رمان ماهی ها غرق نمیشوند به قلم فاخته ح
در مورد دختری به نام ماهی هست که وقتی داره ترم آخر دانشگاهش رو می گذرونه، زندگیش وارد بعد تازه ای می شه و رابطه ی عاطفی جدیدی رو شروع می کنه… بعد از اونه که اتفاقهای مرموز و عجیبی براش پیش میاد ، به حدی که اون رو بین مرز تردید و باور قرار میده و در همین حین…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۵ ساعت و ۳۸ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #درام
خلاصه :
در مورد دختری به نام ماهی هست که وقتی داره ترم آخر دانشگاهش رو می گذرونه، زندگیش وارد بعد تازه ای می شه و رابطه ی عاطفی جدیدی رو شروع می کنه…
بعد از اونه که اتفاقهای مرموز و عجیبی براش پیش میاد ، به حدی که اون رو بین مرز تردید و باور قرار میده و در همین حین…
*فصل اول*
*قدرت اينو نداشتم که از جام تکون بخورم. با ديدن سرخي خوني که کف پله
ريخته شده بود بي اختيار جيغ کوتاهي کشيدم. ديگه نمي تونستم وزنمو روي
پاهاي سستم تحمل کنم و روي دو زانو افتادم. وحشتزده اشک از چشمهام جاري شد
و به دستهاي لرزانم نگاه کردم... چطور تونسته بودم چنين کاري بکنم؟! چطور
تونسته بودم... چطور؟؟؟ من.... من چيکار کرده بودم...؟!!!
با پشت دست اشکامو پاک کردم و سعي کردم نگاهم به لکه ي خون روي زمين نيافته
اما موفق نشدم... در حاليکه اشک به شدت از روي گونه هام به پايين مي ريخت
به سرعت مشغول پاک کردن لکه ي خون شدم. باورم نمي شد که تونسته باشم چنين
بلايي سر آدمي آورده باشم...
با صداي آلارم گوشيم که براي سومين بار شروع به نواختن کرده بود بالاجبار
چشامو باز کردم و بدون اينکه از جام بلند شم به تنم کش و قوسي دادم. احساس
مي کردم کاب*و*س خيلي بدي ديدم ولي يادم نمي اومد چي بوده. چشمامو ماليدم و
پتو رو کنار زدم. ساعت هفت و نيم بود و من هنوز تو تختم دراز کشيده بودم!
واي خدا کي فارغ التحصيل مي شدم تا از شر اين کلاساي هشت صبحي خلاص شم؟!
خميازه ي بلندي کشيدم و از جام بلند شدم. از شانس گندم کلاس هشتم با يه
استاد رواني بود که اگه يه ثانيه هم دير ميرسيديم راهمون نميداد و حالمونو
مي گرفت. به سرعت به دستشويي پريدم و بعد از يه مسواک چند ثانيه اي، يه آب
به دست و صورتم زدم و بيرون اومدم. نفهميدم چطور لباس پوشيدم و بعد از
بيرون زدن ماشين از پارکينگ به سرعت به سمت دانشگاه شروع به حرکت کردم. با
اينکه اوايل بهار بود ولي هوا هنوز سرد بود و شيشه هاي ماشين دم گرفته
بودن، هميشه تو اين جور شرايط بخاري ماشينو روشن مي کردم و يه مدت منتظر مي
موندم که بخار شيشه ها از بين بره ولي اين بار حتي فرصت اين کار رو هم نداشتم!
با اينکه دير رسيدم خدا رحم کرد که يه جاپارک از آسمون برام نازل شد و
تونستم ماشينو کمي بالاتر از در دانشگاه بزارم و با بيشترين سرعتي که مي
تونستم به سمت کلاسم گام برداشتم. گوشيمو که تو جيبم ويبره ميرفت درآوردم.
زهرا بود، حتما نگران شده بود که چرا دير کردم! به در کلاس که رسيدم تقريبا
به نفس زدن افتاده بودم. به ساعتم نگاه کردم دقيقا يک دقيقه به هشت بود! به
ذهنم هم خطور نمي کرد که استاد اومده باشه! در کلاس و باز کردم و بي توجه
به سمت ميز استاد خواستم وارد شم که صدايي سرجا ميخکوبم کرد – خانم سريري
مگه نگفتم بعد از من کسي وارد کلاس نشه؟ بفرماييد بيرون!
با حيرت نگاهش کردم. مي خواستم بهش بگم که خودش زود اومده ولي ميدونستم اگه
چيزي بگم جلوي همه ي بچه ها جوابمو ميده و ضايعم ميکنه و وضع از ايني که
هست بدتر ميشه. براي چند ثانيه فقط خيره نگاهش کردم و دندونامو بهم فشار
دادم. بعد با يه قدم عقبگرد به بيرون از کلاس رفتم و درو پشت سرم بستم.
آه بلندي کشيدم و به ديوار سرد راهرو تکيه دادم. واي خدا آخه چرا دير رسيده
بودم؟! حالا سومين غيبت رو برام ميگذاشت! کاش اصلا به خودم زحمت نميدادم از
خواب نازم بلند شم و به خاطر کنف شدن توسط همچين آدمي اين همه راهو با اين
سرعت نميومدم!
همينطور غرق افکار خودم بودم که متوجه يکي از پسرا شدم که با عجله داره به
سمت کلاس مياد. قبل از اينکه فرصت کنه وارد شه صداش زدم- آقاي محبي! بهتره
خودتونو ضايع نکنين! استاد راهتون نميده!
محبي که تازه متوجه من شده بود با حيرت به طرفم برگشت و بعد نگاهي به ساعتش
انداخت – تازه هشت شده!
سرمو تکون دادم و جواب دادم- بله! منم يک دقيقه به هشت رسيدم ولي خب...
کاراي اين.... آدم که حساب نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبي هم که مثل من حالش گرفته شده بود به ديوار روبروم تکيه داد و گفت –
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحيف شد! درس اين جلسه خيلي مهم بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم از اين حرفش اوقم گرفت! اينقدر حرصم ميگرفت از اين آدمايي که هدفشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط درس بود! من نگران تعداد جلسه هاي غيبتم بودم و اون نگران درس اين جلسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحني که کمي کنايه آميز بود جواب دادم – آره خب نگراني منم از همينه که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسو از دست داديم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبي که بند کيفش رو روي شونه اش تنظيم ميکرد خطاب به من گفت – من که ميرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابخونه! شما ميخواين هنوز اينجا بايستين؟ فکر نکنم دل استاد به رحم بياد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيني به بينيم دادم و گفتم – مگه ثابتي دل هم داره؟! ولي نايستم چيکار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنم؟! نميتونم برگردم خونه! ده کلاس دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداحافطي کرد و با قدمهاي بلند ازم دور شد. انگار دلش خيلي واسه کتابخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنگ شده بود! به محض اينکه روشو ازم برگردوند شکلکي براش درآوردم و جواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادم – به سلامت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد زير لب ادامه دادم – زودتر برو تا حالمو بهم نزدي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت در و روي پنجه ي پا ايستادم و از پنجره ي کوچک بالاي در، نگاهي به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل کلاس انداختم. ثابتي داشت درس مي داد. تو رديف بچه ها رو گشتم. دنبال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا بودم که يکدفعه نگاهم تو صورت شکراني متوقف شد. مثل هميشه آروم و متين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود و داشت روي جزوه اش چيزي مينوشت. هرکي ميديدش بي شک فکر مي کرد داره نت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرداري ميکنه ولي من يکي لااقل خوب ميدونستم که مداد طراحيش دستشه و داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم واسه خودش رو جزوه اش طرح ميزنه! من خيلي چيزا درموردش ميدونستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدونستم تک پسره و سه تا خواهر داره! ميدونستم عاشق رشته ي هنر بوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدونستم به اجبار خانوادش قراره با دختر خالش نامزد کنه! آره من خيلي چيزا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرموردش ميدونستم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون قدر محو چهره ي شکراني بودم که وقتي يه نفر از پشت سيخونکم زد بي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاختيار شيش متر هوا پريدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر با نيش باز پشت سرم وايساده بود و از خنده ريسه مي رفت! با حرص به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرفش رفتم – زهرمار! چکاري بود کردي؟! نميدوني چقدر از اين کار متنفرم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نيشخند جواب داد- خب لطفش به همينه ديگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول صبحي جاي سلام کردنته نه ؟! اصلا ببينم تو اينجا چيکار ميکني؟! مگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاس نداري؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا خب! ولي شنيدم ثابتي باز حالتو گرفته اومدم ببينم در چه وضعيتي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واي از دست زهراي دهن لق حالا بايد به همه بگه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر با مشت به شانه ام زد – حالا ديگه من شدم همه ؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي اختيار صدام بالا رفته بود – اِااااااااا توام زورت به من رسيده ها! هي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزن! ثابتي که زد توام بزن! اون نامرد نمره دستشه جو گرفتش تو ديگه چه مرگته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به چشماي گرد شده ي صنوبر نگاه ميکردم که يکدفعه باصدايي از پشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم براي دومين بار از جا پريدم – خانم سريري سالن رو گذاشتي رو سرت؟! با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروصدايي که شما راه انداختي تمرکز کلاس رو از بين ميبري! برو يه جاي ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوغ کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*صداي خشک و جدي ثابتي مثل پارچ آب يخي بود که رو سرم ريخته باشن. لبمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگزيدم و در حاليکه عقب عقب مي رفتم. عذرخواهي کوتاهي کردم و به سرعت دور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدم. پايين پله ها که رسيدم صنوبر خودشو بهم رسوند. صورتش از خنده قرمز شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود. ميدونستم به زور خودشو نگه داشته تا به پايين پله ها برسه و هر لحظه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irممکنه منفجر شه! همين طور هم شد به محض اينکه به من رسيد صداي قهقهه ي خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاش سالن رو ترکوند. با حرص نگاهش کردم – کوفت! بايدم بخندي! اون حال منو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميگيره و تو حال ميکني ديگه آره؟! کي بشه اين ثابتي بميره من همتونو يه شام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدعوت ميکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ي صنوبر هنوز تموم نشده بود و من فقط با حرص با دکمه هاي مانتوم ور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميرفتم! يعني ميشد بيشتر از اين خيط بشم؟! اونم جلوي اون همه آدم ؟! اونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوي شکراني........ واااااااااااااااااااااااي يکدفعه انگار برق سه فاز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم وصل کرده باشن به طرف صنوبر برگشتم – وقتي ثابتي درو باز کرد من داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچي ميگفتم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي خنده ي صنوبر باز بالا گرفت. با عصبانيت به بازوش زدم و گفتم – زهرمار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دارم حرص ميخورم اونوقت تو ميخندي! خب جواب منو بده تا لهت نکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر که از خنده به نفس زدن افتاده بود به زور جواب داد – دقيقا همون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقسمتي بود که داشتي مي گفتي ثابتي که زد توام بزن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد باز از خنده ريسه رفت . لبم را گزيدم و با دقت به جمله ي بعدي اش فکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم – بعدشم گفتم اون نامرد نمره دستشه که جو گرفتش ؟! واي خدا اگه اين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترم منو شيش واحد ننداخت ؟! آخه اين چه شانسيه من دارم؟! خب تو نميتونستي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ندايي علامتي چيزي بدي که اين دهن بي صاحابو ببندمو ادامه ندم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب تو از قيافه ي حيرون من نبايد ميفهميدي؟! فک ميکردي مبهوت جمال و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبايي تو شدم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرص پامو به ديوار پشت سرم کوبوندمو گفتم – اصلا من تو رو نگاه نميکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم جاي ديگه بود! حالا چيکار کنم صنوبر؟! خيلي بد شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اصلا هم بد نشد! بالاخره نظر حقيقي تو رو نسبت به خودش فهميد ديگه! چيه مگه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب کم باهام بد بود! حالا بدتر هم ميشه! با اين اوصاف احتمال اينکه منو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاس کنه به صفر هم نميرسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر با بي خيالي به شانه ام زد و گفت – بهش فکر نکن بابا! من که تا حالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي افتادم! توام ترم آخري يه بار تجربش کني بد نميشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زبونتو گاز بگير! اونجوري که نه ترمه ميشم! واي خدا نکنه! نه ترمه شدن به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار تحمل يه بار ديگر گذروندن اين درس با ثابتي رو ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ميشه اين قدر قيافتو ناله نکني! اول صبحي حال ما رو بهم زدي ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانيت به سمتش برگشتم – خب پاشو برو کلاست تا بيشتر از اين حالت بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنخورده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار که تازه يادش آمده باشد با عجله نگاهي به ساعتش انداخت – راست ميگيا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا حواسم نبود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخندي گفتم - آره فکر کنم اگه من يادت نمي انداختم کلا يادتم نمي اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه دانشجويي! دير برسي ممکنه کاظم زاده راهت نده ها! اونم جديدا يه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخلاقايي پيدا کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش گرد شد – جدي ميگي؟! تو که اين ترم باهاش کلاس نداري؟ از کجا ميدوني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سيمين ميگفت علي گوشيش زنگ خورده واسه همين ده دقيقه از کلاسش رفته بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيرون بعد که برگشته کاظم زاده گفته تو که نصف کلاسو نبودي خب مي خواستي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقيشم نياي ديگه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهان صنوبر از تعجب باز مانده بود- جدي ميگي؟! خب بعدش چي شده ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هيچي بهش گفته تشريفتو ببر بيرون که يادت بمونه ديگه سر کلاس من، بي دليل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيرون نري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني ميگي منم الان برم به کلاس راهم نميده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه بالا انداختم و جواب دادم – احتمالش زياده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر با بي خيالي دستش را دور شانه ام انداخت و گفت – پس بهتره منم مثل تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو کنف نکنم! بيا بريم تريا صبحانه نخوردم گرسنمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دلم به بي خيالي صنوبر خنديدم و چواب دادم – پس دو تا چايي هم بگيريم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خيلي سردمه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت حدودا يک ربع به ده بود که متوجه ويبره ي گوشيم شدم. زهرا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام کجايي ماهي؟ چرا جواب تلفنتو نميدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشيد سايلنت بود! بيا محوطه! روبروي تريا نشستيم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر پرسيد – کي بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زهرا! داره مياد اينجا! راستي تو نميخواي بري کيفتو از تو کلاس بياري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به نازنين اسمس دادم بيارش... ايناهاش! چه حلالزاده است!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همون لحظه متوجه زهرا و نازنين شدم که همراه هم به ما نزديک مي شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردوشون مشغول صحبت و خنده بودند و وقتي به ما رسيدند و صداي زهرا رو شنيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه متوجه شدم که داره ماجراي صبح رو تعريف ميکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي اختيار از جام پا شدم و با دست محکم به کتفش کوبيدم – حالا بايد کل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانشگاهو پر کني که من امروز ضايع شدم آره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا خودش را عقب کشيد – آخ دردم گرفت! چقدر وحشي شدي تو باز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت نازنين برگشتم – سلام ! خب اگه صبر ميکردي خودم برات تعريف ميکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنين چشم هايش را باريک کرد و جواب داد – آره جون خودت! ولي از کي تاحالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن شدم کل دانشگاه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط تو نبودي که!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت زهرا برگشتم و گفتم – خدايي راستشو بگو به چند نفر گفتي؟! به صنوبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم که اسمس داده بودي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر به جاي زهرا جواب داد – زهرا بهت گفتم سِند تو آل کن! کردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه با صداي بلند زير خنده زدند! خودمم خنده ام گرفته بود – زهرمار مسخره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irها! کي بشه من اينجوري به شماها بخندم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنين به سمت صنوبر برگشت و پرسيد- راستي تو چرا پيچوندي کلاستو؟! ماهي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز تو اغفالش کردي نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نميدونم چرا هميشه اين چيزا به پاي من نوشته ميشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرسه با هم جواب دادند – چون تو به دودره باز معروفي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص جواب دادم – حالا مساله اينجاست که همين آدم دودره باز صبح به زور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شه و بعد هم پشت در کلاس بمونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*به سمت سالن شروع به حرکت کرديم. نازنين چون ديگه کلاس نداشت خداحافظي کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت ولي ما سه تا با هم کلاس داشتيم. اونم کلاس عمومي که استادش اون قدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم و بيحال حرف ميزد که هميشه يا با هم اسم فاميل بازي ميکرديم يا چرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميزديم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين رو تو کلاس ديديم و بعد از سلام و احوالپرسي رو نيمکتهاي رديف آخر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستيم. تا رسيدن استاد ما برگه هامونو درآورده بوديم و خط کشي کرده بوديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن کتاب درسيمو باز کردم و اولين کلمه رو نشون بچه ها دادم : ش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه سريع شروع به نوشتن کرديم. اسم: شميم. فاميل: شکراني. ميوه: شليل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشغل:شليل فروش. اشيا: شليل پلاستيکي. خوراک: شليل پلو.حيوان: ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانپانزه.رنگ:شليلي؟... گل:شکوفه ي درخت شليل. ماشين: ماشين: ماشين:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچي فکر ميکردم اسم ماشين از ش به ذهنم نمي رسيد. سيمين اولين کسي بود که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستوپ داد. هميشه همينطور بود! او زودتر از بقيه برگه اش را پر مي کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست در همين لحظه به ذهنم رسيد که براي ماشين بنويسم شاسي بلند! بالاخره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتر از هيچي بود و شايد با چک وچونه امتياز پنج مي گرفتم! اما قبل از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينکه سعي کنم دور از چشم بچه ها تصميمم را عملي کنم صداي استاد طاهري درجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخکوبم کرد – رديف آخر چه خبره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمگي به سرعت برگه ها را زير دفتر و کتابمان پنهان کرديم. استاد از سن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپايين آمد و در حاليکه به سمت انتهاي کلاس گام برميداشت گفت- چرا اينقدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوغ مي کنين؟! خانم سريري بگو ببينم الان داشتم چي مي گفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا امروز همه به من گير مي دادند حتي طاهري که هيچوقت به اين مسائل اهميت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميداد؟! از اونجايي که عادت نداشتم سوالي رو بي جواب بگذارم گفتم – استاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندگو تنظيم نبود! صدا به اينجا نمي رسيد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند نفري از بچه ها زير خنده زدند. سيمين که کنارم نشسته بود آرام بازويم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا نيشگون گرفت که طبق معمول معني اش اين بود که خفه شو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهري که به وضوح حرصش گرفته بود جواب داد – همگي بلند شين بياين رديف اول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشينين تا صدا رو بشنوين! از اين به بعد هم حق ندارين رديف آخر بشينين!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاجبار همگي از جا بلند شديم و به رديف اول رفتيم! از صدقه سر طاهري،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازيمان هم نصفه نيمه رها شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلاس سيمين با حرص گفت – حتما بايد جوابشو ميدادي آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو بالا انداختم و گفتم – خب بي ادبي بود که سوالشو بي جواب بزارم که!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خيلي بد ميشد مي گفتي ببخشيد استاد متوجه نشدم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب ديگه حالا نوبت تو شد به من گير بدي؟! حقيقتو بهش گفتم ! خب صداش اون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدر آرومه که حتي از رديف اولم به زور شنيده ميشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر با پوزخند گفت – چيه فقط زورت به استاداي عمومي ميرسه؟! جرات داري يه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبار با ثابتي اينجوري حرف بزن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشاره ام را بالا گرفتم و در حاليکه روبروي صورت صنوبر تکانش ميدادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم – بگزار من مدرک فارغ التحصيليمو بگيرم! نامردم اگه نيام سراغ اين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرتيکه و حالشو نگيرم! تصميم دارم حسابي از خجالتش دربيام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا با نيشخندي پرسيد – مثلا ميخواي چيکار کني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ميرم اتاقشو هرچي از دهنم دربياد نثارش ميکنم! بهش ميگم اين چهار سال فقط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس نمره بوده که احترامشو نگه داشتم وگرنه پشيزي هم براش ارزش قائل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيستم! ازش آدرس اون باغ وحشي که ازش فرار کرده رو ميپرسم برم ببينم واقعا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقيه حيووناشم اينقدر هاارن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا و صنوبر از خنده روده بر شده بودند و سيمين از حرص لبش را مي گزيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چيه چرا اينجوري نگام ميکني؟! نکنه تو انجمن حمايت از حيوانات وحشي عضو شدي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خيلي بي ادب شدي ماهي! اين چه طرز حرف زدنه!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهو! جديدا چي شده اين قدر هواي استادتو داري؟! چشم آقا علي روشن!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين که لبخند کجي بر لبش نشسته بود با حرص جواب داد – زهرمار! آخه چه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irربطي به علي داره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا به جاي من جواب داد – معلومه که ربط داره! مگه ميشه آدم در مورد استاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمذکر جوونش صحبت کنه و به شوهرش ربط نداشته باشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي بلند زير خنده زدم. سيمين گفت – يه جوري ميگي هرکي ندونه فکر ميکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهفده سالشه! اولا کم کم بالاي سي و هفت هشت داره بعدشم که هم اون متعهله هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن ! پس بي خود واس خودتون داستان سرايي نکنين!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر وارد بحث شد و گفت – چي شده زهرا؟ حالا تو چرا اينقدر حرصشو ميخوري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کي؟ من؟! تا وقتي سعيدو دارم اين پيرمرد به چه دردم ميخوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود مچشو گرفتم و گفتم – چطور تا نوبت سيمين بود هفده سالش بود؟! حالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکدفعه پيرمرد شد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه پيرمرد صد ساله چه جوون هفده ساله! صد تاي ثابتي رو با يه تار موي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگنديده ي سعيد عوض نميکنم! بعدشم اين وصله ها به ما متعهل ها نميچسبه! فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه ماهي و صنوبر بايد حواسشونو به خودشون جمع کنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه نگاه به صنوبر که معلوم بود اونم مثل من همه وجودش مورمور شده انداختمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود بحث رو پيچوندم – راستي زهرا آلبوم عروسيت رو کي مياري؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي سيمين هم درآمد – راست ميگه! مگه قرار نبود اين هفته بياري؟ تو ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه آدمي هستي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر هم در ادامه گفت – نترس نميگيم زشت افتادي! ما کلا به ديدن قيافه ي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو عادت کرديم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا چشم غره اي به او رفت و گفت – حسودي ميکني؟! خوبه تو عروسيم ديدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهيچکس نميتونست چشم ازم برداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره آخه ميدوني آرايشگره خط لبتو کج کشيده بود واس همين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و سيمين هر دو زير لب مي خنديديم و به بحث آن دو نگاه مي کرديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اولا که اين چشماي توئه که بالا پايين مي بينه! دوما من اصلا خط لب نداشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جدي؟! ديگه بدتر! عروس بدون خط لب که ديگه اصلا عروس نميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه زهرا فرصت جواب دادن پيدا کند سيمين خطاب به صنوبر گفت – ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين قدر چرت و پرت نگي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر به طرف ما برگشت و آروم جواب داد – دارم از روش روانشناسي استفاده مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنم که تشويقش کنم آلبوموشو برداره بياره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم – خاک بر سر روشهاي روانشناسيت بکنن! اين شايد نتيجه معکوس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبده ولي موجب تشويق نميشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي زهرا همه به طرفش برگشتيم – باشه بچه ها هفته ي ديگه يه روز که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمتون هستين ميارمش که چشماي اين صنوبر خانم دربياد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر دوباره روشو به طرف ما کرد و با يه زبون درازي با زبون بي زبوني گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديدين که نتيجه داد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده به چهره ي شاد و دوست داشتني صنوبر خيره شده بودم. يه صورت صاف و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشفاف با لپ هاي سرخ براق، چشماشم يه رنگ خاصي داشت، هيچوقت نميتونستم دقيق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگشو تشخيص بدم، بين آبي و سبز و عسلي بود. اصالتا شمالي بود ولي از وقتي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irده سالش بود با خانواده اش به تهران نقل مکان کرده بودند. صنوبرو خيلي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستش داشتم نه فقط واسه چهره ي شاد و سرزنده اش که واسه روحيه اش! اون قدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال و بيخيال بود که اگه چند دقيقه کنارش بودي همه ي مشکلات دنيا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفراموشت مي شد! نميتونم بگم بهترين دوستم تو دانشگاه بود ولي به حتم از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهترين دوستاي عمرم بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي صنوبر يکدفعه به خودم اومدم – چيه؟! تا حالا خوشگل نديدي؟ چشماتو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرويش کن بي حيا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*براي نهار به سلف رفتيم. سيمين و زهرا غذا رزرو کرده بودند و چهارتايي با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم دلي از عذا درآورديم. هرچند غذاش زياد تعريفي نداشت ولي خب به قول زهرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ساندويچاي تريا بهتر بود! زهرا تعصب خاصي رو بهداشت مواد غذايي داشت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينقدر برامون از نحوه ي درست کردن کالباس و طريقه ي شستن کاهو و خيارشور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداستان سرايي کرده بود که ديگه يه جورايي حال ما رو هم از همه ي غذاهاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتريا بهم زده بود! البته من گهگاهي که چشمشو دور مي ديدم - که البته کم پيش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي اومد چون دوست صميميش بودم – حتما يه ساندويچي تو رگ مي زدم ولي جلوي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا جراتشو نداشتم! ميدونستم حين خوردنش اين قدر چيزاي حال بهم زن تعريف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميکنه که لقمه ي اول رو فرو نداده بالا بيارم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نهار ميخواستم به بچه ها پيشنهاد بدم دوباره برگرديم محوطه که سيمين که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم نشسته بود گفت – بيا بريم انتشارات جزوه ي حل تمرين محاسبات عددي رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگيريم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم – باشه خب چهارتايي بريم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه سيمين با آرنج به پهلويم زد و گفت – نه! چرا بچه ها رو بيخود دنبال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمون بکشونيم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا و صنوبر با تعجب به ما نگاه مي کردند. زهرا گفت – باشه ما ميريم محوطه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش شما هم بياين!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي با سيمين از انها دور مي شديم. صداي صنوبر را از پشت سر مي شنيدم –
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا اين دوتا چرا اين قدر مشکوک رفتار کردن ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم هم در حاليکه متعجب بودم پشت سر سيمين از سلف خارج شدم بعد دستش را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشيدم و متوقفش کردم – قضيه چيه ؟! بچه ها فکر کردن ما با هم سر و سري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداريم که نميخواهيم اونا خبردار شن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين گفت – خب واقعيتش هم همينه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم – يعني چي؟! ميشه درست حرف بزني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بيا بريم پشت تريا که خلوته اونجا برات ميگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس برگه هاي حل تمرين بهانه بود آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين با خنده سرش را تکان داد – اينو که همه فهميدن! تو هنوز نفهميدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم به پشت تريا رفتيم. همونطور که سيمين ميخواست اونجا حتي پرنده هم پر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي سکوي باغچه نشستم و گفتم – خب بالاخره ميخواي بگي قضيه چيه يا نه؟ چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميشد جلوي بچه ها بگي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين کنارم نشست و جواب داد- گفتم شايد دوست نداشته باشي جلوي بچه ها بگم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي خودت اگه دوست داشته باشي ميتوني براشون تعريف کني!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب ابروهامو بالا کشيدمو خيره نگاهش کردم! بالاخره به حرف اومد – خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش يکي از پسرها ديروز با علي در مورد تو صحبت کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهامو در هم کشيدم – خب يعني چي؟! صحبت چي کرده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا خنگ شديا ماهي! منظورم اينه که در مورد تو پرس و جو ميکرده! به علي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفته که از طريق من ازت بپرسه که برنامت واسه آينده چيه؟ قصد ازدواج داري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا نه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حاليکه تازه منظور سيمين را درک ميکردم با حسي آميخته از حيرت و خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم و گفتم – واسه همين سوال اين همه راه منو تا اينجا کشوندي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين اخم کرد و گفت – خب معلومه که واسه همين سوال! پسره منتظر جوابه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا علي هيچي! ولي تو که منو ميشناسي! خب بيچاره رو معطل نميگزاشتي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه! همون ديروز جواب رد ميدادي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه چي اين حرفو ميزني ماهي؟ تو که هنوز حتي نميدوني پسره کي بوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه بالا انداختم و گفتم – خب من که همه ي دوستاي علي رو نميشناسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اتفاقا اين يکي رو ميشناسي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه ماجرا داشت برام جالب مي شد. با تعجب نگاهش کردم و گفتم – خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب به جمالت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لوس نکن خودتو! خب بگو کي بوده ديگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتما يه ديوونه اي بوده که عاشق تو شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص به شانه اش کوبيدمو گفتم – يک کلمه ميخواي حرف بزني جون آدمو در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمياريا! نگي ميرما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه فرصت کنم از جا بلند شوم سيمين دستمو گرفت و گفت – شهاب تسليمي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حيرت سرجام ميخکوب شدم و به سيمين نگاه کردم – خالي مي بندي نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين که از قيافه ي متحير من خنده اش گرفته بود جواب داد – نه! معلومه که نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو پايين انداختمو به کفشام خيره شدم. شهاب تسليمي؟! يکي از پرطرفدارترين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرهاي دانشگاه بود! تيپ و قيافش درست بود. با ماشين آخرين سيستم هم مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد! بچه ها مي گفتن باباش کارخونه داره! خودشم يه غد مغروري بود اون سرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناپيدا! يه بارم نديده بودم به دختري نگاه کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي سيمين به خودم اومدم – چيه؟! هنوزم ميگي نه؟ باشه به علي ميگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابتو بهش برسونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب يه دقيقه صبر کن لااقل بهش فکر کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين با نيش باز خيره نگاهم کرد و گفت – ها؟! مثل اينکه نظرت عوض شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سيمين آخه چرا من؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چمدونم پسره حتما مغزش عيب کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حسي آميخته از حرص و خنده نگاهش کردم و گفتم – از خداشم باشه! ولي آخه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين با تعجب نگاهم کرد – آخه چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا حالا حتي يک بار هم نديدم نگاهم کنه! مطمئني علي درست شنيده؟! شايد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش يه نفر ديگه بوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني ميخواي بگي گوشاي علي مشکل داره؟! آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اه توام که هرکي هرچي ميگه فکر ميکني ميخواد به علي جونت اهانت کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين شانه بالا انداخت و گفت – در هر صورت من نميدونم که چي شده که اين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره همچين تصميمي گرفته ولي رو تصميمش جديه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از کجا ميدوني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علي ميگفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حاليکه نميتونستم جلوي حس کنجکاويمو بگيرم گفتم – ميشه دقيق تعريف کني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه علي چي گفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفته فکر ميکنه تو دختر خوب و پاکي هستي و با بقيه متفاوتي! واسه همين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواسته من ازت بپرسم اگه تمايلي داري با هم بيشتر آشنا شين! خب... حالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابت چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه کوتاهي کشيدمو گفتم - به اين زودي که نميتونم جواب بدم.... خب بايد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرموردش فکر کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تازه قراره با هم آشنا شين! نميخواي که همين الان زنش بشي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز من بعيد بودم که سر همچنين مسائلي خجالت بکشم ولي تو اون موقعيت واقعا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر ميکردم صورتم گر گرفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين که با خنده نگاهم مي کرد گفت – هرچند به نظر ميرسه زيادم بدت نمياد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مزخرف نگو سيمين! من فقط تعجب کردم چون انتظار چنين چيزي رو نداشتم! اصلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنظرم عوض شد! به علي بگو بهش بگه من قصد ازدواج ندارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين با تعجب گفت – هنوز هيچي نشده چه نازي ميکني!؟ پشيمون ميشيا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي از اين حرفش حرصم گرفت. دوست نداشتم کسي دست کم بگيردم. از جام بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدم و جواب دادم – نه اصلا هم پشيمون نميشم! به علي بگو زودتر جوابشو بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه زياد هم منتظر نمونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه سيمين فرصت کند کلمه اي بر زبان بياورد به سرعت به سمت محوطه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع به حرکت کردم. سيمين خودش رو بهم رسوند – بهش ميگيم تو هنوز بايد فکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکني و فعلا جواب ندادي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترجيح دادم اصلا به روي خودم نيارم حرفشو شنيدم و سريع تر به سمت نيمکت بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irها گام برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*فصل دوم*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*صنوبر که مشغول صحبت و خنده بود به محض ديدن ما حرفشو نيمه گذاشت و خطاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من گفت – تازگيا انتشارات يه شعبه ي جديد پشت تريا زده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حاليکه هنوز به خاطر حرفاي سيمين کمي گيج بودم سعي کردم ذهنمو از همه چي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخالي کنم و طبيعي به نظر برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اينکه جواب بدم با خنده کنار زهرا نشستم. صنوبر باز گفت – کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين با تعجب پرسيد – چي کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر با زرنگي پرسيد – برگه هايي که از انتشارات گرفتين؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين جواب داد – استاد هنوز برگه ها رو نگذاشته انتشارات! واس همين دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخالي برگشتيم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب يه سري هم به شعبه ي اصلي ميزدين شايد اونجا گذاشته باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده نگاهش کردم و گفتم – بابا! خودتون فهميدين ديگه! دوست دارين حتما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوتون اعتراف کنيم؟! باشه من اعتراف ميکنم! سيمين ميخواست يه چيزي بهم بگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه چون شخصي بود نميشد جلوي شما بگه! ولي خب از نظر من هيچ مشکلي نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماها هم بدونين! قضيه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهره هاي کنجکاو زهرا و صنوبر نگاه کردم و با خنده ادامه دادم – قضيه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامر خير بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو نفر هم صدا فرياد زدند – چي ؟؟؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين که به من چشم غره مي رفت به جاي من جواب داد – در همين حد بدونين کافيه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم خطاب به من ادامه داد – خب شايد اون بنده خدا دلش نخواد اين خبر تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکل دانشگاه پخش شه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا با حرص گفت – حالا ديگه ما شديم کل دانشگاه؟! آره؟ پاشو بريم صنوبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينجا جاي ما نيست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اشاره ي چشم و ابرو به زهرا فهماندم که بعدا خودم برايش تعريف ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصنوبر از جا بلند شد و گفت – آره واقعا زهرا حالا ديگه ما غريبه شديم! منو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباش هر اتفاقي برام مي افته چه صاف و ساده ميام به همتون ميگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا دست صنوبرو گرفت و دوباره نشوندش رو نيمکت – آره ما هم ديگه هيچي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتون نميگيم! راستي سيمين مگه علي دانشگاه نيست؟ چطور دلت مياد تنهاش بزاري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين موبايلشو از تو جيبش در آرود و با نگاه کردن به صفحش چهره اش باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir– آره سه بارم بهم زنگ زده سايلنت بوده نفهميدم! صبر کنين باهاش تماس بگيرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان ميام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از رفتن سيمين، زهرا با خنده گفت – چه راحت ميشه از سر بازش کرد! فقط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکافيه بگي علي! مطمئنم حالاحالا هم برنميگرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا
۳۸ ساله 00رمان خیلی قشنگی بود ولی میتونست عاشقانه آخر رمان رو بیشتر کنه
۶ روز پیشنگین
10تااخر داستان رفتیم و ندیدیم که ثابتی رو رضا صدا کنه حداقل یکم اخرشو عاشقونه مینوشتین یه دوست دارم به هم میگفتن
۱ ماه پیشمریم
10رمان خیلی خوبی بود. پیوستگی داستان خیلی خوب بود. قلم نویسنده خوب بود. با اینک طولانی بود طوری جذبش شدم ک یک روزه تمومش کردم ❤️👌 از پایانشم راضی بودم. شخصیت پردازی هاشونم قوی بود 👌
۲ ماه پیشریحان
۱۸ ساله 00جدا خوبه؟
۲ ماه پیشایمان
10خیلی قشنگ بود
۲ ماه پیشسارا
۳۳ ساله 10یادش بخیر این رمانو ۱۰، ۱۲ سال پیش تو رمانهای توصیه شده مدیران سایت ۹۸یا خوندم،تلفیقی از احساس وعقل واخلاق،که خیلی خوب در قالب داستانی ساده و بدون شعارزدگی ارائه شده
۳ ماه پیشZeynab
۲۵ ساله 10کاش انقدر زود تموم نمیشددد
۴ ماه پیشرها نشده
10با خوندن این رمان خیلی چیزا واسم یاد آور شد خاطراتی که سعی بر فراموش کردنشون دارم ولی هیچوقت فراموش نمیشن م ممنونم از رمان خوبتون که موجب شادی و البته ...من شد ...
۷ ماه پیشهدی
۲۲ ساله 10فوق العاده زیبا بود،محشر،مرسی از نویسنده بابت این رمان محشرش
۷ ماه پیشحنانه
21این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
حنانه
12اصلا از شخصیت ماهی خوشم نمیومد دیگ حالم داشت از خجالتاش بهم میخورد مورد داشته زمان رانندگی هم کلشو مینداخته پایین .بعضی وقتام بشدت احمق بود وبی توجهیش نسبت ب گفتن درخواست فرخ ب صنوبر خیلی رومخم رفت
۱۰ ماه پیشMobina
11فقط بگید ک با اون استادش ثابتی ازدواج نمیکنه😑
۱۰ ماه پیشحدیثه ,
10میتونم بگم واقعا عالی بود و نویسنده قلم پخته ای داشت و همه وقایع رو تونسته بود به درستی شرح بده جوری که حوصله سربر نباشه
۱۰ ماه پیشسولماز
10رمان خوبی ، آموزنده و مفید بود فقط نویسنده ها نقش مهمی در شکل گیری تفکرات درست در جوامع هستند استفاده از واژه های غلط مثل ترشیده برای یک انسان که انتخابش ازدواج نکردن بوده بسیار باعث تأسف است.
۱۰ ماه پیشنسترن
۳۱ ساله 30یکی از بهترین رمانهایی ک خوندم، خیلی پرهیجانه، و همه اتفاقات داستان به هم مرتبط و منسجمه، از نظر احساسی هم خیلی عمیقه ، هرچند یه جاهایی طولانی و کشدار میشه ولی قلم نویسنده عالیه
۱۱ ماه پیش
فاطمه
۳۶ ساله 00رمان خوبی بود قلم بسیار قدرتمندی داشت نویسندش ممنون