رمان محکوم به مرگ(جلد دوم قاتل دوست داشتنی) به قلم noghre
کسایی که جلد اول رو خوندن میدونن که داستان از چه قراره . باران قصه ما از پرتگاه پرت میشه پایین ولی .. این جاست که یه اقا که فرشته نجات باران ماست پیداش میشه. زندگی بازم رونق میگره ولی با کلی تفاوت باران شاد دیگه اون دختر همیشگی نیست. سرد تر شده….یه جورایی روزه سکوت گرفته..همه چیز براش مبهم شده…و این پسر قصه که اسمش هم سامان هست میخواد بهش کمک کنه..خودشم نمیده ولی یه جورایی نسبت به این دختر خیلی خوشکل مسئوله بخاطر اینکه..
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه
ژانـر :#پلیسی #عاشقانه
خلاصه:
کسایی که جلد اول رو خوندن میدونن که داستان از چه قراره .
باران قصه ما از پرتگاه پرت میشه پایین ولی ..
این جاست که یه اقا که فرشته نجات باران ماست پیداش میشه.
زندگی بازم رونق میگره ولی با کلی تفاوت باران شاد دیگه اون دختر همیشگی نیست. سرد تر شده….یه جورایی روزه سکوت گرفته..همه چیز براش مبهم شده…و این پسر قصه که اسمش هم سامان هست میخواد بهش کمک کنه..خودشم نمیده ولی یه جورایی نسبت به این دختر خیلی خوشکل مسئوله بخاطر اینکه..
این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک
گاهی انتظار...
این سهم چشم های من است.
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
سكوت...
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان!
"به نام تک خالق هستی"
من اگر دختر نفرین شده تقدیرم
اگر از راز جهان وارث یک احساسم
تو همان ادمک چوبی پیمان شکنی
که فقط لایق اتش زدنی
اهسته وارد اتاق شدم چشم هامو برای چند ثانیه بستم.و نفس عمیقی کشیدم و به دخترک نگاه کردم ساکت و ارام گوشه ایی نشسته باورش سخت است این که این همان دخترکیه که سه ماه پیش با وحشی گری از تیمارستان فرار کرده.
اهی کشیدمو سرم را به طرفین تکان دادم جسم کوچک و نحیفش در پیراهن ابی روشن و شلوار گشاد سیاهی قایم شده .موهای بلند و سیاه رنگش مثل چادر شب روی شانه هایش اوار شده و بازیگوشانه پیچ و تاب خورده.
نگاه سرد و یخ زده اش رو به پنجره است بی روح. تنها صدایی که ازش شنیدهام در این سه ماه تنها صدای نفس های ارامش است که گاهی عمیق میشود...
ارام از اتاق خارج شدم بااینکه میفهمم که تمام حرکاتم را متوجه میشود.در را بستم و به سمت اشپزخانه رفتم در یخچال را باز کردم تا پیتزای برای شام درست کنم.
وسایل پیتزا را بیرون اوردم چرا که الما پیتزا را دوست داره از بین تمام غذا هایی که تا حالا بهش دادم فقط پیتزاست که با ولع میخوره. و یه نگاه تشکر امیز میکنه..ولی بازم سکوت..خیلی بده یه جورهایی بهش حق میدم که ساکت باشه.
داشتم پیتزای اماده برای گذاشتن توی فر رو بلند میکرد و به سمت ماکرو فر ببرم که گوشیم زنگ خورد پیتزا رو توی فر گذاشتم و گوشیم رو برداشتم با دیدن اسم ارشام پوفی کردم باز هم میخواد بیاد اینجا چطوری دست به سرش کنم؟.
با جدیت گفتم- بله.
صدای شاد و شوخ ارشام توی گوشی پیچید- علیک سلام اقای اخمو...خوبی؟.
ابرو هام بالا پرید و لبخند خیلی کم رنگی رو لب هام نشست.
-خوبم..شما چطوری؟...درضمن اخمو هم برادر خودته.
ارشام خندید و گفت- والا این بله ایی که تو گفتی با زبون بی زبونی اعتراف میکرد که تو اخمویی .
تک خندهایی کردم -چه خبر ارشام...چی شده باز تو زنگ زدی بهم.
ارشام با بیخیالی گفت- هیچی بابا دختر عمو ها و دخترعمه ها و صد البته به اضافه برادر ها و پسر عمو ها دارن میان خونه ارواح.
دستمو به پیشونیم کوبیدم.-اخه چرا؟
صدای ارشام متعجب شد- چی چرا؟..بیشعور خونه پدر بزرگمونه که فعلا به جناب عالی به ارث رسیده..یعنی میخوای رامون ندی؟..واقعانم که سامان..خیلی خری.
اخمام توی هم شده بود حالا الما رو چیکار کنم؟.
-ها حالا نمیشه نیان؟
صدای ارشام عصبی شد.-سامان..ما ده دقیقه دیگه جلوی خونه ایم .حرف مفت هم نزن الاغ.
صدای بوق های پشت سر هم در گوشی نشون می داد که ارشام قطع کرده اهی کشیدم و به سمت اتاق الما رفتم باز هم ساکت به پنجره زل زده بود نمیدونم چی توی این سیاهی مبینه که اینطوری بهش خیره میشه.
اروم صداش کردم دیگه بعد از سه ماه زندگی با من به این اسم عادت کرده و کمی عکس و العمل نشون میده.
-الما....الما.
سرش رو اروم برگردوند و نگاه نقره ایی پر سوال و منتظرش رو بهم دوخت.
با ارامش گفتم- قراره چند تا از دختر عمو ها پسر عمو هام بیان اینجا...نمیخوام اذیت بشی..توی اتاق میمونی؟...دلم نمیخواد اذیتت کنن.
حرفی نزد و باز هم بهم خیره شد .نگاهش جوری بود که حس میکنم تا ته وجودم رو میخونه گاهی این نگاه نافذ اذیتم میکنه.
حرفی نزد فقط اروم پلک هاشو روی هم فشرد دوباره نگاهش خالیش رو به سمت پنچره و سیاهی حیاط دوخت.
با خیالی راحت از اتاق بیرون اومدم این خل و چل ها هم ادم رو اذیت میکنن .
صدای دینگ ماکرو فر نشون میداد که پیتزا اماده شده سریع پیرونش اوردم و بردمش واسه الما لبخند خیلی کمرنگی روی لبش نشست و یه نگاه تشکر امیز .
از اتاق بیرون اومدم و پیتزای بعدی رو گذاشتم و دست هامو شستم که صدای زنگ در اومد بدو بدو دکمه اف اف رو زدم و جلوی در ورودی ایستادم سعی کردم لبخند بزنم..متنفرم از این ادما که فقط موقع ارثیه گرفتن پیداشون شده..هرچند در کل بد نیستن فقط یکمی پول پرستن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیوا دختر عموم با پالتوی قرمز و جیغش با یه لبخند زشت که مثلا میخواست خودش جذب کنه نزدیکم شد و با ناز دستش رو به طرفم دراز کرد- سلام سامان جان...از من خبری نمیگری!... بی معرفت!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صورتش رو نزدیک اورد دستش رو محکم گرفتم و مانع از نزدیک شدنش شدم اصلا دلم نمی خواد صورتم رو با روژلب و تف یکی کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی ازش فاصله گرفتم بهش کمی برخورد محمد پسر عموی دیگه م نزدیک اومد ومردونه دست داد و با لبخند شادی گفت- سلام پسر!..خوبی؟..ندیده بودمت یه مدت دلمون تنگ شده!..چیه خودت رو همش توی این خونه حبس کردی!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و دستش رو فشردم- خوبم پسر عمو!..تو چطوری...خوش میگذره؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به همه گفتم- بفرمایید داخل..بیرون نایستید هوا سرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه بچه ها که کلا سه تادختر بودن و سه تا پسر اومدن داخل پسر ها شامل محمد ارشام و سهند بود و دختر ها هم شامل مینا .شیوا و ترانه میشدن که جلو تر از بقیه وارد شده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرشون وارد سالن خونه شدم سالنی بزرگ که چند دست مبل عتیقه قدیمی توش به شکل دایره چیده شده بود.پنجره های بزرگ و پهنش با پرده های سفید که حریر طرح داری زیرش بود تا روز ها که کنارش میزنیم باعث بشه از بیرون توی خونه مشخص نباشه و نور خونه هم تامین بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمینا اروم و با لبخند میلیحی کنار شوهرش که کنار سهند و ارشام نشسته بود. شیوا روی مبل دونفره نشسته به انتظار اینکه من برم کنارش بشینم .نمیدونم این دختر چرا اینقدر اعتماد به نفسش بالاست مخصوصا با این لباسی که توی این سرما پوشیده .هرچند توی خونه گرمه. ولی اخه کی یه دامن کوتاه که به زور تا روی رونش میرسه می پوشه؟...با یه تاپ دکلته قرمز واقعا چی با خودش فکر میکنه.؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام داشت زیر گوش ترانه پچ پچ میکرد و سهند هم داشت با چشم هاش خونه رو زیر و رو میکرد صدای شیوا بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیوا- وای!..چه بوی خوبی؟...سامان جون داشتی پیتزا درست میکردی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تفاوت گفتم- بله..مگه شما شام نخورید؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیوا با ناز گفت- نه عزیزم...تو خوردی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند گفت- کاش از بیرون شام سفارش بدیم چون من دارم از گرسنگی میمیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام هم حرف سهند رو تایید کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بیرون چند پرس غذا سفارش دادم وقتی برگشتم دیدم ترانه و شیوا دارن توی خونه میچرخن اخه الان دوازده سالی هست که ایران نبودن و الان هم فقط بخاطر من اومدن ایران و تا امروز هم رفته بودن شمال چون من بنا به دلایل مسخره ایی که فقط بخاطر تنها نزاشتن الما بود نرفته بود در کل علاقه ایی به بودن باهاشون ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن ترانه که داشت به طرف اتاق الما میرفت رنگ از رخم پرید سریع با صدای بلند گفتم- نه ترانه نرو اونجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه مکثی کرد و با شیطنت گاهم کرد و گفت- چیه؟..نکنه چیز توی این اتاق قایم کردی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیوا هم به ترانه پیوست متنفرم از این دوتا خواهر شیوا با پرویی تمام رفت و دستگیره در رو چرخوند با عصبانیت رفتم و پسش زدمولی دیر شده بود در باز شده بود الما نمایان شده بود..متنفرم از دختر های فضول.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیوا جیغی زد که الما تکون شدیدی خورد این یعنی فاجعه.الما سریع از جاش بلند شد اخم های توی هم شده بود چشم های نقره ایی رنگش تیره و براق شدند.همیشه همینطوره توی این سه ماه هر وقت عصبانی و غمگین میشه چشم هاش تیره میشه و وقتی از یه چیی خوشش میاد و خوش حاله رنگ چشم هاش روش تر میشه و فوقلاده براق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم جلوی شیوا و ترانه ایستادم شیوا با عصبانیت جیغ دیگه ایی کشید و گفت- این دختره رو توی خونت قایم کردی!...واسه همین نمیخواستی ما بیایم اینجا!؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن رو پس زد تا رسید به الما دستش رو بالا برد که بزنه به الما ولی اون با یه لگد محکم شیوا رو به دیوار کوبید حرکاتش دست خودش نبود وحشی شده به عصبانیت شیوا رو کشیدم بیرون سعی داشتم الما رو اروم کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الما..الما اروم باش..اینا کاری بهت ندارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز عصبانیت نفس نفس میزد قفسه سینش تند تند بالا و پایین میشد توی چشم هاش تردید بود. و خشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیوا با یه حرکت دیوانه وار سیلی محکمی به گوش الما زد موندم کی وارد اتاق شد اینبار الما با عصبانیت موهای بلوند شده ی شیوا رو گرفت و از اتاق پرتش کرد بیرون نگاهش به ترانه افتاد که داشت از ترس میلرزید ترانه رو کشیدم و انداختمش بیرون به سمت الما رفتم یه قدم به عقب برداشت دستمو به طرفش دراز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم الما..چرا عصبانی میشی؟!..اروم باش دختر خوب..باشه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه الما تیره تر شد اشک به چشم هاش هجوم اورد .دست هاش دو طرف بدنش افتاد سرش رو انداخت زیر اروم تر بهش نزدیک شدم المارو اروم به طرف خودم کشیدم هیچ حرکتی انجام نداد نفس های نامنظمش نشون میداد داره گریه میکنه اولین بار بود که گریه کردنش رو میدیدم.اروم موهاشو نوازش کردم با شنیدن صدای فریاد سهند المارو به خودم چسبوندم .ترسیده بود..نمی دونم شایدم بازم وحشی شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند با عصبانیت وارد اتاق شد و غرید- کی شیوا رو زده؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام هم پشت سرش وارد شد هر دوشون نگاهشون به دختر ریزه میزه ی توی بغلم افتاد سکوت کردن محمد سکوت رو شکست و با جدیت گفت- این کیه سامان؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو به صورتش دوختم و سر الما رو به قفسه سینم چسبوندم نمیخوام دوباره یکی رو به حد مرگ بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الماست...با من زندگی میکنه..برید بیرون ..اون حالش خوب نیست..بعدا براتون توضیح میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام کنجکاو داشت به الما نگاه میکرد عصبی شدم پرو نمیره بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه جست و جو گر ارشام به دنبال صورت الما بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با تو هستم ارشام برو بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام پوفی کرد و باشه ای گفت و با بی میلی از اتاق بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم المارو از خودم جدا کردم صورتش خیس از اشک بود.نگاهش پر بود از خواهش برای چی؟..شاید باید تنهاش بزارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهنم رو قورت دادم نگاه ازش گرفتم و به سمت در رفتم که دستم رو گرفت برای اولین بار صداش رو شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالما- میترسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماتم برد.صدای ظریفش خیلی گوش نواز بود اون حرف میزنه!..به طرفش برگشتم نگاهش به من بود..غبار گرفته و لرزون...نباید میزاشتم متوجه تعجبم بشه ولی سخت بود..خیلی سخت حتی برای منی که یه روان پزشکم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا به خودم جنبیدم الما اروم توی بغلم خزیده بود چشم هامو بستم..دلم براش میسوزه.وقتی پیداش کردم خالش خیلی بد بود..نمیدونم چطوری از اون پرتگاه پرت شده بود.درست پشت خونه ام یه پرتگاه که زیاد هم عمیق نیست..ولی چند تا تکه چوب افتاده الما رو اونجا پیدا کردم یه صبح از سرما رو به موت بود از سرش خون رفته بود و رنگش مثل گچ شده بود .وقتی دیدمش فکر کردم مرده ولی نبضش رو گرفتم دیدم که زنده است بردمش بیمارستان خیلی سبک بود درست مثل پر می میوند برای من .وقتی به هوش اومد هیچی یادش نبود سرش به کنده چوبی برخورد کرده و باعث شده بود حافظه اش رو از دست بده ..حرکاتش غیر قابل پیش بینی بود هنوزم همین طوره من اصلا توقع اینکه حرف بزنه رو ازش نداشتم همه چیزش زیباست شاید اگر دختری بود که میتونستم از توی نگاهش دروغ و دوریی رو بخونم هرگز بهش اجازه نمیدادم که توی خونم باشه...دخترا موجودی هستن نمیشه فهمید درونشون چی میگذره ولی من میتونم تا حدودی درون الما رو ببینم .اینکه حافظه اش رو از دست داده و من رو نمیشناسه..شایدم قصد خودکشی داشته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیزش ظریفه بینی لب گونه ها و فرم صورت اندام...ولی توی چشم هاش به جز خالی بودن یه چیز دیگه هم هست..یه نوع پریشونی.یه نوع عذاب که مدام تمام موجودش رو می گیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم زمزمه کردم-تو حرف هم میزدی؟ً!...پس جرا تا الان سکوت کرده بودی الما؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نزد بعد از گذشت چند ثانیه کشدار گفت-میترسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین..انگار فقط همین یه کلمه توی لغت نامه ذهنش مونده. تا وقتی خوابش برد توی اتاق موندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپتو رو روش کشیدم و بیرون اومدم همه روی مبل نشسته بودن غذا ها رسیده بود شیوا با حال زار و خنده داری نشسته بود .خوبه الما کاری کرد من یکم خوش حال بشم. ترانه با ترس به ارشام چسبیده بود و محمد و مینا هم با ارامش و سکوت نشسته بودن سهند عصبی بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند- میشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچین میگه میشنوم انگار ده سال از من بزرگ تره و داره باز خواستم میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کوتاهی به سهندانداختم -فکر نمیکنی با بزرگتت باید بهتر صحبت کنی سهند؟...تو پنج سال ازمن کوچیک تری کسی که کنارت نشسته یه پسر 18 ساله نیست یه مرد 34 ساله است .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند پوفی کرد-باشه تو درست میگی..به من بگو اون دختر کیه که توی اون اتاق بود؟.چرا اینجوری وحشی بازی میکرد؟.چرا شیوا رو اینجوری زد؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خونسردی روی مبل نشستم و پا رو یپا انداختم وتکیه دادم به تکیه گاه مبل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم که الماست....با من زندگی میکنه...حافظه اش رو از دست داده ...رفتارش هم دست خودش نیست به هیچ کسی جز من اعتماد نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند عصبی دستی توی موهاش کشید شیوا با پرخاش گفت- چی؟..اون دختره روانی داشت من رو میکشت اون وقت تو فقط میگی رفتارش دست خودش نیست؟!..باید میزدیش نه اینکه بغلش کنی تا اروم بشه سامان .من ختر عموت هستم باید طرف من رو میگرفتی و اون دختره رو میزدی .باید من رو اروم میکردی نه اون هرزه رو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی بهش کردم که خفه شد حالم ازش بهم میخوره اخه ادم هم اینقدر رذل؟!!!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جدیت و سردی بیش از حد ممکنی نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بار اخرت باشه که راجب الما اینطوری حرف میزنی.اون هر کاری کرده درست بوده...درضمن .من از هر کسی که بخوام طرفداری میکنم .در کل از ادمایی طرفداری میکنم که لیاقتش رو داشته باشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیوا جیغ کوتاه یکشید و دست هاشو روی سینه قفل کرد روش رو ازم گرفت و ساکت شد مینا ساکت به ما نگاه میکرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام اروم پرسید- حالا از کجا پیدا کردی این دختره رو که اینجوریه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تفاوت گفتم- از توی حیاط پشتی..زیر پرتگاه از اونجا پرت شده بود پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه تعجب کردن شیوا با ناز و حرص گفت- چه سگ جونی بوده این. دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هام رو روی هم فشار دادم دلم میخواد با دیوار یکیش کنم کاش الما الان از اتاق بیاد بیرون و به بار کتک بگیرتش من دلم خنگ بشه .های خنگ بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو زدم به نشنیدن که حالش گرفته بشه .با سرخوشی گفتم- خوب اینم از شامتون که رسید بفرمایید بریم توی اشپزخونه میز رو بچینید تا دور هم غذا بخوریم بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام اول از همه بلند شد من به سمت اتاق الما رفتم اروم بشقاب پیتزا ش رو که خالش بود رو برداشتم و بیرون اومدم البته یه تکه توش بود بچه ها میز رو چیدن تکه پیتزای المارو گذاشتم روی پیتزای خودم و نشستم پشت میز چشم شیوا به اون تکه پیتزا بود معلوم بود تعجب کرده که من میخوام اضافه یکی دیگه رو بخورم ولی خدایش الما اینقدر قشنگ و شیک غذا میخورد که حس میکنم قاش چنگالشم تمیزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون قاچ پیتزارو برداشتم و با ولع گازش زدم روی پیشونی شیوا اخم عمیقی نقش بست توی دلم دارم ریسه میرم از خنده بخاطر حرص خوردنش.قاشق رو توی دستش فشار میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص یه قاشق غذا توی دهنش گذاشت و دیگه حتی نگاهمم نکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خوبی میدونم که خیلی پر رو تر از این حرف هاست که بخواد ول کنه و بره می مونه و مثل کنه می چسبه به این خونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشام رو که خوردیم به طرف اتاقم که درست کنار اتاق الما بود رفتم لباس هامو عوض کردم و بیرون اومدم هنوز وقت نکرده بودم که لباس راحتی تنم کنم .حالاهم یه شلوار خاکستری مارک با یه تیشرت ابی تنم کردم درست رنگ لباس الما دلم میخواد شیوا بسوزه از ست کردن من با اون.چون به خوبی میدونم الما همیشه سر ساعت یازده شب از خواب بیدار میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدی گفتم الما اروم از اتاق خارج شد چشم هاشو بادست میمالید موهاش مرتب دورش ریخته بود اخه شب ها اروم میخوابه و تکون نمیخوره که موهاش جنگلی بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالما اروم به طرف اشپزخونه رفت حتی کوچیک ترین توجه ایی هم به بقیه نکرد یه لیوان اب پر کرد و خورد و اروم به طرف سالن رفت انگار که اصلا ما رو نمبینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی تی وی نشست و کنترل رو دستش گرفت شبکه هارو این طرفو اون طرف کرد روی یه فیلم زبان اصلی که فرانسوی بود نگه داشت و کنترل رو روی مبل گذاشت و خودش هم چهار زانو نشست روی مبل و به صفحه تی وی چشم دوخت.چشمم افتاد به ارشام محو دیدن الما شده بود اره خوب اون واقعا خوشکله.سهند هم داشت به الما نگاه میکرد شیوا از شدت خشم سرخ شده بود.نمیدونم چرا فکر میکه من دوسش دارم خودش یه بار گفت چون من یه بار توی بچگی ازش طرفداری کردم عاشقم شده.درکل مشکل داره این دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم کنار الما نشستم چون دلم نمیخواد مشکلی پیش بیاد البته به جز کتک خوردن شیوا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالما نیم نگاهی بهم کرد و دوباره به تی وی چشم دوخ اروم زمزمه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میفهمی چی میگن؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش روتکون داد و حرفی نزد.یعنی واقعا میفهمه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اخر فیلم بی حرف نشست همه داشتن حرف میزدن ولی اون ساکت بود منم دیگه کاری به کارش نداشتم حتما دوست داره بشینه اونم یه ادمه دوستداره توی جمع باشه شایدم ترسیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صفحه تلوزیون چشم دوختم چندتا دختر و پسر اینجا هستن به جز سامان نمیدونم ولی بهش اعتماد دارم.خیلی بده هیچی درمورد گذشته ام نمیدونم و سامان بهم میگه الما از ادم هایی که همش اذیتم میکنن بدم میاد وقتی اون دختره پرید توی اتاق نفهمیدم چرا ولی با یه حرکات خاصی به بار کتک گرفتمش برام عجیبه من این همه قدرت رو از کجا اوردم؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر شب وقت یکه چشم هامو میبندم خواب های بد میبینم میترسم ..اینقدر وقتی اون دختره پرید توی اتاقم ترسیدم که حد نداشت دست خودم نبود ترسیدم و زدمش اگر سامان نبود حتما می کشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم یه فیلم بود معنیش رو میفهمیدم سامان که ازم پرسید میفهمم چی میگه برام عجیب بود ولی خوب حرفی نزدم و باز هم نگاهم رو به صفحه تی وی دوختم اون دختر پسر ها هم نشسته بودن و حرف میزدن سنگینیه چندتا نگاه رو روی خودم حس میکننم ولی توجه نمیکنم وقتی فیلم تموم شد بی حرف به اتاقم رفتم ودر رو برای پیشگیری از حر اقادمی قفل کردم و روی تخت دراز کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترسم چشم هامو ببندم..توی تمام خواب هام چند تا ادم هستن ادم هایی که من با چاقو تکه تکشون میکنم یا با یه تفنگ تیر میزنم بهشون و میکشمشون..از خواب هام گاهی وحشت میکنم ولی گاهی هم نمیترسم انگار اینا واسه زندگی من بوده.بی شک این ها همه نشونی هایی از گذشته منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینقدر فکر کردم تا خواب مهمون چشم هام شد و من پا به سرزمین عجیب خواب گذاشم و مثل هر شب با اون ادم ها دست وپنجه ایی نرم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایخوردن ضربه ایی به در چشم های مست خوابم باز شد اروم توی جام نشستم و نگاهی به در انداختم سایه ایی از زیر در مشخص بود اروم از جام بلند شدم به سمت در رفتم اهسته کلید رو چرخوندم و در رو باز کردم .یه پسر قد بلند با چشم های میشی رنگ و ابرو های مشکی و مرتب پشت در بود چهرش اشنا نبود ولی خوب دیشب دیده بودمش همون پسری بود که همش نگاهش روی تنم سنگینی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر-سلام..صبح بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرد نگاهش کردم یه نگاه پر سوال یعنی واسه چی اینجاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر-جواب سلام واجبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر روش زیاده این پسر خوب دلم نمیخواد جواب بدم برو گورت رو گم کن.داره عصبانیم میکنه هــــا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسربا شیطنت گفت- زبونت رو موش خورده؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم حرفی نزدم و فقط نگاهم رو توی چشم هاش دوختم.نمیدونم چی توی چشم هام دید که یه قدم به عقب برداشت کمی متعجب بود ولی من همچنان بهش زل زده بوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر- چرا اینجوری نگاه میکنی؟....اومدم بگم صبحانه درست کردم حدس زدم بیدار باشی..گفتم باهم بخوریم من تنها نباشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف بازم نگاهم رو به چشم هاش دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجا چه خبره؟..ارشام مگه بهت نگفتم با الما کاری نداشته باش؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسری که فهمیدم اسمش ارشامه نگاهش رو به سامان دوخت سامان به من نگاه کرد و با اخم روش رو به طرف ارشام برگردوند بین دندون های کلید شده گفت- چرا عصبیش کردی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام با دستپاچگی گفت- نه بخدا کاریش نداشتم گفتم بیاد باهم صبحانه بخوریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان نگاه سوالیش رو به من دوخت چشم هامو روی هم فشردم یعنی راست میگه بعدم به اتاقم برگشتم و در رو بستم و دوباره قفل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دوش گرفتم و لباس هامو با یه پیرهن سفید و شلوار کرم دم پا گشاد عوض کردم تمام این لباس هارو سامان برام گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو به دختر توی ایینه دوختم مدت ها بود که به خودم درست و حسابی نگاه نکردم اخرین باری که حرف زدم دیشب بود واقعا ترسیدم ..نمیدونم از چی...نمیدونم چرا نگاه سامان برام رنگ اشنای داره یه جفت چشم سیاه سیاه...انگار یه جایی دیدمش.ولی چشم های خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد بدی توی سرم پیچید چشم هامو محکم بستم صدای اشنایی توی گوشم زنگ میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir((من فدای تو دختر خوشکل بشم))
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم..سردرد گمم این کیه..این کیه که اینقدر به من شبیه چشم هاش موهاش خندیدنش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعصابم متشنج شده..از زور عصبانیت و سر گیجه با مشت به ایینه توی اتاق کوبیدم خون از دستم جاری شد با تگاهی متعجب روی زمین نشستم به دستم که خون ازش فواره میزد نگاه کردم بازم یه تصویر بازم یه گلوی پاره شده و خونی که توی صورتم پاشیده میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق به شدت باز شد حتی نگاه نکردم که کیه چون معلوم بود غیر از سامان که به خودش اجازه میده اینجوری وارد اتاقم بشه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان باحرص و نگرانی گفت- چه بلایی سر خودت اوردی الما...خدای من دستت داره خون میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع جلوی پام زانو زد و مچ دستم رو گرفتم تمام دستم بریده بریده و خراش خراش شده بود و ازشون خون میریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان- خوبِی؟..اخه چرا اینه رو شکستی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفتم..نمیدونم ولی باید حرف بزنم.باید بگم که چمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حال زاری گفتم- من کیم؟...اون کیه..اون کیه من رو دوست داره؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بغض رها شد هق هق بلندم اتاق رو در بر گرفت اشک هام انگار که با هم مسابقه گذاشتند اخه من کیم؟..چرا اینقدر سر درگمی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با داد به یکی از پسرا گفت- برو اون جعبه کمک های اولیه رو بیار بدو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو زیر بغلم رو گرفت و کمکم کرد بلند بشم .بردم توی سرویس بهداشتی توی اتاقم و دستم رو زیر اب گرفت زخم هام میسوخت...ولی انکار بااین درد اشنا بودم..زیاد برام عذاب اور نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنبه الکی روی دستم فرود می اومد و تنها هدیه اش سوزش بدش بود.دستم پانسمان شد نفس عمیقی کشیدم و به مبل تکیه دادم این تصاویر هر چه که بود مربوط به گذشته منه..من باید تحمل کنم تا بفهمم که کی هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با نگرانی نگاهم کرد- حالت خوبه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو توی صورتش دوختم..این کیه که من رو اینقدر به یاد یه نفر می اندازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای یکی از پسر ها بلند شد.انگار تازه از بیرون اومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این جا چه خبره؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بلند کردم یه پسر قد بلند با موهای خرمایی چهره معمولی تنها جذابیتش چشم های درشت میشی رنگش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان- چیز خاصی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره بعد از نفس عمیقی گفت- خدارو شکر..راستی سعید زنگ زد گفت تا یک ساعت دیگه پروزاش میشینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره سامان شکفت لبخند بزرگی روی لبش نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان- واقعا؟...خدارو شکر میدونی الان شش ساله که داداشمو ندیدم.دلم براش یه ذره شده.سهند باید همین الان بریم دنبالش دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین پسر جدیده که که فهمیدم اسمش سهنده با لبخند به ذوق سامان گفت- اره پسر..فقط جنگی اماده شو تا بریم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه بنلد شدن من به سمت اتاقم رفتم که در اتاقم باز شد برگشتم سامان بود.هنوزم همون خوش حالی توی صورتش موج میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان- الما..من میرم نزنی دوباره بلایی سر خودت بیاری ها...توی خونه تنهایی نترس قول میدم زود بیام..داداشم داره میاد خیلی دلتنگشم..نگران نباشم دیگه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو روی هم فشردم.و با نصمیمی سریع دوباره حرف زدم-باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش پر رنگ تر شد.-افرین دختر خوب.پس فعلا خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم بیست دقیقه بعد خونه خالی شد من موندم و خودم...نگاهم رو به دیوار رو به روم دوختم فکرم رو جمع کردم و مثل هر روی سوال تکراری همیشگیم رو از خودم پرسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من کیم؟..از کجا اومدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم سنگیم رو بیرون فرستادم و بازم هم خیره شدم و باز هم یه چهره اشنا جلوی صورتم نقش بست اول از همه دوتا چشم قهوه ایی .یه بینی قلمی..لب های کوچک .چونه استخونی خوش فرم ویه پیشونی تقریبا بلند شبیه مدل های اوروپایی که برنامه های تی وی نشون میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای بلند تیره که لبه اش روشن و کمی بور بود. نفس عمیق یکشیدم بازم یه اسم بازم تکرارش بازم زمزمه اروم من با خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir((اریس))
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاریس کیه؟..این مرد کیه که بهم میگه اریس؟..اسم من اریسه؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس هام کشدار و طولانی شد ادم هایی که توی ذهنم رژه میرن رو نمیشناسم.دارم اذیت میشم عصبانیم خیلی زیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا ها توی ذهنم هر روز بیشتر از قبل میشه انگار منتظر یه تلنگره تا همش از نوع شروع بشه و دوباره به یادم بیاد .دلم نمیخواد بفهمم .بدونم که کی هستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شدم بیش از حد دارم فکر میکنم از طرفی دارم هلاک میشم ضعف کردم از گرسنگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق بیرون اومدم و وارد اشپز خونه شدم از توی یخچال یکم نون تست و پنیره بیرون اوردم نون هارو توی ماکروفر گرم کردم بعدم سر دل استراحت روشون پنیر خامه ایی مالیدم و با ولع همشون رو خوردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا نون تست اخر توی دستام گرفتم یکیش توی دست راستم و اون یکی هم توی دست چپم یه نگاه بهشون انداخت دو طرفی که پنیر داشت رو چسبوندم به همدیگه و گازش زدم اخ که چقدر مزه میده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای در اومدم و من بیخیال مشغول خوردن بودم.یه نگاه کردم همون چند نفر به علاوه یه نفر دیگه که هنوزم نتونسته بودم صورتش رو ببینم وارد خونه شدن سامان به سمت اتاق من رفت و درش ر و باز کردم سریع اومد بیرون از اشپزخونه بیرون اومدم سامان من رو که دید خیالش راحت شد .کم پیش می اومد که تنهام بزاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان- اوف دختر تو اونجایی؟..ترسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ایی بالا انداختم بازم به پسر ی که شک ندارم برادر سامانه نگاه کردم از پشت چهار شونه و قد بلنده موهاش کمی بلنده و به رنگ قهوه ایی سوخته است روش رو به طرفم برگردوند چقدر اشناست.یه چهره ی جدی که لبخند محوی چاشنیش شده بود یه لحظه لبخندش محو شد با بهت بهم نگاه کرد اسمی رو زیر لب زمزمه کرد که به نظرم اریس اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم دیدم محکم بغلم کرده اونقدر محکم که نفس کشیدن برام کمی سخت شده بود اون رو از خودم جدا کردم.و. با حرص غریدم- چیکار میکنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان- سعید!..داداش چرذا الما رو بغل کردی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعید دوتا بازوم رو گرفت و زل زد بهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعید- اریس..دختر میدونی چقدر نگرانت بودم؟..کجا بدی تو؟..تمام فرانسه رو زیر رو کردم که شاید اونجا باشی..دیگه نا امید شدم اومدم ایرانر و بگردم...دق دادی مارو که تو...اخه چطوری اومدی؟...چطوری تونستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب داشتم نگاهش میکردم اشناست حس میکنم بیش از هزار بار دیدمش ولی یادم نمیاد..نمیدونم که کیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir((تموم شد.؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته که نیستی؟))
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو روی هم فشردم اعصابم متشنج شده شقیقه هام ضربدار شده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعید- خدای من اریس حالت خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با حرص پسش زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان- اون حافظه اش رو از دست داده.تو اون رو از کجا میشناسی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعید با بهت به من نگاه میکرد- اریس رئیس و دوست منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان مات نگاهش کردم داشتم شقیقه هام رو میمالیدم.اسم های توی ذهنم دور میخورد. با خودم بلند تکرار کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مارتین...مارتین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعید دوتا دستم رو گرفت جلی پام زانو زد با خوش حال گفت- اره مارتین.مارتین رو یادته.؟..اریس یادت بیار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام میلرزیدن...به سعید نگاه میکردم چرا اینقدر اشنماست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو کی هستی؟..من تورو میشناسم؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعید با ذوق گفت- معلومه که میشناسی...من تو دوستای مشتکر مارتین بودیم.یادت نیست اریس.تو همسر مارتینی؟.....خونتون رو یادت نیست؟...اریس..تولد 19 سالگیت رو یادت بیار.مارتین بردت لوس انجلس یادت نیست؟...اریس یادت نیست که هلش دادی توی استخر خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو فشردم مدادم صحنه هایی جلوی چشم هام رژه میرفت تا اونجایی که همه جا سیاه شد و نفهمیدم که چی شد و کجا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو باز کردم نور افتاب توی اتاقم تابیده می شد و رایگان گرماشو به تنم میبخشید تازه تونستم سفیدی بیرون رو ببینم.انگار دیشب برف اومده بود.بی اختیار لبخندی روی لبم نقش بست لبخندی که تداعی شد با به یاد اوردن یه خاطره شیرین از گذشته ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی دختر اونقدر برف توی سر من نزن ..اریس با توام.بی خیال با لبخندی بزرگ برف دیگه ایی رو گلوله کردم و به طرفش پرتاب کرد درست توی صورت مارتین خورد بلند خندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارتین با حرص در حالی که سعی داشت خندشو پنههون کنه چند قدم اومد به طرف وقتی کمی قدم هاشو تند کرد و افتاد دنبالم گفت- شیطون میگیرمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو افتاد دنبالم با جیغ و خنده های بلند شروع کردم به دویدن و اخر سر من بودم که شکست خردم به عمق سردی برف ها پرتاب شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارتین با لبخندی پیروزمندانه بالای سرم ایستاد و دست هاش و پالتوی مشکی رنگش رو با ژست بامزه ایی تکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارتین- حقته.تا تو باشی دیگه با رئیست شوخی بیجا نکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرویی تمام برفی گوله کردم و زدم توی سرش برف ها بازیگوشانه بین موهاش سر میخوردن و روی زمین میریختند مارتین که هنوزم مات بود فرصتی رو برای من فراهم کرد که فرار کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس دور تر از من ایستاده بود مارتین افتاد دنبالم با سرعت خودم رو به تاماس رسوندم و پشت سرش سنگر گرفتم مارتین همچنان دنبالم بود بیچاره تماس مثل یه فلکه شده بود که ما هی دورش دور میخوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس با خنده بازوم رو گرفت و کشید توی بغلش اینقدر ریزه بودم که راحت توی بغلش جا بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس رو به مارتین- ولش کن مارتین...دلت میاد این فرشته کوچلو رو بزنی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده مرموزی خودم رو بیشتر توی اغوش تاماس جا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماریتن با اخمی مصنوعی جلو اومد و من رو کشید بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارتین- اره باید تنبیه بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم نگاه شروری بهم کردو گفت- میدونی با هم خونه ایی که باهام در بیوفته چیکار میکنم؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هامو انداختم بالا محکم گونم رو بوسید و با سرخوشی گفت- بوسش میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو بازو بسته کردم اشک هام راه خودشون رو پیدا کردن..مارتین.هم خونه و همسر من بوده؟..پس الان کجاست؟...با نگاهی خیس از اتاق بیرون رفتم سعید...وای نه..سعید همون تاماسه؟...خدای من یعنی اون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت نزدیکش شدم تا من رو دید از جا بلند شد و ایستاد- حالت خوبه اریس؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم- تو....تو تاماسی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی روی لبش نشست- تو من رو یادته؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت نگاهش کردم- پس...پس چرا اسمت..چرا اسمت سعید شده؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید- اریس من نمیتونم دوتا شخصیت داشته باشم؟...بیخیال بعد برات توضیح میدم..ولی الان بهم بگو..من رو یادته؟..مارتین و...و جورج رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجورج .چند بار با خودم تکرار کردم تنها چیزی که یادم اومد پسری بود که بادست های خودم تکه تکه اش کردم..خدای من یعهنی من یه ..من یه قاتلم؟.من ادم کشتم؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم- من یه قاتلم؟...من اون رو کشتم.؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس سریع از جا بلند شد دهنم رو گرفت و من رو به اتاقم کشید در رو با پا بست و با صدایی که سعی میکرد اروم باشه گفت- اروم باش..اروم باش..فکر کن..فکر کن اریس..یادت میاد..همه چیز یادت میاد..دادا نزن فقط سعی کن یادت بیاری...من از فرانسه اومدم ایران که فقط تورو پیدا کنم..نمی خوام اون دنیا مارتین ازم گله کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام جاری شد ادم هایی رو که کشتم تک تک جلوی چشم هام رژه میرفت..مثله یه فیلم تک تک لحظه ها.اشک هام دونه دونه روی گونه هام میچکیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغضی سنگین دست تاماس رو از روی صورتم کنار زدم-تو..تو بهم دروغ گفتی..نگفتی که ایرانی هستی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- ببخش اریس..ولی این تنها راهش بود مارتین خواسته بود که تو نفهمی من هم وطنتم..من کنارت بودم دوست تو و مارتین بودم بهتون خیانت نمیکمنم حتی توی فکرم.اروم باش اریس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت و دهنی باز سرم رو به این طرف و اون طرف تکون میدادم ناباورانه گفتم- ..من کیم؟..من چرا ادم کشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس دستم رو دویاره گرفت و من رو مجبور به نشستن روی تختم کرد خودش هم جلوم زانو زد و دست هامو توی مشتش فشرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- اریس..دخترخوب..تو فقط دستور میگرفتی..یادت نیست؟..تو فقط یه ازدواج الکی و سندی داشتی مارتین مسیحی بود و تو مسلمان..بخاطر همینه که تمام امول مارتین به تو رسید..اریس سعی کن یادت بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو روی هم فشردم..داشت یادم می اومد ولی بین خاطرات کهنه و فراموش شده ذهنم یه مرد بود..یه مرد شبیه من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تاماس نگاه کردم-باراد......اون..اون کیه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس لبخند کوچکی زد- فکر کن..داره خوب پیش میره ولی زیاد به خودت فشار نیار..باراد داداشته.برادر دوقلوی تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو از دستش بیرون کشیدم سرم درد میکرد.تاماس بلند شد و ایستاد سرم رو بلند کردم تا صورتش رو ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- برات یکم غذا میارم..ضعف داری ...زیاد فکر نکن..کم کم همه چیز یادت میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه روز متوالی از اون روز که با به یاد اوردن این که یک قاتل بودم گذشت ولی نه تنها انگار برام دیگه مهم نیست یه قاتلم به یه نتیجه دیگه هم رسیدم اینکه باید از مسیح انتقام بگیرم..اره من دیگه یادمه شبی که من رو از پرتگاه پرت کرد پایین..نمیدونم چرا زنده موندم هرچند من محکوم به مرگم ولی...مسیح هم محکوم به مرگه..من یه قاتلم و کشتن.گاهی اوقات برام لذت بخش میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس نگاهی بهم کرد.-تاماس- خوش حالم که داداشم تورو نجات داده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده ایی کردم- چطور؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ایی بالا انداخت- اخه خیلی راحت پیدات کردم رابطه ام هم بهتر شد هرچند با اون حرف هایی که در مورد قاتل بودنت یهو به زبون اوردی باعث شد کمی رابطمون بد بشه اخه اون متنفره از اینکه من توی گروه باشم تنها کسی که در این مورد میدونه اونه.که مخالف سرختشه..نمی شناسیش خیلی ادم مغرور و یه دندهایی درست مثل تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم-توی این سه ماه مغرور بودن ازش ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس شونه ایی بالا انداخت- نمیدونم والا شش -هفت سالی هست که ندیده بودمش...شاید رفتارش تغیر کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی ربط گفتم-برادرم کجاست؟.خانوادم؟..میخوام ببینمشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس با جدیت گفت- اگر میخوای مسیح رو بکشی نباید بزاری خانوادت از وجودت با خبر بشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی فکر کردم.درست میگفت-درسته..و اما مسیح...یه فکر توی ذهنمه...دلم میخواد نظر تورو هم در موردش بدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی نقشه و فکرم رو واسه تاماس گفتم لبخند عمیقی روی لب های تاماس نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- واقعا که دست پرورده مارتینی..فکر کنم عالی بشه ولی اول باید اون دختره رو پیدا کنیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم وادرسی که داشتم رو بهش دادم تاماس من رو جلوی خونه سامان پیاده کرد و رفت در رو باز کردم و وارد شدم به غیر از تاماس زارع وکیلم هم از زنده بودن من باخبر شده بود.چون رفتم و دسته چک هام رو گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد سالن شدم این ورپریده ها هم توی سالن نشسته بودن منظورم شیوا و ترانه است.نمیدونم چرا ازشون اینقدر بدم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با دیدنم بلند شد باهاش دست دادم و نشستم روی مبل. پا روی پا انداختم مینا دختر خون گرم و مهربون که نامزد محمد بود برام یه فنجون قهوهاورد.تشکر ارومی کردم و به سامان نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب اقا سامان ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان تک خندهایی کرد- این چه حرفیه اریس خانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم واقعا اریس در کنار خانم مسخره بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش میکنم راحت باش سامان..اریس تنها یا باران کافیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان سری تکون داد و حرفی نزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی فنجون قهوهام رو توی دستم چرخوندم و جملات توی ذهنم رو مرتب کردم .فنجون رو روی میز گذاشتم و صاف نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جدیت و متانت گفتم- سامان جان.تو جون من رو نجات دادی.باعث شدی که به زندگی برگردم و حافظه از دست رفته ام رو کم کم البته با کمک برادرت به دست بیارم..راستش دلم میخواد این زحمت تو رو یه جوری جبران کنم..با اینکه میدونم نیاز مالی نداری ولی..یه هدیه و یه جور کار که جبران واسه نجاتم میخوام واست انجام بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با خنده ایی شرم زده گفت- این چه حرفیه من فقط وظیفه انسانیم رو انجام دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کوچکی زدم کیفم روبرداشتم و از توش پوشه ایی رو بیرون اوردم.و جلوی سامان گرفتم.سامان دستش رو جلو نیاورد که بگیردش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شدم و پوشه رو روی پاش گذاشتم و سر جام نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند محو نازی گفتم- این سند یه ویلا توی یونانه کنار دریاست ویلای خیلی قشنگیه امیدوارم به اندازه لطف که تو برای من کردی باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ناباورانه نگاهم میکردن.سامان اخمی کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با جدیت- ولی م...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو بالا بردم سامان ساکت شد جدی تر از سامان گفتم- از اینکه کسی هدیم رو پس بده متنفرم. سامان ساکت شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهوم روتموم کردم و بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان- داری میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام- بمونید ناهار رو در خدمتتون باشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کوتاهی به ارشام کردم-نه ممنون ارشام جان..باید برم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشام با ولع نگاهم میکرد مانتوی کوتاه سفیدم که لبه های استینش و پایینش سنگ دوزی های نقره ایی رنگی داشت بد جوری بهم می اومد با اون شال سفید که طرح های مشکی قشنگی داشت و شلوار مشکی رنگم خیلی بهم می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونسردی خودم رو مثل همیشه حفظ کردم سامان بلند شد در کل همه ایستادن شیوا با ناز نگاهم کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرا اینکه بچزونمش با سامان و ارشام مینا و ترانه دست دادم با محمد و سهند هم همینطور ولی به اون که رسیدم حتی نگاهش هم نکردم از عصبانیت سرخ شده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند به سامان گفتم- امیدوارم این اخرین باری نباشه که میبینمتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان نگاهی به شیوا کرد انگار اونم داشت از حرص خوردن شیوا لذت میبرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند محوی که از حرص خوردن شیوا روی لبش نشسته بود گفت- امیدوارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خداحافظی کوتاهی از خونه زدم بیرون تاماس که از قبل باهاش تماس گرفته بودم همون موقع رسید بیچاره ی جورایی شده بود راننده و بادیگارد من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- خوش گذشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به شالم کشیدم -خوب بود...تو چی..اون جایی که میخواستم رو پیدا کردی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- اون جا رو که اره ولی اون دختره رو هم پیدا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند عمیقی روی لبم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخ جون.می میرم واسه اعتراف گرفتن از ادم ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس بلند خندید و دنده رو جا زد .همونطور که ماشین رو حرکت میداد گفت- جون به جونت کنن خشنی اریس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم خیلی بلند یه خنده وحشتناک جذاب و مستانه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره..چون من دست پرورده مارتینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- البته..کیس های مارتین همیشه عالی هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون خنده بلند و مستانه تنها لبخند کوچکی روی لبم مونده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس ماشین رو جلوی یه رستوران نگه داشت در توسط یکی از کارکنان رستوران باز شد و من و تاماس وارد شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- اون موقع ها که ایران می اومدم همیشه غذامو اینجا میخوردم..این رستوارن عالیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه فضای دنج که نور پردازی عالی داشت نگاه کردم رنگ سفید و طلایی سالن بزرگ بدجوری ارامش رو به ادم القا میکرد.به سمت یکی از میز های دنج طبقه دوم راهنمایی شدیم .پشت میز نشستم درست رو به روی تاماس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- میخوای چیکار کنی این دختره رو؟...به نظر که هرزه میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم- چون هرزه است و راه گشای کار من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس مرموز نگاهم کرد- میخوای بکشیش؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ارومی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به نظرت بعد از کارم زندش بزارم کار خوبی کردم؟ً!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس نگاه کوتاهی بهم کرد-فکر نمیکنم بعد از یه رابطه و شکنجه زنده بودنش مشکلی نداشته باشه.میکشیمش اما به روشی که من بخوام..اون دختره با من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند عمیقی زدم-میمیرم واسه گرفتن جون همچین ادم هایی ولی....این یکی رو به تو میسپارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس ابرویی بالا انداخت-به هر حال تو رئیسی منم دستیارت و صد البته دست راستت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم -همینطوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذامون رو که سفارش دادیم یکم در مورد شیوه های شکنجه ش صحبت کردیم اخر سرم تصمیم گرتیم که با اسید بترسونیمش بعدم تکه تکه کردن و انداختنش کنار جاده .البته این قسمت اخری که میخوایم بندازیمش کنار جاده بخاطر اینه که اون یه هرزه است زیاد مشکلی به بار نمیاره کسی هم به ما شک نمیکنه ..ما کارمون رو خیلی خوب بلدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفم رو برداشتم و خواستم صورت حسابی که پیشخدمت اورده بود رو بگیرمو حساب کنم که تاماس مانع شد اخمی کرد و گفت- خوشم نمیاد همه جا دست به جیب بشی..بابا مردی گفتن زنی گفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خند گفتم- شرمیو حیائی گفتن..تو دیگه چقدر بیحیایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- واقعا دستت درد نکنه از این همه احترامی که بهم گذاشتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ایی بالا انداختم و با سردی و جدیت گفتم- به هر حال من رئیسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس با چهره در همی گفت- مثل مارتین حرف زدی..اونم هیمنجوری میگفت یادته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشیدم- روحش شاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس هم حرف من رو اروم تکرار کرد بعد از دادن هزینه رستوران بیرون اومدیم و به سمت ویلایی بیرون شهر به راه افتادیم تاماس درمورد دختره گفت اینکه خیلی جیغ جیغو و صد البته بد دهنه.میگه انواع فحش هارو یه ساعته یاد گرفته ازش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من فقط بهش میخندیدم.. یک ساعت و نیم بعد تاماس جلوی یه ویلای قدیمی که معلوم بود کسی توش زندگی نمیکرده ماشین رو متوقف کرد ماشین رو بردیم داخل .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویلای بزرگ که زمینش از برگ های خشک و زد و قهوه ایی پوشیده شده بود جای جاش برف برف بود پنجره های بلند و عریض ساختمان ویلا اقتدار خاصی داشت که با گذار زمانو ترک خوردن و شکسته شدن جای جای تن شیشه هاشون کمی وهم بر انگیز شده بود به جای محکم جلوه کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ورودی با صدای فیژی باز شد کف خونه پر بود از برگ و کاغذ مبلامان قدیمی و خاک خورده ایی که جای جاش به نامرتب رها شده بود پرده های پاره پاره ایی که کمی از پنجره رو می پوشوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتماسا به سمت طبقه بالا رفتیم پله های سخت و سنگی که باعث میشد سرمارو بیشتر حس کنی حتی با بودن لباس گرمی که تنته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباد توی خونه میپیچید و زوزه میکشید الان اگر تاریک بود یه دختر(غیر از من )رو میفرستادی اینجا حتما سکته رو میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر یکی از اتاق ها توسط تاماس باز شد یه دختر دست و پا بسته وسط اتاق افتاده بود و داشت از سرما میلرزید خنده کوتاهی توی دلم کردم و بهش نزدیک شدم چشم هاشو بسته بود موهای عسلی رنگش لجوجانه روی زمین پخش شده بود. چشم هاشو باز کرده بود و سعی داشت به من که پشت سرش هستم نگاه کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپامو بلند کردم و طرف چپ صورتش گزاشتم و صورتش رو هل دادم سمت خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا چشمش بهم افتاد وحشت کرد لبخند محوی زدم.از اون لبخندایی که تا عمق وجودت رو از ترس میلرزونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای لرزونی گفت- تو....تو زنده ایی.؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم..بلند تاماس با لبخند نظاره گر خنده های من وحشت عسل بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل- با من چیکار داری؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شدم طرف و نگاهم رو به چشم هاش دوختم. خیلی صریح گفتم- میخوام عضو گرهتون بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل با گیجی گفت- هان؟..عضو گروه؟کدوم گروه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو داد زد -چرا من رو اوردی اینجا عوضی اشغال؟..ولم کن..ازت شکایت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسلحه م رو بیرون اوردم و روی شقیقه اش گذاشتم به معنای تموم خفه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جدیت و اخم و دوتا چشم بی رحم که بهش خیره شده بود غریدم- رئیس گروهتون کدوم خریه؟...من باید وارد بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل با ترس نگاهم کرد- نمیدونم از چی حرف میزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف ایستاده رو کردم به تاماس و پوزخندی زدم ولی به ثانیه نکشید که لگد محکمی به شکم عسل زدم صدای جیغش فضای خونه ر و پر کرد اینقدر ساختما بزرگ و باغش بزرگتر هست که کسی صداش رو نشنوه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناله های عسل توی گوشم زنگ میزد و من با بی خیالی و اوج بی رحمی بهش نگاه میکردم صورتش کبود شده و از لبش خون جاری بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار خم شدم و صورتم رو مماس با صورتش نگه داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخوای بگی؟..قرار نیست گروهتون رو لو بدم خیالت راحت کوچلو..تو فقط بگو کیه...من خودم کارم رو بلدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل با ناله و بغض گفت- کامی...کامران سخاوت...اون رئیسه...با نازی کار میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب..کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل- اون خونه ..خونه ی اصلی ماست دخترا رو از اونجا میفرستن واسه کسایی که میخوان..کامی توی خونه بغلی زندگی میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند عمیقی زدم واقعا یه ادم چقدر میتونه ضعیف باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به تاماس انداختم سری تکون داد از تاماس با یه چاقوی خوشکل که برق تیزیش چشم رو میزد جلوی عسل ایستاد .چهره عسل مات شد وشت زده به چاقو نگاه میکرد حتی توان حرف زدن هم نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق بیرن رفتم.صدای جیغو داد عسل که ناشی از رابطه اجباریش با تاماس بود توی خونه میپیچید .دو ساعت بعدش تاماس صدام زد و من به اون اتاق رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چهره سرخ و تن برهنه عسل که روی زمین افتاده بود رو به رو شدم تک خنده ایی کردم.و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی عقب ایستادم تا موقع کشته شدن خونش لباسم رو کثیف نکنه. تاماس با بیخیالی انگار که داره گوشت یه حیون رو تکه تکه میکنه عسل رو کشت خیلی راحت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند رضایت بخشی نگاهش میکردم چقدر گرفتن چون ادم ها راحته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکه تکه بدن عسل که مثل برف سفید بود توی پلاستیک سیاه زباله ایی ریخته شد خونه ها پاک شد اثر انگشت ها پاک شد و من و تاماس با خون سردی از خونه خارج شدیم .من جلوی ارایشگاهی پیاده شدم و تاماس هم رفت تا کار های باقی مونده رو انجام بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اریشگاه شدم یه سالن بزرگ که جای جای تنش عکس دختر ها و زن های اریش شده ی خوشکلی زده شده بود ولی بی شک از همه اون ادم ها با اریش های غلیظ من با این ارایش محو و کم خیلی خوشکل تر هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه زن با یه تاپ بندی قرمز و یه دامن چرم کوتاه مشکی جلوم ظاهر شد اندام خوبی داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن- سلام عزیزم من مریم هستم.میتونم کمکت کنم؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کوچکی زدم- سلام..بله حتما..میخوام یه تغیرات حسابی توی چهرم بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و با تحسین بهم نگاه کرد- حتما بفرمایید از این طرف...خوب چه مدلی مد نظرتون هست؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مدلش مهم نیست فقط نمیخوام موهام کوتاه بشه برام یکم مرتبش کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم رو برداشتم و موهای بلندم رو باز کردم ارایشگر نگاهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه موهامو کرد و گفت- اره حیفه کوتاهش کنیم...خیلی موهای خوشکلی داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو ساعت طول کشید تا کارم تموم بشه خودمم نمیدونم داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه بلایی سرم میاره یه لگن رنگ زده روی موهام بعدم گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا بگیره بعد از اونم موهام رو شست و خشک کرد و تکه تکه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاز موهام رو رنگ زد توی اون فاصله که این رنگه دوم بگیره اودم سداغ صورتم..سوختم پر پر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدم رفت اخ که چقدر درد داشت این شمع انداختن دردسری شده ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارایشگر عقب ایستاد و نگاهی بهم کرد لبخند تمام صورتش رو گرفت با شادی گفت- وای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیزم خیلی خوشکل شدی بیا الان میتونی خودت رو ببینی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارچه ایی که روی ایینه بود رو برداشت فکم افتاد .موهام زینوتی شده بود با هاله های عسلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هام اسپرت و کمی پهن برداشته شده بود که انتهاش رو به بالا بود.پوستم روشن تر و چشم هام جلوه زیبا تری گرفته بودن...اصلا غیر قابل توصیف شدم واسه خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشکری کردم و مبلغی که گفت رو با کمی انعام پرداختم که حسابی خودش رو شرمنده نشون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(اره چون عمه اش از خوش حالی داشت بال در می اورد)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ارایشگاه بیرون اومدم هم زمان دو سه تا پسر از کنارم رد شدن اوه گفتناشون و چشم های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرد شدشون برام جالب بود یعنی بیشتر مایه خنده. تاکسی گرفتم و به سمت قرار گاه خودم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس که توی خونه کوچیک تاماس داخلی ه ساختمان شیک و قشنگ بود رفتم. خونه مال دوره مجردیش بود . بازم توی ایینه نگاهی به خودم انداختم..الحق که خیلی خوشکل شده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین بار بود که موهام رو رنگ کردم و واقعا هم بهم میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اتاقی که تاماس گفته بود برای منه رفتم و بعداز عوض کردن لباسام روی تخت افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس خستگی میکنم انگار که کوه کنده باشم.واسه همینم نفمیدم که کی و چطوری خوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرد.و تسلیم دنیای خواب شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بهت زده تاماس چشم هامو باز کردم با لباس تو خونه ای یکه شامل یه شلوارک مشکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنایک تا روی زانو هاش و یه رکابی سفید جذب مردونه بود بالای سرم ایستاده در کل در گیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین تیپ زدنشم توی خونه .اخه خوم یه شلوارک سفید که دو طرفش ادیداس نوشته پوشیدم با یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاپ بنفش تیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله گفتم- هان؟..تاماس بزار یه دقیقه بخوابم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس دستم رو گرفت و مجبور به نشستنم کرد یکی از چشم هامو باز کردم تاماس با چشم های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرد شده داشت نگاهم میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهان حتما تعجب کرده از چهره جدیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هوی خوردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس خودش رو جمع و جور کرد-خیلی حوشکل شدیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و سعی کردم دوباره بخوابم.-میدونم.خودم خوشکل بودم اقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- میدونم ولی اینجوری خیلی بهت میاد..میخوای بری اون مسیح رو دقش بدی؟..یا اون کامی رو؟!..نری یه بلایی سرت بیارن دیونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپتو رو روی سرم کشیدم- خیالت راحت فوقش یه گوله حرمشون میکنم..ترتیب عسلو دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس باز پتو رو از روی سرم کشید-اره بابا انداختمش گوشه جاده بیرون شهر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغریدم- اه تماس اگر گذاشتی بخوابما..برو بیرون بزار یه دقیقه کپه مرگمو بزارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- بلند شو تنبل..پاشو ببینم...خجالتم خوب چیزیه ساعت هفت شبه..مگه نمیخوای بری روی مخ کامی؟.زود باش اماده شو..هرجند با این قیافه ایی که واسه خودت ساختی محاله که نخوادت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ایی برای خودش بالا اندخت و از اتاق بیرون رفت دست صورتم رو اب زدم و بیرون اومدم از بین پالتو هام یه پالتوی قرمز جیغ خیلی شیک پیدا کردم ساپرت مشکیم رو هم برداشتم با شال مشکیم کیف مشکی سنگ دوزی شده و بوت های ساق بلندم که تا زانوم رو می پوشوند رو برداشتم ارایش ملایمی کردم و ملایم بودنش رو با یه رژ قرمز جیغ رنگ پالتوم جیغ کردم خیلی بهم می اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهامو یه ور توی صورتم ریختم هرچند به جز رژلبم همه ارایشم ملایم بود ولی خیلی ناز شده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلنز های ابی رنگی که تاماس خریده بود رو هم گذاشتم شدم هدختر چشم ابی به جای چشم نقره ایی..چون لنزش خیلی خوب بود زیاد مشخص نبود که لنز گذاشتم و انگار که رنگ چشم های واقعیمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دوش با عطر گرفتم و بیرون اومدم تاماس نگاهی بهم کرد و ابروی بالا انداخت-نه بابا قصد کشت داری تو واقعا الحق که قاتلی اریس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاماس- برم ..خودتم برو بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم با هم سوار ماشین شدیم و به سمت یه رستوران به راه افتادیم .کامی رو نمی شناسم ولی هر کی میخواد باشه مگه میتونه در مقابل من بی تفاوت باشه؟..هرگز هیچ کس نمیتونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به میز بود تنها سر میز نشستم پا روی پا انداختم پیشخدمت با منو اومد منو رو با ازش گرفتم و بازش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از سفارش دادن غذا گفتم که غذا رو برام یکم دیر بیارن و الان برام قهوه بیاره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهوه روی میزه نگاهم یه تیرگی رنگ قهوه است چرا زندگی من روشن نمیشه؟..چرا مثل این قهوه تلخه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir((اه اریس بس کن.تو خودت میخوای شدی یه جانی دیگه از کشتن ادم وهم نداری دیگه تموم شد تو احساست رو محکوم به مرگ کردی خیلی وقته که کشتیش..دیگه دنبال دلیل نگرد چون شدی یه جانی شدی یه روانی یه ادم که از درد کشیدن و کشتن ادم لذت میبره))
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه...من روانی نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir((هستی. قبول کن.))
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو روی شقیقه هام گذاشتم و اروم مساژشون دادم سرم رو بلند کردم که چشم هام افتاد به مسیح .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست پشت یه میز روی به روی من نشسته بود عجیب بود اصلا متوجه سنگینی نگاهش نشده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا همیشه اینقدر راحت به هدفم میرسم حتما خیلی خوش شانسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانا
۱۵ ساله 00وای رمانت عالی بود عزیزم ولی گفته بودی میشه برداریم اشکالی نداره کپی کنم
۴ ماه پیشPariya
00رمان نوشتن کار لیونی نیست که هرکسی از پیش بر بیاد اینکه تو این رمان به این قشنگی و نوشتی یعنی خیلی توی این کار استعداد داری و تخلیه قویه به حرف کسایی که از رمان نوشتن چیزی نمیدونن توجهی نکن تو بهترینی
۱۱ ماه پیشیسنا
۱۵ ساله 00خیلی رمان خوبی بود و جالب و کسانی که رمان مسخره کردن اگه به متن اخر رمان توجه کنن گفته که تخیلیه درکل باحال بود ممنون از نویسنده
۱۲ ماه پیشدختر پاییزی
00من خیلیییی از این رمان خوشم اومده
۱ سال پیشدختر پاییزی
۱۸ ساله 00رمان خوبی بود دوستش داشتم و از نویسنده ممنونم
۱ سال پیشسونیا حقی
۱۸ ساله 00رمان خوبی بود واقعا خوشم اومد
۱ سال پیش•••
00این رمان یه رمان خیلی خوب بوده تویی که دوس نداری نخون 😐 نه خودت اذیت میشی نه بقیه
۱ سال پیشسید مسعود سیف زاده
۴۷ ساله 00جالب بود
۱ سال پیشZemak
00عالی بود نویسنده عزیز امید وارم همینطور با قلمی قوی و تن سالم رمان بنویسی و ما بخونیم و باهاش زندگی کنیم🥺❤️ 🩹
۱ سال پیشaynaz
01حیف وقتی که گذاشتم پای رمانت واقعا هی زرت زرت میمیرن معجزه میشه زنده میشن اصن رمان بی محتوا؛ چرت و پرت اصن وادفاک باز حداقل هندی ها یکی میمیره بی خیالش میشن تو یکیو سه بارررر زنده کردیییی 😂😂😂😂
۱ سال پیشaynaz
12یاااافتممممم؛ پیدا کردممممم منبع خلاقیت های ناتمام کارگردانای فیلم هندی هارو پیدا کردمممممم اصن فیلم هندی ها رو از رو این ساختن بعد یه نمه تغیرش دادن ما نفهمیم تکراری هم نباشه 🙂🙂😐
۱ سال پیشSama
10نمیفهمم اونایی که گفتن عالی رمان خوندن یا نه افتضاااااح ترین رمان عمرم بود بدون محتوا و چرت، یه عالمه ادم بیخودی اوردی وسط رمان همشم یه خائن بودن یا یه قسمته از رمان رفتن فقطم معجزه میشه زنده میشن هی
۱ سال پیشتارا
۱۵ ساله 10خیلییییی عالیییی بود بهترین رمانی بود که خوندم دست نویسنده درد نکنه اتفاقات یهویی و داستان پیچیدش قابل پیش بینی نبود بخاطر همین خیلی جذاب بود ♥️
۱ سال پیشیگانه
۱۴ ساله 20رمان عالی بود فکر نمیکردم هیچ رمانی رو دست رز سیاه باشه ولی این رمان ترکوند تکراری نبود و پیچیدگی خیلی خاصی داشت ک نشون میاد نویسنده خیلی خوبی داره بهترین رمان عمرم بود پیشنهاد میکنم بخونید :)
۲ سال پیش
فاطی
00رمان خیلی خیلی قشنگی بود حتما بخونیدش واقعا شخصیت باران رو خیلی دوست داشتم با اینکه تخیلی بود ولی عالی بود ممنون از نویسنده