خیلی وقتا خیلی جاها دوست داری یه گوشه از خاطراتت رو برداری و بندازی دور کوچک ترین خاطره ای از بین زندگیت که گوشه ی ذهنت جا خوش کرده. یه خاطره ی کثیف. که آتیشش تمام زندگیتو بسوزونه. و هنوز اون آتیش تو زندگی من خاموش نشده داره تمام وجودم رو به آتیش میکشونه. و من هنوز دارم با اون خاطره زندگی میکنم. کاش بعضی از خاطره ها از ذهنت پاک بشن فقط نیاز دارم به یه پاک کن یه دفتر سفید یه زندگی جدید یا شاید یه فراموشی ابدی

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، غمگین

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۱۸ دقیقه

مطالعه آنلاین کوچه های بی کسی
نویسنده : نسیم نوید

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

نسیم دختری ست نجیب که در یک خانواده فقیر و خشن زاده شده. از قضا روزی مرد خوش قلب و ثروتمند به نام مانی به طور اتفاقی با او آشنا می شود و او را از پدرش خواستگاری می کند اما نسیم از همه مردان متنفر است به خصوص از پدر و برادرش. بعدها نسیم نزد روان شناس درمان می شود و نفرتش به عشق تبدیل می شود و به دلیل نجابت و صداقتش در زندگی به خوشبخت می رسد. ابن داستان آغازی تلخ اما پایانی خوش دارد.

مقدمه

سالهاست به این فکر میکنم معنی واژه های نیکی، محبت، انصاف و عدالت و آن روی دیگر این واژه ها چیه و حالا نتایج افکارم رو مثل داستانی طولانی می نویسم. من برای درک چنین واژه هایی سالها سختی کشیدم. خیلی شب ها بی صدا اشک ریختم ولی حالا تحملم نموم شده. می ‌ خوام هر چی غصه تو دلم جمع شده به همه بگم و داد بزنم این چه دنیایی هست؟!

هر وقت کسی از اتفاق های بد و غم انگیزش برامون تعریف می کنه، ما در جواب می گیم:

- تو رو درک می کنم و خیلی سخت هست اما به راستی درک می کنین؟ راستی شما چه وقت و توی کدوم مرحله از زندگی احساس پیری می کنین؟

فصل اول

آدم هایی که شکستی رو همراه با کمی ناهمواری تجربه کردن، می گن اگه من داستان زندگیم رو بنویسم هزار بار چاپ می شه. حالا من از شما خوانندگان عزیز خواهش می کنم این کتاب رو بخونین بعد صادقانه و منصفانه قضاوت کنین:

شما بیشتر توی زندگی سختی کشیدین یا نسیم قهرمان این داستان؟ داستان زندگی شما خوندنی تر هست یا نسیم؟ به خصوص مادر این قهرمان زهرا؟

***

نسیم با لحنی خاص به شوهرش گفت:

- مانی حافظ رو بیار بخونیم

هر وقت می گی حافظ رو بیار یعنی دلت خیلی گرفته. این بانوی زیبا چرا وقتی دیشب عروسی دخترمون بوده ناراحت هستش؟ باز یاد گذشته ها افتادی؟

- آره امشب که شادی نیست با شوخی و خنده هاش خونه رو بذاره رو سرش دلم خیلی گرفته

- می خوای یه کاری کنیم؟

- چی کار کنیم؟

- بریم خونه شادی. اول ساکت بشینیم تا نیما بگه چی شده؟ چرا انقدر ساکتین؟ وقتی اینو گفت، من کمربندم رو از شلوارم در می آرم. اونقدر با کمربند نیما رو کتکش می زنم، اونقدر می زنم که نفسش بالا نیاد

- چرا این کارُ کنیم؟!!!

- چون حق نداشت خواستگاری دختر ما بیاد

- طفلک نیما! نباید خواستگاری شادی می اومد؟!

- معلومه که نه! چه معنی داره یه پسر بره خواستگاری یه دختر؟ اونم خواستگاری کدوم دختر؟ دختر ما! شادی ما!

- اگه معنی نداره پس تو چرا قبلاً خواستگاری من اومده بودی؟ چرا باهام ازدواج کردی؟

- من با نیما خیلی فرق می کنم. منو با اون مقایسه نکن

- چه فرق می کنی؟

- می گم، ولی بذار یه چیز بگم بعد

- چی؟ بگو

- نسیم یادت می یاد یه قولی بهم داده بودی؟

- نه یادم نمی یاد! چه قولی؟

- یه روز گفته بودی فردا شب عروسی بچمون یه کاری می کنی البته اون روز هنوز شادی تو زندگی ما نبود ولی تو به من قول داده بودی؛ یادت می یاد چه قولی؟

- نه یادم نمی یاد!

- قول داده بودی فردا شب عروسی بچمون دفتر خاطراتت رو برام بخونی

- نه، یادم نمی یاد! کِی همچین حرفی زدم؟!

- زیرش نزن. می دونم یادت اومد. برو دفترت رو بیار

- نخیر، نمی آرم

- چرا؟ خودت گفته بودی؟!

- خب حالا دوست ندارم، بخونم

- ای بدجنس! اذیتم نکن، پاشو

- حالا چون تویی باشه، ولی اول ازم خواهش کن

- باشه خواهش می کنم دفترت رو بیار

- نه خواهش کمه، التماسم کن، به دست و پام بیُفت بعد شاید برات خوندم

با خنده گفت:

- از این حرفا تا حالا نزده بودی ها! هیچ وقت نگفته بودی به دست و پام بیُفت، التماسم کن!

- شوخی کردم

- می دونم خانومم، حالا دفترت رو می آری؟

نچ کرد و گفت:

- نه نمی شه. اول تو بگو چه فرقی با نیما داری؟ بعد دفترم رو می آرم

- گمان می کردم اگه بحث رو عوض کنم به دفترت بکشونم، نیما رو فراموش می کنی ولی انگار نیما رو خیلی دوست داری آره؟

- خب نیما دامادمون هست، ولی خودت گفتی می گم چه فرقی، منم که می دونی حافظم خوبه

- بله ولی فعلاً نمی شه جوابت رو بدم. اول تو دفترت رو بیار بعد می گم چه فرقی با نیما دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به شرطی که بعدش یادت نره، بگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نترس حتی اگه یادم بره، تو که انقدر هوای نیما رو داری، یادم می اندازی. حالا دفترت رو بیار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر، نمی آرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه چرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون یه شرط دیگم دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه شرطی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به شرط اینکه قول بدی بعدش بریم یه سرویس طلا که جایی دیدم و ازش خوشم اومده برام بخری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه قول می دم برات بخرمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا دفترم رو می آرم، ولی نه نمی آرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟ دو تا سرویس طلا می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه همون یه دونه کافی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس پاشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشُ گردوند به جایی دیگر نگاه کرد. انگار حرف مانی رو نشنیده باشه! مانی با نگاه به رفتارش اونقدر حرص خورد که با کلافگی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای نسیم! انقدر که تو ناز داری رئیس جمهورم ناز نداره! پاشو دفترت رو بیار دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه می آرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دفتر خاطراتش رو آورد و کنار مانی نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من آمادم. بخون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفترش رو باز کرد و آروم شروع به خوندن خاطراتش برای مانی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم مثل همیشه از زندگی نالید. کتک زدن ها و فحاشی پدرش(آقا) و حمید(برادرش) اون رو آزار می داد. مادر نسیم که نامش زهرا بود به خاطر کتک های دایم شوهرش هر روز پیرتر و خمیده تر از دیروز می شد. ناهید خواهر نسیم از شدت ضعف چندین بار تو مدرسه بی هوش شده بود‌. حسن کودک ۶ ساله خانواده به خاطر تماشای مداوم اشک های مادر و خواهراش، کمتر از بچه های دیگر شیطنت می کرد. آقا و حمید که کارشون دست فروشی سیگار بود وقتی کم می فروختن، شب از عصبانیت به زنهای خونه زور می گفتن و سفره شام شون تکه ای نون و سیب زمینی بود. میون اون همه نکبت و بیچارگی معجزه ای رخ داد و خواستگاری ثروتمند برای نسیم پیدا شد. نسیم که هیچ شناختی از خواستگارش نداشت از آینده نامعلوم می ترسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل سوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_____

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیمه شب نسیم پاورچین پاورچین از خونه خارج شد به حیاط رفت. آسمون به قدری تاریک بود جایی رو نمی دید اما نه؛ زندگی غم انگیزش خیلی بیشتر از اون شب و آسمون، تاریک جلوه می داد بنابراین نسیم به آسمون نگاه کرد و آهی از ته دل کشید. از ترس اینکه مبادا آقا و حمید از خواب بیدار شن پای برهنه راه رفت. یه لحظه خیلی سردش شد و دندوناش از سرما لرزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایا چقدر هوا سرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای به حرفش فکر کرد بعد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، انقدر که زندگی سرده، هوا سرد نیست حتی اگه برف و بارونم بیاد مهم نیست. من به سوز و سرما عادت دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرفا رو به خدای بالا سرش زد و روی زمین لخت نشست به اندازه تموم غم هاش اشک ریخت. اونقدر اشک ریخت و ریخت کف زمین بی رمق افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زود مادرش از خواب بیدار شد، دید نسیم نیست! با نگرانی به حیاط رفت. وقتی نسیم رو تو اون حال دید با ترس به طرفش دوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نسیم، نسیم جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی بهش رسید تکونش داد. نسیم به زحمت چشماشُ باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اینجا خوابیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بی حالی جواب نداد. مادرش با زحمت اونو به خونه برد. چای شیرین براش آماده کرد و با قاشق توی حلقش ریخت. وقتی نسیم حالش کمی بهتر شد مادرش رو به آغوش کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی مامان جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شروع به گریه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اول صبح گریه می کنی دخترم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه امروز بدترین روز زندگیمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون حتماً شوهرم امروز منو برای همیشه از تو جدا می کنه همون طور که اون نامرد، خواهرم نرگس رو از ما جدا کرد. سالی یه بار به زور می بینیم ش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش که مثل اون فکر می کرد چیزی نگفت. نسیم ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان از ته دلم آرزو می کنم شوهرم بمی ره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این حرف رو نزن دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا نزنم مامان؟ ان شاء الله خودم حلوای شوهرمو درست کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زد زیر گریه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش سعی کرد بهش آرامش بده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط امیدت به خدا باشه دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اون از فکر اینکه همسرش چگونه مردی هست لحظه ای آرامش نداشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بالاخره بدترین لحظه زندگی ش از راه رسید. لحظه ای که باید چادر سفید سر می کرد و با خانوادش به محضر می رفت. دلش می خواست چادر سفید رو از سرش وا کنه و چادر مشکی مخصوص عزاداری بپوشه، ولی از ترس آقا و حمید چنین کاری نکرد. پس از کلی کلنجار رفتن با خودش عروسک پارچه ای ناهید رو زیر لباسش قایم کرد و با اکراه چادر سفید سرش انداخت. توی محضر از خانوادش جدا شد و مقابل مردی که می خواست باهاش عقد کنه ایستاد. قد و هیکل اون مرد به قدری درشت بود یه لحظه ازش ترسید اما در سکوت کامل سرشُ زیر انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد با خجالت بهش سلام کرد. اون هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد. مرد گوشه چادرشُ گرفت و آروم آروم به طرف اتاق عقد بُرد و کنارش نشست. قرآن رو از روی میز برداشت. صفحه ای رو باز کرد و میون خودش و نسیم قرار داد. لحظه ای تمام چشم ها به طرفشون چرخید. عاقد با صدای بلند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسم الله رحمان رحیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ساکت شدن. عاقد شروع به خوندن خطبه عقد کرد. وقتی تموم شد عاقد اسم و فامیل مرد رو کامل خوند. مرد محکم و قاطع جواب داد. عاقد این بار اسم و فامیل نسیم رو کامل خوند سپس مهریه شُ مشخص کرد و بلند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وکیلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ناچار لباشُ از هم باز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمعیت از شادی دست زدن و به نسیم و شوهرش تبریک گفتن. نسیم در اوج غم ها و ناامیدی لبخند می زد اما داماد لبخندی از روی شادی بر لب داشت چون با میل و اختیار خودش بله گفت، اونقدرم محکم و قاطع که نسیم موندش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه از محضر بیرون اومدن، نسیم مادرشُ صدا زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم خودشو توی آغوشش رها کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زشته خیابون همدیگرُ بغل می کنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما شوهر نسیم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشکال نداره بابا. اجازه بدین راحت باشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم و مادرش مدت طولانی تو آغوش همدیگر بودن اونقدر که صبر آقا سر اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه نسیم و مادرش از آغوش هم دراومدن. آقا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه عجب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه از همدیگر خدافظی کردن و رفتن، نسیم ایستاد و سرشُ زیر انداخت. شوهرش نگاش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانومم بریم سوار ماشین شیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دستش رو گرفت و به ماشین برد. خودش هم پشت رل قرار گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم به آرومی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا می ریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر جا شما دستور بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم خونه مامانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونم چشم، فعلاً گرسنه ت نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من خیلی گرسنمه. از دیشب تا حالا از ذوقم هیچی نخوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من گرسنه م نیست. مامانم بهم شام داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه زود شام می خورین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرم درد می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرت؟! سرت چرا درد می کنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درد می کنه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه کم درد می کنه یا خیلی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی، خیلی زیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، پس می رم خونه، نمی رم رستوران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم سرش رو از شدت درد گرفت. شوهرش با نگرانی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدای نکرده میگرن داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگرن چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قرص خاصی می خوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، چه قرصی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکدفعه عطسه بلندی کرد. شوهرش نگاهی گذرا بهش انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بگو سردردت برای چیه؟ سرما خوردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، سرما نخوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خوای دکتر بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیل خب. چشماتو ببند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو به پنجره تکیه داد و چشماشُ بست. شوهرش دیگه حرفی نزد تا اون راحت باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به خونه رسیدن آهسته گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رسیدیم خانومم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دید نسیم خوابش برده! از ماشین پیاده شد بدون اینکه نسیم رو از خواب بیدار کنه آروم همچون پر کاه از صندلی بلندش کرد و تو آغوشش به طرف خونه برد. با یک دستش کلید رو توی قفل چرخوند و درُ باز کرد و پا به خونه مشترک-شون گذاشت. درحالی که به طرف اتاق می رفت با خودش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر سبکی عزیزم حتی سی کیلو هم بعید می دونم باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرومی نسیم رو روی تخت گذاشت و روشُ با پتو کشید. کتش رو درآورد روی میله های تخت انداخت. نگاهی به نسیم کرد و کنارش نشست و شالش رو از سرش کند. لحظه ای احساس ضعف شدیدی کرد. به آشپزخونه رفت و یه سیب برداشت، گاز زد و خورد. ساعت هشت شب بود. برعکس نسیم خوابش نمی اومد حتی خیلی سرحال بود. به طرف اتاق رفت روی زمین کنار تخت نشست. با شوق به نسیم خیره شد و آروم موهاشُ نوازش کرد ناگهان چشمای نسیم از هم باز شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون با مهربونی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخواب عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نسیم با وحشت نگاش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نترس منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت بیشتری عقب رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از من می ترسی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما کی هستین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من کی ام؟! چراغ خواب که روشن هست ولی اشکال نداره؛ الان برقُ روشن می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بلند شد برقُ روشن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم با ترس بیشتر از روشنایی اتاق و نگاه به اون مرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با من چی کار دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی، هیچ کاری ت ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا منو اینجا آوردین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا خونه ماس. خونه هر دوی ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی خونه مامانم اینجا نیست، اینجا خونه شماس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم مگه یادت نمی یاد؟ وقتی از محضر بیرون اومدیم سوار ماشین شدیم. تو خوابت برد، منم بیدارت نکردم. بغلت کردم و خونمون آوردم ت، ولی نترس. باهات هیچ کاری ندارم. با خیال راحت دوباره بخواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نسیم هنوز حالت طبیعی خودشو به دست نیاورده بود و طوری نگاش می کرد که اون به ناچار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من می رم توی هال می خوابم. تو همین جا تنها بخواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نرین. به من بگین مامانم کجاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من مامانم رو می خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه مامانتم می ریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، من همین الان مامانم رو می خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خدا من اذیتت نمی کنم عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من از شما می ترسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نترس. من از اتاق می رم. شبت بخیر. خوابای خوب ببینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشُ باز کرد. عروسکشُ بغل گرفت و از تخت پایین اومد. دست و صورتشُ شُست سپس شروع به صحبت با عروسکش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بذار صورتت رو بشورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و روی صورت عروسکش آب پاشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آها، شستم، حالا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوهرش که صداش رو شنیده بود، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نسیم جان بیا پیشم. من آشپزخونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دنبال صدا رفت. شوهرش که توی آشپزخونه نشسته بود به محض دیدنش با خوشرویی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، صبحت بخیر خانومم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیدارت نکردم خوب بخوابی. صبحونه رو حاضر کردم. بیا بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن بچگونه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به طرف شوهرش دوید مقابلش روی صندلی نشست. عروسکش هم روی پاش گذاشت. شوهرش آهسته گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من قهوه می خورم. توام می خوری برات بریزم؟ یا چای؟ نسکافه؟ کدومش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه جوابش رو بده با چشمایی گرد شده به شوهرش خیره موند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا تعجب می کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لحن بچگونه ش جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قهوه چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان برات می آرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دو فنجون، قهوه ریخت و یکی از اون دو فنجون رو جلوش گذاشت. اون با همون لحن بچگونه ش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی آقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی گفتی؟ به گمانم خوب نشنیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم مرسی آقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟! مرسی آقا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله گفتم مرسی آقا. چند بار بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا یعنی چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با شما بودم. مرسی آقا که بهم قهوه دادین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسم من مانی هست. منو مانی صدا کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی شه. مامانم گفته باید به همه ی مردها آقا بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند مهربونی نگاش کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانت حتماً منظورش به مردای غریبه بود یا وقتی مهمون براتون می اومد، اسمشُ صدا نزنی، بگی آقا، نه من که شوهرتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوهر یعنی چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی من، منی که روبه روت نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که گفتی اسمت مانی هست. پس چرا می گی شوهر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمم مانی هست ولی چون ما با هم عقد کردیم، من می شم شوهر، تو می شی زن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عقد یعنی چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی همون دیروز توی محضر. حاج آقا صیغه عقد رو خوند تا به هم محرم بشیم، حالا متوجه شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی قبلاً نمی دونستی عقد یعنی چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نمی دونستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره نگاش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باهام شوخی می کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ خب نمی دونستم، حالا که فهمیدم آقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانومم نگو آقا دیگه، بگو مانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به حرف مامانم گوش ندم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به حرف مامانت همیشه گوش کن، ولی من که چیز زیادی ازت نخواستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی شه. من مامانم رو خیلی دوست دارم. همیشه به حرفش گوش می دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من دوست ندارم آقا صدام بزنی. من که غریبه نیستم. ازت خواهش می کنم مانی صدام کن، باشه عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم مثل بچه ها یه دستش رو مشت کرد و به میز کوبید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمی تونم به حرف مامانم گوش ندم چون باهام قهر می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی چند لحظه ساکت موند تا خشم اون فروکش کنه سپس با همون لحن آرومش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من ازت خواهش کردم اسمم رو بگی. چرا عصبانی می شی؟ سرم داد می کشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لحن بچگونش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید آقا. دیگه داد نمی زنم. معذرت می خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا نگی مانی نمی بخشمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون وقت مامانم باهام قهر می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قول می دم با مامانت حرف بزنم راضی ش کنم، حالا اسمم رو صدا می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه قهر کرد چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگران نباش. به قولم عمل می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم آقا مانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کلمه آقا رو حذف کن، مانی بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زشت نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه چرا گمان می کنی زشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه مامانم گفته بود خیلی زشته اگه اسم مردی رو صدا بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی من اسمت رو صدا می زنم و می گم نسیم زشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه اشکال نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس اشکال نداره توام اسمم رو بگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مهربونی به معنی تشکر به روش زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبحونتو بخور عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم فنجون قهوشُ با دو دست برداشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی نگاش کرد. نسیم مثل بچه ها با همون دو دست، فنجونُ روی میز گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی شما از کجا فهمیدین اسم من نسیم هستش؟ من که اسمم رو به شما نگفته بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از دیروز سر عقد فهمیدم، عاقد سه بار اسمت رو خوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عاقد کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون آقایی که سر عقد گفت وکیلم. شما دو بار ناز کردی و جواب ندادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه عجیبی به شوهرش کرد. انگار متوجه نیست! بار دیگر با دو دست فنجونشُ برداشت به لباش نزدیک کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر تلخه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شکر توش بریز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی شکر توی قهوه ش ریخت سپس قاشق رو برداشت تا هم بزنه، اما خنده داره. وقتی هم می زد قهوش بیرون می ریخت! مانی بی حرف لقمه کوچکی به دستش داد. نسیم مثل بچه ها با دهن نیمه باز لقمه می جوید. با صدای بلند ملچ و ملوچ می کرد. اونقدر طرز جویدنش زشت به نظر می رسید هرکس جای مانی بود حالش به هم می خورد اما مانی با آرامش لقمه دیگری به طرفش گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایین خانوم خانوما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این که توی نون گذاشتی چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کره و مربا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟ مبرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، مربا، دوست نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست دارم، ولی تا حالا از این مبراها نخورده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس اینم بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لقمه به دهنش گذاشت سپس فنجون قهوشُ بلند کرد و نزدیک به دهن عروسکش برد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی عروسک خواست بخوره، دست نسیم کج شد و باقی مانده قهوه روی میز ریخت! نسیم با اخم به عروسکش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای دختر بی ادب! چرا ریختی روت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی وقتی فنجون قهوه نسیم که هیچ لب به اون نزده بود رو خالی دید، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بده فنجون ت رو یکی دیگه برات بریزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز براش ریخت. همین طور لقمه های کوچک به دستش می داد تا اینکه نسیم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی، دیگه نمی خورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سیر شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه مربا دوست نداری، پنیر بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مرسی، من همیشه همین قدر می خورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با عروسکش از جاش بلند شد و به طرف اتاقش دوید اما از اینکه مانی دنبالش می یاد خبر نداشت. توی اتاق روی تخت نشست و سرگرم بازی با عروسکش شد ناگهان صدایی از پشت سرش شنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسم عروسکت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس به عقب رفت و محکم عروسکشُ به آغوش گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نترس عزیزم، منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لبخند مهربونی به روش زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگفتی اسم عروسکت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه اسم قشنگی! منم باهات بازی کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، تو منو ترسوندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سرش داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو از اتاق بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلخورگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید، معذرت می خوام ترسوندم ت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اتاق خارج شد روی مبل نشست و به رفتار همسرش که اونقدر مثل بچه ها می موند، فکر کرد. خدایا چرا نسیم این طوره؟ اون پونزده سالشه ولی حتی بلد نیست چطور لقمه توی دهنش بجوه! خدایا با اخلاق لوس و بچگونش چی کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چی فکر کرد راهی به ذهنش نرسید چون تازه با نسیم ازدواج کرده بود و نمی تونست مدام ازش ایراد بگیره. تنها چیزی که بهش باور داشت این هست، اگه نسیم انتقاد پذیر نباشه راه سختی رو در پیش داره، ولی بالاخره تصمیم خودشُ گرفت. اون باید تا زمانی که نسیم با زندگی جدیدش خو می گرفت با تمام خوب و بدش کنار می اومد. با این تصمیم به آشپزخونه رفت و دو لیوان آب پرتقال آماده کرد و. به اتاقی که نسیم حالا درش رو بسته بود، رفت. با یک دست به در کوبید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نسیم جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب شنید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اجازه می دی بیام تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاق شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برات آب پرتقال آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش می کنم، منو بخشیدی خانومم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو رو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، چند لحظه پیش ترسونده بودم ت، بخشیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوم؟! یادم رفته بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال نگاش کرد و توی دلش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس این خوبی تو هست! کینه به دل نمی گیری. زود فراموش می کنی و می بخشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم بدون اینکه لحن بچگونشُ از دست بده با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اینجوری نگام می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین جوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب پرتقال رو خوردن و شروع به بازی با همدیگر کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من مامان شادی ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم باباش بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی کار می کنی شادی رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی شلخته س. موهاشُ شونه می کنم، ولی نمی ذاره. وقتی موهاشو شونه می کنم به زور شونه رو از دستم می گیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شادی خانوم دختر خوبی باش. بذار مامانت موهاتو شونه کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم صدای شادی رو در می آورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی خوام بابایی، دو ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم - دو ندارم نه، دوست ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروسک – نمی خوام، من فقط دو دارم بخندم. ببین می خندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و صدای خنده شادی رو در آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر بد! چقدر می خندی؟ بذار موهاتو شونه کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هنوزم دست خودش بود اما دست شادی رو به دست خودش و شونه نزدیک کرد و به طرفی دیگر پرتاب کرد یعنی شادی این کارُ کرده! با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای دختر بد! چرا شونه رو پرت کردی؟ انقدر شلخته نباش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی - اون طرف افتاده. الان می آرم ش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه رو از زمین برداشت و به طرف بچه هاش رفت. انگار ازدواج نکرده بود بلکه سرپرستی دو بچه رو به عهده گرفته بود یعنی سرپرستی نسیم و عروسکش شادی! ولی اونقدر مرد خوب و صبوری بود که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می شه من موهای شادی رو شونه کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه ولی آروم موهاشُ شونه کن دردش نیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و عروسک رو ازش گرفت مشغول به کار شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه موقع دردش نیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مامان مهربون، حواسم هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و حدود نیم ساعت با نسیم بازی کرد سپس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست داری دو تایی با هم مسافرت بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مسافرت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، دوست داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به عروسکش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شادی تو چی؟ توام دوست داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروسک - بله دو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی - پس حالا که هر دوتون دوست دارین، می گم. من برای ساعت سه بلیت هواپیما گرفته بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هواپیما چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هواپیما یه وسیله ای هست آدما سوارش می شن و با اون جاهای دور می رن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چی؟ هواپیما چطوری هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی سوار هواپیما می شیم، اون می ره بالا؛ هواپیما توی آسمان پرواز می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو آسمون؟! مثل پرنده ها پرواز می کنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره مثل پرنده ها پرواز می کنه. دوست داری سوار هواپیما شیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس حاضر شو تا بریم سوار هواپیما شیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در کمد رو باز کرد. داخلش رو نشون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این کمد و وسایلش مخصوص توئه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم با حیرت به اون همه لباس و مانتو و شالهای رنگارنگ نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه ی اینا مال من هستش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای! مرسی مانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا لباس بپوشی، من زنگ می زنم رستوران برامون غذا بیارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی زود غذاشون رسید. مانی غذا رو بین خودش و نسیم تقسیم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایین. اینا مال شما، اینا هم مال من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا دو تا غذا خریدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سوپ رو خودم برات درست کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کِی درست کردی؟ تو که باهام بازی می کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبح که از خواب بیدار شدم برات درست کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس برای چی غذا خریدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جفتش رو می خوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دو تا غذا خیلی زیاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اول سوپت رو بخور برای سرما خوردگی ت خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من سرما نخوردم، حالم خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از صبح سرفه می کنی، اون وقت می گی حالت خوبه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب یه کم بد هستش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا سوپت رو بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم قاشقی از سوپ به دهنش گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خوشمزس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون با عشق برات پختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم قاشق محتوی سوپ رو تند و تند به دهن گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیشب خوب خوابیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدای سرفه هات تا هال می اومد. اگه بریم دکتر خوب می شی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، دکتر نمی خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟ باید دارو بخوری تا خوب شی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست ندارم، دارو بدمزه س

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضش حالت رو خوب می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم که دکتر نمی یام، دوست ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. غذاتو بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوردم، تموم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جوجت هم بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز وضع سوپ خوردنش بهتر بود چون سوپِ آبکی رو نمی تونست با دهن باز بخوره ولی برنج رو با دهن باز می جوید. مانی طبق عهدی که با خودش بسته بود هیچ ایرادی ازش نگرفت. نسیم یک قاشق خودش غذا می خورد، یک قاشق به عروسکش می داد اما وقتی قاشق رو به دهن عروسکش می ذاشت، غذا روی زمین ریخته می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی با اینکه نسیم دونه های برنج رو زمین می ریخت و کثیف کاری می کرد ولی از کارش خوشش اومد چون تو رویا تصور می کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سحر

    00

    ممنون از نویسنده بخاطر زحمتش.عزیزم،نماز هفده رکعته، نه پنج رکعت . چقدر مانی و نسیم،لوس و بچگانه حرف می زدند.

    ۱ ماه پیش
  • بی پناه

    ۱۷ ساله 00

    عالی بود کاش منم یدونه از این مانی ها تو زندگیم داشته باشم

    ۳ ماه پیش
  • Ele

    00

    عزیزم قول بده دیگه رمان ننویسی،عقد چیه،شوهر چیه خخخخ بچه ۵ساله هم میدونه اینا چیه،کی گفته مرد گنده خوشتیپه؟؟؟؟تورماناتونهمش مینویسید مرده بزرگ وگنده،اینا کجام مانمیبینیم؟؟؟؟؟؟؟

    ۶ ماه پیش
  • اتریسا

    ۰۰ ساله 95

    رمان عالی بود و واقعا غمگین بود من دوسش داشتم بخونید

    ۴ سال پیش
  • فاطمه

    92

    گلم تو رمان غمگین نخوندی اگه خونده بودی اینو نمی گفتی این رمان اصلا غمگین نبود اینقدر این شاد بود دلقک شاد نیست

    ۳ سال پیش
  • میشه معرفی کنی؟

    10

    فاطیما

    ۳ سال پیش
  • مهسا

    51

    سلام میشه یه رمان خیلی غمگین که پایان خوش داشته باشه بهم معرفی کنید .1.1.1.1.1 ایدی تل

    ۳ سال پیش
  • جایی نرو

    11

    عالیه

    ۳ سال پیش
  • زهرا

    ۱۷ ساله 71

    رمان سفر به دیار عشق همینه که میخای

    ۲ سال پیش
  • زینب

    10

    سفر به دیار عشق اجباری بی رحمانه خیس تر از اشک

    ۲ سال پیش
  • غربت تنهایی

    00

    عالیه

    ۹ ماه پیش
  • نینا

    ۲۰ ساله 00

    رمان متفاوتی بود نسبت به بقیه رمانا. نویسنده عزیز موفق باشی.

    ۱۱ ماه پیش
  • Paniz

    10

    سبک رمان عجیب بود و زیاد مخاطب پسند نبود مثلا اون قسمتی که نسیم به خاطر اینکه میخواد درس بخونه قبل از اینکه با مانی حرف بزنه میشینه گریه میکنه :/

    ۱۱ ماه پیش
  • ملیحه

    ۲۹ ساله 00

    خوب بود ولی خب نمیدونم چرا توهمه رمان هاد کار خونه دارن یا کشور خارج اصلا کلا رمان ها همش شبی ب هم مثلا من خواهر نسیم ک گفت طلاق بگیر سریع متوجه بودم ک حتما باسپهر ازدواج میکنه چون تابلو بود

    ۱۲ ماه پیش
  • کوثر

    00

    اولاش خوب بود اما خیلی کشش داده 😐

    ۱ سال پیش
  • مهشید

    01

    عالی بودمن خیلی خوشم اومدواقعاازتون ممنونم

    ۱ سال پیش
  • طاهره

    ۱۸ ساله 10

    چرتتتتت چطور به مامانش گفت امروز قراره شوهر کنم چطور به مانی میگه نمیدونم شوهر چیه

    ۱ سال پیش
  • Q

    00

    عوقققققق🤮🤮🤮🤮🤮خاکتوسرت بارمان چرتت خاکبرسرت الهی دستت قلم میشدرمان نمینوشتی

    ۱ سال پیش
  • نسیم

    ۱۴ ساله 03

    خیلی ، خیلی عالی امید وارم جلد دوم این رمان رو هم بنویسی

    ۱ سال پیش
  • زیزی

    ۳۳ ساله 30

    چرت

    ۲ سال پیش
  • تی تی

    ۳۵ ساله 00

    🙏🙏🙏🙏👌

    ۲ سال پیش
  • سعیده

    ۳۹ ساله 10

    داستان خیلی غمناک بود ولی ازاین اتفاقا زیادمیوفته ماخبرنداریم درکل داستان قشنگی بود خوب هم تموم شد

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.