رمان غرور تلخ به قلم nazi nazi
غرور همیشه هم خوب نیس… غرور باعث شد یک عمر حرف های دلمان را از هم مخفی کنیم تا حتی یک درصد هم به غرورمان لطمه ای وارد نشود… غرور باعث شد دلباخته ی هم باشیم و بمانیم اما دیگری از حالمان باخبر نشود… غرور باعث شد عشقمان را راحت به دست رقیبمان بدهیم و خودمان در حسرت یک عشق بسوزیم… یک غرور تلخ….زندگیمان را جهنم کرد!! درمورد غرور و عشقی که ساکت موند……….
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۲ ساعت و ۲۱ دقیقه
غرور باعث شد يک عمر حرف هاي دلمان را از هم مخفي کنيم تا حتي يک درصد هم به غرورمان لطمه اي وارد نشود…
غرور باعث شد دلباخته ي هم باشيم و بمانيم اما ديگري از حالمان باخبر نشود…
غرور باعث شد عشقمان را راحت به دست رقيبمان بدهيم و خودمان در حسرت يک عشق بسوزيم…
يک غرور تلخ….زندگيمان را جهنم کرد!!
درمورد غرور و عشقي که ساکت موند……….
مقدمه :
غرور هميشه هم خوب نيست.
غرور باعث شد يک عمر حرف هاي دلمان را از هم مخفي کنيم تا حتي يک درصد هم، به غرورمان لطمه اي وارد نشود.
غرور باعث شد دلباخته ي هم باشيم و بمانيم، اما ديگري از حالمان با خبر نشود.
غرور باعث شد عشقمان را، راحت به دست رقيبمان بدهيم و خودمان در حسرت يک عشق بسوزيم.
يک غرور تلخ، زندگيمان را جهنم کرد!
ما دو تن مغرور
هر دو از هم دور
واي! در من تاب دوري نيست!
اي خيالت خاطر من را نوازش يار
بيش از اين، در من صبوري نيست...
حميد مصدق
فصل اول
ـ ببينم نهار مهمون داريم؟
ژينوس بالش ها رو مرتب، توي جا رختخوابي چيد و با لبخند گفت:
ــ خاله پري قراره بياد؛ پاشو تنبل!
اخم هام در هم رفت. ژينوس نگاهي به صورت عنقم کرد و گفت:
ــ باز که ناراحت شدي تو.
ــ دليل ناراحت شدنم رو مي دوني؛ نه؟
ــ مشکل تو با خاله پريِ بيچاره چيه؟
_ با خاله پري هيچي. ولي با پسرش خيلــــــــــي!
_ بله نازنازي! مي دونم تو با برديا مشکل داري. از بچگي هم مي زدين تو سر و کله ي هم. من خيلي خوب يادمه!
_ دختر عمو ي آدم هم بشه زن داداشش مکافاته ها، خوب از کل زندگيمون با خبريا!
ژينوس خنديد و گفت:
ــ به جاي بلبل زبوني پاشو يه لباس شيک بپوش، الآنه که بيان ها. من رفتم.
ژينوس دراتاقم رو بست و رفت. دختر خوب و مهربوني بود. هميشه هواي منو داشت.
اصلا حوصله ي مهموني هاي وقت و بي وقتِ مامان رو نداشتم. چشمم رو که باز مي کردم، مي ديدم مهمون داريم. اَه!
رو به روي آينه ي قدي اتاقم وايسادم. موهاي خرمايي رنگم رو که حسابي به هم پيچيده بود، مرتب شونه زدم. داشتم يقه ي لباس صورتي رنگم رو مرتب مي کردم، که درِ اتاقم باز شد.
ــ ســــــلام. صبح بخير خواهر عزيـــــــزم.
اخم کردم. بدم مي اومد کسي بدون در زدن وارد اتاقم بشه، عادتم بود.
_ به تو ياد ندادن وقتي وارد جايي مي شي در بزني؟
_ اولا، فکر نکنم وارد جايي شده باشم! دوما، من که غريبه نيستم؛ در زدن مالِ غريبه هاست.
نگاهي به صورت و لباس هام کرد و گفت:
ــ اوه! چه به خودش هم رسيده! بابا خوشـــــگل!
_ زود از اتاقم برو بيرون. اصلا حوصله ي اراجيف هات رو ندارم.
_ باشه. راستي خبر خوش!
_ چي؟
_ نه ديگه. خواستم بگم؛ ديدم بي لياقتي!
_ خيلي خب ناز نکن. بگو و برو!
_ نگار اومده!
جيغ بنفشي کشيدم و گفتم:
ــ اِ! کــــــي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان گوش هاش رو با دستش گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ آروم بابا؛ کـَرم کردي! همين الان رسيدن. خبرم داغِ داغ بودا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تينا هم اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره. براي مراسم عقدِ بهار اومدن. مهران هم هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چند روز مي مونن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ فکر کنم مهران يه ، يه هفته اي مرخصي گرفته باشه! خودت برو ازشون بپرس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه عـــــــالـي! نوشين کو بد اخلاق؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نوشين خانوم هم در خوابِ ناز به سر مي برن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دروغ؟! تــــا الــــآن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ براي من نقش دخترهاي سحر خيز و زرنگ رو بازي نکن که اصلا بهت نمياد. يه امروز با سر و صداهاي ژينوس، زود بيدار شدي، وگرنه هميشه با صداي اذان ظهر تازه خميازه مي کشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برو تا نزدم تو صورتت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تهديد مي کني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالشم رو گرفتم دستم؛ خواستم پرت کنم تو صورتش، که زود در رو بست و بالش به درِ بسته خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم. دلم براي تينا يه ذره شده بود. هر چي بود اولين خواه*ر*زاده ام بود و يه عالمه دوستش داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند به پذيرايي که طبقه ي پايين بود رفتم. سلام بلند بالايي کردم. همه ي نگاه ها به من خيره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ به به! خواهر کوچولوي خودم؛ چطوري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت نگار رفتم. گونه ي نرم و سفيدش رو ب*و*سيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ دلم برات تنگ شده بود نگاري! چه خوب شد اومدي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگار اخم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ از حال پرسيدن هات معلومه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به خدا درگير دانشگاه کوفتيم؛ وقت ندارم سرم رو بخارونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان سريع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اين رو راست ميگه. ما خودمون هم به زور، خانوم رو زيارت مي کنيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ تيناي خاله کو؟ قربونش برم من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ توي حياطه؛ داره بازي مي کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت حياط رفتم. تينا با پيراهن بلند نارنجي رنگش، که روش گل هاي ريزِ زردي داشت، کنار باغچه نشسته بود و داشت با گل هاي باغچه حرف مي زد. خاله قربونش بره. دلم براش ضعف رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته پشت سرش وايسادم. حواسش به من نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اِ رزِ من. آب مي خواي؟ الآن واست ميارم. گريه نکنيا. من بهت ميدم. مامانت باهات قهره. اکشال نداره؛ من بهت ميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاكشال!! قربون حرف زدنش برم من! تينا از جا بلند شد؛ مي خواست به سمت شير آب بره که من رو ديد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجيغ بنفشــــي کشيد. از اين لحاظ به خاله اش رفته بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ واي! خاله نيلوفر شمايين؟ آخ جـــــون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ب*غ*لم جاش کردم و صورتش رو ب*و*سه بارون کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام نداديا تربچه ي خاله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام خاله جون. دلم براتون تنگ شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خاله قربونِ اين زبونت بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتينا رو روي پام نشوندم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اگه دلت براي من تنگ مي شه، چرا زود به زود نمياي تهران من ببينمت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب مامان نگار ميگه، بابا مهران کار داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دل من برات قدِ سوراخِ سوزن شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتينا با همون سادگيِ بچگيش خنديد. لپ هاي سفيد و تپلش رو ب*و*سيدم. خيلي ناز بود؛ يه جفت چشم سبز و لب هاي کوچولويي داشت. عزيـــــــــــزم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خاله جـــون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جونِ خاله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برام نقاشي مي کشي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نقاشيِ چي رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ يه فيلِ گنده؛ با يه طاووس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من طاووس بلد نيستم؛ اما يه فيل تپلو برات مي کشم. مداد رنگي هات رو آوردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره خاله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پس بريم تا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفم تموم نشده بود که در باز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره ي شاداب خاله پري، در چهارچوب در ظاهر شد. خاله پري داخل شد و بعد از اون بهار، بنفشه و برديا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام خاله جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام نيلوفر جون. خوبي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتينا با لحن ملوس و بچگانه اش سلام بلند بالايي داد. بهار لپ هاي تينا رو ب*و*سيد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ سلام کوچولو. نيلوفر، نگار اين ها کي اومدن