رمان درباره دوشخصیت شیرین وبهداد هست شیرین دختری ازخانواده ی مذهبی است که به دلیل محدویت ازطرف خانواده نیاز مبرم به یک دوست احساس میکنه ودراین بین درچت روم به صورت اتفاقی بابهداد آشنا میشودبهداد پسری است ازیک خانواده متوسط که همراه مادرش زندگی میکند. رابطه ی پنهانی آن دو شکل میگرد ودراوج وابستگی ازبلندی به پستی میرسدو…

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۶ دقیقه

مطالعه آنلاین مجازات شیرین
نویسنده : الف.میم.جیم

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

رمان درباره دوشخصیت شیرین وبهداد هست شیرین دختری ازخانواده ی مذهبی است که به دلیل محدویت ازطرف خانواده نیاز مبرم به یک دوست احساس میکنه ودراین بین درچت روم به صورت اتفاقی بابهداد آشنا میشودبهداد پسری است ازیک خانواده متوسط که همراه مادرش زندگی میکند.

رابطه ی پنهانی آن دو شکل میگرد ودراوج وابستگی ازبلندی به پستی میرسدو…

خسته و کوفته ازمدرسه اومدم خونه وطبق همون روال همیشگی ،سریع رفتم سراغ کامپیوترکه بازم مثل همیشه صدای مامان دراومد

مامان-شیـــــرین بازنیومده رفتی سراغ اون کامپیوتر

پوف کلافه ای کشیدمو از اتاقم اومدم بیرون

-چیه مامان؟

مامان-این چه وضع حرف زدنه،جای سلام کردنته؟

-ببخشید خب، سلام الان راضی شدی؟

مامان-نخیر به جای بازی کردن بااون خونه خراب کن لیاستوعوض کن بیاکمک من که خیلی کارداریم

-بازچه خبره مامان؟

-خدیجه خانم نذر کرده بود واسه قبولی جوادپسرش سفره بندازه طفلکی خونشون کوچیکه گفتم فردا بیادخونه ی مابندازه

-آخه مادرمن این چکاری بودکردی؟هفته که هفت روزه هفت روزشم شماخودت سفره میندازی دیگه چیکار به سفره خدیجه خانم داری؟

مامان-حرف نباشه تولازم نیست تواین چیزادخالت کنی مگه چی میشه یه ثوابیم میبریم بروسریع لباستو عوض کن بیا

همیشه همینه مامان اندازه یه ارزنم واسه نظرمن ارزش قائل نیست انگارمن تواین خونه زندگی نمیکنم بی حوصله سمت اتاقم رفتم و توهمون حین صدای مامانوشنیدم که میگفت:دوباره نری سراغ اون کامپیوترا لفتتش نده زودبیا.ازحرص پاموکوبیدم زمینو دادازدم:باشــــــــه

تمام روزو یه کله کارکردم واوامرمامانو انجام دادم تقریبا همه چیو واسه فردا آماده کردم چون اصلا دلم نمیخواست خودم تومراسم حضورداشته باشم مامان خودش این اخلاقمو خوب میدونه وهمیشه سرزنشم میکنه بااین وجود تواین یه مورد مجبورم نمیکنه.

بالاخره یه وقت ازادگیر آوردمو نشستم پای کامپیوتر به محض بازکردن صفحه ی چت روم محبوبم یه پیام جلوم ظاهر شدو بازم ازطرف همون فرستنده ی همیشگی :بهداد

خیره به پیام روی صفحه براش تایپ کردم :میشه دقیقا بگی چی میخوای.بلافاصله جواب داد:جواب سلام واجبه ها کلافه تایپ کردم :واسه مزاحما نه

بهداد-مزاحم چیه دختر خوب من فقط میخوام باهم حرف بزنیم

-من نخوام حرف بزنم باید کیوببینم؟

بهداد-ببین من خوب میدونم توهم از روتنهایی اومدی چت روم درست مثل من

-بعداونوقت ازکجا به این نتیجه رسیدی؟

بهداد-هرکی میاد اینجا همین وضعیتو داره همه برای فرار ازتنهایی وپیداکردن یه همصحبت میان این جورجاها اما درموردتو نمیدونم حس عجیبی دارم فکرمیکنم میتونیم به هم کمک کنیم خواهش میکنم حداقل بهش فکرکن

پوف کلافه ای کشیدمو صفحه ی چت رومو بستم خودمم نمیفهمم چمه ازیه طرف حس میکنم به یه همچین آدمی نیازدارم بالاخره تاابدکه نمیتونم باسرکار گذاشتن این واون ازاین تنهایی فرارکنم قبلافقط ازرروی بیکاری میومدم چت روم اما حالا خودمم حس میکنم به کسی نیازدارم که منو ازپیله ی تنهاییام دربیاره تنها دوست صمیمی من سپیده است که رابطم باهاش محدود به همون مدرسه است چون اصولا خانوادم ازرفیق بازی خوششون نمیاد ازطرفی واقعا میترسم ازاینکه باباومامان بوببرن که دراین صورت هم کلک من کنده است هم خونه خراب کن

صبح باصدای بلندموبایل درپیتم که به لطف قدغن کردنای مامان و بابا یه دوربین ناقابلم نداره بیدارشدم خاموشش کردم و پرتش کردم روتخت باچشمایی که ازروی بیخوابی به زورباز شده بود راه افتادم سمت دستشویی صورتمو با آب سردشستم بلکن خواب ازسرم بپره عادت به صبونه خوردن ندارم پس بیخیال لباسمو پوشیدمو ازخونه زدم بیرون جلوی مدرسه سپیده رودیدم اونم بادیدن قیافه ی زارم دویید سمتمو نفس زنان پرسید:چی شدی شیرین خوبی؟باسگرمه های توهم جواب دادم آره ورفتم داخل حیاط مدرسه سپیده پشت سرم اومد داخل و جلو راهمو سدکرد

سپیده-ای بابا دودیقه صبرکن ببینم چی شده خب

وایسادمو باچشمام زل زدم بهش باچشمای درشتش خیره شدبهموپرسید بازم نخوابیدی به خاطره اون پسره؟

سرموانداختم پایینوب*ا*س*نگریزه های ناشی ازپرکردن فرورفتگی گوشه حیاط مشغول شدم

بادستش چونمو آورد بالا وگفت:اخه قربونت برم چرا خودتواذیت میکنی اگه میخوای باهاش درارتباط باشی خوب ازیه جایی شروع کن

خیره شدم به صورتش، سپیده یه دختر خوشگل با اندام کاملا مناسب بود درست برعکس من که چهرم کاملا معمولی بو دواضافه وزنم داشتم تازگیاهم لباسام واسم تنگ شده بودوهروقت ازدکتر ورژیم غذایی بامادرم حرف میزدم مخالفت میکردو میگفت خوشم نمیاد نی قلیون شی!صدای آرومش منو ازافکارم بیرون کشید

سپیده-شیرین عزیزم چراانقدر خودت عذاب میدی

کلافه ازاین دلسوزیای دوستانه وحقیقیش دستشو کشیدمو به سمت نیمکت کنار درخت قدیمیه مدرسه حرکت کردم بیخیال روی نیمکتی نشستم که سرماش تا مغز استخونم نفوذمیکردسپیده باوسواس خاصی مانتوشو بالا زدو روی نیمکت نشست یه دفه بایه جیغ خفه بلند شدوشروع کرد به مالیدن پشتش

سپیده-شیرین چه جوری رواین نشستی

ازحرکتش لبخندمحوی رولیم اومد به ذهنم رسید که این دختر چقدرلوسه کیفمو که ازاین کیفای لبتاپ بود هل دادم طرفشو گفتم بشین یه نگاه به کیفو یه نگاه به من انداختو گفت :ینی بشینم واقعا؟! پوف کلافه ای کشیدمو دستشو کشیدم که نشست روی کیف بدبخت من .خیره به روبه رو بی مقدمه گفتم میترسم سپیده که داشت مانتوشو مرتب میکرد برگشت سمتمو گفت :ازچی میترسی بایه حرف حرف زدن عادی که اتفاقی نمیفته برگشتم سمتشو گفتم:ازاون نمیترسم میترسم مامان وبابا بفهمن

سپیده-چه جوری میخوان بفهمن مگه این همه مدت چت میکردی اوناچیزی فهمیدن

-این فرق میکنه میگه صحبت ،ولی من میدونم منظورش چیه این یه جورایی تعهد میاره مثل بقیه نیست من خودمم میخوام که همچین تعهدی باشه ولی میترسم.

بانزدیک شدن مژده یکی از همکلاسیام به نیمکت هردوسکوت کردیم

مژده- سلام چیه این حسابداری عجب رشته ی مذخرفیه یه نگاه به کتا ب اصول حسایداری توی دستش که نویش معلوم بوده تاحالا ورق نخورده انداختمو خیلی جدی گفتم:اگه سخته واسه چی اومدی این رشته؟

مژده متعجب از لحن وجدیتم گفت:وااااااااااااا من بیخیال شونه بالا انداختمو گفتم :والا بعدشم کیفمو از زیر سپیده که حالا میدونستم جای نشستنش باکیفم گرم شده کیشدمو رفتم پشت سرم شنیدم که مژده میگفت این چرا همچین کرد؟!سال آخر حسابداری بودمو باعلاقه درسمو میخوندمو ازاین که کسی به خودش زحمت نده ودرس نخونه و بعد خیلی عادی بگه سخته یا نمفهمم حرصم میگیره

خسته باسردردی که امونمو بریده بود وارد خونه شدم خونه توسکوت محض فرو رفته بود واین یعنی این که مامان طبق معمول خونه نیست بیخیال سمت آشپزخونه رفتم تادلی ازعذا دربیارم که بادیدن یادداشت روی یخچال وارفتم(شیرین من میرم خونه صدیق خانم وقت نکردم غذادرس کنم توخودت یه چیزی درس کن بخور نگران آقاجونت نباش خودم برگشتم شام درس میکنم)پوزخندی به نوشته ی روی یخچال زدم. چه خوب که حداقل مامان شوهرشو یادش نرفته و نگرانیشو به پای من میزاره!بیخیال غذادرس کردن شدم چون اصلا حوصلشو نداشتم یه لقمه نون پنیر واسه خودم آماده کردم رفتم تواتاقمو نشستم روی تخت وهمزمان باگاز زدن به لقمم به حرفای بهدادوسپیده فکر میکردم اینکه من همیشه تنهامو ،نیاز به یه پناه دارم بزرگترین خلأ زندگیمه بالاخره بعداز دوساعت فکر کردن به این نتیجه رسیدم که من باید اینکارو بکنم به هیچی و هیچکسم جز خودم فکر نکنم چون هیچکس تا به حال به فکرم نبوده حتی خانوادم.

شب درست رأس ساعت 8 همون زمانی که همیشه میاد چت روم وارد چت روم شدم ودرست همون زمان پیامش رسید

بهداد-سلام برشیطونک بانو

لبخندزدم به اسم م*س*تعاری که ازترسم واسه خودم انتخاب کرده بودم واسه امنیت بیشتر،بااسترس تایپ کردم سلام

بهداد-به به چه عجب جواب سلام مارودادی بانو این ینی دیگه من مزاحم نیستم؟

تردیدمو کنارگذاشتم ونوشتم نه یه نه ی قاطع به تما م تردیدهام

بهداد-پس ینی میتونیم باهم در ارتباط باشیم؟

-آره

یه اسمیل خنده برام فرستادو نوشت حالا چرا انقدر کوتاه ومختصر جواب میدی؟!

باحواس پرتی نوشتم ینی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-ینی همین نه ،آره دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به گیجی خودم زدمو نوشتم مدلشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابطه ی معمولی ودوستانه ی ما باموافقت من شروع شدومن خوب میدونستم که دارم عادت میکنم چیزی که قرار بود توی این رابطه نباشه ولی من عادت کردم به دردودل کردن بااین دوست معمولی،عادت کردم به تعریف کردن جزئی ترین خاطرات روزانم،من عادت کردم به دلگرمی ها وآرامشی که ازصحبت کردن باهاش به دست میارم،من عادت کردم به این دوست معمولی به وجودش هرچند بی حضورش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-کجایی شیطونک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-ببینم تونمیخوای بلاخره این اسمتو به مابگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهدادباکمی مکث فرستاد:ببین من میخوام رابطمونوجدی ترکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااین که انتظار همچین چیزیو داشتم ولی ترسیدم احساس میکردم سردم شده بااسترس نوشتم منظورت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-توخوب میدونی منظورم چیه دلم نمیخواد فقط تویه ساعت مشخص باهم حرف بزنیم فکرکنم خودتم به این رابطه وابستگی پیداکردی من دیگه نمیتونم این جوری ادامه بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه آن ترسیدم ازاینکه بره ازاینکه نباشه ومن دوباره تنهاشم حس من فقط وابستگی بود خوب اینو میدونستم داشتم فکرمیکردم چی جواب بدم که پیام فرستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-نترس هیچ علاقه ودرگیری عشقی درکار نیست مافقط میخوایم مثل دوتادوست معمولی کنارهم باشیم همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم دلگرم شدم نوشتم باشه بهدادم بلافاصله جواب داد پس بفرست شیطونک اون شمارتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باکمی دودلی شماره رو براش فرستادم بعدازچند دیقه اس ام اسی اومد باشماره ناشناس بازش کردم بهداد بودنوشته بود:سلام شیطونک بانو دیگه نیازی نیست یه سره پای خونه خراب کن باشی ممنونم ازاعتمادت دوست عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس میکردم گرگرفتم بی اختیار بلند شدم به آینه روبه روم نگاه کردم صورتم یکم قرمز شده بود شایدازترس نمیدونم حسم زیاد جالب نبود بااینکه تصمیم گرفته بودم نسبت به همه چیز بی اهمیت باشم ولی احساس عذاب وجدان میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره به بچه ها که توی حیاط مدرسه والیبال بازی میکردند بودم وتوفکر ،که صدای سپیده به گوشم رسید برگشتم و به چهره ی گل انداختش که به خاطر تقلای زیادو دوییدن سرخ شده بود نگاه کردم این سرخی باعث شده بود زیبایش بیشتر به چشم بیاد نگاهم به بینی خوش فرمش کشیده شد و ناخوداگاه دستم رفت به بینی خودمو تودلم آه کشیدم به خاطرقوس مزاحم روی بینیم بادست سپده که جلوی صورتم تکون میخورد به خودم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-شیرین کجایی؟ چرانشستی اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کردمو دوباره خیره شدم به بچه ها که سعی میکردن تور کهنه ی مدرسه رو سرهم کنند که باز صدای سپیده به گوشم رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-بازتوفکری که...به خاطره بهداده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیجواب گذاشتمش که دوباره ادامه داد:ای بابا توبا این پسره یه دوستی معمولی و شروع کردی که بشینی هرروز زل بزنی به یه جا بری توفکر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده نمیدونست باشروع این رابطه درگیریای ذهنیم بیشتر شده حس خوبی نداشتمو فکر این که دارم به خونوادم خ*ی*ا*ن*ت میکنم مثل خوره افتاده بود به جونم ازطرفی احساس میکردم وابستگی بهداد بهم بیشتر ازیه دوست معمولی شده و واقعا نمیدونستم چیکارکنم ازیه طرفم خونوادمو این حس خائن بودنمو ازطرف دیگه هم سرنوشت رابطم بابهداد که نمیدونستم قراره به کجا برسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آروم سپیده منو ازافکار بی سروتهم بیرون کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-به چی فکرمیکنی؟مگه خودت نمیگفتی دنبال یه جورتعهدی؟مگه نمیخواستی دست ازسرکارگذاشتن این واون برداری؟چیشد پس پشیمون شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.سپیده متعجب باچشمایی که به خاطر تعجب درشتیش دوبرار شده بودخیره شدبهم بادیدن قیافش لبخندی زدمو ادامه دادم:من نمیتونم به کسی متعهد باشم توکه اینو خوب میدونی که بابا چقدر به من حساسه کافی خبردار شه اونوقت چی بگم بهش؟ تازه این حس عذاب وجدان لعنتیم هست که داره خفم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپده-چی داری میگی شیرین مگه من ازهمون اول بهت نگفتم اگه مطمئن نیستی بهش شمارتو نده؟مگه نگفتم دوستی شما دوستی معمولی نمیشه؟مگه نگفتم اینجوری فقط اون بنده خدارو وابسته خودت میکنی؟گوش نکردی حالا بعداز سه ماه دوستی به ظاهرمعمولی میگی میخوای تموش کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده راست میگفت خیلی بهم هشدارداده بوده ولی من که ازحقیقتای تلخی که مثل چماق توسرم میخورد زجرمیکشیدم باعصبانیت برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی میگی من کی گفتم میخوام تموش کنم فقط گفتم نمیخوام این رابطه رو بیش ازحد جدی بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازتن بالای صدام سپیده دلگیر سرشو پایین انداخت باصدای سوت معلم ورزشمون خانم کبیری برگشتیم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کبیری-صدر،کریمی واسه چی نشستین بلند شید ببینم ،بلند شید تامنفی واستون نزاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به سپیده باعصبانیت ازرونیمکت بلند شدم رفتم طرف بچه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوروز ازاون دعوای من با سپیده تومدرسه گذشته بودو توی این دو روز سپیده باهام سرسنگین شده بود.دلگیری سپیده و گیرای عصاب خوردکن مامان که جدیدا بیشتر شده بود حسابی عصبی وکلافم کرده بود بی توجه به همه چیز جواب پیام بهداد ونوشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-خوبی بانو کجاسیر میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم به هوشش. بهداد واقعا پسر باهوشی بود هروقت گرفته وبی حال بودم میفهمیداما من هیچ وقت متوجه ی حالش نمیشدم بهداد واقعا حیف بود، اگه به خاطر نداشتن پدرو سرپرست شدن توی خونوادش برای جلوگیری ازکارکردن مادرش درس ونمیکاره ول نکرده بود الان به جای بارکش بازار مطمئم یه کاره ای میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای آبزیرکا ازکجا فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-مااینیم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا باهوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-چی شده؟اتفاقی افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه چیزی نیست همون مسئله ی همیشگیه :مامانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-راستش میخوام باهات حرف بزنم حوصله داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-اینطوری نه میخوام زنگ بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهداد من که گفتم نمیتونم تلفنی باهات باهات حرف بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-ینی چی این حرفا تونه میخوای باهام حرف بزنی نه حتی اسمتو بهم میگی ینی انقدر بی اعتمادی بهم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بحث اعتماد کردن نیست بهداد،مادوتا دوست معمولی هستیم چه لزومی داره انقدر همه چیو جدی بگیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-هه دوست معمولی؟!ببینم تو نفهمی یاخودتو زدی به نفهمی ؟به نظرت کدوم دخترو پسری تاسه ماه فقط به عنوان دوستای معمولی باهم میمونن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورت چیه؟ ماقرار گذاشتیم یادت که نرفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کدوم قرار دختره ی نفهم؟به نظرت کدوم دوست پسر معمولی هرلحظه و هرجا به فکر دوست دختر معمولیشه؟کدوم دوست معمولی ازنگرانی دوست معمولیش شبا خوابش نمیبره؟کدوم دوست پسر معمولی واسه دوست دختر معمولیش نگرانه که نکنه یه وقت ازدستش بده؟نه من دوست معمولی توأم نه تودوست معمولی من، خودتم اینو خوب میدونی.من دیگه ازاین وضع خسته شدم میخوام مال من باشی فقط مال من میفهمی من ،دوست معمولی نمیخوام عشقمو میخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باترس واسترس زل زدم به متنی که باتأخیربهم رسیدو پر ازغلط املایی توش بودکه معلوم بودبه خاطر عصبانیتش بوده ،نمیدونستم چی باید بگم فقط باترس زل زده بودم به گوشی که یه دفه تودستم لرزید بااسترس دکمه ی پاسخو زدم ،صدای نفسای عصبیش توگوشی پخش میشد بعدازچند دیقه ای که انگار سعی داشت عصبانیتشوکنترل کنه صداشو شنیدم صدای گرمو گیرایی که برای اولین بار میشنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-اگه به اون قراره مسخره است که من همین الان میزنم زیرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی سکوتم طولانی شد دادزد:میشنوی چی میگم،ازترسم هول شدم و جواب دادم آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-خوبه خداروشکرزبونم داری ،خب حالا چیکارمیکنی قبول میکنی یانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسیدم از اینکه بهداد بره ازاینکه دوباره تنهاشم ازاینکه دوباره طعم بی پناهی رو بچشم چشمامو روهم گذاشتمو پرتردیدوبالحنی که ترسمو به وضوح نشون میدادگفتم آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم آره وقدم توراهی گذاشتم که میدونستم درست نیست چشمامو بستمو خودمو زدم به کوری که نبینم این مسیر که درپیش گرفتم اشتباهه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی درمدرسه دیدم که سپیده داره میاد،منتظرشدم بیاد نزدیکتر وقتی به من رسید طبق عادتش تو این یه هفته که باهم قهربودیم سلام کردو سرشو انداخت پایینو دلگیر رفت داخل، پشت سرش رفتم داخل وصداش زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سپیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستادو بابی میلی برگشت طرفم خوب میشناختمش نازک نارجی بود یه کم توقعی اما همه ی اینا درمقابل معرفت ودلرحمیش هیچ بود.دوقدم رفتم جلوتر تابهش نزدیک شم سرش پایین بود وبی هدف کفشاشو روآسفالت میکشید بی مقدمه گفتم: معذرت میخوام به سرعت سرش بالا آوردو زل زد بهم خوب منو میشناخت اینکه چه آدم غدومغروریم تعجبشم واسه همین بود اما من درمقابل صمیمی ترین دوستم ازغرورمم میگذشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخش سپیده اون روزیه کم عصبی بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده لبخندزدو بی هیچ حرفی دستمو کشید وگفت بدو بریم سرکلاس که یخ زدم .همین بود زود راضی میشد چون دلش نمیومد دوست احمقشو ناراحت کنه سرکلاس بازم فکرم درگیر بود اما تظاهر به بیخیالی میکردم چون دلم نمیخواست سپیده چیزی بفهمه ودوباره دلخوری پیش بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس آخربودو من بی حوصله زل زده بودم به کتاب اقتصاد که روی میزم بود باصدای خوردن زنگ، نفس راحتی کشیدمو بلندشم تا وسایلمو جمع کنم که سپیده اومدکنارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-شیرین امروزقراره بامامان بریم بازارنمیتونم باهات بیام خونه ببخشیدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازلحن بامزش لبخندی به لبم اومدوگفتم:خوش بگذره.سپیده جلوتراومدو لپمو ب*و*سیدوگفت:قربونت پس من رفتم خداحافظ.انگارنه انگارکه یه هفتس به خاطر دعوای مسخره ای که من مقصرش بودم باهم قهرکرده بودیم .توی راه آروم قدم میزدم و هوای اواخر بهمن ماه وبوی نم بارونو باتموم وجود به ریه هام میکشیدمو، ل*ذ*ت میبردم ازاین پیاده روی. بااحساس لرزش گوشی توجیبم دست کردمو گوشی روبیرون کشیدم به اسم روی گوشی لبخندزدمو جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد- بله چیه بانوبگو جانم یه ذره دلمون خوش باشه. لبخندی به زبون بازیش زدمو گفتم:سلامت کو آقای دلخوش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهدا-سلام بربانوی تپلی خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بـــــــــهداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-جونم عشقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسیدم ازاین کلمه هایی که میدونستم بهداد ازته دلش به زبون میاره ومن باشنیدنشون هیچ حسی ندارم... هیچی... سعی کردم افکار پریشونمو کناربزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تازه ازسرکاراومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-آره دیگه کمر واسم نمونده به خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازبس لاغرمردنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-عوضش خانمم تپلیه منم که عاشق اینم که زن تپلی باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بـــــــــــــــــــــهدا د

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-عصبانیتتم دوست دارم عشقم توهرجوری باشی من عاشقتم اینو بدون که خیلی دوست دارم خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعذاب وجدان ازاین همه حس خالصانش زمزمه کردم :منم،بااینکه میدونستم دوست داشتن من زمین تاآسمون بادوست داشتن بهداد فرق داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی تلویزیون نشسته بودمو منتظرشروع شدن تکرار سریال موردعلاقم بودم که گوشیم زنگ خورد مامان ازتواشپزخونه بیرون اومد باقیافه ی مشکوکی پرسید کیه؟باحرص برگشتم طرفش گفتم:همچین میپرسی کیه که انگار گ*ن*ا*ه کبیره اس گوشی من زنگ بخوره.مامان چشم غره ای بهم رفت وزیرلب لااله الی... زمزمه کردوبرگشت آشپزخونه .کلافه ازاین گیرای بیخود مامان و حواس پرتی خودم که یادم رفته بودگوشی رو سایلنت کنم ازجام بلندشدم رفتم اتاق بادیدن اسم بهداد روگوشی دکمه ی پاسخ وزدم سعی کردم با آروم ترین صدای ممکن جواب بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد پوف کلافه ای که ناشی از عدم ابراز احساساتم بود کشیدو گفت:یه وقت حالی ازمن نپرسیا؟وقتیم من خودم زنگ میزنم توجواب ندیا خدایی نکرده غرورت خدش دار میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرمنده جواب دادم:به خدا مامان امروز ازصبح خونه بوده اگه جلوش اس ام اس بدم یازنگ بزنم مشکوک میشه ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-من چیکارکنم ازدست این کارای تو بابا ماهم آدمیم ناسلامتی نه میزاری ببینمت نه حتی اسمتو بهم میگی بهت گفتم دوست دارم میخوام خانمم بشی آخه این چه وعضیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باترس از لفظ خانممش که جدیدا زیادوبه طورجدی به کار میبرد گفتم میگی چیکارکنم خب من میترسم تازه یه ماه ازرابطه ی جدیمون گذشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-یه ماه؟!ماچهارماهه باهم در ارتباطیم دیگه ازچی میترسی تو؟!ببین من این حرفا حالیم نیست فردا هم میای میبینمت هم اسمت خودتو هم هفت جدآبادتو بهم میگی فهمیدی؟جاوساعتشم خودم اس میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بوق ممتد گوشی نشون میداد قطع کرده حتی نزاشت من حرف بزنم.تواین یه ماه رفتارای بهداد نشون میداد که همه چیز خیلی جدی شده از لفظ خانم گفتنش، ازغیرت داشتنش رومن،ازدعوایی که سربیرون اومدنم ازچت روم راه انداختو آخرشم موفق شد.من این چیزارو نمیدیدم خیلی مسخره بود که باوجود این همه صمیمیت بینمون هنوز سعی میکردم اسممونفهمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااین وجودمن هنوز میترسیدم من میدونستم که نمیتونم به این رابطه تن بدم چون خونوادم بااین چیزا عادی برخوردنمیکنن امااحمقانه تن دادم به رابطه ای که بیشترازخودم داره بهدادواذیت میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیو پرت کردم روتختو رفتم تاباچت کردن بابرادر تبعیدم مشغولیات ذهنیموفراموش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه دادم به دیوارخونه ی سپیده اینا سرموبالا گرفتمو به هوای ابری نگاه کردم آسمونم مثل من دلش پربودباصدای سپیده به خودم اومدم،جواب سلامشو دادم و باهم راه افتادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خریدخوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-وای انقدرخسته شدم که نگو پاهام هنوزم دردمیکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چیزیم خریدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-من که نه اما مامان حسابی واسه خونه خرید کرد میگم نزدیکه عیده تونمیخوای لباس بخری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه من لباس به اندازه ی کافی دارم حوصلشم ندارم که برم خرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-میگم بگو خب اون دادش محترمت هدیه کریسمسو بفرسته دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدمو پرسیدم:کریسمس؟! دلت خوشه ها کافیه چیزی از دستش به ما برسه مامان خانم فضل وبخشش میکنه تازه اگه ترس ازاصراف نداشت که یه راست میریخت سطل آشغال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-آخه چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چمیدونم لابدحرامه منم دیدم اون بدبخت کلی پول خرج میکنه واسه این چیزا بهش گفتم نفرست یااگه میخوای بفرستی یه راست بفرست کمیته امداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-بیچاره حتما خیلی ناراحت میشه حالا توباهاش درارتباطی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره اتفاقا همین دیشب باهاش چت میکردم ببینم حالا چیه تو یه سره ازآق داداش مامیپرسی نکنه خبریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده مشت بی جونی به بازوم کوبوندو گفت:دیونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله واسترس زیاد واردخونه شدم خونه طبق معمول خونه خالی بود وقت و تلف نکردمو رفتم سراغ گوشیم که تو خونه جاگذاشته بودمو صدتا نذر کرده بودم تامامان خونه نباشه که بره سراغش یابهداد زنگ نزنه گوشیو چک کردم یه پیام ازبهداد داشتم بازش کردم جا وساعت قرارو فرستاده بود:«فردا ساعت چهار ،پارک دانشجو»بی حوصله گوشیو انداختم رومیزونشستم روتخت.مدام ازخودم میپرسیدم من واقعامیتونم برم سراین قرار اونم وقتی اصلا ازخودم مطمئن نیستم برم؟!میپرسیدمو به نتیچه هم نمیرسیدم رابطمونو ازسه ماه پیش تاالان دوره کردم بهداد پسر خیلی خوبی بود خرج مادرشو به گردن گرفته بودو علی رغم میلش درسو ول کرده بود کارمیکرداونم چکارسنگینی میگفت باسواد زیردیپلم که کاربهترازاین گیرم نمیاد این نشون میدادکه میشه بهش تکیه کرد نشون میداد که فداکاره،شجاعه،باغیرته ولی باهمه ی اینا من نه میتونم به عنوان دوست دخترش باشم ونه حتی همسر آینده چون خوب میدونم بابا هرگز اجازه ی همچین کاریو بهم نمیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونستم باید چیکارکنم اززمان رسیدن اون پیام تا خود شب کلافه ودرگیر بودم به قدری که حتی مامانم فهمیده بودو کمتربهم گیرمیداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله نشستم روکاناپه ی مقابل تلویزیون که بی هوادستی روشونم قرار گرفت برگشتمو بادیدن بابا که بالبخند نگاه میکرد هم متعجب شدم هم معذب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-نیستی بابا کم پیدایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخجالت سرمو پایین انداختم بابا راست میگفت چندوقتی بود به خاطراینکه خجالت میکشیدم سعی میکردم خودمو مخفی کنم یازودتر بخوابم که جلو چشم بابا نباشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-توفکری بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کتابمو که مثلا واسه رد گم کنی آورده بودم که بخونم کنار گذاشتم تا بابا بشینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه راستش درسام یکم زیادشده بابالبخند زد خودمم ازدروغی که سرهم کردم خجالت کشیدم دم عیدی چه درسی دیگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-اشکال نداره بابا تحمل کن دیگه سال آخره خانمی شدی واسه خودت ماشاالله درستم که تموم شد میتونی واسه خودت کارکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مامان ازآشپزخونه اومدکه میگفت:آقا محمدبیخود ننداز تودهنش من نمیزارم پای این دختر به دانشگاه وسرکاربازشه همون داداشش بس بود رفت دانشگاه چشم وگوشش واشد دیگه مارم پسندنکرد پاشد رفت مملکت غریب بین اون ازخدابیخبرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفای مامان حسابی کفریم کرد ولی به خاطربابام سکوت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-شمانمیخواد نگران این چیزا باشی دخترمن پاکه اگه تاالان خانوم ونجیب بوده ازحالابه بعدم میتونه باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفای بابا مثل پتکی بود که توسرم فرود میومد شرمنده شدم ازبابام ازاعتمادش که زیر سوال برده بودم ازنجابت وخانمی که دیگه نداشتم اگه تاحالا شک داشتم که باید این رابطه روتمومش کنم دیگه مطمئن شدم که بایدتموم شه تاحالا امیدوار بودم بهداد خودش باهام بهم بزنه که غرورشم نشکنه اما حالا که اون نمیخوادمن خودم باید یه کاری بکنم دیگه بیشترازاین نمیتونستم ازاعتمادبابا سواستفاده کنم تصمیم گرفتم امشب همه چیزو تموم کنم.باصدای مامانم که ازم میخواست میزو بچنیم یرای شام ازافکارم بیرون اومدم یه نگاه به بابا که داشت تلویزیون نگاه میکرد انداختمو توتصمیمم مصمم شدم هیچ چی دیگه مانعم نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااسترس زل زده بودم به صفحه ی گوشی بهداد به جزاون پیامی که ظهر برام فرستاده بود دیگه پیامی نداده بود واین یعنی که هنوز عصبانیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاقبل شام مصمم بودم اما حالاتردید داشتم که اونم فقط به خاطر بهداد بودچون واقعا پسر خوبی بودو حالا که مطمئن شده بودم حسش به من عشقه نمیخواستم ناراحتش کنم ولی خب ازطرفیم دیگه نمیتونستم این رابطه رو ادامه بدم پس تردید وکنارگذاشتمو پیامی که سرشام حسابی به متنش فکرکرده بودمو نوشتم:بهدادمن نمیتونم فردا بیام سرقرار نه فردا نه هیچ وقته دیگه،من نمیتونم به خانوادم خ*ی*ا*ن*ت کنم این رابطه ازاولشم اشتباه بود قرارنبود عشقی باشه ولی انگارهست معذرت میخوام اما من نمیتونم ادامه بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیامو فرستادم بارفتنش انگارجون ازتنم رفت بااسترس خیره شده بودم به گوشی که یه دفه شروع کردبه لرزیدن بالرزیدنش منم میلرزیدمو ازترس تمام بدنم سرد شده امانمیتوستم جواب بدم اصلا چی میتونستم بگم چه توجیهی داشتم؟گوشی روازروتخت برداشتم خاموشش کردمو انداختمش زیرتختم اصلا دلم نمیخواست چشمم بهش بیفته.پتوروتاسینم بالا کشیدمو سعی کردم بخوابم امامگه میشدازاسترس وناراحتی خواب به چشمم نمی یومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت اتاقو فقط صدای تیک تیک ساعت میشکوندحدوددوساعت بودکه زل زده بودم به ساعت روی میز بی خواب شده بودمو افکارم حسابی به هم ریخته بود همش به سرم میزد که گوشیو روشنش کنمو ببینم چه خبره آخرسرم نتونستم خودم کنترل کنم توی حرکت ناگهانی خیزبرداشتمو گوشیو اززیر تخت بیرون آوردمو سریع روشنش کردم باروشن کردنش باسیل پیاما ومیس کالا روبه روشدم که همشون ازطرف بهداد بودبااسترس شروع کردم به بازکردن پیامکا:این مسخره بازیاچیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراگوشیتو جواب نمیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی جواب بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ینی چی اینکارا مگه دسته توئه که انقدراحت همه چیو به هم میزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خدااگه جواب ندی اون روی سگم بالا میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خدا عصبانیم شدم یه لحظه، اصلا بیخیال قرار میشم فقط جوابمو بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطونک بانوجواب نمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضم گرفته بود برای اینکه واسه جواب دادنم به هرروشی متوسل شده بود:زورگویی،تهدید،عذرخواه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

،بالرزیدن گوشی به خودم اومدم یه نگاه به ساعت انداختم 1:30 بودحتماتاحالا مامان اینا خوابیده بودن اشکمو پاک کردمو تصمیم گرفتم جواب بدم باید قانعش میکردم نمیدونم چه جوری ولی باید اینکارو میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-شیطونک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس میکردم صداش بغض داره منم بغض کرده بودم ولی خودمو کنترل کردم نباید میفهمید بایدازم سردمیشدباصدایی که سعی میکردم محکم باشه گفتم:چیزی میخواین بگین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-ازکی تاحالا انقدرباهم غریبه شدی خانمم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره اشکی ازچشمم چکیدوب*ا*س*نگدلی گفتم:من حرفامو ظهر بهتون زدم دیگه نسبتی باهاتون ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-اونا فقط حرفای توبودبانو به جای منم تصمیم گرفتی؟آخه چراهمه چیو به هم زدی ماکه باهم مشکلی نداشتیم اگه به خاطره دیروزه من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش پریدمو گفتم: به خاطر دیروزنیست من نمیتونم به این رابطه اینجوری ادامه بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-من دوست دارم میخوام زنم بشی، خانم خونم به مامانم گفتم میخوامت قبول کرده بیام خواستگاریت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعجله گفتم:نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-چرامگه تونمی خوای خانمم بشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابام اجازه نمیده من مطمئنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد-من باهاش حرف میزنم راضیش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی غریدم:گفتم نه توفکرکردی باوان شرایطِ کاری که داری بابام قبول میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه ازچیزی که گفتم خجالت کشیدم واقعیت بود بابا عمراقبول میکرد ولی لحنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت گوشی وقطع کردم خاموشش کردم دوباره انداختم زیرتخت بغضم ترکیده بودومن نمیتونستم اشکایی که بی مجال روی گونم میریختنو کنترل کنم دستمو جلوی دهنم گرفتمو زارزدم برای خودم برای بهداد که ناجوانمردانه ازخودم روندمش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنچ سال بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته وعصبی ازشرکت زدم بیرونو برای آرامش عصابم درمحکم کوبیدم به هم ،م*ر*ت*ی*ک*ه نفهم بلد نیست اسمشو بنویسه اونوقت میاد حرفه ی خودم و یادم میده وازکارم ایرادمیگره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای گوشیم بیخیال فش دادن به اون م*ر*ت*ی*ک*ه شدم به صفحه ی گوشی تاچم خیره شدم ازوقتی کارکردم هرچی دوست داشتم میخریدم در واقع این استقلالم باعث شده بود که دیگه مامان نتونه جای من تصمیم بگیره ومن طبق روشو روال اون زندگی کنم باقطع شدن گوشی به خودم اومدم شماره ی سپیده روگرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-الوشیرین چرا جواب نمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده اصلا عوض نشده بود هنوزآروم متین بودباصداش به خودم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-چی شد قبول کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا منم زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-ینی اخراجت کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی اون؟!غلط کرده منو اخراج کنه م*ر*ت*ی*ک*ه نفهم معلوم نیست چه غلطی کرده،که حالا که خفتش کردن میخواد بندازه گردن من،استعفادادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده- غصه نخور توکه سابقه ی کاریت خوبه هرجابری سریع قبولت میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من غصه نمیخورم حساببم اونقدرپرهست که مخارج یه سالمونو تأمین کنه ولی ازلج این یارو هم شده دوسه روز کارگیرمیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-ایشاالله،باداداشت حرف زدی؟قبول کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا مرغش یه پا داره میگه حالا که بابا نیست من بیام بگم خرم به چن منه که این فک وفامیلم بیفته تودهنشون که پسره بعداین همه سال فقط واسه ارثش برگشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-پس میخوای چیکارکنی باحجره ی بابات؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخیال حالا یه فکری براش میکنیم ببینم ناهار چی گذاشتی سپیده خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-آهان راستی گفتی ناهار، فسنجون گذاشتم باهم بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خدا عاشقتم سپده فقط شیرینه دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-بـــله حالا تشریف میارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باکمال میل اونم باکله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زده بودم به سقف که باصدای سپیده برگشتم طرفش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-شیرین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-هنوزم نگفتی اون پسره قضیه اش چیشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستت درد نکنه شام خیلی خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-این ینی نمیخوای بگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دقیقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-باشه شب بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شب بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده هیچ وقت عادت نداشت پی یه قضیه رو بگیره یااینکه بخواد کسیوسمجین کنه ولی من اینو خوب میدونستم رفتن بهداد اززندگیم اونم انقدر ناگهانی کنجکاوش کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهداد...دوباره این اسم اسمی که شب وروزم باهامه اسمی که دلیل کاب*و*سا وبی خوابیا ی این چند سالمه اسمی که یادآور بزرگترین حماقتم مثل سوهان داره روحمو خراش میده داره مجازاتم میکنه ازبعد مرگ بابااونم درست یه سال بعد ازرفتن بهداد از زندگیم عذاب کشیدم درست پنج سال عذاب کشیدمو هنوزم میکشم وقتی بابا اونجوری به خاطر سرطان بامرگ دست وپنجه نرم کرد فهمیدم که دارم مجازات میکشم وقتی مامان به خاطر مرگ بابا 6ماه تموم سکوت کردو افسردگی گرفتودیگه هیچ وقتم مثل قبلش نشد فهمیدم دارم مجازات میشم وقتی عمو زنعموکه سال تاسال سراغمونو نمیگرفتن بعد مرگ بابا مدعی ارث پدری شدن که بابای من بالا کشیده و ومن باهزارجوربدبختی تونستم ثابت کنم که دروغه فهمیدم دارم مجازات میشم وقتی به خاطر بی پولی بامدرک دیپلم گشتم دنبال کارتامخارج خونه ودانشگامو داروهای مامان که قیمتش سربه فلک کشیده بودودربیارم فهمیدم دارم مجازات میشم الان یه سالی هست که یکم فقط یه کم زندگیم آرومه امامن ازدرون میسوزم به خاطرعذاب وجدانم به خاطرعشق پاک بهداد به خاطرآه وناله ای که صداشو توی اون چهارسال لعنتی شنیدم به خاطر دلی که زیرپام گذاشتمو بی رحمانه شکستمش به خاطر بازی کردن باحس پاک بهداد...حالا یه ساله که دنبالشم نه به خاطراین عذاب وجدانی که حقمه به خاطر عشقی که حالا بعدازاین همه مدت فهمیدم به اولین مردزندگیم پیداکردم اونقدر که حاضرنیستم هیچ مردی روجزاون بپذیرم به قدری که کاب*و*سای شبانم قشنگترین خوابای عمرمه چون بهدادومیبینم بهداد ی که فقط صدای گرموگیراش یادمه،هزاربارخودمولعنت کردم واسه اینکه نزاشتم عکسشو برام بفرسته به حساب خودم میخواستم وابسته نشم اماحالاامیدبستم به صداش به یه اسم به بهداد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-شیرین صبونتو خوردی یه زنگ بزن ببین استخدام کردن یانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلت خوشه ها آگهیش واسه یه هفته پیش بوده چیزیم که زیاده حسابدارحتماتاحالا صدتاشو استخدام کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-شرکت معتبریه الکی استخدام نمیکنن که، دنباله یه آدم میگردن مطمئن،باسابقه ی درخشان خود ژاله بهم گفت میدونی که 4ساله داره اونجاکارمیکنه هنوزم استخدام دائمی نشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا توازکجامیدونی من این صفاتو دارم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-حالا تویه زنگ بزن ضررکه نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالبخنددستمو روی چشمم گذاشتمو گفتم به چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم قرار دادای جدید شرکتو چک میکردم لعنتی... این دیگه غیرقابل تحمله دوتا ازشرکتا که مشتری پروپاقرصمون بودن قراداداشونو باشرکت ما کنسل کردن میدونستم اینم کارجلاله م*ر*ت*ی*ک*ه ع*و*ض*ی ازهیچ فرصتی واسه زمین زدنو بی اعتبارکردن منو شرکتم دریغ نمیکنه باصدای در سرمو بالاگرفته و به خانم پناهی منشی شرکت که درچارچوب درایستاده بوداجازه ی وروددادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی-ببخشیدجناب مهندس یه خانمی تماس گرفتندبرای استخدام بخش حسابداری،بهشون گفتم مهلت استخدام این بخش تموم شده ولی ایشون اصرار دارند باشما ملاقات کنند چیکارکنم براشون قرارملاقات بزارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی-جناب مهندس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بی حواس گفتم: بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی-عرض کردم امروز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم وسط حرفشو گفتم: مشکلی نیست،پناهی عقبگردکردو بایه بااجازه ای ازدرخارج شد انقدرحواسم پرت بودکه اصلا نفهمیدم پناهی چی گفت!باید حتماامروزباسام حرف میزدم وگرنه بعید نبودیه کاری دست خودمو اون ع*و*ض*ی بدم باعجله بلند شدمو ازدرزدم بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-چیشد زنگ زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زنگو که زدم ولی عجیبه ها چه زودقبول کردن منشیه میگفت مهلت استخدامشون تموم شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-حتمااونی که میخوانو استخدام نکردن هنوز،حالا کی قرارشدبری اونجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه هفته ی دیگه چهارشنبه قرارگذاشت ساعت3

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-خوبه فکرنمیکردم انقدرجدی بگیریش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کلی تحقیق کردم درمورد شرکته ومدیرعاملش شرکته بزرگیه توحرفه ی خودش ینی واردات قطعات کامپیوتری اسم دهن پرکنی داره وسری توسرا،الکی که قبول نکردم خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-خب حالا انقدر ازخودت تعریف نکن حسودیم شد،راستی دماغت چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینودیگه بایدشمابگی چطوره خوب شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-توکه فقط قوسشوبرداشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بعدیه ماه چسب دماغمو واکردم اینجوری میزنی توذوقم همون قوس میدونی نبودش چقدر به چشم میادوتوزیبای من چه تأثیری داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-خیل خب ببخشید اصلا خیلیم خوشگل شدی ولی زودنبود چسبشو بازکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ازدکترم اجازه گرفتم خب خانم معلم چیکارمیکنی بادرسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-وای نمیدونی شیرین این بچه ها که دل به درس نمیدن یه سره میگن سخته تومخمون نمیره کلافم کردن به خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به حرص خوردنش زدم سپیده تودانشگاه رشته ی اقتصاد قبول شده بودو الانم توی هنرستان اقتصادتدریس میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سپیده انقدراین مادربنده خداتو اذیت نکن هردفه منو میبینه حالتو ازمن میپرسه مگه بهشون سرنمیزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-شیرین توکه میدونی بعداز طلاقم پاشدم اومدم مثلا م*س*تقل زندگی کنم که هم حرف وحدیث انقدر پشت سرشون نباشه هم اونا انقدر سرمسئله ی ازدواج دوباره ی من پافشاری نکنند هرکی ندونه توبهترمیدونی بامشکلی که من دارم هرکسی حاضربه ازدواج بامن نیست ازطرفیم من هنوزنتونستم شکست اولمو هضم کنم به همین دلیلم بهتره کمتر منوببینند که هم اونا کمترغصه بخورن هم من آرامشم ازبین نره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سپیده تاکی میخوای توگذشته سیرکنی بایدقبول کنی که اون به اصطلاح شوهرت لیاقت تورونداشته همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-اینجوری نگو شیرین اونم حق داشته میخواسته بابای بچه ی خودش باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه حقی اخه این همه آدم تودنیا هستن که بچه دارنمیشن همشون بایدازهمسرشون جدابشن؟ ینی زندگی مشترک دوتاآدم انقدر بی ارزشه که فقط به خاطره بچه به هم بخوره؟انقدرم ازاون م*ر*ت*ی*ک*ه دفاع نکن اصلا ازگذشته بیابیرون به فکرآیندت باش زندگی جریان داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-ببینم شیرین خانم توکه لالایی بلدی چراخوابت نمیبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-فکرکردی نمیدونم یه چیزی توگذشتت هست که مثل خوره افتاده به جونت؟ میدونم نمیخوای درموردش حرف بزنی اما خواهش میکنم دست بردارازاین گذشته وعذاب دادن خودت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گذشته ی من همیشه باهامه،عذابم میده اما من این عذابودوست دارم چون خودم خواستم که باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده متعجب زل زدبه من که منم بالبخندی بهش گفتم: چشمات اونجوری نکنن شبیه وزغ میشی من میرم یه کم استراحت کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعصبانیت پوشه رو روی میزکوبیدمودادزدم:باید میزاشتی حق این م*ر*ت*ی*ک*ه روبزارم کف دستش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-آروم باش چه خبرته الان همه میشنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام راه افتادسمت دروبستش و گفت:حالا که چیزی نشده پسر چرا بیخودی قاطی میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نشده؟!دیگه میخواستی چی بشه این یارو رسما داره مشتریای ماروبُرمیزنه اگه همینجوری پیش بره که شرکت ورشکست میشه،هه ع*و*ض*ی فکرکرده نمیدونم داره چه غلطایی میکنه ولابلای قطعات چی واردمیکنه اگه بخوادهمینطوری به این کاراش ادامه بده منم ساکت نمشینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-توخودت خوب میدونی که جلال چه آدم خطرناکیه چوب توکندوی زنبورنکن که که بدجور نیشت میزنه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه جلال واسه من تهدیده منم واسه اون یه تهدیدم پس اونم بایدحواسش به کاراش باشه وبیشتر احتیاط کنه چون من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای تلفن حرفمو نصفه کاره رها کردمو تلفنو جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی- جناب مهندس اون خانمی که باهاشون قرارداشتید تشریف آوردن میخوان شماروببینن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجبی که توصدام به وضوح حس میشد گفتم: کدوم خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی- جناب مهندس خانمیو عرض میکنم که واسه استخدام توبخش حسابداری اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعصبانیت گفتم خانم مهلت استخدام تواون بخش که تموم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام یکم بهم نزدیک شد پرسید چی میگه که بااشاره ی سرگفتم بعدا میگم پناهی باتته پته گفت:جناب مهندس به خدا همون روزبهتون گفتم گفتید مشکلی نیست امروزم بهتون یادآوری کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف کلافه ای کشیدمو گفتم بگو فعلا منتظربمونه وباعصبانیت گوشیو کوبیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-توحواس پرتی به اون منشی بیچاره واین گوشی بدبخت چه ربطی داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا حوصلشوندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-اگه الان که خودت اجازه ی قرارملاقات دادی ردش کنی درست نیست واسه اعتبارخودتم خوب نیست فوقش یه ربع باهاش مصاحبه کن بعد ردش کنه بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه گفتم:باشه رفتی بیرون بگو بفرستش تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام رفت بیرون من خسته پشت میزنشستم اهمیتیم به پوشه ی پخش شده رومیزم ندادم ،دستی به گردنم کشیدم که صدای در بلند شد باصدایی رساگفتم بفرمایید دربازشدودخترجوونی وارد شد پوزخندی زدمو باخودم فکرکردم حتمااولین باره که برای استخدام اومده با این سن کم بهش نمیخوره سابقه ی کاری چندانی داشته باشه باصداش توجهم جلب شد:سلام من صدرهستم اجازه هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادستش به مبل کنارمیزم اشاره کرد که با دستم بهش گفتم بشینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شماهمیشه هم انقدر زود دست به کارمیشید خانم صدر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدر-من تازه متوجه آگهی استخدام شرکت شماشدم درضمن زنگ زدم بامنشیتون برای قرارملاقات باشما وقت گرفتم سرخود که نیومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازلحنجدی وحق به جانبش یه کم جاخوردم انگاراینم توپش مثل من پره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب من گوش میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدر-من 4سال توچند شرکت معتبرکارکردم به اندازه ی کافی تجربه دارم والبته ازنظرخودم سابقه ی کاریم باتوجه به اینکه از18 سالگی شروع به کار کردم عالیه اینم مدارک همکاری من با شرکت هایی که باهاشون کارکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به مدارک انداختم برام جالب بودهمشون شرکت های بزرگ و معتبری بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدر-راستش من ازآخرین شرکتی که همین یه هفته پیش کارمیکردم به خاطر اختلافاتمون استعفادادم چون متوجه یه خرابکاری زیرکانه توی شرکت شدم، اونام خواستن سکوت کنم من نتونستمو استعفادادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا بدم نیومد رواین مورد جدی ترفکرکنم اصلا نمیدونم چرادیگه قصدنداشتم دکش کنم توهمین فکرا بودم که باصداش به خودم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدر-آقای محمودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما فرم استخدام پرکردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدر-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسیارخب باهاتون تماس میگیرم الان میتونید تشریف ببرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرممنونم آهسته ای گفت و ازاتاق خارج شدداخلیه منشیو گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی- بله جناب مهندس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرم استخدام خانم صدرو بیارید اتاق من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی-چشم الان میارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به فرم استخدام انداختم شیرین صدرمتولد1370 از جسارتشو واینکه ازسن کم شرو به کارکرده بود خوشم اومد یه جورایی تحسینش میکردم درست مثل اون زمان که من ... آه خسته ای کشیدم لعنت به این گذشته که نمیخواد دست ازسرمن برداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقابل پنجره ی خونه ی سپیده وایساده بودم به جنب وجوش ماشینا وآدما نگاه میکردم که باصدای چرخش کلید برگشتم سمت در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-سلام خیلی وقته اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه منم نیم ساعت پیش رسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-پس تاتویکم استراحت کنی منم یه چیزی درست میکنم میخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیازی نیست من ماکارانی درست کردم الان دم میکشه میخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده- دستت درد نکنه شیرین به خدا هم خیلی خستم هم گرسنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده جلواومدو لپمو ب*و*سیدوهمینطوری که میرفت سمت اتاقش میگفت:پس کلیدتو پیدا کردی،حالا کجا بودخانم هواس پرت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زیرتختم تواتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-راستی مامانت چطوره خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه فعلا که آرومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده ازاتاق بیرون اومدوهمونطورکه داشت میرفت دستشویی روبه من گفت:زحمت چیدن میزباشما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدمو رفتم طرف آشپزخونه ای که تقریبا بعدیه سال رفت وآمدو زندگی تواین خونه جای همه چیزشو یادگرفته بودم بعد بیماری مامان،دکترش توصیه میکردتنها نمونه منم که یه سره یاسرکار بودم یاوقتیم خونه بودم تواتاقم به خاطرهمین مامان بیشترمواقع میرفت خونه ی خاله فاطمه که اونم شوهرشو ازدست داده بودو باتک پسرش که الان سربازی بودونامزد داشت زندگی میکرد منم ازبعد مرگ بابا دیگه دل موندن تواون خونه رونداشتمو فقط مواقعی که مامان میومد خونه منم میرفتم پیشش ودرواقع یه جورایی با سپیده هم خونه بودم خودش اینطوری میخواست ازروکلیدشم یه دونه زد به من داد سپیده توتمام مشکلاتی که داشتم همیشه بهم کمک کرده وپناهم بوده حتی خونشم منبع آرامشه واسم...دیس ماکارانی و گذاشتم رومیزو سپیده رو صدازدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-به به چه بوهایی داره میاد میبینم داری کدبانو میشی شیرین خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم که سپیده درحالی که چنگال روجلوی دهنش گرفته بودپرسید:مامانت نیومده خونه هنوز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خاله نمیزاره واسه خودشم اینجوری بهتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-خب خالتم که بنده خدا تنهاست وپسرشم که قصدازدواج داره مادرتم فکرمیکنم کمتراون خونه روببینه براش بهتره چراباهاش صحبت نمیکنی اونجابمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونم اصلا دوست نداره تواون خونه تنها بمونه ولی یه جورایی اون خونه یادبابامو زنده نگه داشته واسمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-من نمیدونم توچراانقدردوست داری خودتوعذاب بدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به حرفش زدم که دوباره پرسید:راستی قرارکاریت چی شد درحالی که یه لیوان آب واسه خودمیریختم جواب دادم :دوروزپیش مدیرشرکتودیدمو باهاش حرف زدم آدم معقولی به نظرمیرسید گفت باهام تماس میگیرند.سپیده سرتکون دادو من مشغول غذا خوردن شدمو تودلم دعاکردم که قبولم کننو من استخدام شم چون بیکاری باعث میشد فکروخیال مثل خوره بیفته به جونمو عصابمو بهم بریزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته وخوابالونگاهی به ساعت انداختمو کوکشو خاموش کردم تصمیم گرفتم یه دوش بگیریم تاحالم یه کم سرجاش بیادبعدازیه دوش ده دیقه ای رفتم توآشپزخونه یه یادداشت رودریخچال بود سپیده واسم صبونه آماده کرده بودونوشته بودکلاس فوق العاده داره ودیرترمیادخونه لبخندی زدمو نشستم روی صندلی حوصله ی صبونه خوردن نداشتم یه لقمه پنیروگردو برای خودم گرفتمو یه لیوانم شیرریختم همینم تاظهر میتونست نگهم داره،همینطوری که لقمه ولیوان دستم بود سمت اتاقم توخونه ی سپیده رفتمو درکمدوبازکردم ازبین لباسا یه مانتو یه شلوار جین بیرون کشیدم حاضر شدمو باخودم میگفتم چه خوب که نیازی به یونیفرم نیست لیوان شیرو سرکشیدمو بعدازمسواک زدن حاضروآماده بابسم اللهی که همیشه اول صبح به زبون میارم ازدرخونه بیرون زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دیروزکه ازطرف شرکت پیشرو باهام تماس گرفتنو بااستخدامم موافقت کردن هم خوشحال بودم هم استرس داشتم راستش یه کمم برام عجیب بود چون سپیده میگفت به این آسونیا کسیو استخدام نمیکنن هرچند استخدام منم موقت بود اما بازم برام عجیب بود...انقدر درگیر افکارم بودم که اصلا نفهمیدم کی رسیدم یه شرکت نفس عمیقی کشیدمو وارد شرکت شدم باورود به شرکت موج مثبتی دروجودم سرازیر شد انگاراین شرکت منبع انرژی مثبته برای من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی منشی شرکت وایسادمو خودمو معرفی کردم منشی شرکت منو به بخش حسابداری راهنمایی کردو درجواب این که دقیقا الان باید چیکارکنم گفت کسی هست که راهنماییم کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نیازبه یه سری اطلاعات داشتم که درواقع بابرنامه ی کاری شرکت آشنا بشم.وارد بخش حسابداری شدم که آقایی به نام صداقت خودش را به عنوان رئیس حسابداری معرفی کردویه سری اطلاعات واسنادودراختیارم گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزخسته کننده ای بود مخصوصا که بایدهمه چیزی و دوباره تنظیم میکردم تا باروال کاری خودم وبرنامه ی شرکت هماهنگ بشه خسته باتنی که حس میکردم بعدازاینهمه نشستن کوفته شده ازجابلندشدمو کیفمو ازروی میزبرداشتمو ازاتاقم بیرون اومدم سعی داشتم با حرکات کششی یه کم خستگیمو درکنم دستامو ازپشت توهم قفل کردمو به سمت پایین خم شدم که بایه جفت کفش مردونه مقابلم هول شدم اماسعی کردم عادی باشم باکمی تأخیردستامو ازهم بازکردمو سرموبالا آوردم که باآقای مدیرعامل روبه روشدم بالبخند مصنوعی گفتم :خسته نباشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای مدیرعامل نگاهی بهم انداخت و بالبخندی که بیشتر شبیه پوزخندبود گفت:مثل اینکه شماخسته ترید بعدم بی هیچ حرفی راشو کشیدورفت شونه ای بالا انداختمو به سمت در حرکت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا یه هفته ای ازورودم به شرکت وجای گیرشدنم میگذره ومن تواین مدت خوب تونستم باکارمنداآشنا بشمو یه جورایی باهاشون ارتباط برقرار کنم ازهمه عجیبتر مدیرعامل شرکته که رفتارش برام عجیب ومرموزه به جزموفقیت های کاری که داشته کسی چیزی راجع به زندگی شخصیش نمیدونه حتی اسمشم برای بقیه یه معماست! ظاهرا صمیمی ترین دوستش سام شریفیه که یه جورایی بعدازخودش همه کاره ی شرکته،دواقع این آقای مدیرعامل زیاد رویت نمیشه چون یا همیشه سرگرم جلساتشه یا توی اتاقش مشغوله وعادت به قدم زدن تو شرکت نداره منم به جزهمون یه باری که جلوی اتاقم دیدمش دیگه ندیدمش انگارفقط اومده بودمچ منو تواون وضعیت مضحک بگیره!باصدای درازافکارم بیرون اومدم میدونستم که سپیده پشت دره چون قراربود بیادشرکت دیدنم که هم محل کارمو بیبنه هم خودمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-به به مبارک باشه شیرین خانم میبینم که سخت مشغول کاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده بادستش به پرونده های رومیزاشاره کردو جعبه ی شیرینیو روی میزکنار یکی ازپرونده ها گذاشت،لبخندی زدمو وگفتم :دستت درد نکنه ولی نیازی نبود شیرینی بگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده اخمی کرد وگفت: مگه میشه بعد یه هفته اومدم محل کارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این محل کارما دائما درحال جابه جایی اینجوری ورشکست میشیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-نگران نباش میزنم به حسابت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدمو باخودم گفتم وجود سپیده واقعا واسه من یه نعمته سپیده توبدترین شرایط زندگیم کنارم بوده درحالی که وضع زندگی خودشم تواین چند ساله دست کمی ازمن نداشته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته وکلافه دستی به گردنم کشیدم اگه یه دیقه دیگه اینجامیموندم مطمئنا یه خسارتی به خودمو این شرکت واردمیکردم کاراو موش دونیای جلال تواین چند وقت حسابی عصبیم کرده بود ومن به عادت این چندسالم وقتی عصبی میشم نمیفهمم دارم چه غلطی میکنم ازپشت میزبلند شدم ازاتاق زدم بیرون که صدای پناهی متوقفم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی-تشریف میبرید جناب مهندس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم میگرفت ازاین لقب مهندس که این چندساله هرکس بهم رسید برای چاپلوسی بهم چسبوند یه آن یاد دختری افتادم که برای استخدام توبخش حسابداری اومده بودبه یادنداشتم اون منو بالقب مهندس یا حتی جناب صداکرده باشه کلافه ازاین افکار بی سروته سری به معنای نه تکون میدمو راه میفتم به سمت راهروی انتهای شرکت که به در خروجی پشت شرکت منتهی میشه،درحین عبورم ازاتاق سمت راست صدایی آشنا متوقفم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جون سپیده دیگه راه نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری که حالا میدونستم اسمش سپیده است جواب داد:ای بابا شیرین بایه دونه شیرینی اضافه ترکه چاق نمیشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگاهی به تابلوی بالای ااتاقق انداختم(بخش حسابداری)این صدای شیرین صدر همون دختر حسابدار است، هیکل خوبی داشت پس به خاطر رژیمشه پوزخندی زدم اینکه چیزجدیدی نیست دغدغه ی اصلی بیشتر دخترا الان همینه که یا چاق نشن یااینکه آرایششون طبق مدروزباشه ولی شیرین که آرایش نداشت.خودمم تعجب کردم ازاینکه توی ذهنم به اسمش صداش کردم اصلا چراامروزهرجامیرم یه نشونی از این دختره هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه ازافکار مسخره وبی ربطم پوفی کشیدمو به سمت درحرکت کردم،باید یه فکری به حال این جلال بکنم دیگه زیادی پاشو ازگیلیمش درازکرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرم پرونده های روی میزبودم که صدای سام به گوشم رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-میگم توبلأخره نمیخوای یه تصمیم درست حسابی واسه آیندت بگیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تصمیم واسه چی دقیقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-ای بابا نکنه میخوای تا آخرعمرت مجردبمونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخیال سام اصلا حوصله ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-آره به اینجاکه میرسه درمیری،بابا پسردست ازاون گذشته ی لعنتیت بردار نمیگم فراموشش کن ولی حداقل یه کمم به فکرآیندت باش به فکراون مادر بیچارت که دلش میخوادعروس و نوشو ببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدمو گفتم:تونمیخوادنگران مادرمن باشی یکی باید همین حرفارو به خودت بزنه استاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-اتفاقاتوفکرشم ،میگم این یاسیم بدنیستا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوابوندمش توآب نمک شایدیه روزبه کارم بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام متفکربهم نگاه کردو بعدانگارکه یه چیزی یادش اومده باشه باتعجب زل زده به منو گفت:نکنه این یاسی همون یاسمن دخترجلاله؟بیخیال پسردیونه شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا،دیونه؟توکه تاالان داشتی موعظه میکردی چیشد پشیمون شدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-منکه خوب میدونی توزن بگیرنیستی ولی اگرم هستی اصلا بیخیال این دختره شو بادم شیربازی نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منکه کاریش ندارم اون خودش نمیخواد بیخیال من شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام اومد چیزی بگه که گوشیم زنگ زدبه اسم روی صفحه ی گوشم نگاه کردم(عزیزم)تنها امیدزندگیم، شایدم من میخواستم اینطوری فکرکنم که تنهاامیدزندگیم مادرمه! گوشیو جواب دادمو خیره شدم به سام که بانگاهش واسم خطونشون میکشیدو منتظربودتلفنم تموم شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیز-سلام پسرم امرورز زودمیای دیگه غذایی که دوست داری واست درست کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره عزیزم الان راه میفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این قسمت ازجملمو بلندترگفتم که سام که همنجوری جلوی دروایساده بود بشنوه سامم عصبی دست توموهاش کشیدوآروم گفت:این قضیه اینجا تموم نمیشه بعدم سریع از درزدبیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم به این آسونیا بیخیال نمیشه لبخندی زدموباعزیز خداحافظی کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلیدانداختمو درخونه روبازکردم میدونستم امروزمامان میادخونه نگاهی به توکل خونه انداختم دیدم که روی تک مبل کنارپنجره،جای همیشگیش نشسته رفتم کنارش جلوش زانو زدمو سرمو گذاشتم روپاهاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان آروم آروم بادستاش موهامو نوازش میکرد بااین کارش احساس آرامش عجیبی بهم دست میداد سرمو ازروپاهاش برداشتمو ب*و*سه ای به دستاش زدمو بالبخند پرسیدم ناهارخوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان سری تکون داد که دوباره پرسیدم:بایاسر(پسرخاله فاطمه)اومدی؟مامان دوباره سری تکون داد آروم ازجا بلند شدم که مامان مچمو گرفتو باصدای آرومی پرسید:خودت چیزی خوردی؟لبخندی زدم دلم خوش بودبه این حرف زدنای گهگاهی مامان هرچقدرکم امادلخوشم میکرد ب*و*سه ی دوباره ای به دستش زدمو گفتم:توشرکت ناهارخوردم خیلی خسته بودم نیازمبرمی به دوش آب گرمو ویه خواب طولانی حس میکردم مثل همه ی این سالا خواب تنها چیزی بودکه آرومم کرد خوابی که کاب*و*سه،کاب*و*سی که به قشنگیه یه رویاست رویای حضوردوباره ی بهداد توزندگیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر سام بودمو این انتظار خسته کننده کلافم کرده بود ازاتاق بیرون اومدمو تصمیم گرفتم به عادت همیشگیم برای آرامش عصابم قدم بزنم راه افتادم سمت راهروی انتهای شرکت که تومحوطه ی پشتی شرکت قدم بزنم یه حس عجیبی منو کشوند به اتاق سمت راست، اتاقی که من خوب میدونم این چند وقته به خاطر حس کشش عجیبی که بهش دارم جلوش کشیک میکشم تاچهره ی آشنایی روببینم توذهنم هزار توجیه مسخره میاد ولی من خوب میدونم این حس عادی نیست ومیترسم ازاین حس غیرعادی.محو لبخندش بودم لبخندی که چهرشو زیباتر نشون میداد اخم بزرگی روی پشونیم بود،ینی چی توگوشیش دیده که انقدرمیخکوبش شده و داره لبخندمیزنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنگذره جناب مهندس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای سام به طرفش برگشتمو اخمی به خاطر به کاربردن لفظ جناب مهندسش کردم ،سام دستاشو به حالت تسلیم بالا آوردو گفت:خیل خب بابا شوخی کردم،سرمو برگردوندموبه طرف اتاقم حرکت کردم سام خودشو بهم رسوندو کنارگوشم گفت:خوش سلیقه ایا من آمارشو دارم خانم صدرمجرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت سرمو سمتش برگرندوندم که لبخندی زدوگفت:به جان تو قصدم خیر بود دیدم چند وقته تونخشی گفتم دختر خوبیه ها یه وقت ازدستت میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی به جمله ی آخرش زدمو برگشتم طرف پناهی که خیره شده بود به مادوتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی انقدر کنجکاوتون کرده خانم پناهی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی سرشو پایین انداختو بایه ببخشید زیرلبی مشغول کارش شدبرگشتمو به سام که ریز ریزمیخندید چشم غره ای رفتمو به سمت اتاقم حرکت کردم سام پشت سرم وارد شد دراتاق وبستو گفت:چرا اینجوری میزنی توپَر بنده خدا خب کنجکاو شده دیگه حالا اگه خبردامادیت بشنوه چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعصبانیت به سام غریدم:میشه خفه شی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام دستاشو بالاآورد به معنای تسلیمو ساکت شد باصدای زنگ تلفن روی میز نفس عمیقی کشیدمو تلفنو جواب دادم: بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهی-جناب مهندس آقای صداقت میخوان شماروببینن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیله خب بگو بیادتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-چیشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم صداقت اومده منوببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای در سام سکوت کردو منم به صداقت اجازه ی ورود دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداقت:جنای مهندس باید راجع به موضوعی صحبت کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه ازاین لقب مسخره سری تکو ن دادم وبادستم به سمت مبل جلوی میزاشاره کردمو گفتم بفرمایید صداقت نشست وسام همونطورکنجکاو جلوی درایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداقت-راستش جناب مهندس من متوجه شدم حسابا باهم همخونی نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب این ینی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداقت-راستش توبخشی که تازه نیرو استخدام کردید یه خرابکاری ناشیانه به وجود اومده که ممکن بود باعث وارد شدن خسارات جبران ناپذیری به شرکت بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخشی که تازه نیرو جذب کرده منظورش همون دختره صدربودعصبی شدم بازم صدر بازم شیرین صدر لعنتی به سرعت با پناهی تماس گرفتمو گفتم به صدر اطلاع بده بیاد اتاقم دراین حین نگاهی به پرونده ای که صداقت آورده بودانداختم این خرابکاری انقدر آشکار بودکه هرکس میدید مفهمید طرف عمدی این کارو کرده واین ینی بازی بااعتبار شرکت وزیر سوال بردن مدیریت من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به سام که بالا سرم ایستاده بودو پرونده رو میخوند وکلافه سرتکون میداد انداختم که بادیدن چشمای به خون نشستم متوجه ی عصبانیتم شد وسعی درآروم کردنم داشت ولی من با این چیزا آروم نمیشدم باید حتما عصبانیتمو سرکسی یاچیزی خالی میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای صدرسرمو سمت دربرگردوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدر-بامن کاری داشتین آقای محمودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدر وقتی متوجه ی حضورصداقت شدباتعجب پرسید:مشکلی پیش اومده آقای صداقت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی ازاینهمه خونسردیش یه دفه ازجام بلند شدم که سام جلو اومد سعی کرد جلومو بگیره ازحرکت ناگهانی من صدر شوکه شدویه قدم عقبتر رفت دست سامو پس زدمو جلوتررفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باخودت چی فکرکردی؟فکر کردی بااین خرابکاری احمقانت اعتبارمنو میبری زیرسوال..هان؟بافریاد ناگهانیم صدر ترسیدو احساس کردم چشماش ترشد،پناهی وارد اتاق شداهمیتی به حضورش ندادم شاید میخواستم اونم توبیخ صدرو ببینه،سام قدمی جلواومدو گفت:آروم باش هنوزکه چیزی معلوم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعصبانیت بهش توپیدم :چیزی معلوم نیست؟ازاین واضح ترکه این جوجه حسابدارمیخواست بااعتبارمنوشرکتم بازی کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعصبانیت سمتش رفتم که سام دوباره جلوم گرفت ازهمونجاداد زدم:توروکی فرستاده؟جلال؟ آره؟ بهش ازطرف من بگوباورم نمیشد بخوادهمچین احمقیو واسه ضربه زدن به من انتخاب کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدر بابغض وصدایی که ازشدت ترس می لرزیدبریده بریده گفت:آقای...محمودی...من کاری نکردم ...به خدامن ازطرف کسی نیومد...من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای فریاد من ساکت شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شوگمشو بیرون ازاینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام جلواومد به صدرگفت که فعلابهتره بره صدر باناوری دستشو جلودهنش گرفتو به سرعت رفت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان بارفتن صدر گوشیم زنگ خورد کلافه گوشیموبرداشتم که بادیدن شماره ی جلال بی وفقه جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-م*ر*ت*ی*ک*ه ع*و*ض*ی فکرکردی باخرابکاری احمقانه ی یه جوجه حسابدارشرکت من بی اعتبارمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلال خنده ی بلندی کردو جواب داد:مثل ای که هنوز متوجه نشدی جناب مهندس من ازسلاح خودتت علیه خودتت استفاده کردم این فقط یه هشدارکوچیک بود واسه اینکه بفهمی هروقت اراده کنم خیلی راحت میتونم کاری کنم که دیگه خودتو شرکتت باهم ازروزمین محوشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-هنوز باورم نمیشه آخه چرا بدون هیچ دلیلی یه همچین تهمتی بهت زدن ازهمه بدتراینکه تو ساکت وایسادیو هیچی بهشون نگفتی توکه ازاین اخلاقا نداشتی توکه همیشه ازپس خودت برمیومدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به سپیده انداختم خودمم هنوزنمیدونم چرا اون روز ساکت موندم شاید به خاطر این که شوکه شده بودم شایدم چون انتظارهمچین برخوردیو نداشتم ،دوروزازاون روز نحس که من باحال زارم اومدم خونه و سپیده بااون قیافه منو دید وازم توضیح خواست گذشته و من تصمیم دارم فردا برگردم سرکارم چون هرچی فکر میکنم میبینم من کار اشتباهی انجام ندادم که بخوام فرار کنم یابترسم اتفاقا بانرفتنم به شایعه ها دامن زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-چراساکتی شیرین میخوای ازاون شرکتم بیای بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده-ینی میخوای برگردی سرکارت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره سپیده من کاری اشتباهی نکردم که بترسم پس برمیگردم سرکارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده لبخندی زدو گفت: میدونستم به این زودیا جانمیزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به حرفش زدمو باخودم گفتم آره چون اگه قرار بود جابزنم تو شرایط بدترازاینی که قبلا داشتم اینکارومیکردم نه حالا که یادگرفتم هرلحظه خودمو آماده کنم باحوادث جدیدی که قراره زندگی سرراهم قرار بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه هفته ازبرگشتن شیرین میگذره ومن تواین یه هفته خوب فهمیدم بااحساساتم چندچندم اونقدری که مطمئنم اگه خودش برنمی گشت من میرفتم دنبالش،آره فهمیدم که یه حس علاقه ای بهش دارم اما نه به سام نه حتی به مادرم که ازهمه بهم نزدیکتره و رازدارمه چیزی نگفتم چون برای هردوشون دستم روئه ازگذشته ی ناخوشایندم، گذشته ای که مانع میشه ازهرقدم مثبتی که میخوام واسه این علاقه ی نوپابردارم،چشمم ترسیده نمیدونم یاشایدم ترس نیست واقعیت این که من نمیخوام دست بردارم ازاین گذشته یابهتره بگم ازکسی گذشتمو به گند کشیده!یه هفته است که اززورشرمندگی این اجازه رو به خودم نمیدم که حتی یواشکی سرک بکشم تواتاقش، بااینکه سام قبل ازاومدنش تمام کارکنان شرکتو توجیه کرد ه که سوتفاهم پیش اومده وشیرین بی گ*ن*ا*ه متهم شده،بااینکه حتی ازطرف من جلوی همه ازش عذر خواهی کرده بازم حس میکنم شیرین دلخوره انقدر که ساعتای رفت وآمدشو جوری تنظیم میکنه که حتی یه برخورداتفاقیم باهام نداشته باشه و این واسه منی که این یه هفته ازنبودنش زجرکشیدم خیلی عذاب آوره خیلی...لعنت به این حس که دوباره گریبانگیرم شده و داره وجودمو یاگرماش میسوزونه،نه نمیتونم دیگه طاقت ندارم بلندمیشم وازاتاقم میزنم بیرون خداروشکر پناهی سرکارش نیست نفس آسوده ای میکشمو به سمت اتاقش حرکت میکنم صدای همون دوستش میاد اسمش چی بود؟...آهان ،سپیده صداشونو میشنوم نگاهی به چهرهی شیرین میکنم لاغر شده احساس میکنم هنوز چشماش غم داره باسوال غیرمنتظره ی دوستش حواسم جمع گفتوگوشون میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیده-این چندمین خواستگاره که ردمیکنی شیرین؟ آخه یه دلیل منطقی بیار که من بدونم ایراد این بدبخت چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین-بیخیال سپیده ایشون هیچ ایرادی ندارن، بنده قصدازدواج ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.