رمان انتقام می گیرد به قلم یلدا فلاح
لیلی دانشجوی رشته ی عکاسی و دختری آروم و بی سروصداست که به خاطر شرایط خاص زندگی که داشته و داره منزوی و گوشه گیر شده.. عاشق یکی از هم کلاسیاشه به اسم سیاوش آزادروش و به شدت حس می کنه تو رقابتش برای بدست آوردن قلب این پسر بین دخترهای دیگه بازندست و این وسط همه چیز به تصمیم این پسر بستگی داره… و زمانی که باید بگذره و همه امیدوارن با گذشتنش بدی ها بره و خوبی ها به جاش بیاد.. اما آیا واقعا همیشه اینطوری میشه ؟ آیا همیشه با گذشتن زمان خوشبختی پیدا میشه… شاید هم زمان همون چیزی باشه که در نهایت انتقام میگیره
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۵۴ دقیقه
تعداد صفحات : 1003
ژانر : عاشقانه
دانلود رمان انتقام می گیرد
خلاصه رمان :
لیلی دانشجوی رشته ی عکاسی و دختری آروم و بی سروصداست که به خاطر شرایط خاص زندگی که داشته و داره منزوی و گوشه گیر شده.. عاشق یکی از هم کلاسیاشه به اسم سیاوش آزادروش و به شدت حس می کنه تو رقابتش برای بدست آوردن قلب این پسر بین دخترهای دیگه بازندست و این وسط همه چیز به تصمیم این پسر بستگی داره… و زمانی که باید بگذره و همه امیدوارن با گذشتنش بدی ها بره و خوبی ها به جاش بیاد.. اما آیا واقعا همیشه اینطوری میشه ؟ آیا همیشه با گذشتن زمان خوشبختی پیدا میشه… شاید هم زمان همون چیزی باشه که در نهایت انتقام میگیره
به نام او که داده هايش رحمت و نداده هايش حکمت است .....
باراني که روزها
بالاي شهر ايستاده بود
عاقبت باريد
تو بعدِ سال ها به خانه ام مي آمدي ...
تکليفِ رنگ موهات
در چشم هام روشن نبود
تکليفِ مهرباني ، اندوه، خشم
و چيزهاي ديگري که در کمد آماده کرده بودم
تکليفِ شمع هاي روي ميز
روشن نبود
من و تو بارها
زمان را
در کافه ها و خيابان ها فراموش کرده بوديم
و حالا زمان داشت
از ما انتقام مي گرفت
در زدي
باز کردم
سلام کردي
اما صدا نداشتي
به آغوشم کشيدي
اما
سايه ات را ديدم
که دست هايش توي جيبش بود
به اتاق آمديم
شمع ها را روشن کردم
ولي
هيچ چيز روشن نشد
نور
تاريکي را
پنهان کرده بود...
بعد
بر مبل نشستي
در مبل فرو رفتي
در مبل لرزيدي
در مبل عرق کردي
پنهاني ،بر گوشه ي تقويم نوشتم :
نهنگي که در ساحل تقلا مي کند
براي ديدن هيچ کس نيامده است
" گروس عبدالمالکيان "
***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد چراغ ها را خاموش کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز همهمه ي بچه ها که پشت در دو لنگه کمين کرده بودند فروکش نکرده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام جيغ کوتاهي کشيد و بلافاصله صداي ارشيا آمد که ببخشيد پايت را لگد کردم حواسم نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خنديدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام غرغرکنان گفت : ببين توروخدا واسه تولد يه الف بچه به چه وضعي کشيده شديم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد که سعي مي کرد خودش را جايي کنار من مخفي کند پچ پچ کنان گفت : خوبه نمرديم و معنيه بچه رو هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهميديم ...دوستان عزيز ازين به بعد با صلاحديد سرکار الهام خانم به جاي واژه ي نره غول از واژه ي دلنشين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه استفاده مي کنيم ! آخه خواهر من کي به دومتر قد و چند صد کيلو ميگه بچه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيلوفر از جايي نامعلوم اعتراض کرد: کجاش دومتر قد و چند صد کيلو!؟! بنده خدا سياوش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد که دقيقا پشت سرم قرار گرفته بود به شانه ام زد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناشيانه سر برگرداندم و به طرفش ...در تاريکي چشمهايش برق شيطنت باري ميزد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجايي شما مادموازل..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چي ..؟ من ..؟ همينجا..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همينجا...آخه دورغم بلد نيستي بگي جوجه خانوم! بگو ببينم کي باعث شده اينجوري بري تو فکر..؟ به جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد بدخواه مدخواه داشته باشي ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم: صبر کن ..صبر کن ..تند نرو.....دوباره واسه خودت خيال پردازيم نکن ..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اها..حالا اسمش شد خيال پردازي ..! ضربان قلبتو منم دارم ميشنوم...! ميگن اين همه استرس واسه پيرزني به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسن و سال شما اصن به صلاح نيستا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخوداگاه دستم رفت طرف قلبم و پيراهنم را چنگ زدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم وحشيانه به درو ديوار تنم مي کوبيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب گلويم را قورت دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخير..! اولا که سخت در اشتباهي قلبم از هميشه ام آرومتر ميزنه در ثاني ميگن فضولي براي پيرمردي به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسن و سال شما هم چندان خوب نيس !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اتفاقا فضولي کار پيرمرداس...البته بلا نسبت تمام پيرمرداي فاميل شما و خودم و الهام و ارشيا و نيلوفر و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش و..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه ..خوبه ..بسه ..سرم رفت چقد حرف ميزني تو...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهانش را باز کرد که چيزي بگويد که صداي مشتاق و هيجان زده ي نيلوفر متوقفش کرد: رسيدن.!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه سکوت کردن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه ي انفجار کاغذ رنگي ها را محکم تر توي دستم فشردم...حالا خودم هم مي دانستم که قلبم آنقدر تند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميزند که حامد که در چند سانتي متري ام ايستاده مطمئنا احساسش مي کند. صورتم گر گرفته بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا هر دفعه اينطوري مي شدم؟ چرا نمي توانستم خودم را آرام نشان بدهم و وانمود کنم که نسبت به اين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقضيه کاملا بي تفاوتم ! هر بار بدتر از بار قبل مي شدم...شک داشتم که دفعه هاي بعدي يکدفعه فلج نشوم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلويش نقش زمين نشوم...هربار مثل دفعه ي اول همان حس و حال آشنا به سراغم مي آمد. نه تکراري مي شد نه عادت...، توي تاريکي اتاق، مقابل جفت جفت چشمهاي سياهي که شيطنت آميز از اين سو به آن سو مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخيدند، توي سکوت، صداي حرف زدنش با حسام را مي شنيديم که نزديکتر مي شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستوانه را بين انگشتانم فشردم..بايد بالاي سرش منفجر مي کردم تا کاغذ رنگي ها توي هوا پخش شود..همه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيم خيز شده بودند..دستگيره ي در که چرخيد حامد توي گوشم گفت طرز کارشو که بلدي پيرزن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي متين و آرامش بخشش آمد: چرا تاريکه ؟ فکر کنم بچه ها امشب نيومدن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسام هلش داد به داخل ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکدفعه چراغ ها روشن شد...صداي سوت و جيغ و دست فضاي اتاق را پر کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا نوبت من بود...دستپاچه ته استوانه را چرخاندم، قبل از آنکه بفهمم رويش را به کدام طرف گرفته ام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرين چيزي که به خاطر مي آوردم چهره ي خندان و متعجب سياوش بودو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانفجار..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل اول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irليلي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداهايي نامفهوم توي مغزم مي چرخيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ميگم ببريمش دکتر..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه چيزي نيست فکر کنم فقط شوکه شده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه چرا بهش ياد ندادين طرز کارشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ياد داده بوديم بلد بود..نمي دونم چرا اينجوري شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هول کرده حتما..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بعلهه ...معلومه که هل کرده..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان وقت اين حرفا نيست که ، حامد يه ليوان آب بيار سريع ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ليلي ...ليلي خانوم..صدامو ميشنوي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس کردم دستي زير گردنم رفت و سرم را از زمين بلند کرد..چند قطره آب به صورتم پاشيده شد. ترجيح
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دادم از زور شرم و خجالت چشم هايم را باز نکنم . اين حس وقتي در من شدت گرفت که از لاي پلک هاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيمه بازم، سياوش را در فاصله اي نزديک به صورتم ديدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها بالاي سرم دايره وار ايستاده بودند و با نگراني نگاه مي کردند. سياوش لبخند گرمي زد و روبه بچه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : بفرمايين به هوش اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه نفس عميقي کشيدن و پراکنده تر شدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد کنارمان زانو زد و گفت : من که ازت پرسيدم طرز کارشو بلدي يا نه جوجه خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخجالت زده با نگاهي قدرشناسانه به سياوش سرم را از روي دستش بلند کردم و در جايم نشستم . اطرافم پر از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذ رنگي هاي ريز و درشت بود. استوانه چند متر آن طرف تر پرت شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حامد نگاه کردم و با بغض گفتم : همه چيو خراب کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتي در آن موقعيت هم توان نگاه کردن به سياوش را نداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشيا که صدايم را شنيده بود، در حاليکه شمع ها را روي کيک جاساز مي کرد با شوخ طبعي گفت : فداي سرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهر من ..چيزي که زياده تولد واسه خراب کردن اصلا مي دوني چيه ؟ من و حامد و الهام هم تولدمون تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين ماهه ..! اين خراب شد يکي ديگه اون يکي خراب شد يکي ديگه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خنديدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند غمگيني زدم خواستم بلند شوم که سياوش از کنارم با نگراني پرسيد: حالت خوبه ؟ مي خواي چند لحظه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشين بازم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را پايين انداختم : نه ..خوبم مرسي ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با خودم گفتم از اين خرابتر نمي تونستي بکني دختر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زحمت سر پا شدم. هنوز هم سرم گيج مي رفت . مانتوي بلند رنگارتگ گَل و گشادم را تکان دادم تا کاغذ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگي ها بريزد. اين همان مانتويي بود که حاج آقا اسمش را گذاشته بود خلعت دلقک و سياوش مي گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهارموني چشم نواز رنگ ها! حقيقتا که نگاه ها چقدر مي تواند متفاوت باشد. يکي چشم بسته تمام چيزهاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجديد را به سخره بگيرد و يکي ديگر در مسخره ترين چيزها دنبال زيبايي هاي جديد باشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم را روي سرم مرتب کردم و با گام هايي لرزان به جمع بچه ها پيوستم که حالا شمع هاي روي کيک را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشن کرده بودند و سياوش را به طرف خودشان مي خواندند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه هاي اين جمع را عزيزترين و با ارزش ترين دوستان زندگي ام تشکيل مي دادند. به غير از الهام، خواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش بقيه همه دانشجوهاي وردي هشتاد و چهار رشته ي عکاسي دانشکده ي هنر بودند. با اينکه يک سال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نيم بيشتر از آشناييمان نمي گذشت اما باز هم صميمت و معرفتي در جمعمان بود که نظيرش را هيچ جاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگر و در هيچ دوره ي ديگري از زندگيم تجربه نکرده بودم. و حقيقت اين بود که احساسي که در اين يک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسال و نيم هم داشته ام هرگز قبل از تر از اين هم تجربه نگرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم را در حلقه ي بچه ها قرار دادم که حالا گرداگرد سياوش آهنگ تولدت مبارک را زمزمه مي کردند. شعله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاي شمع توي چشمهاي سياه رنگ و شفافش مي درخشيد...با همان لبخند آرامش بخش هميشگي ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بچه ها همراه شدم. آهنگ را زمزمه کردم...تمام که شد نيلوفر خودش را لوس کرد و با ناز گفت : آرزو يادت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنره سياوش خان....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش ابرويش را بالا انداخت و در فکر فرو رفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد با مسخرگي گفت : اووووه...چه تفکريم مي کنه پروفسور..! واقعا همينه که ميگن ، آرزو بر جوانان عيب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيست ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر دلم مي خواست آن لحظه توي ذهنش بودم و مي دانستم به چه فکر مي کند. دوست داشتم بدانم کدام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزوهايش را براي زودتر برآورده شدن جلوي چشم مي آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام گفت : اينا همش خرافاته ! من پارسال سر تولدم يه آرزو کردم بهش که نرسيدم هيچي برعکسشم اتفاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافتاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کسري از ثانيه چشمهايش را بست و همرمان با فوت کردن شمع ها باز کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خندانش را از بچه ها که شلوغ مي کردند گرفت و به چهره ي من انداخت که مشتاقانه دست ميزدم. حالت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش تغيير کرد. تغييري که فقط خودم فهميدم. يک جور خاص..مثل هميشه ...که تا مغز استخوان آدم را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوراخ مي کرد. لبخندش مهربان تر شد و چشمکي زد که به گمانم هيچکس جز من نديد. چرا که حالا همه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول زدن حامد بودند که انگشت اشاره اش را توي کيک فرو برده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهول شدم. مثل بچه هاي کوچک .. سريع سرم را پايين انداختم ...حرارت از گونه هايم بيرون ميزد..همه چيز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقشنگ بود..همه چيز عجيب بود.... قشنگ ترين لحظه هاي دنيا...انگار روي ابرها راه مي رفتم ...کاش لحظه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوقف ميشد..کاش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچند مي دانستم اگر در همان حال و هوا بمانم خيلي زود حامد مچم را خواهد گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي کردم کنترل اوضاع را به دست بگيرم. حواسم را پرت کردم به بچه ها که هنوز با حامد درگير بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرکسي يک کوسن دست گرفته بود و او را مي زد.ميخواستم به قيافه ي زار و خنده دارش بخندم اما در چنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرايطي خنديدن هم سخت و تصنعي است فقط مي خواهي بروي يک گوشه شايد اتاق خلوت خودت توي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنهايي به لحظه هاي قشنگي که گذراندي به نگاه هايي که رد و بدل شده فکر کني و با معنيه تمام اين ها رويا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبافي کني ... اما به جاي تمام اين ها بين آدمهايي که هراس داري هر لحظه از التهابت با خبر شوند بايد براي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونسرد و بي تفاوت نشان دادن خودت بجنگي ...هرچند که ديگر طرز فکر خود سياوش برايم چندان فرق نمي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد. شايد حتي ازينکه از احساسم دربياورد هم ناراحت نمي شدم..شايد اين قضيه خودش باعث فرجي مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد..شايد باعث مي شد به من بيشتر فکر کند..شايد من هم برايش به همان جديتي ميشدم که خودش در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگي ام شده بود...تحمل اين وضع يکنواخت بعد از يک سال و نيم کم کم برايم عذاب آور مي شد...شايد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينکه احساسم به خودش را مي فهميد همه چيز را تغيير مي داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد معترضانه از زير ضربه هايي که چپ و راست به صورتش مي خورد گفت : بابا..آخه جشن تولده يا جشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپتو...گدابازيا چيه درمياريد؟ يه انگشت کيک اين حرفا رو داره آخه ؟ داداش سياوش تو يچي بگو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتي برنگشتم به سياوش نگاه کنم که گفت : اون بنده خدا رو ول کنيد...بياييد ميخوام کيک و ببرما..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کي ر*ق*ص چاقو ميره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خنديدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيلوفر دوربينش را از روي ميز برداشت و گفت : بزا قبلش از خودت و کيکت چندتا عکس بگيرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوربين را جلوي صورتش گرفت و چشمش را چسباند به دريچه ي کوچک بالايش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آماده؟ بخند...بيشتر..بيشتر...آهاا..عاليه ...يک ..دو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه را نگفته الهام و حامد کله کشيدند و خودشان را انداختند توي کادر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعکس گرفته شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش با مشت کوبيد توي سر حامد: هميشه عين زرافه گردنت وسط عکساي من درازه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما زورش نرسيد به خواهرش چيزي بگويد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خنديدند. نيلوفر دوباره دوربين را جلوي چشم گرفت و گفت : اصن خودتو ناراحت نکن سياوش جان بازم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميگيريم ...يکي اون دوتا رو فقط مهار کنه که باز نپرن وسط ..يک ..دو...سه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نيلوفر تشکر کرد و آستين هايش را بالا زد تا کيک را ببرد.حالا نوبت سخت ترين قسمت ماجرا بود. کادو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز يک ماه پيش قرار گذاشته بوديم هرکس جداگانه هديه اي متناسب با علايق و سلايقي که توي اين يکسال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سياوش ديده و شناخته بخرد و تا روز تولد مخفي نگه دارد تا بقيه نفهمند که چه خريده..من برايش يک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب عکس از جاذبه هاي گردشگري شيراز گرفته بودم. جايي که هميشه مي گفت دلم مي خواهد بروم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقعيتش پيش نيامده.. دوباره همه دورتادورش روي کاناپه هاي راحتي نشستيم هرکسي کادويش را روي ميز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشت . با وسواس هميشگي اش در تقسيم عادلانه کيک را به قطعه هاي مساوي برش داد. ارشيا که سعي مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد تعادلش را روي دسته ي صندلي حفظ کند گفت : حالا ما که داريم کيک مي خوريم توام زودتر اين کادو ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو باز کن ديگه بابا...ببينيم سليقه ي رفيقامون چيه چه جوريه ؟ اگه خيلي افتضاح بود ديگه تو تولدامون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدعوتشون نکنيم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش درحاليکه يکي از پاکت ها را به طرف خودش مي کشيد گفت : يعني مي خواي بگي از کادوهاي هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخبر نداشتيد ديگه ..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد با دهان پر گفت : سبيلاتو کفن کنم نه ..! مگه اينا گذاشتن ؟! همه ي عالم و آدم در جريانن من فقط تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکادو خريدن واسه دخترا تبحر دارم. اينا هم که راهنماييم نکردن خلاصه اگه يکم صورتي و ملوس بود به آقايي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودت ببخش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خنديدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش پاکت را بالا گرفت و لبخند زنان گفت : خب ..کي زحمت اينو کشيده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشيا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را فرو کرد توي پاکت و جعبه ي عطري بيرون آورد. از جعبه ي آبي رنگش هم مشخص بود که عطر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورد پسند سياوش است ...عطري که هميشه و همه جا او را با آن مي شناختند. خنک و ملايم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهديه ي بعدي متعلق به الهام بود يک ساعت بند چرم که لابد خيلي هم دوست داشت و خواهرش فقط از اين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلاقه اش با خبر بود. حامد برايش يک عروسک خنده دار گرفته بود که هر وقت با مشت توي سرش ميزدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدايش در مي آمد و آهنگ اعصاب خردکني مي خواند. کادوي مرا از روي ميز برداشت نگاهي به من و نيلوفر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانداخت و با ترديد و شيطنت پرسيد: واسه کدومتونه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدايي که ته گلويم مانده بود گفتم : مال منه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نظرم بيشتر به غار غار يک کلاغ مريض مي مانست . باز هم شرمنده شدم و خودم را جمع و جورتر کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دست شما درد نکنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذ کادويش را با سليقه باز کرد. کتاب را با نگاه تحسين برانگيزي برانداز کرد و ورق زد. نفسم را حبس کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم تمام وجودم سرا پا چشم و گوش شده بود که بدانم خوشش آمده يا نه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بالا گرفت و با محبت گفت مرسي ليلي جان، خيلي دوسش دارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش مي کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين مکالمه هم کافي بود و در حد خودش زيادي هم پرحرف !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب را روي پايش گذاشت و کادوي نيلوفر را بلند کرد...گفت : شرط مي بندم اين يکي ديگه لباسه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيلوفر قهقهه زد: بعله ...درست زدي به هدف !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام با تعجب گفت : آخه آدم واسه اين ابعاد هيکل لباس ميگيره؟!ريسک کردي جانم ...من که خواهرشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچين ريسکي نمي کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامد مشتاقانه گفت اصن غصه نخور نيلو جون...تن سياوش نشد من هستم ..شده ساسون بگيرم اندازه خودم مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنم نميزارم سليقه ات حيف و ميل بشه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيلوفر بدون اينکه از دستهاي سياوش که براي باز کردن کادو بالا پايين مي رفت چشم بردارد گفت : مطمئن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباش اندازه اش ميشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپليور نازک ليمويي رنگي از داخل کاغذ بيرون آمد. سياوش با ذوق گفت واي من عاشق اين رنگم ..محشره..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستت درد نکنه نيلو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش مي کنم بپوش ببين اندازته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را به نشانه ي تاييد تکان داد و پليور را از روي پيراهنش تن کرد. درست اندازه اش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيلوفر بلند شد و جلوتر رفت تا يقه ي پليور را مرتب کند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيزي گلويم را چنگ انداخت ....حسادت بود؟ حسادت ويرانگر ترين حس دنياست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چرخي زد و همه تبريک بارانش کردند. نمي فهميدم يک پليور ساده مگر چقدر جاي وارسي و نمايش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادن دارد که تمامش نمي کردند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمان از آن به بعد به کندي مي گذشت ...بيشتر از قبل در خودم کز کرده بودم. ديگر حتي توان حرف زدن هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنداشتم . دلم شکسته بود..نمي دانم کسي کار بدي هم نکرده بود، فقط يکدفعه بي دليل ديگر حوصله ي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمعشان رانداشتم .. نه حوصله ي الهام و حامد را که يکريز با هم کل کل مي کردند و اگر در هر شرايط ديگري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود بهشان مي خنديدم و در بحثشان شرکت مي کردم، نه حوصله ي ارشيا را که دوربين به دست راه افتاده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تک تک لحظه هاي اين جشن فيلمبرداري کند، نه حوصله ي نيلوفر را که از هر فرصتي براي حرف کشيدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بودن با سياوش استفاده مي کرد..کارش درست بود يا غلط نمي دانم ...فقط مي دانستم من در آن شرايط بي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست و پا ترين و افسرده ترين و بدبخت ترين آدم روي زمينم ....!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي از ساندويچ هايي را که خودم شب گذشته براي تولدش درست کرده بودم از ظرف بر داشتم رفتم گوشه اي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومشغول خوردن شدم. به خودم گفتم چه خنده دار! مثل اين بچه دبستاني هايي که از همه قهر مي کنند و با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتغذيه شان مي روند يک گوشه ي حياط! نيلوفر را ببين ! ببين چطور دور سياوش مي چرخد! ببين چطور با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکات و حرف هايش نظرها را جلب مي کند! کور هم اگر توي اين جمع بود شيفته ي خودنمايي هايش مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد...چه برسد به سياوش که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش چشم از اينطرف و انطرف رفتن هاي نيلو برنمي داشت ...درست نمي فهميدم چه مي کرد! اداي بازيگر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقش رومئو را درمي آورد که در آخرين تئاتر دانشگاه ديده بوديم . همه مسخ حرکات نرم و روانش شده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اما...با بدبختي ، مسخ چشمهاي سياوش که با نيلو از اين سو به آن سو کشيده مي شد. ساندويچم را با بغض
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاز مي زدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحباب روياها و خيال پردازي هاي آن شبم در کسري از ثانيه ترکيده بود...بچه گانه فکر مي کردم که به من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلاقه دارد وگرنه که آدم يکبار برمي گردد ببيند طرفش کجاست يا دل نگرانش بشود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعنتي !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمه ها از گلويم پايين نمي رفت ...چشمهايم پر و خالي مي شدند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش توي آن گرما هنوز با پليور ليمويي رنگش نشسته بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي ارشيا از فکر و خيال بيرون آمدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به به ..ببين کي اينجاس..! سرکار خانوم ليلي بهتاش! يه جمله بگيد به رسم يادگاري براي جناب سياوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را به لنز دوربيني که در چند سانتي متري صورتم قرار داشت انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي اختيار خواندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حال تو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه مي پري ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستي ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست قديمي ات درخت را، با خودت نمي بري ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارشيا گفت : و يه آرزو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه همه ي آرزوهاي قشنگش برسه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو لبخند زدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجشن تولد، توي فرهنگسرا، پاتوق هميشگيمان تا نزديک هاي ساعت نه ادامه داشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره که همه به صرافت افتادند که ممکن است خانواده ها هم نگران شوند کم کم خودشان را تکان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادند.هرکسي از هر جا هرچيزي که به دستش ميرسيد برمي داشت تا سالن را تميز کرده باشد. حامد و سياوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر و صدا مبل ها را جمع و جور مي کردند...الهام و نيلوفر ظرف و بشقاب هاي کثيف را مي شستند، ارشيا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irريسه ها و بادکنک ها را باز مي کرد و من سعي مي کردم با جاروي بلندي که از انباري پيدا کرده بودم کف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالن را جارو کنم . کارمان نزديک به نيم ساعت طول کشيد...بعد سياوش دوباره از همه تشکر کرد و گفت که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي ماشينش جلوي در منتظر است که ما را برساند. البته که دنبال الهام همسرش مي آمد. پس فقط مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانديم من و حامد و نيلوفر و ارشيا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه ان ها هم يکي يکي سالن را ترک کردند. من گفتم همه برويد چراغ ها را خاموش مي کنم مي آيم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها که شدم با تمام توانم به کاناپه لگد زدم تا حرص و بغضم را خالي کنم ...بيرون سيل آسا باران مي آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي قطراتي که به سقف مي خورد مثل تيراندازي يک دسته نظامي منعکس مي شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم خدايا دقيقا هدفت چيه ازينکه آدمو دلبسته و وابسته ي يکي مي کني که اصلا حواسش هم به تو نيست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد به خودم گفتم نه اينکه حواسش هم نباشه ها، بعضي وقتا اتفاقا خيلي زيادي هم حواسش هست ! مثل تور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنگه واشي که ماه پيش رفته بوديم و به خاطر اينکه پام پيچ خورد از همه جدا شد و فقط مواظب من بود! مثل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاس هاي کارگاهمون که هميشه صندليش و ميزاشت بغل دست من و تمام حواسش به کارهايي بود که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميکردم...مثل وقتايي که لباس جديد مي خريدم و با دقت در موردشون نظر مي داد.....بعضي وقتا هم مثل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب که با اين بي توجهياش يه خط قرمز مي کشيد به تمام اميد و آرززوهاي آدم و کاراي قبليه خودشو به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراحتي کتمان مي کرد و مي برد زير سوال !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمدمي مزاج !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره اين بهترين توصيفه براي تو آقاي سياوش آزادروش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته و کلافه راه افتادم طرف کليدهاي برق...سر راه کپه ي کاغذ کادوهاي مچاله رو برداشتم که بريزم سطل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه چشمم افتاد به کتاب خودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کتابي که براي سياوش خريده بودم..به هديه اي که ..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا امشب اينطوري ميشد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار آب يخ ريختند روي سرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهيچوقت در عمرم انقدر تحقير نشده بودم.. هيچوقت !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب را از روي زمين ،قاطي آشغال ها برداشتم و دوان دوان از در پشتي فرهنگسرا که به خيابان راه داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيرون زدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب از سرتا پايم مي چکيد. موهايم خيس شده بود. گريه نمي کردم، نه ! نمي دانم ...يادم نمي آيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب را زده بودم زيربغلم و با قدمهايي عصبي جلو ميرفتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران به صورتم شلاق ميزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما نگرانم شده اند تا حالا! چه فرقي مي کند؟ نگراني شان را مي خوام چکار وقتيکه هديه ام را بين آشغال ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيدا مي کنم و او حتي حاضر نيست پليور خوشرنگش ! را از تنشش در بياورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيابان نيمه خلوت و تاريک منتهي به خانه مان را که به انتها رساندم ساعت نزديک به يازده بود..يادم افتاد که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب سه شنبه است و حتما حاج اقا هم خانه است ...خواستم برگردم بروم خانه ي يکي از بچه ها که جز الهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نيلوفر کسي را پيدا نکردم که حتي بابت شب ماندن در خانه ي او بازخواست نشوم. چاره اي نبود. فقط مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانستم عواقبش حتما زياد است ،کتاب را محکم تر چسبيدم و پا تند کردم تا زودتر برسم . جلوي در خانه ماشين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج آقا را ديدم. موهايم را سرسختانه فرو بردم زير شال و سعي کردم آستين هايم را پايين تر بکشم . کليد را که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي در ورودي حياط انداختم در خود به خود باز شد و امير حسين و مادرش جلويم ظاهر شدند. با خودم گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب افتاده اي روي دور بدبياري .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دانم شکل و ظاهرم چقدر گوياي حالم بود که فاطمه خانم آنطور هول کرد. زد روي صورتش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا مرگم بده! ليلي جان، مادر اين تويي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام دادم و سعي کردم به تبعيت از پسرش که سرش را به سينه چسبانده بود چهره ام را پنهان کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانواده ي شاکري يعني اميرحسين و مادرش چند سالي مي شد که مستاجرمان بودند. در واقع مستاجر ما که نه ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک جورهايي مهمان حاج آقا محسوب مي شدند. طبقه ي دوم را با اجاره ي نصف آنچه که بايد مي پرداختند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاحب بودند. و نسبتشان با ما اينجوري مي شد که فاطمه خانم بچه ي دختر عموي حاج آقا بود. از تمام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاندانشان فقط اين دونفر من و مادر را مي شناختند و آن هم حتما با حق السکوت و ريش گرو گذاشتن که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجايي اين راز را! برملا نکنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم : شما کجا تشريف مي بريد اين وقت شب ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت خواهر زاده ام فارغ شده ميريم بيمارستان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مبارک باشه ، به سلامتي ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زنده باشي دخترم.تو اين بارون کجا بودي آخه تو؟! عين جوجه خييس شدي داري ميلرزي ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو کف دستش را محبت آميز به صورتم کشيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم تو فرهنگسرا بودم با دوستام داشتيم کار انجام مي داديم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت دخترم اين دوست و رفيق بازي هاي دانشگاه رو بريز دور! ببين مادرتم طفلک دل خوشي از اين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرهنگسراتون نداره، واست يه شري آخر درست ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي دلم گفتم درست شده! خبر نداري مادر..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل هميشه در تاييد حرفهايش مطيعانه سر تکان دادم... زندگي در تمام اين سال ها بهم ياد داده بود که جر و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبحث کردن با جماعتي که طرز فکرشون نه تنها کاملا متناقض با فکر توه بلکه افکار تو رو هم رد مي کنن يه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار کاملا بيهوده و اعصاب خرد کنه ، در اين جور مواقع براي حفظ احترام و حرمت ها معمولا بايد يکي از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرفين در ظاهر کوتاه ميومد. و من ازاونجايي که کوچکترين بودم و سنگرم خالي هميشه مي بايست کوتاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميومدم تا سرکش و ياغي و بي تربيت خطاب نشم ...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقيقه اي ديگر هم همانطور جلوي در ورودي يک لنگه پا، معطل ايستادم تا خوب نصيحت بشوم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيرفهم که اين دوست و رفيق بازي هاي دانشگاه به درد نمي خورد و آبروي يک دختر را به خطر مي اندازد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين دوست ها هزار دام برايم پهن مي کنند و...آسمون و ريسمون هايي که بهم بافته شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره با شنيدن اظهار ندامت و پشيمانيم کوتاه آمدند و رفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک ربعي هم دم در معطل شده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيس و تليس خودم را انداختم توي آسانسور. قيافه ام در آيينه ي مقابل زياد از حد مضحک به نظر مي رسيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته و زار..توي آن مانتوي رنگ و وارنگ گل و گشاد که تا زير زانوهايم مي رسيد و حالا آب خورده به بدنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچسبيده بود...لعنت به اين هارموني چشم نواز رنگ ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم روي سرم کج و موهاي وز کرده ام روي پيشماني ام ولو شده بود.همان خرده آرايشم هم با باران شسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده بود و لکه هاي سياه زير چشمهايم حسابي توي ذوق ميزد. با پشت استين چند بار صورتم را پاک کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا چه چيزي در وجود من بود که مي توانست سياوش را به خودش جذب کند؟ هر مزيتي که داشتم آدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهايي مثل نيلوفر که دور و برش کم هم نبودند صد برابرش را داشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاي درشت ؟! اينکه کاري ندارد، با يکم گريم و آرايش مي شود بهترين چشمهاي دنيا را درست کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيني کوچک ؟ خب اين را هم مي شود عمل کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما چيزهايي را که آن ها داشتند من نداشتم و نمي توانستم به دست بياورم. شيطنت ، روحيه ي شاد و سرزنده،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجتماعي بودن، خوش سر و زباني ،اعتماد به نفس ،آزادي .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- طبقه ي ششم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي دلم گفتم گوينده ي آسانسور چه صدايي دارد. کاش لااقل صدايم شبيه به اين بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد يکدفعه از خودم بدم آمد که انقدر غرق حسرت شدم و به ترک ديوار هم غبطه مي خورم. ياد حرف مادر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافتادم که هميشه مي گفت وقتي خدا يه چيز بهت نميده مطمئن باش از يه جا ديگه خيلي بهترشو بهت ميده...،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ناشکري کردن هميشه بدم مي اومد. اما امشب ....رفتار تحقير کننده ي تک تکشون باعث شده بود توي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجودم دنبال ضعف هايي بگردم که شايد به چشم اون ها ميومد و به چشم من نه ! گفتم خدايا به داده هات و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنداده هات شکر..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسيدم پشت در. بسم الله گفتم و آروم جوري که فقط مادر بشنود چند تقه زدم به در.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي قدم هاي سنگيني آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در باز شد. حاج آقا دستش را گذاشت روي چارچوب و راهم را سد کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم را جمع و جور کردم و سرم را انداختم پايين .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساعت همراهت نبوده يا صلاح دونستي که همراهت نباشه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دانستم باز هم مثل هميشه که بازخواست مي شدم زبانم مي گيرد و به من من کردن مي افتم يا اينکه بي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجهت لبخند مي زنم ...و همين حرکات غير طبيعي باعث مي شود طرف بيشتر شک کند و ديگر حتي حرفت هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست باشد باورت نکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لکنت زبان گفتم : کــا...کـارم..تو..تو فرهـنگ ..فرهنگ سرا...طول..کــشيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دقيقا کدوم کارت تو فرهنگسرا طول کشيد؟! بگو بخندها و جلف و جفنگ بازي هاتون يا چيز ديگه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر را ديدم که از پشت دست حاج آقا را گرفت تا او را از چارچوب بيرون بکشاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي آرامش بخشي که مي دانستم پشتش پر از بغض و کينه است گفت : اجازه بديد بياد تو حاج آقا، بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميشينيم با هم حرف ميزنيم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جاي همچين آدم سرخود و ولگردي تو اين خونه نيست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتم لرزيد. آب گلويم را به زحمت فرو دادم و ملتمسانه زل زدم به مادر. که گفت : اجازه بديد بياد تو حرفشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزنه توضيحشو بده اگه بيجا گفت بيرونش کنيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه آرامش اعصاب خرد کني توي کلمه هايش موج مي زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچه که بود روي حاج آقا تاثير گذاشت . نرم شد. پوفي کرد و دستش را انداخت اما از جايش تکان نخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور آب چکان و سر به سينه چسبيده ومظلوم عالم به زحمت از کنارش رد شدم و رفتم داخل .خانه گرم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشن بود و مثل هميشه مرتب و تميز. گرم و راحت ..بوي خوش غذا توي فضا پيچيده بود. دلم ضعف مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت ....به خاطر لباس هاي خيسم نمي توانستم روي مبل هاي شيري رنگ مورد علاقه ي مادر بشينم ..به ناچار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر نزديکترين محل به شومينه سرپا ايستادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر جرات و جسارتش را داشتم حتما مي دويدم به اتاقم در را هم از پشت قفل مي کردم تا مجبور به جواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادن هاي دروغين نباشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج آقا در را با سرو صدا کوبيد به هم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآمد مقابلم سفت و سخت ايستاد. مي دانستم آنقدر عصبيست که حتما صورتش قرمز شده و شايد رگ گردنش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم مي زند. هرچند سرم آنقدر پايين بود که جز زيرشلواري راحتي اش چيز ديگري نمي ديدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : خوب...؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگيج و منگ نگاهش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرسيد: داشتي در مورد فعاليت هاتون توي فرهنگسرا ي ناکجا آبادتون مي گفتي ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر پشت سر شوهرش با بغض ايستاده بود و نگاهم مي کرد. چشم هاي غمگينش کمي نيرو و توان از دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفته ام را بازگرداند. به زحمت گفتم : قراره تا چند وقت ديگه نمايشگاه بزنيم ....داشتيم ..داشتيم کاراشو..انجام مي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداديم ...سرمون گرم شد..بعد...بعد..ديگه متوجه گذر زمان نشديم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همين ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مع ....معذرت ميخوام...ديگه تکرار نميشه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معذرت خواهيه تو آخه چه دردي از من و مادرت دوا ميکنه وقتي آبرومونو ريختي ؟! مگه تو بي سر و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاحابي ؟ مگه بي خانواده اي ؟! مگه ..؟! استغفرالله ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهايش را بست و نفس عميقي کشيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با من لج کردي ؟ ميخواي منو اذيت کني ؟! نقطه ضعفم و فهميدي مي خواي آزارم بدي ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نـه ..نه ..به خدا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قسم خدا رو نخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هايش را کشيد توي هم . از من فاصله گرفت ..چند بار عرض پذيرايي را رفت و آمد. پاهايم در اثر حرارت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشومينه زق زق دردناکي مي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : چه کردم مگه باهات؟! کم گذاشتم تا به امروز؟! زير پر و بالت و نگرفتم ...بلد نبودم درست پدري کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواست تا جاي اون پدر معتاد بي غيرتت و پر کنم ؟! آبرو نخريدم برات که حالا داري آبروم و تو در و همسايه و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچه خيابون ميريزي ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندمين باري بود که توي تمام اين سال ها اين بحث وسط کشيده مي شد. داستان کارهاي کرده و نکرده و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنت گذاشتن ها سر همديگر و به رخ کشيدن يک پدر بي غيرت و معتاد که بعد اين همه مدت معلوم نبود اصلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده است يا زنده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم را سر سختانه فرو خوردم. مادر نشسته بود روي مبل و پيشاني اش را به دستش تکيه داده بود. شايد هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir