داستان از آنجائی شروع میشه که رز سوار بر هواپیما از آمریکا به دیدار اقوام مادرش در ایران میره. رز تک فرزند یک پدر آمریکائی و یک مادر ایرانی است که هر دو دار فانی را وداع گفتهاند. رز در ۱۲ سالگی مادر خودش را از دست داده و مادر که به دلیل ازدواج با یک مرد آمریکائی برای همیشه از طرف خانواده خودش طرد شده بوده همیشه با اشک و آه از ایران یاد میکرده و تا آخرین لحظه حیاتش هم موفق به دیدار اقوامش نمیشه. پدر هم بعد از یک بیماری قلبی و .. فوت میکنه و از رز میخواد که به ایران برگرده و سراغ خانواده مادرش بره …

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۳۹ دقیقه

مطالعه آنلاین جایی که قلب آنجاست
نویسنده : تهمینه کریمی

ژانر: #عاشقانه

خلاصه :

داستان از آنجائی شروع میشه که رز سوار بر هواپیما از آمریکا به دیدار اقوام مادرش در ایران میره. رز تک فرزند یک پدر آمریکائی و یک مادر ایرانی است که هر دو دار فانی را وداع گفتهاند. رز در ۱۲ سالگی مادر خودش را از دست داده و مادر که به دلیل ازدواج با یک مرد آمریکائی برای همیشه از طرف خانواده خودش طرد شده بوده همیشه با اشک و آه از ایران یاد میکرده و تا آخرین لحظه حیاتش هم موفق به دیدار اقوامش نمیشه. پدر هم بعد از یک بیماری قلبی و .. فوت میکنه و از رز میخواد که به ایران برگرده و سراغ خانواده مادرش بره …

فکر می کنم سومین نفری بودم که بعد از کنترل بلیت قدم به داخل هواپیما گذاشتم هوای داخل هواپیما بر خلاف هوای بیرون که سوز سردی داشت گرم و مطبوع بود خانم جوانی که بلیتم را کنترل می کرد برویم لبخند زد من هم سعی کردم همان کار را تکرار کنم اما نمی دانم موفق به انجام این کار شدم یا نه.هنوز مژه هایم از خیسی اشک به هم چسبیده بود و بر خلاف میلم مجبور بودم دماغم را پشت سر هم بالا بکشم از اینکه مهماندار صندلی ام را نشانم داد بینهایت خوشحال شدم و بدون لحظه ای درنگ به همان سمت رفتم کوله پشتی ام را به روی صندلی گذاشتم و بار دیگر به سمت مهماندار برگشتم با دیدنم دوباره لبخند زد لبخندش زیبا بود درست مثل چشمان مشکی رنگ درشتش.وقتی مقابلش ایستادم او با خوشرویی لبخندش را تکرار کرد و گفت:

Can I help you?

سرم را تکان دادم وگفتم:Yes.Excuseme where is the Women`s room ?

او سرش را تکان داد ودر حالیکه با اشاره دست من را راهنمایی می کرد جواب داد:Keep Straight On.

از او تشکر کردم وبا عجله خودم را به دستشویی هواپیما رساندم مقابل آینه نگاهی به چهره رنگ پریده خودم انداختم هنگام خداحافظی با کاترین آنقدر گریه کرده بودم که چشمانم کاسه خون شده بود و می سوخت لب های خشک و تبدارم را با زبان خیس کردم و دستی به موهایم کشیدم شینیون ساده موهایم که به زحمت کاترین شکل گرفته بود در حال باز شدن بود موهای طلایی رنگم به قدری لیز ول*خ*ت بودند که به سختی می توانستم آنها را بسته و مرتب بالای سرم نگه دارم انجام این کار در نظر من معادل با سخت ترین کار دنیا بود همیشه این کاترین بود که با محبتی صادقانه وصبروحوصله ای تمام نشدنی زحمت بستن ومرتب کردن گیسوان بازیگوش من را به عهده می گرفت و همیشه با این جمله کارش را تمام می کرد:آه عزیزم تو چقدر خوشگلی.

خاطره کاترین بار دیگر اشک را در چشمانم نشاند و تصویرم را در آینه تارتر ومحزون تر کرد بغض سمی که راه گلویم را بسته بود دست بردار نبود فقط گریه ای پر حرارت وداغ می توانست آرامش کند نه آن اشک های داغ و غریبانه من. با پشت دست اشکی را که از گونه ام در حال پایین آمدن بود پاک کردم و در تلاشی بی ثمر تصمیم گرفتم بغض لانه کرده در گلویم را به زور آب دهانم پایین بفرستم اما دریغ از یک قطره بزاق.دهانم خشکخشک بود گلویم به سوزش افتاد و چشمانم از هجوم بی تعارف اشک تیر کشید انگار تمام آب بدنم پشت آن پلک های خسته و متورم جمع شده بود.صدای مهماندار را شنیدم داست به مسافران پرواز خوشامد می گفت باید سریعتر سر جایم بر می گشتم گیره را از موهایم باز کردم ودر آینه پیش رویم به پایین سرازیر شدن آبشار طلایی گیسوانم چشم دوختم همین دو ماه پیش بود که کاترین به اندازه قد انگشت کوچکش از موهایم قیچی کرد اما به نظر من هنوز همان قدر بلند به نظر می رسیدند.در آن لحظه دلم نمی خواست به این فکر کنم که پاپا عاشق موهایم بود قبل از اینکه خاطرات گذشته فرصتی دوباره برای هجوم داشته باشند آبی به صورتم زدم دستی به موهایم کشیدم وآنها را با کش سری که لا به لای وسایل داخل کیفم داشتم محکم بستم پالتوی سفید رنگم را از تن در آوردم و روی ساعد دستم انداختم یقه بلوز آبی رنگم چروک شده بود از دو طرف آن را محکم کشیدم اما هیچ تغییری نکرد ولی من هم اهمیتی نمی دادم آنجا زیر موهایم پنهان بود دکمه بالایی یقه ام را بستم و بعد از کشیدن نفس عمیقی از آنجا خارج شدم تمام صندلی های هواپیما پر شده بود لحظه ای همانجا ایستادم و برای پیدا کردن صندلی خودم سرک کشیدم. با راهنمایی یکی از مهماندارها جای خالی ام را پیدا کردم وبعد از تشکری کوتاه خودم را به آنجا رساندم کوله پشتی ام را به سختی در قفسه بالای سرم جا دادم و بالاخره سر جایم روی صندلی نشستم .صندلی من در آن ردیف ،دورترین صندلی از پنجره هواپیما بود ومن بر خلاف همیشه از این بابت خوشحال بودم دلم نمی خواست رفتن و دور شدن را از آن دریچه کوچک به تماشا بنشینم.این بار با سایر دفعات فرق داشت این سفر راهی بود که من بالإجبار در پیش گرفته بودم این رفتن مثل رفتن های سابق نبود نه سفری کوتاه به ((لس آنجلس )) بود و نه گذراندن تعطیلات چند روزه در ((ب*و*ستون)).رفتنی بود غریبانه وتلخ که من می بایست مطیعانه به آن تن میدادم به جایی می رفتم که فقط اسمی از آن می دانستم. اسمی که بارها آن را از زبان مادرم شنیده بودم.اسمی که بر زبان آوردنش همیشه برای او با اشکی غم آلود و آهی سوزناک همراه بودایران اين همان واژه اي بود که هميشه اشک مادرم را جاري مي ساخت ومن از همان زمان که بچه ي کوچکي بودم احساس کردم که اين واژه را دوست

ندارم واژه اي که مادرم را غمگين مي ساخت ((پس چرا بايد بر خلاف ميلم به

جايي مي رفتم که هيچ دلبستگي به آن نداشتم؟ چرا پاپا.چرا؟ غمگينانه پلک

هايم را به روي هم فشردم اما اشک هايم باز فاتحانه به روي گونه هايم

لغزيدند سرم را به پشتي صندلي تکيه دادم دلم مي خواست بخوابم اما سرم

به شدت درد مي کرد انگار کسي با بغض و نفرت هر چند ثانيه يکبار

مشت گره کرده اش را بر فرق سرم مي کوفت.ته دلم خالي شد حالا

هواپيما ديگر در آسمان بود و به سرعت راهش را از ميان ابرهاي سفيد

مي شکافت و به سمت سرزميني دور و ناشناخته به پيش مي رفت.صداي

مسافر ب*غ*ل دستي ام را شنيدم گوش هايم تيز شد زبانش،زباني آشنا براي من

بود فارسي صحبت مي کرد و من فارسي را به خوبي خود ايراني ها

بلد بودم و از اين بابت احساس رضايت مي کردم هيچ دلم نمي خواست

چون موجودي زبان نفهم در کشوري خارجي ودر ميان مردماني بيگانهه با

حالتي گيج و ترحم بر انگيز به حرکت لب هايشان چشم بخشکانم در آن

از اينکه به راحتي متوجه صحبت هاي آنها مي شدم حس عجيبي داشتم سالها

بود که ديگر به آن بخش از آموخته هاي ذهنم روي خوش نشان نداده بودم

شايد از بعد از مرگ ناگهاني و شوک بر انگيز مادر.اما حالا کلمات حتي

بدون نياز به لحظه اي تفکر پشت سر هم برايم معنا مي گرفتند._اشکان فکر

مي کني مامان لباسي رو که برايش گرفتم مي پسنده؟مرد جواني که کلافگي

به وضوح در آهنگ صدايش پيدا بود در جوابش گفت:اَه اشتياق خفه ام

کردي بس که اين سوألو اَزم پرسيدي.من چه مي دونم.من که تو دل

مامان نيستم اگه بتوني يه کم صبر کني بالأخره مي فهمي. دختري که مرد

جوان او را اشتياق صدا زده بود با لحن نگراني گفت:_آخه مي ترسم

خوشش نياد تو که مي دوني چقدر مشکل پسنده. _تو که خودت اينو مي

دونستي چرا بهش قول لباس دادي؟خوب يه چيز ديگه براش مي گرفتي._چه

مي دونم يه هو از دهنم پريد. اشکان بار ديگر به حرف آمد و گفت:حالا

کاريه که شده.زياد بهش فکر نکن مامان هميشه سليقه تو رو قبول داشته

مطمئنم اين دفعه هم انتخابتو مي پسنده.اشتياق آهي کشيد وگفت:خدا کنه.بعد

از لحظه اي سکوت بار ديگر به حرف آمد وگفت: راستي يادم رفت بهت

بگم مامان مي گفت خاله فخري اينام برگشتن تهران مثل اينکه قراره اين دفعه

ديگه موندگار بشن مامان مي گفت خاله فخري آقاي معتمد رو مجبور کرده

باغ شميران رو بفروشه و يه خونه تو نياوران بخره.فکرشو بکن .مکث

کوتاهي کرد وگفت:به نظر تو کاراي خاله فخري زيادي تابلو نيست؟ متوجه

منظورش نشدم جمله اش برايم نامفهوم بود شايد اشکان هم به شکلي ديگر

متوجه منظور او نشده بود چرا که با لحن کنجکاوي پرسيد:منظورت چيه؟

مي خواي بگي نميدوني؟چي رو. _ديگه خنگ بازي در نيار اشکان.همه

عالم و آدم مي دونن که خاله فخري چه خوابي واست ديده اون از جريان

گودباي پارتي،اينم الأن.بدجوري با آغوش باز داره مياد به استقبالت._اينقدر

خاله زنک نباش اشتياق.از تو که يه دختر تحصيل کرده اي بعيده. اشتياق

با لحن دلخوري ناليد:اين طور فکر مي کني؟فکر مي کني که حرفام،حرفاي

خاله زنکيه. اشکان با بد جنسي جواب داد:آره._خيلي خوب احمق جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو رو تو قضاوت کردن آزاد مي زارم شايد روزي که خاله فخري جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که الهي قربونش برم اون دختر گنده دماغشو به ريشت بست نظرت در اين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابطه عوض بشه. اشکان با لحن پر شيطنتي جواب داد:خيالت راحت.خاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام مهارتش نمي تونه چنين کاري بکنه._واقعاً ميشه بفرمائين چرا؟ اشکان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همان لحن پر شيطنت قبلي جواب داد:خيلي ساده است واسه خاطر اينکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اصلاً ريش ندارم.يعني دارما اما مجبورم به خاطر مسائل امنيتي از ته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزنمش اين طوري خاله فخري جون که الهي قربونش بري هم کاري از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش برنمياد همين طور عمه بهجت يا مثلاً زن عمو شهلا._هيش تحفه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نطنز.انگار راستي راستي باورت شده.نه داداش من وهم و خيال برت نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که از اين خبرام نيست. اشکان با لحن کلافه اي گفت:کاش يه کم به فکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استراحت مي دادي اشتياق ،سرم رفت.بعد براي لحظاتي هر دو سکوت کردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اين سکوت زمان زيادي طول نکشيد.اشتياق باز به حرف آمد و گفت:بيچاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر مردم.خوبه چشماش بسته است وگرنه تا حالا صد دفعه به جاي تو از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو رفته بود.اشکان با لحن دستپاچه اي گفت:هيس.يواشتر صداتو مي شنوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زشته. اشتياق جواب داد:ماشاءالله به اين همه رو که تو داري.مرد حسابي،دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعته زل زدي به دختر مردم تازه يادت افتاده که زشته.اونم نه براي تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي من؟واقعاً که آخر سنگ پايي._اِ اشتياق! اشتياق ميان حرفش دويد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:نترس خوش غيرت. از قيافه اش پيداست که خارجيه.خوشگلم هست لا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مصب.بيچاره خاله فخري اگه مي دونست چشم خواهر زاده اش دنبال چه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تيکه هائيه اينطور طفلکي بال بال نمي زد. اشکان با لحن دلخوري گفت:لوس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشو اشتياق فکر مي کني واسه چي داره گريه مي کنه؟ با شنيدن اين جمله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه فهميدم که آنها در مورد من صحبت مي کنند مني دانم چرا به يکباره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست وپايم را گم کردم به شدت معذب بودم اما جرأت باز کردن چشم هايم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را نداشتم صداي اشتياق را شنيدم که گفت:مگه داره گريه مي کنه؟ اشکان تن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدايش را پايين تر آورد به زحمت ميتوانستم صدايش را بشنوم:آره خيلي وقته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواسم هست.از وقتي هواپيما بلند شده همين طور داره اشک ميريزه. اشتياق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن پر شيطنتي گفت:خيلي زبلي اشکان.يعني از اون وقت تا حالا تو نخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوني بابا اي والله. لحن اشکان دلخور و عصبي به نظر مي رسيد:واقعاً که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق با شيطنت خنديد و گفت:خيلي خوب بابا ترش نکن.شوخي کردم.وقتي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت اشکان را ديد مکث کوتاهي کرد و گفت: يه دختر سوسول احتمالاً

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آمريکايي داره گريه مي کنه.خوب که چي؟واسه همين غمبرک زدي؟خوبه والله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اون وقتايي که شمر ميشي و سر هيچي اشک من بيچاره رو در مياري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين احساس لطيف و شاعرانه کجا غيبش مي زنه؟ معناي برخي از لغات را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه نمي شدم دلم مي خواست بدانم صفت سوسول که آن دختر جوان من را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آن توصيف کرده بود معناي خوبي داشت يا بد.يا مثلاً شمر شدن به چه معنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود.وقتي صداي مهماندار را شنيدم چشم هايم را باز کردم و نگاهم را به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت صدا چرخاندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_Mrs...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند تن از مهماندارها که همگي لباس فرم مشکي با مغزي بنفش به تن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتند مشغول سرو قهوه بودند نگاهي به چهره خندان مهمانداري کهه با ليوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوه کنارم ايستاده بود انداختم و بعد از تکان دادن سر ميز کشويي مقابلم را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيرون کشيدم او قهوه و شکلات پاکتي را به روي ميز گذاشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_Help your self

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه با لبخندي آرام زير لب زمزمه کردم:Thank you

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و او با لحن گرم و پر مهر جواب داد:Good apptite

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين را که گفت براي همسفران فارسي زبانم هم قهوه وشکلات داد.آنها بدون اينکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدانند توجه من را به خود جلب کرده بودند در يک نگاه سطحي زماني که به روي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلي ام مي نشستم اين طور تصور کرده بودم که آنها بايد يک زوج ايتاليايي باشند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما حالا مي دانستم که با يک خواهر و برادرايراني کنجکاو،همسفرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان مشغول صحبت با مهماندار بود که از گوشه چشم نگاهي به صورت او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انداختم تقريباً بيست و يکي دو ساله به نظر مي رسيد پوستي روشن و چشماني قهوه اي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ داشت در چهره پر ظرافتش ملاحتي خاص موج ميزد که انعکاس آن در آهنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي گرم و گيرايش هم شنيده مي شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نگاهم متوجه او بود که سنگيني نگاهي را به روي خود احساس کردم نگاهم را تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه خيره اشکان بالا کشيدم و بعد براي لحظاتي کوتاه نگاهمان در هم گره خورد از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نظر آنها من يک دختر سوسول آمريکايي بودم و هنوز نمي دانستم که معناي اين واژه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيست.از نظر آنها من خوب بودم يا بد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالتي دستپاچه نگاهم را از نگاه او دزديدم و به ليوان قهوه چشم دوختم.به شدت به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يک قرص مسکن احتياج داشتم زماني که مهماندار خودش را از دست پر چانگي هاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق نجات داد و قصد رفتن کرد نفس عميقي کشيدم و بي اختيار به زبان فارسي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:ببخشيد خانم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي متعجب اما کنجکاو مهماندار را متوجه خود ديدم جرئت بيشتري به خودم دادم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:من يک قرص مسکن احتياج دارم آيا امکان اين هست که شما يک قرص مسکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي من بياوريد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم مهماندار لبخندي به لب زد و گفت:بله البته.اگر فقط چند لحظه اجازه بدين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تر تيبشو ميدم.از او تشکر کردم و بار ديگر به پشتي صندلي ام تکيه دادم در رديف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلويي صندلي هاي سمت راستم يک زوج جوان ژاپني توجهم را به خود جلب کرد زن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را روي شانه مردش گذاشته بود و او تکه اي از همان شکلاتي را که لنگه اش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي ميز من هنوز دست نخورده باقي مانده بود همراه با کلماتي که کنار گوشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمزمه ميکرد به دهانش ميگذاشت نگاهم را به روي بسته شکلات خودم چرخاندم دهانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلخ بود اما ميلي به خوردن در خودم احساس نمي کردم حالا مسافران ب*غ*ل دستي ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم ساکت بودند و من بي حوصله تر از لحظاتي قبل بار ديگر چشم هايم را به روي هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتم با وجودي که دلم نمي خواست به عاقبت سفرم فکر کنم اما ترس و اضطراب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبروشدن با ناشناخته ها راحتم نمي گذاشت قبلاً هرگز به تنهايي سفر نکرده بودم قبل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مرگ مادر جمع خانوادگيمان هميشه کامل بود حتي براي يک مسافرت فصلي چند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزه به((ديسني لند))يا((ليک تاهو))همه در کنار هم بوديم از نظر من ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهترين بوديم.بهترين خانواده اما مسافرت به فرانسه آخرين ايستگاهي بود که جمع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشبخت ما را در کنار هم مي ديد.در آن سفر مادر لسلي کوچولو را حامله بود پاپا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر خوشحال بود دائم من را در ب*غ*ل مي گرفت صورتم را غرق ب*و*سه مي کرد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي گفت:به زودي فرشته هاي کوچولوي پاپا دو تا مي شن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاي مادر برق مي زد آن چشم هاي مشکي رنگ مخمور و زيبايش.پاپا عاشق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر بود آن سفر آخري هم فقط به افتخار او ترتيب داده شده بود.به خاطر او و مسافر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوچولويي که درراه داشت.پاريس براي آنها شهر عشق بود.شهر خاطره خوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وصال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاپا هميشه مي گفت(همون لحظه اولي که ديدمش عاشقش شدم.نگاهش پر از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جاذبه شرقي بود))از جاذبه شرقي چيزي نمي دانستم اما نگاه پر مهر مادرم را دوست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم و دست هايش را وقتي که نرم وپر نوازش لابه لاي موهايم مي لغزيد و به پايين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر مي خورد و من به بهانه شنيدن صداي خواهر کوچکترم سرم را روي شکمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي گذاشتم تا دست هاي پرنوازش او را بيشتر در لا به لاي موهايم داشته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين طور مواقع پاپا با خنده مي گفت(وقتي تو جاي (لي)کوچولو اون تو بودي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدجوري لگد مي زدي دائم در حال ورجه وورجه کردن بودي مامان حسابي از دستت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاکي بود.به من مي گفتتد)پسرت خيلي خشنه.اما برخلاف انتظار ما تو يه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر بودي يه دختر ظريف و کوچولو)).

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من شادمانه در ادامه حرفش فرياد مي زدم:و بي نهايت خوشگل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن وقت پاپا من را از آغوش مادر بيرون مي کشيد و روي زانو هايش مي نشاند دماغش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را به دماغ کوچکم مي چسباند.لب هايم را مي ب*و*سيد و بعد در کنار گوشم زمزمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي کرد:و بي نهايت خوشگل!اما حقيقتاً من خوب لگد مي زدم زماني که در اولين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلسه کلاس تکواندو،آقاي((براند))دستش را بالا گرفت و از من خواست تابراي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع اگر مي توانم به کف دستش لگد بزنم تمام استعداد دوران جنيني ام را به نمايش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتم.وبعد لبخند رضايت او،مامان وپاپا را ديدم که نشان از موفقيت ام در آغاز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه ورزش مورد علاقه ام بود و من آنروز از شدت خوشحالي تعدادي از حرکاتي را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که در کلاس ژيمناسيک خانم((هيلمر))ياد گرفته بودم در مقابل نگاه پر تحسين آنها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اجرا کردم((پيچ_نيم وارو_وارو)).

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي خانم مهماندار روح سرگردانم را بار ديگر به جسم خسته ام برگرداند چشم هايم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را که باز کردم او با قرص مسکن و ليواني آب مقابلم ايستاده بود شايد ظاهر آشفته ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيزي فراتر از يک سردرد معمولي را نشان مي داد که او با لحن ملايمي پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم اِستيونز اگه فکر مي کنيد لازمه من پزشک پرواز رو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميان حرفش دويدم و با لحن شتابزده اي گفتم:نو...نو.فکر نمي کنم نيازي به اين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار باشه اين قرص روبراهم مي کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد در حالي که با فشار انگشتم قرص را از داخل پوشش آلومينيومي اش در مي آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي به رويش زدم و به خاطر محبت اش از او تشکر کردم.او ليوان آب را به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتم گرفت و گفت:آب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليوان يک بار مصرف قهوه ام را برداشتم وگفتم:ممنونم با قهوه مي خورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او سري تکان داد و رفت.قرص بزرگ سفيد رنگ را در ميان انگشتانم گرفتم مطمئن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودم که با آن جثه بزرگش راه گلويم را خواهد بست اما براي رها شدن از شر آن سر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درد لعنتي مجبور بودم که آن را به هر شکل و طريقي که ممکن بود قورت بدهم.با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اکراه آن را به روي زبانم گذاشتم و با جرعه اي از قهوه سرد شده داخل ليوان آن را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پايين فرستادم.اما همان طور که پيش بيني کرده بودم در نيمه گلويم جا خوش کرد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من را دچار حالت تهوع نمود وحشت زده دستم را مقابل دهانم گرفتم و با تمام قدرتي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که داشتم آب دهانم را پايين فرستادم قرص مسکن که درست مثل قلوه سنگي راه گلويم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را بسته بود از جا کنده شد و اشک را در چشم هايم نشاند باقي مانده قهوه ام را تا قطره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر سر کشيدم و از اينکه بالا نياورده بودم خدا را شکر کردم ليوان قهوه را در کيسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زباله پايين صندلي ام چپاندم و شکلات پاکتي را در جيب جلويي کيفم.و بعد ميز کشويي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را با فشار دست بار ديگر به عقب راندم.زماني که به پشتي صندلي ام تکيه دادم اشتياق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرف قوطي مانند قشنگي را مقابلم گرفت و گفت:بفرمائين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه گذرايي به صورت او انداختم و بعد کنجکاوانه به داخل قوطي پر نقش و نگار سرک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشيدم قوطي پر از مغز پسته بود صداي اشتياق را شنيدم که گفت:بخورين.پسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايراني خوشمزه است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين را خودم مي دانستم من عاشق پسته بودم و مادر هميشه برايم پسته ايراني مي خريد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسته ايراني درشت و خندان بود با رنگ و بويي خاص و وسوسه برانگيز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي اراده دستم به سمت قوطي کشيده شد و جمله مادر بر زبانم آمد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((پسته فقط پسته ايراني،زعفران فقط زعفران ايراني،خاويار فقط خاويار ايراني و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرش فقط و فقط خرش ايراني)).

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق با لحن هيجان زده اي در ادامه حرف من گفت:و دختر فقط دختر ايراني.شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايراني هستين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را تکان دادم و همراه با لبخندي محو گفتم:متأسفانه نه.حدس قبلي شما درست تر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود من يک دختر سوسول آمريکايي ام.هر چند هنوز نمي دونم که سوسول به چه معنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاتکي که زدم بدجنسانه بود اما اعتراف مي کنم که از ديدن گونه هاي گلگون از شرم او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم به شوق اومدم بعد با لحن پوزش خواهانه اي ادامه دادم:I`m soory

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من واقعاً نمي خواستم که به صحبت هاي شما گوش بدم اما اين يک حالت اجتناب ناپذير

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود شما بلند بلند صحبت مي کرديد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غرّه اشکان از نگاهم دور نماند.دختر جوان هم که هدف اصلي آن نگاه بود از آن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرزنش گذرا بي نصيب نماند نگاهش را پايين گرفت و گفت:خواهش مي کنم بيشتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردارين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان به حرف آمد و همراه با لبخند کمرنگي گفت:تو غربت آدم دنبال يه همزبون مي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرده شما خيلي خوب فارسي صحبت مي کنيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را در تأييد حرف هايش تکان دادم و گفتم:بله زبان شما را بلدم.البته نه خيلي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زياد بعضي از واژه ها براي من نامفهوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق لبخند شرم آلودي به لب زد و گفت:باور کنيد سوسول معناي بدي نداره ما فقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنجکاو بوديم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميان حرفش دويدم و گفتم:مهم نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان نگاهي به سمت اشتياق انداخت و گفت:حق با اونه ما فقط کنجکاو بوديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکث کوتاهي کرد و ادامه داد:من اشکانم...اشکان ناصري.اين هم خواهرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي به لب زدم و گفتم:من هم رز استيونز هستم و از اشنايي با شما خوشحالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان سرش را تکان داد و گفت:ما هم از اين بابت خوشحاليم...من و اشتياق هر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو دانشجوئيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق ميان حرفش دويد وگفت:دانشجو بوديم اما تموم شد داريم برمي گرديم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما چي.شما هم دانشجوئين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقي کشيدم و گفتم:من هم مثل شما يک زماني دانشجو بودم به تازگي تِزام را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دانشکده ارائه دادم.اشتياق قوطي پسته را روي زانوهايش گذاشت وگفت:جالبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس تقريباً بايد هم سن ما باشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد در حالي که به اشکان اشاره مي کرد ادامه داد:من و اشکان دوقلوئيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شگفت زده نگاهشان کردم:واقعاًً!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق سرش را تکان داد و گفت:ما واقعاً شبيه ايم.يعني همه اينطور مي گن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را از روي صورت اشتياق به روي صورت اشکان چرخيد بله آنها شبيه هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودند تشخيص دادن اينکه با هم خواهر و برادر باشند زياد مشکل نبود اما اينکه دوقلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالتي متفکر سرم را تکان دادم و گفتم:خوب بله شباهت زيادي وجود داره اينکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدم يک همزاد داشته باشه خيلي جالبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان نگاهي به صورت خواهرش انداخت و گفت:شايد اگه شما جاي من بودين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نظرتون در اين رابطه عوض مي شد کمتر کسي مي تونه يه همزاد وراج و غرغرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو تحمل کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق با آرنج ضربه اي به پهلوي اشکان کوبيد و گفت:خيلي هم دلت بخواد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان با بدجنسي خنديد و گفت:حالا وراجي ها وغرغراشو ميشه يه جوري تحمل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد اما بدبختانه دست بزن هم داره که اين يکي رو نمي شه هيچ کارش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کمرنگي به لب زدم و پرسيدم:ببخشيد دست بزن داره يعني چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق به جاي اشکان با لحن پر شيطنتي جواب داد:يعني بييچاره اشکان،يعني مظلوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان،يعني کتک خور اشکان.از من به شما نصيحت مي ري ايران حواست باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گول اين جماعت رياکار مظلوم نما رو نخوري .همه شون همين طوري ان.بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و توي جمع آخر بچه مظلومن.اصلاً موش پيششون شيره.اما امان از وقتي مي رن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه واسه زنشون دم در ميارن اين هوا يه دفعه موشه ميشه شير ژيان.اون وقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين تغيير و تحول اون قدر سريع اتفاق مي افته که آدم بلاتکليف مي مونه که آيا بايد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت حيرت به دندون بگزه يا نگزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که با تمام توجه ام به درستي متوجه منظور صحبت اش نشده بودم گيج و سردر گم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم وگفتم:متأسفم من خيلي خوب متوجه صحبت هاي شما نشدم شما خيلي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غليظ صحبت مي کنيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق با لحن متعجبي تکرار کرد:غليظ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان ميان خنده گفت:احتمالاً منظورش بايد عاميانه باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نشانه تأييد حرفش سرم را تکان دادم و گفتم:بله.بله.عاميانه.شما خيلي عاميانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحبت مي کنيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق سري تکان داد وگفت:خيلي خوب باشه بزار رقيق تر برات بگم اين علامته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هست که دزداي دريايي رو پرچم کشتي هاشون مي کشن.يه کله با دو تا استخوون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد ايروني يعني همون .يعني علامت خطر.يعني هشدار.يعني بهشون نزديک نشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يعني اَخ.يعني جيز.حالا متوجه شدي؟نگاهي به چهره خندان اشکان انداختم و با لحن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگراني گفتم:من قبلاً هرگز ايران نبودم يعني تا اين حد نا اَمنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان لحظه اي نگاهم کرد و گفت:در مورد ايران چي مي دونيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه اي بالا انداختم و گفتم:تقريباً هيچي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس چطور مي تونين فارسي رو اينقدر خوب صحبت کنيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_براي اينکه مادرم يک زن ايراني بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق لبخند به لب با لحن کشداري گفت:بابا پس از خودموني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان لحظه اي متفکر نگاهم کرد بعد با لحن متفکر و کنجکاوي پرسيد:مادرتون ايرانيه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس چطور در مورد ايران چيزي نمي دونيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز شانه اي بالا انداختم و گفتم:مادر زياد درمورد وطن اش صحبت نمي کرد شايد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايران را زياد دوست داشت يا شايد اصلاً دوست نداشت هر بار که در موردش حرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي زد گريه مي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق که حالت متفکري به خود گرفته بود آهي کشيد و گفت:عشق به وطن تو خون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انسانِ به نظر من آدم تو بهشت ام که باشه گاهي دلش هواي وطنشو مي کنه من حدس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي زنم گريه مادرتون از شدت دلتنگيه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان سرش را به نشانه تأييد تکان داد وگفت:بله منم همين طور فکر مي کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاطره مادر بار ديگر غمگينم کرده بود لبخند محزوني به لب زدم و گفتم:اما مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلخور بود اونها دلش را شکسته بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق به لحن کنجکاو و علاقه مندي پرسيد:کيا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهي کشيدم و گفتم:خانواده اش.مي دونيد پاپاي اون يعني پدربزرگ من دلش نمي خواسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دخترش با يک مرد آمريکايي ازدواج کنه و مامان نمي تونه به هيچ شکلي پدربزرگ را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راضي کنه اون گفته بوده يا من يا اون مردک نجس آمريکايي.من شجاعت مادرم را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تحسين مي کنم اون با انتخاب عشق اش باعث شد که خانواده اش اون را براي هميشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خودشون طرد کنن به نظر من اين کار اونها خيلي ظالمانه بوده انسان آزاده که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همسرش را خودش انتخاب کنه اين حق همه است و کسي نمي تونه اين حق را از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگري بگيره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق سرش را تکان داد و گفت:حرفت درسته رز...راستي مي تونم رُز صدات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي به رويش زدم و سرم را به نشانه موافقت تکان دادم او هم جواب لبخندم را با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند داد و گفت:داشتم مي گفتم حرفت رو قبول دارم اين حق طبيعي هر انسانيه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مورد آينده و زندگي خودش،خودش تصميم بگيره اما مي دوني چيه براي ما ايراني ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

،خانواده جايگاه خاصي داره تو ايران روابط اجتماعي و عاطفي هنوز رنگ نباخته همه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعضاي خانواده از لحاظ روحي و احساسي يه جورايي مثل ريشه يه درخت تنومند در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم عجينن نمي شه به راحتي اين روابط رو ناديده گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نارضايتي سرم را تکان دادم و گفتم:فکر مي کني اين دليل براي کاري که اونها با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر من کردند کافي باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق شانه اي بالا انداخت وسرش را با حالتي مردد تکان داد :نمي دونم شايد حق با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو باشه اما مشکل اين جاست که مادرت يه جورايي سنت شکني کرده مي دوني چيه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز تو اکثر خانواده هاي ايراني پدر سالاري حاکمه يا به تعبير ديگه همون مرد سالاري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر تصميمي که پدر خانواده بگيره بقيه بايد براش احترام قائل بشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اينکه زن اين قدر راحت در مورد مرد سالاري صحبت مي کرد کلافه بودم دستي در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا تکان دادم و گفتم:اين وحشتناکه.اين يعني استبداد در خانواده.چطور يک نفر به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش اين اجازه رو مي ده که جاي همه تصميم بگيره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان بالحني هيجانزده به حرف آمد و گفت:من فکر مي کنم نبايد به اين سرعت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سطحي در مورد يک چنين مسئله ريشه داري قضاوت کرد چيزي که مسلمه اينه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده ايراني يکي از م*س*تحکمترين خانواده هاست نرخ طلاق تو اين کشور خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشون دهنده اين واقعيته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اينکه اطلاعي از قوانين ازدواج و طلاق در ايران داشته باشم آهي کشيدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شايد در اين يک مورد خاص هم مردها به جاي بقيه اعضاي خانواده تصميم مي گيرند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بقيه راضي يا ناراضي موظف اند به تصميم اونها احترام بگذارند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق نگاه معني داري به صورت اشکان انداخت و با لحن سرخورده اي گفت:حدست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقريباً درسته تو ايران حق طلاق با مردهاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبلا از اينکه فرصتي براي اظهار تأسف داشته باشم اشکان بار ديگر به حرف آمد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من هنوز هم معتقدم خانواده ايراني در مقايسه با جاهاي ديگه دنيا يکي از سالمترين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و موفق ترين خانواده هاست و اين چيزي نيست که فقط به خاطر زور و اجبار يا به قول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما استبداد خشک پدر خانواده به وجود بياد.گذشته از تمام تعصب زنانه اي که در صحبت هاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق وجود داشت من عقيده دارم هميشه يک تفاهم خوب و سازنده در خانواده ايراني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هست که همون تا به امروز رمز موفقيت و پايندگي اون بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم گرفته بود ديگر دلم نمي خواست که در مورد آن موضوع صحبت کنم پسته هايي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را که از قوطي اشتياق برداشته بودم هنوز در مشتم بود کف دستم حسابي عرق کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود بدنم گرم بود باز تب کرده بودم سرم را به پشتي صندلي تکيه دادم و بار ديگر مغز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسته ها را در مشت عرق کرده ام فشردم نمي دانم چرا خاطره مادر لحظه اي رهايم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي کرد از شروع اين سفر ناخواسته دائم با من بود دلم به شدت هوايش را کرد هواي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هاي گرم و نگاه مهربانش را.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هايم را بستم تا شايد چهره زيبايش را بهتر مجسم کنم در پس تاريکي چشمان بسته ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او را ديدم.زيبا و خندان مثل هميشه با چال هاي بانمک روي گونه هايش،پائين پله هاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقابل خانه کنار بوته هاي پر گل رُز ب*غ*لم کرد و پيشاني ام را ب*و*سيد بعد مثل هميشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع خداحافظي انگشت اشاره اش را نوک دماغم گذاشت و گفت:فرشته مامان مواظب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش هست.مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هايم را دور گردنش حلقه کردم و گفتم:مامي يادت نره قول دادي براي جشن فردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بياي مدرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او موهايم را نوازش کرد و گفت:مگه مي شه يادم بره عزيزم.حتماً تا اون موقع بر مي گردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان فقط يه شب پيشتون نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بار ديگر صورتم را ب*و*سيد و بعد از خداحافظي سوار اتومبيلش شد.همان ماشين اِم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جي قرمز با کروک خوابيده.برايش دست تکان دادم و او رفت من هم شادمانه به سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوچرخه ام دويدم تا در غيابش چندبار در خيابان جلوي خانه مان با آن تک چرخ بزنم در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن لحظه به تنها چيزي که فکر نمي کردم رفتن هميشگي مادر بود شايد اگر لحظه اي به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين احتمال مي انديشيدم تا ابد چشم از او،از اتومبيل ام جي مورد علاقه اش و از آن جاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پيش رويم برنمي داشتم اما من در ه*و*س يک شيطنت کودکانه فرصت سير تماشا کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم را از دست دادم اتومبيل او در پيچ جاده گم شد و من ديگر هرگز تو را نديدم بزرگراه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((سانتامونيکا))هيولاي مرگي بود که مادر را در کام آزمند خود بلعيد و انگشتان نرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لغزان او را براي هميشه از گيسوان نيازمند من دور کرد.وقتي بار ديگر اتومبيل مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را در پارکينگ اداره پليس ديدم ديگر شکل اتومبيل نبود انبوهي از آهن در هم مچاله شده اي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود که قسمت هايي از آن با خون مادر رنگين شده بود.از ديدن آن منظره قلب کوچکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از غم فشرده شد زماني که جسم بي جان مادر را در لابه لاي آن آهن در هم فشرده تجسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم پاهايم از شدت وحشت وغم سست شد بي اختيار زير لب ناليدم:اوه مامي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست سرد پاپا صورتم را به سمت خود چرخاند به يکباره مقابل پاهايم روي زمين زانو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد اشک هاي بي صداي او دلم را بيشتر سوزاند بازوهايم را در ميان دستانش گرفت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد غمگينانه مرا به روي سينه اش فشرد سرم را به روي شانه اش گذاشتم بغض مثل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توپي گرد راه گلويم را بسته بود وقتي انگشتان او در لا به لاي موهايم لغزيد تمام موهاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنم سيخ شد ديگر مادر نبود صورتم را محکم تر از قبل به شانه لرزان پاپا فشردم و عاجزانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي آنچه از دست داده بودم زار زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي قرار گرفتن دستي را به روي شانه خود احساس کردم از جا پريدم انگار خوابم برده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود هراسان نگاهي به اطرافم انداختم هنوز در هواپيما بودم به صورت صاحب دست روي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه ام خيره شدم همان مهمانداري بود که قرص مسکن رابرايم آورده بود لبخند زد و با لحن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمرده اي گفت:مي بخشين که بيدارتون کردم خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زحمت لب هايم را تکان دادم و گفتم:مشکلي پيش اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او با اطمينان خاطر سرش را تکان دادو گفت:نه نه.فقط خواستم اطلاع بدم که وارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرز ايران شديم از اينجا به بعد لازمه که شما حجاب داشته باشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز سر در گم بودم که لبخند ديگري به رويم پاشيد و آرام آرام از من دور شد نگاهي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطرافم انداختم ظاهر خيلي از مسافران عوض شده بود گويا اين تذکر را قبلاً به آنها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم داده بودند نگاهي به سمت مسافران ب*غ*ل دستي ام انداختم اشکان خوابيده بود اما اشتياق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالتي پکر مشغول ورق زدن مجله زيردستش بود حالا شال روي موهاي او هم جلوتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آمده بود متوجه نگاه خيره ام شد و خميازه اش را نيمه کاره جمع کرد تکاني به خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد و گفت:خوش به حالت چقدر خوابيدي.ديگه راهي نمونده يکي دو ساعت ديگه تهرانيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به روي صفحه ساعتم انداختم باورم نمي شد که اين همه وقت خوابيده باشم صداي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق را شنيدم که گفت:ديگه بايد به وقت اينجا تنظيم اش کني.اين اختلاف زماني،بيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و چهار ساعت اول پدر آدمو در مياره ،حسابي سيستم خواب و خوراک آدمو مي ريزه به هم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تهران که برسيم ساعت بايد حول وحوش ده شب باشه اون وقت با اين خوابي که تو کردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر نمي کنم تا صبح ديگه خوابت ببره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد نگاه دقيقي به صورتم انداخت و در حالي که به موهايم اشاره مي کرد ادامه داد:راستي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مورد موهات نمي خواي کاري بکني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم بي اختيار به سمت موهايم کشيده شد به غير از من همه در هواپيما پوشش داشتند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم با نگاه همان مهماندار تلاقي کرد بي اختيار به سمت اشتياق برگشتم و با لحن دستپاچه اي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:چه کار بايد بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق لحظه اي نگاهم کرد بعد لبخندي به لب زد و گفت:اينجا بايد موهاتو بپوشوني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي نگاه درمانده و م*س*تأصل من را ديد خنده کوتاهي کرد و ادامه داد:مثل اينکه راستي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستي در مورد ايران هيچي نمي دوني.خيلي خوب گوش کن ببين چي مي گم.اينجا يه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشور اسلاميه و داشتن حجاب براي همه الزاميه حتي براي مسافراي خارجي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه گذرايي به اطرافم انداختم و گفتم:همه يعني فقط زن ها؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق از شنيدن حرف من به خنده افتاد و لحظاتي با صداي بلند خنديد اشکان از صداي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده او چشم هايش را باز کرد و با لحن خواب آلودي گفت:هناق.يه کم يواشتر.ديوار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صوتي مي شکنه مردم اون پايين از خواب مي پرن طفليا زهره ترک مي شن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق ميان خنده اشاره اي به برادرش کرد و گفت:تصورشو بکن مردا بخوان روسري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بپوشن واي خدا چه تيکه هايي مي شن با اين دماغ هاي گنده گوشت کوبي...فکرشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بکن اگه سبيلم داشته باشن که ديگه واويلا خدا همچين عجوزه اي رو نصيب هيچ کافر و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسلموني نکنه.اشکان در جاي خود کمي جابه جا شد بار ديگر چشم هايش را بست و با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن سست و بي حالي زير لب جواب داد:الهي آمين.ديگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق با شيطنت خنديد و گفت:ديگه اينکه خدا آخر و عاقبت همه ما رو به خير کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان باز زير لب جواب داد:بازم الهي آمين.حالا ديگه ولمون مي کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق ميان خنده چشمکي به من زد و خطاب به اشکان ادامه داد:نه بازم هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان دست هايش را به سينه زد داخل صندلي فرو رفت وگفت:جون مادرت بزار بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دعاي جوشن کبيرم اگه بود تا حالا تموم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه مي ترسم اين صداي نخراشيده خرناسه ات ديوار صوتي رو بشکنه مردم اون پايين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خواب بپرن از ترس زابرا شن طفليا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خيلي خوب راديو پيام اگه نخوام بخوابم چي.امکانش هست که دست از سرم برداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سعي خودمو مي کنم اما قول صد درصد نمي دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بار ديگر به سمت من برگشت با ديدنم لبخندي به لب زد و گفت:هنوز که بي حجابي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالتي درمانده نگاهش کردم و گفتم:چه کار بايد بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز ميگه چي کار بايد بکنم.ببين عزيزم بايد روسري سرت کني مثل مال من ببين خيلي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم سخت نيست کم کم بهش عادت مي کني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را تکان دادم و گفتم:ولي من که روسري ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نداري ؟!... خوب پس بايد يه فکر ديگه بکنيم.ببينم شالي، کلاهي چيزي نداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاه بافتني سفيدم داخل کيفم بود به اصرار کاترين آن را آنجا چپانده بودم در جواب سؤال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق سرم را به نشانه مثبت تکان دادم و گفتم:يک کلاه توي کيفم دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق لبخندي به لب زد و گفت:خدا پدرشو بيامرزه.همون خوبه.همونو بزار سرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاه را از داخل کيفم در آوردم آن را روي سرم گذاشتم و تا روي گوش هايم پايين کشيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اين جوري خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتياق نگاهي به من انداخت و گفت:اي واي چه بامزه شدي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد در حالي که به توپک پُفي روي کلاهم اشاره مي کرد ادامه داد:منگوله شو نازي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظر من که خانما با حجاب خوشگل ترن هر چند يه کم دست و پاگيره ولي خوبه من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبولش دارم باز مکث کوتاهي کرد و ادامه داد:حالا کم کم بهش عادت مي کني،چند وقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قراره ايران بموني؟ اين يکي از انبوه سؤالهايي بود که در ذهنم مي چرخند و من را دچار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماری

    ۲۰ ساله 21

    باورتون نمیشع ولی کلن ۲ فصلشو بابابزرگش داشت داستان تعرسف میکرد منم خابم برد😂بیدار شدم ادامشو خوندم. کلماتم انقدر سخت بیان شدن من بعضی دوبار میخوندم یا بلند میخوندم تا متوجع شم😂🤦🏼 ♀️

    ۲ سال پیش
  • فر

    01

    😂😂😂😂😂😂😂

    ۲ ماه پیش
  • می

    00

    این اولین رمانی بود که بطور اتفاقی تو گوشی کا750 که اون موقه مد بود پیداش کردم بصورت پی دی اف، من هرشب بخاطر این رمان گوشی بابامو کش میرفتم خخخ خوشحال شدم اینجا دیدمش هیچوقت اسمشو فراموش نکردم 😍

    ۵ ماه پیش
  • حانیه

    ۲۴ ساله 00

    اولین رمانی بود که خوندم تو سن ۱۵ سالگی...واقعا زیبا بود و باعث شد رمان خوندنو ادامه بدم و تو ذوقم نزد..مرسی بابت نویسنده اش خاطرات زیبایی برام به جا گذاشت...

    ۹ ماه پیش
  • سحر ۳۵

    10

    قشنگ بود دوسش داشتم

    ۱ سال پیش
  • ندا

    00

    عالی بود ولی اخرش نصفه تموم شد باید از عروسیشون و بچه هاشون و از زندگی که در کنار بقیه تو باغ زندگی کنند و ای کاش بهزاد پدربزرگش بود واقعا نه دایی ولی ممنون نویسنده

    ۱ سال پیش
  • سمیرا

    ۲۳ ساله 10

    واقعابی نظیربوددرسته که بعضیجاهاش طولانی وخسته کننده بوداماعالی بودازهمه بهترسامان

    ۱ سال پیش
  • اعظم

    10

    رمان عالی بود قلم نویسنده گرم وکیرا بودفقط خیلی سانسور و غلط املایی داشت

    ۱ سال پیش
  • ضحا

    ۳۶ ساله 40

    یه جا که پدر بزرگ داره از قدیم میگه میگه به موبایلم نگاه کردم قدیم که موبایل نداشته

    ۲ سال پیش
  • فرشاد

    00

    خوب و سرگرم کننده............

    ۲ سال پیش
  • Mahso

    00

    هتل مینا 😕😢 اینهمه هتل توی تهرانه 😂😂 بابا لامصب این قرار بود بره بالاشهر ن خانی آباد🤣🤣

    ۲ سال پیش
  • شقایق

    ۱۷ ساله 04

    مضخرف ترین رمانی بود که خونده بودم

    ۲ سال پیش
  • Nis

    10

    عالی بود ❤️

    ۲ سال پیش
  • ماری

    ۲۰ ساله 04

    اصلا خوب نبود خیلی کسل کننده بود. اصن دختره حرف نمی زد فقد دیگرانو تعریف میکرد.انقدم فک میکرد یا تو فکر بود ادم خستش میشد.بنظرم جالب نبود من ک از عشقشون هیچی نفهمیدم. سامانم خیلییی حرف میزد سرم رف🤦

    ۲ سال پیش
  • تنها

    00

    خوب بود

    ۲ سال پیش
  • نمیدونم

    ۱۸ ساله 31

    عالیی بود توصیه میکنم بخونیدش. بعضی جاها از خنده روده بر میشدم عاااشقش شدم من

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.