میپوشید گفت : خیلی پرویی پانی شیطونه میگه بزنم اسفالت بشیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : شیطونه غلط کرده با تو ، حالا امشب مهمون تو هستیما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : جهنم و ضرر تو بیا منو ببر بیرون مهمونتم میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : افرین دختر خلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر : خل اون عمته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : عمه ندارم بیا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدیم طبق معمول نیلوفر اولین کاری که کرد ضبط رو باز کرد یه آهنگ خارجی شروع کرد به خوندن خیلیی این اهنگو دوس دارم اصن به ادم فاز میده خیلی باحاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

Come on, come on, turn the radio on

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Ftm

    ۲۲ ساله 20

    پانیک نوعی حمله عصبی ک براثر استرس ب وجود میاد اسم شخص نیست بشدت آبکی بود ارزش وقت گذاشتن نداره نخونیدش

    ۲ سال پیش
  • اسرا

    00

    پانیک همون اسم خیرقدم قدیم باکلاس جدیدشماچقدرخوبیدکه رای ۱۳قبول داشتیداین رمان پرازایرادخوندید

    ۲ سال پیش
  • سوین☆

    10

    وایی خیلی چرت بود حالم بد شد🤢

    ۲ سال پیش
  • الی

    ۲۰ ساله 00

    معلومه نویسنده تا حالا رابطه عشقی نداشته برا همینم چیزی درموردش نمیدونست که بیاره تو رمان قبل اینکه یه رابطه عاشقانه بیارین تو رمان اول ببینین چیه بعد در موردش رمان بنویسین تا حداقل یکم حس واقعی بده

    ۲ سال پیش
  • نفس

    ۱۸ ساله 01

    تو ک میخواسی علی رو بکشی مرض داشی اوردیش خیلی حیف بوددددد

    ۲ سال پیش
  • کوثر

    00

    اصلا خوب نبود حیف چشای خوشکلم اذیت شدن اخه این پانیک خانوم پیش هرکی ک میره ارامش میگیره مگه ارامش پیش اینو اونه یا ی نفر خو از اولش میزاشتی با رادوین ازدواج میکرد علی رو واسه چی وسط کشیدی نویسنده جون

    ۲ سال پیش
  • باران

    00

    ابکی بوود

    ۳ سال پیش
  • K

    30

    چرت بود حیف وقتمون😐😑

    ۳ سال پیش
  • مدیا

    ۱۳ ساله 50

    پانیک اصلا اسم ی بیماریه ک طرف وقتی یه چیزی ک اصلا دوست نداره ببینه یا یهو شوکه بشه نفشس میگیره و شروع به لرزش میکنه ولی بعد چند ثانیه ولش میکنه این تنگی نفس و لرزش ولی دیگه ندیده بودیم اسم دختر بزارن

    ۳ سال پیش
  • سحر

    31

    چرا این جوری شد ما نفهمیدیم آرامشش کجایه آغوش علی یا رادوین اصلا چرا این جوری شد یا یه کاری می کردین یه اتفاقی بینشون بیفته یه مدت از هم جدا شن بعد به هم برسن یا تا آخر با علی بود علی مرد خیلی چرت شد

    ۴ سال پیش
  • ....

    80

    دل این پانیکم اقیانوسه

    ۴ سال پیش
  • سمینا

    ۱۵ ساله 00

    دقیقا این چه کاری بود بخدا من گریم گرفت پشیمون شدم از خوندنش😭😭😭😭😂😂😂

    ۳ سال پیش
  • z

    11

    عالی😍 ولی اهنگاش روی مخ بود😑

    ۳ سال پیش
  • z

    ۱۶ ساله 32

    اگه اسم شخصیت اصلی پانیذ میبود بهتر بود اخه پانیک چیه ولی رمان خوبی بود

    ۳ سال پیش
  • مریم

    25

    واقعا رمان عالی بود از خوندنش پشیمون نمیشین با این که ۵ قسمت بیشتر نیست ولی خیلی کامله اگر تا آخر بخونین میفهمین چی میگم👌🏻😍😘💕

    ۳ سال پیش
  • ....

    52

    من حاضرم سر هر چی شما میگین شرط ببندم که نویسنده اسم(پانیذ) رو اشتباهی (پانیک) دیده و متوجه شده! اصلا پانیک اسم چرتی هست! ولی اسم شخصیت اصلی رو میزاشت پانیذ باز قشنگتره❤️🙏🏻 بازم مرسی نویسنده

    ۳ سال پیش
  • ....

    80

    نویسندگان عزیز لطفا اسم های قشنگی برای شخصیت هاتون بزارین! پانیک اصلا اسم نیس اگرم باشه خداییش اسم مسخره ای هست، در عوض میتونست اسم شخصیت اصلی &....;پانیذ&....; باشه که هم قشنگه هم با معنی!

    ۳ سال پیش
  • :/

    101

    ای خداااا پانیک دیگه ینی چی؟؟نویسنده های عزیز قبل از اینکه خواستین اسمای کهکشانی بذارین واسه شخصیتاتون دوراه رو حتما برین! 1_معنی اسم رو بدونین2_ببینین این اسم اصلا تو ثبت احوال هست یا نه ://

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.