غرور همیشه هم خوب نیس… غرور باعث شد یک عمر حرف های دلمان را از هم مخفی کنیم تا حتی یک درصد هم به غرورمان لطمه ای وارد نشود… غرور باعث شد دلباخته ی هم باشیم و بمانیم اما دیگری از حالمان باخبر نشود… غرور باعث شد عشقمان را راحت به دست رقیبمان بدهیم و خودمان در حسرت یک عشق بسوزیم… یک غرور تلخ….زندگیمان را جهنم کرد!! درمورد غرور و عشقی که ساکت موند……….

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۲ ساعت و ۲۱ دقیقه

مطالعه آنلاین غرور تلخ

غرور باعث شد يک عمر حرف هاي دلمان را از هم مخفي کنيم تا حتي يک درصد هم به غرورمان لطمه اي وارد نشود…

غرور باعث شد دلباخته ي هم باشيم و بمانيم اما ديگري از حالمان باخبر نشود…

غرور باعث شد عشقمان را راحت به دست رقيبمان بدهيم و خودمان در حسرت يک عشق بسوزيم…

يک غرور تلخ….زندگيمان را جهنم کرد!!

درمورد غرور و عشقي که ساکت موند……….

مقدمه :

غرور هميشه هم خوب نيست.

غرور باعث شد يک عمر حرف هاي دلمان را از هم مخفي کنيم تا حتي يک درصد هم، به غرورمان لطمه اي وارد نشود.

غرور باعث شد دلباخته ي هم باشيم و بمانيم، اما ديگري از حالمان با خبر نشود.

غرور باعث شد عشقمان را، راحت به دست رقيبمان بدهيم و خودمان در حسرت يک عشق بسوزيم.

يک غرور تلخ، زندگيمان را جهنم کرد!

ما دو تن مغرور

هر دو از هم دور

واي! در من تاب دوري نيست!

اي خيالت خاطر من را نوازش يار

بيش از اين، در من صبوري نيست...

حميد مصدق

فصل اول

ـ ببينم نهار مهمون داريم؟

ژينوس بالش ها رو مرتب، توي جا رختخوابي چيد و با لبخند گفت:

ــ خاله پري قراره بياد؛ پاشو تنبل!

اخم هام در هم رفت. ژينوس نگاهي به صورت عنقم کرد و گفت:

ــ باز که ناراحت شدي تو.

ــ دليل ناراحت شدنم رو مي دوني؛ نه؟

ــ مشکل تو با خاله پريِ بيچاره چيه؟

_ با خاله پري هيچي. ولي با پسرش خيلــــــــــي!

_ بله نازنازي! مي دونم تو با برديا مشکل داري. از بچگي هم مي زدين تو سر و کله ي هم. من خيلي خوب يادمه!

_ دختر عمو ي آدم هم بشه زن داداشش مکافاته ها، خوب از کل زندگيمون با خبريا!

ژينوس خنديد و گفت:

ــ به جاي بلبل زبوني پاشو يه لباس شيک بپوش، الآنه که بيان ها. من رفتم.

ژينوس دراتاقم رو بست و رفت. دختر خوب و مهربوني بود. هميشه هواي منو داشت.

اصلا حوصله ي مهموني هاي وقت و بي وقتِ مامان رو نداشتم. چشمم رو که باز مي کردم، مي ديدم مهمون داريم. اَه!

رو به روي آينه ي قدي اتاقم وايسادم. موهاي خرمايي رنگم رو که حسابي به هم پيچيده بود، مرتب شونه زدم. داشتم يقه ي لباس صورتي رنگم رو مرتب مي کردم، که درِ اتاقم باز شد.

ــ ســــــلام. صبح بخير خواهر عزيـــــــزم.

اخم کردم. بدم مي اومد کسي بدون در زدن وارد اتاقم بشه، عادتم بود.

_ به تو ياد ندادن وقتي وارد جايي مي شي در بزني؟

_ اولا، فکر نکنم وارد جايي شده باشم! دوما، من که غريبه نيستم؛ در زدن مالِ غريبه هاست.

نگاهي به صورت و لباس هام کرد و گفت:

ــ اوه! چه به خودش هم رسيده! بابا خوشـــــگل!

_ زود از اتاقم برو بيرون. اصلا حوصله ي اراجيف هات رو ندارم.

_ باشه. راستي خبر خوش!

_ چي؟

_ نه ديگه. خواستم بگم؛ ديدم بي لياقتي!

_ خيلي خب ناز نکن. بگو و برو!

_ نگار اومده!

جيغ بنفشي کشيدم و گفتم:

ــ اِ! کــــــي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان گوش هاش رو با دستش گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ آروم بابا؛ کـَرم کردي! همين الان رسيدن. خبرم داغِ داغ بودا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تينا هم اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره. براي مراسم عقدِ بهار اومدن. مهران هم هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چند روز مي مونن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فکر کنم مهران يه ، يه هفته اي مرخصي گرفته باشه! خودت برو ازشون بپرس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه عـــــــالـي! نوشين کو بد اخلاق؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نوشين خانوم هم در خوابِ ناز به سر مي برن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دروغ؟! تــــا الــــآن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ براي من نقش دخترهاي سحر خيز و زرنگ رو بازي نکن که اصلا بهت نمياد. يه امروز با سر و صداهاي ژينوس، زود بيدار شدي، وگرنه هميشه با صداي اذان ظهر تازه خميازه مي کشي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو تا نزدم تو صورتت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تهديد مي کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالشم رو گرفتم دستم؛ خواستم پرت کنم تو صورتش، که زود در رو بست و بالش به درِ بسته خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم. دلم براي تينا يه ذره شده بود. هر چي بود اولين خواه*ر*زاده ام بود و يه عالمه دوستش داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند به پذيرايي که طبقه ي پايين بود رفتم. سلام بلند بالايي کردم. همه ي نگاه ها به من خيره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ به به! خواهر کوچولوي خودم؛ چطوري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت نگار رفتم. گونه ي نرم و سفيدش رو ب*و*سيدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ دلم برات تنگ شده بود نگاري! چه خوب شد اومدي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار اخم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ از حال پرسيدن هات معلومه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به خدا درگير دانشگاه کوفتيم؛ وقت ندارم سرم رو بخارونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان سريع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ اين رو راست ميگه. ما خودمون هم به زور، خانوم رو زيارت مي کنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ تيناي خاله کو؟ قربونش برم من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ توي حياطه؛ داره بازي مي کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت حياط رفتم. تينا با پيراهن بلند نارنجي رنگش، که روش گل هاي ريزِ زردي داشت، کنار باغچه نشسته بود و داشت با گل هاي باغچه حرف مي زد. خاله قربونش بره. دلم براش ضعف رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته پشت سرش وايسادم. حواسش به من نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اِ رزِ من. آب مي خواي؟ الآن واست ميارم. گريه نکنيا. من بهت ميدم. مامانت باهات قهره. اکشال نداره؛ من بهت ميدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اكشال!! قربون حرف زدنش برم من! تينا از جا بلند شد؛ مي خواست به سمت شير آب بره که من رو ديد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جيغ بنفشــــي کشيد. از اين لحاظ به خاله اش رفته بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واي! خاله نيلوفر شمايين؟ آخ جـــــون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ب*غ*لم جاش کردم و صورتش رو ب*و*سه بارون کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام نداديا تربچه ي خاله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام خاله جون. دلم براتون تنگ شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خاله قربونِ اين زبونت بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تينا رو روي پام نشوندم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ اگه دلت براي من تنگ مي شه، چرا زود به زود نمياي تهران من ببينمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب مامان نگار ميگه، بابا مهران کار داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دل من برات قدِ سوراخِ سوزن شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تينا با همون سادگيِ بچگيش خنديد. لپ هاي سفيد و تپلش رو ب*و*سيدم. خيلي ناز بود؛ يه جفت چشم سبز و لب هاي کوچولويي داشت. عزيـــــــــــزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خاله جـــون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جونِ خاله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برام نقاشي مي کشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نقاشيِ چي رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يه فيلِ گنده؛ با يه طاووس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من طاووس بلد نيستم؛ اما يه فيل تپلو برات مي کشم. مداد رنگي هات رو آوردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره خاله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس بريم تا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفم تموم نشده بود که در باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ي شاداب خاله پري، در چهارچوب در ظاهر شد. خاله پري داخل شد و بعد از اون بهار، بنفشه و برديا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام خاله جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام نيلوفر جون. خوبي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تينا با لحن ملوس و بچگانه اش سلام بلند بالايي داد. بهار لپ هاي تينا رو ب*و*سيد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ سلام کوچولو. نيلوفر، نگار اين ها کي اومدن تهران؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چند ساعتي مي شه، بفرماييد تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهاره و خاله داخل خونه رفتن. بنفشه با لبخند نزديکم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چطوري نيلوفر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مرسي خوبم. برو تو من هم ميام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنفشه هم رفت. برديا جلو اومد. نگاه سرزنش بار هميشگيش رو بهم دوخته بود؛ منتظر بود من بهش سلام بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم درکمالِ پررويي همراه تينا به داخل رفتم. دلم خنک شده بود. چرا اول من بايد بهش سلام مي دادم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

* * *

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشين هم بيدار شده بود. بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه عجب بيدار شدي خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدايي خش دار و گرفته گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حميد زنگ نزد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نمي دونم واا.... تو اتاقم بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشين گونه ي تينا رو ب*و*سيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چطوري تو تپل خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تينا لب و لوچه اش رو آويزون کرد و با لحن نازي گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ من تپل خانوم نيستم. اسمم تيناست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشين خنديد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اي شيطون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تينا رو روي زمين گذاشتم. ماشاا... تپلو شده بود، خسته شدم! تينا رفت گوشه اي و با عروسک هاش بازي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آشپزخونه رفتم. مامان و ژينوس، مشغول آماده کردن وسايل نهار بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مامان شما بريد پيش خاله، من به ژينوس کمک مي کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان از خدا خواسته رفت. معلوم بود که غيبت با خاله رو به کار کردن تو آشپزخونه ترجيح مي داد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ژينوس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نيما کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الآن مياد، رفت سبزي بخره! بيا اين خيارها رو براي سالاد پوست بکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند تا خيار رو که روي سينک ظرفشويي بود شستم؛ با يه چاقو روي ميز گذاشتم و نشستم تا خردش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برديا رو ديدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو رو خدا ژينوس اسمش رو جلوم نيار. پسره ي مغرور، فکر کرده کيه؟ هميشه انتظار داره من بهش سلام بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به نظر من که خيلي جذاب و آقاست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ايــــــش! بد سليقه اي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ژاله هميشه ازش تعريف مي کنه! ميگه موقر و متينه. فقط با دخترها يه کم سر سنگين برخورد مي کنه؛ وگرنه با ماهايي که متأهليم، خيلي خوب برخورد مي کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگه ماهايي که مجرديم، جذام داريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ژينوس ريز خنديد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ در ضمن به خواهرت ژاله هم بگو باور کنه، برديا نصفِ اخلاقِِ شوهرش رو هم نداره. سينا يه پارچه آقاست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره خب، به چشم برادري از برديا خوشش مياد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هام در هم رفت. بابا مگه برديا چي داشت که همه اون رو آقا و متين مي دونستن؟ از نظر من برديا اصلا اخلاقِ قابلِ توصيفي نداشت؛ خيلي هم مزخرف بود. هيچ ويژگيِ خوبي نداشت که يه دختر جذبش بشه؛ اما تو هر مهموني، کل دخترهاي فاميل دورش حلقه مي زدن. ايـــــش؛ چندش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي ژينوس از فکر بيرون اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين سينيِ چاي رو ببر. من کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيارها رو خرد کرده بودم. دست هام رو شستم و سيني رو از دستِ ژينوس گرفتم و به پذيرايي بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان و برديا مشغول گپ زدن بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از شرکت چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خبري نيست مي گذره ديگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کارها خوب پيش ميره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اي! خوبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنفشه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ نگار جون خيلي خوشحالم مي بينمت! خدا خدا مي کردم براي مراسم عقدِ بهار، به آقا مهران مرخصي بدن و بتونين بياين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار لبخندي زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من هم خيلي دوست داشتم براي عقدِ بهار، تهران باشم؛ چون مهران مرخصي کم گرفته بود، بهش اجازه دادن بياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نگار جون هواي اصفهان چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مثل تهرانه! اما خب اين آلودگي رو نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَه اَه! حرف بهتري نبود؟ حالم از اين حرف هاي تکراري و کليشه اي، به هم مي خورد. همه اش در مورد ترافيک، هوا، گروني... بابا، اين همه حرف خوب. مثلا ازدواج، بچه دار شدن و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به همه چاي تعارف کردم. نوبت به برديا رسيد؛ مثل هميشه سرد و خشک ليوان چاي رو برداشت و رسمي تشکر کرد. حرصم رو در آورده بود. من اصولا با همه صميمي بودم؛ اما برديا ازم فاصله مي گرفت و هميشه مثل غريبه ها باهام حرف مي زد. اخلاقش باعث شده بود لجباز و حرصي شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي مبل نشستم. خاله پري گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نگار جان اصفهان راحتي؟ دلتنگ نمي شي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يکي نيست بگه چرا پيله کردين به نگار؟! بابا خب حرفي ندارين بي زحمت سکوت کنيد. اَه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دلتنگ که مي شم. بالاخره خانواده ام اين جان، اما خب کارِ مهران اون جاست و اون جا بايد باشه. بعد هم خانواده ي شوهرم هم اون جان و کلي هوام رو دارن. عادت کردم ديگه. يه سالي مي شه اون جام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوبيِ آدم ها اينه؛ هر جا برن سريع به اون جا عادت مي کنن و براشون عادي مي شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله؛ بله! چند کلام هم از استاد نريمان مهرسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خنديدن. نريمان چشم غره اي بهم رفت. در همون لحظه زنگ زده شد. نوشين در رو باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نيماست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيما وارد شد. همه به احترامش بلند شديم. نيما پسرِ جذاب و متيني بود. هميشه عاقلانه رفتار مي کرد. هميشه حرفش براي همه سند بود و روش حساب مي کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست نقطه ي مقابلش، نريمان بود. با لودگي حرف مي زد و زياد کسي به کارش اعتماد نمي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيما بسته ي سبزي رو به آشپزخونه برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نوشين از نامزدت حميد آقا چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشين لبخند کم رنگي زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حميد هم خوبه. ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشين زياد اهل حرف زدن نبود. به جز در شرايط لزوم، حرف نمي زد. آدم خوش مشربي نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهِ برديا پرِ از غم بود. معلوم بود از رفتارم جلوي در ناراحته! به جهنم! پسره ي پررو؛ فکر کرده کيه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان رو به خاله پري گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به سلامتي خريدهاشون رو کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله پري درحالي که مشغول پوست کندن پرتقالي بود، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره پروانه جون، همه ي کارهاشون رو کردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر عکس بهار که اين قدر بي خياله، پارسا بد جور هوله. مي ترسه بهار از دستش بپره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس فرداست ديگه؛ نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله با تکون سر، علامت تاييد داد. نا خود آگاه نگاهم به نگاهِ برديا گره خورد. چهره اش عب*و*س بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا فقط از ديگران انتظار داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا يکي از ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ انتظار چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ توجه، احترام، اهميت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا پوزخندي زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من از آدم هاي امثال تو، هيچ انتظاري ندارم. برخوردِ جلوي درت هم مي ذارم به پاي اين که خاله پروانه، تو تربيت آخرين بچه اش کوتاهي کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لجم گرفت اساسي! دندون هام رو از حرص به هم فشار دادم و سريع گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ من هم فکر مي کنم خاله پري، تو تربيت پسر بزرگش حسابي اشتباه کرده. بالاخره کم سن و سال بوده و خام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا که به حاضر جوابي هاي من عادت داشت، فقط به زدن پوزخندي اکتفا کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نيلو، دو دقيقه آروم بگير دختر! امروز شمشيرت رو، از رو بستيا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نريمان اخمي کردم. چشمکي زد؛ يعني تلافيِ ضايع کردنش! همه تقريبا از دعواها و برخوردهاي سرد بين من و برديا خبر بودن و براشون عادي بود. برديا پسر قد بلند و خوش هيکلي بود؛ موهاش مشکي و براق بود؛ رنگ چشم هاش هم طوسي بود. کل جذابيت صورتش، مال رنگ چشم هاش بود؛ محشر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما مهم اين بود که من عاشقش نبودم و فقط سردي و تلخي ازش مي ديدم. بهار و بنفشه هم، هر کدوم زيبايي هايي داشتن، اما برديا يه چيز ديگه بود. برديا شباهت زيادي به خاله پري داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله پري سال هاي زيادي بود که شوهرش رو، تو يه تصادف از دست داده بود. به قولِ نريمان، برديا شده بود مرد خونه شون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار دختر ريزه و سفيدي بود؛ با چشم هاي درشت عسلي! بنفشه هم که خواهر بزرگِ بود و ازدواج نکرده بود. بنفشه من رو يادِ نيما مي انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميز نهار چيده شد. بوي غذا، اشتهاي همه رو تحريک کرده بود. به طور اتفاقي کنار برديا نشسته بودم. چشمم به ظرف خورش فسنجان افتاد. به به! برق شيطنت تو چشم هام درخشيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا کفگيري برنج براي خودش، تو بشقاب کشيد. فوري خم شدم و از وسط ميز، ظرف خورش فسنجان رو برداشتم و رو برنجِ برديا ريختم. در حين خالي کردن خورش روي برنجش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از اين خورش حتما خوشت مياد، دست پختِ ژينوسه؛ حرف نداره! بايد يه بار امتحانش کني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا اخم کرد. ظرفِ خورش رو، روي ميز گذاشتم. بهار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اما برديا، فسنجان دوست نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو زدم به ناراحتي و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اي واي! فکر مي کردم دوست داره. نداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا ساکت بود. عجيبه که ساکته! با حرص قاشقش رو، تو برنجش فرو برد و خورد. کاملاً معلوم بود دوست نداره و واسه اين که کم نياره، داره مي خوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب چه کاريه؟ جونت بالا مياد بگي دوس ندارم؛ يه چيز ديگه برام بکش؟! پسره ي مغرور؛ پس حقته! نوش جون کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه نهارشون رو با لذت خوردن. برديا با خشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فکر نمي کردم اين قدر بي نمک باشي! منتظر تلافيش باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شتر درخواب بيند پنبه دانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا به سمت بقيه رفت. از حق نگذريم، چشم هاش خيلي جذاب و نافذ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي مبل نشستم. نريمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پيشنهاد مي کنم جوون ها بلند شيم بريم حياط، پيش استخر. هوا هم خنکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگه فقط جوون ها بايد بيان، خودت که بايد بموني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار خنديد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نريمان راست بگو. پنجاه رو رد کردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بهار واقعاً که! من همه اش بيست و پنج سالمه. عقلت رو دادي دست اين نخود مغز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا که مشخص بود حوصله ي کل کل کردن هاي من و نريمان رو نداره، از جاش بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بريم نريمان. بد جوري حوصله ام سر رفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حياط رفتيم و همه دور استخر نشستيم. هواي خنک و خوبي بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ جمعه يه برنامه ترتيب بدين، بريم کوه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنفشه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ بهار تو ديگه قاطيِ خروس ها شدي خواهري!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار با اعتراض گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ اِ! خب پارسا رو هم ميارم. غلط مي کنيد بدون من جايي بريد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ عمرا که من با تو جايي برم؛ چون هر جا مي ريم تو رو بايد دو نفر حساب کنيم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ اصلا برديا خان کي گفت شما هم هستي؟ تو رو نمي بريما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار خنديد. برديا اخم کرد. آخه بگو دختر مرض داري به پر و پاي برديا مي پيچي؟ اما خب، دلم خنک شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من با تو نبودم که زود گارد مي گيري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پررويي گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ با دختر خاله ام که بودي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اِ! دخترخاله ي تو، اول خواهر من بوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جوابش رو بدم که بنفشه اعتراض کنان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ باز ما اومديم دور هم گپ بزنيم، شما دو تا افتادين به جونِ هم؟خسته نمي شين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان بلند شد؛ دست هاش رو باز کرد و کش و قوسي به بدنش داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ عجب هواييه! جون ميده براي آب تني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته از جام بلند شدم. نريمان حواسش به من نبود؛ داشت نفس عميق مي کشيد که هلش دادم؛ صاف افتاد وسط آب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش هم وا رفته بود. همه خنديدن به جز عنق خان! بهار با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ آرزوت برآورده شد نريمان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم دست به کمر وايساده بودم و قيافه ي مضحک نريمان رو نگاه مي کردم. در حال خنديدن بودم که حس کردم کسي من رو هل داد و در يه چشم به هم زدن من هم افتادم تو آب، جا خوردم. خنده ها بلندتر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم بدونم کي جرئت کرده چنين کاري رو بکنه؛ که چهره ي خندانِ برديا رو ديدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخندي که گوشه ي لبش بود، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ دست بالاي دست زياده دختر خاله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ! عجب حالي داشتم! اگه کنارش بودم، خرخره اش رو با دندون هام تيکه تيکه مي کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جيغ بنفشي کشيدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ کي جرئت کرد اين کار رو بکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا با غرور گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حسابت رو مي رسم! يکي طلبِ من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تازه من تلافي کردم! حسابمون صافِ صاف شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنفشه دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ بيا بالا؛ سرما مي خوريا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نميام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم رو به نشانه ي قهر برگردوندم. تموم هيکلم خيسِ آب شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ بهتره بريم. نيلوفر هم خسته بشه مياد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه، به دستور برديا رفتن. نريمان هم با بدني خيس از استخر اومد بيرون و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ آخيش! خدايا شکرت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان هم با خنده رفت. آي من حرصم گرفته بود! مثل يه آتشفشان در حالِ فوران بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنم سنگين شده بود. با هزار تا مکافات خودم رو از استخر کشيدم بيرون. مثل موش آب کشيده شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روم نمي شد اين جوري برم تو پذيرايي! از حياط پشتي، از پلکان کشيدم بالا و رفتم تو اتاقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ حالت رو بگيرم برديا خان. حالا به من مي خندي؟ رو آب بخندي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حوله، موهام رو خشک کردم. لباس هام رو هم عوض کردم و رفتم پايين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ شنيدم برديا حسابي خيست کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمع دوباره خنديد! با خونسردي گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ تلافي مي کنم! هيچ کارش بدون جواب نمي مونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم و غضب به برديا چشم دوختم. برديا با لبخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ تلافي کردنِ شما دخترها چيه؟ هـــــوم؟ سوسک ميندازين تو لباسمون ديگه! از اين ترسناک تر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان بلند خنديد. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ مي بيني برديا خان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ بابا تمومش کنيد! نيلوفر واسه پس فردا ميري بازار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه. يه پيراهن دارم؛ تا حالا نپوشيدمش. اون رو مي خوام بپوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تينا در حالي که يه برگه سر رسيد و چند تا مداد رنگي دستش بود، بهم نزديک شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ خاله! بهم قول دادي برام نقاشي بکشي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين تينا هم چه وقتي سر رسيد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وسايلت رو بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق و شوق کودکانه، برگه و مداد رنگي هاش رو بهم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خاله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هــــوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ طاووس بلد نيستي بکشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه. گفتم که؛ فقط فيل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اما من طاووس هم مي خوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شيطنت نگاهي به برديا کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ برديا بلده. بده اون بکشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا جدي گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ بيا تا خودم برات يه طاووس ناز بکشم عمو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تينا خوشحال شد. مشغول کشيدن شدم. بالاخره تموم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خاله تموم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره. اين هم از اين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت تينا رو ب*و*سيدم. تينا با خوشحالي نزديک برديا شد. برديا به نقاشيِ من نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ خاله تصوير خودش رو برات نقاشي کرده؟ اين کجاش فيله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمي کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خيلي هم خوشگله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا حرفي نزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهتر که حرف نزد. وگرنه بي خيال جمع مي شدم، و فکش رو مي آوردم پايين!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به بهار گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ بهار، يلدا هم تو مراسم عقدت هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وا نيـــلوفر! چه حرف ها مي زني تو! نباشه؟ نا سلامتي دختر دايي مونه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اي بابا! کاش نبود. اصلا حوصله ي ادا و اطوارهاش رو ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا؟ چون زيادي به برديا مي چسبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه بابا! به من چه؟ يه کم خودگيره؛ کلاس مي ذاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بالاخره هر چي باشه، يکي يه دونه است ديگه! عزيز کرده ي داييه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا حوصله ي يلدا رو نداشتم. يکي يه دونه ي دايي پدرام! خيلي لوس و کنه بود. خدا به خير کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نيلوفر، نيلوفر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله؛ بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حاضر شدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چقدر هولي نريمان؟ وايسا ديگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اَي بابا! من نمي دونم شما خانوم ها چرا اين قدر لـِفتش ميدين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کم غر بزن؛ ميام الآن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روي آينه وايساده بودم. پيراهن بلند و دکلته اي، به رنگ قرمز پوشيده بودم. حس کردم شديد بهم مياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو، روي شونه هام ريخنم و گلِ سر قرمز رنگي، بهشون زدم. آرايشم ملايم و هماهنگ با رنگ پيراهنم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقريبا حاضر بودم. گوشواره هاي پَرِ قرمزم رو هم انداختم. به پايين رفتم و روي مبل نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من حاضرم. بقيه کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان با دقت نگام کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ تو رو مي خوان ببرن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه حرفش نشدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ منظور؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آخه به خودت خيلي رسيدي. فکر کردم تو قراره بري خونه ي شــوهر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ لوس نشــو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الآن ديگه بقيه هم ميان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان پسر قد بلندي بود. کت اسپرت مشکي رنگ و جين توسي پوشيده بود. جذاب شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقيه هم کم کم سر و کله شون پيدا شد. تينا به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خاله؟ پيراهنم خوشگله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره عزيزِ خاله! خيلي قشنگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند روي لب هاي تينا نشست. همه سوار ماشين شديم و به سمت خونه ي خاله پري رفتيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به نگار گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا مراسم رو خونه ي خاله گرفتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ خاله مي گفت خونه ي باباي پارسا کوچيکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره رسيديم. دمِ در برديا وايساده بود و به مهمون ها خوش آمد مي گفت. کت اسپرتي به رنگ خاکستري، با بلوز سفيد تنگي پوشيده بود. خيلي جذاب شده بود. نزديکش شديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان با برديا دست داد. نگار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ دير که نکرديم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا لبخند ملايمي زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ نه. نصفي از مهمون ها هنوز نيومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيما گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ عروس و دوماد نيومدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ نه هنوز. فکر کنم تو راه هستن. بفرماييد داخل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روي برديا وايسادم. با پوزخند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ برادرِ دامادي يا خود داماد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ منظور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين طور که تو به خودت رسيدي، فکر کردم قراره جاي پارسا رو بگيري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا خونسرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ باز جاي شکرش باقيه جاي عروس رو نگرفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با ابرو، به صورت و لباس هام اشاره کرد. آخ شديد زورم گرفت! انگشت اشاره ام رو به نشانه ي تهديد مقابل صورتش گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ حيف که دلم مي خواد امشب بهم خوش بگذره؛ وگرنه حاليت مي کردم. آدم برفي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا از شنيدن اسم " آدم برفي " لبخند تلخي زد. بي توجه به من، مشغول خوش آمد گويي به بقيه ي مهمون ها شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع به پذيرايي رفتم. تقريبا شلوغ بود. همه تو پيست ر*ق*ص، مشغول ر*ق*صيدن بودن. نوازنده هم داشت آهنگ مي ذاشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شال و مانتوم رو در آوردم و دستي به موهام کشيدم. نوشين پيراهن بنفش رنگي پوشيده بود. موهاش هم فر کرده بود. ميزِ گردي وسطِ سالن بود، که پر از گيلاس و بطري هاي م*ش*ر*و*ب بود. نريمان نزديکم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوشگل کردي شيطون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ از داداشم که خوشگل تر نيستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين زبون رو نداشتي، که ديگه هيچي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برديا کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چيه؟ دلت براش تنگ شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي زدم. به يلدا که گوشه ي سالن منتظر ايستاده بود، اشاره کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ من که نه! اما اون انگار خيلي منتظرشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان هم ردِ نگاهم رو گرفت و منظورم رو فهميد. هيچي نگفت. ژاله، خواهر ژينوس نزديکمون شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام بر دخترعمو و پسرعموي بي معرفت خودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و نريمان، گرم باهاش احوال پرسي کرديم. شوهرش، سينا نيومده بود. پزشک بود و شيفتش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقيقه، ژاله رفت. رو به نريمان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ نريمان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هــــــوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برديا از يلدا خوشش مياد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا مي پرسي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همين جوري. آخه اين قدر اين دختره خودش رو جلوي برديا ظاهر مي کنه و بهش مي چسبه که فکر کردم برديا از خداشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نريمان درحالي که داشت با دکمه ي کتش ور مي رفت، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ برديا بارها گفته عاشق کسي نيست و نمي شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگه مي شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حالا که شده. از بچگي فکر و خيالش پيشِ درس و مدرسه بود. من تا اون جايي که يادمه، يه بار هم اسمِ هيچ دختري رو به قصدي، از زبونش نشنيدم. هميشه سرش تو کارهاي خودش بود! اخلاقش ديگه دستمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من که ميگم فيلمشه! خودش رو مي زنه به اون راه؛ وگرنه خيلي هم خوشش مياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برديا خيلي پسر متفاوتيه. مطمئنم فيلمش نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يعني تاحالا عاشق نشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وا نــــيلو، حالا خوبه برديا رو تقريباً مي شناسي. خودت که مي بيني، تو مهموني ها از کنارِ من تکون نمي خوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يه کم غير قابلِ باوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برديا نزديکمان شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ از خودتون پذيرايي کنين!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مائده

    00

    طفلک مانی، خیلی مظلومانه داستانش تموم شد

    ۳ ماه پیش
  • ۰۹۰۲۱۳۸۹۰۲۳

    ۱۹ ساله 10

    مانی چی پس؟ 🥲💔

    ۱۱ ماه پیش
  • سحر ۳۵

    10

    قشنگ بود دوسش داشتم

    ۱ سال پیش
  • reyhane

    10

    اعصاب خورد کن بود

    ۲ سال پیش
  • فاطیییییی

    ۰۰ ساله 20

    بد نبود غرورشون دیگع یه جایی مزخرفههه اههههه

    ۲ سال پیش
  • Niz

    11

    قشنگ بود چند سال پیش خوندمش موضوعش یادم رفته بود در کل خوب بود🤍

    ۳ سال پیش
  • زهرا

    ۱۳ ساله 54

    من آز نیلوفز متنفزم خیلی آشفوله متسفم که وقت خودمو هدز کزدم. من عآشق مآنی بودم😤

    ۴ سال پیش
  • ساغر

    40

    خوب بود ولی کسی به این راحتی به عشقش نمی رسد ولز زنایی مثل نیلوفر متنفرم خیلی به دروغ و غیرواقعی بودن نزدیک بود عده ای هستن مثل نیلوفر بی شعورند

    ۴ سال پیش
  • پریا

    ۲۲ ساله 32

    اگر نیلوفر ازدواج کرده پس چرا هی فکرش هست پیش بردیا بردیا که با زبون خودش بهش گفت که نمی خوادش

    ۴ سال پیش
  • Mahshid

    ۲۱ ساله 00

    عالیه بودض

    ۴ سال پیش
  • باران

    54

    بد نبود از نیلوفر متنفر بودم نباید به عشق میرسید

    ۴ سال پیش
  • Kim

    90

    رمان اسطوره خیلی قشنگه حتمن بخونید

    ۴ سال پیش
  • یلدا

    51

    خوب بود من بهتون این مرد امشب میمیرد رو پیشنهاد میکنم خیلی قشنگ بود

    ۴ سال پیش
  • نفس

    12

    اصلا پایان این رمان تلخ نیس اخرش خوشه

    ۴ سال پیش
  • Nila

    31

    رمان قشنگ پیشنهاد بدید

    ۴ سال پیش
  • روژ

    11

    غمگینه

    ۴ سال پیش
  • 32

    رمان جالبی نیست

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.