رمان جانان به قلم سحربانو 69
داستان دختری به اسم جانان هست که عشق نوه عموی پدریش رو توی قلبش داره و فکر میکنه که نیما هم بهش احساس داره ولی در کمال ناباوری نیما با جانان درباره دختر مورد علاقش حرف میزنه و از اون میخواد که براش واسطه بشه و ....
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۸ دقیقه
طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو
ژانر : #عاشقانه
خلاصه :
داستان دختری به اسم جانان هست که عشق نوه عموی پدریش رو توی قلبش داره و فکر میکنه که نیما هم بهش احساس داره ولی در کمال ناباوری نیما با جانان درباره دختر مورد علاقش حرف میزنه و از اون میخواد که براش واسطه بشه و ....
این صدای پا که می اید ز دور افکند بر هستیم یکباره شور
میشناسم این صدای پای اوست طرز ره پیمودن زیبای اوست
بعضی وقتا با خودم میگم چقد زود گذشت اون روزایی که همه بچه بودیم دور هم جمع میشدیم وبازی میکردیم و توسر هم میزدیم.بذار واضح بگم خانواده پدری من یعنی عمو و دوتا عمه ها و دختر و پسر عموی بابا همه تو تهران زندگی میکنیم .ما 6 خانواده خیلی با هم صمیمی هستیم طوریکه هر پنج شنبه همه جمع میشیم خونه یکی وهفته بعدم همینطور و این فرایند مسخره همینطور ادامه داره و البته تو طول هفته هم همدیگه رو میبینیم و کلا تو حلق همدیگه ایم .این هفته هم همگی خونه ما جمعن منم عین کزت باید به مامان کمک کنم این باران ذلیل مرده که به بهونه دانشگاه با اون حامد گور به گور شده رفتن ددر. یکی نمیگه بابا این بچه خستست تازه کنکور داده ولش بابا حرفم بزنی میگن دختر خوب نیست انقد غر بزنه .کارا که تموم شد رفتم بالا که اماده شم .طبقه بالا اتاق من ماهان و باران و اتاق مامان و بابا بخاطر مسائل امنیتی پایین!.ماهان داداش بزرگمه 26 سالشه و لیسانس نقشه کشی داره با نیماو شاهین یه شرکت زدن و خیلی موفقن چون خیلی براش زحمت کشیدن .باران 22 سالشه ترم اخر زبان انگلیسیه و با پسر عممون حامد نامزد کرده و خودم جانان 18 سالمه امسال تازه کنکور دادم خدا خدا میکنم رشته مورد علاقم قبول شم این رشته رو به عشق عشقم انتخاب کردم .یه دوش تروتمیز گرفتمو یه جین مشکی یه بلوز قرمز استین بلندوشال مشکی عطر زدم باصندلای مشکی اومدم پایین که دیدم بله این باران خانم تشریف اوردن .
-به باران خانم تو اسمونا دنبالتون میگشتیم رو کاناپه خونمون پیداتون کردیم.
باران.وای نگو جانان انقد خستم از کت و کول افتادم.
-نگو مادر خسته شدی سرت گیج رفت بسکه تاب خوردین تو خیابونا .
اومدم یه چی دیگه بش بگم که این عقده های درونیم بزنه بیرون که فرار کرد رفت بالا .شانس اورد. پرو.
باران دختر خوبیه ولی من با ماهان راحت ترم. .داداشم خوشتیپ و جذابه خاطر خواهم زیاد داره .بارانم صورتش ناز و قشنگه چشمای کشیده عسلی داره و بیشتر شکل مامانه.حامدم عاشق باران شد بسکه ابجیم نانازه.
اما خودم جانان خانم صورت کشیده سفید و لب و بینی کوچیک چشم های نه درشت و نه ریز قهوهای سوخته وموهای بلند و حالت دار خرمایی.همین یه چهره معمولی ولی دلنشین و به قول نیما معصوم.قدمم متوسط و لاغر. رفتم تو حیاط و رو تاب نشسته بودم و منتظر مهمونا که زنگ و زدن.
بله.این یعنی الان قوم تاتار با خانواده محترم پشت درن .کلا ماها عادت داشتیم هر هفته خونه هرکی بریم هماهنگ کنیم با هم بریم که طرف سنکوب کنه همچین خونوادهای هستیم ما.او ل از همه این شاهین دیلاق اومد تو پسر عمو نویده 26 ساله اونم نقشه کشی خونده کلا این خانواده حسودن .شاهین خیلی شوخ و بذله گو واسم مثل ماهان عزیزه.
شاهین_چطوری فسقل
_فسقل عمته
یههو شاهین پشت سرمو نگاه کردو گفت _ا سلام عمه چه زود اومدین .
منومیگی عین فنر با ترس پریدم عقب ولی دیدم عمو و زن عمو شیما دارن میان .
برگشتم سمتشو گفتم_شاهین خیلی ... نذاشت حرفمو بزنم سریع پرید بین حرفامو گفت
خانمی خودم خوشگل کردی گفته باشمامن فعلا امادگی ازدواج ندارما.
-شاهین جان تروخدا بیا منو بگیر من رو دست بابام موندم .
شاهین_حالا بذار فکرامو بکنم ببینم چی میشه .اینو گفت و پرید داخل .پسره پررودیوونه است همیشه ابجی کوچیکه صدام میکنه اونوقت از این چرت و پرتا میگه همه هم به حرفاش عادت کردن بجز نیما.
بعد از حال و احوال با عمو و زن عمو و شیما خواهر شاهین که یه دختره ریزه میزه مهربونه و اصلا هم به داداشش نبرده نوبت عمه هدی رسید شوهرشو چند سال پیش توی تصادف از دست داده بود با دوتا پسراش حمید و حامد اومدن خداروشکر اینا دیگه نقشه کشی نخوندن و تو کار ازاد بودن پسرای مهربون و غیرتی بودن .کلا پسرای فامیل ما غیرت خرکی داشتن.
خانواده بعدی عمه هدیه واون شوهر شکم گندش بود هرجا میرفت اول شکمه میرفت دو ساعت بعد خودش میومد .سینا پسرش بود لاغر و قد متوسط بود و صورتش بور بود به دل نمینشست ولی مهربون بود. مینا هم خواهرش سبزه بود و ساکت و تو دار .
تموم نمیشن این فک فامیلای ما .بعدی نوبت دختر عموی بابا بود که ما عمه مریم صداش میزدیم
عمه مریم و شوهرش یه دختر و یه پسر دارن .سروین و شروین .سروین چشمای سبز و خوشرنگی داره والبته اندام زیبایی ولی تا دلت بخواد مغرور و بد اخلاقه اونم مثل داداشش پزشکی میخونه. برعکسش شروین یه پارچه اقا مهربون خوش اخلاق ساکت و البته قابل احترام .با 28 سال سن متخصص زیبایی و جراح پلاستیکه و شنیدم بورسیه المان داره ولی واسه رفتن دو دله. شروین قد بلنده وبیشتر جذابه تا خوشکل .هیکلش هم حرف نداره .گفته بودم فامیلای ما حسودن همه پسرای فامیل
تا دیدن ماهان رفت بدنسازی همه دنبالش رفتن الان همشون خوش هیکلن و استایلشون حرف نداره شروین هم یکیشون .و اما اخرین خانواده پسر عموی بابا عمو محمود و خانمش راحله جون بودن .اوناهم یه دختر و پسر دارن نگار و نیما .نگار 23 سالشه و نقاشی خونده و حتی نمایشگاه هم با چند تا از دوستاش با همدیگه زدن .پوست گندمی داره با اون چشمای درشت و عسلی اش و مژه های بلندش منو یاد گربه های اشرافی میندازه نازی پیشی خودمه. نیما 28 سالشه فوق لیسانس عمران عمران و خیلی خوشگل و جذاب .پوست روشن وچشم و ابروی مشکی و موهای مشکی خوش حالت و رو به بالا .لب و بینی خوش فرم و یه ته ریش کمرنگ که همیشه تنگ صورتشه .نیما واقعا جذابه.
ما بچه ها با هم خیلی صمیمی و نداریم ولی رابطه من و نیما خیلی نزدیکه .احساس میکنم فقط اونه که حرف منو میفهمه اونم همیشه از حرف هاش و هدف هاش و درد دل هاش پیش من حرف میزنه .روی من خیلی حساسه یه غیرت و تعصب و خاصی نسبت به من داره که حتی به نگار هم نداره. شاید همین رفتار هاش منو به اینده و احساسم پایبند و امیدوار کرد.
******************************
از اون روزی که خودمو شناختم فهمیدم بهش علاقه دارم یه علاقه شدید قلبی که حتی بعضی شبا خوابشو میدیدم اوایل میگفتم خب حتما به خاطر اینکه همیشه همدیگه رو میبینیم بهش عادت کردم ولی وقتی یه مدت رفتیم شهرستان زادگاه مامان فهمیدم نه از دوریش دارم دق میکنم کل سفر غر زدم و سفر و به همه تلخ کردم .بعدش گفتم شاید عشق نوجوونیه و از سرم میپره ولی تا الان که 4 سال گذشته روز به روز این حس داره پر رنگتر و و دوریش برام سخت تر میشه.
همیشه دوست داشتم یه جوری میفهمید که چقد دوسش دارم و برام مهمه ولی اینم مطمئن بودم که غرور دخترونم هیچ وقت بهم همچین اجازه ای نمیده که اول من پیش قدم بشم.
با خودم میگفتم وقتی از بین این همه دختر نیما با من راحت تره پس حتما اونم به من یه حسی داره ولی ....
این هفته همه خونه عمو محمود دعوت بودیم .بعد از اینکه شام خوردیم همه بچه ها رفتیم تو حیاط دور صندلیای دور استخر نشستیم .من یه جین مشکی و بلوز سفید و شال مشکی پوشیده بودم .کلا توی این خانواده فقط و فقط من بودم که حجاب داشتم و همیشه پوشیده بودم حتی مامانمم حجاب نداشت همشون جلوی همدیگه خیلی راحت میگشتن و لباسای باز میپوشیدن ولی من عقیده خودم و داشتم فقط من بودم که نماز و روزم همیشه بجا بود . همه اینا رو هم مدیون بهترین دوستم پونه بودم وگرنه تو این خانواده کی از این چیزا سرش میشد .نیما همیشه عاشق این بود براش چادر نماز سر کنم و بشینم پای سجاده و قران بخونم .
اهل دوست پسر و لاو ترکوندن و لاس زدنم نبودم .دختر بی احساسی نبودم ولی عشق و احساس رو تو این چیزا نمیدیدم .بخاطر همین چیزا بود که نیما همیشه میگفت تو برام با همه دخترا فرق داری .همین تنها جمله قشنگ و شاید تا حدی عاشقانه نیما همین بود.
همه کنار هم نشسته بودیمو سر و صدا راه افتاده بود هرکی هرکی بود .شیما کنار من نشسته بود بلند شد که بره پیش مینا که نیما جاشو گرفت .وای این قلب من هنوز عادت نکرده تا نیما رو میبینه میره رو دور تند.
نیما_جانان
_بله
نیما_چیزه می خواستم راجب یه موضوعی باهات حرف بزنم .
وای خدا یعنی چی میخواد بگه نکنه ...
_بگو میشنوم
نیما _چیزه خب راستش میدونی من ...ببینم میتونیم فردا همدیگه رو ببینیم اینجا نمیتونم بگم.
_باشه مشکلی نیست فقط اتفاقی افتاده؟ نیما_نه بابا چه اتفاقی خیالت تخت فقط فردا پارک جمشیدیه ساعت 11 خوبه .
_باشه حتما.
خدایا یعنی چی می خواد بگه چرا من یهو دلشوره گرفتم .انقد تو فکر بودم که با صدای شاهین به خودم اومدم
شاهین_خانمی من چشه؟
اخم کردمو گفتم _انقد به من نگو خانمی بدم میاد من خانم تو نیستم.
بوضوح اخم های نیما رو دیدم هنوز عادت نکرده بود به شوخی های شاهین.
یهو ماهان گفت _شاهین به ابجی ما نگو خانمی بگو اقاییی.
اقاییشو یه جور کشید و گفت کل بچه ها ترکیدن از خنده .
_ا ممد جون شما هم اینجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان اسمش محمد ماهان بود نذرش بود بدش میومد کسی محمدو بگه ممد منم از لجش میگفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کردو گفت_صد دفعه نگفتم نگو ممد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده بچه ها بود که کل حیاط رو برده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیشب تا صبح از استرس نخوابیدم اون یه ذره هم همش کاب*و*س بود .صبح زود پاشدم دوش اب سرد گرفتم که پف چشمام بخوابه .نفهمیدم چی پوشیدم بسکه استرس داشتم .به خودم که اومدم زیر الاچیق های توی پارک منتظر نیما بودم که اومد مثل همیشه خوشتیپ.جین مشکی بلوز سورمه ای تنگ که اولین دکمه اش هم باز بود و زنجیر نقره الله رو که خودم واسه تولد دو سال پیش واسش خریده بودم گردنش بود هیچ وقت از خودش جداش نمیکرد .نیما واقعا جذاب بود .این یه واقعیت بود که اون از من خیلی سر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما_سلام جانان خانم خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرسی تو خوبی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما-تو که خوب باشی منم خوبم .دیر که نکردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا کیلو کیلو قند تو دلم اب شد .لبخند زدمو گفتم_همش ده دقیقه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما_ببخش تو ترافیک بودم .دیرشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی خوای بگی منو واسه چی احضار کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما یه نیمچه لبخندی زد و گفت _میخوام برام واسطه شی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب نگاش کردم که گفت_اینطوری نگاه نکن توضیح میدم .ببین من خب چیزه راسیاتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند وقت پیش رفتم یه شرکتی واسه بستن یه قراردادکه اونجا یه یه دختریو دیدم جانان باورت نمیشه محشره زیبا ناز مهربون .اونجا منشیه خیلی جذابه .خب من ازش خیلی خوشم اومده با خودش هم حرف زدم ولی میدونی توکه مامانو میشناسی راضی بشو نیست اخه خونواده خیلی جالبی نداره واسه من مهم نیست من خودش رو میخوام جانان میخوام بری باهاش حرف بزنی و ازش برام وقت بگیری .اخه یه خواستگار دیگه هم داره خیلی پیله است نمیدونم چکار کنم .کمکم میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاضرم قسم بخورم که نصف بیشتر حرفاشو نشنیدم یه بغض گنده تو گلوم بود نمیذاشت نفس بکشم .لعنتی پس دلشوره هام واقعی بود .خدایا عشق من مرد من مرد رویاهام روبروم ایستاده ازمن میخواد که براش چکار کنم ؟برم برای عشقم از عشقش وقت بگیرم .چرا اینجوری شد .خدایا تحملش رو ندارم چرا اینجوری شد چقد سخته .فکر نمیکنم هیچکس تا حالا تو موقعیت من قرار گرفته باشه .چی باید بهش میگفتم اگه دهنمو باز میکردم اون بغض لعنتی میترکید و من اینو نمیخواستم .فقط تونستم سرمو تکون بدم یعنی باشه .بلند شدم یه نفس عمیق کشیدم و پشتم رو بهش کردم صورتم مچاله شد از غم از شکستی که تموم وجودم رو گرفته بود .نیما هم بلند شد و پشت سرم ایستاد و گفت _پس باهاش یه قرار میذارم بهت خبر میدم.فقط تونستم بگم _ادرسو برام اس کن من دیرم شده .خدافظ.و رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم از اون پارک لعنتی بیرون و بغضم ترکید .گریه کردم واسه بدبختی خودم .هیچوقت فکر نمیکردم قراره همچین چیزایی بشنوم کاشکی تو بی خبری میموندم. رسیدم خونه خدارو شکر مامان هنوز نیومده بود. چپیدم تو اتاقم .حرفای نیما رو اعصابم بود .حالم خراب بود ضبطو روشن کردم یه اهنگ غمگینو دوباره گریه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما برام ادرس رو فرستاده بود و گفت که امروز برم دیدن عشقش. خیلی مسخرست که دارم این کارو میکنم.ولی مگه من عاشق نیستم مگه یه عاشق غیر از خوشبختی عشقش چیز دیگه ای میخواد .غیر از اینکه ببینم اون خوشحاله شاد میخنده از ته دل و در کنار کسی زندگی میکنه که عاشقشه و دوستش داره .شاید حرفام شعار باشه ولی تا یه عاشق واقعی نباشی نمیتونی احساس منو درک کنی.منم نیما رو دوست دارمو دوست دارم کاری کنم که خوشبخت شه بذار حداقل اون به عشقش برسه .خیلی برام سخته ولی دعا میکنم هیچکس تو موقعیت من قرار نگیره .امروز بدترین روز زندگی من بود.پاهام اصلا نمیکشه.بزور دارم راه میرم هی خداخدا میکنم سر راه تصادف کنم نرسم به اون شرکت کوفتی ولی الان درست روبروی نمای شیشه ای شرکتم..با اکراه وارد شدم.سوار اسانسور شدمو طبقه 3 ایستادم وارد شرکت شدم یه شرکت خلوت و سوت و کور .روبروی میز منشی قرار گرفتم ولی کسی نبود.یه دو سه دقیقه ایستادم که صدای خنده و قهقهه های م*س*تانه زنونه ای رو شنیدم.که از اتاق مدیریت میومد.بعد از 5 دقیقه بالاخره در اتاق مدیر باز شده و یه دختر جوون اومد بیرون به من رسید و گفت امرتون .اروم با یه صدای مرتعش گفتم با خانم معینی کار داشتم. یه نگاه باشک بهم انداختو گفت خودم هستم .خیره شدم بهش.چشمای در شت ابی تیره اش با مژه های بلندش خیلی تو چشم بود و میشه گفت تنها جزیی که مال خودش بود همینا بود .لبای پروتز شده دماغ عملی ابرو ها تتو شده و گونه های کاشته ازش یه دختر کارخونه ای ساخته بود.ازش بدم میومد حس خوبی نسبت بهش نداشتم شاید چون اونو رقیب خودم میدونستم ولی خب خوشم نمیومد ازش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهشید_نمی خوایید بگید بامن چکار داشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم از تیپ ضایعش گرفتمو گفتم _از طرف اقای کیانی اومدم .نیما کیانی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم خودشو جمع و جور کرد و گفت_پس تو باید جانان باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم روی صندلی کنارشو گفتم_اره من جانانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهشید_ورد زبون نیما همیشه اسم تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پایینو یه نفس عمیق کشیدم که ارو شم که صدام نلرزه ولی خیلی موفق نبودم.سرمواوردم بالا گفتم_لطف داره. راسیاتش من واسه کار دیگه ای اینجا هستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی گفتن این حرفا برام سخت بود ولی باید میگفتمو خودمو راحت میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیما به تو علاقه داره .اون..اونطوریکه میگفت یه دل نه صد دل عاشقت شده.اون پسر فوق العاده ایه از من خواست که بات صحبت کنم.میدونی راضی کردن راحله جون یکم سخته ولی نیما بخاطر تو این کار و میکنه .بهش زمان بده اگه توهم واقعا دوسش داری ارومش کن و بهش وقت بده اون خوشبختت میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه هر دومون ساکت بودیم ومن دوباره گفتم _نیما ارزشش رو داره .اون ارزوی هر دختریه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیز نگام کردو گفت_حتی تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند مصنوعی زدمو گفتم اون تورو انتخاب کرده.ماها همیشه انخاب میشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهشید یه نفس عمیق کشیدو گفت_با اینکه راضی کردن خونوادم سخته ولی بخاطر نیما باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه حس بدی نسبت به حرفاش داشتم بلند شدمو گفتم_براتون ارزوی خوشبختی میکنم.خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی از در شرکت زدم بیرون یه نفس عمیق کشیدم .چقدر نفس کشیدن اونجا سخت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخت بود کنار اومدن با این موضوع.نمیگم باهاش کنار اومدم چون نمیتونم از کسی که 4سال تمام فکروذکرم بودوهمه کارامو به عشق اون میکردم دل بکنم .2 ماه از اون روزیکه رفتمو با مهشید حرف زدم میگذره.دیگه اون دختر شادو بذله گو نیستم.همیشه یه غم بزرگ رو دلم سنگینی میکنه .تا میام یکم شادباشمو بخندم یادنیما و مهشید وحرفای عاشقونه ایکه نیما نثار مهشید میکرد میفتم و اتیش میگیرم.فراموش کردنش سخته پس باید باهاش کنار بیام .بدبختیه قضیه هم اینجاست اگه میخواستم فراموششم کنم نمیشه.چون ماها هر هفته همدیگرو میبینیم و حتما قراره تو این دور همی ها مهشید هم باشه.تواین چند وقت تو هیچ مهمونی شرکت نکردم نمیخوام دیگه نیمارو ببینم ازش کینه عجیبی به دلمه ولی مطمئنم وقتی ببینمش حاضرم جونمم واسش بدم .عاشقی واقعا مسخرست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها خبر خوشحال کنندهای که تو این 2ماه شنیدم قبولی م توی رشته مورد علاقم بودتوی تهران ومهمتر از اون حضور پونه بهترین و صمیمی ترین دوستمه.پونه از همه چیز خبر داره.از عشق من به نیما از عشق نیما به مهشیدو خلاصه تو همه بدبختیام باهام شریکه.فقط دو نفرن که از منو احساسم خبر دارن یکی پونه و اونیکی دفتر خاطراتمه.همیشه و همه جا باهامه همیشه بهترینو بدترین اتفاقات زندگیمو توش ثبت کردم .این خاطره نویسی رو هم مدیون نیمام از وقتی که فهمیدم عاشق شدم شروع کردم به خاطره نویسی.یه جورایی بهش وابستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پونه رفتیم ثبت نام کردیمو کارای انتخاب واحد رو انجام دادیم از هفته دیگه کلاسام شروع میشه.خسته از دانشگاه اومدم خونه که دیدم مامان داره با تلفن حرف میزنه و ناراحته وداره هی طرفو دلداری میده بعد از اینکه قطع کرد رفتم پیششو گفتم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام مامان کی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_سلام مادر کی اومدی ثبت نام کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره ثبت نام کردم میگم کی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان دوباره رفت تو خودشو گفت_هیچی راحله بود طفلی چقد ناراحت بودمیگفت نیما عاشق یه دختره شده و پیله کرده من اینو میخوام حالا دختره باباش معتاد مامانه طلاق گرفته رفته با شوهر جدیدش خارج برادره هم از این لاتای کفتر باز محل که هیشکی از دستش اسایش نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراحله طفلی خیلی ناراحت بود .میگم جانان نکنه ماهان بخواد از این بی ابروییا سرمون بیاره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره اون بغض لعنتی نشست تو گلوم و جلوی نفس کشیدنمو گرفته بود .از اینکه میدیدم نیما واسه خاطر اون دختره داره خودشو به اب و اتیش میزنه داشتم دیوونه میشدم.کاشکی این روزای لعنتی تموم بشه کاشکی اینا همش یه خواب بد باشه .روزام داره باغم میگذره با حسرت با حسرتام نمیتونم کنار بیام یعنی نمیخوام کنار بیام .این زندگیو نمیخوام این گذر شب و روز رو نمیخوام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز اولین روز دانشگاهمه.همیشه فکر میکردم بهترینو هیجان انگیزترین قسمت زندگیم امروز باشه ولی با این اتفاق فقط میخوام برم سر کلاسا که گذر زمان واز دست بدم که به هیچی فکر نکنم.باپونه کلاسمونو پیدا کردیم بیچاره پونه چقد خوشحاله الکی جو میده که منم سر شوق بیاره ولی من بدون نیما ذوق و شوق میخوام چکار .سر اولین کلاس که رفتیم فقط 5 دقیقه اول حواسم به کلاس بود دیگه تا اخرش تو هپروت بودم و هیچی نفهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هفته از شروع کلاسا میگذشت و پونه امروز کار داشتو پدرام داداشش زودتر اومد دنبالش و رفت .داشتم از در دانشگاه میزدم بیرون که دیدم یکی هی میگه خانم خانم.محل ندادم این همه خانم اینجا هست که یه دفعه کولم کشیده شد برگشتم دیدم یه پسره روبروم ایستاده داره عین چی تندتند نفس میکشه بیچاره پس با من بوده چقدم من تند اومدم این به من نرسیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره_خانم دوساعته دارم صداتون میزنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید متوجه نشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دسته برگه که تو دستش بودو داد دستمو گفت_از کیفتون افتاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای راست میگه برگه های خودمه از دستش گرفتم عینک افتابیمو دراوردموسرمو گرفتم بالاو گفتم _ممنون اقا لطف کردیدمثل اینکه زیپ کیفم باز مونده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه دیدم اقا زل زده بهم .یه سرفه کردم که به خودش اومدویه لبخند زدودستشو اوردجلو گفت_خواهش میکنم.من احتشام هستم علیرضا احتشام .وشما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه پرو ببین چه زود پسر خاله شد میگن نباید به پسر جماعت رو دادا.بشین بات دست بدم.یه اخم بهش کردمو گفتم_لزومی نمیبینم شناسنامه بدم .ممنون از لطفتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه پرو.اومدم خونه از خستگی داشتم میمردم ماشین هم بزور گیرم اومد .باباهم که برام ماشین نمیخره میگه فعلا زوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدم مامان تنها خونه بودو تو اشپزخونه بود از همون جا بش یه سلام کردمو رفتم بالا لباسامو عوض کردم دستورومو شستم اومدم تو اشپزخونه پشت میز نشستم وگفتم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان فقط غذا تروخدا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان واسم غذا اورد و خودم تنهایی خوردم مامان وایمیستاد با بابا میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباهم که کارخونه بودو ماهانم که شرکت بود .بارانم که مشغول خریدای عروسیش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم تندتندغذا میخوردم که مامان گفت جانان توهم با باران برو خریداتو انجام بده .بادهن پرگفتم خریدچی؟که مامان گفت هم عروسی باران و هم نامزدی نیما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذا پرید توگلوم به سرفه افتادم سرخ شدم نفسم داشت بند میومد مشت ها مامان میخورد تو کمرمو اب ریخت تو حلقم. بهتر شدم .پس تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد اون روزی که ازش میترسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_خوبی مامان همش مال خودته عجلت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان چی میدونست تو قلب ته تغاریش چی میگذره.اروم گفتم _راحله جون راضی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان سرگرم کاراش شدو گفت _اره مثل اینکه نیما چند روزی از خونه زده بود بیرون و مثلا قهر کرده بود راحله رو هم که میشناسی طاقت دوری نیما رو نداره راضی شد ولی طفلی هنوزم ناراحته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه دست به غذام نزدم پاشدم اومدم بالا تو اتاقم درو بستمو همون پشت در نشستم رو زمین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه امیدم به راحله جون بود که راضی نشه و نیما بخاطر علاقه ای که به مامانش داره نه رو حرفش نیاره ولی مثل اینکه خیلی عاشقه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا این چه سرنوشتیه که من دارم.اشکام اروم و بی صدا رو گونه هام روون بودن احساس میکردم تو اوج جوونی زندگی برام پوچ و بی معنی شده. اخه معنای زندگی من نیما بود خدایا چرا نمیتونم فراموشش کنم چرا نمیتونم با این غم کنار بیام چرا اونو نمیفرستم یه گوشه قلبمو و خاطراتشو فراموش نمیکنم خدایا چرا من انقد ضعیفم. اون لحظه فقط این جمله تو سرم چرخ میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر سخته گل ارزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و زیر لب بگی گل من باغچه نو مبارک...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره اون روز شوم رسید روزیکه قراره عشقمو ازم بگیرن .جشن نامزدی نیما و مهشید تو خونه باغ عمو محمود برگزار شدچقد مهمان چقدبریز بپاش.عمرا دختره تو خوابش هم نمیدید همچین روزایی رو. از فامیلای اونا غیر از چند تا دختر عمه و پسر عمو دوست و درو همسایه کسه دیگه ای نیومده بود همشونم تیپاشون و اخلاقاشون عین خود مهشید مزخرف و چرتن .یه مشت ادم سیریش و نچسب اه من حالم بهم خورد ازشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته بودم رو صندلیو به مهمونا نگاه میکردم هنوز نیما و این دختره نیومده بودن که احساس کردم یکی نشست کنارم.برگشتم دیدم سروینه.یه دکلته مشکی ناز پوشیده بود که بلندیش تا بالای زانوش بود و یه جفت چکمه بلندو براق که تا روزانوش بود پوشیده بود موهاشو بلوند کرده بود با ارایش مشکی و طلایی واقعا محشر شده بود ولی پشت این همه بزک دوزک صورتش خیلی غمگین بود. نگاش کردمو گفتم خوبی سروین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین طور که خیره داشت یه جارو نگاه میکرد گفت_نه اصلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا سروین چشه اون اصلا عادت نداشت زیاد حرف بزنه چه برسه به الان که انگار دوست داره درد دل کنه .نگران شدم گفتم_مشکلی پیش اومده ؟از چیزی ناراحتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروین_اون لیاقت عشق منو نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه واقعا داشتم هنگ میکردم.سروین و عاشقی محال بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروین_نیما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه واقعا هنگ کردم یعنی سروین عاشق نیما بود.که خودش به حرف اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروین_اون یه اشغاله لیاقت منو نداشت خیلی سعی کردم بهش بفهمونم که دوستش دارم ولی نفهمید. اول فکر کردم اون تورو دوست داره چون همیشه با تو بود واسه همین از ت بدم میومد.ولی وقتی دیدم دست رو یکی دیگه گذاشت فهمیدم تو هم گول حرفاشو خوردی .جانان توهم دو ستش داشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا یعنی انقد تابلو بودم .یعنی حالا همه دارن بهم میخندن. سروین چی گفت؟گفت دوسش داشتی یعنی دیگه الان ندارم یعنی دیگه سروین نیما رو دوست نداره؟پس اخه اون چه جور عاشقیه مگه میتونم دوسش نداشته باشم. مگه میتونم فراموشش کننم.نمیخوام که از یادم بره. نفهمیدم سروین کی رفت ولی با صدای جیغ و کل به خودم اومدم .خدایا دامادی به خوش تیپی و زیبایی نیما ندیده بودم ولی اخه مگه امشب دامادیشه که انقد شکل داماداشده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جرات میتونم بگم مهشید واقعا زیبا شده بود.یه پیراهنه تو گردنی قرمز جیغ که تا کمر تنگ بودو از اونجا به بعد گشاد میشد و جنس ل*خ*ت لباسش تو هر حرکتش چاک های بلندش رو نشون میداد.ارایش قرمز هم رو صورتش حسابی خوابیده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام رو صورت نیما و مهشید بود چقد خوشحال بودن چقد در کنار هم شادن .بغض تو گلوم نشست.همه تصاویر اطرافمو محو ومه بود .فقط نیما بودوبس. نه صدایی نه مزاحمی فقط نیما.اشک تو چشام حلقه بسته بود من اونو میدیدم ولی اون منو ...هی اگه قرار به دیدن بود باید زودتر از اینا میدید.سعی کردم ابرو داری کنم نفهمیدم اون همه مه یه هو چه طور محو شد رفتم کنار پنجره های بلند تو سالن نیاز به هوا داشتم واسه نفس کشیدن.واسه امشب یه کت دامن مشکی با ساپورت مشکی و شال مشکی پوشیده بودم هرچی فکر کردم دیدم واسه امشب فقط میتونم مشکی بپوشم امشب شب عزای منه. موهای ل*خ*ت شدم از زیر شال زده بود بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی من توجهی بهشون نداشتم.داشتم بیرونو نگاه میکردم و به این فکر میکردم چقد جون سختم که تا الان زنده موندم.برگشتمو تکیمو زدم به پنجره .خدایا چقد سخته وقتی میبینم دستاشون تو دست همدیگست وقتی صدای خنده هاشونو میشنوم وقتی دستای حلقه شده نیمارو دور کمر مهشید میبینم وقتی ب*و*سه نیما رو روگونه های مهشید میبینم.خدایا میخوام اتیش بگیرم .سوختم .دیگه نتونستم واسه نگه داشتن این اشکای لعنتی کاری بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم له شدم تا تو غمگین نشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکستم که هیچوقت دلت نشکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو هرجایی هستی فقط شاد باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه این اخرین ارزوی منه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم له شدم تا نبینم چشات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب و نیمه شب داره گریون میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیتونم تحمل کنم خوبه من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند تو دوری اسون میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو گفتی یکی عاشق و بیقرار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی مثل من چشم براه تو هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم از تو خواستم بری پیش اون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو رفتی غریبانه بغضم شکست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخوام بره مهرت از قلب من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخوام بره مهرت از یاد من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه اینکه دلتنگ چشمات نشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه وقتایی به خواب من سر بزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا انقد عذابم نده.کم کشیدم بیشتر از این طاقت ندارم .خدایا واقعا سهم من این بود .یه عشق نا فرجام چند ساله که الان باید تو حسرت داشتنش بسوزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو حیاط طاقت اونجاموندن و نداشتم .تک و توک تو حیاط بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم واسه خودم قدم میزدم و تو حال و هوای خودم بودم که احساس کردم یکی باهام همقدم شد.برگشتم دیدم شروین.اصلا از حضورش نه تعجب کردم و نه ناراحت شدم. همیشه وقتایی که خیلی ناراحت بودم سر میرسید.حضورش ارومم میکرد.از نظر من شروین یه مرد باشخصیت و مهربون و اقاست .بروم لبخند زدو گفت_چی خانم مهندس مارو انقد دلخور کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلخور نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین_پس چرا خوشحال نیستی .تو که از همه ما به نیما نزدیکتر بودی چرا حتی نرفتی بهش تبریک بگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا این چه تیزه حواسش به همه هست نکنه اشکامم دیده.مثل اینکه فکرمو خوند چون سریع گفت_حواسم فقط به تو بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کج و کوله زدمو گفتم_نه فقط یکم سرم درد میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین_مسکن میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه اقای دکتر ممنون خوب میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین یه نگاه به لباسام کرد و گفت_مثل همیشه ساده و شیک.میدونی جانان تو با همه دخترای اطراف من فرق داری.تو دختر خوب و مهربون وزیبا و البته نجیبی هستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا چقد دوست داشتم این حرفارو نیما بهم بگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم و گفتم _اغراق میکنید اقای دکتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی اون با همون نگاه مهربونش زل زد تو چشام و گفت_تو ارزوی هر پسری هستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کردم یه جوری حرف میزد منو شروین تا حالا با هم از این حرفا نداشتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امشب زیادی داری ازم تعریف میکنی شروین یه وقت دیدی بد عادت شدما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اومد حرف بزنه شاهین از اون ور باغ داد زد بچه ها بدویید میخوان شام بدن کشتنمون از گشنگی بدویید این قومی که من دیدم تا 5 دقیقه دیگه اگه نرسید همه چیو جارو میکننا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم به سمت شاهین رفتیم اخرم سر از حرفاش در نیووردم.بعد از شام که هیچیم از گلوم پایین نرفت رفتم که به نیما تبریک بگم با تردید قدم بر میداشتم پاهام میلزید .ایستادم یه نفس عمیق کشیدمو دوباره راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم رفتم و روبروش ایستادم.سرشو اورد بالا یه نگاه خیره و طولانی بهم انداخت.مثل اینکه تو این دنیا نبود .یهو به خودش اومد و یه لبخند و یه اخم ظریف زدو گفت_الان باید بیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید خواستم یکم اینجا خلوت شه .بهت تبریک میگم.امیدوارم خوشبخت شی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینارو با بغض و صدایی که از بغض گلوم میلرزید گفتم مطمئنم اشک تو چشام جمع شد چون نیما با تعجب نگام کرد.همون موقع مهشید که داشت با یکی از دوستاش حرف میزد اومدو دستشو دور بازوی نیما انداخت و روبه من گفت_خوبی عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاش یه حالتی داشت مث این بود که میخواد بگه دیدی بالاخره من بردم و نیما رو مال خودم کردم .ولی اخه مگه من واسه بدست اوردنش جنگیدم من که خودم نیما رو دو دستی تقدیمش کردم من واسه خوشبختی نیما این کارو کردم .چقد من بدبختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند تابلو زدمو گفتم_تبریک میگم.امیدوارم کاری کنی که نیما رو همیشه خندون ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفتم و سریع برگشتم .اگه یه ثانیه فقط یه ثانیه دیگه اونجا میموندم میزدم زیر گریه .سریع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو رختکن و مانتو پوشیدمو شالمو بایه شال ضخیم تر عوض کردمو اومدم بیرون .مامانو دیدمو گفتم _مامان من سرم درد میکنه میرم خونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_وا مامان زشته کجا میخوای بری یکی دو ساعته دیگه با هم میریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی گفتم _مامان من میگم حالم خوش نیست تو میگی یکی دو ساعت دیگه میریم. من رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت سرم داد زد با چی میری ؟منم همونجوری گفتم _اژانس گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم دم در داشتم زنگ میزدم که یه ماشین بفرستن که شروین سر رسید و گفت_ا دارید میرید چه زود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه من میخوام برم سرم داره میترکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین با یه نگاه جدی گفت_سوار شو میرسونمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخالفتی نکردم یعنی از خدامم بود کی حوصله تاکسی رو داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا چرا صبح نمیشه چرا این شب لعنتی تموم نمیشه خدایا دیگه نمیکشم خستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر ممنون شروین بودم که تو ماشین با دیدن حالم هیچ حرفی نزد و گذاشت اروم شم شروین واقعا قابل احترامه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا دوست ندارم به امشب و لحظات سختی که بم گذشت فکر کنم یا حتی توی دفترم بنویسمشون ولی نمیتونم بایدبه یکی بگم که یکم خالی شم .قول دادم که بدترین خاطراتمم ثبت کنم. خدایا بد سرنوشتی رو برام انتخاب کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir********************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اه اینکه دوباره پیداش شد حالا به یه بهونه ای میخواد سر حرف و باز کنه پونه تروخدا بیا دور بزنیم برگردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه دستشو از تو دستم دراوردو گفت_هی تو چته دلتم بخواد پسر به این خوبی از کجا پیدا میکنی؟خره تیپشم خوبه که.و شروع کرد خندیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هر هر هر .ببند نیشتو. خرم عمته.اگه خوشت اومده برا خودت ما نخواستیم .بابا هر دفعه که حرف میزنه میخواد یه اطلاعاتی چیزی از زیر زبون من بکشه یکی نیست بش بگه بابا از من خوشت اومده برو دره خونمون تحقیق کن نه از خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه خندشو خوردو مشکوک نگام کردو کفت_کلک نکنه تو هم اره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره یاد بدبختیام افتادم و گفتم _مگه ادم تو عمرش چند بار عاشق میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دیدم وای دوباره پونه رو ناراحت کردم چون خیلی دلنازک بود.سریع گفتم _خب معلومه همش هفت هشت ده بار .کم کمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه یدفعه زد زیر خنده. اینم دیوونه است همین الان داشت گریه اش میگرفتا حالا زد زیر خنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام خانوما .اوف اومد. با صداش به خودمون اومدیم. اگه بخوام رو راست باشم باید بگم صدای قشنگی داشت محکمو دلنشین .البته تن صدای نیما هم حرف نداشت وای علیرضا صداش ادمو مسخ میکرد. اونجوری که خودش میگفت و پونه اطلاعات جمع کرده بود ترم 5 بود و بخاطر سربازی و یه سری مشکلات دیر تر اومده دانشگاه26سالش بودو یه خواهر بزرگتر از خودش داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباش حجره فرش فروشی داره ولی خودش با دوستاش شرکت زدن. وضع مالیشون بد نیست و ماشینشم زانتیا ی نقره ای بود.قیافه معمولی و تیپ خوبی داشت در واقع خوش لباس بود.با صدای پونه به خودم اومدم که گفت_جانان من رفتم پدرام منتظرمه خدافظ عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای این کجا رفت .حالا من چکار کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلیرضا_جانان خانم میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوهو من باز به این رو دادم اومد قوم و خویش ما شد.یه اخم کردم و گفتم_کیانی هستم اقای محتشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحساب کار دستش اومد چون سریع گفت _بله بله .حالا اجازه هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم چکار کنم. چند وقتی بود بد پیله میکرد الکی بی بهونه با بهونه هی جلومون افتابی میشد و نمیدونستم قصدش چیه ولی باید مشخص میشد. تا حالا مورد اخلاقی ازش ندیده بودم واسه همین بهش اعتماد کردمو بی حرف رفتم که سوار ماشینش شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروبرام باز کردو سوارشدم.اه انقد بدم میاد از این جلف بازیا .خو خودم بلدم درو باز کنم .حتما میخواست تا کمرم خم شه اه. بعد از اینکه نشستم درو بست و اومد خودشم سوار شد.و راه افتاد .یه موزیک ملایم هم گذاشته بود بین راه هیچ حرف نزد حوصلم سر رفته بود.بالاخره رسیدیم به یه کافی شاپ و نگه داشت. پیاده شد و اومد که بیاد درو باز کنه سریع درو باز کردم که بیچاره هول شد در ماشین خورد بش نزدیک بود پرت شه تو جوب ب*غ*ل خیابون خب که البته شانس اورد. خوبش شد تا این باشه مثه این دربونا واسه من تا کمر خم نشه والا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکافی شاپ دنجی بود یه جای خلوت با یه نور ملایم .کنار یه میز دو نفره اشاره کردوهمونجا نشستیم .گارسون اومد سفارشارو گرفت .علیرضا قهوه تلخ وکیک شکلاتی سفارش داد ولی من از اونجاییکه قهوه اونم از نوع تلخش دوست ندارم اب پرتقال و کیک شکلاتی سفارش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نمیزدو سرش پایین بود اصلا هول نبود و اروم بود.تا سرش پایین بود تو صورتش زوم شدم .پوست سبزه وچشم و ابروی مشکی.صورتشم که 6تیغه کرده بود.قد بلندو خوش لباس.یهو یه سرفه کرد که به خودم اومدم .خاک عالم ابروم جلوش رفت.نمیری بچه دختره هیز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفارشاتمون رو اوردن که گفتم_نمیخواید بگید چکارم داشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم از قهوه اشو مزه کرد و بهم نگاه کرد.خجالتی نبود اینو از نوع نگاهش میشد فهمید.بالاخره به حرف اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلیرضا_اهل مقدمه چینی نیستم تعارفم با کسی ندارم .از اونجایی که خودم و شناختم سعی کردم پسر لوسی نباشم درس خوندم سربازی رفتم و سعی کردم رو پای خودم وایسم واسه همین تو حجره بابام نموندم و یه شرکت با دوستام زدم.خدارو شکر هرچی دارم از تلاش خودم دارم.از همه کس خوشم نمیاد باهمه کسم کنار نمیام ولی اگه کسی به دلم بشینه تا اخرش هستم. دیگه چه برسه به اینکه اونو دوسشم داشته باشم و یه جورایی همه زندگیم شده باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراحت بهت بگم ببین جانان من ازت خوشم اومده .در واقع دوست دارم بهت علاقمند شدم همش دارم بتو فکر میکنم همه زندگیم شده تو .میام دانشگاه به عشق تو. اگه اهلش بودم ازت میخواستم که یه مدت باهم باشیم که بیشتر باهم اشنا شیم ولی نه من اهلشم و نه تو اهل این حرفایی. تو همونی هستی که همیشه دنبالش بودم .زیبا نجیب متین والبته مغرور.ازت میخوام راجب پیشنهاد ازدواجم فکر کنی .نمیگم ازت خوشم میاد چون چیزی فراتر از اونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجانان میتونی به منو پیشنهادازدواجم فکر کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنگ کرده بودم این چی میگفت .کی وقت کرد عاشق بشه .من که هنوز بیشتر از یکماه نیست که میرم دانشگاه یعنی توی این یه ماه عاشق شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این همه احساسات مال همین یه ماهه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند دختر کش خوشگل زدو گفت_ادما تو یه نگاه عاشق میشن چه برسه به من که این مدت شب و روزم شده تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم الان باید چی بگم خب خیلی خجالت میکشیدم .حس خوبی بود اینکه یکی انقد دوستت داره ومخصوصا واسه من که از طرف نیما ضربه خورده بودم.ولی من نمیتونستم هیچ کسی و جای نیما بذارم اگه علیرضا توی یه ماه اینطوری عاشق شده من چی میگفتم که عشق من مثل ش*ر*ا*ب چند ساله بود .من حتی از فکر کردن به نیما هم م*س*ت میشدم .نه مسلما جواب من منفی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پایین و گفتم_ببخشید اقای محتشم ولی من نه الان و نه هیچ وقت دیگه قصد ازدواج ندارم. اینو گفتم و سریع از جام بلند شدم و از کافی شاپ زدم بیرون .کار دیگه ای ازم بر نمیومد .صورتم داغ بود.سرخ بود همین طور که تند تند میرفتم علیرضا دوییدو اومد روبروم قرار گرفت.ایستادم .نفس نفس میزد.یکم که اروم شد با یه صدای مظلومی گفت_حرف بدی زدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش نکردم شاید اگه نگاش میکردم خام چشمای معصومش میشدم اروم گفتم_نه حرفتون بد نبود یه پیشنهاد بود ولی متاسفم جواب من منفیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلیرضا_میشه بگی چرا ؟من مشکلی دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو گرفتم بالا سعی کردم حرف اخرو بزنم.گفتم_نه اصلا شما ادم خوبی هستید.شاید خیلی از دخترا خواهان شما باشن ولی من ...ببخشید من باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه بغض گلومو گرفت نتونستم یه کلمه دیگه حرف بزنم .کاشکی نیما این پیشنهاد رو بم میداد.چرا نیما چرا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد کنارم و گفت _خیله خب راجب این موضوع بعد حرف میزنیم حالا بزار برسونمت هوا تاریک شده .درست نیست این وقت شب تنها بری .خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون چون و چرا قبول کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا برسیم خونه حرفی نزد فقط ادرس و بهش دادم ازش خجالت میکشیدم.در خونمون نگه داشت و گفت_ببین جانان من با این حرفا عقب نمیکشم نمیخوام بعدم پشیمون بشم. منتظرت میمونم.با همون نگاه ارومم از ماشین پیاده شدم و اونم گازش رو گرفت و رفت. داشتم اروم میرفتم سمت در خونه کلید بندازم که دیدم در بازه برگشتم پشت سرم و نگاه کردم دیدم نیما به درخت بزرگ کنار خونه تکیه داده.عصبانی بود دیگه اینو من راحت میتونستم تشخیص بدم .فقط من.یه دستش مشت شده بود و تند تند نفس میکشید.اروم داشت میومد جلو .هم ترسیده بودم هم تعجب کرده بودم این اینجا چکار میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم گفتم_سلام تو اینجا چکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما که سعی میکرد اروم باشه ولی خیلی هم موفق نبود با یه صدای بم گفت _تا الان کجا بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم که یهو صداشو برد بالا داد زد_با توام مگه کری میگم تا الان با این لندهور کجا بودی ؟چه غلطی میکردی؟هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستش عصبانی بودم اصلا به این چه دوباره تموم حرفاش مهشید دست حلقه شده اش دور کمر مهشید همه و همه یادم اومد و یه غم بزرگ به دلم نشست .همه نفرتمو ریختم تو چشام . برگشتم که برم تو خونه که دستمو کشید و به درخت پشت سر خودش چسبوند . با یه صدای اروم ولی عصبی و دندونای به هم قفل شده گفت_با ادم حرف میزنم یه بار میگم بار دوم جور دیگه ای رفتار میکنم .تو هم که اون روی سگ منو دیدی پس عین ادم جوابمو بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم شمرده شمرده گفت_تا الان با این پسره کجا بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی شدم و داد زدم _به تو هیچ ربطی نداره .تو چکارمی که واسه من ادا در میاری خیلی بلدی برو این قیصر بازیاتو واسه مهشید جونت در بیار نترس من با این تیپ مزخرف کسی حتی نگامم نمیکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه نگاهش رنگ غم گرفت.ارومتر شده بود گفت_من کاری به مهشید ندارم فعلا تویی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام مهمی .کجا بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا این باز با این نگاهش با این حرفاش میخواد خامم کنه نه خدا. چرا این بازی تموم نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم گفتم _همکلاسیم بود رسوندم تا خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه تیز بهم انداخت و گفت_از کی تا حالا با همکلاسیای پسرت میری و میای .مگه بت نگفته بودم دوست ندارم تو رو کنار پسری ببینم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست میگفت همیشه اینو میگفتو من چقد رویا بافی میکردم که از عشق زیاده حسادت عاشقانست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم یکم حرصش بدم واسه همین یه لبخند اروم زدمو گفتم _این قضیه اش فرق میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه مشکوک نگام کردو گفت_مثلا چه فرقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضایع بود داره از فضولی میمیره.اروم سرمو گرفتم بالا وتو چشاش نگاه کردمو گفتم_هیچی از من خوشش اومده بودمنو دعوت کرد کافی شاپ و ازم خواستگاری کرد وازم خواست راجب پیشنهادازدواجش فکر کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم از کنارش رد شم که جلومو گرفت و با یه صدای عصبی گفت_یعنی چی ؟بیخود کرده خواستگاری کرده.غلط کرده مگه تو صاحاب نداری.اصلا مگه تو قصد ازدواج داری؟یهو خشمش فوران کرد و داد زد_اصلا تو بیخود میکنی بخوای شوهر کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا این چش بود این چرا قاطی کرد .ترسیده بودم خیلیم ترسیدم نمیدونستم الان باید چه غلطی بکنم که همون موقع ماهان دویید و اومد بیرون و گفت_اینجا چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو میگی عین میگ میگ پریدم داخل .وای این چرا اینجوری کرد .تا حالا انقد عصبی ندیده بودمش .خیلی ترسناک شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا یه دفعه هم که همه فامیل رفته بودیم شیراز .تو بازار یه خانمه افتاده بود دنبالمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن پیش دخترا بودم دیدم صدای داد و قال میاد نیما هی داره داد میزنه .سرخ شده بود رفتیم جلو فهمیدیم بله خانمه رفته بود به عمه هدی گفته بوده که از این دختره که مانتو سفید پوشیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشش اومده و واسه پسرش که فرانسه است خواستگاری کرده که نیما اینطوری قاطی کرده .بد شانسی هم فقط من بودم که سر تا پا سفید پوشیده بودم. چقدم بعدش سر خودم دادو بیداد کرد و من احمق ذوق کردم که ترسیده نکنه یه دفعه از دستش برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روزم خیلی عصبانی شده بود ولی امشب واقعا کب کردم. تا صبح داشتم به نیما و رفتاراش فکر میکردم چه انتظاری از من داشت که هیچ وقت ازدواج نکنم .حتی اگه خودم نخوام خونوادم راضی میشدن که هیچ وقت ازدواج نکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ثانیه های بودنت میمانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر فصل شکست خوردنت میمانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک سال نه ده سال چه فرقی دارد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا لحظه دل سپردنت میمانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به رفتارای اون شب نیما فکر میکنم یه جوری میشم.هم یه حس خوب از اینکه هنوز براش مهمم هم یه حس بد که اخه به تو چه تو بلدی برو جلو زن خودتو بگیر ...زن خودش یعنی الان مهشید زن نیماست یعنی ..یعنی نیما شوهر مهشیده ..نه نه معلومه که نه اونا که هنوز عقد نکردن یه صیغه محرمیت سادست. خودمم میدونم دارم خودمو گول میزنم کار دیگه از کار گذشته اون دوتا الان مال همدیگن چون خودشون اینطور خواستن ..چون نیما خواسته ..چون دوسش داره ..چون مهشید عشقه نیماست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم از رفتار اون شبش چی باید بفهمم وقتی فکر میکنم میبینم نیما همیشه همینطور بوده یادمه یه روز من و پونه داشتیم از مدرسه برمیگشتیم اون موقع دوم دبیرستان بودیمو اون روز کلاس فوق العاده حسابان داشتیم و تا ساعت 3 کلاس داشتیم .چندتا کوچه بالاتر از مدرسمون خونه پونه اینا بود و چند تا کوچه بالاتر از پونه اینا خونه ما بود. همینطور اروم اروم داشتیم میومدیم که پدرام داداش پونه رو دیدیم داره میاد دنبالمون . اومد جلو گفت_دیر رسیدم داشتم میومدم دنبالتون؟زود تعطیل شدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه نگاش کردو گفت_اولا سلام دوما پیاده چرا اومدی ماشینت کو ما که خودمون پا داریم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام خندیدو گفت _اولا علیک سلام دوما ماشینم دست دوستمه بعدم دوست داشتم نقش بادیگارد دو تا خانم محترمو داشته باشم .بعدم رو کرد به منو گفت _احوال جانان خانم ؟خوبی شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خندیدمو گفتم_مرسی تو خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام_منم خوبم.بعد به جلو اشاره کردو گفت_بفرمایید خانما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه بین منو پدرام ایستاده بودو میرفتیم سمت خونه تا رسیدیم خونه پونه اینا کشتمون بسکه جوکای بیمزه گفت و ما به بیمزگیشون خندیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر خونه پونه اینا بودیم هی اصرار میکرد که بیا بریم تو ولی من چون میدونستم نیما امروز میاد خونمون که با ماهان سر یه نقشه ای کار کنن قبول نکردم و گفتم_نه پونه جون مرسی باید برم پدرام ممنون خدافظ. سریع برگشتم داشتم میرفتم که دیدم پدرام داره بام میاد.ایستادم گفتم _
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوکجا ؟خندید و گفت _من رفیق نیمه راه نیستم گفتم که الان دارم ازت محافطت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینم دیوونه بود برا خودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام 24 سالش بود و ترم اخر ارشد تربیت بدنی بود و یه باشگاه بدنسازی تاسیس کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه همین هیکل ورزیده و رو فرمی داشت چهرشم تقریبا شکل پونه بود.سبزه و خواستنی .با من خیلی صمیمی بودوقتی میخواست کاری براش انجام بدم ابجی جانان صدام میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا خیابون دیگه مونده بود به خونمون و من داشتم به چرت و پرتای پدرام ریز ریز میخندیدم که صدامم تو کوچه در نیاد که صدای کشیده شدن لاستیکای یه ماشین اومدو بعدش پرت شدن نا غافل پدرام و افتادن یه پسر جوون که متاسفانه شکل نیما بود رو پدرام . دعوا کتک کاری نیما میزد پدرام میزد. اولش هنگ بودم ولی سریع به خودم اومدم و رفتم دست نیما رو گرفتم و هی میکشیدمش .گفتم_نیما تروخدا ولش کن .کشتیش نیما جون من .جان جانان ولش کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما یه نگاه بهم کرد وبالاخره از روش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه اول لباسش کنده بود و گوشه لبش و دماغش خونی بود .نگاه بیشعور پدرام چکارش کرده با یه اخم برگشتم سمت پدرام که جیغم در اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چرا این شکلی شده .صورتش پره خون بود.چندتا دکمه اول لباسش کنده بود جای انگشتای نیماکه انگار میخواسته خفش کنه رو گردنش بود. یا خدا نه خوبه نکشتش. سریع از تو کیفم دستمال در اوردم رفتم سمتش و خونای رو صورتش رو پاک کردم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم_پدرام خوبی پاشو ببینمت.بلند شد و به سختی رو پاش ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبی پدرام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه مهربون ولی پردرد بهم انداخت و گفت_من خوبم تو نگران نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دستم کشیده شد.دیدم نیما .ترسناک داشت نگام میکرد اومد جلو گفت_این پسره کیه ؟تو اسم اینو از کجا میدونی؟اومد یه چی دیگه بگه سریع پریدم بین حرفشو گفتم _نیما خواهش میکنم تمومش کن .برو تو ماشین اومدم.که ایندفعه پدرام اخمو گفت_جانان این کیه که میخوای باش بری؟میشناسیش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا ایندفعه این .حالا دوتاشون روبروی هم ایستاده بودن و عین این گاوای مسابقه ای نفس میکشیدنو همدیگه رو نگاه میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای نه تروخدا.روکردم سمت پدرامو گفتم _اره پدرام .نیما از فامیلامونه.تروخدا کوتاه بیا .توبرو خونه .اول نمیخواست بره هی میگفت بذار میرسونمت بعد میرم .نیما هم از اونور شاخ و شونه میکشید _مگه من مردم که تو بخوای ببریش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلی التماسش کردم تا راضی شد رفت .وای الان پونه و مامانش که اینو ببینن پس میفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا عجب غلطی کردم. نیما رفت سوار شدو منم سوار شدم هنوز در و نبسته بودم که گاز دادو رفت و دادش در اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این پسره کی بود هان واسه چی باش تو کوچه هرو کر راه انداخته بودی؟برگشتم یه نگاه برزخی بش انداختمو گفتم_حواست به حرف زدنت باشه ها .به تو هم اصلا ربطی نداره این کی بود ولی از اونجاییکه فکرت مسمومه و نمیخوام واسه خودت پرت و پلا ببافی میگم. پدرام داداش پونه بود.امروز تا 3 کلاس داشتیم.اومد دنبالون بعدم منو رسوند تا خونه که تنها نباشم.فهمیدی؟حالا فهمیدی بیگ*ن*ا*ه چه بلایی سر اون بد بخت اوردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما که حالا ارومتر شده بود حق به جانب برگشت سمتم و گفت _اون که حقش بود .بچه پرو تا اون باشه واسه دختر مردم تو خیابون چرت و پرت نگه و صدای هرهرو کرکرشو نندازه تو خیابون .فکر کرده همه بی ناموسن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم یه چپ چپ نگاش کردم. پرو یکی بزنم تو سرشا. همیشه همینطور بود یادش بخیر الانم با این قشقرقی که بپا کرد یاد اون موقع افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا حالا مهمونی اخر هفته رو چکار کنم .عمه هدی واسه نیما و مهشید پاگشا گرفته و همه رو دعوت کرده .اخه این چه کاریه خب فقط عروس و دوماد و دعوت میکردی دیگه.اصلا نمیخوام برم .اخه این شانس من دارم. ای خدا اگه ما شانس داشتیم در خونمون درخت داشتیم.والا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا دوست نداشتم به این مهمونی کوفتی بیام که چی بشه بشینم ناز و اداهای این دختره رو ببینم نه که خیلی هم تحملشو دارم.وای که کسی هم از پس اصرارای این باران بر نمیاد.بس که پیله کرد و میگفت بریم اونجا یکم غیبت مهشید و بکنیم با دخترا .اگر هروقت دیگه ای بود یا راجب هرکسی غیر از مهشید بود پایه غیبت بودم ولی الان نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینطور که باران از زبون حامد شنیده بودکه پسرا میگفتن نیما و زن گرفتنش معلوم نیست اینو از کجا پیدا کرده .اخه این مهشید دیگه زیادی باز و اپن بود.فک فامیل ما هرچقد هم که راحت و بی خیال بودن ولی جلوی این دختره لنگ میندازن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اصرارای باران مجبور شدم که برم از طرفی هم خودم دوست داشتم که برم و رفتاراشونو زیر نظر بگیرم با اینکه حسابی داغون میشم ولی نمیتونم جلوی این حسم رو بگیرم .واسه مهمونی امشب اصلا حس اماده شدن نداشتم .یه جین مشکی و یه تونیک تنگ خردلی پوشیدم با صندل مشکی وشال مشکی. دوست نداشتم ارایش کنم ولی هم صورتم بی روح میشد هم اینکه نمیخواستم جلو این دختره کم بیارم. یه رژ رنگ لب و یکم ریمل و عطر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن زودتر از بقیه اماده شدم چون کار زیادی نداشتم اومدم تو حیاط و رو تاب نشسته بودم که ماهان اومد بیرون .نشست کنارم و گفت_خوبی جانان ؟چند وقته زیادی تو خودتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیزیم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهربون نگام کردو گفت_یعنی من نباید بفهمم ابجی کوچیکم چشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم نمی خواست تحقیر شم حداقل نه بیشتر از این .دوست نداشتم جلوی خونوادم جلوی داداشم کوچیک شم. با اینکه همیشه حرفامو برا ماهان میگفتم ولی این یه مورد اصلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو که میدونی من هرچی بشه اول به تو میگم. نه چیزیم نیست.یه سردرد کوچولوه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه اماده رفتن بودیم که ماهان از کنارم بلند شد و گفت_ نمیدونم ماها اگه این سردردامونو نداشتیم چه بهونه ای واسه گوشه گیریامون پیدا میکردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین یعنی چی الان؟یعنی باور نکرد؟خب معلومه که باور نمیکنه من کی با یه سردرد اینطوری میشدم که الان بار دومم باشه. خودمم میدونم از اون جانان دو سه ماه پیش خیلی فاصله گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهممون با پرادوی ماهان رفتیم.البته باران زودتر با حامد رفته بود که کمک عمه باشه به هر حال مادر شوهری گفتن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدیم خیلی استرس داشتم. همه اومده بودن جز نیما و مهشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه عمه هدی یه اپارتمان 200متری تو یه برج خوشگل تو بهترین نقطه تهران بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهمه سلام و احوالپرسی کردیم و نشستیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام به سروین افتاد یه گوشه نشسته بود و به یه نقطه خیره شده بود .اخی اینم تو مرحله فسردگیه .شکست عشقی خورده دیگه. چه جالب من و سروین هردوتامون شکست خورده عشقی مشترکیم. اوه مای گاد عجب جمله ای شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چی سروین اینطوری زل زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب برگشتمو دیدم که شروینه.یه لبخند زدمو گفتم _نگام به سروین بودفکرم جای دیگه ای بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین_اگه فضولی نباشه میتونم بپرسم فکرت کجا بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا حالا چی به این بگم هنوز داشتم فکر میکردم که زنگ و زدن و همه گفتن _ا بالاخره عروس دو ماد اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقد دیگه از این دوتا کلمه بدم میاد.چرا من دوست ندارم نیما دامادی باشه که عروسش مهشیده؟خب معلومه بسکه حسودی .ولی من حسود نیستم نیما همه زندگی من بود ولی الان شده زندگی یکی دیگه .خودم با خودم دعوام شده بود که در باز شد و نیما و مهشید اومدن تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا ضربان قلبم .لعنتی توهنوز عادت نکردی دیگه باید این عادت و از سرت بندازی قلبت دیگه نباید برای اون بتپه میفهمی عاقل باش .چه جوری حالیش کنم. مطمئنم نمیفهمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین نیما چقده امشب خوشتیپ شده میخواد حال منو خراب کنه.مهشید و نیما با همه احوالپرسی کردن و مهشید رفت که لباساشو عوض کنه.نیما بین جمعیت گشت و نگاش که به من افتاد با یه لبخند و اخم قشنگ اومد طرفم.وا این چرا اینوری میاد.جانان تو چته.حالیت نیست یه روزی تو محرم رازش بودی چرا انقد ازش فرار میکنی؟نمیتونم نمیشه اگه همش جلو چشم باشه چجوری فراموشش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما_هنوزم ازم دلخوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاش کردم که گفت_ولی خوبت شد تا تو باشی به حرف من گوش بدی دیگه نمیخوام با این پسره ببینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا جریان چند شب پیش من اصلا یادم نبود حالا باید چه کار کنم واسه همین با اخم ازش رو گرفتم که اینبار اومد رو صندلی اینورم نشست و گفت_تو هیچ وقت با من قهر نمیکردی جانانی؟دلم میشکنه ها .ببین جانان من یه تشکر به تو بدهکارم بابت اون روز که با مهشید صحبت کردی.من خوشبختیم و مدیون توام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگو تروخدا نگو بیشتر از این اتیشم نزن.حالمو بدتر از این نکن.ولی گفت و داغونم کرد.لعنت به این عشق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره مهشید اومد بیرون .اوه مای گاد.یه دکلته سفید که بلندیش تا بالای نافش بود پوشیده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irودامن کوتاه بالا زانو.یه نگین تو نافش کاشته بودکه برقش تو چشم بود موهای بلوندش و ازاد و رها گذاشته بودبا صندلای سفید و پاشنه بلند رفت پیش بقیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین لباس واسه مهمونی دور همی زیادی باز بود.مخصوصا این کارا از نیما بعید بود باتوجه به سابقه درخشانش .اون خیلی متعصب بود.واسه جشن نامزدی یکی از دوستای خانوادگیمون من یه کت دامن تنگ پوشیده بودم خب خیلی شیک بود و دوسش داشتم.نیما چنان بلایی سرم اوردکه وسطای جشن منو برد خونه لباسامو عوض کردم و دوباره اومدم جشن البته دیگه نمیخواستم بیام ولی دوست نداشتم شب نیما رو خراب کنم.تازه بماند که چقد غرغر شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم تحمل کنم باید یه جوری حال نیما رو میگرفتم .یه لبخند خبیث زدمو گفتم_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهشید چه تن سفید و شیشه ای داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوضوح چسبیدن فکشو دکو دهن و ارواره و کلا هر چی تو اون منطقه بود و دیدم ایول خوشم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه دیگه طاقت نیاورد چون بلند شد و مهشید و صدا کرد و رفتن تو اتاق مهمان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه اومدن بیرون.مهشید که خیلی خونسرد رفت نشست پیش جوونا ولی نیما عصبی و سرخ اومد بیرون.گفتم حداقل مهشید یه شالی رو کمر ل*خ*تش میندازه ولی نه راحت نشسته بود کنا حامد و داشت باش حرف میزد.بارانم عصبی شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود یه خنده تلخ نیما از پس یه دختر برنیومده بود.در واقع مهشید واسه حرفای نیما ارزش قائل نشده بودپس یعنی دوسش نداشت این معادله سادست اون عاشق نیما نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی من بخاطر نیما حاضر به انجام هر کاری شدم .رشتم و بخاطر اون انتخاب کردم تو مهمونی ها اگه از لباسم خوشش نمیومد دیگه هیچ وقت به اون لباس نگاهم نمیکردم با هیچ پسری گرم نمیگرفتم .همه این بدبختیارو هم فقط با من داشت حتی به نگارم گیر نمیداد ولی من همه رو با جون و دل قبول میکردم چون دوسش داشتم و دارم شاید بیشتر از قبل اره حس میکنم که تشنه ترم .وای جانان تمومش کن این غصه هارو مثل شبای دیگه بذار تو اتاق خودت خلوت خودت امشب و خراب نکن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و یه نفس عمیق کشیدم و رفتم تو جمع جوونا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها همه دور هم نشسته بودن و با هم حرف میزدن و میخندیدن.ولی من فقط به حرفاشون گوش میدادم نه حرفی نه نظری نه بحثی.داشتم به حرفای نگار و باران گوش میدادم که شاهین دوباره زد کانال کمدی و رو کرد به ماهان و با صدای بلندی گفت_ماهان این خانم ما چشه ؟کسی تو خونه اذیتش کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین ماهانم که کلا سیب زمینی غش خنده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهشیدم فکر کرده بود واقعا خبریه گفت_ا شاهین جون شما دوتا نامزدین؟من نمیدونستم .اتفاقا چقدم به هم میاین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کردم و رو به شاهین گفتم_بیمزه بازیات تموم شد.خوشت میاد منو حرص بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه شاهین با خنده گفت_دلتم بخواد من بیام بگیرمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو کرد به مهشیدو بایه لحن بامزه ای گفت_دست رودلم نذار مهشید خانم که خونه.این دختره که اصلا منو تحویل نمیگیره هی بش میگم بابا جامعه با کمبود گل پسرایی مثل ما روبرو ه یه دفعه دیدی از دستت پریدما.حالا از ما گفتن بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه داشت چرت و پرت میگفت .بلند شدم و عصبی رومو بهش کردم و گفتم_چند دفعه بهت بگم از این جلف بازیا در نیار خیلی خوشم میاد ازت بیام زنت بشم سن بابامو داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رومو کردم سمت ماهان و گفتم _درضمن ماهان خان هویج حضورش پررنگ تر از شما بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانی روموگرفتم و رفتم تو جمع بزرگترا و کنار عمه هدیه نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه که دید عصبانیم و اخمام تو همه گفت؟چی شده عمه جون؟باز با شاهین بحثت شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اخه عمه نمیفهمه هی داره پرت و پلا میبافه.این دختره مهشید فکر کرده بود ما واقعا نامزدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه افتادغش غش خندیدن و گفت_وای از دست این شاهین.ولش کن مهشید هم عادت میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که ارومتر شدم رومو کردم اون سمت دیدم این شاهین دیوونه هی داره چشمک میزنه و با دستش قلب درست میکنه میفرسته سمت من .ب*و*س پرت میکرد.مثلا میخواست اشتی کنه.این بشر ادم بشو نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرومو کردم اینور که باران اومد کنارم نشست.اوه اوه اخماشم توهم بود. حسابی عصبانی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم و اروم گفتم؟چیه بارونی توخودتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی داد زد _صد دفعه نگفتم نگو بارونی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای وای خیلی عصبانیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب حالا چته رم کردی .چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چپ چپ نگام کردو گفت_از دست این دختره جلف.راست راست راه میره وبا اون لباسش همه زیرو بمش پیداست. والله ما هم دیگه از لباسا نمیپوشیم حداقل تو این مهمونیا.حالا این هیچ هی باید از ب*غ*ل این و اون بکشیش بیرون .یه جور با ناز میگه حامد جون که من که زنشم بش نمیگم.از این نیما این بی غیرتیا بعید بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای ابجیم غیرتی شده یه لبخند بهش زدم و گفتم _بابا این که با همه همینطوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران _بیخود کرده یه شرمی یه حیایی. من که دختر عموی شاهینم خودمو انقد نمیندازم تو ب*غ*لش و هی خودمو بش نمی چسبونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست میگفت مهشید وقتی با یکی حرف میزد به بهونه خندیدن خودش و مینداخت تو ب*غ*ل طرف.یا با چشماش خیلی بازی میکرد.میخواست با چشماش رو طرف مقابلش که اکثرا هم مرد بودن تاثیر بذاره که البته خوبم گذاشته بود.نیما رو همینطوری خام کرده بوددیگه وگرنه مثل من نبود که تا یه پسر بام حرف میزد عین سیب سرخ میشدم. و سرم و مینداختم تو یقه لباسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو باران گفت _وای جانان نبودی چی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو که پاشدی رفتی شاهین هنوز داشت مسخره بازی در می اورد.یهو نیما اخم کردو گفت_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین تمومش میکنی یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه شاهین با همون لحن لودگیش گفت_زن خودمه اختیارش رو دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای نیما شد عین میر غضب .عصبی گفت_اون زنتو نیست شوخیش هم زشته.دیگه نبینم باش اینطوری حرف بزنی فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد اونوقت مهشید گفت_نیما تو واسه چی حرص میخوری.خب شاید دوسش داره و داره اینجوری ابراز علاقه میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایندفعه همه نگاها برگشت سمت شاهین.این شاهینم به تته پته افتاده بود .گفت_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب معلومه من جانان و دوسش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای نیما شد عین اژدها بلند شد رفت بیرون. حمیدم سریع رفت دنبالش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایندفعه ماهان برگشت سمتشو گفت_منظورت از اون حرفا چی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای فکر کن ماهان غیرتی شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهینم عین موش ابکشیده شده بود گفت _خب جانان مثل خواهر خودم میمونه دوسش دارم اینم که باهاش شوخی میکنم همه میدونند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی با حال بود حیف که رفتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود هم به حرفای شاهین و.میخواست چی رو هم سر در نمی اوردم از رفتارای نیماچه مرگش بودتا کی میخواست این بازی مسخره رو ادامه بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر شام که دیگه حالم بهم خورد.نیما و مهشید کنار هم نشسته بودن این نیما هرچی که سر میز بود ریخت تو بشقاب مهشید.مهشیدم ذوق میکردو بعد سرشو میاورد بالا با یه نگاه مغرور منو نگاه میکرد.میخواست چی رو ثابت کنه .که من باختم .اره قبول تو بردی .ترو خدا دیگه تمومش کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب خودم و خیلی باختم.خیلی .باید یه جوری از این قضیه بکشم کنار.باید فراموشش کنم.ولی چطوری اینا همش عین اینه دق جلوی منن.چطور فراموشش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبینید اقای محتشم من دلایل خاص خودم و دارم.من قصد ازدواج ندارم.نمیدونم چه طوری اینو باید بهتون بفهمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلیرضا_به مرگ خودم یه دفعه دیگه بگی اقای محتشم خودمو میکشم.دقت کردی وقتی میگی اقای محتشم من هی دور و ورم و نگاه میکنم .هی فکر میکنم بابامه یا روح بابا بزرگ خدابیامرزم پشت سرمه .بابا یه کلام بگو علیرضا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود نمیدونستم چه جوری حالیش کنم که بابا این قضیه منتفیه ولی مگه حالیش میشد.یه هفته از اون پیشنهادش گذشته بودو 3 روز از شب مهمونی عمه هدی.اصلا دوست ندارم به اون شب فکر کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه اگه این مشکل تو رو حل میکنه باشه تو علیرضا ولی جواب من همونه که گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در دانشگاه سریع زدم بیرون پونه و پدرام تو ماشین منتظرم بودن.سریع عین فراریا پریدم تو ماشین و گفتم _بدو پدرام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرامم گازشو گرفت و رفت.یکم که رفتیم یهو پدرام زد زیر خنده .در واقع ترکید از خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا نخند کی بخند میخواستم یکی بزنم تو سرش ولی گفتم نه داره رانندگی میکنه ولش کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه اخم کردم رومو کردم اونور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه رو به پدرام گفت_چته تو به چی میخندی؟یه نگاه تو اینه بنداز مادر فولاد زره رو ببین.نگا چطور نگات میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام یه نگاه بمن انداخت و اروم اروم خندشو قورت داد ولی به سه ثانیه نکشید دوباره ترکید از خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میشه بگی به چی میخندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام_به تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمو نگاش کردم و گفتم_به چیه من میخندی به این بدبختی که توش گرفتار شدم که باید عین جیمز باند برم وبیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا از دست این علیرضا باید نامحسوس میرفتم و میومدم.نکه ادم سیریشی باشه نه ولی من میترسیدم از نگاه معصومش که چی جوابشو بدم خودسرم بود میدونستم ببینه من کاری نمیکنم خودش دست میجنبونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام_اخه تو که خودت و ندیدی عین این ادما که یه گروه مافیا و قاتل افتادن دنبالشون پریدی تو ماشین و گفتی بدو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرومو کردم سمت شیشه ماشین و گفتم_ خنده نداره که خب تو بیا باش حرف بزن .ببین دردش چیه شاید تو تونستی بش بفهمونی قصد ازدواج ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام قیافش عین علامت تعجب شد گفت_وای بد شد که پس حالا من چکار کنم؟کلی ارزو داشتما حالا میرم معتاد میشم تو جوب میخوابم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم پدرام به دختر شریک باباش علاقه داره اسمش ستاره بود.با دنیا عوضش نمیکرد.من دیده بودمش دختر خوبی بود و پرستاری خونده بود.و از همه مهمتر به این جفنگ بازیای پدرام عادت داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپونه یه لنگه ابرو انداخت بالا گفت_به گوش ستاره میرسه ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام قیافشو عین ادمای ترسیده کرد و گفت_برو بابا نخواستیم انگار دختر قحط اصلا من ستارمو به یه دنیا نمیدم انگار نوبرشو اورده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد اروم چشمک زد و گفت _ولی اگه پشیمون شدی شمارمو از پونه بگیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم بود جن و پری یکیم از دریچه پرید.این شاهین کم بود پدرام خلم بش اضافه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****************************************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب همه خونه عمه مریم دعوتیم هم مهمونی هفتگی وهم پاگشای اون دوتا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه خسته شدم واقعا از این مهمونیا نمیدونم اینا حرفیم برا گفتن دارن یا نه.اخه خدا من چه جوری بیام خودت بهم حق بده چطوری نیما رو فراموش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرم مهمونی از یه طرف عذاب میکشم نرم میان به زور میبرنم.اونسری همه خونه عمو نوید دعوت بودیم من امتحان داشتم نرفتم.1 ساعت بعد از رفتن مامان اینا .دیدم یکی دستشو گذاشته رو ایفونو بر نمیداره ترسیدم .نگران شدم نکنه اتفاقی افتاده.سریع ایفون و برداشتم ولی یهو تصویر منحوس شاهین اومد رو صفحه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خونه خودتونم بود اینطوری زنگ میزدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین_د ن د خونه خودمون اصلا زنگ نمیزنم.در میزنم اونم از نوع ملایمش.دختر تو واسه چی نیومدی بیام یکی بزنم تو سرت. تو دلت برا من تنگ نشده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا این باز شروع کردگفتم_شاهین بخدا امتحان دارم نمیتونم بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا بهونه بودا نیما رفته بود فرانسه منم دوست نداشتم برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهینم از اونور گفت_شوهرت قربونت بره بیا خودم درست میدم بیا عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشعور ع*و*ض*ی باز شروع کرد.دادزدم_شاهین خفه شو وگرنه خودم خفت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم دستشو گذاشت رو دهنشو هی از خودش صدا در میاورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم_چی میگی تو واسه خودت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین_خو مگه نگفتی خفه شم خفه شدم دیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد قیافشو مظلوم کرد و گفت_میای بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود بش من از پس این بر نمیام.گفتم_باشه کاریت نمیشه کرد دیگه الان میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده شیطونی کرد و گفت_قربون خانم خودم.و دوباره من منفجر شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره اینجوریه میگم نرم میان بزور میبرنم.پس مجبور شدم که برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دامن صورتی تا رو مچ پام پوشیدم از جنس کتون که بعضی جاهاش چهار خونه های ریز مشکی و صورتی داشت یه بلوز مشکی که دوتا قلب کوچیک صورتی داشت و یه روسری مشکی با خطای ریز صورتی و صندل مشکی که گل صورتی روش داشت .یه رژ صورتی و ریمل و خط چشم باریک و عطر .کلا شکل پلنگ صورتی شدم. صورتیش اون رنگی نبودا قشنگ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون زود اماده شدم و بقیه هنوز اماده نبودن من با حامد و باران رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین که شدم. حامد لبخند زد و گفت_به چه عجب جانان خانم افتخار دادن سوار درشکه ما شدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه منظورت از درشکه ساناتاست که باید بگم سعادتی نصیب ما شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد خندید و باران برگشت سمت منو گفت_کاشکی نمیرفتیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا تو چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران_مگه تو هم دوست نداری بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیزه خب خسته شدم هی هر هفته مهمونی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر واقع یکم دلشوره داشتم امشب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران گفت_ها نه بابا خوبه که دور همی.من بخاطر این دختره میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یه چشم و ابرو به حامد اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاها مهشید رو میگفت.اینم دیگه زیادی حساس شده بودا.همه میدونستن که حامد جونش میره و میاد واسه باران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند زدمو گفتم _خواهر من الکی جو نده الان دوباره بارونی میشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو داد زد _تو باز گفتی بارونی نمیدونی بدم میاد یاد بارونی و پالتو و چتر میفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاش کردم و گفتم _خیل خب اروم تو دیگه بارونی نیستی تو طوفانی شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره جیغش در اومود.اینجور مواقع فقط حامد میتونست ارومش کنه .که خاک برسر نمیگه خانواده اینجا نشسته.جوون مجرد داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir