کسایی که جلد اول رو خوندن میدونن که داستان از چه قراره . باران قصه ما از پرتگاه پرت میشه پایین ولی .. این جاست که یه اقا که فرشته نجات باران ماست پیداش میشه. زندگی بازم رونق میگره ولی با کلی تفاوت باران شاد دیگه اون دختر همیشگی نیست. سرد تر شده….یه جورایی روزه سکوت گرفته..همه چیز براش مبهم شده…و این پسر قصه که اسمش هم سامان هست میخواد بهش کمک کنه..خودشم نمیده ولی یه جورایی نسبت به این دختر خیلی خوشکل مسئوله بخاطر اینکه..

ژانر : پلیسی، عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه

مطالعه آنلاین محکوم‌ به مرگ(جلد دوم ‌قاتل دوست داشتنی)
نویسنده:noghre

ژانـر :#پلیسی #عاشقانه

خلاصه:

کسایی که جلد اول رو خوندن میدونن که داستان از چه قراره .

باران قصه ما از پرتگاه پرت میشه پایین ولی ..

این جاست که یه اقا که فرشته نجات باران ماست پیداش میشه.

زندگی بازم رونق میگره ولی با کلی تفاوت باران شاد دیگه اون دختر همیشگی نیست. سرد تر شده….یه جورایی روزه سکوت گرفته..همه چیز براش مبهم شده…و این پسر قصه که اسمش هم سامان هست میخواد بهش کمک کنه..خودشم نمیده ولی یه جورایی نسبت به این دختر خیلی خوشکل مسئوله بخاطر اینکه..

این شب ها

چشم های من خسته است

گاهی اشک

گاهی انتظار...

این سهم چشم های من است.

مترسک ناز می کند

کلاغ ها فریاد می زنند

و من سکوت می کنم....

سكوت...

این مزرعه ی زندگی من است

خشک و بی نشان!

"به نام تک خالق هستی"

من اگر دختر نفرین شده تقدیرم

اگر از راز جهان وارث یک احساسم

تو همان ادمک چوبی پیمان شکنی

که فقط لایق اتش زدنی

اهسته وارد اتاق شدم چشم هامو برای چند ثانیه بستم.و نفس عمیقی کشیدم و به دخترک نگاه کردم ساکت و ارام گوشه ایی نشسته باورش سخت است این که این همان دخترکیه که سه ماه پیش با وحشی گری از تیمارستان فرار کرده.

اهی کشیدمو سرم را به طرفین تکان دادم جسم کوچک و نحیفش در پیراهن ابی روشن و شلوار گشاد سیاهی قایم شده .موهای بلند و سیاه رنگش مثل چادر شب روی شانه هایش اوار شده و بازیگوشانه پیچ و تاب خورده.

نگاه سرد و یخ زده اش رو به پنجره است بی روح. تنها صدایی که ازش شنیدهام در این سه ماه تنها صدای نفس های ارامش است که گاهی عمیق میشود...

ارام از اتاق خارج شدم بااینکه میفهمم که تمام حرکاتم را متوجه میشود.در را بستم و به سمت اشپزخانه رفتم در یخچال را باز کردم تا پیتزای برای شام درست کنم.

وسایل پیتزا را بیرون اوردم چرا که الما پیتزا را دوست داره از بین تمام غذا هایی که تا حالا بهش دادم فقط پیتزاست که با ولع میخوره. و یه نگاه تشکر امیز میکنه..ولی بازم سکوت..خیلی بده یه جورهایی بهش حق میدم که ساکت باشه.

داشتم پیتزای اماده برای گذاشتن توی فر رو بلند میکرد و به سمت ماکرو فر ببرم که گوشیم زنگ خورد پیتزا رو توی فر گذاشتم و گوشیم رو برداشتم با دیدن اسم ارشام پوفی کردم باز هم میخواد بیاد اینجا چطوری دست به سرش کنم؟.

با جدیت گفتم- بله.

صدای شاد و شوخ ارشام توی گوشی پیچید- علیک سلام اقای اخمو...خوبی؟.

ابرو هام بالا پرید و لبخند خیلی کم رنگی رو لب هام نشست.

-خوبم..شما چطوری؟...درضمن اخمو هم برادر خودته.

ارشام خندید و گفت- والا این بله ایی که تو گفتی با زبون بی زبونی اعتراف میکرد که تو اخمویی .

تک خندهایی کردم -چه خبر ارشام...چی شده باز تو زنگ زدی بهم.

ارشام با بیخیالی گفت- هیچی بابا دختر عمو ها و دخترعمه ها و صد البته به اضافه برادر ها و پسر عمو ها دارن میان خونه ارواح.

دستمو به پیشونیم کوبیدم.-اخه چرا؟

صدای ارشام متعجب شد- چی چرا؟..بیشعور خونه پدر بزرگمونه که فعلا به جناب عالی به ارث رسیده..یعنی میخوای رامون ندی؟..واقعانم که سامان..خیلی خری.

اخمام توی هم شده بود حالا الما رو چیکار کنم؟.

-ها حالا نمیشه نیان؟

صدای ارشام عصبی شد.-سامان..ما ده دقیقه دیگه جلوی خونه ایم .حرف مفت هم نزن الاغ.

صدای بوق های پشت سر هم در گوشی نشون می داد که ارشام قطع کرده اهی کشیدم و به سمت اتاق الما رفتم باز هم ساکت به پنجره زل زده بود نمیدونم چی توی این سیاهی مبینه که اینطوری بهش خیره میشه.

اروم صداش کردم دیگه بعد از سه ماه زندگی با من به این اسم عادت کرده و کمی عکس و العمل نشون میده.

-الما....الما.

سرش رو اروم برگردوند و نگاه نقره ایی پر سوال و منتظرش رو بهم دوخت.

با ارامش گفتم- قراره چند تا از دختر عمو ها پسر عمو هام بیان اینجا...نمیخوام اذیت بشی..توی اتاق میمونی؟...دلم نمیخواد اذیتت کنن.

حرفی نزد و باز هم بهم خیره شد .نگاهش جوری بود که حس میکنم تا ته وجودم رو میخونه گاهی این نگاه نافذ اذیتم میکنه.

حرفی نزد فقط اروم پلک هاشو روی هم فشرد دوباره نگاهش خالیش رو به سمت پنچره و سیاهی حیاط دوخت.

با خیالی راحت از اتاق بیرون اومدم این خل و چل ها هم ادم رو اذیت میکنن .

صدای دینگ ماکرو فر نشون میداد که پیتزا اماده شده سریع پیرونش اوردم و بردمش واسه الما لبخند خیلی کمرنگی روی لبش نشست و یه نگاه تشکر امیز .

از اتاق بیرون اومدم و پیتزای بعدی رو گذاشتم و دست هامو شستم که صدای زنگ در اومد بدو بدو دکمه اف اف رو زدم و جلوی در ورودی ایستادم سعی کردم لبخند بزنم..متنفرم از این ادما که فقط موقع ارثیه گرفتن پیداشون شده..هرچند در کل بد نیستن فقط یکمی پول پرستن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا دختر عموم با پالتوی قرمز و جیغش با یه لبخند زشت که مثلا میخواست خودش جذب کنه نزدیکم شد و با ناز دستش رو به طرفم دراز کرد- سلام سامان جان...از من خبری نمیگری!... بی معرفت!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و صورتش رو نزدیک اورد دستش رو محکم گرفتم و مانع از نزدیک شدنش شدم اصلا دلم نمی خواد صورتم رو با روژلب و تف یکی کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ازش فاصله گرفتم بهش کمی برخورد محمد پسر عموی دیگه م نزدیک اومد ومردونه دست داد و با لبخند شادی گفت- سلام پسر!..خوبی؟..ندیده بودمت یه مدت دلمون تنگ شده!..چیه خودت رو همش توی این خونه حبس کردی!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و دستش رو فشردم- خوبم پسر عمو!..تو چطوری...خوش میگذره؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به همه گفتم- بفرمایید داخل..بیرون نایستید هوا سرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بچه ها که کلا سه تادختر بودن و سه تا پسر اومدن داخل پسر ها شامل محمد ارشام و سهند بود و دختر ها هم شامل مینا .شیوا و ترانه میشدن که جلو تر از بقیه وارد شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سرشون وارد سالن خونه شدم سالنی بزرگ که چند دست مبل عتیقه قدیمی توش به شکل دایره چیده شده بود.پنجره های بزرگ و پهنش با پرده های سفید که حریر طرح داری زیرش بود تا روز ها که کنارش میزنیم باعث بشه از بیرون توی خونه مشخص نباشه و نور خونه هم تامین بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مینا اروم و با لبخند میلیحی کنار شوهرش که کنار سهند و ارشام نشسته بود. شیوا روی مبل دونفره نشسته به انتظار اینکه من برم کنارش بشینم .نمیدونم این دختر چرا اینقدر اعتماد به نفسش بالاست مخصوصا با این لباسی که توی این سرما پوشیده .هرچند توی خونه گرمه. ولی اخه کی یه دامن کوتاه که به زور تا روی رونش میرسه می پوشه؟...با یه تاپ دکلته قرمز واقعا چی با خودش فکر میکنه.؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام داشت زیر گوش ترانه پچ پچ میکرد و سهند هم داشت با چشم هاش خونه رو زیر و رو میکرد صدای شیوا بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا- وای!..چه بوی خوبی؟...سامان جون داشتی پیتزا درست میکردی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی تفاوت گفتم- بله..مگه شما شام نخورید؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا با ناز گفت- نه عزیزم...تو خوردی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهند گفت- کاش از بیرون شام سفارش بدیم چون من دارم از گرسنگی میمیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام هم حرف سهند رو تایید کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بیرون چند پرس غذا سفارش دادم وقتی برگشتم دیدم ترانه و شیوا دارن توی خونه میچرخن اخه الان دوازده سالی هست که ایران نبودن و الان هم فقط بخاطر من اومدن ایران و تا امروز هم رفته بودن شمال چون من بنا به دلایل مسخره ایی که فقط بخاطر تنها نزاشتن الما بود نرفته بود در کل علاقه ایی به بودن باهاشون ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن ترانه که داشت به طرف اتاق الما میرفت رنگ از رخم پرید سریع با صدای بلند گفتم- نه ترانه نرو اونجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه مکثی کرد و با شیطنت گاهم کرد و گفت- چیه؟..نکنه چیز توی این اتاق قایم کردی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا هم به ترانه پیوست متنفرم از این دوتا خواهر شیوا با پرویی تمام رفت و دستگیره در رو چرخوند با عصبانیت رفتم و پسش زدمولی دیر شده بود در باز شده بود الما نمایان شده بود..متنفرم از دختر های فضول.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا جیغی زد که الما تکون شدیدی خورد این یعنی فاجعه.الما سریع از جاش بلند شد اخم های توی هم شده بود چشم های نقره ایی رنگش تیره و براق شدند.همیشه همینطوره توی این سه ماه هر وقت عصبانی و غمگین میشه چشم هاش تیره میشه و وقتی از یه چیی خوشش میاد و خوش حاله رنگ چشم هاش روش تر میشه و فوقلاده براق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم جلوی شیوا و ترانه ایستادم شیوا با عصبانیت جیغ دیگه ایی کشید و گفت- این دختره رو توی خونت قایم کردی!...واسه همین نمیخواستی ما بیایم اینجا!؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رو پس زد تا رسید به الما دستش رو بالا برد که بزنه به الما ولی اون با یه لگد محکم شیوا رو به دیوار کوبید حرکاتش دست خودش نبود وحشی شده به عصبانیت شیوا رو کشیدم بیرون سعی داشتم الما رو اروم کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الما..الما اروم باش..اینا کاری بهت ندارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از عصبانیت نفس نفس میزد قفسه سینش تند تند بالا و پایین میشد توی چشم هاش تردید بود. و خشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا با یه حرکت دیوانه وار سیلی محکمی به گوش الما زد موندم کی وارد اتاق شد اینبار الما با عصبانیت موهای بلوند شده ی شیوا رو گرفت و از اتاق پرتش کرد بیرون نگاهش به ترانه افتاد که داشت از ترس میلرزید ترانه رو کشیدم و انداختمش بیرون به سمت الما رفتم یه قدم به عقب برداشت دستمو به طرفش دراز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم الما..چرا عصبانی میشی؟!..اروم باش دختر خوب..باشه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه الما تیره تر شد اشک به چشم هاش هجوم اورد .دست هاش دو طرف بدنش افتاد سرش رو انداخت زیر اروم تر بهش نزدیک شدم المارو اروم به طرف خودم کشیدم هیچ حرکتی انجام نداد نفس های نامنظمش نشون میداد داره گریه میکنه اولین بار بود که گریه کردنش رو میدیدم.اروم موهاشو نوازش کردم با شنیدن صدای فریاد سهند المارو به خودم چسبوندم .ترسیده بود..نمی دونم شایدم بازم وحشی شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهند با عصبانیت وارد اتاق شد و غرید- کی شیوا رو زده؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام هم پشت سرش وارد شد هر دوشون نگاهشون به دختر ریزه میزه ی توی بغلم افتاد سکوت کردن محمد سکوت رو شکست و با جدیت گفت- این کیه سامان؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو به صورتش دوختم و سر الما رو به قفسه سینم چسبوندم نمیخوام دوباره یکی رو به حد مرگ بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الماست...با من زندگی میکنه..برید بیرون ..اون حالش خوب نیست..بعدا براتون توضیح میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام کنجکاو داشت به الما نگاه میکرد عصبی شدم پرو نمیره بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه جست و جو گر ارشام به دنبال صورت الما بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با تو هستم ارشام برو بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام پوفی کرد و باشه ای گفت و با بی میلی از اتاق بیرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم المارو از خودم جدا کردم صورتش خیس از اشک بود.نگاهش پر بود از خواهش برای چی؟..شاید باید تنهاش بزارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اب دهنم رو قورت دادم نگاه ازش گرفتم و به سمت در رفتم که دستم رو گرفت برای اولین بار صداش رو شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الما- میترسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماتم برد.صدای ظریفش خیلی گوش نواز بود اون حرف میزنه!..به طرفش برگشتم نگاهش به من بود..غبار گرفته و لرزون...نباید میزاشتم متوجه تعجبم بشه ولی سخت بود..خیلی سخت حتی برای منی که یه روان پزشکم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به خودم جنبیدم الما اروم توی بغلم خزیده بود چشم هامو بستم..دلم براش میسوزه.وقتی پیداش کردم خالش خیلی بد بود..نمیدونم چطوری از اون پرتگاه پرت شده بود.درست پشت خونه ام یه پرتگاه که زیاد هم عمیق نیست..ولی چند تا تکه چوب افتاده الما رو اونجا پیدا کردم یه صبح از سرما رو به موت بود از سرش خون رفته بود و رنگش مثل گچ شده بود .وقتی دیدمش فکر کردم مرده ولی نبضش رو گرفتم دیدم که زنده است بردمش بیمارستان خیلی سبک بود درست مثل پر می میوند برای من .وقتی به هوش اومد هیچی یادش نبود سرش به کنده چوبی برخورد کرده و باعث شده بود حافظه اش رو از دست بده ..حرکاتش غیر قابل پیش بینی بود هنوزم همین طوره من اصلا توقع اینکه حرف بزنه رو ازش نداشتم همه چیزش زیباست شاید اگر دختری بود که میتونستم از توی نگاهش دروغ و دوریی رو بخونم هرگز بهش اجازه نمیدادم که توی خونم باشه...دخترا موجودی هستن نمیشه فهمید درونشون چی میگذره ولی من میتونم تا حدودی درون الما رو ببینم .اینکه حافظه اش رو از دست داده و من رو نمیشناسه..شایدم قصد خودکشی داشته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چیزش ظریفه بینی لب گونه ها و فرم صورت اندام...ولی توی چشم هاش به جز خالی بودن یه چیز دیگه هم هست..یه نوع پریشونی.یه نوع عذاب که مدام تمام موجودش رو می گیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم زمزمه کردم-تو حرف هم میزدی؟ً!...پس جرا تا الان سکوت کرده بودی الما؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نزد بعد از گذشت چند ثانیه کشدار گفت-میترسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین..انگار فقط همین یه کلمه توی لغت نامه ذهنش مونده. تا وقتی خوابش برد توی اتاق موندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتو رو روش کشیدم و بیرون اومدم همه روی مبل نشسته بودن غذا ها رسیده بود شیوا با حال زار و خنده داری نشسته بود .خوبه الما کاری کرد من یکم خوش حال بشم. ترانه با ترس به ارشام چسبیده بود و محمد و مینا هم با ارامش و سکوت نشسته بودن سهند عصبی بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهند- میشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین میگه میشنوم انگار ده سال از من بزرگ تره و داره باز خواستم میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کوتاهی به سهندانداختم -فکر نمیکنی با بزرگتت باید بهتر صحبت کنی سهند؟...تو پنج سال ازمن کوچیک تری کسی که کنارت نشسته یه پسر 18 ساله نیست یه مرد 34 ساله است .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهند پوفی کرد-باشه تو درست میگی..به من بگو اون دختر کیه که توی اون اتاق بود؟.چرا اینجوری وحشی بازی میکرد؟.چرا شیوا رو اینجوری زد؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خونسردی روی مبل نشستم و پا رو یپا انداختم وتکیه دادم به تکیه گاه مبل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم که الماست....با من زندگی میکنه...حافظه اش رو از دست داده ...رفتارش هم دست خودش نیست به هیچ کسی جز من اعتماد نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهند عصبی دستی توی موهاش کشید شیوا با پرخاش گفت- چی؟..اون دختره روانی داشت من رو میکشت اون وقت تو فقط میگی رفتارش دست خودش نیست؟!..باید میزدیش نه اینکه بغلش کنی تا اروم بشه سامان .من ختر عموت هستم باید طرف من رو میگرفتی و اون دختره رو میزدی .باید من رو اروم میکردی نه اون هرزه رو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی بهش کردم که خفه شد حالم ازش بهم میخوره اخه ادم هم اینقدر رذل؟!!!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت و سردی بیش از حد ممکنی نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بار اخرت باشه که راجب الما اینطوری حرف میزنی.اون هر کاری کرده درست بوده...درضمن .من از هر کسی که بخوام طرفداری میکنم .در کل از ادمایی طرفداری میکنم که لیاقتش رو داشته باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا جیغ کوتاه یکشید و دست هاشو روی سینه قفل کرد روش رو ازم گرفت و ساکت شد مینا ساکت به ما نگاه میکرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام اروم پرسید- حالا از کجا پیدا کردی این دختره رو که اینجوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی تفاوت گفتم- از توی حیاط پشتی..زیر پرتگاه از اونجا پرت شده بود پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه تعجب کردن شیوا با ناز و حرص گفت- چه سگ جونی بوده این. دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هام رو روی هم فشار دادم دلم میخواد با دیوار یکیش کنم کاش الما الان از اتاق بیاد بیرون و به بار کتک بگیرتش من دلم خنگ بشه .های خنگ بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو زدم به نشنیدن که حالش گرفته بشه .با سرخوشی گفتم- خوب اینم از شامتون که رسید بفرمایید بریم توی اشپزخونه میز رو بچینید تا دور هم غذا بخوریم بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام اول از همه بلند شد من به سمت اتاق الما رفتم اروم بشقاب پیتزا ش رو که خالش بود رو برداشتم و بیرون اومدم البته یه تکه توش بود بچه ها میز رو چیدن تکه پیتزای المارو گذاشتم روی پیتزای خودم و نشستم پشت میز چشم شیوا به اون تکه پیتزا بود معلوم بود تعجب کرده که من میخوام اضافه یکی دیگه رو بخورم ولی خدایش الما اینقدر قشنگ و شیک غذا میخورد که حس میکنم قاش چنگالشم تمیزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون قاچ پیتزارو برداشتم و با ولع گازش زدم روی پیشونی شیوا اخم عمیقی نقش بست توی دلم دارم ریسه میرم از خنده بخاطر حرص خوردنش.قاشق رو توی دستش فشار میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص یه قاشق غذا توی دهنش گذاشت و دیگه حتی نگاهمم نکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خوبی میدونم که خیلی پر رو تر از این حرف هاست که بخواد ول کنه و بره می مونه و مثل کنه می چسبه به این خونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شام رو که خوردیم به طرف اتاقم که درست کنار اتاق الما بود رفتم لباس هامو عوض کردم و بیرون اومدم هنوز وقت نکرده بودم که لباس راحتی تنم کنم .حالاهم یه شلوار خاکستری مارک با یه تیشرت ابی تنم کردم درست رنگ لباس الما دلم میخواد شیوا بسوزه از ست کردن من با اون.چون به خوبی میدونم الما همیشه سر ساعت یازده شب از خواب بیدار میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدی گفتم الما اروم از اتاق خارج شد چشم هاشو بادست میمالید موهاش مرتب دورش ریخته بود اخه شب ها اروم میخوابه و تکون نمیخوره که موهاش جنگلی بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الما اروم به طرف اشپزخونه رفت حتی کوچیک ترین توجه ایی هم به بقیه نکرد یه لیوان اب پر کرد و خورد و اروم به طرف سالن رفت انگار که اصلا ما رو نمبینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی تی وی نشست و کنترل رو دستش گرفت شبکه هارو این طرفو اون طرف کرد روی یه فیلم زبان اصلی که فرانسوی بود نگه داشت و کنترل رو روی مبل گذاشت و خودش هم چهار زانو نشست روی مبل و به صفحه تی وی چشم دوخت.چشمم افتاد به ارشام محو دیدن الما شده بود اره خوب اون واقعا خوشکله.سهند هم داشت به الما نگاه میکرد شیوا از شدت خشم سرخ شده بود.نمیدونم چرا فکر میکه من دوسش دارم خودش یه بار گفت چون من یه بار توی بچگی ازش طرفداری کردم عاشقم شده.درکل مشکل داره این دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم کنار الما نشستم چون دلم نمیخواد مشکلی پیش بیاد البته به جز کتک خوردن شیوا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الما نیم نگاهی بهم کرد و دوباره به تی وی چشم دوخ اروم زمزمه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میفهمی چی میگن؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش روتکون داد و حرفی نزد.یعنی واقعا میفهمه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اخر فیلم بی حرف نشست همه داشتن حرف میزدن ولی اون ساکت بود منم دیگه کاری به کارش نداشتم حتما دوست داره بشینه اونم یه ادمه دوستداره توی جمع باشه شایدم ترسیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صفحه تلوزیون چشم دوختم چندتا دختر و پسر اینجا هستن به جز سامان نمیدونم ولی بهش اعتماد دارم.خیلی بده هیچی درمورد گذشته ام نمیدونم و سامان بهم میگه الما از ادم هایی که همش اذیتم میکنن بدم میاد وقتی اون دختره پرید توی اتاق نفهمیدم چرا ولی با یه حرکات خاصی به بار کتک گرفتمش برام عجیبه من این همه قدرت رو از کجا اوردم؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر شب وقت یکه چشم هامو میبندم خواب های بد میبینم میترسم ..اینقدر وقتی اون دختره پرید توی اتاقم ترسیدم که حد نداشت دست خودم نبود ترسیدم و زدمش اگر سامان نبود حتما می کشتمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم یه فیلم بود معنیش رو میفهمیدم سامان که ازم پرسید میفهمم چی میگه برام عجیب بود ولی خوب حرفی نزدم و باز هم نگاهم رو به صفحه تی وی دوختم اون دختر پسر ها هم نشسته بودن و حرف میزدن سنگینیه چندتا نگاه رو روی خودم حس میکننم ولی توجه نمیکنم وقتی فیلم تموم شد بی حرف به اتاقم رفتم ودر رو برای پیشگیری از حر اقادمی قفل کردم و روی تخت دراز کشیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم چشم هامو ببندم..توی تمام خواب هام چند تا ادم هستن ادم هایی که من با چاقو تکه تکشون میکنم یا با یه تفنگ تیر میزنم بهشون و میکشمشون..از خواب هام گاهی وحشت میکنم ولی گاهی هم نمیترسم انگار اینا واسه زندگی من بوده.بی شک این ها همه نشونی هایی از گذشته منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر فکر کردم تا خواب مهمون چشم هام شد و من پا به سرزمین عجیب خواب گذاشم و مثل هر شب با اون ادم ها دست وپنجه ایی نرم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایخوردن ضربه ایی به در چشم های مست خوابم باز شد اروم توی جام نشستم و نگاهی به در انداختم سایه ایی از زیر در مشخص بود اروم از جام بلند شدم به سمت در رفتم اهسته کلید رو چرخوندم و در رو باز کردم .یه پسر قد بلند با چشم های میشی رنگ و ابرو های مشکی و مرتب پشت در بود چهرش اشنا نبود ولی خوب دیشب دیده بودمش همون پسری بود که همش نگاهش روی تنم سنگینی میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر-سلام..صبح بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرد نگاهش کردم یه نگاه پر سوال یعنی واسه چی اینجاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر-جواب سلام واجبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر روش زیاده این پسر خوب دلم نمیخواد جواب بدم برو گورت رو گم کن.داره عصبانیم میکنه هــــا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسربا شیطنت گفت- زبونت رو موش خورده؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم حرفی نزدم و فقط نگاهم رو توی چشم هاش دوختم.نمیدونم چی توی چشم هام دید که یه قدم به عقب برداشت کمی متعجب بود ولی من همچنان بهش زل زده بوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر- چرا اینجوری نگاه میکنی؟....اومدم بگم صبحانه درست کردم حدس زدم بیدار باشی..گفتم باهم بخوریم من تنها نباشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف بازم نگاهم رو به چشم هاش دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا چه خبره؟..ارشام مگه بهت نگفتم با الما کاری نداشته باش؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسری که فهمیدم اسمش ارشامه نگاهش رو به سامان دوخت سامان به من نگاه کرد و با اخم روش رو به طرف ارشام برگردوند بین دندون های کلید شده گفت- چرا عصبیش کردی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام با دستپاچگی گفت- نه بخدا کاریش نداشتم گفتم بیاد باهم صبحانه بخوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان نگاه سوالیش رو به من دوخت چشم هامو روی هم فشردم یعنی راست میگه بعدم به اتاقم برگشتم و در رو بستم و دوباره قفل کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دوش گرفتم و لباس هامو با یه پیرهن سفید و شلوار کرم دم پا گشاد عوض کردم تمام این لباس هارو سامان برام گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو به دختر توی ایینه دوختم مدت ها بود که به خودم درست و حسابی نگاه نکردم اخرین باری که حرف زدم دیشب بود واقعا ترسیدم ..نمیدونم از چی...نمیدونم چرا نگاه سامان برام رنگ اشنای داره یه جفت چشم سیاه سیاه...انگار یه جایی دیدمش.ولی چشم های خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درد بدی توی سرم پیچید چشم هامو محکم بستم صدای اشنایی توی گوشم زنگ میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((من فدای تو دختر خوشکل بشم))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم..سردرد گمم این کیه..این کیه که اینقدر به من شبیه چشم هاش موهاش خندیدنش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابم متشنج شده..از زور عصبانیت و سر گیجه با مشت به ایینه توی اتاق کوبیدم خون از دستم جاری شد با تگاهی متعجب روی زمین نشستم به دستم که خون ازش فواره میزد نگاه کردم بازم یه تصویر بازم یه گلوی پاره شده و خونی که توی صورتم پاشیده میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق به شدت باز شد حتی نگاه نکردم که کیه چون معلوم بود غیر از سامان که به خودش اجازه میده اینجوری وارد اتاقم بشه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان باحرص و نگرانی گفت- چه بلایی سر خودت اوردی الما...خدای من دستت داره خون میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع جلوی پام زانو زد و مچ دستم رو گرفتم تمام دستم بریده بریده و خراش خراش شده بود و ازشون خون میریخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان- خوبِی؟..اخه چرا اینه رو شکستی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفتم..نمیدونم ولی باید حرف بزنم.باید بگم که چمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حال زاری گفتم- من کیم؟...اون کیه..اون کیه من رو دوست داره؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بغض رها شد هق هق بلندم اتاق رو در بر گرفت اشک هام انگار که با هم مسابقه گذاشتند اخه من کیم؟..چرا اینقدر سر درگمی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان با داد به یکی از پسرا گفت- برو اون جعبه کمک های اولیه رو بیار بدو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زیر بغلم رو گرفت و کمکم کرد بلند بشم .بردم توی سرویس بهداشتی توی اتاقم و دستم رو زیر اب گرفت زخم هام میسوخت...ولی انکار بااین درد اشنا بودم..زیاد برام عذاب اور نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنبه الکی روی دستم فرود می اومد و تنها هدیه اش سوزش بدش بود.دستم پانسمان شد نفس عمیقی کشیدم و به مبل تکیه دادم این تصاویر هر چه که بود مربوط به گذشته منه..من باید تحمل کنم تا بفهمم که کی هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان با نگرانی نگاهم کرد- حالت خوبه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو توی صورتش دوختم..این کیه که من رو اینقدر به یاد یه نفر می اندازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای یکی از پسر ها بلند شد.انگار تازه از بیرون اومده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این جا چه خبره؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بلند کردم یه پسر قد بلند با موهای خرمایی چهره معمولی تنها جذابیتش چشم های درشت میشی رنگش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان- چیز خاصی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره بعد از نفس عمیقی گفت- خدارو شکر..راستی سعید زنگ زد گفت تا یک ساعت دیگه پروزاش میشینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره سامان شکفت لبخند بزرگی روی لبش نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان- واقعا؟...خدارو شکر میدونی الان شش ساله که داداشمو ندیدم.دلم براش یه ذره شده.سهند باید همین الان بریم دنبالش دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این پسر جدیده که که فهمیدم اسمش سهنده با لبخند به ذوق سامان گفت- اره پسر..فقط جنگی اماده شو تا بریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بنلد شدن من به سمت اتاقم رفتم که در اتاقم باز شد برگشتم سامان بود.هنوزم همون خوش حالی توی صورتش موج میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان- الما..من میرم نزنی دوباره بلایی سر خودت بیاری ها...توی خونه تنهایی نترس قول میدم زود بیام..داداشم داره میاد خیلی دلتنگشم..نگران نباشم دیگه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هامو روی هم فشردم.و با نصمیمی سریع دوباره حرف زدم-باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش پر رنگ تر شد.-افرین دختر خوب.پس فعلا خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم بیست دقیقه بعد خونه خالی شد من موندم و خودم...نگاهم رو به دیوار رو به روم دوختم فکرم رو جمع کردم و مثل هر روی سوال تکراری همیشگیم رو از خودم پرسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من کیم؟..از کجا اومدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم سنگیم رو بیرون فرستادم و بازم هم خیره شدم و باز هم یه چهره اشنا جلوی صورتم نقش بست اول از همه دوتا چشم قهوه ایی .یه بینی قلمی..لب های کوچک .چونه استخونی خوش فرم ویه پیشونی تقریبا بلند شبیه مدل های اوروپایی که برنامه های تی وی نشون میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای بلند تیره که لبه اش روشن و کمی بور بود. نفس عمیق یکشیدم بازم یه اسم بازم تکرارش بازم زمزمه اروم من با خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((اریس))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اریس کیه؟..این مرد کیه که بهم میگه اریس؟..اسم من اریسه؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس هام کشدار و طولانی شد ادم هایی که توی ذهنم رژه میرن رو نمیشناسم.دارم اذیت میشم عصبانیم خیلی زیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا ها توی ذهنم هر روز بیشتر از قبل میشه انگار منتظر یه تلنگره تا همش از نوع شروع بشه و دوباره به یادم بیاد .دلم نمیخواد بفهمم .بدونم که کی هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدم بیش از حد دارم فکر میکنم از طرفی دارم هلاک میشم ضعف کردم از گرسنگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بیرون اومدم و وارد اشپز خونه شدم از توی یخچال یکم نون تست و پنیره بیرون اوردم نون هارو توی ماکروفر گرم کردم بعدم سر دل استراحت روشون پنیر خامه ایی مالیدم و با ولع همشون رو خوردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا نون تست اخر توی دستام گرفتم یکیش توی دست راستم و اون یکی هم توی دست چپم یه نگاه بهشون انداخت دو طرفی که پنیر داشت رو چسبوندم به همدیگه و گازش زدم اخ که چقدر مزه میده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در اومدم و من بیخیال مشغول خوردن بودم.یه نگاه کردم همون چند نفر به علاوه یه نفر دیگه که هنوزم نتونسته بودم صورتش رو ببینم وارد خونه شدن سامان به سمت اتاق من رفت و درش ر و باز کردم سریع اومد بیرون از اشپزخونه بیرون اومدم سامان من رو که دید خیالش راحت شد .کم پیش می اومد که تنهام بزاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان- اوف دختر تو اونجایی؟..ترسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ایی بالا انداختم بازم به پسر ی که شک ندارم برادر سامانه نگاه کردم از پشت چهار شونه و قد بلنده موهاش کمی بلنده و به رنگ قهوه ایی سوخته است روش رو به طرفم برگردوند چقدر اشناست.یه چهره ی جدی که لبخند محوی چاشنیش شده بود یه لحظه لبخندش محو شد با بهت بهم نگاه کرد اسمی رو زیر لب زمزمه کرد که به نظرم اریس اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم دیدم محکم بغلم کرده اونقدر محکم که نفس کشیدن برام کمی سخت شده بود اون رو از خودم جدا کردم.و. با حرص غریدم- چیکار میکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان- سعید!..داداش چرذا الما رو بغل کردی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید دوتا بازوم رو گرفت و زل زد بهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید- اریس..دختر میدونی چقدر نگرانت بودم؟..کجا بدی تو؟..تمام فرانسه رو زیر رو کردم که شاید اونجا باشی..دیگه نا امید شدم اومدم ایرانر و بگردم...دق دادی مارو که تو...اخه چطوری اومدی؟...چطوری تونستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب داشتم نگاهش میکردم اشناست حس میکنم بیش از هزار بار دیدمش ولی یادم نمیاد..نمیدونم که کیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((تموم شد.؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته که نیستی؟))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هامو روی هم فشردم اعصابم متشنج شده شقیقه هام ضربدار شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید- خدای من اریس حالت خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان با حرص پسش زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان- اون حافظه اش رو از دست داده.تو اون رو از کجا میشناسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید با بهت به من نگاه میکرد- اریس رئیس و دوست منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان مات نگاهش کردم داشتم شقیقه هام رو میمالیدم.اسم های توی ذهنم دور میخورد. با خودم بلند تکرار کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مارتین...مارتین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید دوتا دستم رو گرفت جلی پام زانو زد با خوش حال گفت- اره مارتین.مارتین رو یادته.؟..اریس یادت بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام میلرزیدن...به سعید نگاه میکردم چرا اینقدر اشنماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کی هستی؟..من تورو میشناسم؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید با ذوق گفت- معلومه که میشناسی...من تو دوستای مشتکر مارتین بودیم.یادت نیست اریس.تو همسر مارتینی؟.....خونتون رو یادت نیست؟...اریس..تولد 19 سالگیت رو یادت بیار.مارتین بردت لوس انجلس یادت نیست؟...اریس یادت نیست که هلش دادی توی استخر خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هامو فشردم مدادم صحنه هایی جلوی چشم هام رژه میرفت تا اونجایی که همه جا سیاه شد و نفهمیدم که چی شد و کجا رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هامو باز کردم نور افتاب توی اتاقم تابیده می شد و رایگان گرماشو به تنم میبخشید تازه تونستم سفیدی بیرون رو ببینم.انگار دیشب برف اومده بود.بی اختیار لبخندی روی لبم نقش بست لبخندی که تداعی شد با به یاد اوردن یه خاطره شیرین از گذشته ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی دختر اونقدر برف توی سر من نزن ..اریس با توام.بی خیال با لبخندی بزرگ برف دیگه ایی رو گلوله کردم و به طرفش پرتاب کرد درست توی صورت مارتین خورد بلند خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارتین با حرص در حالی که سعی داشت خندشو پنههون کنه چند قدم اومد به طرف وقتی کمی قدم هاشو تند کرد و افتاد دنبالم گفت- شیطون میگیرمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و افتاد دنبالم با جیغ و خنده های بلند شروع کردم به دویدن و اخر سر من بودم که شکست خردم به عمق سردی برف ها پرتاب شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارتین با لبخندی پیروزمندانه بالای سرم ایستاد و دست هاش و پالتوی مشکی رنگش رو با ژست بامزه ایی تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارتین- حقته.تا تو باشی دیگه با رئیست شوخی بیجا نکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پرویی تمام برفی گوله کردم و زدم توی سرش برف ها بازیگوشانه بین موهاش سر میخوردن و روی زمین میریختند مارتین که هنوزم مات بود فرصتی رو برای من فراهم کرد که فرار کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس دور تر از من ایستاده بود مارتین افتاد دنبالم با سرعت خودم رو به تاماس رسوندم و پشت سرش سنگر گرفتم مارتین همچنان دنبالم بود بیچاره تماس مثل یه فلکه شده بود که ما هی دورش دور میخوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس با خنده بازوم رو گرفت و کشید توی بغلش اینقدر ریزه بودم که راحت توی بغلش جا بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس رو به مارتین- ولش کن مارتین...دلت میاد این فرشته کوچلو رو بزنی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده مرموزی خودم رو بیشتر توی اغوش تاماس جا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماریتن با اخمی مصنوعی جلو اومد و من رو کشید بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارتین- اره باید تنبیه بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم نگاه شروری بهم کردو گفت- میدونی با هم خونه ایی که باهام در بیوفته چیکار میکنم؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو هامو انداختم بالا محکم گونم رو بوسید و با سرخوشی گفت- بوسش میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هامو بازو بسته کردم اشک هام راه خودشون رو پیدا کردن..مارتین.هم خونه و همسر من بوده؟..پس الان کجاست؟...با نگاهی خیس از اتاق بیرون رفتم سعید...وای نه..سعید همون تاماسه؟...خدای من یعنی اون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت نزدیکش شدم تا من رو دید از جا بلند شد و ایستاد- حالت خوبه اریس؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم- تو....تو تاماسی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی روی لبش نشست- تو من رو یادته؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت نگاهش کردم- پس...پس چرا اسمت..چرا اسمت سعید شده؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید- اریس من نمیتونم دوتا شخصیت داشته باشم؟...بیخیال بعد برات توضیح میدم..ولی الان بهم بگو..من رو یادته؟..مارتین و...و جورج رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جورج .چند بار با خودم تکرار کردم تنها چیزی که یادم اومد پسری بود که بادست های خودم تکه تکه اش کردم..خدای من یعهنی من یه ..من یه قاتلم؟.من ادم کشتم؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم- من یه قاتلم؟...من اون رو کشتم.؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس سریع از جا بلند شد دهنم رو گرفت و من رو به اتاقم کشید در رو با پا بست و با صدایی که سعی میکرد اروم باشه گفت- اروم باش..اروم باش..فکر کن..فکر کن اریس..یادت میاد..همه چیز یادت میاد..دادا نزن فقط سعی کن یادت بیاری...من از فرانسه اومدم ایران که فقط تورو پیدا کنم..نمی خوام اون دنیا مارتین ازم گله کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام جاری شد ادم هایی رو که کشتم تک تک جلوی چشم هام رژه میرفت..مثله یه فیلم تک تک لحظه ها.اشک هام دونه دونه روی گونه هام میچکیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغضی سنگین دست تاماس رو از روی صورتم کنار زدم-تو..تو بهم دروغ گفتی..نگفتی که ایرانی هستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- ببخش اریس..ولی این تنها راهش بود مارتین خواسته بود که تو نفهمی من هم وطنتم..من کنارت بودم دوست تو و مارتین بودم بهتون خیانت نمیکمنم حتی توی فکرم.اروم باش اریس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت و دهنی باز سرم رو به این طرف و اون طرف تکون میدادم ناباورانه گفتم- ..من کیم؟..من چرا ادم کشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس دستم رو دویاره گرفت و من رو مجبور به نشستن روی تختم کرد خودش هم جلوم زانو زد و دست هامو توی مشتش فشرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- اریس..دخترخوب..تو فقط دستور میگرفتی..یادت نیست؟..تو فقط یه ازدواج الکی و سندی داشتی مارتین مسیحی بود و تو مسلمان..بخاطر همینه که تمام امول مارتین به تو رسید..اریس سعی کن یادت بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هامو روی هم فشردم..داشت یادم می اومد ولی بین خاطرات کهنه و فراموش شده ذهنم یه مرد بود..یه مرد شبیه من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تاماس نگاه کردم-باراد......اون..اون کیه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس لبخند کوچکی زد- فکر کن..داره خوب پیش میره ولی زیاد به خودت فشار نیار..باراد داداشته.برادر دوقلوی تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو از دستش بیرون کشیدم سرم درد میکرد.تاماس بلند شد و ایستاد سرم رو بلند کردم تا صورتش رو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- برات یکم غذا میارم..ضعف داری ...زیاد فکر نکن..کم کم همه چیز یادت میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه روز متوالی از اون روز که با به یاد اوردن این که یک قاتل بودم گذشت ولی نه تنها انگار برام دیگه مهم نیست یه قاتلم به یه نتیجه دیگه هم رسیدم اینکه باید از مسیح انتقام بگیرم..اره من دیگه یادمه شبی که من رو از پرتگاه پرت کرد پایین..نمیدونم چرا زنده موندم هرچند من محکوم به مرگم ولی...مسیح هم محکوم به مرگه..من یه قاتلم و کشتن.گاهی اوقات برام لذت بخش میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس نگاهی بهم کرد.-تاماس- خوش حالم که داداشم تورو نجات داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ایی کردم- چطور؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ایی بالا انداخت- اخه خیلی راحت پیدات کردم رابطه ام هم بهتر شد هرچند با اون حرف هایی که در مورد قاتل بودنت یهو به زبون اوردی باعث شد کمی رابطمون بد بشه اخه اون متنفره از اینکه من توی گروه باشم تنها کسی که در این مورد میدونه اونه.که مخالف سرختشه..نمی شناسیش خیلی ادم مغرور و یه دندهایی درست مثل تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم-توی این سه ماه مغرور بودن ازش ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس شونه ایی بالا انداخت- نمیدونم والا شش -هفت سالی هست که ندیده بودمش...شاید رفتارش تغیر کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی ربط گفتم-برادرم کجاست؟.خانوادم؟..میخوام ببینمشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس با جدیت گفت- اگر میخوای مسیح رو بکشی نباید بزاری خانوادت از وجودت با خبر بشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فکر کردم.درست میگفت-درسته..و اما مسیح...یه فکر توی ذهنمه...دلم میخواد نظر تورو هم در موردش بدونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی نقشه و فکرم رو واسه تاماس گفتم لبخند عمیقی روی لب های تاماس نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- واقعا که دست پرورده مارتینی..فکر کنم عالی بشه ولی اول باید اون دختره رو پیدا کنیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم وادرسی که داشتم رو بهش دادم تاماس من رو جلوی خونه سامان پیاده کرد و رفت در رو باز کردم و وارد شدم به غیر از تاماس زارع وکیلم هم از زنده بودن من باخبر شده بود.چون رفتم و دسته چک هام رو گرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالن شدم این ورپریده ها هم توی سالن نشسته بودن منظورم شیوا و ترانه است.نمیدونم چرا ازشون اینقدر بدم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان با دیدنم بلند شد باهاش دست دادم و نشستم روی مبل. پا روی پا انداختم مینا دختر خون گرم و مهربون که نامزد محمد بود برام یه فنجون قهوهاورد.تشکر ارومی کردم و به سامان نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب اقا سامان ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان تک خندهایی کرد- این چه حرفیه اریس خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم واقعا اریس در کنار خانم مسخره بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم راحت باش سامان..اریس تنها یا باران کافیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان سری تکون داد و حرفی نزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فنجون قهوهام رو توی دستم چرخوندم و جملات توی ذهنم رو مرتب کردم .فنجون رو روی میز گذاشتم و صاف نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت و متانت گفتم- سامان جان.تو جون من رو نجات دادی.باعث شدی که به زندگی برگردم و حافظه از دست رفته ام رو کم کم البته با کمک برادرت به دست بیارم..راستش دلم میخواد این زحمت تو رو یه جوری جبران کنم..با اینکه میدونم نیاز مالی نداری ولی..یه هدیه و یه جور کار که جبران واسه نجاتم میخوام واست انجام بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان با خنده ایی شرم زده گفت- این چه حرفیه من فقط وظیفه انسانیم رو انجام دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کوچکی زدم کیفم روبرداشتم و از توش پوشه ایی رو بیرون اوردم.و جلوی سامان گرفتم.سامان دستش رو جلو نیاورد که بگیردش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم و پوشه رو روی پاش گذاشتم و سر جام نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند محو نازی گفتم- این سند یه ویلا توی یونانه کنار دریاست ویلای خیلی قشنگیه امیدوارم به اندازه لطف که تو برای من کردی باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ناباورانه نگاهم میکردن.سامان اخمی کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان با جدیت- ولی م...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو بالا بردم سامان ساکت شد جدی تر از سامان گفتم- از اینکه کسی هدیم رو پس بده متنفرم. سامان ساکت شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوم روتموم کردم و بلند شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان- داری میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام- بمونید ناهار رو در خدمتتون باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کوتاهی به ارشام کردم-نه ممنون ارشام جان..باید برم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشام با ولع نگاهم میکرد مانتوی کوتاه سفیدم که لبه های استینش و پایینش سنگ دوزی های نقره ایی رنگی داشت بد جوری بهم می اومد با اون شال سفید که طرح های مشکی قشنگی داشت و شلوار مشکی رنگم خیلی بهم می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسردی خودم رو مثل همیشه حفظ کردم سامان بلند شد در کل همه ایستادن شیوا با ناز نگاهم کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برا اینکه بچزونمش با سامان و ارشام مینا و ترانه دست دادم با محمد و سهند هم همینطور ولی به اون که رسیدم حتی نگاهش هم نکردم از عصبانیت سرخ شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند به سامان گفتم- امیدوارم این اخرین باری نباشه که میبینمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان نگاهی به شیوا کرد انگار اونم داشت از حرص خوردن شیوا لذت میبرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند محوی که از حرص خوردن شیوا روی لبش نشسته بود گفت- امیدوارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خداحافظی کوتاهی از خونه زدم بیرون تاماس که از قبل باهاش تماس گرفته بودم همون موقع رسید بیچاره ی جورایی شده بود راننده و بادیگارد من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به شالم کشیدم -خوب بود...تو چی..اون جایی که میخواستم رو پیدا کردی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- اون جا رو که اره ولی اون دختره رو هم پیدا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند عمیقی روی لبم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخ جون.می میرم واسه اعتراف گرفتن از ادم ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس بلند خندید و دنده رو جا زد .همونطور که ماشین رو حرکت میداد گفت- جون به جونت کنن خشنی اریس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم خیلی بلند یه خنده وحشتناک جذاب و مستانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره..چون من دست پرورده مارتینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- البته..کیس های مارتین همیشه عالی هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون خنده بلند و مستانه تنها لبخند کوچکی روی لبم مونده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس ماشین رو جلوی یه رستوران نگه داشت در توسط یکی از کارکنان رستوران باز شد و من و تاماس وارد شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- اون موقع ها که ایران می اومدم همیشه غذامو اینجا میخوردم..این رستوارن عالیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فضای دنج که نور پردازی عالی داشت نگاه کردم رنگ سفید و طلایی سالن بزرگ بدجوری ارامش رو به ادم القا میکرد.به سمت یکی از میز های دنج طبقه دوم راهنمایی شدیم .پشت میز نشستم درست رو به روی تاماس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- میخوای چیکار کنی این دختره رو؟...به نظر که هرزه میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم- چون هرزه است و راه گشای کار من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس مرموز نگاهم کرد- میخوای بکشیش؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ارومی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظرت بعد از کارم زندش بزارم کار خوبی کردم؟ً!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس نگاه کوتاهی بهم کرد-فکر نمیکنم بعد از یه رابطه و شکنجه زنده بودنش مشکلی نداشته باشه.میکشیمش اما به روشی که من بخوام..اون دختره با من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند عمیقی زدم-میمیرم واسه گرفتن جون همچین ادم هایی ولی....این یکی رو به تو میسپارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس ابرویی بالا انداخت-به هر حال تو رئیسی منم دستیارت و صد البته دست راستت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم -همینطوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذامون رو که سفارش دادیم یکم در مورد شیوه های شکنجه ش صحبت کردیم اخر سرم تصمیم گرتیم که با اسید بترسونیمش بعدم تکه تکه کردن و انداختنش کنار جاده .البته این قسمت اخری که میخوایم بندازیمش کنار جاده بخاطر اینه که اون یه هرزه است زیاد مشکلی به بار نمیاره کسی هم به ما شک نمیکنه ..ما کارمون رو خیلی خوب بلدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو برداشتم و خواستم صورت حسابی که پیشخدمت اورده بود رو بگیرمو حساب کنم که تاماس مانع شد اخمی کرد و گفت- خوشم نمیاد همه جا دست به جیب بشی..بابا مردی گفتن زنی گفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خند گفتم- شرمیو حیائی گفتن..تو دیگه چقدر بیحیایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- واقعا دستت درد نکنه از این همه احترامی که بهم گذاشتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ایی بالا انداختم و با سردی و جدیت گفتم- به هر حال من رئیسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس با چهره در همی گفت- مثل مارتین حرف زدی..اونم هیمنجوری میگفت یادته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهی کشیدم- روحش شاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس هم حرف من رو اروم تکرار کرد بعد از دادن هزینه رستوران بیرون اومدیم و به سمت ویلایی بیرون شهر به راه افتادیم تاماس درمورد دختره گفت اینکه خیلی جیغ جیغو و صد البته بد دهنه.میگه انواع فحش هارو یه ساعته یاد گرفته ازش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من فقط بهش میخندیدم.. یک ساعت و نیم بعد تاماس جلوی یه ویلای قدیمی که معلوم بود کسی توش زندگی نمیکرده ماشین رو متوقف کرد ماشین رو بردیم داخل .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویلای بزرگ که زمینش از برگ های خشک و زد و قهوه ایی پوشیده شده بود جای جاش برف برف بود پنجره های بلند و عریض ساختمان ویلا اقتدار خاصی داشت که با گذار زمانو ترک خوردن و شکسته شدن جای جای تن شیشه هاشون کمی وهم بر انگیز شده بود به جای محکم جلوه کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ورودی با صدای فیژی باز شد کف خونه پر بود از برگ و کاغذ مبلامان قدیمی و خاک خورده ایی که جای جاش به نامرتب رها شده بود پرده های پاره پاره ایی که کمی از پنجره رو می پوشوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتماسا به سمت طبقه بالا رفتیم پله های سخت و سنگی که باعث میشد سرمارو بیشتر حس کنی حتی با بودن لباس گرمی که تنته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باد توی خونه میپیچید و زوزه میکشید الان اگر تاریک بود یه دختر(غیر از من )رو میفرستادی اینجا حتما سکته رو میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در یکی از اتاق ها توسط تاماس باز شد یه دختر دست و پا بسته وسط اتاق افتاده بود و داشت از سرما میلرزید خنده کوتاهی توی دلم کردم و بهش نزدیک شدم چشم هاشو بسته بود موهای عسلی رنگش لجوجانه روی زمین پخش شده بود. چشم هاشو باز کرده بود و سعی داشت به من که پشت سرش هستم نگاه کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پامو بلند کردم و طرف چپ صورتش گزاشتم و صورتش رو هل دادم سمت خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا چشمش بهم افتاد وحشت کرد لبخند محوی زدم.از اون لبخندایی که تا عمق وجودت رو از ترس میلرزونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای لرزونی گفت- تو....تو زنده ایی.؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم..بلند تاماس با لبخند نظاره گر خنده های من وحشت عسل بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل- با من چیکار داری؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم طرف و نگاهم رو به چشم هاش دوختم. خیلی صریح گفتم- میخوام عضو گرهتون بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل با گیجی گفت- هان؟..عضو گروه؟کدوم گروه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو داد زد -چرا من رو اوردی اینجا عوضی اشغال؟..ولم کن..ازت شکایت میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسلحه م رو بیرون اوردم و روی شقیقه اش گذاشتم به معنای تموم خفه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت و اخم و دوتا چشم بی رحم که بهش خیره شده بود غریدم- رئیس گروهتون کدوم خریه؟...من باید وارد بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل با ترس نگاهم کرد- نمیدونم از چی حرف میزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف ایستاده رو کردم به تاماس و پوزخندی زدم ولی به ثانیه نکشید که لگد محکمی به شکم عسل زدم صدای جیغش فضای خونه ر و پر کرد اینقدر ساختما بزرگ و باغش بزرگتر هست که کسی صداش رو نشنوه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناله های عسل توی گوشم زنگ میزد و من با بی خیالی و اوج بی رحمی بهش نگاه میکردم صورتش کبود شده و از لبش خون جاری بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار خم شدم و صورتم رو مماس با صورتش نگه داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیخوای بگی؟..قرار نیست گروهتون رو لو بدم خیالت راحت کوچلو..تو فقط بگو کیه...من خودم کارم رو بلدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل با ناله و بغض گفت- کامی...کامران سخاوت...اون رئیسه...با نازی کار میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب..کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل- اون خونه ..خونه ی اصلی ماست دخترا رو از اونجا میفرستن واسه کسایی که میخوان..کامی توی خونه بغلی زندگی میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند عمیقی زدم واقعا یه ادم چقدر میتونه ضعیف باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به تاماس انداختم سری تکون داد از تاماس با یه چاقوی خوشکل که برق تیزیش چشم رو میزد جلوی عسل ایستاد .چهره عسل مات شد وشت زده به چاقو نگاه میکرد حتی توان حرف زدن هم نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بیرن رفتم.صدای جیغو داد عسل که ناشی از رابطه اجباریش با تاماس بود توی خونه میپیچید .دو ساعت بعدش تاماس صدام زد و من به اون اتاق رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چهره سرخ و تن برهنه عسل که روی زمین افتاده بود رو به رو شدم تک خنده ایی کردم.و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی عقب ایستادم تا موقع کشته شدن خونش لباسم رو کثیف نکنه. تاماس با بیخیالی انگار که داره گوشت یه حیون رو تکه تکه میکنه عسل رو کشت خیلی راحت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند رضایت بخشی نگاهش میکردم چقدر گرفتن چون ادم ها راحته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکه تکه بدن عسل که مثل برف سفید بود توی پلاستیک سیاه زباله ایی ریخته شد خونه ها پاک شد اثر انگشت ها پاک شد و من و تاماس با خون سردی از خونه خارج شدیم .من جلوی ارایشگاهی پیاده شدم و تاماس هم رفت تا کار های باقی مونده رو انجام بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اریشگاه شدم یه سالن بزرگ که جای جای تنش عکس دختر ها و زن های اریش شده ی خوشکلی زده شده بود ولی بی شک از همه اون ادم ها با اریش های غلیظ من با این ارایش محو و کم خیلی خوشکل تر هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه زن با یه تاپ بندی قرمز و یه دامن چرم کوتاه مشکی جلوم ظاهر شد اندام خوبی داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن- سلام عزیزم من مریم هستم.میتونم کمکت کنم؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کوچکی زدم- سلام..بله حتما..میخوام یه تغیرات حسابی توی چهرم بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و با تحسین بهم نگاه کرد- حتما بفرمایید از این طرف...خوب چه مدلی مد نظرتون هست؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مدلش مهم نیست فقط نمیخوام موهام کوتاه بشه برام یکم مرتبش کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالم رو برداشتم و موهای بلندم رو باز کردم ارایشگر نگاهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به موهامو کرد و گفت- اره حیفه کوتاهش کنیم...خیلی موهای خوشکلی داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو ساعت طول کشید تا کارم تموم بشه خودمم نمیدونم داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه بلایی سرم میاره یه لگن رنگ زده روی موهام بعدم گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بگیره بعد از اونم موهام رو شست و خشک کرد و تکه تکه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاز موهام رو رنگ زد توی اون فاصله که این رنگه دوم بگیره اودم سداغ صورتم..سوختم پر پر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدم رفت اخ که چقدر درد داشت این شمع انداختن دردسری شده ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارایشگر عقب ایستاد و نگاهی بهم کرد لبخند تمام صورتش رو گرفت با شادی گفت- وای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزم خیلی خوشکل شدی بیا الان میتونی خودت رو ببینی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارچه ایی که روی ایینه بود رو برداشت فکم افتاد .موهام زینوتی شده بود با هاله های عسلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو هام اسپرت و کمی پهن برداشته شده بود که انتهاش رو به بالا بود.پوستم روشن تر و چشم هام جلوه زیبا تری گرفته بودن...اصلا غیر قابل توصیف شدم واسه خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشکری کردم و مبلغی که گفت رو با کمی انعام پرداختم که حسابی خودش رو شرمنده نشون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(اره چون عمه اش از خوش حالی داشت بال در می اورد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ارایشگاه بیرون اومدم هم زمان دو سه تا پسر از کنارم رد شدن اوه گفتناشون و چشم های

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرد شدشون برام جالب بود یعنی بیشتر مایه خنده. تاکسی گرفتم و به سمت قرار گاه خودم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس که توی خونه کوچیک تاماس داخلی ه ساختمان شیک و قشنگ بود رفتم. خونه مال دوره مجردیش بود . بازم توی ایینه نگاهی به خودم انداختم..الحق که خیلی خوشکل شده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین بار بود که موهام رو رنگ کردم و واقعا هم بهم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاقی که تاماس گفته بود برای منه رفتم و بعداز عوض کردن لباسام روی تخت افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس خستگی میکنم انگار که کوه کنده باشم.واسه همینم نفمیدم که کی و چطوری خوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برد.و تسلیم دنیای خواب شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بهت زده تاماس چشم هامو باز کردم با لباس تو خونه ای یکه شامل یه شلوارک مشکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نایک تا روی زانو هاش و یه رکابی سفید جذب مردونه بود بالای سرم ایستاده در کل در گیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این تیپ زدنشم توی خونه .اخه خوم یه شلوارک سفید که دو طرفش ادیداس نوشته پوشیدم با یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاپ بنفش تیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله گفتم- هان؟..تاماس بزار یه دقیقه بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس دستم رو گرفت و مجبور به نشستنم کرد یکی از چشم هامو باز کردم تاماس با چشم های

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرد شده داشت نگاهم میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهان حتما تعجب کرده از چهره جدیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوی خوردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس خودش رو جمع و جور کرد-خیلی حوشکل شدیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و سعی کردم دوباره بخوابم.-میدونم.خودم خوشکل بودم اقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- میدونم ولی اینجوری خیلی بهت میاد..میخوای بری اون مسیح رو دقش بدی؟..یا اون کامی رو؟!..نری یه بلایی سرت بیارن دیونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتو رو روی سرم کشیدم- خیالت راحت فوقش یه گوله حرمشون میکنم..ترتیب عسلو دادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس باز پتو رو از روی سرم کشید-اره بابا انداختمش گوشه جاده بیرون شهر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غریدم- اه تماس اگر گذاشتی بخوابما..برو بیرون بزار یه دقیقه کپه مرگمو بزارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- بلند شو تنبل..پاشو ببینم...خجالتم خوب چیزیه ساعت هفت شبه..مگه نمیخوای بری روی مخ کامی؟.زود باش اماده شو..هرجند با این قیافه ایی که واسه خودت ساختی محاله که نخوادت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ایی برای خودش بالا اندخت و از اتاق بیرون رفت دست صورتم رو اب زدم و بیرون اومدم از بین پالتو هام یه پالتوی قرمز جیغ خیلی شیک پیدا کردم ساپرت مشکیم رو هم برداشتم با شال مشکیم کیف مشکی سنگ دوزی شده و بوت های ساق بلندم که تا زانوم رو می پوشوند رو برداشتم ارایش ملایمی کردم و ملایم بودنش رو با یه رژ قرمز جیغ رنگ پالتوم جیغ کردم خیلی بهم می اومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو یه ور توی صورتم ریختم هرچند به جز رژلبم همه ارایشم ملایم بود ولی خیلی ناز شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لنز های ابی رنگی که تاماس خریده بود رو هم گذاشتم شدم هدختر چشم ابی به جای چشم نقره ایی..چون لنزش خیلی خوب بود زیاد مشخص نبود که لنز گذاشتم و انگار که رنگ چشم های واقعیمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دوش با عطر گرفتم و بیرون اومدم تاماس نگاهی بهم کرد و ابروی بالا انداخت-نه بابا قصد کشت داری تو واقعا الحق که قاتلی اریس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاماس- برم ..خودتم برو بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم با هم سوار ماشین شدیم و به سمت یه رستوران به راه افتادیم .کامی رو نمی شناسم ولی هر کی میخواد باشه مگه میتونه در مقابل من بی تفاوت باشه؟..هرگز هیچ کس نمیتونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به میز بود تنها سر میز نشستم پا روی پا انداختم پیشخدمت با منو اومد منو رو با ازش گرفتم و بازش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از سفارش دادن غذا گفتم که غذا رو برام یکم دیر بیارن و الان برام قهوه بیاره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوه روی میزه نگاهم یه تیرگی رنگ قهوه است چرا زندگی من روشن نمیشه؟..چرا مثل این قهوه تلخه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((اه اریس بس کن.تو خودت میخوای شدی یه جانی دیگه از کشتن ادم وهم نداری دیگه تموم شد تو احساست رو محکوم به مرگ کردی خیلی وقته که کشتیش..دیگه دنبال دلیل نگرد چون شدی یه جانی شدی یه روانی یه ادم که از درد کشیدن و کشتن ادم لذت میبره))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه...من روانی نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((هستی. قبول کن.))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو روی شقیقه هام گذاشتم و اروم مساژشون دادم سرم رو بلند کردم که چشم هام افتاد به مسیح .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست پشت یه میز روی به روی من نشسته بود عجیب بود اصلا متوجه سنگینی نگاهش نشده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا همیشه اینقدر راحت به هدفم میرسم حتما خیلی خوش شانسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطی

    00

    رمان خیلی خیلی قشنگی بود حتما بخونیدش واقعا شخصیت باران رو خیلی دوست داشتم با اینکه تخیلی بود ولی عالی بود ممنون از نویسنده

    ۲ هفته پیش
  • کیانا

    ۱۵ ساله 00

    وای رمانت عالی بود عزیزم ولی گفته بودی میشه برداریم اشکالی نداره کپی کنم

    ۴ ماه پیش
  • Pariya

    00

    رمان نوشتن کار لیونی نیست که هرکسی از پیش بر بیاد اینکه تو این رمان به این قشنگی و نوشتی یعنی خیلی توی این کار استعداد داری و تخلیه قویه به حرف کسایی که از رمان نوشتن چیزی نمیدونن توجهی نکن تو بهترینی

    ۱۱ ماه پیش
  • یسنا

    ۱۵ ساله 00

    خیلی رمان خوبی بود و جالب و کسانی که رمان مسخره کردن اگه به متن اخر رمان توجه کنن گفته که تخیلیه درکل باحال بود ممنون از نویسنده

    ۱۲ ماه پیش
  • دختر پاییزی

    00

    من خیلیییی از این رمان خوشم اومده

    ۱ سال پیش
  • دختر پاییزی

    ۱۸ ساله 00

    رمان خوبی بود دوستش داشتم و از نویسنده ممنونم

    ۱ سال پیش
  • سونیا حقی

    ۱۸ ساله 00

    رمان خوبی بود واقعا خوشم اومد

    ۱ سال پیش
  • •••

    00

    این رمان یه رمان خیلی خوب بوده تویی که دوس نداری نخون 😐 نه خودت اذیت میشی نه بقیه

    ۱ سال پیش
  • سید مسعود سیف زاده

    ۴۷ ساله 00

    جالب بود

    ۱ سال پیش
  • Zemak

    00

    عالی بود نویسنده عزیز امید وارم همینطور با قلمی قوی و تن سالم رمان بنویسی و ما بخونیم و باهاش زندگی کنیم🥺❤️ 🩹

    ۱ سال پیش
  • aynaz

    01

    حیف وقتی که گذاشتم پای رمانت واقعا هی زرت زرت میمیرن معجزه میشه زنده میشن اصن رمان بی محتوا؛ چرت و پرت اصن وادفاک باز حداقل هندی ها یکی میمیره بی خیالش میشن تو یکیو سه بارررر زنده کردیییی 😂😂😂😂

    ۱ سال پیش
  • aynaz

    12

    یاااافتممممم؛ پیدا کردممممم منبع خلاقیت های ناتمام کارگردانای فیلم هندی هارو پیدا کردمممممم اصن فیلم هندی ها رو از رو این ساختن بعد یه نمه تغیرش دادن ما نفهمیم تکراری هم نباشه 🙂🙂😐

    ۱ سال پیش
  • Sama

    10

    نمیفهمم اونایی که گفتن عالی رمان خوندن یا نه افتضاااااح ترین رمان عمرم بود بدون محتوا و چرت، یه عالمه ادم بیخودی اوردی وسط رمان همشم یه خائن بودن یا یه قسمته از رمان رفتن فقطم معجزه میشه زنده میشن هی

    ۱ سال پیش
  • تارا

    ۱۵ ساله 10

    خیلییییی عالیییی بود بهترین رمانی بود که خوندم دست نویسنده درد نکنه اتفاقات یهویی و داستان پیچیدش قابل پیش بینی نبود بخاطر همین خیلی جذاب بود ♥️

    ۱ سال پیش
  • یگانه

    ۱۴ ساله 20

    رمان عالی بود فکر نمیکردم هیچ رمانی رو دست رز سیاه باشه ولی این رمان ترکوند تکراری نبود و پیچیدگی خیلی خاصی داشت ک نشون میاد نویسنده خیلی خوبی داره بهترین رمان عمرم بود پیشنهاد میکنم بخونید :)

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.