رمان حزین به قلم طیبه حیدرزاده
من توی شهر آدمها یه گمشده بودم. سمیر، می خواست قصه گوی سرنوشتم باشه؛ اما روزگار برامون نقشه ها چیده و باند قاچاق آدم هم دشمن خونین من بودن! سمیر مرد کینه ای و بد اخلاقم، قرار منو خوشبخت کنه؟ آیا اونم مثل آدمهای دیگه یه روی سیاه و شیطانیم داره؟ من آخر این بازی نمی دونم. تو این طوفان خاکستر میشم یا ...
این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید
سارا
در پارت 7800رمان خوبیه ولی یکم گنگه.کاش یکم واضحتر نوشته بودی .سپاس از شما
۱ هفته پیشالنا
در پارت 7000جالب شد
۲ هفته پیشماهی
در پارت 6200ماهی چ آرتیست شده
۲ هفته پیشالنا
در پارت 6100زودتر از این منتظر حرف سمیر بودم
۲ هفته پیشالنا
در پارت 5000ماهی درست میگه سیاووش خیلی ساده است برعکس هیکلش
۲ هفته پیش...
در پارت 3900هر کدام از آدمها برطریقی درد دارند
۲ هفته پیشسلام
در پارت 3700خوبه
۲ هفته پیشالنا
در پارت 3200خسته نباشی عزیزم
۲ هفته پیشیاس
در پارت 1800عالییییی
۱ ماه پیشیاس
در پارت 100عالی و متفاوت
۱ ماه پیشرزا
00نویسنده جان چرا از حالت سکه ای خارج کردین آخه شاید کسی نتونه عضو یت رمان را بگیره 😪
۴ ماه پیشاسرا
00🙏💋
۵ ماه پیشاسرا
در پارت 2200واقعاهم سمیرکیه؟؟؟؟🙏😘
۶ ماه پیشایناز
۱۴ ساله در پارت 110خیلی خوبه
۷ ماه پیش
النا
در پارت 10200نسبت سمیر با لعیا چیه .یعنی لعیا مادر سمیر