تهران؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چند ساعتي مي شه، بفرماييد تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهاره و خاله داخل خونه رفتن. بنفشه با لبخند نزديکم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چطوري نيلوفر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مرسي خوبم. برو تو من هم ميام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنفشه هم رفت. برديا جلو اومد. نگاه سرزنش بار هميشگيش رو بهم دوخته بود؛ منتظر بود من بهش سلام بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم درکمالِ پررويي همراه تينا به داخل رفتم. دلم خنک شده بود. چرا اول من بايد بهش سلام مي دادم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* * *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوشين هم بيدار شده بود. بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه عجب بيدار شدي خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدايي خش دار و گرفته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حميد زنگ نزد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نمي دونم واا.... تو اتاقم بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوشين گونه ي تينا رو ب*و*سيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چطوري تو تپل خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتينا لب و لوچه اش رو آويزون کرد و با لحن نازي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من تپل خانوم نيستم. اسمم تيناست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوشين خنديد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اي شيطون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتينا رو روي زمين گذاشتم. ماشاا... تپلو شده بود، خسته شدم! تينا رفت گوشه اي و با عروسک هاش بازي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آشپزخونه رفتم. مامان و ژينوس، مشغول آماده کردن وسايل نهار بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مامان شما بريد پيش خاله، من به ژينوس کمک مي کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان از خدا خواسته رفت. معلوم بود که غيبت با خاله رو به کار کردن تو آشپزخونه ترجيح مي داد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ژينوس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نيما کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الآن مياد، رفت سبزي بخره! بيا اين خيارها رو براي سالاد پوست بکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تا خيار رو که روي سينک ظرفشويي بود شستم؛ با يه چاقو روي ميز گذاشتم و نشستم تا خردش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برديا رو ديدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو رو خدا ژينوس اسمش رو جلوم نيار. پسره ي مغرور، فکر کرده کيه؟ هميشه انتظار داره من بهش سلام بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به نظر من که خيلي جذاب و آقاست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ايــــــش! بد سليقه اي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ژاله هميشه ازش تعريف مي کنه! ميگه موقر و متينه. فقط با دخترها يه کم سر سنگين برخورد مي کنه؛ وگرنه با ماهايي که متأهليم، خيلي خوب برخورد مي کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مگه ماهايي که مجرديم، جذام داريم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irژينوس ريز خنديد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ در ضمن به خواهرت ژاله هم بگو باور کنه، برديا نصفِ اخلاقِِ شوهرش رو هم نداره. سينا يه پارچه آقاست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره خب، به چشم برادري از برديا خوشش مياد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هام در هم رفت. بابا مگه برديا چي داشت که همه اون رو آقا و متين مي دونستن؟ از نظر من برديا اصلا اخلاقِ قابلِ توصيفي نداشت؛ خيلي هم مزخرف بود. هيچ ويژگيِ خوبي نداشت که يه دختر جذبش بشه؛ اما تو هر مهموني، کل دخترهاي فاميل دورش حلقه مي زدن. ايـــــش؛ چندش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي ژينوس از فکر بيرون اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اين سينيِ چاي رو ببر. من کار دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيارها رو خرد کرده بودم. دست هام رو شستم و سيني رو از دستِ ژينوس گرفتم و به پذيرايي بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان و برديا مشغول گپ زدن بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از شرکت چه خبر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خبري نيست مي گذره ديگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کارها خوب پيش ميره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اي! خوبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنفشه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نگار جون خيلي خوشحالم مي بينمت! خدا خدا مي کردم براي مراسم عقدِ بهار، به آقا مهران مرخصي بدن و بتونين بياين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگار لبخندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من هم خيلي دوست داشتم براي عقدِ بهار، تهران باشم؛ چون مهران مرخصي کم گرفته بود، بهش اجازه دادن بياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگار جون هواي اصفهان چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مثل تهرانه! اما خب اين آلودگي رو نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاَه اَه! حرف بهتري نبود؟ حالم از اين حرف هاي تکراري و کليشه اي، به هم مي خورد. همه اش در مورد ترافيک، هوا، گروني... بابا، اين همه حرف خوب. مثلا ازدواج، بچه دار شدن و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه همه چاي تعارف کردم. نوبت به برديا رسيد؛ مثل هميشه سرد و خشک ليوان چاي رو برداشت و رسمي تشکر کرد. حرصم رو در آورده بود. من اصولا با همه صميمي بودم؛ اما برديا ازم فاصله مي گرفت و هميشه مثل غريبه ها باهام حرف مي زد. اخلاقش باعث شده بود لجباز و حرصي شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي مبل نشستم. خاله پري گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگار جان اصفهان راحتي؟ دلتنگ نمي شي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي نيست بگه چرا پيله کردين به نگار؟! بابا خب حرفي ندارين بي زحمت سکوت کنيد. اَه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دلتنگ که مي شم. بالاخره خانواده ام اين جان، اما خب کارِ مهران اون جاست و اون جا بايد باشه. بعد هم خانواده ي شوهرم هم اون جان و کلي هوام رو دارن. عادت کردم ديگه. يه سالي مي شه اون جام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوبيِ آدم ها اينه؛ هر جا برن سريع به اون جا عادت مي کنن و براشون عادي مي شه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله؛ بله! چند کلام هم از استاد نريمان مهرسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خنديدن. نريمان چشم غره اي بهم رفت. در همون لحظه زنگ زده شد. نوشين در رو باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نيماست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيما وارد شد. همه به احترامش بلند شديم. نيما پسرِ جذاب و متيني بود. هميشه عاقلانه رفتار مي کرد. هميشه حرفش براي همه سند بود و روش حساب مي کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست نقطه ي مقابلش، نريمان بود. با لودگي حرف مي زد و زياد کسي به کارش اعتماد نمي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيما بسته ي سبزي رو به آشپزخونه برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نوشين از نامزدت حميد آقا چه خبر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوشين لبخند کم رنگي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حميد هم خوبه. ممنون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوشين زياد اهل حرف زدن نبود. به جز در شرايط لزوم، حرف نمي زد. آدم خوش مشربي نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهِ برديا پرِ از غم بود. معلوم بود از رفتارم جلوي در ناراحته! به جهنم! پسره ي پررو؛ فکر کرده کيه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان رو به خاله پري گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به سلامتي خريدهاشون رو کردن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله پري درحالي که مشغول پوست کندن پرتقالي بود، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره پروانه جون، همه ي کارهاشون رو کردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر عکس بهار که اين قدر بي خياله، پارسا بد جور هوله. مي ترسه بهار از دستش بپره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پس فرداست ديگه؛ نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله با تکون سر، علامت تاييد داد. نا خود آگاه نگاهم به نگاهِ برديا گره خورد. چهره اش عب*و*س بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا فقط از ديگران انتظار داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا يکي از ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ انتظار چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ توجه، احترام، اهميت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا پوزخندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من از آدم هاي امثال تو، هيچ انتظاري ندارم. برخوردِ جلوي درت هم مي ذارم به پاي اين که خاله پروانه، تو تربيت آخرين بچه اش کوتاهي کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلجم گرفت اساسي! دندون هام رو از حرص به هم فشار دادم و سريع گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من هم فکر مي کنم خاله پري، تو تربيت پسر بزرگش حسابي اشتباه کرده. بالاخره کم سن و سال بوده و خام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا که به حاضر جوابي هاي من عادت داشت، فقط به زدن پوزخندي اکتفا کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نيلو، دو دقيقه آروم بگير دختر! امروز شمشيرت رو، از رو بستيا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نريمان اخمي کردم. چشمکي زد؛ يعني تلافيِ ضايع کردنش! همه تقريبا از دعواها و برخوردهاي سرد بين من و برديا خبر بودن و براشون عادي بود. برديا پسر قد بلند و خوش هيکلي بود؛ موهاش مشکي و براق بود؛ رنگ چشم هاش هم طوسي بود. کل جذابيت صورتش، مال رنگ چشم هاش بود؛ محشر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما مهم اين بود که من عاشقش نبودم و فقط سردي و تلخي ازش مي ديدم. بهار و بنفشه هم، هر کدوم زيبايي هايي داشتن، اما برديا يه چيز ديگه بود. برديا شباهت زيادي به خاله پري داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله پري سال هاي زيادي بود که شوهرش رو، تو يه تصادف از دست داده بود. به قولِ نريمان، برديا شده بود مرد خونه شون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار دختر ريزه و سفيدي بود؛ با چشم هاي درشت عسلي! بنفشه هم که خواهر بزرگِ بود و ازدواج نکرده بود. بنفشه من رو يادِ نيما مي انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميز نهار چيده شد. بوي غذا، اشتهاي همه رو تحريک کرده بود. به طور اتفاقي کنار برديا نشسته بودم. چشمم به ظرف خورش فسنجان افتاد. به به! برق شيطنت تو چشم هام درخشيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا کفگيري برنج براي خودش، تو بشقاب کشيد. فوري خم شدم و از وسط ميز، ظرف خورش فسنجان رو برداشتم و رو برنجِ برديا ريختم. در حين خالي کردن خورش روي برنجش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ از اين خورش حتما خوشت مياد، دست پختِ ژينوسه؛ حرف نداره! بايد يه بار امتحانش کني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا اخم کرد. ظرفِ خورش رو، روي ميز گذاشتم. بهار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اما برديا، فسنجان دوست نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو زدم به ناراحتي و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اي واي! فکر مي کردم دوست داره. نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا ساکت بود. عجيبه که ساکته! با حرص قاشقش رو، تو برنجش فرو برد و خورد. کاملاً معلوم بود دوست نداره و واسه اين که کم نياره، داره مي خوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب چه کاريه؟ جونت بالا مياد بگي دوس ندارم؛ يه چيز ديگه برام بکش؟! پسره ي مغرور؛ پس حقته! نوش جون کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه نهارشون رو با لذت خوردن. برديا با خشم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ فکر نمي کردم اين قدر بي نمک باشي! منتظر تلافيش باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شتر درخواب بيند پنبه دانه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا به سمت بقيه رفت. از حق نگذريم، چشم هاش خيلي جذاب و نافذ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي مبل نشستم. نريمان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پيشنهاد مي کنم جوون ها بلند شيم بريم حياط، پيش استخر. هوا هم خنکه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اگه فقط جوون ها بايد بيان، خودت که بايد بموني!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار خنديد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نريمان راست بگو. پنجاه رو رد کردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان با اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهار واقعاً که! من همه اش بيست و پنج سالمه. عقلت رو دادي دست اين نخود مغز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا که مشخص بود حوصله ي کل کل کردن هاي من و نريمان رو نداره، از جاش بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بريم نريمان. بد جوري حوصله ام سر رفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حياط رفتيم و همه دور استخر نشستيم. هواي خنک و خوبي بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ جمعه يه برنامه ترتيب بدين، بريم کوه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنفشه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بهار تو ديگه قاطيِ خروس ها شدي خواهري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار با اعتراض گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اِ! خب پارسا رو هم ميارم. غلط مي کنيد بدون من جايي بريد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ عمرا که من با تو جايي برم؛ چون هر جا مي ريم تو رو بايد دو نفر حساب کنيم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اصلا برديا خان کي گفت شما هم هستي؟ تو رو نمي بريما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار خنديد. برديا اخم کرد. آخه بگو دختر مرض داري به پر و پاي برديا مي پيچي؟ اما خب، دلم خنک شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من با تو نبودم که زود گارد مي گيري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پررويي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ با دختر خاله ام که بودي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اِ! دخترخاله ي تو، اول خواهر من بوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم جوابش رو بدم که بنفشه اعتراض کنان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ باز ما اومديم دور هم گپ بزنيم، شما دو تا افتادين به جونِ هم؟خسته نمي شين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان بلند شد؛ دست هاش رو باز کرد و کش و قوسي به بدنش داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ عجب هواييه! جون ميده براي آب تني!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته از جام بلند شدم. نريمان حواسش به من نبود؛ داشت نفس عميق مي کشيد که هلش دادم؛ صاف افتاد وسط آب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش هم وا رفته بود. همه خنديدن به جز عنق خان! بهار با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ آرزوت برآورده شد نريمان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم دست به کمر وايساده بودم و قيافه ي مضحک نريمان رو نگاه مي کردم. در حال خنديدن بودم که حس کردم کسي من رو هل داد و در يه چشم به هم زدن من هم افتادم تو آب، جا خوردم. خنده ها بلندتر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم بدونم کي جرئت کرده چنين کاري رو بکنه؛ که چهره ي خندانِ برديا رو ديدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخندي که گوشه ي لبش بود، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ دست بالاي دست زياده دختر خاله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ! عجب حالي داشتم! اگه کنارش بودم، خرخره اش رو با دندون هام تيکه تيکه مي کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجيغ بنفشي کشيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ کي جرئت کرد اين کار رو بکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا با غرور گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حسابت رو مي رسم! يکي طلبِ من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تازه من تلافي کردم! حسابمون صافِ صاف شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنفشه دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بيا بالا؛ سرما مي خوريا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نميام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم رو به نشانه ي قهر برگردوندم. تموم هيکلم خيسِ آب شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بهتره بريم. نيلوفر هم خسته بشه مياد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه، به دستور برديا رفتن. نريمان هم با بدني خيس از استخر اومد بيرون و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ آخيش! خدايا شکرت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان هم با خنده رفت. آي من حرصم گرفته بود! مثل يه آتشفشان در حالِ فوران بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنم سنگين شده بود. با هزار تا مکافات خودم رو از استخر کشيدم بيرون. مثل موش آب کشيده شده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروم نمي شد اين جوري برم تو پذيرايي! از حياط پشتي، از پلکان کشيدم بالا و رفتم تو اتاقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ حالت رو بگيرم برديا خان. حالا به من مي خندي؟ رو آب بخندي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حوله، موهام رو خشک کردم. لباس هام رو هم عوض کردم و رفتم پايين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ شنيدم برديا حسابي خيست کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمع دوباره خنديد! با خونسردي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ تلافي مي کنم! هيچ کارش بدون جواب نمي مونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم و غضب به برديا چشم دوختم. برديا با لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ تلافي کردنِ شما دخترها چيه؟ هـــــوم؟ سوسک ميندازين تو لباسمون ديگه! از اين ترسناک تر؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان بلند خنديد. گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ مي بيني برديا خان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بابا تمومش کنيد! نيلوفر واسه پس فردا ميري بازار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه. يه پيراهن دارم؛ تا حالا نپوشيدمش. اون رو مي خوام بپوشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتينا در حالي که يه برگه سر رسيد و چند تا مداد رنگي دستش بود، بهم نزديک شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خاله! بهم قول دادي برام نقاشي بکشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين تينا هم چه وقتي سر رسيد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وسايلت رو بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق و شوق کودکانه، برگه و مداد رنگي هاش رو بهم داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خاله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هــــوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ طاووس بلد نيستي بکشي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه. گفتم که؛ فقط فيل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اما من طاووس هم مي خوام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شيطنت نگاهي به برديا کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ برديا بلده. بده اون بکشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا جدي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بيا تا خودم برات يه طاووس ناز بکشم عمو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتينا خوشحال شد. مشغول کشيدن شدم. بالاخره تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاله تموم شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره. اين هم از اين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت تينا رو ب*و*سيدم. تينا با خوشحالي نزديک برديا شد. برديا به نقاشيِ من نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خاله تصوير خودش رو برات نقاشي کرده؟ اين کجاش فيله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمي کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خيلي هم خوشگله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا حرفي نزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتر که حرف نزد. وگرنه بي خيال جمع مي شدم، و فکش رو مي آوردم پايين!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به بهار گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بهار، يلدا هم تو مراسم عقدت هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا نيـــلوفر! چه حرف ها مي زني تو! نباشه؟ نا سلامتي دختر دايي مونه ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اي بابا! کاش نبود. اصلا حوصله ي ادا و اطوارهاش رو ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا؟ چون زيادي به برديا مي چسبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه بابا! به من چه؟ يه کم خودگيره؛ کلاس مي ذاره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بالاخره هر چي باشه، يکي يه دونه است ديگه! عزيز کرده ي داييه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا حوصله ي يلدا رو نداشتم. يکي يه دونه ي دايي پدرام! خيلي لوس و کنه بود. خدا به خير کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نيلوفر، نيلوفر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله؛ بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حاضر شدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چقدر هولي نريمان؟ وايسا ديگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اَي بابا! من نمي دونم شما خانوم ها چرا اين قدر لـِفتش ميدين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کم غر بزن؛ ميام الآن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روي آينه وايساده بودم. پيراهن بلند و دکلته اي، به رنگ قرمز پوشيده بودم. حس کردم شديد بهم مياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام رو، روي شونه هام ريخنم و گلِ سر قرمز رنگي، بهشون زدم. آرايشم ملايم و هماهنگ با رنگ پيراهنم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقريبا حاضر بودم. گوشواره هاي پَرِ قرمزم رو هم انداختم. به پايين رفتم و روي مبل نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من حاضرم. بقيه کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان با دقت نگام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ تو رو مي خوان ببرن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه حرفش نشدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ منظور؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آخه به خودت خيلي رسيدي. فکر کردم تو قراره بري خونه ي شــوهر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لوس نشــو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الآن ديگه بقيه هم ميان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان پسر قد بلندي بود. کت اسپرت مشکي رنگ و جين توسي پوشيده بود. جذاب شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقيه هم کم کم سر و کله شون پيدا شد. تينا به سمتم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خاله؟ پيراهنم خوشگله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره عزيزِ خاله! خيلي قشنگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند روي لب هاي تينا نشست. همه سوار ماشين شديم و به سمت خونه ي خاله پري رفتيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به نگار گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا مراسم رو خونه ي خاله گرفتن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خاله مي گفت خونه ي باباي پارسا کوچيکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره رسيديم. دمِ در برديا وايساده بود و به مهمون ها خوش آمد مي گفت. کت اسپرتي به رنگ خاکستري، با بلوز سفيد تنگي پوشيده بود. خيلي جذاب شده بود. نزديکش شديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان با برديا دست داد. نگار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ دير که نکرديم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا لبخند ملايمي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نه. نصفي از مهمون ها هنوز نيومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيما گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ عروس و دوماد نيومدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نه هنوز. فکر کنم تو راه هستن. بفرماييد داخل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روي برديا وايسادم. با پوزخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ برادرِ دامادي يا خود داماد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ منظور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اين طور که تو به خودت رسيدي، فکر کردم قراره جاي پارسا رو بگيري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا خونسرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ باز جاي شکرش باقيه جاي عروس رو نگرفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با ابرو، به صورت و لباس هام اشاره کرد. آخ شديد زورم گرفت! انگشت اشاره ام رو به نشانه ي تهديد مقابل صورتش گرفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ حيف که دلم مي خواد امشب بهم خوش بگذره؛ وگرنه حاليت مي کردم. آدم برفي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا از شنيدن اسم " آدم برفي " لبخند تلخي زد. بي توجه به من، مشغول خوش آمد گويي به بقيه ي مهمون ها شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع به پذيرايي رفتم. تقريبا شلوغ بود. همه تو پيست ر*ق*ص، مشغول ر*ق*صيدن بودن. نوازنده هم داشت آهنگ مي ذاشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشال و مانتوم رو در آوردم و دستي به موهام کشيدم. نوشين پيراهن بنفش رنگي پوشيده بود. موهاش هم فر کرده بود. ميزِ گردي وسطِ سالن بود، که پر از گيلاس و بطري هاي م*ش*ر*و*ب بود. نريمان نزديکم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوشگل کردي شيطون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ از داداشم که خوشگل تر نيستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اين زبون رو نداشتي، که ديگه هيچي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برديا کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چيه؟ دلت براش تنگ شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم. به يلدا که گوشه ي سالن منتظر ايستاده بود، اشاره کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من که نه! اما اون انگار خيلي منتظرشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان هم ردِ نگاهم رو گرفت و منظورم رو فهميد. هيچي نگفت. ژاله، خواهر ژينوس نزديکمون شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام بر دخترعمو و پسرعموي بي معرفت خودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و نريمان، گرم باهاش احوال پرسي کرديم. شوهرش، سينا نيومده بود. پزشک بود و شيفتش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقيقه، ژاله رفت. رو به نريمان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نريمان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هــــــوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برديا از يلدا خوشش مياد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا مي پرسي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ همين جوري. آخه اين قدر اين دختره خودش رو جلوي برديا ظاهر مي کنه و بهش مي چسبه که فکر کردم برديا از خداشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنريمان درحالي که داشت با دکمه ي کتش ور مي رفت، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ برديا بارها گفته عاشق کسي نيست و نمي شه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مگه مي شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حالا که شده. از بچگي فکر و خيالش پيشِ درس و مدرسه بود. من تا اون جايي که يادمه، يه بار هم اسمِ هيچ دختري رو به قصدي، از زبونش نشنيدم. هميشه سرش تو کارهاي خودش بود! اخلاقش ديگه دستمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من که ميگم فيلمشه! خودش رو مي زنه به اون راه؛ وگرنه خيلي هم خوشش مياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برديا خيلي پسر متفاوتيه. مطمئنم فيلمش نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ يعني تاحالا عاشق نشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وا نــــيلو، حالا خوبه برديا رو تقريباً مي شناسي. خودت که مي بيني، تو مهموني ها از کنارِ من تکون نمي خوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ يه کم غير قابلِ باوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اومد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرديا نزديکمان شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ از خودتون پذيرايي کنين!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir