رمان مومیایی به قلم P_E_G_A_H
تعداد صفحات : 1203
ژانر : عاشقانه , اجتماعی
دانلود رمان مومیایی
خلاصه رمان :
جنایت…جنایت پشت جنایت.قصه حماقت ها،سادگیها و باختنهای هر روزه من و تو.قصه اشتباهاتی جبران ناپذیر
ادامه رمان:
برو اي روح من آزرده از تو ترك كن ما را
كه من در باغ تنهايي
ببويم عطر گل هاي رهايي را
برو اي ناشناس آشناي من
كه در چشمت نديدم آفتاب آشنايي را
تويي از دودمان من
ولي دود از دماغ من برآوردي
به چشمم تيره كردي روزهای روشنايي را
من از آغاز ميلاد تو همراهت سفر كردم
پس از يك عمر دانستم
سفر با مردم نامرد دشوارست
سفر با همره نامهربان تلخست
برو اي بد سفر اي مرد ناهمرنگ
كه مي گويم مبارك باد بر خود اين جدايي را
تو از اين سو برو در جاده هاي روشن و هموار
من از سوي دگر در سنگلاخ عمر مي پويم
كه در خود ديده ام جان سختي و رنج آزمايي را
جدا شد راه ما از يكديگر اما
منم با كوله بار دوره ي پيري
تو در شور جواني ها سبكبال و سبك باري
تو را صد راه در پيشست
ولي من مي روم با خستگي راه نهايي را
برو اي بدترين همراه
تو را نفرين نخواهم كرد
سفر خوش خير همراهت
دعايت مي كنم با حال دلتنگي
كه يابي معبه ي مقصود و فرداي طلايي را
نمي داني نمي داني
كه جاي اشك، خون در پرده هاي چشم خود دارم
اگر در اين سفر خار بلا پاي مرا آزرد
سخن هاي تو هم تيري شد و بر جان من بنشست
بود مشكل كه از خاطر برم اين بي صفايي را
رفيق نيم راه من
سفر خوش، خير همراهت
تو قدر من ندانستي
درون آب ماهي قدر دريا را كجا داند
شكسته استخوان داند بهاي موميايي را
آخرین بشقابی را که خشک می کنم و توی کابینت می گذارم، پایانی می شود بر میهمانی خسته کننده و عذاب آور امشب. دست هایم را از دو طرف می کشم و از آشپزخانه بیرون می روم. کمرم درد می کند، اما وقت چندانی ندارم. ساعت شماطه دار صفر را نشان می دهد. ساعت صفر را! قلبم ضربان می گیرد، از این که همه چیز خراب شود و همه نقشه هایم بر باد رود، عرق بر صورتم می نشیند. به اتاق می روم. کمد را باز می کنم و به چمدانم خیره می شوم. چمدانی که زیر انبوهی از وسایل مخفی شده. لبم را به دندان می گیرم تا بغضی که حتی وجود هم ندارد، نشکند. به پذیرایی برمی گردم. روی مبل می نشینم و چشمم را می بندم و اجازه می دهم زندگی ام مثل یک فیلم از ابتدا استارت بخورد و از مقابل اعصاب بینایی ام عبور کند. معده ام منقبض می شود. مایع ترشی را که به گلویم هجوم می آورد قورت می دهم و منتظر می مانم تا پاندول ساعت یک ضربه بنوازد. آنگاه، وقتی که یک ساعت از ساعت صفر می گذرد، پالتو و شالم را می پوشم. چمدانم را با احتیاط توی راهرو می گذارم. نگاهم را دور سالن می چرخانم و وقتی که از مرتب بودن همه چیز مطمئن می شوم، چراغ را خاموش می کنم. در را آهسته می بندم و می روم.
هوا می خواهم. دانه های درشت برف روی صورتم می نشینند. سمند زرد کمی آن طرف تر ایستاده. راننده پیاده می شود و چمدان نه چندان بزرگم را توی صندوق عقب می گذارد. دستانم را توی جیب های بزرگم فرو می برم و سرم را بالا می گیرم. چراغ های خاموش خانه! خانه ام را از نظر می گذرانم و لبخندی به سردی همین هوای زمستانی می زنم. برف پنبه مانند توی چشمم می نشیند. دستم را روی صورتم می کشد. هوا سرد شده. تمام هواها سرد شده اند و من، پرنده ی همیشه متنفر از سرما، امشب کوچ می کنم. شاید آخر مسیرم به قشلاق نرسد اما ...
راننده بوق کوتاهی می زند. عصبی نگاهش می کنم. می خواهد دنیا را خبردار کند. در عقب را باز می کنم و با هجوم مطبوعی از گرما رو به رو می شوم. آخرین نگاه را به پنجره های سیاه می اندازم و رو می گیرم. گردنم را توی خز یقه ام فرو می برم و به سیاهی نیمه شب زمستانی چشم می دوزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو این منم! زنی تنها! در آستانه ی فصلی سرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صدای ویبره ممتد گوشی وحشت زده از خواب پریدم. دستم را زیر بالش بردم و موبایلم را بیرون کشیدم و به اسم نقش بسته روی صفحه لبخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سرحالش روزم را ساخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواب بودی تنبل خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکش و قوسی به اندامم دادم و میان خمیازه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی شبا تا دیر وقت بیدار نگهم می داری همین میشه دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید. دلم لرزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا خوبه وسطش خوابت برد. یه شب به خیرم نگفتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد اس ام اس نیمه نوشته ام افتادم. خواب مهلت نداده بود ارسالش کنم. با شیطنت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوابم می اومد آقا، خوابم می اومد. ساعت سه صبح وقت اس ام اس بازیه آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه! وقت کارای دیگست. ببینم اون موقع کی جرات داره بخوابه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم داغ شد. برای بیرون راندن افکار ممنوعه پتو را کنار زدم و بلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی بی حیایی! به جای این حرفا پاشو بیا دنبالم. وای به حالت اگه روز اول کارم تاخیر بخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغش غش خندید. از ته دل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من دم خونتونم خانوم. در رو باز کن بیام داخل. صبحانه نخوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله دکمه آیفون را زدم و به پدر و مادر که توی آشپزخانه بودند سلام دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اشکانه. من یه آب به دست و صورتم بزنم و بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع مسواک را توی دهانم چرخاندم و مانتو و شلوار بدون چروکم را پوشیدم. آرایش کمرنگم را با خط چشمی کوتاه و نازک جلوه دادم و از اتاق بیرون رفتم. صدای خنده اشکان و پدر را شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتم چرخید و محکم اما پر مهر جوابم را دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نگاه عمیقش مور مور شدم. در حضور پدر و مادرم روی مستقیم نگاه کردن در چشمانش را نداشتم. مادر لقمه ای به سمتم گرفت و با اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صبحونه نخورده کجا شال و کلاه کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت ذوق زدگی اشتهایم کور شده بود. به زور لقمه را در دهانم چپاندم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گشنم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رو به اشکان ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم؟ دیرم شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irته مانده چایش را سرکشید و بی حرف بلند شد. پدر خندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زوده بابا جون. مهلت بده صبحونش رو بخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکان پیش دستی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه دیگه سیر شدم. روز اول دیر نرسه بهتره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز زیر قرآن مادر رد شدم و به لبخند کوتاه پدر اکتفا کردم و به محض خروج از میدان دید آن دو دست اشکان را با پنجه کوچکم فشردم. ریموت 206 سفید و قدیمی اش را زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- استرس داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهانم را قورت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خیلی. بیشتر هیجان دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و پشت فرمان نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پنج میام دنبالت. خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحلقه ام را در آوردم و روی داشبورد گذاشتم و پوست خشکم را آغشته به کرم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی بهتر از این؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست چپم را بالا برد و جای حلقه را ب*و*سید و زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جونم، زندگیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شدم و نرم، لاله گوشش را ب*و*سیدم و همان جا نجوا کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تارا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز میان خاطراتم به گردباد واقعیت پرت می شوم. قلب کم طاقتم به سینه لگد می زند. به سمت صدا می چرخم و مورد هجوم نگاهی مشتاق قرار می گیرم. چشمانش می لغزد و می چرخد و تمام وجودم را می کاود، اما من خیره ام به لب هایش. به دروازه آن صدای دور. تکرار می کند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تارا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار او هم باور نمی کند. مثل من که باور نمی کنم. باور نمی کنم تمام شده باشد آن چت کردن های طولانی، آن اسکایپ های نیمه شب، آن پیغام های وایبری! باور نمی کنم تمام شده باشد و من اکنون او را، بیرون از فضای مجازی، واقعی واقعی، کنار خودم، همین جا در چند قدمی ام داشته باشم. کف دستش را روی صورتم می کشد. می خواهد مطمئن شود که منم، تارا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باورم نمی شه که بالاخره می تونم ببینمت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآغوش می گشاید. پا پس می کشم. الان نه، الان نمی توانم. مبهوت می شود و با تعجب باز هم می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تارا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم به زمین می دوزم. دستش را زیر چانه ام می گذارد. چانه منقبض از بغضم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر می توانستم در آغوشش بیارامم خوب می شدم. فقط اگر می توانستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همین یه چمدون رو داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر تایید می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاسپورتت رو بده من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست چپم را درون کیفم می برم و پاسپورتم را بیرون می کشم و به دستش می دهم. مکث می کند. پرسشگر نگاهش می کنم. به حلقه ام زل زده است. دستم را توی جیبم قایم می کنم. سری تکان می دهد و دسته چمدانم را می گیرد و جلوتر از من راه می افتد. از پشت به شانه های پهنش خیره می شوم. من که مدت هاست برای دیدن این اندام لحظه شماری می کنم. پس چرا زبانم بند رفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض دیدن ایرباس غول پیکر، زانوانم به لرزه می افتند. شک در جانم ریشه می دواند. عقب نشینی می کنم، اما دست هایم میان پنجه قدرتمندش اسیر می شود و به دنبالش کشیده می شوم. پای پله ها که می رسیم مقاومت می کنم. می ترسم. چشمانش برزخی می شوند. کمی کنار می رویم. جایی که زیاد توی چشم مردم نباشیم. دست چپم را بالا می آورد و با خشونتی باور نکردنی حلقه ام را می کند و مقابل نگاه خیسم زیر چرخ هواپیما می اندازد. با انگشتش حلقه را نشان می دهد و می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین! تموم شد. تو دیگه با منی. پیش من. نمی خوام هیچ اثری از اون آدم تو وجودت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببینم. نمی خوام بهش فکر کنی. تحملش رو ندارم. می فهمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو امان نمی دهد که ببیند فهمیده ام یا نه! و مرا، منی که تا آخرین لحظه سر برگردانده ام و به حلقه ام می نگرم، با خود به دنیای غرب می برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر جواب خوشامد گویی مادر و پدر اشکان، گونه های هر دو را ب*و*سیدم و روبان جعبه شیرینی را باز کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایین شیرینی شاغل شدن عروستون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر جان دستش را دور گردنم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربون عروس خوشگلم. بخوریم که خوردن داره این شیرینی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر اسپند آورد و دور سر من و اشکان چرخاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کور بشه چشم حسوداتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اشکان دستم را گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول سورپرایز، بعد بقیه چیزا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم برق زدند. می دانستم منظورش چیست. ورجه وورجه کنان از پله ها بالا رفتم. با دو حرکت خودش را به من رساند و توی پاگرد در آغوشم گرفت و انگشتانش را توی پهلویم فرو برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا؟ همین جوری مفت و مجانی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را روی دهانم گذاشتم که صدای خنده ام پایین نرود. نقطه ضعفم پهلوهایم بود و او هم خوب می دانست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکن دیوونه! قلقکم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلویم را ب*و*سید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربون اون خنده های یواشکیت برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت شکمم را در بر گرفت. تاتی تاتی کنان به دم اتاق رسیدیم. دست هایش را بالا آورد و روی چشمانم گذاشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا در رو باز کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را توی هوا تکان دادم و دستگیره را پیدا کردم. به داخل هدایتم کرد و دستانش را برداشت. از شدت هیجان قلبم منفجر شد و فقط توانستم بگویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگ آمیزی اتاق تمام شده بود. اتاق هیجده متریمان. جایی که قرار بود حداقل چندین سال نقش خانه را برایمان بازی کند. دور خودم چرخیدم. تخت را نزدیک پنجره گذاشته بود. پنجره ای با پرده های بنفش تیره. تیره تر از رنگ رو تختی. ساتن خنک کوسن ها را لمس کردم. بلند شدم و این بار پشت میز توالت نشستم و کشوها را یکی یکی باز کردم و بستم. کمد هم داشتیم. کمدی که هنوز خالی بود. کتابخانه و میز کامپیوتر کوچکی هم در گوشه دیگری از اتاق به چشم می خورد. همه به رنگ های سفید و بنفش و یاسی. برگشتم و از گردن اشکانی که دست به جیب و لبخند بر لب نگاهم می کرد، آویختم. زبانم از خوشی بند رفته بود. روی تخت نشست و مرا روی پایش نشاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیدمانش رو می پسندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را تند تکان دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه کاناپه هم باید بخریم واسه شبایی که دعوامون میشه و منو تو تخت راه نمی دی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت خسته اش را با دو دست قاب گرفتم و بعد از ب*و*سه محکمی که بر لبش نشاندم سرش را به سینه ام چسباندم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا اون روز رو نیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینه ام را ب*و*سید. گلویم را ب*و*سید. چانه ام را ب*و*سید، اما از نگاه کردن به چشمانم طفره می رفت. می خواست چیزی بگوید و نمی توانست. گونه اش را نوازش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیزی شده عزیزم؟ چرا سرحال نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با وامم موافقت نشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تمام آب های یخ زده قطب جنوب را روی سرم خالی کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه نمی دونم باید چی کار کنم. بابا میگه ماشین رو بفروشیم، اما بدون این قراضه کارمون بدجوری لنگ میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستان سردم را به لب هایش چسباند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می دونم قرار بود بعد از آماده شدن اتاق عروسی کنیم، ولی انگار باید یه ذره بیشتر منتظر بمونیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام تلاشم را به کار بردم که اشکم سرازیر نشود و غرور مردَم نشکند. دست هایش را دورم محکم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فردا میرم یه جا دیگه درخواست میدم. صد جا دیگه درخواست میدم. بالاخره درست میشه. تو غصه نخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب پایینم لرزید. سرم را بلند نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من عروسی نمی خوام. به چه زبونی بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشار دستانش را بیشتر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من به اندازه کافی شرمنده ت هستم زندگی. نه طلای درست و حسابی، نه لباس آن چنانی، نه حتی یه خراب شده ی مستقل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست دهانش را پوشاندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیش! مگه من به خاطر طلا و لباس زنت شدم؟ من تو رو می خوام، حتی وسط جهنم. چرا می خوای واسه جشنی که هیچ ارزشی نداره بری زیر بار قسط و قرض. به اندازه کافی فشار روت هست. من از این بیشترش رو نمی خوام. تو رو خدا بی خیال این جشن شو. یه مهمونی می گیریم و تموم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قاطعیت توی چشمانش، غم وجودم را گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ کس به اندازه من از این دوران عقد لعنتی بدش نمیاد. از این که زنم هستی و نیستی. از این که پیشم هستی و نیستی. از این که هر شب باید فقط با صدات بخوابم. با تجسم کردن چشمات، خنده هات، با خوندن هزار باره اس ام اس هات! میگن این دوران شیرینه اما واسه من مثِ زهره. از این نصفه نیمه بودنت خسته شدم، اما بی خیال این جشن نمی شم، چون بعدا می تونم واست طلا و لباس بخرم. می تونم یه خونه درست و حسابی واست بگیرم. می تونم سفرایی که دوست داری ببرمت. به شرفم قسم که این کار رو می کنم، اما واسه جشن عروسی بعدی در کار نیست. دیر میشه. لوث میشه. نمی خوام حسرتش به دلت بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبحث بی فایده بود. از تصمیمش بر نمی گشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام نوازشم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نترس زندگی. عرضه یه جشن عروسی گرفتن رو دارم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم از غرور شکسته در صدایش، له شد. دستم را دور گردنش انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چه حرفیه؟ من فقط می خوام پیشت باشم، فقط همین. بقیه چیزا هیچ اهمیتی واسم ندارن. بالاخره درس تو هم تموم میشه. از این حالت قراردادی در میای و رسمی میشی. منم که کار پیدا کردم. دیگه واسه چی باید نگران باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را از سینه اش جدا کرد و به چشمانم خیره شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیوونتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرواز طولانی اعصاب نابودم را خراب تر می کند و هوای سرد باعث بیشتر مچاله شدنم می شود. شالم را دور دهانم می پیچم و وحشت زده از محیط ناشناس، چشم از "او" بر نمی دارم. ترسم را می فهمد. دستم را می گیرد. تا آنجا که می شود خودم را به بازویش می چسبانم. خندان نگاهم می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نترس! گمت نمی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرمگین می شوم و کمی فاصله می گیرم. او چه می دانست از ترس گم شدن؟ چه می دانست از ترس تنها ماندن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچمدان ها را تحویل می گیرد. با کسی حرف می زند. اگر این زبان انگلیسیست پس چرا من هیچ نمی فهمم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا عزیزم. باید سوار تاکسی شیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیزش بودم؟ بودم و ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحو می شوم. گم می شوم در هیاهوی خیابان های سفید پوش اما شلوغ و زنده. ساختمان هایی که هیچ چشمی نمی تواند بلندیشان را تخمین بزند. مردمی که همه سر در یقه فرو برده اند و برای فرار از کوران سرما به تندترین شکل ممکن قدم برمی دارند. باورم نمی شود که دیگر در تهران نیستم. باورم نمی شود که کاب*و*س تمام شده است. باورم نمی شود کسی را که کنارم نشسته است و با انگشتانش دستم را نوازش می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گفته خودش آپارتمانش در حومه شهر است. هر چه پیش می رویم از تراکم آسمان خراش ها کاسته می شود. بالاخره مقابل ساختمان آجری رنگی پیاده می شویم. کرایه را حساب می کند و چمدان ها را به دنبال خودش می کشد. وسط لابی پله های مارپیچ زیبایی دیده می شود که او بی تفاوت به آن ها به سمت آسانسور می رود و دکمه چهار را می زند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانه اش کوچک نیست. حداقل به آن کوچکی که من فکر می کردم نیست. حداقل برای یک نفر زیادی بزرگ به نظر می رسد. حداقل ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوش اومدی به خونه خودت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این اتاق منه. اون اتاق رو هم واسه تو آماده کردم. وسایلت رو می ذارم اونجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچمدان را به اتاق می برد. از روشنایی و نورگیر بودنش خوشم می آید، اما سرد است. خیلی سرد است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قبلا همخونه داشتم. به افتخار شما ردش کردم بره که راحت باشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی دلم پرسیدم "پسر یا دختر؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آب گرمه. لباسات رو عوض کن و یه دوش بگیر تا سرحال بیای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اراده پوزخند زدم. "سر" کدام "حال"؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم را برمی دارم. از کنارش می گذرم و به سمت اتاق می روم، اما ناگهان دستم کشیده می شود و به آغوشش پرت می شوم. ضربان هر رگی که می زند به فلک می رسد. میان دستانش محصور می شوم و از بوی تنش مسحور. لب هایش روی موهایم می نشیند و می لغزد و می چرخد. دست هایش بارها و بارها مهره های کمرم را درمی نوردند. چشمه اشکم می جوشد. پیشانی ام را می ب*و*سد و اشک هایم را پاک می کند و لب می زند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آروم! آروم! همه چی تموم شد. دیگه پیش خودمی. تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان او برخلاف نگاه سرگردان من، مصمم است. سرم را توی سینه اش فرو می برم و با صدایی ضعیف می گویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی اون هنوز شوهرمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحل کارم یکی از پر تیراژترین روزنامه های آن زمان ایران بود. دفتری بزرگ با کلی کارمند و روزنامه نگار و خبرنگار. مرا به بخش تبلیغات و آگهی ها فرستاده بودند. مسئول مستقیمم خانم مسن و مهربانی بود به نام امیدی. از همان روزهای اول مهرش به دلم نشست. بعضی روزها موقع صرف ناهار کنار هم می نشستیم و حرف می زدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب، خوشگل خانوم. از شوهرت برام بگو. چطوری آشنا شدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرینگ ساده ی سفید را توی دستم چرخاندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از بچگی می شناختمش. پدرش همکار و دوست صمیمی بابامه. با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش مملو از حس های خوب بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند سالشه؟ چی کارست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم پر از عشق بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- 27 سالشه. ترم آخر ارشد مهندسی شیمیه. از اون خرخونای معروف که سرش بره درسش نمی ره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایام امتحاناتش بدترین دوران زندگی من بود، چون تقریبا نمی دیدمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلا هم به صورت قراردادی واسه شرکت نفت کار می کنه. حقوقش زیاد نیست، اما خب از هیچی بهتره. ایشاا... درسش که تموم شه استخدام میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ایشاا... عزیزم. ایشاا...! خب حالا که شوهرت ارشده تو چرا ادامه نمی دی؟ حیفی واسه مدرک کاردانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستانم را توی هوا تکان دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای نه! من از درس خوندن خوشم نمیاد. مگه مخمو از سر راه آوردم؟ همینم به زور و ضرب اشکان گرفتم. اصلا این همه عشق و علاقش رو به درس خوندن درک نمی کنم. این همه درس خونده آخرش چی شده؟ فعلا که حقوقش به یه تومن هم نمی رسه. تازه استخدامم بشه اتفاق مهمی نمی افته. یه حقوق کارمندی بخور و نمیره. پول تو کار آزاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی چه فایده؟ گوش نمی ده که. تا آخر عمر هشتمون گروی نهمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکه ای گوجه توی دهانش گذاشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کار آزاد روحیه و جنم خودش رو می خواد. اگه نداشته باشی با سر زمین می خوری. شغل دولتی یه جورایی اطمینان خاطر و امنیتش بیشتره. حقوقش کمه اما میشه روش حساب کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستانم را به سینه زدم. صورت اشکان را تجسم کردم. یعنی جنم کار آزاد را نداشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره خب. اینم هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه هایم را با بی قیدی بالا انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هرچند که واسه من این چیزا اهمیت نداره. درسته که هیچکی از پول بدش نمیاد، اما من همین که اشکان رو داشته باشم بسمه. چیز بیشتری نمی خوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند خندید. دستی به پشتم زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حسابی عاشقیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرخ شدن گونه هایم را حس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه شما که نمی دونین چقدر گله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرانه گونه ام را ب*و*سید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شک ندارم همین طوره که همچین فرشته مهربونی نصیبش شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت میز برخاست، اما میانه راه توقف کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی هر روز صدقه بده دخترم. این روزا حسود و بدخواه زیاد شده. می ترسم چشمتون بزنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم محکمی گفتم، اما در دل به اعتقادات پوسیده اش پوزخند زدم. من و اشکان خیلی معمولی تر از آنی بودیم که توی چشم کسی باشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرین لقمه غذایم را خوردم و ظرفم را توی کوله گذاشتم و به محل کارم برگشتم. سه پوشه با رنگ های مختلف روی میزم خودنمایی می کردند. باید برای تهیه عکس و گزارش به محل کارشان می رفتم. شوخی که نبود. آگهی تمام صفحه می خواستند. بند کیفم را روی شانه انداختم و در حالی که شماره اشکان را می گرفتم از دفتر بیرون زدم. صدایش خسته بود و بیشتر از آن بی حوصله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جونم زندگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام. خوبی عزیزم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبم. کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافگی اش کاملا مشهود بود. فهمیدم که باز هم به بن بست خورده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان از دفتر اومدم بیرون. دارم میرم طرف ظفر. تو کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش دور شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا باید باشم؟ سر کار دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترجیح دادم در مورد وام حرفی نزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خسته نباشی عزیزم. خواستم حالت رو بپرسم. به کارت برس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش نزدیک شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیام دنبالت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه بابا. تا برسی اونجا شب شده. منم کارم که تموم شه میرم خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم دور شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس مراقب خودت باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irب*و*سه ای برایش فرستادم. قطع کردم و گوشی را توی جیبم انداختم و زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- "لعنت به بی پولی!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب قطوری را از روی میز برمی دارم و بی هدف ورق می زنم. تمام صفحاتش پر است از آناتومی انسان و انواع و اقسام امراض با ظاهری چندش آور. با خودم می اندیشم چطور این همه کتاب را می خواند و مغزش منفجر نمی شود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم می نشیند. با دو فنجان در دستش که بخار خوش بویی را متصاعد می کنند. یکی را به سمتم می گیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بخور. دماغت سرخ شده. سردته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعذب از نزدیکی اش، فنجان را می گیرم و خودم را به انتهایی ترین قسمت مبل می کشانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان دیگه نه. خوبم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هایش درهم است. با احتیاط لب به فنجان می زند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتره یکی دو ساعت بخوابی. بعدا حرف می زنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قرصی که در فرودگاه آلمان و زیر نگاه متاسف "او" بلعیدم، تمام مسیر را در بیهوشی به سر برده بودم. دیگر خوابم نمی آید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوابم نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهوه را مزه می کنم. سیاه است و تلخ، مثل روزگارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه، ولی حرف زدن و تصمیم گرفتن باشه واسه یه وقت بهتر. اگه خواستی می تونیم یه چرخی تو شهر بزنیم. پالتویی که آوردی اصلا مناسب اینجا نیست. بریم یه چیز درست و حسابی واست بخرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کوره در رفتن خصوصیت بارز این روزهایم است. بی اختیار صدایم بالا می رود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیومدم اینجا که بگردم و خرید کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب نگاهم می کند. صاف می نشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدم که نجاتم بدی. اومدم تکلیفمو یه سره کنی. اومدم که از این جهنم بیرونم بکشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفضای بین دو ابرویش کوچک تر می شود اما حرفی نمی زند. این بار زیر لب و برای خودم تکرار می کنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدم نجاتم بدی. نجاتم بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجان را روی میز می گذارد و نزدیکم می شود. چقدر نسبت به شخصیت اینترنتی اش جدی تر است. دستانم را توی دستش می گیرد و آرام می فشارد. باز اشکم جاری می شود، اما دیگر نمی گوید آرام، نترس! من اینجام. فقط نگاهم می کند. لرزیدن چانه و بغض حرف هایم را نامفهوم می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگو که نجاتم میدی. بگو که تمومش می کنی. بگو! تو رو خدا بگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه هایم را می گیرد و تن خسته و نحیفم را در آغوشش جا می دهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من باختم. همه چیمو باختم. زندگیمو، جوونیمو، به همه چی پشت پا زدم. بگو که درستش می کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین دو کتفم را می مالد و آهسته می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باختن همیشه هم بد نیست. بعضی وقتا باید عمدا ببازی که تا به یه بازی کثیف خاتمه بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را بالا می گیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما خط خوردن اسم شوهرت از شناسنامه ت آخر بازی نیست. می دونی که.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش را می دانم. بارها و ساعت ها سر این موضوع بحث کرده ایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می دونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکم را پاک می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازم نیست انقدر نگران باشی. طلاقت میده. راحت تر از اونی که فکرش رو بکنی. مطمئن باش همین الان داره با دمش گردو می شکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر کلمه اش نیشتری می شود و در قلبم فرو می رود. به حال خرابم لبخند می زند. نه لبخند نیست؛ زهرخند است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر چند که ... چیزی که عوض داره گله نداره. مگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصراحت حرفش دلم را می شکند و باز هوای چشمم را طوفانی می کند. از جایم برمی خیزم و بی هدف توی پذیرایی می چرخم. اضطراب پدر قلبم را درآورده. دست هایم می لرزند. باید قرص هایم را بخورم. قرص هایم کجایند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لباس بپوش بریم بیرون یه دوری بزنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی هوا می پرسم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همخونه ت دختر بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خندد و سر تکان می دهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست هایم را به کمر می زنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه؟ به نظرم زیادی اینجا مرتبه. واسه دو تا پسر عجیبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی بالا می اندازد و با همان لبخند اعصاب خردکن نگاهم می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی این همه سال که اینجایی تنها بودی؟ بدون دوست دختر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز می خندد. بی جواب! به روش خودشم یه لنگه ابرویم را بالا می برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- انتظار داری باور کنم؟ مرد باشی و اینقدر زاهد و پاکدامن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار بلند می خندد. پر استهزا، پر تمسخر! آرنجش را روی زانو می گذارد و کمی به جلو خم می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کثافت کاری نکردن و با هر کسی نپریدن خیلی عجیبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا با من این طور حرف می زند؟ چرا؟ به چه حقی؟ داد می زنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورت چیه؟ این که من اون خونه لعنتی رو ترک کردم و اومدم اینجا یعنی کثافتم؟ یعنی با هر کسی ام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانش را تنگ می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه ربطی داشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را توی موهایم فرو می برم و تا آنجا که جان دارم می کشم. درد توی ریشه موهایم می دود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ربط داره. از موقعی که من اومدم داری نیش و کنایه می زنی. منو نمی خوای؟ می خوای برم؟ خب اصلا چرا اومدی دنبالم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کم کم متعجب و بعد غمدار می شود. برمی خیزد و کاپشنش را از روی مبل برمی دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پالتوت رو بپوش بریم بیرون. اعصابت خیلی متشنجه. هوای آزاد برات خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ می کشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من دیوونه نیستم. من روانی نیستم. اعصاب من هیچ مشکلی نداره. هر مشکلی هم داره تقصیر توئه. تقصیر تو و هم جنسای آشغالت. شما مردا منو به این حال و روز انداختین. شماهایی که اولش ادعای عاشقیتون میشه و بعد که به هدفتون رسیدین گند می زنین به باورامون. شماها ما رو دیوونه می کنین. شماها از ما یه مشت روانی قرصی می سازین. بعدش به هوای این که زنم نمی تونه تمکین کنه میرین با یکی دیگه. مثِ یه تیکه زباله دورمون میندازین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکم می آید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جلو نیا. از همتون متنفرم! از همتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم می لرزد. تک تک سلول هایم می لرزند. گوشه دیوار چمباتمه می زنم. می بینم که کیفم را روی میز خالی می کند و از بین آن همه دارو یکی را برمی دارد و با لیوانی آب به دستم می دهد. آن قدر لرزش دستانم شدید است که نیمی از آب را روی لباسم می ریزم. زانو می زند. دستم را با دستانش محکم می کند. قرص را می خورم. اطراف دهانم را پاک می کند. زیر بازویم را می گیرد و به اتاق می بَرَدَم. پتو را تا زیر چانه ام بالا می کشد و می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می خوای پیشت بمونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب نمی دهم و پشتم را به او می کنم و قبل از ورود به دنیای بی خبری به خاطرات اجازه آوار شدن می دهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت سسی شده ام را لیس زدم و به صورت خندان اشکان چشمک زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه خب؟ سسش خوشمزه ست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهربان جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نوش جونت عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکه ای پیتزا از بشقاب خودش برداشت و نزدیک آورد. دهانم را باز کردم و گاز بزرگی زدم و با دهان پر گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودتم بخور. پیتزای تو رو هم من خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه چند دختر را روی خودمان دیدم. بینیشان را چین انداخته بودند و زیر چشمی دیدمان می زدند و دم گوش یکدیگر پچ پچ می کردند. پشت چشمی نازک کردم و رو برگرداندم و در دل گفتم "تا کور شود هر آن که نتواند دید." حواسم را جمع اشکان کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خلاصه انقدر ضامن و چک و سفته و کوفت و زهرمار می خوان که آدم رو به غلط کردن میندازن. بقیه میلیارد میلیارد می دزدن و می چاپن و میرن و کک کسی هم نمی گزه. اون وقت واسه ده میلیون پولی که می خوان به یه جوون واسه شروع زندگیش بدن، اون قدر سنگ اندازی می کنن که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه نمی دونم باید چی کار کنم. این آخریه هر چی مدرک خواست جور کردم و بردم. تازه یارو برمی گرده میگه بخشنامه اومده اعتبار نیست. وام و تسهیلات پَر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم آه کشیدم و با افسوس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی بگم والا. یکی مثل ما لنگ ده میلیون تومنه. یکی هم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را زیر چانه ام زدم و از پنجره به خیابان خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه بدونی این روزا کجاها میرم و چیا می بینم! دیروز واسه تهیه گزارش فروش یه برج رفته بودم. بگو کجا؟ الهیه! بپرس چند طبقه؟ چهل تا. هر واحد هزار و پونصد متر. از امکاناتش که هیچی نپرس. یه چیزایی می گفتن که به گوشمم نخورده بود. حتی نمی دونستم چه جوری باید بنویسمشون. حالا نکته جالبش می دونی کجاست؟ کل برج به اسم یه دختره هم سن و سال من بود. داشتم با مدیر فروششون حرف می زدم که اومد و دیدمش. داشت با موبایلش حرف می زد. فکر کنم دوستش بود. از آخرین سفرش به ایتالیا تعریف می کرد و می خندید. تازه می گفت ایتالیا خیلی کشور سطح پایینیه. زیاد بهش خوش نگذشته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را از زیر چانه ام برداشتم و به اشکان که مغموم سر به زیر انداخته بود نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید سر و وضعش رو می دیدی. کم کم دو سه تومن قیمت کیف و کفش و لباسش بود. یه ریخت و قیافه ای هم واسه خودش درست کرده بود که بیا و ببین. موهای اجق وجق، لبای گنده! چیزی به اسم دماغم که نداشت. پوستشم که برنزه چه عرض کنم، به سیاهی می زد. بلایی نبود که سر خودش نیاورده باشه. اینا همه از پول بی صاحبه دیگه. نمی دونن چه جوری باید خرجش کنن. اون وقت ما ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتان اشکان روی پوست دستم لغزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشبختی که به این چیزا نیست زندگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز آه کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هرچند که شاید داشتن پول خوشبختی نیاره، اما نداشتنش حتما بدبختی میاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم از این همه تبعیض در جامعه، از این شکاف طبقاتی وحشتناک و عجیب و غریب، از زمین و زمانی که به خاطر ده میلیون تومان نمی گذاشت زندگیمان را شروع کنیم گرفته بود. دلم گرفته بود اما به خاطر دل شکسته اشکان خندیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر کی ندونه فکر می کنه ما گداییم. تو خیلی سخت می گیری. وگرنه بابام ده بار گفته حاضره این پول رو به عنوان قرض بهمون بده. هر وقت داشتیم پسش میدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر عرض یک ثانیه چشم هایش را خون گرفت و اخم هایش در هم رفت. دستش را از روی دستم برداشت و با تحکم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بار آخرت باشه که این حرف رو می زنی تارا. همین مونده پول عروسیمو پدر زنم بده. پاشو بریم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله میز را ترک کردم. پشت سرش راه افتادم و آهسته گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظوری نداشتم. ببخشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابم را نداد، اما هنگام عبور از خیابان دستم را گرفت که مبادا خطری تهدیدم کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتورنتو شهر سردیست و بیشتر از هوایش نگاه های منجمد مردمش بیداد می کند. انگار در چشمانشان به جای مردمک، شیشه گذاشته اند یا تکه های یخ. بیشتر سردم می شود. یقه ی پالتویم را بالا می زنم و سر در گریبان فرو می برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه سردته برگردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنم را می چرخانم و نگاهش می کنم. حضورش را از یاد برده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه. خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهر پر هیاهو و پر جنب و جوش است. چند روز دیگر سال نوی میلادی آغاز می شود. این را از درخت های تزیین شده آماده ی فروش و بابانوئل های خندان و قرمزپوش می فهمم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می خوای یه نوشیدنی گرم بخوریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ گرمایی نمی تواند این خون بی رمق را به جریان بیندازد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه. دلم می خواد راه برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه ای بالا می اندازد و می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسم اینجا "بِلور استریت" یا همون خیابون بلوره. مرکز برندهای معروف دنیا. معمولا افراد عادی نمی تونند زیاد از اینجا خرید کنن، اما الان می بینی که با وجود این سرمای وحشتناک، به خاطر حراجای فوق العاده چقدر شلوغه. به نظرم یه نگاهی به لباسای گرمش بنداز. لازمت میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به علامت نفی تکان می دهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی خوام. کلی لباس آوردم با خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را می گیرد و با خود به تریای سر راه می برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس حداقل بیا یه چیزی بخوریم. مردم از سرما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گشوده شدن در هوای گرم صورتم را نشانه می رود. پوست منقبض شده از سرمایم کمی باز می شود. به سمت میزی هدایتم می کند. تغییر دمای ناگهانی حس خفقان را به جانم می اندازد. پالتویم را در می آورم و روی صندلی می اندازم. قبل از من می نشیند و اندام تونیک پوشم را از نظر می گذراند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی لاغری. باید بیشتر به خودت برسی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی نشینم. خودم را بغل می کنم و بی توجه به حرفش می گویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا تنها بودن خیلی سخته. آدماش یه جوریَن. چطوری دووم آوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم را تنگ می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا این همه سال تنها بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن قدر بلند می خندد که تمام دور و بری هایمان می چرخند و نگاهمان می کنند. بدنش را عقب می کشد و کف دستانش را روی لبه میز می گذارد. چقدر جذاب است. چقدر دوست داشتنیست. چقدر خواستنیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گیر دادی که هر جوری شده از زبون من حرف بکشیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی می کنم لبخند بزنم، اما کش نمی آیند این لب های لعنتی. جدی می شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر چی هم که بوده بعد از ماجرای تو و اشکان تموم شد. وقتی اون عشق و عاشقی افسانه ای، آخرش این باشه، وای به حال روابط.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم اشکان مو به تنم سیخ می کند. فروغ از چشمانم می رود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه انقدر واست مهمه که بدونی، پس بدون مدت هاست که با هیچ دختری نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب می گویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ... فقط ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفم را قطع می کند و می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیالت راحت باشه. جای کسی رو تنگ نکردی. گفتم که همخونه قبلیم پسر بود. اونم الان رفته پیش یکی از بچه ها. جاش خوبه. نگران نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو گارسون را صدا می زند و در همان حال می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شیر قهوه های اینجا نظیر ندارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم پی پسر بلند قدیست که از پشت سر نزدیکش می شود و با ذوق دست روی شانه اش می گذارد و به انگلیسی می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- "تیام" خودتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بالا می گیرد. نگاهم بینشان در گذر است. لبانش به لبخندی عمیق باز می شوند. برمی خیزد و با پسر مقابلش دست می دهد و بعد همدیگر را در آغوش می کشند. لهجه و حرف هایشان زیاد برایم قابل درک نیست. پسر را رها می کند و رو به من می چرخد. از بین هر آن چه که می گوید همین را می فهمم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معرفی می کنم. خواهرم تارا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر با خوشرویی دست می دهد. به زور لبخند می زنم و دستش را می فشارم. کنارمان می نشیند. تیام معرفی اش می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاتریک از دوستان قدیمی منه. دو سال اولِ جنرال رو با هم بودیم و بعد اون رفت به یکی از دانشگاه های آمریکا، اما از قرار واسه تخصص برگشته همین جا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست و پا شکسته و بی حوصله تعارفی می کنم و "خوشبختمی" می گویم. پسر نگاهش میخ من شده. می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تیام همیشه در مورد شما حرف می زد. عکستون رو هم دیده بودم. قیافتون عوض شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیام می خواهد ترجمه کند. دستم را بالا می برم که یعنی نیازی نیست و پوزخند می زنم و می گویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیر شدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی می کند شمرده حرف بزند و از کلمات ساده استفاده کند تا بتوانیم با هم ارتباط برقرار کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیر؟ نه؟ زیباتر شدین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام می گیرد. پس این خارجی های رُک هم تعارف بلدند. من و زیبایی؟ مگر در جهنم می توان زیبا ماند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره چشمان نافذش را از من می گیرد و باز با تیام مشغول می شود. رنگ پوست تیره ای دارد. با کمی تخفیف می توان گفت برنزه. چشمانش هم آبی تیره ست. آبی سیاه! از آن هایی که در شب نمی توانی رنگش را تشخیص دهی. موهایش هم مشکی است. چرا فکر می کردم همه چشم رنگی ها بورند؟ قیافه اش بیشتر شبیه مردهای آمریکای جنوبیست. همان هایی که در فیلم های فارسی وان می دیدم. در کل قیافه خاصی داشت. به خصوص برای منِ ایرانی. قیافه اش از آن هایی نبود که مشابهش در ایران دیده شود. گوش تیز می کنم بلکه از حرف هایشان چیزی دستگیرم شود. در نهایت می فهمم که تازه وارد تورنتو شده و در هتلی در همان نزدیکی اقامت دارد و این تریا پاتوق دوران قدیمشان بوده و به یاد آن روزها سری به اینجا زده که شانسش گرفته و ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تارا خانوم! با ما باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج و گنگ به تیام می نگرم. می خندد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی ساکتی. یه چیزی بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستانم را در هم قفل می کنم و عصبی از نگاه مستقیم پاتریک می گویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زیاد زبانم خوب نیست. می دونی که.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را جلو می آورد و روی دستم می گذارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از همون کلماتی که بلدی استفاده کن. باید هر چه زودتر راه بیفتی. باید با مردم ارتباط بگیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دلم ارتباط با مردم را نمی خواست. دلم گوشه ای دنج دور از چشم همه می خواست، اما تیام هزار و یک شرط پیش پایم گذاشته بود تا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از نظر تو مشکلی نداره پاتریک چند شب مهمونمون باشه تا یه جایی پیدا کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بلافاصله تاکید می کند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من همه جوره بهش اعتماد دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پاتریک که با فنجانش مشغول است نگاه می کنم. حسم منفیست. مثل تمام حس های این روزهایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زیاد ازش خوشم نمیاد، ولی به هرحال واسه من فرقی نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاتریک سرش را بالا می گیرد و به لبخندی مهمانم می کند. عجیب است که سرمای نگاه این غربی ها را در چشمانش نمی بینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در ضمن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خنده نابهنگام تیام متجب می شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاتریک فارسی بلده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپم را از داخل گاز می گیرم. نمی دانم صورتم چقدر سرخ می شود که هر دو را به خنده وا می دارد. پاتریک ضربه دوستانه ای به شانه ام می زند و می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irRelax tara...its ok.-
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سردرد و تهوع از خواب بیدار می شوم. تا نزدیکی های صبح از صدای قهقهه دو پسر اتاق بغلی چشم روی هم نگذاشتم. تازه به گمانم رعایت می کردند. نمی دانم اگر حضور من نبود چه غوغایی می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپتو را کنار می زنم و ملحفه ی تشک و بالش را با نفرت از تنشان می کَنم. بوی عطر مردانه مخلوط شده با تار و پودش حالم را منقلب می کند. می دانم تیام قبل از آمدن من همه چیز را شسته و تمیز کرده، اما انگار این بو شستنی و پاک شدنی نبوده. از چمدانی که هنوز باز نشده ملحفه های سفید و تمیز خودم را بیرون می کشم و روی تخت می اندازم. برسم را برمی دارم و رو به روی آینه می نشینم. چشمانم پف کرده و موهایم وز شده. پوفی می کنم و با خشونت شانه را توی موهایم فرو می برم. آبی به دست و صورتم می زنم و به آشپزخانه می روم. خبری از پسرها نیست. البته با آن فعالیت دیشبشان بعید است به این زودی ها خبری بشود. معده ام صدا می دهد. گرسنه هستم اما میلی به غذا ندارم. دیشب هم بی شام خوابیدم. ناهار هم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نمی شود. ضعف غلبه می کند. در یخچال را باز می کنم. شکلات صبحانه دارد. پنیر و شیر هم هست. شکلات را برمی دارم. دلم نان لواش می خواهد، اما به جز تُست چیزی نمی یابم. خنده دار است! اینجا دنبال نان لواش گشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبحانه ام را می خورم و به هال می روم. عقربه ها ساعت نه را نشان می دهند. سر درد امانم را بریده. روی کاناپه دراز می کشم و با مشت به پیشانی ام می کوبم. باز هم خاطره های توی مغزم مثل تومورهای پر عروق، خونریزی می کنند. می خواهم برگردم به عقب. به سال های دورتر از صدها قرن، اما تماس دست هایی با شقیقه ام مانع می شود. سریع چشم باز می کنم و با دیدن پاتریک که روی تنم خم شده نیم خیز می شوم. دستانش را بالا می برد و می گوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- its me.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دل فحشش می دهم. طوری می گوید "منم" که انگار صد سال است که می شناسمش. با رکابی و شلوارک رو به رویم ایستاده و می گوید "its me". با غیظ می گویم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما که فارسی بلدی چرا انگلیسی حرف می زنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند می زند و می نشیند. واقعا مردها با چه اعتماد به نفسی شلوارک می پوشند؟ چرا فکر می کنند پاهای زشت و پشم های چندش آورشان برای ما زن ها جالب و دیدنیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی سرت درد می کنه آروم ماساژش بده. سیرکولیشن (گردش خون) رو بهتر می کنه و دردت آروم میشه. مشت زدن فایده ای نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلهجه دارد، اما روان حرف می زند. کلی سوال دارم، اما انگیزه ای برای پرسیدن نیست. زیر لب تشکر می کنم و برمی خیزم که به اتاق بروم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تارا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش می کنم. بلند می شود. خیلی از من بلندتر است. لقب غول را شایسته اش می بینم و چشمانش! هیچی بهتر از همان آبیِ سیاه نیست. آبیِ خیلی سیاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می تونم یه سوال بپرسم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمانه
۳۹ ساله 00واقعا رمان قشنگی بود پیشنهاد میدم بخونید قلمتون مانا پگاه عزیز
۱ ماه پیشSetayesh
10نمیدونم این چندمین باریه که دارم این رمان رو میخونم و گریه میکنم و به نظرم کافی نیس و باید بارها و بارها بخونم و یادبگیرم🤍واقعا ازتون ممنونم که انقدر زیبا مینویسید و آرامش میدین❤
۱ ماه پیش......
00اشکان توی داستان خیلی لوس و بی منطق بود😑من عاشق مانی بودم ولی خدایی خودخواهی هایی که مردا اسمشو غیرت میذارندخیلی زنده نوشته شده بود . من عاشقتم پگاه 😍😍😍
۳ ماه پیشقربانی
۳۲ ساله 10به نظرم آخرش خوب تموم شد اگه می رفت مکزیک خیلی خوب نبود
۳ ماه پیشآذر
۲۰ ساله 20رمان هایی زیادی خوندم خیلی زیاد، ولی از بین همشون فقط اسم چندتا نویسنده رو همیشه برای شروع دوباره انتخاب میکنم ، پگاه عزیزم قلمت همیشه مانا ، از این رمانت هم بسیار لذت بردم
۴ ماه پیشپگاه
۲۴ ساله 00چجوری میتونی اینقدررررر خفن باشی اخهههههه
۵ ماه پیششهناز
00عالی بود خسته نباشید خدا قوت دستتون توان
۵ ماه پیشمهناز
00با سلام رمانش قشنگ بود اینکه تصمیم گرفت رو پای خودش بایسته. ولی شما زیاده از حد ایران رو سیاه و خارج رو خوب نشون دادین. همه چی بعد طلاق به خود آدم مربوط میشه که بقیه چه رفتاری باهاش داشته باشن.
۵ ماه پیشبرازنده
۲۶ ساله 00رمان خوبی بود اما دوستداشتم با مانی بمونه و سن دختره اصلا به اشتباهاش نمیخورد از یه دختره 19ساله شاید توقع این همه اشتباه داشت اما 25ساله نه نتیجه رو دوست دارم و کاش جلد دوم داشته باشه
۷ ماه پیش..
00قلم نویسنده قوی!رمان حاوی داستان جالب و زیبا.در ایران بیشتر به نیمه خالی لیوان نگاه کرده بودید.آخر رمان متفاوت و عجیب بود امادوست داشتم!عضی جاها خودتحقیری بود ولی بعضی جاها افتخار وحمایت.قلم تون مانا❤
۸ ماه پیشزهره
۴۰ ساله 10قلم خوبی داشت اما انگار نه از اروپا و زندگی در اروپا چیزی میدونست نه از زندگی در ایران این حجم از خودتحقیری و سیاه نمایی از یک آدم فرهنگی و نویسنده نوبره .
۱۰ ماه پیشیک دوست
01من موافق نیستم که میگید زنان مطلقه نمی تونندزندگی کنند اونها هم حق زندگی دوباره رو دارندچون مقصر بعضی از اتفاقات ما نیستیم وتقدیرهم در اون دست داره پس نمیشه گفت زنان مطلقه حق زندگی ندارند،زیبا بنگرید
۱۰ ماه پیشMasoomeh
10خیلی خیلی رمان زیبا و جذابی بود..من که از خوندن این رمان لذت بدوم و همراه تارا اشک ریختم..مومیایی همیشه تو ذهنم میمونه و این قدرت و توانایی نویسنده رو نشون میده..ممنون از پگاه عزیز👌👏
۱۱ ماه پیشسارا
20شاهکار بود پگاه!
۱۱ ماه پیش
نگار
۴۰ ساله 00به عشق رمان محشر اسطوره مومیایی رو خوندم اما قابل قیاس با هم نبودن تا وسطای رمان عالی اما دیگه افت کرد تارا خیلی احمق بود حیف مانی و اشکان و پاتریک که عاشق این بودن پایان داستانم بسیار مزخرف بود