گل بهار دختری ساده‌ای... که در روستا زندگی می‌کند... به‌خاطر رسم و رسومات از قبل اسمش روی پسرعموی شهریش است... او فکر می‌کند او را دوست دارد ولی... پایان خوش

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۸ دقیقه

مطالعه آنلاین گل بهار
نویسنده : sogand n

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

گل بهار دختری ساده‌ای... که در روستا زندگی می‌کند...

به‌خاطر رسم و رسومات از قبل اسمش روی پسرعموی شهریش است... او فکر می‌کند او را دوست دارد

ولی... پایان خوش

مقدمه

از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم

از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،

نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم .

از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،

این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست !

میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،

میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،

میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی

از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،

هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم .

گل بهار بلند شو ..هزار تا کار سرمون ریخته..بلند شو برو غذای مرغارو بده مردن از گرسنگی این زبون بسته ها

بدنم رو کش دادم و بیدار شدم..یه خمیازه کشیدم..چشمم به دیوارای کچی خونمون خورد واز جام بلند شدم..

رختخوابم رو جمع کردم وگذاشتم..روی رختخوابهایی که گوشه اتاقمون چیده شده

روسریم رو گره زدم ..کنار در ورودی دمپایی های پلاستیکی قرمزم رو پام کردم..داخل حیاط خاکیمان شدم..دیشب باد زیاد میومد..حیاط پر از خاک شده بود..

رفتم سر شیر آب که درحیاط مون است رو باز کردم برای اینکه پایم گلی نشه..پاهام رو باز کردم..اول دستمو زیر اب کردم تا بدنم به سردی آب

عادت کنه..آب رو داخل مشتم ریختم وبه صورتم زدم..از سرمای آب صورتم..سر شد..

مادرم در حالی که دبه شیری که از گاوها دوشیده..دستش بود..گفت:

- اِ ..تو که هنوز اینجایی دختر بدو ظهر شد ..

به حیاط پشتی خونمون.. که در آنجا مرغ وخروس هایمان رو نگهداری میکنیم رفتم ..

تازه یادم افتاد از غذا های دیشب اضافه مونده..با قدمهای بلند سمت خونمون رفتم وداخل شدم

به آشپزخونه ای که ..فقط یه سینگ دستشویی ویه گاز ویه یخچال داشت و یه سماورکه گوشه آشپزخانه است.. نگاه کردم..

با نگاه دنبال قابلمه که غذای دیشب داخلش بود میگشتم .که پیداش کردم

باقی مانده غذا رو برای مرغ وخروسهایمان ریختم.. و جلو رفتم.. نزدیک لانه مرغا شدم..

دستمو داخل لونه کردم..وتخم مرغایی که مرغا ..تخم گذاشتند رو برداشتم..

هنوز تخم مرغا گرم بودند..این معلوم میکنه که خیلی وقت نیست که تخم گذاشتند...

تخم مرغا رو به داخل خونه بردم.. به شیری که روی گاز است نگاه کردم.. زیرش رو کمتر کردم تا سر نره

جلوی آیینه ای که به دیوار با میخ وصل کردیم رفتم.. وبه خودم نگاه کردم

چشمهایم سبز درشت که دورش مشکیه....رنگ چشمام مثل رنگ چشمای ارغوان دختر عمومه که هردومون به عمو حسین پدر ارغوان رفتیم

بینیم یک مقدار گوشتی به قول..ارغوان با یه عمل عروسکی میشه..ابروهای بی حالتی دارم..

پوست صورتم بخاطر اینکه زیاد توی افتاب بودم سیاه شده

هیکلم..یه مقدار توپولِ..ولی قدی بلندی دارم که به پدرم رفتم

من وقتی به دنیا اومدم تا کلاس اول ..توی تهران زندگی میکردیم..برای همین لهجه ندارم..مثل خود تهرانی ها حرف میزنم..

پدرم چون نمیتونسته توی تهران کار کنه برمیگردند به روستا ..وهمین جا زندگی میکنند

امروزپنجم عید..چند روز دیگه من 18 ساله میشم..امروز قراره عموم با بچه هاش از تهران به خونمون بیان.

عموم از موقعی که زن عموم حامله میشه به تهران میروند..

البته پدر من سنش بزرگتر از عمومه ..ولی چون مادرم بچه دار نمی شده بعد از 12 سال خدا منو به پدر مادرم..میده

درسم خیلی خوب بود..ولی پدر مادرم بخاطر..اینکه اتفاقی برام نیوفته اجازه ندادند درسمو ادامه بدم..

چون برای ادامه تحصیل باید به شهر میرفتم..فقط تا دیپلم خوندم..تو خانواده ما رسمه که همه با فامیل ازدواج میکنند

منم از بچگی من واَمان ..پسر عموم.. اسممون برای هم بوده..برای من هم این قضیه باعث شده بود..

همیشه تو رویام اَمان رو شوهر خودم بدونم..خیلی وقت بود ندیده بودمش یعنی وقتی که 15 سالم بود

رفته بودیم ...تهران خونه عمو حسین ولی اَمان نبود ..چون توی شهرستان دانشگاه قبول شده بود

- گل بهار کجایی دختر..بیا حیاطو جارو بزن الان عموت اینا میرسند..زشته

- باشه مامان..الان میام

جارو رو برداشتم ..سطل اب رو پر کردم پاشیدم روی زمین تا گرد وخاک نشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد اینکه حیاط رو جارو زدم ..چون لباسام کثیف شده بود رفتم حمام تا مهمون میاد تمیز باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حمام اومدم سریع خودمو خشک کردم ولباسای نوام که با مادرم از چهارشنبه بازار گرفتیم رو تنم کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو آیینه به خودم نگاه کردم و روسری یاسی ام رو سر کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا خودم ترانه میخونم وقر..دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بوق ماشین اومد سریع چادرم رو دور کمرم بستم وبه طرف در حیاط رفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا از مهمونا استقبال کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین مشکی عمو که معلومه خارجیِ رو دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عموم فتانه که زنی توپول وقدکوتاهیه و منو دید بغلم کرد وصورتم رو بوسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام گل بهارم خوبی عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان دخترعموم دختری با قد بلند لاغر وخوشگلی بود..تو دستش دسته گل زیبایی بود به سمتم اومد..دسته گل رو به سمتم اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل ،برای گل بهار خانم.. چه خوشگل شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم دسته گلو ازش گرفتم روشو بوسیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام ارغوان جان..تو که خوشگل تر از من شدی دختر..چقدر دلم برات تنگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموم و یه پسری که فکر کنم اَمان بود ..پسری با قد بلند چهار شونه..موهای مشکی وچشمای سبز تیره ..رنگ چشماش به پدرم رفته بود..چقدر تغییر کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیپش مثل بازیگرای سینما بود..هیچ وقت با عمو به خونه ما نمیومد..ولی امسال..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم از دیدنش لرزید..با عموم روبوسی کردم به امان رسیدم از خجالت ..سرمو به پاییین انداختم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم داغ داغ شده بود..گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام..سال نو مبارک.. خوش امدید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امان اخمی کردو بدون اینکه جوابمو بده از کنارم رد شد و رفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چم شده بود..احساس میکردم الان همه ..از احساسم با خبر میشوند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم نزدیک شیر آب ..وشیرو باز کردم وچند مشت آب به صورتم زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مقدار..از گر گرفتگیم..خوب شده بود..توی فکر بودم که مادرم صدا زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل بهار کجایی..؟!! بیا دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم داخل اتاق.. همه بهم نگاه کردند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اَمان نگاه کردم که حواسش به گوشی موبایلش بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چایی ها رو توی استکان ریختم وبردم به سمت مهمونا..اول از همه به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموم تعارف کردم..عموم یه نگاه..مهربون بهم اندخت ..گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت درد نکنه عمو جان..حالا این چایی خوردن داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش لبخند زدم سینی روبردم به سمت زن عمو فتانه..با لبخند منو نگاه کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماشالله..بزرگ شدی گل بهار..دیگه وقتشه خونه شوهر بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خجالت گونه هام گل انداخت وسینی رو بردم به سمت ارغوان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان خیلی منو دوست داشت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت درد نکنه ..عزیــــــــــــزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوبت به اَمان رسید..دست وپام شروع کرد به لرزیدن..انگار دستام توان نگه داشتن رو نداشتن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم..تند..تند میزد با هزار بدبختی...سینی به سمت اَمان بردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بهم نگاه کرد ویه نیش خند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی..دختر عمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه از من تشکر کرده بود..یه حس خوبی داشتم سریع رفتم تو آشپزخونه شروع کردم به کار کردن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم که امد..همه به احترام پدرم بلند شدند..با عموم روبوسی کرد وسال نو رو تبریک گفت..ارغوان رفت جلو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمو جان تو دوباره ریشاتو نزدی..حالا من چی جوری بوست کنم..پدرم خندید وصورتش رو بوسید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی اَمان خیلی خشک وخالی با پدرم سلام..کرد..این رو روی مرد بودنش حساب کردم..چون پدرم زیاد اهل ابراز احساسات نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم ظرف شیرینی رو برد وبه همه تعارف کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم رو کرد به عموم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خبر از شهر..کارا خوب پیش میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموم درحالی که استکان خالی چای رو روی نلبکی میگذاشت ..گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی خدا رو شکر..میگذره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم سرشو رو آسمون کرد ودستاشو به صورت دعا کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا رو شکر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو کرد به اَمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خبر اَمان جان ..چی شده امسال به خونه ما اومدی..؟!!خوبی پسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان سرشو از روی موبایلش..برداشت به پدرم نگاه کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله عمو جان خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره سرشو کرد تو موبایلش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ارغوان جان..تو چه خبر..؟!! بلاخره کی مطب میزنی..من بیام مطبت..منو مداوا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان خنده ای کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمو جان من هنوز لیسانسم رو نگرفتم..چرا بیای مطبم ..خودم میام پیشت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدیم..ولی اَمان ..هیچ عکس العملی انجام نداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموحسین رو کرد به سمت پدرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حسن جان..اولاً که اومدیم خودتون رو ببینیم.. بعد هم برای امر خیر ..که قبلاً دربارش صحبت کردیم ..اومدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرفو که زد ناخوداگاه استکان از دستم..افتاد وشکست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبمو گاز گرفتم وسریع گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید ..نشستم روی زمین تا تیکه ها رو جمع کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم به کمکم اومد ودر حالی که داشت بهم کمک میکرد تا تیکه های بزرگ استکان رو جمع بکنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر چرا اینجوری میکنی..زشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموم بعد اینکه مادرم نشست پیششون ..جای پاهاشو با هم عوض کردبه سمت پدرم نگاه کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داشتم میگفتم..من میخوام..گل بهارو برای اَمان پسرم خواستگاری کنم..خودت میدونی اینا از کوچیکی اسمشون روی هم بوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان یه نگاه به من کرد..یه پوز خند زد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم دستی به ریشای سفیدش کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی بهتر از همخونم برای گل بهار..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس مبارک باشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم منو صدا زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل بهار جان چایی بیار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تموم تنم میلرزید..باورم نمیشد..که اَمان شوهرم بشه..از خوشحالی داشتم پر درمیوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چایی رو بردم به همه تعارف کردم..میخواستم برم آشپزخونه عموم منو صدا زد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل بهار جان بشین دخترم باهات حرف دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم بغل مادرم وسرمو انداخته بودم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نظر تو چیه گل بهار جان حاضری عروسم بشی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من با خجالت سرمو انداختم پایین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچی پدرم بگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس مبارکه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو فتانه یه جعبه از کیفش در اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا عروس گلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از خجالت میمردم..رفتم سمتش دستمو گرفت ..از جعبه یه انگشتر تک نگین دراورد و تو انگشتم کرد..صورتمو بوسید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مبارک باشه عروس قشنگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من توی ابرا بودم..پدر مادرم..درباره خواستگاری هیچی بهم نگفته بودند..از گوشه چشم..به اَمان نگاه کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه خوشحال بود نه ناراحت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموم رو کرد به پدرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حسن جان..اَمان الان خودش خونه داره..الحمدالله..کارش هم خوبه..پس بهتره هر چه سریعترتا 3..4 ماه دیگه بساط..جشن عروسی رو بپا کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروزهم..پیش نماز مسجد هم بگو بیاد تا صیغه محرمیت برای این دو تا بخونه تا بهم محرم بشن..تا برن آزمایش بدند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بریم محضر این دو تا رو عقد هم کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه داداش..الان میرم بهش خبر میدم تا بعد از ظهر..بیاد اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خوشحال بودند به جز اَمان..ارغوان باهام شوخی میکرد..ومیخندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر سفره ناهار..همش تو فکر بودم..و خودمو کنار اَمان تو عروسیمون خیال میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل بهار کجایی..؟!!عزیزم..دارم ازت سوال میپرسم..صدای ارغوان بود که منو از فکر بیرون اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید حواسم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجایی دختر..؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سربه اَمان اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به بعضیا فکر میکردی...ودستشو جلوی دهنش گرفت ونخودی خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش خجالت زده شدم.. برای اینکه اونجا نمونم ..زود ظرفا رو برداشتم ورفتم داخل آشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ظهر پیش نماز مسجدآقای حسینی..به خونمون اومد..اَمان بی قرار بود..دریغ از اینکه یک نگاه که به من بکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای حسینی صیغه محرمیت رو خوند..و من به اَمان محرم شدم..فکر کردم خدا تمام خوشیهای دنیا رو بهم داده..آرزویی دیگری جز عشق اَمان نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد اینکه آقای حسینی رفت..ارغوان رفت لپ تاپش رو اورد و آهنگ گذاشت..به مادرم نگاه کردم..چشمایش از خوشحالی..برق میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پدرم نگاه کردم..اونم خوشحال بود..با اینکه لبخندی بر روی لبش نداشت..دستم کشیده شد..دیدم ارغوان من رو بلند کرده تا برقصم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برقص عروس خانم تا بهت شاباش بدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اَمان نگاه کردم..اخمهایش تو هم بود..نمیدونم ولی از اینکه اخم کرده بود..دلم گرفت ..چرا مثل من خوشحال نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک مقدار دستامو الکی تکون دادم..زود نشستم..حالم از اخم اَمان خراب شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو بعد از اینکه صحبتهاش با پدرم تموم شد..صداشو صاف کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گل بهار جان فردا با ارغوان واَمان برید شهر انجا آزمایش بدهید ..بعد از ظهر هم جوابشو می گیریم وبرای پس فردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انشاءالله عقد میکنید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون حالم خوب نبود..زیاد از اینکه عقد اَمان میشم..خوشحال نشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرادی آن روز با ارغوان واَمان..با هم دیگه رفتیم..آزمایشگاه .. و آزمایش خون رو انجام دادیم..از داخل اتاق آزمایشگاه که بیرون اومدم ..سرم گیج رفت نزدیک بود بی افتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که ارغوان منو گرفت وچشم غره ای به اَمان کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه نمیبنی ..سرش گیج میره پاشو یه چیزی براش بخر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان سریع بلند شد ورفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو روی شونه ارغوان گذاشتم..چشمام سیاهی میرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان با یه رانی برگشت ..اومد سمت ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رانی رو خوردم..احساس کردم بهتر شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان بهم خیره شدش وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهتری گل بهار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به نشونه آره تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی ماشین حتی اَمان یک نگاه بهم نینداخت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان برگشت سمتم و با چشمای خوشگلش بهم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل بهار زنگ بزنیم بگیم.. ناهارو بیرون می خوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من چون زیاد حالم خوب نبود...گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بهتره بریم خونه..من زیاد حالم خوب نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم از اینکه اَمان..نه حرفی میزد..ونه نگاهم میکرد بد بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم به خونمون از ماشین پیاده شدم رفتم داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم تا رنگ وروی من رو دید زد به صورتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده گل بهارم...؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند مصنوعی زدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی..فقط فشارم افتاده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو بغلم کرد ومنو بوسید ..عروس گلم برو یه مقدار استراحت کن تا حالت بهتر بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پشتی تکیه داده بودم وغرق فکر بودم..دستی به شونه ام خورد..نگاه کردم ارغوان بود .با لبخند منو نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهتری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش لبخندی زدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره بهتر شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه همیشه بخند چون ..وقتی میخندی صورتت خیلی قشنگ میشه..حالا بیا عکسایی که با دوستام که رفته بودیم اصفهان رو ببینیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکساشو نشون داد..ولی من فکرم سمت اَمان بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصر عمو واَمان رفتند شهر برای جواب آزمایش..دل من مثل سیر وسرکه میجوشید.. که نکنه خون هامون بهم نخوره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یک ساعتی عمو واَمان امدند..عمو یاالله کنان وارد خونه شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم ..تا چای براشون بریزم..سینی چایی رو بردم جلوشون..زن عمو پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حسین..جواب چی شد..؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو که سگرموهاش تو هم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا رو شکر هیچ مشکلی ندارند برای فردا صبح محضر وقت گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیالم راحت شد ..که دیگه..مشکلی نداریم.. پس چرا عمو اینقدر ناراحت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان برگشت به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل بهار میایی بریم امامزاده..شنیدم خیلی حاجت میده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم در گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلکه منم مثل تو بختم باز بشه..یه شوهری پیدا کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صورت قشنگ وسفیدش نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- انشالله..بدون تو لیاقتت بهترین هاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم اماده شدیم رفتیم امامزاده روستایمان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد که شدیم برای احترام خم شدیم..وسلام دادیم ..رفتم بغل ضریح ایستادم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا امامزاده..خودت بهم راه درست رو نشون بده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از نماز با ارغوان باهم رفتیم خونمون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب.. دل توی دلم نبود..فردا دیگه زن عقدی..اَمان میشدم..ولی دریغ یکم از ابراز علاقه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم..«شاید خجالت میکشه..شاید وقتی تو خلوتیم باهم فرق کنه»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح همگی با هم بلند شدیم..من یه روسری سفید با چادری سفید پوشیدم..که تضادی با پوست صورتم داشت.. ارغوان هرچی خواست آرایشم کنه من نزاشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون پدرم زیاد خوشش نمیومد..خودمم زیاد دوست نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همگی رفتیم محضر..موقع خوندن صیغه عقد..تو دلم آشوبی برپا بود..نمیدونم یه حس بدی داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از سه بارکه خطبه عقد خونده شد بله رو دادم..عمو بهم زیر لفظی یه گردنبند..پروانه ای شکلی بهم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان هم فیلم برداری میکرد..مادر پدرم..تو چشماشون برق شادی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از محضر عموم رو کرد به پدرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش اگه اجازه بدی..اَمان باگل بهار ..باهم بیرون برند..و ناهار رو تنهایی بخورند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از خوشحالی..دوست داشتم پرواز کنم..فکر اینکه من وامان یک ناهار عاشقانه باهم بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعث شد که یک لبخند بر روی لبانم بیاید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم موافقت کرد که من واَمان بریم برای ناهار..بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همگی سوار پیکان پدرم شدند و رفتند..ومن با دست باهاشون خداحافظی میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه بای..بای تون تموم شد..بفرما سوار شید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده سوار ماشینش شدم..چه بوی خوبی میداد..بوش منو داشت مست میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار که تو باغ پر از گلهای خوشبوبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو انداخته بودم پایین..گونه هام از شرم سرخ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این اولین باریه با پسری..میروم بیرون..قلبم تالاپ..تلوب خودشو به دیواره سینه ام میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی بهش نگاه کردم چقدر جذاب ..بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه برانداز کردنتون تموم شد..بفرمایید پایین میخوام ماشین رو پارک کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هول شدم با دستم روسریمو درست کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید الان.. ودستگیره را فشار دادم که در باز نشد..فکر کردم که مثل در ماشین پدرم با یه تنه باز میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تنه محکم کوبیدم به در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوی..چی کار میکنی..؟درو شکوندی ..دختر مگه سوار گاری شدی..در قفله بذار قفلشو بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای تیکی..صدای باز شدن در اومد..خجالت کشیدم..خوب من تا حالا سوار ماشین پدرم بالاتر نشده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه گوشه ای ایستادم تا اَمان بیاد..به سمتم امد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم ..اون روسریت هم درست ببند..تا آبرومون نرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روسریم روکه از پشت گره زده بودم بازش کردم از جلو گره زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد رستوران شدیم جمعیت زیادی تو رستوران بودندهمه شیک پوش بودند..همه بهم یه جوری نگاه میکردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه هاشون بوی تمسخر میداد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی دختر..بیا دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اَمان نگاه کردم و دنبالش راه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی نشستم ..یه کتابی بود..همون که توی فیلما نشون میداد..اهان اسمش منو بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پسری خوشتیب ..که سر تا پا سفید بود..بهمون نگاه کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خوش امدید به رستوران ما. چی میل دارید..؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان منو رو بست بدون اینکه نگاهم کنه..مغرورانه به پسره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای من میگو ..با سس مخصوص میخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره بهم نگاه کرد..از هیچ کدوم از غذا هاخوشم نمیومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان یه پوزخند بهم زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای ایشون هم لازانیا بیارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لازانیا رو..تا حالا نخورده بودم تا بدونم مزه اش چجوریه ..حرفی نزدم تا دوباره اَمان منو مسخره نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب تا این سن ..من تا حالا رستوران نیومده بودم..همیشه غذاهای خونگی میخوردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به در دیوار رستوران نگاه کردم چقدر زرق و برقی داشت ..انگار رفته بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالن عروسی..قشنگ مثل فیلما..یه آهنگ بدون کلام هم گذاشته بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیشخدمت غذا رو اورد ..غذای اَمان..یه چیزای صورتی بودکه بهش میگفتند میگو..اصلاً از قیافش خوشم نیومد..ولی غذای من مثل ماکارانی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونستم چه مزه ایه..برای همین یک مقدار از گوشه اش با قاشقم کندم وگذاشتم توی دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدای من چقدر خوشمزه ولذیذ بود..همینجور پشت سر هم جدا میکردم ومیخوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان از خوردنم دوباره پوز خند زد..دستمال کاغذی رو جلوم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تا بیشتر از این آبرومون رو نبردی..صورتت رو پاک کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمال رو گرفتم و صورتم رو پاک کردم هنوز نصف غذام مونده بود که اَمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاشکی ظرف بگیری تا بقیه..غذامون رو با خودمو ببریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندوناشو روی هم فشار داد وبا حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بریم..مگه نذری ...که ببریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تبعیت اون بلند شدم ..و دنبالش راه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدم ..ولی هنوز حواسم به غذای باقی مونده بود..اَمان ماشین رو روشن کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا اَمان دستتون..درد نکنه..خیلی خوشمزه بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و راه افتاد..تمام راه ساکت بود..دوست داشتم برام حرف بزنه.. از آینده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خودمون..ولی دریغ از یک کلمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خونمون رسیدیم امان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پیاده شو من برم ..چیزی بخرم بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به معنی باشه تکون دادم..و رفتم داخل خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان تا منو دید با خوشحالی به طرفم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به زن داداش خوشگلم بیا ..اینجا بگو ببینم خوش گذشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بذار به پدر مادرم سلام کنم..الان برات توضیح میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواد بری تو هیچ کس نیست ..همه رفتند شهر خونه یکی از فامیلاشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفشامو در اوردم..پشت سرم ارغوان اومد تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب بگو منو جون به سر کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خندیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای ارغوان چقدر..لانیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لازانیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره همون چقدر خوشمزه بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان خندید..جلو اومد صورتم رو بوسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس خدارو شکر بهت خوش گذشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره گونه هام از خجالت سرخ شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای چی سرخ میشی گل بهار جان..اَمان الان شوهرته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم تو آشپزخونه تا چایی دم کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب پدر ومادرم..و عمو زن عمو هم از شهر اومدند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان هم از وقتی که اومده بود.. خوابیده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردای بعد ازعقدم ..خانواده عموم قصد رفتن کردن..چقدر پدر مادرم..اصرار کردن بمونند..ولی گفتند عمو کار داره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو دستشو روی شونه ام گذاشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل بهار جان تو دیگه عروسمی..تاج سرمی..هر چی خواستی بهم بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو انداختم پایین با صدای آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عموجان شما صاحب اختیارید..چشم حتماً

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان فقط ازم خداحافظی کرد و هیچ حرفی دیگری نزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غروب بود..دلم گرفته بود به مادرم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من میرم حمام..آب گرمو باز نکنید..تا من بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم حمام..وخودمو با گریه خالی کردم...از اینکه رفت ناراحت بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزها میگذشت..ومن هر روز فکرم شده بود اَمان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بهانه های مختلف زنگ میزدم خونه عمو و از حال اَمان با خبر میشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر تو خیالاتم باهم قدم میزدیم..میخندیدم..وحتی به بوسه هاش فکرمیکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واز فکرش سرخ میشدم..یه روز که خونه عمو زنگ زدم خبردار شدم که تولد اَمان هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پدر مادرم اجازه گرفتم که من به تهران برم..که تو تولد اَمان باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام وسایلم رو توی ساک دستیم گذاشتم شناسنامه ام رو برداشتم ..که همرام باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از مادرم میخواستم خداحافظی کنم..انگار که برای همیشه دیگه نمی بینمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام سرازیر شدند..مادرم با دستش اشکام رو پاک کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الهی قربون دخترم برم..گریه نکن..میدونی که تو گریه کنی..قلب من اتیش میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم منو صدا کرد بغلش کردم وتند..تند همه جای صورتش رو بوس کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدم و راه افتادیم..تبه سمت ترمینال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم توی ترمینال آشنا داشت ..سفارشم را به راننده کرد..وقتی میخواستم خدا حافظی کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار تمام غمهای عالم تو چشمش بود..دستمو گرفت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باباجان گل بهار مواظب خودت باش...حواست باشه..به خانواده شوهرت احترام بذاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام پر اشک شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم بابا جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رسیدی یه زنگ به ما بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم حتماً و به سمت ماشین حرکت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتوبوس بعد از ده دقیقه راه افتاد خانمی میانسالی بغل من نشسته بودو با تسبیحی که در دست داشت ذکر میگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه عادت بدی که داشتم اصلاً تو اتوبوس نمیتونستم بخوابم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا دم دمای صبح چشمام داشت از بی خوابی میترکید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتوبوس برای نماز صبح ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رفتم وضو گرفتم تا نمازم رو بخونم بعد نماز به خودم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بذار یه ده دقیقه ای بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکون دستی بلند شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم پاشو اینجا جای خواب نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو مالیدم تازه متوجه موقعیتم شدم به خانمی سن بالا با چادر سفیدی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم ساعت چند..؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت 8 صبحه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم تو صورتم ..وای..از اتوبوس جا موندم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون اومدم..حیرون ...ویرون بودم..حالا خوبه کیفمو با خودم اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه آن پسری رو دیدم شبیه اَمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلو ببینم که اشتباه میکنم ..یا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم..آره خودشه با همون ماشین..یه دختر خوش تیپ از ماشین پیاده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم..آره خودشه با همون ماشین..یه دختر خوش تیپ از ماشین پیاده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اَمان عزیزم من نسکافه میخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغزم هنگ کرده بود..این کی بود با شوهرمن..؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دخترِ با دقت نگاه کردم ..هیکلی لاغر وصورتی کشیده ..عینک آفتابی زده بود نمیتونستم چشماشو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَمان با دو تا لیوان برگشت و سوار ماشین شدند..پاهام خشک شده بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم لب جاده دستمو برای هر ماشینی بلند میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پراید سفید رنگی جلوی پام ایستاد...خم شدم طرف شیشه جلو به راننده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید آقا..میشه اون ماشین مشکیه رو ..تعقیب کنید..پولش هر چقدر بشه بهتون میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده که اول به قیافم نگاه کرد ..بعد به ماشین اَمان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سوار ماشین شدم و منتظر شدم تا ماشینشون حرکت کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل تو دلم نبود..همش به خودم میگفتم« تو داری اشتباه قضاوت میکنی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره ماشینشون راه افتاد ما دنبالش رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم به شهر بعدی پس از چند دقیقه ماشین کنار یک ویلا ایستاد.. ما هم یه مقدار دور ایستادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ماشین داخل ویلا شدند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که چشمام به ویلا بود به راننده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا ممنون چقدر خدمتتون تقدیم کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده برگشت به سمتم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم قابل شما رو نداره شما 50 تومن بده..اگه وقت دیگری بود..از اینکه پول زیادی بود..با راننده بحث میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی الان وقت نمیشد پس یه تراول 50 تومنی دادم به راننده.با این پول میخواستم برای تولد اَمان چیزی بخرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما الان دارم..برای خیانتش میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ویلا بسته بود..من توی روستا زیاد از در بالا میرفتم ولی این در آهنی بزرگی بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس با هزار بدختی خودمو کشوندم به بالا چون لب جاده بود..زیاد کسی متوجه من نمیشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بالا که رسیدم ارتفاع حالمو بد کرد..ولی اینقدر حالم بد بود..برام مهم نبود که با صلوات یواش...یواش پایین اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویلای قشنگی بود..اروم اروم..حتی کفشامو در اوردم که صدایی در نیاد ..به سمت ویلا رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم پس کی میایی خواستگاریم..حتماً عاشق اون دختر عموی دهاتیت شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم..من از اون متنفرم ..حالم بهم میخوره..فقط میدیدش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه ذوقی میکرد که من شوهرش شدم..الان تو خیالش که من دوسش دارم..دهاتی بدبخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی نمیتونم بهش نگاه کنم ..چه برسه باهاش رابطه برقرار کنم.. بوی دهات و میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه منو پدر مادرم به زور نمیبردند دهاتشون ..الان همه چیز درست بود..بذار طلاقش بدم خیالم از اون دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشمالو راحت بشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار از دره ای سقوط کردم ..مغزم..نبض میزد..جلوی دهنم رو گرفتم تا متوجه من نشوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تنی که بیشتر به زور میکشوندمش سلانه..سلانه از در ویلا بیرون رفتم..همانطور راه رفتم..همش صداش تو گوشم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(دختره..دهاتی پشمالو)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی گلوم بغضی بود..که نمی شکست..قلبم انگار با چاقو تیکه پاره کردند..وجودم آتیش گرفته بودآسمون رعد برق میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار دل آسمون هم شکسته بود..باران شدیدی گرفت ولی من سرمایی نمیکردم..مثل دیوونه ها راه میرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس کشیدن برام سخت بود.. یه آن رو هوا بودم وافتادم روی زمین..چشمام سیاهی رفت ..وهیچ چیزی نفهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خواب بلند شدم ..صورتم از عرق خیس شده بود..دست وپاهام میلرزید ..دوباره همون کابوس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاقم بازشد..باراد وارد اتاق شد..پریز برقو زد ولامپ روشن شد ..باعث شد چشمامو جمع کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده بهار..؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سردی بهش نگاه کردم در حالی که شقیقه هامو ماساژ میدادم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی ..باراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد روبروم نشست با چشمای قهوه ایش بهم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوباره کابوس دیدی..؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلوم خشک شده بود..زیاد نمیتونستم حرف بزنم..فقط سرمو به منظور آره تکان دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی میخوای فراموش کنی..؟!! بهار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبی رو که بالای سرم بود..روتوی لیوان ریختم وقلوپ..قلوپ خوردم..تازه گلوم تازه شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بگیر بخواب معذرت میخوام از خواب بیدارت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم خودش فهمید که دوست ندارم درباره این موضوع صحبت کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس من میرم بخوابم اگه چیزی میخواستی منو صدا کن..به سمت در رفت ..درو باز کرد ورفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم..رفتم داخل حمامی که در اتاقم بود..شیر آب رو باز کردم تا وان پر بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..لباسامو دراوردم ..وان پر شده بود ..اروم داخل وان شدم بعد نشستم..این کار بهم ارامش میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو بستم تا احساس آرامش کنم..آیینه رو برداشتم به خودم نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی ..خودم خودمو نمیشناختم..ابروهایی که به کمک تاتو ..پهن وکوتاه شده بود..باعث شده بود مدل چشمام عوض بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوه ای بودن ابروهام.. سبزی چشمانم رو زیباتر جلوه میداد..بینی که عمل کرده بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوستی صاف وسفید که با کمک لیفتینگ کشیده بودمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو سال میگذره ومن به روزای نهایی نزدیک میشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از آب خسته شدم..بلند شدم خودمو آب کشیدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تن پوش صورتیم رو تنم کردم..به بیرون حمام رفتم ..موهای بلندم رو با حوله خشک کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکلاه حوله ایم رو سرم کردم..چشمام گرم خواب بود..لباس خوابم که تاپ وشلوارک صورتی هست رو پوشیدم رفتم زیر پتوی نرمم...وبه خواب رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم..حس اینکه خاموشش کنم رو نداشتم..به زور دستمو دراز کردم به سمت عسلی بغل تختم و گوشیمو خاموش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خوابیدم با صدای در زدن باراد بیدار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه ..امروز مثل اینکه کسی نمیذاره من بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهار پاشو..مگه الان کلاس نداری.. ؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو بلند شدم ساعت موبایلمو نگاه کردم ساعت 8 بود..یادم افتاد امروز کلاس خصوصی بچه ها رو کنسل کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قرار بود برم خونه نرمین با هم رقص تمرین کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • باران

    20

    اصلا جالب نبود چون توهین به شخصیت دختر روستایی شده اونقدرهم که شما داخل داستان گفتید دخترا روستا بد نیستن خیلیم زیبا هستن شما انگار خرس پشمالو داخل دوستانتون بود تا گلبهار

    ۴ هفته پیش
  • زهرا

    ۴۰ ساله 00

    عالیه

    ۴ هفته پیش
  • دنیا

    ۱۷ ساله 00

    خیلی خوب بود

    ۳ ماه پیش
  • زهرا خادمی

    00

    واقعا رمان زیبایی بود خوشم اومد ولی از نظرم بهترین رمانی که تا حالا خوندم رمان خدمتکار اجباری هستش هم طولانیه هم زیبا 😉 این رمان هم خوب بود نظرم رو نسبت به رمان های کوتاه عوض کرد دم نویسندش گرم😇

    ۳ ماه پیش
  • انیتا

    ۲۵ ساله 00

    عالی قشنگه

    ۷ ماه پیش
  • مهسا

    00

    خیلی عالی بود

    ۱۰ ماه پیش
  • فهیمه

    00

    ممنوناز نویسنده

    ۱ سال پیش
  • سحر 35

    00

    جالب نبود

    ۱ سال پیش
  • نازی

    00

    خوب بود،ولی برا منی که چند ساله رمان میخونم،آبکی بود،یعنی یه جورایی تخیلی هم بود،بعد اینکه رمان پایگاه ویژه رو خوندم دیگه هیچ رمانی به دلم نمیشینه

    ۱ سال پیش
  • بهار

    ۲۱ ساله 00

    رمان قشنگی بود فقط امان به بهار اعتماد نداشت و همیشه باید خودش ثابت کنه

    ۱ سال پیش
  • sajedeh

    ۱۵ ساله 00

    رمان قشنگی بود مرسی از نویسنده

    ۱ سال پیش
  • فرزان

    10

    اونایی که میگن نویسنده شخصیت روستایی رو پایین اورده اشتباهه.اتفاقابه نظرم میخ استه بگه دخترای روستایی انقدر پاک وافتاب مهتاب ندیده اندکه با دیدن یه پسر سرخ و سفید میشن. رمانش قشنگ بود

    ۱ سال پیش
  • فرزان

    ۲۷ ساله 20

    این رمان نظرمو نسبت به ازن که هرچی رمان کوتاه باشه چرتو زشته عوض کرد.رمان قشنگی بود..کم و کاستی نداشت

    ۱ سال پیش
  • خدیجه

    ۲۷ ساله 00

    سلام واقعا از این رمان لذت بردم وار نویسنده این رمان خیلی خیلی ممنونم

    ۲ سال پیش
  • رادوین

    00

    خوب بود ولی رفتار گل بهار زیاد متعادل نبود

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.