رمان گمشده به قلم سوگند موسوی
تينا دختري تنها و سرخورده كه مجبور به ازدواج با یه پیرمرد میشه ولی این وسط اتفاقایی میفته که باعث ميشه مسير زندگي تينا عوض بشه و راز هايي از زندگيش براش رو بشه كه سالها ازش پنهون بوده
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۲۰ دقیقه
تعداد صفحات : 197
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان :
تينا دختري تنها و سرخورده كه مجبور به ازدواج با یه پیرمرد میشه ولی این وسط اتفاقایی میفته
که باعث ميشه مسير زندگي تينا عوض بشه و راز هايي از زندگيش براش رو بشه كه سالها ازش پنهون بوده
ادامه رمان :
صدای شکستن لیوان از خیالات و رویاهای شیرین بیرونش اورد
با سرعت بسمت اشپزخونه دوید
پیرزن با عصبانیت در حال جمع کردن خرده شیشه ها بود و زیر لب غر میزد
_ این لیوان چرا اینجا بود دختره دست و پا چلفتی عرضه نداری یه لیوان رو سرجاش بزاری بدرد هیچ کاری نمیخوری فقط بخور بخواب سود که نداری ضرر هم هستی اون بابای خیر ندیدت هم اینجوری بود مرد رفت راحت شد تویه نکبت رو گذاشت واسه من دلمو به چیت خوش کنم اون عمه هاتم که خدا ازشون نگذره معلوم نیس کجای این دنیان
تینا با ناراحتی سرشو پایین انداخت و به غرغرای مادر بزرگش گوش کرد
پیرزن ادامه داد
_ بهت میگم زن این اوس محمود شو زن داره که داره اشکال نداره که تو میشی سوگلی این فیلمای ترکی رو ندیدی همشون صدتا زن دارن طرف پولداره هم تو راحت میشی هم من از شرت
تینا با ناراحتی گفت: خانم جون من زنش نمیشم هزار بار
خانم جون جارو رو انداخت و نگاهی با غضب به تینا انداخت و گفت:خیلی بیجا میکنی مگه دست توا همین که من میگم
تینا با ناراحتی دوید سمت اتاقش
پاهاشو بغل کردو شروع کرد به گریه کردن
اینقدر گریه کرد که خوابش برد
با درد شدیدی که تو گردنش حس میکرد از خواب بیدار شد
گردنش خشک شده بود
به ساعت نگاه کرد ساعت 11 شب بود
حتما خانم جون خواب بود
اروم از پله ها رفت پایین
رفت سمت اتاق خانم جون
بله مثل همیشه قرصا رو خورده بودو عین چی خوابیده بود
رفت داخل اتاقش یکم نشست
یه نفس عمیق کشید
تصمیمشو گرفت
زن اون پیرمرد نمیشد
کوله پشتیشو ورداشت
لباساشو انداخت توش گوشیشو هم ورداشت
لباس پوشید بیرون بارون بود
سویشرتشو پوشید کلاه رو هم انداخت رو سرش تا کسی نشناستش
نگاهی به خونه کردو زد بیرون
هرگز حاضر نبود برگرده
با سرعت از کوچه خارج شد
اینقد دوید که دیگه نفسش بند اومده بود
خسته و درمونده قدم میزد
نمیدونست دقیقا کجاست ولی خوشحال بود که از خونه ای که جز غم چیزی واسش نبود اومده بیرون
لعنت به اون زن
با همین فکرا داشت راه میرفت و اصلا حواسش به اطراف نبود
با صدای بوق بلند ماشین به خودش اومد و نور شدید ماشین تو چشمش خورد و دیگه چیزی متوجه نشد
.............................................................................
دانیال با استرس از ماشین پیدا شد و به دختر جوونی که پخش خیابون بود نگاه کرد
اول خواست فرار کنه ولی نمیتونست دخترک رو همونجا ول کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوش زانو زدو گفت:خانم خانم خوبی الووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا بیهوش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندش کردو روی صندلی عقب گذاشتش رفت بیمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسید در عقب رو باز کردو یه نگاه دیگه به دختره نیمه جون خونی انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندش کردو بردش داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار سریع دوید سمتش و راهنماییش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال میخواست بره ولی عذاب وجدان داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت پیش پرستارو پرسید:ببخشید حالش چطوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار:نمیدونم باید ببینین تشخیص دکتر چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال پوفی کردو دستی به موهاش کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر اومد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال دوید سمتش و گفت:اقای دکتر چیشد چطوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر یکم نگاهش کردو گفت:شما چه نسبتی باهاش دارین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:هیچی دکتر باهاش تصادف کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر:متاسفانه دچار فراموشی کوتاه مدت شده البته هنوز مشخص نیست بطور کلی ممکنه حافظش زود برگرده این زود که میگم از یه هفته تا یه ماه و حتی یه سالم هست شایدم بیشتر مشکل دیگه ای نداره میتونین بهوش اومد ببرینش البته به خانوادش خبر بدین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال دهنش باز موند فراموشی؟؟؟؟ حالا چیکار میکرد با این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت از داخل ماشین کیف و وسایلشو ورداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشناسنامه و کارت ملیش داخل کوله پشتیش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمشو خوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا اسدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلشم تو جیب کوله بود ولی خاموش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم دیگه کولشو گشت پره لباس بود با خودش گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید مسافر بود این وقت شب تو خیابون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرشو پس زد گوشی رو روشن کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماره هاش همه پاک شده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت داخل inbox ببینه چیزی پیدا میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدید هیچی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردو بلند شد رفت داخل چاره ای نداشت باید میبردش خونشون تا خانوادشو پیدا کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار با دیدنش گفت:بهوش اومد میتونین مرخصش کنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال رفت بالای سرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا سرشو گرفته بودو با تعجب به اطراف نگاه میکرد با دیدن دانیال تعجبش بیشتر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال با لبخند گفت:خوبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:تو کی هستی من چرا اینجام چیشده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:تصادف کردی حالا بیا بریم من همه چیزو تعریف میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت که کمکش کنه تینا دستشو پس زدو گفت:خودم میتونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:بیرون منتظرتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت موبایلشو در اورد و شماره مادرشو گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرش بعد از کلی بوق خوردن جواب داد:دانیال کجایی تا این وقت شب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال با من من گفت:مادر تصادف کردم ولي چيزي نيس حول نكن اروم باش با یه دختره جوون که متاسفانه فراموشی گرفته و هیچی یادش نمیاد نمیتونم ولش کنم مجبورم بیارمش خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرش گفت: خاک به سرم حواست کجاست خودت سالمی؟باشه بیارش خونه معلوم نیس حواست کجاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال کلافه گفت:شما حواسم میزاری واسه ادم اخه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم خانم گفت:خوبه حالا من حواستو پرت میکنم دیگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irه باشه چشمم روشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:مامان ببخشید کلافم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم با این دختره چیکار کنم کم مصیبت دارم اینم شد غوز بالا غوز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:حالا بیارش خونه ببینیم چیکار میتونیم براش بکنیم منم با لیدا اتاق لیلی رو براش حاضر میکنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال خدافظی کردو برگشت سمت اتاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا اروم اروم داشت میومد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:بیا بریم من تو ماشینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با اخم نگاهی بهش انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال رفت سمت ماشینش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار شدو منتظر موند تا بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا درو باز کردو نشست با تعجب پرسید:چرا من چیزی یادم نمیاد تو کی هستی؟ داداشمی؟دوستمی؟شوهرمی؟ کی هستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال نیشخندی زدو گفت:نه کوچولو نصفه شبی داشتی از خیابون رد میشدی باهم تصادف کردیم یادت نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا سرشو گرفت و قیافش توهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دردگفت:سرم درد میکنه الان منو کجا میبری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:خونه ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا یکم ترسید دانیال که قیافه ترسیده تینا رو دید خندش گرفت و گفت:نترس میبرمت خونه ما مامانم و خواهرم اونجان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با بیخیالی گفت:نمیترسم چرا باید بترسم همینجوریش یه چی بهم بدهکاری باید خسارت بدی چی میگن اها همون دیع و اینا به هرحال زدی بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال برگشت سمتشو گفت:تا الان که یادت نبود چیشده الان دیع میخوای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا به بیرون نگاه کردو گفت:هنوزم یادم نیس ولی خودت گفتی زدی بهم معلوم نیست حواست کجا بوده رانندگی بلد نیسی نشین پشت ماشین اقای.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:شما ببخش از این به بعد از شما اجازه میگیرم اسمم دانیال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:حتما این کارو بکن اقا دانیال منم.... نمیدونم اسمم چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال همونجوری که به روبرو نگاه میکرد گفت:تینا اسمت تیناس ولی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با تعجب نگاهی بهش کردو گفت:تو از کجا میدونی؟ولی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:خیلی شبیه لیلی هستی خیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:لیلی کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:رسیدیم بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا به روبرو نگاه کرد یه خونه ویلایی که یه در کوچیک داشت از درش برگ سرازیر بودو منظره قشنگی داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال کوله پشتی تینا رو برداشت و جلوتر راه افتاد تینا هم دنبالش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلید انداخت درو باز کرد جلوی در دوتا پله بود یه حیاط تقریبا بزرگ کخ دو طرفش باغچه بود و درخت میوه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسطشم یه حوض گرد کوچیک که دور تا دورش گلدون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبرو یه ساختمون نیمه قدیمی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندتا پله میخورد یه ایوان که دو طرف بود وارد خونه شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر که باز میشد کنار در سمت چپ یه جالباسی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه اینه داشت بغل جالباسی یه در بود که به عنوان انباری از اونجا استفاده میشد سمت راست اشپزخونه بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو یه حال بزرگ با یه دست مبل قهوای سمت چپ پله میخورد به طبقه بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبروی پله ها هم یه اتاق خواب بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن مهربونی اومد و با دیدن تینا خشکش زد و با حیرت نگاه کرد بهش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا طبقه بالا بود گفت:مامان اومد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم حیرت زده موند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با تعجب نگاشون کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال گفت:ایشون مادر بنده هستن مریم خانم ایشونم تینا خانم هستن همون خانمی که باهاشون تصادف کردم مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:دانیال چقد شبیه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:اره خیلی شبیه لیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا از پله ها اومد پایین و گفت:جلل خالق مگه میشه امکان نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:این لیلی کیه همه میگن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم لبخندی زدو گفت:خوش اومدی عزیزم بیا بشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا دست تینا رو گرفت و رو مبل نشوندش خودشم کنارش نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:الان هیچی یادت نیست ؟ خونتون کجا بود اصلا اون وقت شب خیابون چیکار میکردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:مادرو پدرت الان نگرانتن حتما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا یکم فکر کردو گفت:فقط یادم میاد که مادر پدرم مردن اونم چند سال پیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:الان با کی زندگی میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:نمیدونم بخدا یادم نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:بهش فشار نیارین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:لیلی کیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم نگاهی بهش کردو گفت:لیلی دخترم بود هم سن و سال تو بود راستی چند سالته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:نمیدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:تو شناسنامت زده 19 سالته دانشجو باید باشی شایدم پشت کنکوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:نمیدونم لیلی چیشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:لیلی منم اگه بود هم سن تو بود سه سال پیش از طرف مدرسه رفتن راهیان نورماشینشون توراه افتاد تو دره لیلی منم همونجا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:من متاسفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:اون دختر کوچیکم بود لیدای من یه سال از لیلی بزرگتر بود دانیالمم 3 سال از لیلی من بزرگتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:من مزاحمتون شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:با حضورت حس کردم لیلیم اومده میتونی تا وقتی که میخوای تو اتاق لیلی بمونی تا وقتی که حافظتو بدست بیاری و خانوادتو پیدا کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا تشکر کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا بلند شد و دستشو گرفت و گفت:بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به سمت بالا رفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با کنجکاوی به همه خونه نگاه میکرد خیلی خونه قشنگی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:اتاق من همین بغله من داتشجوی معماریم ترم سوم کارم داشتی صدام کن من تا صبح بیدارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا تشکر کرد و روی تخت نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا تنهاش گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت فکر میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون دادو به طراف نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق قشنگی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در که وارد میشدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت راست یه تخت اهنی بود و با یه روتختی صورتی کنار تخت یه پنجره بود با پرده توری زیر پنجره یه میز تحریر و صندلی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبروی میز تحریر کنار در یه میز ارایش ساده بود با اینه بزرگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکف اتاقم فرش پهن بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا بلند شدو کنار پنجره وایستاد و به خیابون خیره شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارون شدیدی م
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیبارید و زمین خیسه خیس بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای صحبت از بیرون حواسشو پرت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت سمت درو اروم گوش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:مامان بهتر نیست ببریمش پیش پلیس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:نه مادر گ*ن*ا*ه داره اگه یادش نیاد میبرنش بهزیستی جایی اینم که کسی رو نداره خوب ما نگهشمبداریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:مامان احساسی برخورد نکن ما نمیتونیم نگهشداریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:زیاد حرف نزن حتما یه خیری تو کار بوده تموم کن تو هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال حرفی نزد و رفت داخل اتاقش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا از پشت در کنار اومد و رفت نشست روی تخت خیلی خسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته بود خوابید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روزی گذشت و همه چیز عادی به نظر میرسید تینا چیزی یادش نبود و فقط استراحت میکرد تا حالش بهتر شه روزا خیلی خوب بود با شوخی های لیدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی شبا کاب*و*س کلافش میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت پیرزنی رو میدید که با اخم نگاش میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شب با تموم خسته گی و نا امیدی با چشمایی خیس به اینه نگاه کرد خسته و کلافه رو تخت نشست و پاهاشو بغل کرد کمکم خوابش برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاش که گرم شد چهره پیرمردی رو دید که داشت بهش میخندید و شناسنامه رو جلوش تکون میداد سرشو برگردوند همون پیرزن ولی اینبار با خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت کوچه دوید ولی هرچی میدوید نمیرسید جیغ زد کمک خواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا که تو اتاقش مشغول طراحی بود صدای ناله های تینا رو شنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدو رفت از اتاق بیرون متوجه دانیال شد که اونم تازه از اتاقش اومده بود بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:توهم شنیدی؟ فکر کنم خواب بد دیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:اره بریم بیدارش کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خودش وارد اتاق شد دانیال تو چارچوب در ایستاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا تینا رو اروم تکون داد و اروم گفت:تینا جون تینا داری خواب میبینی پاشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با ترس از خواب پرید و به اطرافش نگاهی کردو گفت:کجاست؟کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن زنش نمیشم بگو بره گمشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:هیس اروم باش عزیزم خواب دیدی چیزی نیست که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا زد زیر گریه لیدا سرشو بغل کردو رو به دانیال گفت:دانیال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرو یه لیوان اب بیار براش نمیبینی حالش بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال سریع رفت پایین و یه لیوان اب از یخچال ورداشت و اورد داد به لیدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:بیا تینا اینو بخور بعد واسمون تعریف کن چی دیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا لیوان اب و سر کشید و زانوشو بغل کردو گفت:یه پیرمرده هفتاد ساله یه پیرزن که مادر بزرگم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:حتما اونم پدر بزرگت بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:نه یادم اومده اون کی بود اون خاستگارم بود صاحب خونمون بود مادربزرگم وقتی من دوماهم بود منو بزرگ کرد مادرو پدرم از مسافرت داشتیم برمیگشتیم که تصادف کردن چیزی که مادر جونم گفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو درجا مردن و من زنده موندم عمه هام همه برای خودشون راه دور بودن اصلا بهمون سر نمیزدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرمم تک فرزند بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم جون هم چون وضع مالیش خوب نبود قول منو به اوس محمود داده بود منم از خونه فرار کردم و اون اتفاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوروخدا نزارین برگردم اونجا برگردم بزور منو زن اون پیرمرد میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتشو با دستاش گرفت و شروع کرد گریه کردن لیدا سرشو بغل کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال گیج نگاه میکرد حالا با این دختر فراری چیکار میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت سمت اتاق مامانش و صداش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:چیشده مادر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:مامان تینا همه چیز یادش اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تمام چیزایی که تینا گفته بود رو برای مریم بازگو کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:بریم ببینم چیکار باید بکنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با دانیال رفتن بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا یکم اروم تر شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا مادرش رو که دید بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:خداروشکر یادت اومده تینا جان حالا باید چیکار کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:من نمیخوام برای شما دردسر ایجاد کنم من اینجا نمیمونم از اینجا میرم فقط منو تحویل اون پیر زن ندین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:کجا میخوای بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا؟نه پولی داری نه جایی چیکار میخوای بکنی اخه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:یکاری میکنم حالا ولی اینجا نمیمونم براتو ممکنه دردسر بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:نه دخترم من نمیزارم بری اواره بشی اصلا درست نیست دختر جون اواره کوچه خیابون بشه که چی چه معنی میده اصلا با این همه گرگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:اخه ممکنه واستون مشکل پیش بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:نگران نباش اون عزیزت میخواس از دستت خلاص بشه اصلا دنبالت نمیگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا یه لحظه از این همه بی کسی بغضش گرفت و زد زیر گریه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:چیشد باز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:چقد حس تنهایی دارم خیلی بی کسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا بغلش کردو گفت:عزیزمممممم ما از این به بعد هستیم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:منم جای مادرت هرچیزی خواستی به من بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال که تا اون موقع ساکت بود گفت:منم هرکاری بتونم برات میکنم یعنی مثل لیدا روم حساب کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا لبخند زد و از همشون تشکر کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم و دانیال از اتاق رفتن و خواستن که تینا رو تنها بزارن ولی تینا گفت :لیدا میشه تو بمونی میترسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:ارهههه اصلا بیا امشب رو زمین بخوابیم دوتایی تا صبح حرف بزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا ذوق کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم و دانیال رفتن پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:برم دنبال مادربزرگش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:واسه چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:شاید اینجوری که این میگه نباشه شاید اصلا ماجرا جور دیگه باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:ادرس و از خودش میگیرم بعد از دور بریم یه سرگوشی اب بدیم ببینیم چی به چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال سری تکون دادو رفت سمت اتاقش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا روی زمین جا پهن کردو نشستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:توچقدر مهربونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:تو هم خوبی عزیزم خوابت نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:نه تو خوابت میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:نه دوست داری باهم حرف بزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب من شروع کنم یا تو شروع میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:نمیدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:تو شروع کن دانشجویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:نه راستش پارسال باید کنکور میدادم ولی نشد امسال میخواستم بدم که عزیز نزاشت منم نرفتم شرکت کنم باهمون دیپلم موندم همونم بزور گذاشت بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگفت دختر که نباید درس بخونه همین که بلد باشه بنویسه کافیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا با تعجب نگاش کردو گفت:عجب مادر بزرگه بدجنسی داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا اهی کشیدو ادامه داد:اره خیلی بدجنسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا لبخندی زدو گفت:خب دوستی هم کلاسی نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:یدونه دوست داشتم خیلی باهم صمیمی بودیم مثل خواهرم بود ولی دانشگاه اصفهان قبول شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت اونجا دیگه کمتر باهم میحرفیدیم الانم نامزد کرده دیگه همونجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:ای بابا همین یدونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:اره باکسی زیاد جور نمیشدم یعنی بخاطر خانوادم کسی زیاد باهم حرف نمیزد نرگس هم دختر خوبی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا خندید و گفت:من هستم از این به بعد مثل خواهرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:مرسی خوب تو بگو تو چی دوستی نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:چرا دارم دوتا دوست دارم خیلی خوبن فامیلمم هستن ببینیشون عاشقشون میشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین و ایدا هردو گلن گل خودت باید ببینیشون البته ایدا دختر خالمم هستا ولی خیلی باهم جوریم هم سن خودمه دوماه کوچیکتره نازنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم دختره دایمه از من یه سال کوچیکتره ولی باهم خیلی خوبیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:خوشبحالت چقد فامیل داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:تو دانشگاه هم چندتا دوست دارم ولی باهاشون صمیمی نیستم با این دوتا از همه صمیمی ترم هرجا میخوایم بریم باهم دیگه میریم شیش تایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با تعجب بهش نگاه کردو گفت:شیش تایی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا خندیدو گفت:اره دیگه هممون یه دونه داداش نره غول داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا از حرف لیدا خندش گرفت و گفت:داداش که خوبه منم دوست داشتم داداش داشته باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:اره خوب بعضی وقتا خوبه ولی بعضی وقتا اعصاب خورد کنن مثلا دانیال از من همش دو سال بزگتره ولی حس میکنه بابامه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا خندیدو گفت:خوبه دیگه هواتو داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:اره برعکس این نیما داداش نازنینه خیلی ریلکسه اصولا راحته ولی خیلی بانمکه هم سنه دانیاله ولی اخلاقا خیلی شوخه دانیالم شوخ هستا ولی نیما خیلی دیگه بانمکه از همه بانمک تره برعکس این دوتا ایدین اصلا شوخی نمیکنه و خیلی جدی تره ولی همشون خوببن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با ذوق به تعریفای لیدا گوش میکرد با شوق پرسید:ایدین مگه چندسالشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:از دانیالو نیما یه سال بزگتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:خوشبحالتون چه جمعی دارین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:از این به بعد توهم میای تو جمعمون دیگه راستی من فردا دانشگاه دارم دوس داری باهام بیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با خوشحالی گفت:میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:اره عزیزم چرا نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا خندید و بغلش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا یه لحظه حس کرد لیلی بغلش کرده واسه این که زیاد احساساتی نشه گوشیشو اورد و نشست کنارش دوباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا باتعجب به گوشیش نگاه کرد و گفت:چقد خوشگله گوشیت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:قابل نداره کادوی تولدمه دانیال خرید واسم راستی تولدت کی هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:اووووم من متولد پاییزم ابان 20 ابان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:تولدت گذشت که الان اذریم منم متولد اردیبهشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا :کلی مونده تا تولدت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:بیا بهت عکس نشون بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیشو روشن کردو عکسارو نشون داد دید که با چه اشتیاقی داره نگاه میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی یه عکس مکث کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعکس دریا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دختری تو عکس پشتش به دوربین بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:این ایداس رفته بودیم شمال باهم این عکسو گرفت بیا عکسای بعدی رو ببین همون شماله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:دریا چقد قشنگه من تاحالا از جلو ندیدم دریا رو ارزومه ببینم از جلو چه شکلیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا یه لحظه دلش برای این همه سادگی و تنهایی و بی کسی تینا سوخت اشک تو چشماش جمع شد ولی سریع خودشو جمع و جور کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با اشتیاق تموم عکسا رو نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا هم همه رو براش معرفی میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت نگاه کردن نزدیک اذان بود لیدا گفت:نماز میخونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:اره میخونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:بیا بریم وضو بگیریم بهت جانماز بدم بلند شدن رفتن سمت دستشویی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوضو گرفتن و نمازشونو خوندن و خوابیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح لیدا بیدارش کرد و گفت:تنبل خانم نمیخواسی با من بیای دانشگاه مگه بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا یکم غلت زد و بلند شد از این که همه این چیزا خواب نبوده خوشحال شد رفت سمت دستشویی و با چشمای خواب الوده درشو باز کرد و با یه هیکل گنده مواجه شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع خودشو جمع و جور کردو گفت:ببخشید حواسم نبود در بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال نیشخندی زدو رفت سمت اتاقش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا اروم اومد پشتش و گفت:چیشده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:حواسم نبود در بزنم داداشت بود داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا از خنده ریسه رفت و گفت :اشکال نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا با لبخند رفت سرو صورتشو شست و اومد بیرون لیدا داخل اتاق داشت حاضر میشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا رو بهش کردو گفت:من مقنعه ندارما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:واقعا؟خوب بیا من مقنعه اضافه دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا مقنعه رو گرفت ورفت داخل اتاق حاضر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکولشو ورداشت و رفت پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم خانم تو اشپزخونه بود و درحال چیدن سفره صبحانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا هم داشت واسه خودش چایی میریخت رو به تینا گفت:بیا چایی بریزم برات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا تشکر کردو نشست پشت میز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال با اخم وارد شدو یه تیکه نون ورداشت و یه لیوان شیر سر کشید داشت میرفت که لیدا گفت:دانیال مارو میرسونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:نه دیرم شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:دانیال ب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسون دیگه بارونه سرده هوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:دیرم شده اژانس بگیر خوب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:مامان بگو برسونتمون دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم رو به دانیال گفت:خوب چی میشه برسونیش مامان جان دیرش شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:مامان منم دیرم میشه خوب مسیر این خانم اونوره من اینور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:خواهرته مادر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال با کلافگی گفت:باشه بابا زود بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا با خوشحالی رو به تینا گفت:بیا بریم بدو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا سریع کیفشو ورداشت و پشت سرش حرکت کرد داشت از اشپزخونه خارج میشد که مریم صداش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:تینا جان یه لحظه صبر کن کارت دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا :من تو حیاط منتظرتم زود بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا باشه ای گفت و منتظر مریم و نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم با من من گفت:راستش نه که فکر کنی ما حرفاتو باور نکردیما بخدا نه تو مثل لیلی من میمونی ولی واسه این که یکوچولو شک و شبه ها از بین بره میگن میشه ادرستو بدی ما یه سر بریم خونتو ببینیم مادر بزرگت چی میگه معرفی نمیکنیم خودمونو فقط واسه این که ببینیم کیه چیکارس میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا پوزخندی زدو گفت:حق با شماست منم جای شما بودم به یه دختره فراری اعتماینان نمیکردم من اصلا تموم حق رو به شما میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفشو باز کرد و کاغذ و خودکار از داخلش ورداشت وادروسو نوشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم گفت:اینو نوشتم فکر نکنین من دروغ میگم برین تحقیق کنین ولی من از اینجا میرم به هرحال یه جایی پیدا میشه بمونم اگه شما هم پیدا نمیکردین یجا میرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوید سمت اتاقشو تموم وسایلشو داخل کیفش انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم دنبالش رفت و گفت:چیکار میکنی دخترم من نمیزارم بری من منظوری نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:من به شما حق میدم حق دارین بخدا از دستتون ناراحت نیستم من باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از اتاق زد بیرون بدون توجه به حرفای مریم خانم کفششو پوشید و دوید از خونه بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا داخل ماشین منتظر بود با دیدن تینا که با اون حال از خونه اومد بیرون نگران پیدا شدو صداش کرد ولی تینا بی توجه به لیدا به سمت خیابون رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال :چیشد این کجا رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم با چادر اومد بیرون و گفت:تینا کجا رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:مامان چیشد این چرا رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:دانیال مامان برو دنبالش نزار بره جایی رو نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا نشست تو ماشین دانیال سریع حرکت کرد سمتش رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا گوشه خیابون داشت میرفت جلوش نگهداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا رفت پایین و گفت:کجا میری مگه قرار نبود بریم دانشگاه ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:لیدا جون مرسی که اینقد بهم محبت میکنی ولی من باید برم اصلا درست نیست من مزاحم شما بشم من اگه با داداشت تصادف نمیکردمم باید میرفتم یه جایی رو پیدا میکردم دیگه به هرحال باید میگشتم دنبال جا نمیشه پیشتون بمونم ممکنه براتون دردسر بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:دیوونه شدی یهوو چیشد اخه مسخره بازی در نیار کجا میخوای بری قسمت اینجوری بوده که تو با دانیال تصادف کنی که بیای پیش ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال از ماشین پیاده شدو گفت:دیرمون شد بیا بشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:من نمیام شما برین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:تینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:لیدا نمیشه برو خواهشا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال:سوار شو بریم منو عصبی نکن خواهشا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:نمیخوام بیام شما به کارتون برسید دیرتون نشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانیال با عصبانیت دندوناشو رو هم گذاشت و اومد سمت تینا و کیفشو گرفت بزور سوار ماشینش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم خودش سوار شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا هم نشست و رفتن سمت دانشگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا تموم مدت ساکت بود و حرفی نمیزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدن تینا بدون هیچ حرفی پیاده شدو منتظر لیدا موند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا هم خدافظی کردو پیاده شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم رفتن سمت در ورودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:چرا میخواسی بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:خجالت میکشم پیشتون باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:خفه شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:جدی میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:نکش چون تو واسه مامانم مثل لیلی میمونی واسه منو دانیال هم همینطور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا لبخند زدو چیزی نگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتن سر کلاس نشسته بودن که یه دختره اومد سمتشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به لیدا گفت:دانشجوی جدیده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:باز سلامتو خوردی نه فامیلمه از این به بعد میارمش با خودم دانشگاه حوصلش خونه سر نره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشنک رو به تینا کردو گفت:خوشبختم من روشنکم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا هم لبخند زدو گفت:منم تینام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشنک دستشو دراز کرد سمتشو کنارش نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم از بچه ها گفت و غیبت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه یه دختره دیگه صداش زدو بلند شد رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا رو به لیدا گفت:دختر خوبیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:اره امار همه رو داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:داداشت درس نمیخونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:چرا اون مهندسی میخونه اتفاقا همین جا امروزم کلاس داره ولی دیرتر اول یه سر میره شرکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:شرکت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:اره شریکی یه شرکت داره با دوستش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد اومد و همه سکوت کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتموم مدت که استاد درس میداد تینا حواسش جای دیگه بود لیدا تند تند جزوه مینوشیت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی تینا حوصلش سر رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد که خسته نباشید گفت تینا یه اخیش از ته دلش گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا شنید و خندید و گفت:خسته شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا:خیلی چرت میگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:اره دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتن سمت کافه تریا و دوتا نسکافه گرفتن و خوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشنک اومد سمتشون و گفت:لیدا لیدا کجایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:چیشده خانم مارپل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشنک:بیا بریم اونور ببین چه خبره مهیار با یکی از بچه ها دعواش شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا:خوب به ما چه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشنک:اه بی ذوق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو کرد به تینا و گفت:تو بیا بریم ببینیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا شونه ای بالا انداخت و به لیدا نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irpanah
00خدایاااا چرا آخرش اینطوریی شدددد چه با ذوققق دلشتم میخوندم تینای بدبخت تازه داداششو پیدا کرده بود انقدر خوشحال شدممم ولی بعد مردنننن خدایاااااااااا😭😭😭😭😭😭🥲
۱ سال پیش...
00گوه بود
۱ سال پیشندا
00خوب بود ولی شباهت لیلی به تینا معلوم نشد و اخرش خیلی غمگین شدهیچکدوم اصلا عقدنکردن فقط اعتراف نباید میمردن ولی یه خوبی داشت که با هم مردن ای کاش رامتین مادربزرگش را میدیدومیگفت چرا ابجیم را اذیت کردی
۱ سال پیشفریباحیدری
۵۹ ساله 00سلام بدنبود
۲ سال پیشفاطمه
30میشه خوندش ولی اخرش غمگینه دخترو پسره تازه بهم اعتراف کردن فوران تصادف و مرگ شت مگه فیلم هندیه
۲ سال پیشسام
۵۲ ساله 10خوب بود............
۲ سال پیش..
۱۵ ساله 10خیلی علمی بود😶😶
۳ سال پیشدریا
10رمان قشنگی بودش ولی ای کاش تهش تصادف نمی کردن
۳ سال پیشآیدا
۱۸ ساله 30این چه رمانی بود حالا اگه اخرش با خوشی تموم میشد چی میشد اسمون به زمین میومد واقعا که ادم این همه وقت با ذوق میخونه تا اخرش تو ذوق ادم می خوره اه 😒
۳ سال پیشآیدا
20چرا این جوری شد چرت ترین رمانی که تا حالا خونده بودم تازه داشت جالب می شد چرا این جوری شد لطفا رمان می نویسید درست بنویسید
۴ سال پیشمهریما
۱۹ ساله 10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
نیلوفر
۱۹ ساله 41چرا تو خیلی از رمانا دختره رو مجبور میکنن با پیرمرد ازدواج کنه به نظرم پیر مردا رو خیلی بو نشون میدن من خودم شوهرم ۱۲سال ازم بزرگ ترا ولی خیلی خوبه والا در کل رمان خوبی بود 🌹
۳ سال پیشهدیه
41رمان فوق العاده عالی بود با اینکه کم بود ولی عالی اخرش ناراحت کنننده بود ولی چون دوتاشون باهم رفتن خوب بود تقرین
۴ سال پیشAvina
۱۹ ساله 11آخه یعنی چی چرا آخرش باید بمیرن 😢😢😢
۴ سال پیشاسرا
52چرا تورمان میخان دخترهمش به زورپیرمردبدن باباپیرمردهاخیلی بدجلوه میدن واقعیش خیلی دخترا دیدم که***بالاازدواج باخاست خودشون مخصوص اگه طرف وضع مالیش خوب باش این اجحاف درحق سالمندان
۴ سال پیش
خوب نبود اصلا
00خوب نبود اصلا